علی خانمحمدی، سخنگوی ستاد امر به معروف و نهی از منکر، با وضع قوانین متحجرانه درباره پوشش مردان، آنها را نیز ملزم به پوشش تحمیلی و خودداری از استفاده لباسهای مارک، آستین کوتاه، چسبان و شلوار کوتاه کرده است.
وی گفت: ما در بحث ابلاغ شاخصهای عفاف و حجاب به دستگاهها نوع پوشش را علاوه بر خانمها برای آقایان هم ارائه دادهایم. همانطور که پوشش خانمها باید در فضای عمومی مناسب باشد، پوشش آقایان هم باید مناسب باشد!
وضع قوانین اجباری درباره نحوه پوشش بانوان و مردان ایرانی در حالی است که سران جمهوری اسلامی چشمان خود را بر تورم، گرانی، فقر، اعتیاد، دزدی، فحشا و سایر معضلات اجتماعی و اقتصادی بستهاند.
اخیرا شماری از مردان در ایران در همراهی با زنان برای تغییر سبک زندگی تحمیلی و حجاب اجباری اقدام به پوشیدن شلوارک در خیابان کرده و تصاویر آن را در شبکههای اجتماعی منتشر کردهاند.
بازگشت و عقب گرد نظام به دوران آغازین حکومت اسلامی که فشارهای همه جانبه در زمینه های پوشش و حجاب در سطح جامعه انجام می گرفت نشان از اصرار حکومت برای حذف آزادی های فردی و نهادینه کردن یک قالب نامتعارف برای کل جامعه است.
این روزها بخش قابل توجهی از تبلیغات حکومتی در قالب برنامههای رادیویی و تلویزیونی، تبلیغات محیطی و پیامهای ارسالی تلفن همراه به تأکید بر اهمیت حفظ حجاب به عنوان قانون حاکم بر کشور اختصاص یافته است.
یکی از اولین موارد همراهی مردان در اعتراض به اجبار پوشش زنان، زمانی بود که تعداد از داروسازها و کارکنان داروخانهها در اعتراض به قانون جدید وزارت بهداشت در اجبار زنان به استفاده از مقنعه، عکسهایی با مقنعه سیاه و روپوش سفید پزشکی از خود منتشر کردند.
ابتکار مردان در همراهی با همکاران زن، در دل خود به نوعی قوانین جمهوری اسلامی را هجو می کرد و به همین دلیل مورد توجه قرار گرفت.
بعد از آن بود که تعدادی از مردان در مشاغل مختلف، با تکرار این حرکت و انتشار عکس خود با روسری و مقنعه در فضای مجازی سعی کردند جریان تازهای برای مخالفت با قوانین حکومتی راه بیندازند.
براساس گزارشات منتشر شده، ماموران امنیتی صبح روز یکشنبه خانه «هاشم آقاجری» تاریخنگار و استاد دانشگاه را تفتیش، وسایل الکترونیکی وی را ضبط و او را به دادگاه احضار کردند.
تفتیش خانه هاشم آقاجری با وجود اعتراض همسر و دختر او در زمانی انجام شد که آقای آقاجری خود در خانه حضور نداشت و در محل کارش در دانشگاه تربیت مدرس به سر میبرد.
پس از بازگشت این استاد دانشگاه به خانه، ماموران وزارت اطلاعات لپتاپ و دیگر وسایل الکترونیکی و ارتباطی او را ضبط کردند و به او گفتند که باید روز چهارشنبه در دادسرای دادگاه انقلاب حاضر شود.
هاشم آقاجری که از نیروهای سیاسی نزدیک به میرحسین موسوی محسوب میشود، از جمله سخنرانان همایش «گفتوگو برای نجات ایران» بود که دو هفته پیش در کلابهاوس و بهصورت مجازی برگزار شد.
آقای آقاجری در سخنرانی خود آخرین بیانیه میرحسین موسوی را «تحول فراسیستمی» نامیده و افزوده بود که به باور او «اصلاح درونسیستمی از طریق ساز و کارهای انتخاباتی ناممکن است».
کیوان صمیمی، علیرضا بهشتی شیرازی، عبدالله مومنی، قربان بهزادیاننژاد، نرگس محمدی و علیرضا حسینی بهشتی از دیگر سخنرانان این همایش آنلاین بودهاند که احضار یا بازداشت شده یا مورد بازپرسی قرار گرفتهاند.
هاشم آقاجری در سال ۱۳۷۹ در پی یک سخنرانی با موضوع پروتستانتیسم اسلامی و علی شریعتی که به دعوت شورای هماهنگی گروههای جبهه دوم خرداد همدان و به مناسبت سالگرد درگذشت علی شریعتی در خانه معلم استان همدان انجام شد، به اتهام «توهین به اسلام» و مقدسات مسلمانان، بازداشت و به اعدام محکوم شد اما حکم اعدام او دو سال بعد، به سه سال حبس، دو سال تبعید و پنج سال ممنوعیت تدریس تقلیل یافت.
آقای آقاجری در سال ۱۳۹۱ نیز پس از سخنرانی در مراسم حمایت از دو ساله شدن روزهداری اعتراضی مصطفی تاجزاده، به دادگاه احضار و در جلسه دادگاهی که در تابستان ۱۳۹۳ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب برگزار شد، به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
روز سهشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲«سعید افکاری» برادر زنده یاد نوید افکاری، در توئیتی نوشت که پدرش روز سهشنبه ۱۲ اردیبهشت بهدست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شده است
هنوز از محل نگهداری و دلایل بازداشت او اطلاعی در دست نیست.
پیشتر نیز حسین و حمید افکاری، پدر و یکی از برادران نوید، که بر مزار او در گورستان روستای سنگر از توابع بخش همایجان شهرستان سپیدان حضور یافته بودند، به مدت چند ساعت توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند.
نوید افکاری، کشتیگیر ملیپوش یشین ایران بود که شهریور ۱۳۹۹ به اتهام قتل عمد در جریان اعتراضات مرداد ۹۷ اعدام شد، اتهامی که او همواره آن را رد کرده و گفته بود که تحت شکنجه ناگزیر از اعتراف دروغ شده است.
او با وجود ابهامات فراوانی که از سوی وکلایش اعلام شد و بهرغم کارزار جهانی در مخالفت با اجرای حکم اعدامش، روز ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ اعدام و شبانه دفن شد.
خانواده افکاری همچون دیگر خانوادههای دادخواه در ایران، بارها مورد آزار و اذیت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته و بازداشت شدهاند.
وحید و حبیب افکاری نیز که همراه با نوید دستگیر شده بودند، به ترتیب به ۵۴ سال و ششماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق و ۲۷ سال و سه ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بودند.
حبیب افکاری که برای مدت طولانی در زندان انفرادی بود، ۱۴ اسفند پارسال از زندان آزاد شد ولی وحید افکاری همچنان در سلول انفرادی در حبس است.
الهام افکاری، خواهر نوید افکاری، نیز ۱۹ آبان توسط اداره اطلاعات شیراز بازداشت و آذرماه پارسال در دادگاه شیراز به پنج سال زندان محکوم شد.
رسانههای وابسته به حکومت پس از بازداشت خانم افکاری ادعا کردند که او از «عوامل اصلی شبکه ایراناینترنشنال» در داخل ایران بوده و در اعتراضات «زن زندگی آزادی»، «نقش داشته است».
آنها همچنین مدعی شده بودند که خانم افکاری «حین فرار از کشور» بازداشت شد؛ ادعایی که از سوی خانواده افکاری رد شد.
مسعود کاظمی، روزنامهنگار با انتشار رشته توییت درباره جزییاتی از مجروح شدن فاطمه(رها) انار به ضرب گلوله جنگی ماموران در قرچک ورامین در جریان اعتراضات نوشت:
فاطمه (رها) اناری، متولد ۲۲ آبان ۱۳۸۴ است که روز ۲۹ شهریور در منطقه زیباشهر قرچک و در حالی که مردم برای اعتراض به خیابان آمده بودند و خیابانهای منتهی به منزل آنها صحنه درگیری ماموران حکومتی و مردم بود، به یکباره دو گلوله جنگی به پنجره خانه آنها شلیک شد و به شکم او اصابت کرد.
ماموران که روی پشت بام دادگستری قرچک واقع در ۲۴ متری زیباشهر مستقر بودند، اقدام به تیراندازی به پنجره خانه خانم اناری در طبقه هفتم ساختمان «بیژن» کردند، که دوگلوله کلاشنیکف به شکم رها اصابت کرد و باعث پاره شدن شکم، پارگی روده بزرگ، آسیب به کلیه چپ و شکستگی مهره سوم کمر او شد.
بر اساس تصویر نامه پزشکی قانونی به کلانتری زیباشهر به تاریخ ۱۹ آذر، این دو گلوله به شکم و کمر رها اناری آسیب جدی وارد کرده و مهره کمر او را خورد کرده است. خانواده رها او را به بیمارستان ستاری قرچک منتقل کردند و همان شب مورد عمل جراحی قرار گرفت اما وضعیتش رو به وخامت رفت.
او ۲۰ روز در آیسییو و پس از آن در بخش بستری بود. بعد حدود یکماه از بیمارستان مرخص شد اما در تمام ماههای گذشته حداقل در هر ماه دو هفته در بیمارستان بستری شده و هنوز گلوله در بین مهرههای کمر او قرار دارد.
از همان ابتدای ماجرا و اعتراض مادر خانواده، مسئولان حکومتی از جمله فرماندار و امام جمعه قرچک از آنها خواستند سکوت کنند تا اجازه طی شدن روند در بیمارستان به آنها داده شود و حکومت هیچ مسئولیتی در این زمینه و هزینههای درمان نپذیرفت.
حتی خانواده را تحت فشار گذاشتند که اگر رضایتنامهای مبنی بر عدم شکایت از نهادهای دولتی و حکومتی را امضا کنند، هزینهای برای بیمارستان پرداخت نخواهند کرد که خانواده اناری این موضوع را نپذیرفتند.
رها به دلیل آسیبهای ناشی از اصابت گلوله، در سال تحصیلی ۱۴۰۱ به مدرسه نرفت و بخشی از روده بزرگ او را نیز بریدهاند. او همچنان تحت نظر پزشک و طی دوره درمان است. خانواده اناری برای تامین هزینه درمان، مجبور به فروش بخشی از وسایل خانه و زندگی خود شدهاند.
انجمن قلم آمریکا در گزارشی از وضعیت آزادی بیان برای نویسندگان جهان در سال ۲۰۲۲ اعلام کرد، ۳۱۱ نویسنده طی این سال زندانی شدند که بیشترین این موارد مربوط به دو کشور چین و ایران بوده است.
این گزارش از چین و ایران به عنوان بدترین کشورها از نظر آزادی بیان نام برده که در اولی ۹۰ نویسنده طی سال گذشته میلادی زندانی شدند و در دومی نیز ۵۷ نویسنده. همچنین بیشترین آمار نویسندگان در خطر هم مربوط به این دو کشور است.
این انجمن با اشاره به اعتراضات سراسری اخیر در ایران عنوان کرده که حکومت جمهوی اسلامی در پی این اعتراضات ۳۹ نویسنده دیگر را بازداشت کرد که این میزان بیشترین رشد آمار نویسندگان بازداشتی محسوب میشود.
ایران همچنین بزرگترین زندان زنان نویسنده در جهان محسوب میشود به طوری که از ۴۲ نویسنده زن زندانی در سطح جهان ۱۶ نفر آنها در ایران هستند. چین نیز با ۱۱ نویسنده زن زندانی پس از ایران بالاترین آمار را از این نظر دارد.
بخش بزرگی از این گزارش به اعتراضات سراسری اخیر در ایران اختصاص دارد که با شعار «زن، زندگی، آزادی» در جهان شناخته شده است. انجمن قلم آمریکا مینویسد، علیرغم تلاش حکومتهای ایران و چین برای تشدید سلطه خود بر جامعه، هر دوی این کشورها در سال ۲۰۲۲ شاهد اعتراضات بودند و مردم توانستند راههایی برای به گوش رساندن اعتراض خود پیدا بکنند.
پس از اعتراضات سراسری اخیر مردم ایران موج بازداشتها بود که جامعه نویسندگان ایرانی را متاثر از خود ساخت و دهها نویسنده، شاعر و مترجم با اتهامات امنیتی به زندان افکنده شدند که انجمن قلم آمریکا در گزارش خود به این موارد پرداخته است.
این انجمن مینویسد، در سال گذشته میلادی، ۱۰ کشوری که بیشترین آمار نویسندگان زندانی را داشتهاند در فهرست سال ۲۰۲۱ هم جزو ۱۰ کشور اول از این نظر بودند و تنها در سال ۲۰۲۲ ترتیب این فهرست تغییراتی داشته است.
چین در هر دو سال بالاترین آمار را داشته است. ایران در سال گذشته میلادی پیرو سرکوب شدید اعتراضات به رتبه دوم رسید و عربستان سعودی هم با ۲۰ نویسنده زندانی به رتبه سوم سقوط کرد. بلاروس، میانمار و ویتنام هر کدام با ۱۶ نویسنده زندانی در رتبه چهارم قرار گرفتند و ترکیه نیز با ۱۵ نویسنده در رتبه بعد. اریتره، مصر و هند هم با ۱۰ نویسنده زندانی جایگاه بعدی را به خود اختصاص دادند.
شامگاه سهشنبه ۵ اردیبهشت شهرستان فنوج واقع در استان سیستان و بلوچستان صحنه درگیری میان ماموران نیروی انتظامی و شماری از شهروندان غیرنظامی بود که در واکنش به کشته شدن یک موتورسوار در این شهر دست به تجمع اعتراضی زدند.
ویدیوهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی نشان میدهد که معترضان به سوی یک پاسگاه سنگ پرتاب میکنند و در پسزمینه صدای شلیک گلوله شنیده میشود.
برخی منابع محلی از جمله پایگاه خبری حالوش گزارش دادهاند که ماموران کلانتری به سوی مردم معترض تیراندازی کردهاند و این رخداد به مجروح شدن چند نفر در شهر فنوج منجر شده است.
حال وش همچنین از احراز هویت موتورسوار کشته شده و پنج نفر دیگری که بر اثر تیراندازی ماموران مجروح شدهاند خبر داده است.
هویت فرد کشته شده، «سمیر گردهانی، ۱۶ ساله، فرزند آسا» اعلام شده و گفته میشود که این نوجوان راکب یکی از موتورسیکلتها بوده و در اثر جراحات وارده ناشی از تیراندازی ماموران، جان خود را از دست داده است. برخی گزارشها نیز میگویند که این نوجوان بر اثر تصادف با خودروی پلیس جان باخته است.
با این حال مقامات انتظامی سیستان و بلوچستان نقش عوامل پلیس در کشته شدن این موتورسوار را تکذیب کردهاند.
خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ایرنا، نیز از صدور دستور ویژه فرمانده نیروی انتظامی سیستان و بلوچستان برای بررسی این حادثه خبر داده است. در این گزارش اما به تیراندازیها اشارهای نشده است.
علی رحیمی، معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی سیستان و بلوچستان، در گفتوگو با ایرنا این موضوع را که بروز حادثه بر اثر برخورد خودروی انتظامی با موتورسیکلتسواران بوده، «شائبه» خواند و گفت که گروهی با دامن زدن به آن، «جو را متشنج کردهاند».
در گزارش ایرنا به نقل از این مقام انتظامی آمده است که غروب پنجم اردیبهشت ماه، برخورد ۲ دستگاه موتورسیکلت با یکدیگر در حوالی میدان منابع طبیعی شهرستان فنوج، منجر به فوت یک نفر و مجروحیت ۲ نفر دیگر شده و گشت پلیس نیز به همین علت در محل حادثه حاضر شده است.
او همچنین از دستور فرمانده نیروی انتظامی استان سیستان و بلوچستان مبنی بر بررسی نقش یا عدم نقش ماموران در بروز این حادثه خبر داد که به دنبال آن، تیمهایی از کارشناسان انتظامی استان، به محل حادثه اعزام شدهاند تا در اسرع وقت نتیجه را اعلام کنند و «در صورت تقصیر ماموران، با آنان طبق مقررات و قوانین برخورد خواهد شد.»
آقای رحیمی اعتراضاتی را که در پی این حادثه، مقابل یکی از مقرهای انتظامی رخ داده است، به «تعدادی از بستگان صدمه دیدگان حادثه» نسبت داد و از «آرام و عادی» بودن اوضاع کنونی خبر داد.
زهرا سعیدیان جو خواهر سرخجامه «میلاد سعیدیان جو» با انتشار تصویری در اینستاگرامش از اخراج خود از یک بیمارستان خصوصی خبر داد. وی در ادامه نوشت: حتی تا آخر ماه هم صبر نکردند وسط شیفت امشب بهم گفتن وسایل هاتو جمع کن برو…
مطمئن باشید با این کارها دست از دادخواهی خون برادرم برنمی دارم.
این تصمیم حکومت، نشان از نادیده گرفتن حقوق اساسی و عدم احترام به حقوق بشر، و همچنین نادیده گرفتن درد و رنج خانوادههای قربانیان اعتراضات دارد.
فشارهای حداکثری به خانواده های کشته شدگان در اعتراضات، نمایانگر ترس حکومت از هر نوع تحرک و اظهار نظر های سیاسی توسط این خانواده هاست چرا که تمام تلاش ایشان برای اجرای عدالت ناکام مانده و پس از جانسپاری فرزندان، خواهران و برادران خود در اعتراضات چیزی برای از دست دادن ندارند.
با اخراج خانوادههای کشته شدگان اعتراضات از کار، حکومت نه تنها از حقوق بشر غافل شده، بلکه نشان میدهد که به جای حل و فصل مسائل و پاسخگویی به خواستها و اعتراضات مردم، از سرکوب و خشونت در برابر آنها استفاده میکند. این اقدام به جای حل مسائل اجتماعی، میتواند اوضاع را تشدید کرده و اعتماد عمومی را به خطر بیندازد.
خانواده های کشته شدگان در اعتراضات، با شدیدترین تمهیدات امنیتی، چه در زندان و چه در حبس خانگی و چه در محل کار، همچنان در زیر ظلم مضاعف حکومت قرار دارند.
بیانیه ها و ویدیوهای منتشر شده از این افراد موجب شد تا حکومت برای جلوگیری از افشای روز افزون جنایات و ابعاد سرکوبها دست به کار شود که نتیجه ی آن تا به امروز زندانی کردن اعضای خانواده ی کشته شدگان در اعتراضات بوده است.
اما باید در نظر داشت که همین شجاعت و رشادتهای داغدیدگان اعتراضات گذشته بوده که تا به امروز درک درستی از شرایط مقابله با جمهوری اسلامی در اختیار جامعه قرار داده است.
اخراج خانوادههای کشته شدگان اعتراضات از کار، نشان از بیتوجهی حکومت به ضرورت احترام به حقوق مدنی و حقوق بشر نسبت به شهروندان خود دارد. این اقدام غیرانسانی و نامنصفانه، در برابر خانوادههایی که از عزیزان خود را در اعتراضات از دست داده اند، تمامیت خانوادگی و اقتصادی آنها را تهدید میکند. این تصمیم میتواند عمیقترین احساسات عدالتخواهی و نارضایتی را در جامعه تشدید کرده و باعث افزایش تنشها و ناامنی اجتماعی گردد. حکومت باید به جای اقدامات سرکوبآمیز، با رویکرد احترام به حقوق شهروندان، به دلایل اعتراضات پاسخ دهد و به حل و فصل صلحآمیز مسائل پرداخته و از جمله معترضان و خانوادههای قربانیان احترام و اعتبار لازم را برای آنها قائل شود.
علاوه بر این، اخراج خانوادههای کشته شدگان اعتراضات از کار، نشان از عدم اعتراف به ارزش زندگی و اهمیت انسانی این افراد و عدم توجه به حقوق آنها دارد. این اقدام غیرانسانی و نامنصفانه نشانگر بیاحترامی به حریم خصوصی و دلالت بر بیتوجهی به مسئولیتهای اجتماعی و اقتصادی حکومت است. این تصمیم میتواند عواقب منفی جبرانناپذیری برای خانوادههای قربانیان اعتراضات به همراه داشته باشد و در مواجهه با اوضاع اقتصادی و اجتماعی دشوار، آنها را به مشکلات جدیدی بکشاند. برای حل و فصل مناسب بحران، حکومت باید به جای اقدامات سرکوبی، احترام به حقوق انسانی، توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی مردم، و حل و فصل صلحآمیز از طریق دیالوگ و مشارکت جامعه پرداخته و به حقوق خانوادههای قربانیان اعتراضات احترام ویژهای نشان دهد.
«حسین نادربیگی»، یکی از آسیبدیدههای از ناحیه چشم است که دوازدهم آبان در سرکوب عزاداران و معترضان چهلم کشته شدن «حدیث نجفی»، در نزدیکی «بهشت سکینه» کرج، هر دو چشم خود را با شلیک سلاح ساچمهای بسیجیهای موتورسوار از دست داد. او همچنان ساچمههای بسیاری در صورت، گردن، دستها و پاهایش بههمراه دارد، اما چشمهایش دیگر نوری ندارند.
مراسم چهلم «حدیث نجفی» را بسیاری همراه با نام دختر جوانی که در اعتراضات سراسری کشته شد، با اسامی اعدامشدههای آن روز میشناسند؛ «سید محمد حسینی» و «محمد مهدی کرمی»، دو معترضی بودند که جمهوری اسلامی در پی کشته شدن «روحالله عجمیان»، طی دادرسی ناعادلانه و توام با شکنجه، به دار آویخت.
در آن مراسم، فرد دیگری هم یک چشم خود را از دست داد که پیشتر دربارهاش نوشتهایم؛ «مجید خادمیطاهر» در همان روز با شلیک سلاح ساچمهای از یک چشم نابینا شد.
«حسین نادربیگی»، یکی دیگر از حاضران آن روز در اطراف «بهشت سکینه» است. سرکوبگران مانع برگزاری مراسم چهلم حدیث نجفی شدند، راهها بند آمد و انسانها هدف سلاح گرم قرار گرفتند.
پزشکان امیدی به بازگشت بینایی حسین نادربیگی ندارند. شبکههای هر دو چشم او آسیب جدی دیدهاند. هنوز جهان از انجام جراحی پیوند شبکیه عاجز است و برای همین به او گفتهاند که باید منتظر پیشرفت علم باشد.
حسین نادربیگی دو سال پیش سربازیاش را به پایان رسانده بود و کار میکرد تا به همراه مادرش، نانآور خانهای باشد که پدر ندارد. حالا از زمان آسیب تا به حال، هم مادر حسین بیکار شده است تا به فرزند نابینایش برسد و هم حسین دیگر نمیتواند کار کند.
او بعد از جراحی، برای یک ماه به شکم خوابید، در کنار چشمهایش و شغل خود، استقلال شخصی و دلخوشیهای کوچکش را هم از دست داد. حالا شاید هر از گاهی، یکی از اطرافیان و نزدیکانش فرصتی کنند تا او را با خود به خیابان ببرند که هوایی بخورد.
وجهی از دادخواهی، شخصی و مرتبط با قربانی یک جنایت است. روشن شدن حقیقت برای قربانی، گرفتن پاسخ سوالهایی است که زندگی او را دگرگون و گاه ویران ساخته است. مثل این پرسش که چه کسی و چرا به حسین شلیک و او را کور کرد؟
حسین نادربیگی در درگیریها شرکت نداشت. اصلا قرار هم نبود آن روز، در آن مکان حضور داشته باشد. شاید بهخاطر قطعی اینترنت، حتی خبر نداشت که در آن روز چه هیاهویی در اتوبان منتهی به «بهشت سکینه» برپاست. از خانه خارج شد، گوشهای دور از درگیریهای میان سرکوبگران و معترضان به تماشا ایستاد که ناگهان موتورسوار و ترکنشین او، با پوشش بسیجیها به حسین نزدیک شدند.
موتورسوارها از کنار حسین رد شدند، با هم چشم در چشم شدند. ترکنشین به راننده موتور گفت که «بایست» و موتور ایستاد. سلاح از زیر کاپشن موتور سوار خارج شد. بسیجی مسلح لبخند زد و از فاصله نزدیک، حسین را هدف قرار داد.
حسین روی زمین افتاد و از حال رفت. دو زن به او کمک کردند تا از منطقه دورش کنند. ساچمهها چشمها، صورت، گردن، دستها و حتی کلیه حسین را شکافت. شلیک به حسین، حتی قدرت کلام را هم برای یک هفته از حسین گرفته بود.
در یکی از درمانگاههای استان «البرز» بود که از طریق کارت ملی حسین، توانستند نزدیکان او را پیدا کنند و پیکر ساچمهخوردهاش را با چشمانی که هنوز نمیدانست دیگر با آنها نخواهد دید، به آنها تحویل دادند.
نزدیکان حسین او را به چندین درمانگاه و بیمارستان بردند تا در نهایت همان شب به تهران منتقل شد و تحت جراحی قرار گرفت. حسین برای هشت روز در بیمارستان بستری شد. دو ساچمه کره چشم راست او را شکافت، و سه ساچمه چشم چپش را.
به حسین و نزدیکانش گفتهاند که طی شش ساعت جراحی، همه ساچمهها از چشمان او خارج شده است، اما ساچمههای دیگر در صورت، گردن و بدن او همچنان باقی است و اقدامی برای خارج کردن آنها صورت نگرفته است. بعضی از ساچمهها با گذشت زمان، همراه با چرک و عفونت از زیر پوست حسین خارج شدهاند. اما هنوز نمیدانند که تن حسین حامل چندین ساچمه است.
حسین یک برادر دوقلو دارد و برادری کوچکتر از خودش. پدر آنها که حدود پنج سال پیش درگذشت، مادر خانواده از طریق خیاطی معیشت آنها را تامین میکرد. حسین بعد از گرفتن دیپلم، در بهمن۱۳۹۸ به سربازی رفت و در روز ۲۵آبان۱۴۰۰ دوران خدمت سربازیاش به پایان رسید.
همان روز بود که حسین عکسش را در لباس سربازی در اینستاگرام خود منتشر کرد. گشتی در پستهای اینستاگرام او علاقه او به تیم فوتبال «پرسپولیس» را بهخوبی نمایش میدهد. از نام این تیم فوتبال تا قلبی قرمز که کنار آن قرار گرفته، تا استوریهایی که حاوی عکسهای حسین در استادیوم برای تشویق تیم فوتبال مورد علاقهاش است. هرچند حالا همین استادیوم رفتن هم از زندگی حسین حذف شد.
کمک به تامین معیشت خانواده و آیندهای نامعلوم، حسین را وارد بازار کار کرد. او در یک شرکت کارگری میکرد و پساندازی برای خود داشت که همه را برای جراحی چشمهایش هزینه کرد.
زندگی او در کار و دلخوشیهایی مثل ورزش خلاصه میشد. او برای تفریح فوتبال بازی میکرد و چند ماهی میشد که حرفهای بدنسازی کار میکرد. او به تازگی دست به گیتار هم شده بود. گیتاری خریده بود و هفتهای دو جلسه آموزش میدید. حسین کتابی هم خریده بود که آکوردگیری را به او آموزش میداد.
اما به ناگهان جهان روی از او برگرداند. نه ورزشی ماند و نه موسیقی. هرچند حالا کمتر از یک ماه است که دستانش برای یک یا دو بار به سیمهای گیتار خورده است. اما موسیقی تنها کلام آشنایی است که از زمان بینایی در گوشهای حسین مثل قبل ماندگار است.
در خانوادههایی که از نظر مالی متوسط یا طبقات پایین جامعه هستند، نوع تفریحات هم متفاوت است. نه از رستورانهای لاکچری خبری است و نه از پاساژگردیهای لوکس. برای پسر جوانی که تازهکار است، شاید رفتن به گیمنت و چند دست پلیاستیشن بازی کردن، تنها دلخوشی روزمرهها بوده است.
اما وقتی چشمهای انسانی از او گرفته میشود، فقط چشمهایش نیست که از دست میرود، ریز و درشت توانمندیها و آرزوهایش هم به تاریکی مینشیند. اگرچه در جهان، آسیبدیدههای اینگونه هم هستند که با گذر از دوران پذیرش آنچه از دست دادهاند، نوعی دیگر به جهان بازمیگردند مثل یکی از آسیبدیدههای از ناحیه چشم که نوشته است: «ما هنوز زنده هستیم.» یا آن دیگری که نوشت: «ما سندهای زنده یک سرکوب تمامعیار هستیم.»
تنها دلخوشیها هم نیست که از بین میرود، از بین رفتن استقلال کسی که از دو چشمم نابینا شده است، شاید یکی از پررنگترین عذابها و شکنجههای روزمره باشد. وقتی حتی برای دستشویی رفتن هم نیاز به یاری دیگری دارید، آب خوردن، استحمام، تفریح و هر آنچه در حوزه خصوصی و عمومی تعریف میشود، از شما گرفته شده است.
احتمالا بسیاری از سربازها به خوبی با قانون بهکارگیری سلاح در قوانین جمهوری اسلامی آشنا هستند. در این قوانین، نحوه استفاده از سلاح، زمان و انواع استفاده از آن آمده است. نیروهای سلاح بهدست، برای پراکنده کردن معترضان حق شلیک به سر و چشمهای آنها را ندارند.
شاید آگاهی نسبت به همین حقیقت، یکی از بزرگترین فکرهای حسین در این روزها باشد. آن موتورسوارها چطور توانستند به این جوان شلیک و او را نابینا کنند؟
یکی از نزدیکان حسین میگوید حسین گاهی در تاریکیای که در آن زندگی میکند، این سوالها را با خود تکرار میکند که مقصر فاجعهای که در درجه اول بر او و بعد خانوادهاش هوار شده است، کیست؟ آیا دادگاهی هست که بتواند مجازاتی متناسب با شکنجه هر روزه حسین و نابینایی کاملش تعیین کند؟ ضارب عذاب وجدان ندارد؟ یا این سوال که آیا روزی خواهد آمد که حسین بتواند ضارب خود را ببخشد؟
به قول یکی دیگر از دوستان حسین: «ما و امثال ما کی قرار است روز خوش ببینیم؟»
در جریان اعتراضهای اخیر، صدها گزارش از شلیک به معترضان توسط ماموران حکومت منتشر شد. همچنین در دهها ویدئویی که شهروندان ضبط کردهاند، ماموران حکومت وابسته به نهادهای مختلف نیروهای مسلح، در حال شلیک به طرف معترضان دیده میشوند.
بر اساس بررسیهای نهادهای حقوق بشری دستکم نزدیک به ۵۰۰ نفر در اعتراضهای چهار ماه اخیر کشته شدهاند. اما از شمار مجروحان اطلاع دقیقی در دست نیست.
سازمان حقوق بشر ایران همراه با بیانیه روز جمعه، فهرستی از ۲۲ نفر منتشر کرده که چشمهای همگیشان به دلیل اصابت گلوله آسیب دیده است. بسیاری از این افراد بینایی یک یا هر دو چشم را از دست دادهاند. این سازمان میگوید آمار آسیبدیدگان از ناحیه چشم بسیار بیشتر است.
در جریان سرکوب اعتراضها در ایران، ماموران علاوه بر اسلحههای جنگی از اسلحه شاتگان ساچمهای هم برای شلیک به معترضان استفاده شد.
بسیاری از کسانی که یک یا دو چشمشان در این اعتراضها آسیب دیدهاند، به دلیل اصابت گلولههای اسلحه ساچمهای بوده است.
هنگامه چوبین، مادر آرتین رحمانی پیانی، نوجوان کشته شده در ایذه، از بازداشت برادر خود «فواد چوبین» خبر داد. وی درباره بازداشت دایی آرتین نوشت که او سه روز پیش «در ۲۲ فروردین ساعت ۲۰ و ۱۵ دقیقه در شهرستان ایذه، خیابان خرمشهر، پشت پاساژ پل، بدون دلیل و مدرک یا حکم بازداشتی با تهدید اسلحه توسط لباس شخصیها و با ضرب و شتم شدید ربوده شده است.»
مادر آرتین رحمانی پیانی، نوجوان ۱۶ ساله کشته شده به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی، در صفحه اینستاگرام خود نوشت: با گذشت سه روز «ما از محل نگهداری و وضعیت برادرم فواد چوبین اطلاعی نداریم و تاکید میکنم مسئولیت جان برادرم با حکومت است.»
آرتین رحمانی پیانی، نوجوان ۱۶ ساله، در جریان شلیک روز ۲۵ آبان ۱۴۰۱ نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به سوی مردم و معترضان در شهر ایذه همزمان با کیان پیرفلک ۹ ساله و سپهر مقصودی ۱۴ ساله، میلاد سعیدیانجو، و چند تن از مردم ایذه کشته شد.
فشارها بر خانوادههای دادخواه معترضان کشتهشده در چند هفته اخیر افزایش یافته است و بعد از بازداشت چند روزه پدر و مادر جواد حیدری در قزوین و پدر حمیدرضا روحی در تهران، روز پنجشنبه ۲۴ فروردین ماه نیز معصومه (مهسا) احمدی نامزد حامد سلحشور از کشته شدگان ایذه، بازداشت شد.
همچنین خانواده و بینگان محمود احمدی یکی دیگر از کشتهشدگان ایذه نیز که خواهان تحویل پیکر او هستند به بازداشت و زندان تهدید شدهاند.
پیش از این سعید افکاری، برادر نوید افکاری معترض اعدام شده، در جلسه مجازی که هفته گذشته با عنوان «دادخواهی در ایران» با حضور خانوادههای شماری از معترضان کشته شده و بیش از دو هزار و ۳۰۰ کاربر در توییتر برگزار شد، تاکید کرده بود که خانواده معترضان کشته شده در ایذه هم اکنون «تحت شدیدترین فشارها و تهدیدهای نیروهای حکومتی» قرار دارند.
سعید افکاری در همان جلسه با برشمردن انواع فشارهایی که دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی بر خانواده افکاری و خانوادههای دیگر معترضان کشته یا اعدام شده وارد میکنند، به روایت بخشی از فشارها پرداخت.
او از جمله به به بازداشت و تهدید و شکنجه اعضای خانواده میلاد سعیدیانجو، جوان کشته شده در جریان کشتار حکومتی ۲۵ آبان در ایذه اشاره کرد و گفت که نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در جریان بازداشت خانواده سعیدیانجو، بینی برادر میلاد با ضرب و جرح شکستهاند و با اعمال «فشار و تهدید» بر اعضای بازداشت شده این خانواده اقدام به ضبط «اعترافات اجباری» کردهاند.
او به فشارهای فزاینده بر خانوادههای معترضان کشته شده اعتراضات آبان سال ۹۸ خبر داد و گفت که این فشارها هر روز بر خانوادههای معترضان کشته شده آبان بیشتر می شود.
دستگاههای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی پیش از این اقدامات مشابهی نیز درباره خانوادههای دادخواه معترضان کشته شده اعتراضات آبان ۹۸ نیز اجرا کردهاند و علاوه بر بازداشت مکرر این خانوادههای دادخواه، منوچهر بختیاری و ناهید شیربیشه مادر پویان بختیاری، از کشته شدگان اعتراضات آبان را همچنان زندانی کردهاند.
بعد از بازداشت چند روزه پدر و مادر جواد حیدری در قزوین و پدر حمیدرضا روحی در تهران، اینبار معصومه (مهسا) احمدی نامزد جاوید نام «حامد سلحشور» از جانباختگان انقلاب، به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شده است.
همزمان نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در دو روز گذشته اقدام به بازداشت دوباره دستکم دو تن از معترضان در رشت و ساری کردند که پاییز گذشته بازداشت و سپس آزاد شده بودند.
رضا پیرفلک، عمومی کیان پیرفلک، شامگاه پنجشنبه در صفحه اینستاگرام خود از بازداشت معصومه (مهسا) احمدی، نامزد حامد سلحشور، از کشتهشدگان اعتراضات ایذه، خبر داد.
او در صفحه اینستاگرام خود نوشت که معصومه (مهسا) احمدی حوالی ساعت شش غروب پنجشنبه در حال بازگشت از تولد رضا شریعتی، یکی دیگر کشتهشدگان اعتراضات ایذه، به دست نیروهای لباس شخصی بازداشت شده است و از «نهاد بازداشتکننده» و همچنین محلی که نامزد حامد سلحشور پس از بازداشت به آن منتقل شده «اطلاعی در دست نیست.»
حامد سلحشور، جوان ۲۲ ساله ساکن شهر ایذه، در جریان اعتراضات سراسری هنگامی که روز چهارم آذر با خودرو از اصفهان راهی شهر خود بود در ورودی ایذه به دست نیروهای سپاه پاسداران بازداشت شد و به بازداشتگاهی در اهواز منتقل شد.
نیروهای امنیتی کمتر از یک هفته بعد به خانواده او اطلاع دادند که برای شناسایی و تحویل پیکر بیجان او مراجعه کنند و سپس در فضایی امنیتی پیکرش را روز پنجشنبه ۱۰ آذر ماه مخفیانه در منطقه «قلعه تل» در خارج شهر ایذه دفن کردند.
بستگان حامد سلحشور اما همان روز پیکر او را از قبری که به دست نیروهای امنیتی در آن مدفون شده بود خارج کرده بار دیگر در «آرامگاه خانوادگی» خود در ایذه به خاک سپردند.
بازداشت معصومه (مهسا) احمدی، نامزد حامد سلحشور، در عصر پنجشنبه ۲۴ فروردین ماه در حالی صورت گرفته است که در چند روز گذشته فشارها بر خانوادههای معترضان کشته شده در ایذه به شدت افزایش یافته است.
دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی بعد از کشتار حکومتی ۲۵ آبان ماه در ایذه که به کشته شدن کیان پیرفلک ۹ ساله، سپهر مقصودی ۱۴ ساله، آرتین رحمانی ۱۶ ساله، میلاد سعیدیانجو، بیبی اشرف نیکبخت، علی مولایی، حمیدرضا شریعتی در اثر شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی منجر شد، سناریوهای مختلفی را در این شهر به اجرا گذاشتهاند که آخرین ان صدور حکم اعدام برای یکی از جوانان بازداشت شده ایذه به نام «مجاهد کورکور» است.
با این حال خانواده کشتهشدگتان ایذه تاکنون بارها تاکید کردهاند که عاملان تیراندازی به سوی بستگانشان مشخص بوده و همگی از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بودهاند.
در تازهترین مورد میثم پیرفلک، پدر کیان پیرفلک که خود در اثر شلیک نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به شدت مجروح شده بود با انتشار پیامی ویدیویی گفت: «دادخواه خون پسرم هستم، من هیچ شکایتی از مجاهد کورکور و بچههای ایذه نکرده و نخواهم کرد چون من و همسرم به چشم خود دیدیم که نیروهای امنیتی به فرماندهی “سردار عیدی علیپور” ماشین ما را به رگبار بستند، مرا زخمی کردند و پسرم را به قتل رساندند.»
دستگاههای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی همچنین برای تعدادی از خانوادههای دادخواه کشتهشدگان ایذه پرونده تشکیل داده و آنها را تحت پیگرد قرار دادهاند.
فشار بر خانوادههای معترضان کشته شده محدود به ایذه نیست و در چند هفته اخیر علاوه بر بازداشت پدر حمیدرضا روحی در تهران و پدر و برادر جواد حیدری در قزوین، خانوادههای شمار دیگری از معترضان کشته شده نیز مورد احضار و تهدید قرار گرفته از سوی نیروهای امنیتی قرار گرفتهاند.
همزمان با افزایش فشارها بر خانوادههای کشته شدگان، شماری از معترضانی که پس از ماهها بازداشت آزاد شده بودند، بار دیگر بازداشت شدهاند.
عباس شریفی، معترض اهل بهشهر در استان مازندران و از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری به گفته برادرش محمد شریفی در روز سهشنبه ۲۲ فروردین ماه «به دست نیروهای سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در منزل شخصی خود بازداشت و به بازداشتگاه این سازمان در ساری» منتقل شد.
بنابر گزارش هرانا، ارگان گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عباس شریفی پیشتر روز نهم مهر ماه ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات سراسری در ساری همراه با ضرب و شتم بازداشت شده بود. شعبه یک دادگاه انقلاب ساری در آذر ماه گذشته عباس شریفی را به ۴۳ ماه حبس تعزیری محکوم کرد اما او در ۱۰ اسفند ماه، از زندان ساری آزاد شد.
عباس شریفی پس از آزادی با انتشار ویدیویی بخشی از شکنجههایی که در دوره بازداشت توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و سپاه بر او وارد شده بود را بیان کرد اما به فاصله چند روز پس از انتشار این ویدیو در شبکههای اجتماعی بازداشت شد.
همزمان در شهر رشت نیز اشکان سلیمانی که آبان ماه گذشته به اتهام شرکت در اعتراضات بازداشت و چند ماه بعد آزاد شده بود، باردیگر بازداشت شد.