رضا پهلوی فرزند شاه سابق ایران در یک سری از مذاکراتش با رهبران و نمایندگان جریانهای دیگر اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران، اخیرا در گفتگو با آقایان «حشمتالله طبرزدی»، «رضا حسینبُر» و «ویکتوریا آزاد» با اعلام ناآگاهی از چگونگی سیستم آموزشی چندزبانه و موضوع «تحصیل به زبان مادری»، سعی در به زیر سوال بردن این حق ملل غیر فارس در ایران کرد.
به گزارش آرادافارسی ؛ فرزند شاه سابق ایران رضا پهلوی در یک گفتگوی اسکایپی با دیگر رهبران و نمایندگان جریانهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران که فایلهای صوتی آن درشبکههای اجتماعی منتشر گردیده است، در رابطه با حق تحصیل به زبان مادری ملتهای غیرفارس در ایران میگوید: «من همچنان منطق تحصیل به زبان مادری را درک نمیکنم. برای مثال شما فرض کنید یک کشور چندزبانهای دارید و یک مرتبه بگویند هر کس در این کشور میتواند به دلخواه به زبان مادری خودش تحصیل کند. سیستم آموزشی هر کشوری یک زبان کلیدی دارد و تا آنجایی که من به یاد دارم در ایران این زبان فارسی بود.»
این بازمانده دودمان پهلوی در رابطه با تحصیل به زبان مادری در ایران در ادامه میگوید: «این به این معنا نیست که زبانهای دیگر مانند کردی، آذری! و یا عربی و یا هر گویش! دیگری در کشور تدریس نشود. تدریسی که به حفظ آن زبان و یا قوم یا گویش کمک میکند.»
رضا پهلوی در ادامه میافزاید: «آن هم نه فقط در منطقه خودشان. بارها من مثال زدم فرض کنید یک خانواده پزشک از کرمانشاه در زاهدان یا مشهد مشغول به کار است. وی میتواند بخواهد که یک کلاس برای آموزش زبان کردی برای فرزندش فراهم شود.»
وی در ادامه گفت: «اما جریان تحصیل به زبان مادری به عنوان سیستم آموزشی سراسری این یک تولید اشکال خواهد کرد.»
به گفته رضا پهلوی اگر مهندسین به زبانهای مادری خود تحصیل کرده باشند نمیتوانند برای مثال یک پل را به صورت مشترک در ایران بسازند. این در حالی است که زبان علم و از آن جمله زبان فناوری انگلیسی است و در حال حاضر در تمامی کشورهای دنیا زبان مشترک فناوری و علم که پل ارتباطی بین مهندسین و دانشمندان در کشورهای مختلف را بر عهده دارد. علاوه بر آن زبان فارسی به اذعان زبانشناسان فارس از لحاظ گستره افعال و انعطاف زبان کاملی برای زبان علم و تکنولوژی نمیباشد.
وی در آخرین صحبتهای خود اعلام میکند که هنوز متوجه نیست که چگونه میتوان یک کشور را به سیستم آموزشی چند زبانه اداره کرد و از افراد جلسه میخواهد تا این موضوع را برای وی بیشتر توضیح دهند.
رژیم پهلوی در سال ۱۳۰۴ بعد از فروپاشی امپراطوری تورک قاجار قدرت سیاسی در ایران را به دست گرفت و بعد از آن با سیاستهای استعماری مبتنی بر نژادپرستی و محوریت زبان و فرهنگ فارسی، اقداماتی برای آسیملاسیون و تکفرهنگی شدن و تکزبانه کردن کشور پیاده شد. همین سیاستهای استعمار داخلی در ایران با انکار هویت ملل غیرفارس در ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ نیز ادامه پیدا کرد. بهطوریکهزبانهای تورکی، کردی، عربی و غیره با عنوان «گویش» و ملیتهای مختلف با عنوان تحقیرآمیز اقوام برای مورد خطاب قرار گرفتند.
استفاده از عبارات «گویش» برای زبانهای غیرفارسی در ایران، «قوم» برای ملتهای غیرفارس در ایران و زبان «آذری» به جای استفاده از «زبان تورکی» عباراتی است که وی در سخنانش به وفور ازآنها استفاده میکند. این عبارتها به عنوان کلیدهای نژادپرستی و استعمار داخلی در ایران همواره خط قرمز حرکت های ملی در ایران بوده و بسیاری از فعالین ملی و مردم آزربایجان در اعتراض به آن به حبسهای طولانی مدت محکوم شدهاند.
استفاده از عبارتهای «گویش آذری» برای «زبان تورکی»، زبان ملت تورک آزربایجان میتواند به این معنی باشد که شخص رضا پهلوی از مطالبات حرکت ملی و مدنی آزربایجان اطلاعی ندارد و یا در صورت مطلع بودن باز هم سیاست انکار را پیش میگیرد.
از آن گذشته آنچه که رضا پهلوی در خصوص سیستم آموزشی برای ملل غیرفارس در ایران ارائه میکند همان مدلی است که هم اکنون در اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی موجود است و تا به اکنون بعد از ۴۰ سال اجرا نگردیده است. به عبارتی دیگر سخنانی که ایشان مطرح میکنند تفاوتی با جمهوری اسلامی ایران برای ملل غیرفارس ندارد.
به نظر میرسد جریان سیاسی حامی فرزند شاه سابق ایران اعتقادات به مراتب افراطیتر و نژادپرستانهتر از آنچه که وی خود به زبان میآورد دارند.
زبان مادری و تحصیل به زبان مادری یکی از حقوق به رسمیتشناختهشده در کنوانسیونهای بینالمللی حقوق بشر سازمان ملل میباشد که پایههای علمی و اثبات شدهای نیز دارد. مخالفت بازمانده دودمان پهلوی با حق تحصیل به زبان مادری برای ملل غیرفارس در ایران مخالفت با اصول حقوق بشر میباشد.
امروزه کودکان ملل غیر فارس در ایران به دلیل عدم تحصیل به زبان مادری با افت کیفیت تحصیلی مواجه شده و در بسیاری از موارد پدیده ترک تحصیل موجب افزایش کمسوادی و بیسوادی در این جوامع را به ارمغان آورده است. ممنوعیت تحصیل به زبان مادری در صد سال اخیر در ایران باعث شده است تا روحیه «عدم اعتماد به نفس جمعی» در جوامع غیرفارس پیریزی شود و پیشرفت فرهنگی و علمی در این جوامع نسبت به جوامع فارس را با مشکلات عدیدهای روبرو سازد.
امروز بعد از صد سال، سیاستهای استعماری حکومتهای نژادپرست مرکزیت گراها “تهران” سبب شده است تا ملل غیرفارس در ایران در زمینههایی چون تکنولوژی، سینما، تئاتر، موسیقی انتشار کتاب و مجلات و تولید علم به زبان مادری خود با مشکلات ساختاری روبرو شده و زمینه عقبماندگی و مستعمرگی آنها فراهم شود.
یک زن کورد به دلیل فقر، دو فرزندش را بە قتل رساند و خود را حلق آویز کرد
روز یک شنبە ٢١ بهمن ٩٧ ، یک زن جوان در روستای “چقا جانعلی” از توابع شهرستان صحنە کرمانشاه، دو کودک خود بە نامهای “علی رضا محمدی” ٦ سالە و “امیر عباس محمدی” ٣ سالە را حلق آویز کردە است.
بە گفتە یک منبع مطلع و نزدیک بە این خانوادە، “زهرا رحمتی” مادر این دو کودک، پس از آنکە فرزندانش را بە قتل رساندە است، خود نیز اقدام بە خودکشی و خود را حلق آویز کردە است.
این منبع در ادامە اعلام کرد کە زهرا همسر “نوربخش محمدی”بودە و بە دلیل فقر و تنگدستی دو پسر و خود را نیز حلق آویز کردە است.
افزایش نرخ بیکاری در کوردستان آسیب های زیادی به خانوده های کارگری و اقشار کم در آمد رسانده و فقر را بطور بی سابقه ای گسترش داده است.
در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بیکاری و فقر از یک معضل اجتماعی به یک بحران اجتماعی مزمن تبدیل شده است.
این بحران بیش از 10 میلیون بیکار را با برزخ مرگ و زندگی روبرو کرده و زندگی زیر خط فقر و حتی خط فقر مطلق را به 40 میلیون انسان تحمیل کرده است. جمهوری اسلامی یکی از مرتجع ترین حکومت های سرمایه داری است که قادر نیست کوچکترین بهبودی در زندگی و معیشت مردم ایجاد نماید و با نرم های فرهنگی و خواست های سیاسی و اجتماعی امروزی مردم ایران فرسنگ ها فاصله دارد. گذشته از این ساختارهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی رژیم اسلامی دچار اختلال است و نه تنها قادر به حل نسبی بیکاری و فقر و دیگر بحران های اجتماعی از قبیل اعتیاد، تنفروشی، کودکان کار و … نیست، بلکه حتی توان کاهش آنها را هم ندارد. این شرایط همه استانهای ایران را در بر گرفته و مردم کردستان ایران نیز بطور گسترده ای با این پدیده ها دست و پنجه نرم میکنند.
مردم کوردستان نیز مثل سایر نقاط ایران از فقر و بیکاری بی سابقه و نگران کننده ای رنج می برند. با توجه به گزارش مرکز آمار ایران، کوردستان بالاترین نرخ بیکاری کشور را دارد، بطوری که در زمستان سال گذشته بیش از 23 درصد گزارش شده است و این در حالی است که استاندار کوردستان بیش از 28 درصد ارزیابی میکند. تازه این امار در بر گیرنده زنان خانه دار نیست. قطعاً این آمار در کشوری که حکومتش بر مبنای سرکوب، فریب، دروغ و انکار واقعیت استوار است، نمیتواند درست باشد و تعداد بیکاران در کوردستان نیز به مراتب از آمار و ارقام دولتی بیشتر است. کارشناسان اقتصادی در این مورد معتقدند که نرخ بیکاری در کوردستان از آمار رسمی اعلام شده از سوی مرکز امار ایران که تنها مرکز رسمی انتشار آمار میباشد بیشتر است و نرخ بیکاری بسته به شرایط و فصل در این بخش از کشور از 30 تا 38 درصد در نوسان است.
بیکاری و فقر در کوردستان نیز به بستر بسیاری از آسیب ها و آلودگی های اجتماعی تبدیل شده است. اعتیاد به مواد مخدر یکی از آسیب های بزرگی است که بخش زیادی از مردم کردستان و به ویژه جوانان، که در منجلاب حکومت اسلامی هیچ آینده ای برای خود نمی بینند، به آن گرفتار شده اند و هر روز نیز تعداد دیگری از جوانان که از سر فقر و بیکاری، افسرده و ناامید میشوند، در معرض خطر ابتلا به این آسیب اجتماعی قرار میگیرند و به ناگزیر بخشی از این نیرو به دام قاچاقچیان مواد مخدر می افتند.
به نقل از هه نگاو
تمدید قرار بازداشت ده تن از فعالان مدنی در دادگاه انقلاب سنندج
پس از گذشت دستکم یک ماه از بازداشت فعالین مدنی و محیط زیستی استان کردستان، قرار بازداشت ۱۰ تن از آنان از سوی دادگاه انقلاب شهر سنندج تا یک ماه دیگر تمدید شد.
حزب وحدت ملی شاخه کردستان، در پی بازداشت دبیر کل و تعدادی از اعضای فعال خود، بیانیهای منتشر کرد که در بخشی از این بیانیه آمده است: «حزب وحدت ملی ناحیه کُردستان در سال ۱۳۹۴ با اخذ مجوز رسمی از وزارت کشور فعالیت های خود را در چارچوب قانون اساسی با این گفتمان در جهت (توانمند سازی جامعه) آغاز نمود. متاسفانه بە دلیل عدم درک حقیقی نسبت به رویکرد موجود حزب و بدون در نظر گرفتن حقوق مسلم جامعه، در فضای امنیتی اقدام به بازداشت دبیر و اعضای حزب شده است و بیش از ۲۶ روز از بازداشت آنان بدون هیچ اطلاعی از وضعیتشان میگذرد.»
در پایان بیانیه آمده است: «حزب وحدت ملی این رویکرد و نگاه امنیتی را نسبت به کلیت حزب میبیند و به شدت آن را محکوم مینماید و در مقابل از دولت و نهادهای امنیتی میخواهد با اتخاذ رویکرد قانونی نسبت به آزادی هرچه سریعتر دبیر و اعضای حزب اقدام نماید.»
کمی پس از موج گسترده بازداشت فعالان محیط زیست در کردستان، یک مقام امنیتی گفت که بازداشت شدگان اخیر از «اعضای گروهکهای معاند نظام هستند که در پوشش تشکلهای زیستمحیطی اعمال مجرمانه انجام میدادند و در قتل یک راننده آمبولانس نقش داشتهاند.»
«احسن حسن پور» وکیل این بازداشتشدگان، دلیل بازداشت فعالان محیطزیست را، نامه اداره اطلاعات به دادستان سنندج خواند که در نامه مذکور آمده است این افراد در پوشش فعالیت محیط زیستی علیه امنیت ملی اقدام نموده اند و دادستان نیز بر همین اساس اعلام جرم کرده است.
هادی کمانگر،آمانج قربانی، فاضل قیطاسی، رضا اسدی، فرهاد محمدی، راشد منتظری، حسین کمانگر، عیسی فیضی، زانیار ضمیران و بختیار کمانگر، ده تن از فعالان حوزه محیطزیست هستند که در فاصله بین ۱۱ تا ۱۶ دی ماه سال جاری از سوی نیروهای امنیتی در شهرهای سنندج و کامیاران بازداشت شدند و روز شنبه هفته جاری، قرار بازداشت آنان به مدت یک ماه دیگر تمدید شده است.
یک منبع مطلع گفت: «فعالان بازداشت شده تا کنون چند تماس کوتاه تلفنی داشتهاند که طی آن از محل نگهداری خود اظهار بی اطلاعی کرده و از تداوم بازجوییها خبر دادهاند.»
این منبع مطلع افزود: «فعالان بازداشتشده که تحت تدابیر شدید امنیتی و با دستبند و پابند به دادگاه انقلاب منتقل شدند، آثار شکنجه و ضرب و جرح در صورت تعدادی از آنان مشخص بود.»
این در حالی است که طبق اخبار واصله از داخل زندان، این فعالان تحت فشار و شکنجه جهت گرفتن اقرار تلویزیونی قرار گرفتهاند.
از سوی دیگر طی روزهای اخیر، همسران تعدادی از فعالان بازداشت شده از جمله ناهید کمانگر (همسر راشد منتظری)، نسرین نقدی (همسر حسین کمانگر) و زارا یوسفی (همسر فاضل قیطاسی) از سوی ستاد خبری اداره اطلاعات شهر کامیاران احضار و طی چندین ساعت مورد بازجویی قرار گرفتهاند.
لازم به یادآوریست؛ در بازه زمانی ۱۱ تا ۱۷ دی ماه تعدادی از فعالان مدنی در حوزه محیط زیست و اعضای حزب وحدت ملی شاخه کردستان، از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده و تمامی آنان در زمان بازداشت به شدت مورد ضرب و جرح و خشونت قرار گرفتند.
جنایت هولناک دیگری در کردستان ایران از طرف آتش به اختیاران رژیم جمهوری اسلامی
خانم چاوجوان_ورمقانی دختر کرد ۳۲ ساله از روستای جولانده، توابع شهرستان سروآباد کردستان به دلیل اینکه پدرش مبلغ دین بهائیت بود او را شکنجه و سپس به وی تجاوز کردند…
بسیجیان جلاد شهرستان سروآباد کردستان برای پیدا کردن پدر چاوجوان که به جرم تبلیغ بهائیت تحت تعقیب بود او را بازداشت کردند تا محل مخفی شدن پدرش را با شکنجه و تجاوز به دست بیاورند.
چاوجوان پس از شکنجههای فراوان و تجاوز ۳ بسیجی جلاد روز بعد ساعت ۶ صبح در یک خیابان کم تردد شهرستان سروآباد رها میشود. چاوجوان پس از رسیدن اورژانس به بیمارستان منتقل و پس از هفت روز که از این جنایت میگذرد، به دلیل فشارهای روحی و روانی ناشی از تجاوز، اقدام به خودکشی میکند.
خانواده وی به دلیل ارعاب سرکوبگران و ماموران امنیتی به عدم رسانهای شدن این جنایت، پس از گذشت یک ماه سکوت خود را شکستند و درخواست داشتند که این جنایت رسانهای شود.
شایان ذکر است که، بسیجیان و آتش به اختیاران رژیم جمهوری اسلامی به بهانه های مختلف، هر روزه به ناموس مردم در ایران تجاوز کرده، با تهدید مانع رسانه ای شدن آنها میشوند.
چاوجوان ورمقانی د
«نه» به هر گونه تبعیض سنی!
همه ساله در بزرگداشت روز جهانی سالمندان، شعاری که ناظر بر یکی از ابعاد سیاستگذاری و اقدام در مورد سالمندان است به عنوان شعار جهانی انتخاب و اعلام میشود. اهمیت شعار مذکور در این است که هم موجب جلب افکار عمومی به سالمندان میشود و هم نوعی فراخوان به سیاستگذاران است تا در سیاستگذاریها و برنامه ریزیها، توجه جدی به جنبههای سلبی یا ایجابی آن شعار داشته باشند. از یک منظر دیگر خود سالمندان نیز به شکلی مخاطب شعار مربوط هستند.
انوشیروان محسنی بندپی در روزنامه ایران نوشت: شعار امسال روز جهانی سالمندان «نه به هرگونه تبعیض سنی» است. دیگر در این که جمعیت جهان در سالهای آتی در کشورهای مختلف به ویژه در کشورهای جهان سوم رو به افزایش است تردیدی نیست. فزونی جمعیت سالمندان و نیازهای متنوع و گسترده آنان در کنار کمبود منابع در بسیاری از جوامع به تشدید نگرشها و بروز رفتارهای تبعیض آمیزی که احتمالاً ریشه در پیشداوریهای گذشته دارند، منجر میشود. بنابراین ضرورت دارد تا نسبت به چنین تبعیضهایی حساس باشیم و مخصوصاً از حضور مستقیم و غیر مستقیم این نگاههای تبعیض گرایانه خاصه در برنامه ریزیها پرهیز داده شود.
نگرش منفی و تبعیضی به سالخوردگان و سالمندان در قالبهایی از توهین و اهانت، بیاعتنایی به کلام یا درخواستهای روزمره آنها، تا آزارهای مختلف کلامی و عاطفی، مالی و اقتصادی و گاه غفلت از توجه به آنان برای رفع نیازهای اولیه تا منزوی ساختنشان در سطح عمومی نمود مییابد. اما تبعیض بر علیه سالمندان فقط به این سطح محدود نبوده و در این حد باقی نمانده است. در اولویت قرار ندادن تصمیمسازی و سیاستگذاری برای سالمندان با توجیهاتی چون «اولویت دهی به رفع نیازهای سایر اقشار و گروههای سنی» یکی از بارزترین وجوه تبعیض در مورد سالمندان است. این گونه تبعیضها مخصوصاً از آن رو حائز اهمیت میشود که فقط بر یک یا چند سالمند تأثیر گذار نیست بلکه بر کل جمعیت سالمندان یک جامعه برای سالهای متمادی و گاه حتی دههها اثرگذاری دارد. محیط نامناسب برای مشارکت و حضور فعال سالمندان در جامعه یکی دیگر از مظاهر تبعیض جدی بر علیه سالمندان و دیگر اقشار خاص جوامع است که گاهی با همین توجیهات مورد غفلت واقع میشوند. مجموع نگرشها و رفتارهای ناصواب و پیشداوریهای تبعیضآمیز درباره سالمندان سرانجام موجب ایجاد نوعی حس تحقیر و حقارت میشود و چنین سالمندانی خویش را از جریان فعال و بالنده اجتماعی منزوی میسازند.
«نه علیه هر گونه تبعیض سنی» که در شعار امسال روز جهانی سالمندان تبلور یافته است و متضمن نفی هر گونه تبعیض و پیشداوری علیه سالخوردگان اجتماع است از سویی دیگر و از دید مثبت در بردارنده یک پیام ایجابی در ارتباط با سالمندان است و آن اینکه بیاییم خلاف تصورات و باورهای قالبی، این باور را تقویت و تعمیم دهیم که سالمندان فرصتها و گوهرهایی گرانبها برای نسلهای بعد از خود و کل جامعه هستند و ضرورت دارد تا ضمن توجه به ابعاد مختلف نیازهای آنان، از برکت حضور این سرمایههای گرانقدر، «تجربههای ارزشمند برای زیستنی شایسته» را به نسلهای جوانتر انتقال دهیم.
طی دو سال گذشته با کمال مسرت سازمان بهزیستی کشور به عنوان دبیر شورای ملی سالمندان در حساسسازی آحاد جامعه، دستگاههای متولی و مسئول و در سطح سیاستگذاران و در جلب توجه عمومی و مسئولان و به جبران غفلت سالها و دهههای گذشته گامهای مطلوبی برداشته است. بخشی از اقدامات سازمان بهزیستی در زمینه سالمندان در این مدت به این قرار است: پیگیری ثبت روز جهانی سالمندان در تقویم رسمی کشور، تلاش و پیگیری جهت اختصاص ردیف بودجهای مختص سالمندان در ردیفهای بودجه کشور و در ذیل ردیفهای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و سازمان بهزیستی که خوشبختانه با نظر موافق مسئولان دولت تدبیر و امید برای نخستین بار در ردیفهای اعتباری سال جاری این دو دستگاه برای آن اعتباری اختصاص داده شد.
ترکستیزی و ترکهراسی!
ما در ایران، به صورت رسمی و مکتوب ترکستیزی و ترکهراسی (تورکوفوبیا) داریم. این ترکهراسی، جدا از تحقیر سیستماتیکی که از طریق بازتولید کلیشهها و استریوتایپها ایجاد میشود، در جامعه جریان دارد، در ادبیات جاری است و حتی در سیستم رسمی آموزشی حضور دارد. این یعنی، از کودکی و در مدرسه، در کتابهای تاریخ و جغرافیا یاد میدهند که ترکها اقوامی وحشی بودند که حمله کردند و فلان کشورها را گرفتند و بعد با گماشتن وزیران کاردان ایرانی توانستند حکومت را اداره کنند.
اینجا یک پرانتز دیگری باز میشود که تا امروز و در اشکال جدید هم تکرار شده است. آن هم اینکه ترکها ایرانی نیستند. البته در این گفتمان به صورت ظریفی سعی می شود که فقط زبان ترکها غیر ایرانی جلوه داده شود ولی در اصل هویت ترکی را نشانه میرود. با یک مثال ساده توضیح میدهم؛ شما وقتی به مغازه فروش آثار موسیقی مراجعه کنید، فروشنده می گوید: «موسیقی ایرانی داریم» (منظورش همان موسیقی فارسی است) و «موسیقی ترکی هم داریم». این بدین معناست که ایران محدود به فارس بودن است و ترک و ترکی خارج از مفهوم ایران انگاشته میشود.
نقطه شروع این نگاه ترکستیز دیوانهوار از دوره پهلوی اول بود. در آن دوران، لغات و کلمات ترکی که در قشون و دیوان حضور دارد، کنار گذاشته می شوند. اسامی ترکی بسیاری از کوهها و رودها و شهرها و روستاها و دشت و صحراها با اسامی فارسی جایگزین میشود. به یاد دارم که در دوران دبستان، وقتی در کتاب جغرافیا میخواندم که دو رود سیمینهرود و زرینهرود به دریاچه اورمیه میریزند، تعجب می کردم که چطور وسط آذربایجان و در حوزه زیست ترکی، اسم این رودها ترکی نیست! بعدها فهمیدم اسامی واقعی این دو رودخانه که هنوز هم بین مردم استفاده میشود جیغاتی و تاتائوست که در زمان پهلوی اول تغییر کردهاند.
پیشتر مطرح کردم که ادبیات فارسی نیز رویکردی ترکستیز و بیگانهپندار دارد. پیرو همان بیگانه پنداری ترکها، شاهد یک موج گسترده ترکی زدایی هستیم. مثلا عارف قزوینی در شعری اینگونه میسراید:
زبان ترک از برای قفا کشیدن است
صلاح پای این زبان ز مملکت بریدن است
دو اسبه با زبان فارسی از ارس پریدن است
نسیم صبحدم برخیز ، بگو به مردم تبریز
که نیست خلوت زرتشت، جای صحبت چنگیز …”
( دیوان عارف قزوینی صفحه ۳۸۴ )
این ترکی ستیزی البته فقط مختص عارف قزوینی نیست و در بین اکثریت نویسندگان آن دوره وجود دارد.
در مقابل این موج وسیع ستیز و انکار، که ترک و ترکی را در ایران هدف قرار داده، جنبش مقاومتی شکل میگیرد. اولین نشانههای این مقاومت مدنی را در نشریه طنز ملانصرالدین که یک قرن پیش در تبریز و باکو چاپ میشد، میبینیم. بعدها این جنبش شکل جدیتری به خود گرفته و مثلا با تاسیس فرقه دمکرات آذربایجان به نقطه عطف خود میرسد. بر خلاف تبلیغات مرسوم، در مرام نامه فرقه به تمامیت ارضی ایران تاکید شده و به هیچ وجه فرقه قصد تجزیه ایران را نداشته و بیشتر خواستههای فرقه، رفرمیستی است .
در اوایل انقلاب در ماجرای حزب خلق مسلمان هم این مقاومت مدنی دیده می شود. ولی بعد از جنگ ایران و عراق و شروع دهه هفتاد، ما شاهد یک جنبش ترکینویسی و ترکیگرایی هستیم. در انتخابات مجلس دوره پنجم در برخی شهرها آموزش زبان ترکی و اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی محور شعارهای انتخاباتی برخی کاندیداها قرار میگیرد که مورد اقبال هم واقع میشود. نشریاتی در دانشگاهها، انجمنهای ادبی محلات و شهرها منتشر میشود که یکی از کارکردهایش آموزش ادبیات و گرامر زبان ترکی است. در سالهای ۷۷ تا ۸۰، حدود ۱۰۰ نشریه دانشجویی ترکی در دانشگاهها منتشر میشد و رفته رفته جنبش ترکی گرایی بسیار گستردهتر میشود که حوادث و اعتراضات اواخر اردیبهشت و به ویژه تجمع اول خرداد ۸۵، نتیجه سالها فعالیت مدنی و آموزشی همین محافل، نشریات و انجمنهاست.
در حرکت خرداد ۸۵، در اصل کاریکاتور روزنامه ایران، بهانهای میشود که مردم تبریز، اورمیه، زنجان و سایر شهرهای آذربایجان و دیگر مناطق ترک نشین مثل بعضی شهرهای قشقایی در جنوب ایران با برگزاری بزرگترین تجمع مردمی بعد از سال ۵۷ و با شعار #هارای_هارای_من_تورکم، به یک قرن سیاست تحقیر و انکار هویت ترکی نه بگویند. لذا به زعم من این روز را میتوان آغاز جنبش نوین #نه_به_ترکستیزی در ایران نامید.
امروز این جنبش ضد ترک ستیزی به محوری مهم در فعالیت سیاسی و اجتماعی در مناطق ترک نشین تبدیل شده است. البته این جنبش ایراداتی هم دارد که باید بصورت صریح، طرح و نقد شوند تا از آفات زدوده شود. مهمترین این ایرادات، آمیخته شدن آن با غیرستیزی است. یعنی در پاسخ به گفتمان ستیز و انکار مرکز، در عکسالعملی غلط، برخی فعالان ترک نیز به ناسیونالیسم افراطی غیرستیزی و ضدیت با زبان یا فرهنگهای غیر ترکی روی آورده اند. اگرچه این گرایش در اقلیت محض قرار دارد ولی خطری است که ممکن هست کل حیثیت و اعتبار اجتماعی جنبش نه به ترک ستیزی را تحت الشعاع خود قرار دهد.
در پایان باید اشاره کنم که مفهوم ایران باید انضمامی از هر آنچه داخل خاک آن است، باشد. ایران بدون ترکها، ترکمنها، بلوچها، عربها و کردها، ایران نیست. از این رو لازم است که بازتعریفی در مفهوم «ایرانی بودن» بر مبنای شهروندی صورت بگیرد. لذا هر کسی که شناسنامه ایرانی دارد، بدون قید و شرط ایرانی است، مگر اینکه به خواست خودش ترک تابعیت کرده باشد. تنها در صورت بسط چنین مفهوم متکثر و همهشمولی است که میتوانیم امیدوار باشیم که فعالیت برای یک هویت خاص، علاقه به یک زبان و فرهنگ و پیروی مذهبی غیر از مذهب اکثریت هیچ تنافری با «ایرانی بودن» نداشته باشد. با رسمیت یافتن چنین تعریفی از ایران، ایرانی بودن، مانند چتری، شامل همه این هویتها خواهد بود و میتوانیم به تحقق حقوق فردی و جمعی شهروندان و اقلیتها امیدوار باشیم.
آشنایی با مراسم عروسی ترکمن ها!
ترکمن ها مانند دیگر گروه های مسلمانان، ازدواج با محارم را حرام می دانند. مرد ترکمن می تواند با دختر یا زن غیر ترکمن پیوند زناشویی ببندد اما زن یا دختر ترکمن نمی تواند با مرد یا پسر غیر ترکمن تشکیل خانواده دهد. داماد به زبان ترکمن ها «کورک / کوراکن» و عروس «گِلین» می شود. زنانی که بیوه می شوند باید به مدت یک سال به سوگ شوهرشان بنشینند. پس از آن، پدر و مادر یا برادران، حق دارند که او را دوباره شوهر بدهند. پسران مجرد اجازه ی ازدواج با زنان بیوه را ندارند، مگر اینکه زن بیوه، زن برادر مرد باشد یعنی به عقد برادر شوهرش در بیاید. ترکمن ها مهریه را به صورت نقدی در روز عروسی پرداخت می کنند. گاو و گوسفند و شتر و اسب معادل نیز قبول است. این میزان به پدر و مادر یا برادر آن دختر پرداخت می شود و تمام آن از آن پدر و مادر است. نکته ی جالبی که در آداب و رسوم ترکمن ها برای ازدواج وجود دارد این است که جهزیه روال نیست و بسته به تمایل پدر و مادر عروس داده می شود و معمولا محدود و شامل قالی، قالیچه، پشتی، صندوق و پوشاک است.
مراحل عروسی ترکمن ها:
ثوزآتماق
مرحله اول برای ازدواج در بین ترکمن ها توزآتماق است که پسری، دختری را برای زندگی مشترک می پسندد و بعد دختر و خانواده او تحقیق می کند و در ادامه چند تن از بانوان فامیل نزدیک پسر که بیشتر مادر، خواهر، عمه و یا خاله او هستند به خانه خانواده دختر می روند.
ثوزآلماق
بعد از گذر از اولین مرحله خانواده دختر کار تحقیق را شروع خواهند کرد که تقریبا این تحقیقات چند هفته تا چند ماه طول می شود. هر از گاهی یک نماینده خانواده پسر نظر خانواده دختر را جویا می شود و سرانجام در صورت رسیدن به جواب مثبت به خانواده پسر مژده می دهد و می گوید: ‘ثوزیمی آلدیلار’ سخنم یعنی سخن خواستگاری پذیرفته شد.
قاپی آچماق
مرحله سوم مربوط به آشنایی مادر، خواهر زن، زن عموها و زن برادرهای داماد با خانواده عروس است. معمولا خانواده داماد با شیرینی های رنگارنگ به خانه پدری عروس می روند و تاریخ بله برون و نامزدی را تایین می کنند. که به این مرحله قاپی آچماق می گویند.
دوزدادشماق
مرحله بعدی دوزدادشماق است که در آن فقط زن های فامیل دور هم جمع می شوند و هدایایی برای عروس آینده خودشان می آورند و به اصطلاح خودشان نون و نمک یکدیگر را می خورند.
آداماق
یک مراسم دیگری به نام آداماق وجود دارد که در آن زنان هر دو خانواده حضور دارند و بزرگتر خانواده داماد نخی باریک و سیاه و سفید به هم تابیده اند به گردن دختر می آویزد. این نخ نیز نشانه یکی شدن دو شخصیت متضاد یعنی پسر و دختر است و نیز نشانه توافق آنها برای زندگی مشترک با حذف تضادهای رفتاری می باشد. بعد از این مرحله دختر را “آداقلی” یعنی دختری که نامزد دارد، می گویند.
مال کثشمک
یکی از مهمترین مراسم مال کثشمک است که در آن خانواده داماد به خانواده عروس اطلاع می دهند که در فلان شب برای تعیین مهریه به نزد آنان خواهند آمد. در این مراسم معمولا بزرگترهای حضور دارند تا به یک عدد توافقی برسند.
قودابولماق
یک مرحله مانده به جشن عروسی قودابولماق است که در آن عده ای از زنان خانواده داماد با قرار قبلی برای اجرای مرحله دوم نامزدی به خانه ی پدر عروس آینده خود می روند و با این عمل قرابت سببی را صورتی رسمی تر می دهند. هدایایی که در “مراسم قودابولماق” از طرف خانواده داماد به عروس داده می شوند نیز عبارتند از: ۱۲ عدد مجمه (سینی) بوده و در هریک چهار قرص نان قاتلاما است و به وسیله یکی از زنان فامیل حمل می شود. همچنین ۴ عدد کله قند، دؤش (قسمتی از گوشت سینه و راسته گوسفند است که به شکل مثلث از بدن گوسفند جدا می شود و معمولا به وسیله زن برادر داماد ) حمل می شود، گوشواره و گردن بند طلا، ساعت مچی، و هدایایی از قبیل روسری، چارقد، کفش، پارچه پیراهنی و حلقه نامزدی
اوربا یایراتماق
یک مراسم که درست قبل از قودابولماق است که در این مراسم مادر داماد جشن کوچکی با حضور زنان فامیل و همسایه ها ترتیب می دهند که در آن ها می خواهد تا او را در پختن نان روغنی قاتلاما یاری دهند.
ثاغت بل لِ مک
مراسم های ترکمن ها تمامی ندارد و یکی مراسم کوچک هم در خانه پدری عروس برگزار می شود که به آن ” ثاغت بل لِ مک ” می گویند. افرادی که در این مراسم حضور دارند نیز عبارتند از زنان دو خانواده که بیشتر مادر، خواهر، زن برادر عروس و زن برادر داماد هستند تاریخ و روز عروسی را تعیین می کنند و این روز حتما باید یکی از روزهای سعد باشد. اعداد سعد اعدادی هستند که به ۷ یا ۹ ختم می شوند به عقیده ی آنان این روزها شکوم دارد.
کارت نویسی
مراسم کارت نویسی ۲ هفته قبل از جشن عروسی است داماد دوستان بسیار نزدیک خود را برای صرف شام دعوت می کند و بعد از صرف شام با همکاری مهمانان لیستی از اسامی کسانی که باید به عروسی دعوت شوند تهیه می شود و براساس آن کارت عروسی را می نویسند. این کارت ها، حدود یک هفته قبل از جشن عروسی توزیع می شود، در قدیم که صنعت چاپ وجود نداشت، کار دعوت حضوری بود.
ب وورچی
ب وورچی اصطلاحا به زنی می گویند که معتمد خانواده عروس و داماد بوده، وی در گوشه ی از آلا چیق ترکمنی یا اتاق می نشیند در حالی که صندوق چوبی پیش رو دارد و ضمن تحویل گرفتن هدایای مدعوین، متقابلا هدایایی تقدیم می کند.
کُجه وه یا کجاوه
در زمان گذشته کجه وه یا کجاوه اتاقک هایی از جنس پارچه های رنگین بوده که معمولا از چهل تکه تشکیل می شدند و بر روی شتر یا گاری نصب می شد و برای انتقال عروس استفاده می شد. همچنین بر سقف این کجاوه ها زنگی هم آویزان می کردند که با صدای خود خبر عروسی را در شهر پخش کند. البته امروز اغلب از اتومبیل های شیک و گل زده استفاده می شود و کمتر کجاوه را در مراسم عروسی مشاهده خواهید کرد.
عروس کشان
در این روز، دوستان و آشنایانی که مایل به شرکت درکاروان عروس کشان هستند در ساعت مقرر در محل خانه داماد حاضر می شوند و هر یک وسیله خاص خود را دارند.
یاقدان آلماق
در گذشته وقتی زنان همراه کاروان داماد به خانه عروس رسیدند، زنان طرف عروس با گرفتن پای زنانی که حامل هدایا هستند جنگی مصلحتی بر پا می کردند که در اصطلاح ‘آیاقدان آلماق’ خوانده می شود و با شادی و هلهله همراه بود اما امروزه این مراسم در کمتر عروس دیده می شود.
کجه وه کؤیمز
در کشاکش مراسم آیاقدان آلماق زنی با بسته های شیرینی وارد می شود، به این بسته ها “کجه وه کؤیمز” می گویند و بیانگر این مفهوم است که عروس خانم از این وصلت راضی بوده و پشیمان نخواهد شد. بعد از این مرحله، هدایای طرف داماد و بقچه های رسیده بررسی می شود و سپس در همراه با جهیزه ی عروس به خانه خودشان فرستاده می شود.
دالاشماق
بعد از مراسم پذیرایی و رخصت ریش سفیدها نوبت به عروس کشان می رسد تا عروس را به خانه داماد منتقل کنند، در این مراسم، یکی از زن های طرف داماد (زن برادر او) به جانب عروس می رود، در حالی که یک قواره چاشو، چادر شبی ابریشمین یا قرمز مجلل به دست دارد و مجادله ای لفظی و مصلحتی بین او و یکی از زنان طرف عروس روی می دهد و در پایان این مجادله ساختگی نیز مثل مراسم دیگر با شادی و هلهله به پایان می رسد پس از آن طرف داماد چاشو یا دون را بر سر عروس خانم می اندازد که نشانه پیروزی بر طرف عروس است.
اوون ثپمک
وقتی که کاروان عروس به خانه داماد رسید، مادر داماد با کاسه ای آرد آن را متبرک می کند که نشانه سفیدبختی و برکت بوده و این مرحله را اوون ثپمک می گویند.
پول ثچمک
پس از مراسم اوون ثپمک نزدیکان داماد بر سر عروس پول، نقل و نبات، می ریزند و گروهی نیز که معمولا مرد و از اقوام و دوستان نزدیک هستند بر یک بلندی می روند و چیزی را در اندازه توپ تنیس در بین جمعیت حاضر در صحنه می اندازند و به آورنده شیء پرتاب شده، مبلغی پول که قبلا اعلام شده می دهند. در عروسی های امروزی این رسم کمتر دیده می شود.
کُشتی – گورشمک
در گذشته های یک رسم دیگری بین ترکمن ها به نام کشتی بوده است که در آن شخصی که زانوی رقیب یا کتف او را به خاک برساند، برنده مسابقه است و از دست ریش سفیدان محل جایزه می گیرد؛ به این جایزه “بایراق” گفته می شود.
اسب دوانی
یکی دیگر از مراسم دیدنی در عروسی ترکمن ها، اسب دوانی است که در گذشته های دور معمول بود و امروزه خیلی به ندرت، آن هم در روستاها و در سطحی ابتدایی برگزار می شود.
الدش دیرمک
بعد از روز بعد از مراسم عقد عروس در حضور جمعی از زنان دست عروس را در دست داماد می گذارند و در ضمن این مراسم، زنی از نزدیکان داماد اشعاری را با صدای بلند و آهنگین می خواند که مضمون این اشعار مسئولیت های دو طرف (عروس و داماد) در زندگی مشترک است.
اوجه آش
بعد از الدش دیرمک، مراسم اوجه آش برگزار می شود و آن صرف چکدرمه غذای سنتی ترکمن است که با برنج و گردن گوسفند تهیه می شود و مخصوص عروس و داماد است. در پایان اوجه آش عروس و داماد مقداری پول داخل ظرف می گذارند و به آشپزباشی می دهند.
قایتارما
فردای مراسم عروسی طبق سنتی قدیمی عروس را به خانه پدری باز می گردانند که به آن قارینارما می گویند، گفته می شود این بازگشت و ماندن در خانه پدر در گذشته های دور گاهی تا ۲ سال طول می کشید، اما امروزه تقریبا این مراسم به بوته فراموشی سپرده شده است.
آیا فحاشی و توهین و ناسزا جزئی از فرهنگ بخش بزرگی از جامعه ایرانی است؟ اصولا واقعیت فرهنگ ایرانی چیست؟
فرهنگ غالب یک جامعه معمولا خیلی عیان و آشکار نیست. چون نمایندگان فرهنگی یک ملت که آداب و رسوم و رفتار آن ملت را نمایان می کنند توسط فرهیختگان آن جامعه معرفی و شناخته می شوند که نویسندگان، هنرمندان، محققین و دانشمندان و … جزئی از آن بشمار می آیند که عموما انسانهایی روشن فکر آگاه و محترمی می باشند. اما آنچه هویت یک ملت است در لایه های زیرین جامعه نهفته است.
این روزها تکنولوژی پرده از واقعیت برداشته است. و به مدد اینترنت و فضای مجازی یک شکاف فرهنگی و دره عمیقی را نمایان کرده است و آن فرهنگ فحاشی و چاله میدانی و لمپنیسم ایرانی است. ماجراهای مربوط به حملات ایران پرستان فرهیخته به صفحات فیس بوک لیونل مسی ، فرناندو لیما و … را همگی به یاد داریم اما ماجرا تنها به حملات فیسبوکی ختم نمی شود. بلکه کافی است نگاهی به دنیای واقعی بیاندازیم. در روزهای آغازین محرم، بر روی شیشه یا بدنه بعضی ماشینها جملههایی رواج پیدا کرده که در نوع خود حیرتانگیز است نوشتن فحشهای رکیک خطاب به یزید و شمر ، عباراتی که در حالت عادی برزبان آوردن یا نوشتن آنها در اماکن عمومی باعث شرمساری است.
اگر بخواهیم واقع بین باشیم تنها در نزاع های خیابانی و خانگی فحاشی و ناسزا گویی رواج ندارد. بلکه بسیاری از ایرانیان و حتی ایرانیان تحصیل کرده در شوخی ها، متلک گوییها و حتی در ابراز محبت خود هم از فحش و ناسزا با شوخی و خنده استفاده می کنند. واقعیت این است که فحاشی در رگ و پی بخش بزرگی از طبقات اجتماعی ایرانی نفوذ کرده و جزئی از فرهنگ او شده است و در این سالها به دلایل متفاوت این فرهنگ زشت، تقویت شده و گسترش بسیاری پیدا کرده است.
اما دلیل این نزول فرهنگی و سقوط اخلاقی در جامعه ایرانی چیست؟ سعید سبزین مترجم و نظریه پرداز ادبی که از آن به عنوان ” تجاوز زبانی” یاد می کند. می گوید :”ریشه قضیه تجاوز زبانی در بی قانونی مملکت ماست”. او می گوید:” بحث این قضیه حداقل سه حوزه را برای تحلیل وسط می کشد: روانشناسی اجتماعی، مکانیسم فاشیسم (در شکل نژاد پرستی، تبعیض جنسی، و قانون گریزی) برای اتحاد ( فراموش کردن خویشتن و جستجوی معنا در قبیله)، و فلسفه زندگی (عدم درک معنای سرگرمی). که همه اینها هم متاثر از سیاست است.” او معتقد است: ” در سرکوب و سانسور و دریغ کردن فرصت های موفقیت از فرد و تقویت روحیه ی اتحاد (یا کلکتیوزم) و رفتارهای گله ای به هر حال خشم جزء لاینفک آن خواهد بود”.
بنابراین می توان بجز بحث فرد و فردیت، گسترش فرهنگ فحاشی و نزاع را در بی قانونی، فقر و گسترش خشونت و رفتار حکومت هم دانست
نویسنده: احمد سکوند
چه دلایلی باعث میشود که مردان مرتکب خشونت علیه زنان بشوند
خشونت مردان نسبت به زنان بسیار شایع است، و حتی بدتر هم شده. ما به یک ساختار جدید از مردانگی نیاز داریم تا این خشونت را متوقف کند.
اعتراض ناکافی مردان نسبت به خشونتهای سوی مردان نسبت به زنان، همه آنها را شریک و همدست جرم میکند. خشونت مردان یک مسئله فراگیر است: دربریتانیا٬ در فاصله سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ تعداد ۱۱۱۵۶۸ مرد برای آزار و اذیت زنان تحت پیگرد قانونی بوده اند و رشد بالای ده درصد فقط در طی یک سال داشته ایم. این آمار و ارقام به اندازه کافی هشدار دهنده هستند، اما اینها تنها یک لایه سطحی از واقعیت وجود خشونت، سواستفاده و آزار جنسی نسبت به زنان را نشان میدهند. بسیاری از جرایم گزارش داده نمیشوند.
تخمین زده شده بود که در سال۲۰۱۴٬ یک و چهاردهم میلیون زن در انگلیس و ولز، از خشونت خانگی رنج میبرند. هر ساله حدود چهارصدهزار زن مورد آزار و اذیت جنسی قرار میگیرند، تقریبا ۸۵۰۰۰ زن مورد تجاوز قرار گرفته اند. اما شمار اندکی از خشونت گران محکوم شده اند. بیاییم روراست باشیم: مردانی که مرتکب خشونت میشوند فکر میکنند میتوانند به آن ادامه بدهند، و متاسفانه این صحت دارد!
دو نقد بالقوه برای واکنش مردان نسبت به این موج خشونت وجود دارد: یکی این که واکنش های آنان چیزی بیش از “ژست مجازی” نیست، که مردهایی که خود را معترضان چپ گرا معرفی میکنند و ادعا دارند که درباره سیاستهای موجود درست میگویند. بله چنین مردانی وجود دارند، خودشان را در پروفایل شبکه های اجتماعی فمینیست مینامند درست مانند نوجوانهایی که برچسبهای مختلف روی کیف مدرسه شان نصب میکنند.
دیگر این که٬ ما در جامعه ای زندگی میکنیم که مردان تمام ابزارهای قدرت٬ از مجلس تا اقتصاد تا رسانه را در دست دارند. مردان به صورت سیستماتیک صدایشان را بلندتر از صدای زنان میکنند حتی در مسائلی که مختص زنان است و بر سرنوشت زنان تاثیر مستقیم دارد. این درست نیست که خود زنان راهبری و هدایت کمپینهای علیه خشونت را٬ که غالبا توسط مردان علیه آنها صورت میگیرند، بر عهده نداشته باشند.
پس چطور مردان خود را در این اعتراض جا بدهند؟
جیل رابینسون یکی از داوطلبان کمپین روبان سفید، کمپینی که مردان را تشویق میکند علیه خشونت مردان اعتراض کنند؛ دوران کودکی و نوجوانی اش در منطقه روستایی دوون در دهه ۶۰ میلادی گذشته. او و مادرش در اتاق او سنگر میگرفتند تا از خشونت پدر الکلی اش در امان باشند. پدرش مخالف تحصیل زنان بود پس او از خانه فرار کرد تا بتواند به تحصیل ادامه دهد. در آن زمان هیچ خطوط تلفن امدادرسانی یا مددکاران محلی وجود نداشت. وقتی که موفق شد دیپلمش را بگیرد و در دانشگاه پذیرفته شود، پدر بسیار خشمگین شد و به شورای روستایشان اعلام کرد که دخترش آنها را رها کرده تا سقط جنین کند. جیل در حالیکه چشمانش گریان است میگوید: من فقط یک نوجوان خام بودم، برای چه پدرم با من این کار را کرد؟ این رفتاری نیست که یک پدر باید داشته باشد”. او معتقد است مردان مسئولیت دارند تا اعتراض کنند. ” این فوقالعاده اهمیت دارد که همه اعتراض کنند، هرکس که میخواهد باشد” جیل ادامه میدهد: ” مردان باید رهبری این اعتراض را به دست بگیرند”
کمپین روبان سفید ده سال پیش آغاز به کار کرده. دیوید بارلت، سرپرست کمپین، از دلیل شکلگیری کمپین میگوید: ” بخاطر مشکلات بزرگی که به واسطه گسترش بیش از حد خشونت مردان علیه زنان به وجود آمده و سکوت مردان در این رابطه بسیار آزاردهنده بود”. او ادامه میدهد: ” اینطور به نظر میامد که همه این مردان مرتکب خشونت میشوند، و یا همه این مردان وانمود میکردند که چیزی رخ نمیدهد، و یا مسئله مهمی نیست که خودشان را درگیر کنند.”
مردان از سنین کم در شرایطی قرار میگیرند که احساس میکنند نسبت به زنان برتری دارند و میتوانند زنان را تحت کنترل و سلطه خود داشته باشند. خشونت علیه زنان شدیدترین نتیجه این باور است، که ریشه در هزاران سال دارد، باور به این که زنان مطیع و تسلیم هستند و برای لذت و رضایت مردان به وجود آمده اند. تجاوز، آزار جنسی و قتل بخشی از زنجیره ای است که با جوکهای تحقیر امیز و کامنتها، متلکهای خیابانی، تصاویری که زنان را به یک ابژه جنسی تبدیل میکند، سرکوب کردن زنان برای اظهارنظر که معمولا همراه است با توهین نسب به ظاهر فیزیکی آنها در شبکه های اجتماعی، آغاز میشود.
سام اسمترز، مدیر اجرایی فاوست سوسایتی میگوید: ” ما دربریتانیا یک فرهنگ بسیار زنستیز داریم، ما عادی سازی خشونت و تحقیر را تحمل میکنیم”. فضایی ایجاد شده که عرف خشونت را پذیرا شده و مردان وظیفه دارند این را به چالش بکشند. اگر چه بارلت تاکید دارد مردانی که مرتکب خشونت میشوند باید مسئولیت کارشان را برعهده بگیرند ” پسران در سرتاسر جهان این گونه تربیت و رشد یافته اند که خشونت مورد قبول است، همینطور آنها احساس میکنند به گونه ای این بخشی از “مرد بودن” است.”
فشارهای اجتماعی که چه چیزی نشانه مردانگی است، آن هم از سنین کم، به مردان هم آسیب فراوانی میزند. ” پیش فرضهای کلیشه ای که خشونت علیه زنان را میسازد، همان انتظاراتی است که از مردان و مردانگی میرود” این را راشل مریس، معاون اجرایی ائتلاف توقف به خشونت علیه زنان، میگوید. مردان همجنسگرا٬ دوجنسگرا٬ و تراجنس، یا به طور ساده هر مردی که در چارچوب تعریف کلیشه ای از مردانگی قرار نگیرد، هم خشونت را تجربه میکند.
معیارهای عملی بسیاری است که مردان میتوانند از آن حمایت کنند. فاوست سوسایتی در تلاش است تا خشونت مردان علیه زنان به عنوان “جرم ناشی از نفرت” شناخته شود. فرهنگ زنستیزی، همچنین با تعصبات و عدم تحمل آرا و عقاید تلاقی پیدا میکند، به طور مثال مورد هدف قرار گرفتن زنان مسلمان در خیابان توسط مردان سفیدپوست.
مردان باید نسبت به نقششان حساس باشند. روش کار نباید این باشد که : “از آنجایی که زنان درباره اش زیاد سخن نگفته اند یا از آنجایی که مردان حرفهای جدیدی برای گفتن در این باره دارند” بلکه باید بحث اینگونه پیش برود : “متحد با زنان و طبق خواست و شروط زنان”
برای مردان آسان است که خود را کنار بکشند با این ادعا که ” من مرتکب خشونت نمیشوم، من مجرم نیستم، پس برای چه باید اهمیت بدهم؟ چرا تقصیر یک اقلیت خطاکار را به گردن همه بیندازیم؟” اما این نمیتواند خود اندیشی باشد که بپذیریم فرهنگ مردانه ای – فرهنگی که از بدو تولد با آن تربیت شده و رشد یافته ایم- حس و باور برتری و غالب بودن به ما بدهد. ما اختراعش نکردیم، اما ما آن را به ارث برده ایم. و تا زمانی که این فرهنگ بر تمام دیگر اشکال مردانگی غالب باشد، خشونت مردان علیه زنان مشروعیت خواهد داشت.
فمینیست ها و کنشگران دگرباشی جنسی، کمک های فراوانی به بازتعریف مردانگی در مسیری قابل قبول تر و سلطه گری کمتر کرده اند. اما هنوز راه بسیار طولانی در پیش داریم و اگر خشونت مردان در حال افزایش است، این وظیفه مردان است که به زنان گوش بدهند و اعتراض کنند.
نوشته اوئن جونز٬ نویسنده و فعال سیاسی
تبعیض علیه کارگران افغانی در درون کشور!
در حالیکه بخش عمده مردم افغانستان بخاطر نبود کار و تامین معیشت زندگی شان به خارج از کشور پناه برده و با سختی و مشقت و گاها نیز با تحمل بی مروتی های کشورهای میزبان، با دست مزد بسیار پایین کار می کنند و نیز بخش اکثر مردم افغانستان در داخل از مشکل بی کاری و فقر رنج می برند؛ هزاران کارگر خارجی در بازار کار افغانستان وارد شده و بسیاری پروژه های کاری را از نزد کارگران داخلی ربوده اند.
هم اکنون علی رغم تمامی مشقت ها و سرگردانی های نیروی بیکار افغانستان، هزاران کارگر خارجی، هندی، پاکستانی، بنگله دیشی، نیپالی و … در بازارهای افغانستان مشغول کار بوده و کارگران افغانی یا در بیرون از کشور رنج و حقارت مهاجرت را تحمل می کنند و یا هم در درون روز تا شب را رنج بیکاری و فقر را یکجا سر می کنند.
وجود کار گران خارجی در افغانستان در نوع خود، عجیب به نظرمی رسد. در شرایط کنونی افغانستان و با در نظرداشت بازار کار و وضعیت زندگی مردم، وجود هزاران کارگر خارجی در کشور خنده آور به نظر رسیده و به نحوی نشان می دهد که کار گران سرگردان افغانستان در داخل نیز مورد بی مروتی و بی توجهی دولت قرار دارد. یکی از قوانین مهم در افغانستان که به توشیح رئیس جمهور کشور نیز رسیده است، مقررۀ استخدام اتباع خارجی می باشد. براساس ماده ششم این مقرره در صورت وجود کارگران داخلی، می بایست به کارگران افغانی در استخدام به کار در نهاد های موجود در کشور، اولویت داده شود.
اما واقعیت امر این است که کارگران خارجی بازار کار افغانستان را اشغال کرده اند و هزاران تن از شهروندان کشور های خارجی در کشور ما به کار هایی اشتغال دارند که کارگران افغانی از عهدۀ آن به خوبی می برآیند. امروزه با این بهانه که افغان ها از درایت کافی و لازم کاری برخوردار نمی باشند، در اکثر موسسات خارجی و کمپنی های داخلی به کسانی اولویت استخدام داده می شوند که تابعیت خارجی داشته باشند و از بیرون مرز آمده باشند. این مشکل تا آنجا پیش می رود که هم اکنون حتی گاردهای دفاتر خارجی و کارمندان هوتل ها و رستورانت ها، معماران و گل کاران را اتباع خارجی در قبضه خود گرفته اند.
هزاران افریقایی، بنگله دیشی، پاکستانی، فلپینی، نیپالی و سایر کشور هایی که سطح تخصص و کارآیی شان در سطح افغان ها و یا حتی نازل تر از افغان ها هستند، با اشتغال در بازار کار افغانستان، لقمه نان خانواده های بی بضاعت افغان را گرفته و به انباقی برای آن ها تبدیل شده اند.این در حالی است که روزانه هزاران شهروند جوان افغانستان به دلیل نیافتن کار و فقر شدید در بازار کارخارج کشور راه مهاجرت را به پیش گرفته و به کشور های مهاجر می شوند که حتی اجازه گشت و گذار در داخل شهر را ندارند.
سوال اساسی این است که با وجود بیکاری هزاران پسر و دختر تحصیل کردۀ افغان که اهریمن بیکاری و عدم اشتغال آنان را تحت فشار شبانه روزی قرار داده است آیا مناسب است که دختر و پسری از قارۀ افریقا و یا جنوب شرق آسیا در مؤسسات خارجی و داخلی مستقر در افغانستان استخدام گردد و آیا این کار خلاف مقرره ی امور کار در افغانستان تلقی نمی شود؟
نمی گویم نیروی متخصص خارجی در افغانستان وجود نداشته باشد، بلکه فعلا افغانستان در بسیاری زمینه ها و امورات به نیروهای متخصص کاری خارجی، تکنیسین ها و مشاورین نیاز دارد و قطعا برای پیشرفت و توسعه افغانستان نیاز است که از این نیروها باید استفاده شود؛ اما مساله اینجا است که کارهای عادی و ساده که متعلق به نیروی کار افغانستان می باشد، به خارجی ها داده می شود.
اگر موقعیت های پیچیده ای سازمانی و کار موسسات و نهاد ها به افراد مسلکی خارجی نیازمند هست حداقل کارهای فزیکی، پهره داری، سرویس غذا، حسابداری و امور دفتر و امثال آن کار ها و مشاغل است که شهروندان و مردم عادی کشورمی تواند به گونۀ نیکوتری نسبت به خارجی ها که هیچگونه تعهدی به انکشاف و رشد کشور ندارند، آن ها را انجام دهند. این در حالی است که به باور بسیار از کارشناسان امور کار، اغلب کسانی که از کشور های جنوب شرقی اسیا برای کار در افغانستان آمده اند مهارت های کاری و شغلی آن ها به مراتب پایین تر از سطح توانایی های نیرو جوان افغان است و آن ها بخاطر نبود و یا نیافتن مسلک در کشور های شان به افغانستان سرازیر شده اند. هم اکنون اضافه تر از هفتاد هزار کارگر پاکستانی در شهرهای مختلف از جمله کابل به کارهای ساختمانی و کارهای ساده دیگر مشغول کار است و این وضعیتی است که تا چند سال قبل افغان ها در ایران ایجاد کرده بود و دولت آن کشور را به ستوه آورده بود.
افغان ها در سالهای گذشته و در کشور های همسایه ثابت کرده اند که این مردم در انجام امور کار، دلاور، سختکوش، صادق و امین است و از هر نظر نسبت به اتباع خارجی درکارها مفید تر است. اما متاسفانه امروزه حتی ابتدایی ترین کارها و اشتغال ها را که بایستی به عهده شهروندان افغانی بوده و بیکاران سرگردان افغانستان در آن مصروف شوند، چون سرویس های خدماتی رستورانت ها، گاردهای امنیتی، کارهای ساختمانی و … همه به کارگران خارجی سپرده شده و موسسات و نهادهای شغل آفرینی به دلایل بی بنیادی که نزد خود دارند، ترجیح می دهند حتی همچو کارها را به اتباع کشور هایی نظیر پاکستان، نیپال، فلپین و کشور های افریقایی محول سازند.
بدون شک تصاحب بازار کار افغانستان توسط کارگران و اتباع خارجی که با هیچ دلیلی برای مردم بیکار و فقیر افغانستان توجیه پذیر نیست، می تواند بصورت فزاینده اعتماد مردم را نسبت به دولت و مقامات مسئول بیش از پیش خدشه دار ساخته و فاصله را میان مردم و دولت هرچه بیشتر گرداند. جا دارد حکومت افغانستان بویژه وزارت کار و امور اجتماعی این معضل را جدی گرفته و از فرایند رو به رشد هجوم بیکاران خارجی به کشور جلوگیری نماید. انتظار می رود که دولت ما هر چه زودتر استراتیژی ها و برنامه ی عملی و مقررات قانونی را برای حل بحران بیکاران خارجی به افغانستان طرح و تطبیق نماید وآنانی را که از قانون کار افغانستان و مقررۀ استخدام اتباع خارجی، سرپیچی می نمایند، تحت پیگرد قانونی قرار دهد. و نیز مؤسسات خارجی به اساس قانون کار افغانستان و مقررۀ استخدام اتباع خارجی، به دلیل این که در قلمرو افغانستان مشغول اند و تابع قوانین نافذه در این سرزمین می باشند، باید به استخدام شان به افغان ها حق اولویت بدهند.
اساسا دولت موظف و مکلف است که برای مردم زمینه مساعد کار و اشتغال را فراهم ساخته و از حقوق شهروندی آنان در داخل و خارج از کشور حمایت نماید. دولت افغانستان نیز طبعا مشمول این قاعده بوده و مسئول است که باید زمینه مساعد کار و زندگی و تامین معیشت سالم را برای شهروندان خود فراهم ساخته و از نیروی آنان در جهت توسعه و پیشرفت کشور استفاده نماید، چیزی که متاسفانه بدلیل ضعف دولت، فعلا امکان پذیر نبوده و وجود ندارد. اگر دولت افغانستان بدلیل ضعف ها و مشکلات فراوان داخلی عاجز از ایجاد زمینه های مناسب کار برای نیروی کار کشور نمی باشد، حداقل این توان را دارد که از حقوق کارگران افغان در داخل در برابر کارگران خارجی حمایت نموده و با میکانیسم های قانونی و نظارتی اجازه ندهد که کارگران افغانی در داخل کشور نیز مورد مظلومیت قرار گرفته و در مقابل کارگران خارجی مورد تبعیض قرار گیرد.