اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از جمله اصولی است که به اذعان بسیاری از فعالین حقوق بشر در ایران معطل مانده و این معطل ماندگی سبب افزایش شکاف میان فارسی زبانان ایران و سایر اقوام گشته است. اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بیان می دارد که: “زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است. اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانههاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس در كنار زبان فارسي آزاد است.”
این اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در جلسه ی بيست و دوم در تاریخ بيست هشتم شهريور ماه 1358 هجري شمسي از سوی مجلس تدوین قانون اساسی ایران که پس از انقلاب ایران در سال 1357 هجری شمسی عهده دار تدوین قانون اساسی شده بود تصویب گردید. این اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از جمله اصولی است که نیمی از آن اجرا و نیمی دیگر معطل مانده است. هم اکنون رسمیت زبان فارسی در تمامی عرصه های حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم ایران اجرا می گردد ولی هیچ گونه اعتنا و همت دولتی به تدریس ادبیات اقوام در مدارس ایران وجود ندارد. در نوشتار ذیل متن مشروح مذاکرات هنگام تصویب این قانون به خصوص در باب حق تدریس زبان و ادبیات قومی اقوام ایران ارائه و تحلیل گردیده است.
مشروح مذاکرات مجلس تدوین قانون اساسی در تصویب اصل پانزدهم قانون اساسی
جلسه ای که این اصل در مجلس تصویب قانون اساسی ایران تصویب گردید در ساعت شانزده روز 28 شهريور ماه 1358 هجري شمسي برابر با بيست و هفتم شوال المكرم 1399 هجري قمري به رياست آقاي دكتر سيد محمد حسيني بهشتي (نايب رئيس) تشكيل شد. مشروح مذاکرات در تصویب این قانون بدین شرح است:
“طرح و تصويب اصل 21 (اصل پانزدهم) نايب رئيس (بهشتي) ـ اصل بيست و يك مطرح ميشود.
اصل 21 ـ زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي و متون و اسناد و مكاتبات رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي در مطبوعات و رسانههاي گروهي هر محل و تدريس ادبيات آنها در مدارس در كنار زبان فارسي آزاد است.
نايب رئيس (بهشتي) ـ در اين زمينه موافق و مخالفي هست؟ آقاي رباني مخالفيد؟ رباني ـ ما دو زبان داريم يك زبان فارسي و يك زبان ديني، زبان ديني ما زبان مكتب ما است كه قرآن ما است.
نايب رئيس (بهشتي) ـ آقاي مشكيني بفرمائيد.
مشكيني ـ شما ميفرمائيد اسناد و مكاتبات بايد با اين زبان باشد حالا يك قبالهاي به زبان عربي نوشته شد چرا بايد آن سنديت نداشته باشد؟ نايب رئيس (بهشتي) ـ براي اينكه آن وقت در دادگاه بايد يك مترجم رسمي عربي هم باشد تا بتواند آن قباله را ترجمه بكند و قضات بتوانند رويش كار بكنند.
در كلانتري يا بايد مأمور كلانتري عربي بداند يا يك مترجم بخواهد.
آقاي دكتر خالاتيان اگر مخالف هستيد ميتوانيد صحبت بكنيد.
خالاتيان ـ ارامنه كه جا و محل مشخص ندارند و در اينجا جائي براي زبان و خط اقليتهاي مذهبي مشخص نشده است.
نايب رئيس (بهشتي) ـ آقا ميگويند ارامنه محل مشخصي ندارند و حال آنكه زباني دارند و ميخواهند يك مجلهاي را به زبان ارمني منتشر كنند بنابراين اگر ما «قومي» را اضافه كنيم تكميل ميشود و چيزي هم كم نميشود.
(نمايندگان ـ اشكالي ندارد.)
خالاتيان ـ بجاي عبارت «مطبوعات محلي» عبارت «مطبوعات خودشان» را بگذاريد بهتر است، حالا كه كلمة «قومي» اضافه شده است.
نايب رئيس (بهشتي) ـ «مطبوعات و رسانههاي گروهي هر محل» اينجا را ميفرمائيد؟ (خالاتيان ـ بجاي «محل»، «قوم» باشد.)
اشكالش اينست كه مطبوعات دارد ولي رسانههاي گروهي ندارد.
«مطبوعات و رسانههاي گروهي هر محل» بنده گمان ميكنم بنويسيم كه «از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات هر گروه و رسانههاي گروهي هر محل» زيرا وقتي ميگوئيم «قومي» اصلا ديگر مشكلي ايجاد نميكند.
عنايت بفرمائيد اين عبارت «هر محل» بطور كلي زايد است براي اين كه ما در همين دستگاه راديو و تلويزيون فعلي از فرستنده مركزي برنامة كردي داريم بنابراين نبايد بگوئيم «هر محل» وقتي اين عبارت را برداريم مشكل آقايان حل ميشود.
آقاي آيت بفرمائيد.
دكتر آيت ـ توضحيح من اينست كه يك سوء تفاهمي ايجاد شده در حالي كه همة زبانها بايد باشد.
مگر ما به زبان انگليسي و به زبان فرانسه نميتوانيم روزنامه منتشر كنيم؟ اين مطلب كه در اين اصل آمده بيشتر مربوط به تدريس و ادبيات است كه بتوانند تدريس كنند وگرنه خود بخود آزاد است.
(بهشتي ـ جزو مدارس قومي است.)
به هر حال اين مطب بايد روشن بشود.
(بهشتي ـ ديگر جاي بحث نيست.)
(يكي از نمايندگان ـ بجاي زبان فارسي بگذاريم برنامة فارسي ـ چون زبان اخص است.)
نايب رئيس (بهشتي) ـ خير آقا زبان فارسي است يعني از نظر فرهنگي زبان فارسي ميگويند نه برنامة فارسي، (خز علي ـ در اين جا «خط رسمي و مشترك» نوشته شده در صورتي كه در پيش نويس قبلي «مشترك» بوده قيد «رسمي» براي چيست؟) جواب اين مطلب گفته شد، آقا بحث در اينست كه زبان رسمي به آن زباني ميگويند كه در مؤسسات دولتي معمول است و احكام دولتي و امثال اينها بايد با آن زبان باشد.
وقتي گفتيم كه اينها بايد به آن زبان باشد، ميشود رسمي پس چرا بگذاريم رسمي.
(خزعلي ـ همين رسمي كافي است.)
اين براي روح مطلب است اين عبارت تحميل يك چيزي بر آن گروهها است.
ايران كه يك كشور است خود بخود زبان مشترك ميخواهد اين توضيح است و ضرري هم ندارد.
(حائري ـ منظور از اين متون چيست؟ مثلا يكنفر ميخواهد مجله عربي منتشر كند يا يك كتاب عربي بنويسد.)
حالا بنده توضيح ميدهم، اجازه بدهيد، منظور از اين متون عبارت است از متن مقاوله نامهها و قراردادها مثل قانون اساسي، متن قوانين، بنابراين، اين كلمة «رسمي» شامل همه ميشود «متون و اسناد و مكاتبات رسمي».
(منتظري ـ بنويسيد متون و اسناد و مكاتبات رسمي) پس «رسمي» را دنبال همه بياوريم درست ميشود بنويسيم «و اسناد و مكاتبات و متون رسمي».
پس ملاحظه بفرمائيد آقايان يادداشت كنيد تبديل شد به اينكه «زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است».
(يكي از نمايندگان ـ رسمي يعني چه؟) زبان رسمي يعني متون و احكام، يعني كتابهاي درسي كه به زبان فارسي است، احكامي را كه دولت صادر ميكند، اسنادي را كه مبادله ميكند، متون قوانين همه به زبان فارسي است.
(اشراقي ـ فرموديد بايد در ادارات دولتي و مكاتبات به آن زبان صحبت بشود؟) صحبت خير آقا، مكاتبات را عرض كردم يعني دفاتر بايد با آن تنظيم بشود «زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد».
(طاهري اصفهاني ـ ياويرگول يا كاما در جاي مناسب آن بگذاريد.)
اجازه بدهيد هر رويهاي كه براي بقية اصول پيش گرفتيم در مورد اين جمله هم اعمال ميكنيم يك عدهاي واوها را اول جمله ميآورند و ميگويند شيوة ما اينست و آن شيوهاي را كه الان در زبانهاي اروپائي معمول است نميپذيرند و يك عدهاي هم اين را ميپذيرند.
اين را در آخر يك روال خواهيم كرد.
(بشارت ـ سؤالي دارم «در كنار زبان فارسي» شامل همه است يا مال مدارس است؟ مثلا مربوط به مطبوعات و رسانههاي گروهي است؟…)
خير آقا اين مربوط به تدريس است.
تدريس ادبيات آنها در مدارس، در كنار زبان فارسي آزاد است.
(بشارت ـ ممكن است اينها تمام برنامههاي رسانه گروهي خودشان را به زبان خودشان منتشر بكنند.)
سؤال ايشان اينست كه آيا اين «در كنار» شامل رسانههاي گروهي ميشود؟ مثلا يك مجلهاي را به زبان آذري نوشتند، آيا بايد هر ورِ از اين مجله يك طرفش فارسي باشد؟ آخر اينجا نوشتهايم مطبوعات (بشارت ـ رسانههاي گروهي) خوب چه عيبي دارد بنويسيم رسانههاي گروهي آذربايجان فقط به زبان آذري باشد ولي رسانه گروهي تهران به زبان فارسي باشد اين اشكالي ندارد؟ (بشارت ـ خطر ندارد كه مطالب ديگري را هم بيان كنند كه بعضي نفهمند؟) اگر دو تا هم باشد اين خطر را دارد.
(دكتر آيت ـ اگر مسائل گروهي را هم همگاني بنويسيم بهتر نيست؟) رحماني ـ موضوع كتب درسي مدارس قديمه و همچنين كتب درسي دانشگاهي، چه بسا اين اطلاِ شامل همة كتب درسي ميشود كه بايد به زبان فارسي باشد اين را توضيح بدهيد تا روشن شود.
نايب رئيس (بهشتي) ـ سؤال آقاي رحماني سؤال واردي است و آن اينست كه وقتي ميگوئيد متون كتب درسي بايد همه به زبان فارسي باشد اين كلمة درسي شامل كتابهاي دانشگاهي هم ميشود در حاليكه ممكن است در دانشگاه كتاب درسي به زبان خارجي باشد و يا در حوزههاي علوم اسلامي كتابهاي عموماً به زبان عربي است بنابراين بايد يك تعبيري اينجا بيايد كه چنين معنائي را ندهد.
(تهراني ـ اگر شما اين را به اين شكل تصويب كنيد در دبستانها هم بايد در كناز زبان فارسي درس عربي بخوانند.)
حالا ما هنوز به آن اصل نرسيدهايم ما در اينجا اينطور ميتوانيم بگوئيم كه «متون كتب درسي تا پايان دورة دبيرستان».
آقاي حجتي بفرمائيد.
حجتي كرماني ـ زبان و خط مشترك مردم ايران فارسي است و متون و مكاتبات رسمي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي در مدارس و مطبوعات محلي آزاد است.
نايب رئيس (بهشتي) ـ چون در متن قبلي آن مسألهاي كه بايد متون كتابهاي درسي به زبان فارسي باشد نيامده است بنابراين، اين اشكال هم نيامده است.
پس اشكال اين اصل اين است.
كه اگر اينطور تصويب شود ممكن است بعداً قانوني تنظيم كنند كه كتابهاي درسي مدارس در مناطقي كه زبان محلي هست به زبان محلي باشد.
شما اين را تأييد ميكنيد؟ (حجتي كرماني ـ خير در كنار فارسي ميتوانيم بگذاريم) ما ميگوييم اين عبارت اگر تكليف كتابهاي درسي را روشن نكند بر آن اساس ميشود چنين تصميمي گرفت يا قانوني تصويب كرد.
(حجتي كرماني ـ فقط «در كنار زبان فارسي» را ميتوانيد اضافه كنيد.)
آقاي مؤبد شهزادي بفرمائيد.
مؤبد شهزادي ـ وقتي گفتيم زبان و خط رسمي مشترك مردم ايران فارسي است.
يعني بچههاي مردم ايران بايد فارسي درس بخوانند.
بنابراين ذكر اينكه كتاب درسي هم بايد با چه زباني باشد ديگر لازم نيست.
نايب رئيس (بهشتي) ـ آقاي هاشمي نژاد بفرمائيد.
هاشمي نژاد ـ اين عبارت بسيار واضح نوشته شده است و هر چه به آن اضافه كنيم مغلقترش ميكنيم.
بنابراين اينكه كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد اين معنايش اين نيست كه اگر در دبيرستان يا در دانشگاه بخواهند يك برنامهاي را بصورت انگليسي تدريس كنند اين جزو برنامه معمولي و كار آنها است و منافاتي با اين اصل ندارد و هيچكس هم چنين منافاتي را نميفهمد و ضرورتي هم ندارد كه چيزي بر اين اصل اضافه شود.
نايب رئيس (بهشتي) ـ متشكرم عنايت كنيد آقاي رحماني آن پاسخي كه داده ميشود و بيان آقاي هاشمي نژاد هم كمك ميكند اينست كه وقتي ميگويند كتب درسي بايد به اين زبان باشد معلوم ميشود كتب درسي عمومي است چون بالا هم كلمه مشترك را با تعبير آقاي مؤبد داشت.
(رحماني ـ عمومي بنويسيد) يعني بنويسيم «و كتب درسي عمومي» (عدهاي از نمايندگان ـ متن قبلي بهتر است و لزومي ندارد.)
بنابراين بنظر عدهاي از حاضرين متن اصلي مناسب است و آنرا به رأي ميگذاريم.
آقاي رباني بفرمائيد.
رباني شيرازي ـ كتب درسي را برداريد چون آنكه منحصراً بايد به زبان فارسي باشد متون و اسناد دولتي است يعني عربي آن عربي و انگليسي آن انگليسي و فارسي آنهم فارسي است.
نايب رئيس (بهشتي) ـ آقاي رباني شما چرا كم توجهي ميكنيد؟ يك وقتي در يك مدرسه كتاب انگليسي تدريس ميكنند معلوم است كه كتاب انگليسي است.
آيا كتاب رياضيات يا جانورشناسي و يا گياهشناسي را مقيد ميكنيد كه همه جا به زبان فارسي باشد يا تجويز ميكنيد كه كتاب رياضيات، جانورشناسي و يا گياهشناسي و غيره به زبانهاي مختلف باشد؟ (منتظري ـ يك وقت است كه كتاب ترجمه نشده است.)
آن مورد عمومي است و اشكال ندارد.
بنابراين بنظر اكثر دوستان عبارت كافي است آقاي مكارم بفرمائيد.
مكارم شيرازي ـ آقايان توجه بفرمائيد كه يك حلقة اتصالي براي حفظ وحدت ملي در مملكت لازم داريم اگر بنا شود در هر منطقهاي كتابهاي درسي به زبان آن منطقه تنظيم بشود، از هم فاصله ميگيريم. بنابراين وحدت ملي متزلزل ميشود و اين جمله «كتب درسي» واجب است باشد.
نايب رئيس (بهشتي) ـ آقاي كياوش بفرمائيد.
كياوش ـ اگر صلاح ميدانيد براي اينكه هيچگونه سوء استفادهاي از متون كتابها نشود اضافه شود «و تدريس ادبيات آنها در مدارس طبق برنامه وزارت آموزش و پرورش در كنار زبان فارسي انجام شود.
» نايب رئيس (بهشتي) ـ اين كه معلوم است كه همه چيز طبق برنامة وزارت آموزش و پرورش خواهد بود.
آقاي مولوي عبدالعزيز بفرمائيد.
مولوي عبدالعزيز ـ اگر كسي بخواهد عربي بخواند آيا دولت براي او معلم عربي ميگيرد يا خير؟ و يا اگر كسي بخواهد زبان بلوچي بخواند آيا دولت ملزم است كه براي او ملعم بلوچي بگيرد يا خير؟ نايب رئيس (بهشتي) ـ بلي دولت موظف است يعني وقتي آنها حق داشتند اين زبان را تدريس كنند دولت موظف است چيزي را كه آنها حق دارند برايشان تهيه كند.
(مولوي عبدالعزيز ـ يعني هم كتاب و هم معلم بايد تهيه بكند؟) بلي، من متن را يكبار ديگر ميخوانم تا نسبت به آن رأي گرفته شود: اصل 21 (اصل پانزدهم) ـ زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است.
اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانههاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس در كنار زبان فارسي آزاد است.
لطفاً گلدآنها را براي رأي ببريد.
(در اين هنگام رأيگيري و شمارش آرا بعمل آمده و نتيجه بشرح زير اعلام شد.)
نايب رئيس (بهشتي) ـ عده حاضر در جلسه شصت و هفت نفر كه البته آقاي غفوري چند روزي است در مسافرت هستند يعني فقط دو نفر غايب داريم.
موافق شصت و دو نفر مخالف هيچ و ممتنع پنج نفر، بنابراين اصل 21 تصويب شد.” (منبع: مشروح مذاکرات مجلس تدوین قانون اساسی، جلد یکم، جلسه بیست و دوم )
نکاتی چند در باب این مذاکرات
در مطالعه ی سخنان رد و بدل شده و جدل های صورت گرفته در تصویب این اصل از سوی تدوین کنندگان قانون اساسی ایران مشاهده می گردد که برخی از افرادی که اکنون از مهمترین مراجع شیعه محسوب می گردند مخالف اعطای حق آموزش به زبان مادری از سوی دولت به اقوام ایرانی بودند. به عنوان مثال آیت الله مکارم شیرازی که هم اکنون از بانفوذترین رجال شیعه در ایران محسوب می شود مخالف تدریس زبان مادری اقوام بوده و در این جلسه نظر خود در باب این اصل را چنین بر زبان می راند:
“مكارم شيرازي ـ آقايان توجه بفرمائيد كه يك حلقة اتصالي براي حفظ وحدت ملي در مملكت لازم داريم اگر بنا شود در هر منطقهاي كتابهاي درسي به زبان آن منطقه تنظيم بشود، از هم فاصله ميگيريم. بنابراين وحدت ملي متزلزل ميشود و اين جمله «كتب درسي» واجب است باشد.”
از سوی دیگر مولوی عبدالعزیز به عنوان نماینده ی قوم بلوچ سؤالی در خصوص چگونگی اجرای این اصل می پرسد که آیت الله بهشتی به عنوان رئیس جلسه چنین پاسخ می دهد:
“مولوي عبدالعزيز ـ اگر كسي بخواهد عربي بخواند آيا دولت براي او معلم عربي ميگيرد يا خير؟ و يا اگر كسي بخواهد زبان بلوچي بخواند آيا دولت ملزم است كه براي او ملعم بلوچي بگيرد يا خير؟ نايب رئيس (بهشتي) ـ بلي دولت موظف است يعني وقتي آنها حق داشتند اين زبان را تدريس كنند دولت موظف است چيزي را كه آنها حق دارند برايشان تهيه كند. (مولوي عبدالعزيز ـ يعني هم كتاب و هم معلم بايد تهيه بكند؟) بلي.”
اکنون بیش از سی سال از این جدل های لفظی می گذرد و بررسی اجرای اصول قانون اساسی در ایران نشان می دهد که سردمداران این کشور سیاستی به شدت پان فارسیستی را تعقیب می نمایند و علیرغم قول آقای بهشتی به مولوی عبدالعزیز هنوز خبری از تدریس ادبیات اقوام ایرانی از سوی دولت در ایران نیست و نگاه آیت الله مکارم شیرازی در این خصوص در وادی عمل برتری یافته است.
در جلسه ی تصویب اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چه گذشت؟
در بررسی کتب درس تاریخ آموزش داده شده در سیستم آموزشی جمهوری اسلامی دوره ی دبیرستان، وجود بارقه های عیان نژادپرستی آریایی به خصوص در بخش تاریخ باستان مشاهده می گردد. دوره ی دبیرستان در سیستم آموزشی ایران مشتمل بر سه سال می باشد که دروس سال اول دبیرستان عمومی بوده و به صورت یکسان تمامی دانش آموزان کتب مشترکی را مطالعه می کنند. در دروس سال اول دبیرستان درسی با عنوان تاریخ وجود ندارد. پس از ورود دانش آموزان به سال دوم دبیرستان، آموزش حالت تخصصی تری به خود می گیرد و به سه شاخه ی علوم انسانی، علوم تجربی و علوم ریاضی تقسیم می شود. دانش آموزان متناسب رشته ای که در دانشگاه خواهان ادامه ی تحصیل در آن هستند یا بنا به علاقه ی خویش مجبور به انتخاب یکی از این شاخه ها هستند. در نوشتار ذیل به بررسی کتاب درسی تاریخ سال دوم و سوم دبیرستان شاخه ی علوم انسانی خواهیم پرداخت.
بررسی کتاب تاریخ ایران و جهان سال دوم دبیرستان
کتاب تاریخ ایران و جهان (1) مشتمل بر بیست و نه درس و 236 صفحه می باشد. این کتاب به بررسی دوران پیشا تاریخ تا پایان دوره ی رنسانس در اروپا می پردازد. برخی از درس ها شامل تاریخ جهان و برخی نیز شامل تاریخ ایران می باشد. در درس ششم با نام “سرزمین و مردم ایران قبل از آریایی ها” به بررسی تمدن های موجود در جغرافیای ایران قبل از ورود اقوام آریایی می پردازد. نکته ی اولی که در این باب به چشم می خورد و نمودی از نژادپرستی موجود در تاریخ نگاری ایران است تقسیم تاریخ ایران به دو بخش کلان پیش از ورود آریایی ها و پس از ورود آریایی ها می باشد. نژادها و اقوام مختلفی در طول تاریخ بسان آریایی ها ره به جغرافیای ایران پوییده اند و به اندازه ی قوم آریایی در شکل دهی تاریخ ایران نقش داشته اند. با این وجود مبنا قرار دادن تاریخ ورود آریایی ها به ایران نشان از برتری جویی این قوم در جغرافیای ایران دارد. در ابتدای درس ششم چنین ادعایی مطرح می گردد که گویا ایران برگفته از واژه ی آریا می باشد و آریایی ها آگاهانه این نام را بر جفرافیایی که وارد آن شده اند نهاده اند. این ادعا تنها در مقام فرضیه ای در حوزه ی زبانشناسی می باشد که تاکنون حالت جدی به خود نگرفته و دلایل مستحکمی در رد این ادعا وجود دارد. برخی از دلایلی که منجر به رد این ادعا می شود پایه ی جامعه شناختی و برخی نیز پایه ی تاریخی دارد. در ادامه ی درس شش به تبیین اقوام بومی ساکن در جغرافیای ایران پیش از ورود آریایی ها پرداخته می شود اما آنچه که مورد انتقاد است نادیده گرفتن بسیاری از تمدن های دیگر و برجسته نمودن تمدن ایلامی می باشد. همزمان با ایلامی ها که ساکنین ایران پیش از ورود آریایی ها بوده اند و دارای تمدنی جهانی نیز بوده اند تمدن هایی چون قوتتی، لوللوبی، هورری و اورارتویی در جغرافیای ایران موجود بوده اند. شاید علت این نادیده انگاشته شدن این باشد که زبان تمامی این تمدن ها جز زبان التصاقی که به نوعی پدر زبان ترکی می باشد محسوب می گردد و حال آنکه زبان ایلامی ها نزدیک به شاخه ی زبان های هند-اروپایی می باشد. در درس هفتم که به ورود آریایی ها پرداخته می شود ادعاهایی دور از واقعیت مطرح می گردد اما آنچه که می تواند مورد دقت قرار گیرد ادبیات به کار گرفته شده در خصوص ورود اقوام آریایی می باشد. آریایی ها پیش از آنکه وارد ایران گردند ایران دارای مدنیتی جهانی بود آریایی ها نیز بسان بسیاری از ملت های دیگر برای بقای حیات وارد ایران گشته و به نبرد با اقوام بومی پرداختند و پس از غلبه بر تمدن های بومی ادعای مالکیت نمودند. ادبیات به کار گرفته شده توسط نگارنده ی کتاب و مقایسه ی این ادبیات با ورود دیگر اقوام به خصوص ترکها نشان از سوء نیت قلمی دارد. چنان که برای آریایی ها هنگام اسکان و غلبه بر بومیان ایران لفظ برتری نظامی به کار برده می شود و همین رویداد در خصوص ترکان با عنوان تهاجم و غارتگری یاد می گردد. در همین درس معنای واژه ی آریایی، نجیب و اصیل بیان می گردد بی آنکه بنیانی علمی داشته باشد و یا حتی منبعی برای آن ذکر گردد. در ادامه ی دروس کتاب تاریخ ایران به گونه ای ارائه می گردد که تنها حکومت های برخاسته از نژاد آریا حکومتهایی متعالی نشان داده گردد. مدعای این امر این است که در حالی که به حکومتهایی بسان هخامنشیان و ساسانیان یک درس جداگانه اختصاص داده می شود نامی از دیگر حکومتهایی که منشا غیرآریایی دارند برده نمی شود و در مواقعی که به بیان اشکانیان به عنوان امپراطوری که صد در صد در آریایی بودن آن اتفاق نظر وجود ندارد پرداخته می شود چهره ای تضعیف شده ترسیم می گردد و به صورت ناخودآگاه به دانش آموز اینچنین القا می گردد که تاریخ باستان ایران تنها شامل این دو حکومت است. از درس دوزاده تا هفده به بیان تاریخ اسلام به محورت دهی به مذهب شیعه پرداخته می شود. از درس نوزدهم دوباره مبحث تاریخ ایران مورد کنکاش قرار می گیرد. دروس هیجده و نوزده که بیان تاریخ ایران می پردازد تنها به تبیین جنبش هایی در صدر اسلام در ایران می پردازد که جنبه ی آریایی گرایی در آنها پررنگ می باشد و دوباره شاهد هیچ انگاشتگی جنبش های دیگر قومیت های غیرآریایی در ایران هستیم. از درس نوزدهم به بیان تاریخ ترکان در ایران پرداخته می شود که مصادف با تشکیل حکومت غزنویان هست. نگاهی به جملات به کار گرفته شده در این دروس و واژگان به کار برده شده برای ترکان نشانگر نگاهی به دور از انصاف می باشد.
در صفحه ی 160 کتاب در بیان دین پیشا اسلام ترکان لفظ کافر که دارای باری منفی است استفاده شده است. حال آنکه همین دوره ی پیشا اسلامی برای قوم آریایی با بیان لفظهایی مانند زرتشتی و یکتاپرست تبیین می گردد. در همین صفحه با این جمله مواجه می شویم که : “در جریان حملات مغول به ایران گروه های دیگری از ترکان وارد ایران شدند.” اگرچه در جملات قبل از آن بیان می گردد که ترکان پیش از مغولان در ایران حکومت تشکیل دادند باز با زیرکی هرچه تمامتر بدون اشاره به اینکه دو قوم مغول و قوم ترک هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند سعی در القای ترک بودن مغولان برمی آیند. حال آنکه بنا به تمامی منابع تاریخی دست اول ترکان پیش از مغولان در ایران ساکن بوده اند و حتی از ایران نیز گذر کرده در آناطولی امروزی نیز ساکن شده بوده اند. بیان تاریخ ترکان در ایران تا درس بیست و یک ادامه می یابد. چنانکه در سطور فوق اشاره گردید در این دروس سعی شده است که از ترکان چهره ای بیابانگرد که این امپراطوری ها را تشکیل داده اند ارائه گردد ولی نکته ی جالب توجه این است که به اذعان کتاب هرگاه این امپراطوری ها اشاعه پیدا می کردند زبان فارسی نیز اشاعه می گشت.
دروس بیست تا بیست و چهار کتاب به بیان تاریخ اروپا و دوره ی رنسانس می پردازد و ادامه ی بررسی تاریخ ایران از آغاز سلسله ی صفویان تا به امروز به کتاب درس تاریخ سال سوم دبیرستان موکول می گردد.
بررسی کتاب تاریخ ایران و جهان سال سوم دبیرستان
کتاب درسی تاریخ ایران و جهان (2) که در سال سوم دبیرستان رشته ی علوم انسانی تدریس می شود شامل 271 صفحه و بیست و هفت درس می باشد. کتاب در حالت کلی به دو بخش تقسیم می شود. بخش نخست شامل دوازده درس بوده و به بررسی تاریخ اروپا و جهان می پردازد و بخش دوم که شامل پانزده درس است تاریخ ایران را در بردارد. در نگاهی کلی بدین کتاب مشاهده می کنیم که برخلاف کتاب تاریخ ایران و جهان (1) که به بررسی تاریخ باستان پرداخته بود مطالب این کتاب تمرکز بر عنصر آریایی نداشته و تا حد امکان از آریایی گرایی دوری گزیده شده است. اما آنچه که در این کتاب بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تاریخ نویسی در جهت شیعی گرایی و برجسته نمودن نقش علمای شیعی در طول تاریخ ایران بوده است. سوای این مطلب در هر دو کتاب تاریخ سال دوم و سوم دبیرستان هیچ اشاره ای به تاریخ اقوام کرد، عرب، بلوچ و سایر اقوام ساکن در ایران نشده است. در درس دوازدهم هنگامی که به چگونگی تشکیل حکومت صفوی پرداخته می شود در صفحه ی 111 چنین ادعا می گردد که شاه اسماعیل مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرد. مطالعه ی کتابهایی در خصوص تاریخ تشیع و تاریخ صفوی صحه بر این واقعیت می گذارد که مذهب شیعه پس از شاه عباس در ایران رسمی شد و شاه اسماعیل پیرو طریقت صوفیان علوی بوده است که تفاوتهایی بنیادین با آنچه که از آن به عنوان مذهب تشیع یاد می گردد داراست. از سوی دیگر در خصوص زبان رایج در ارتش و دربار صفویان که به ترکی بوده است و شاه اسماعیل نیز تاکید بر آن داشته است هیچ گونه اشاره ای نمی گردد حال آنکه بیان جزئیاتی چون تعداد شیارهای موجود در کلاه قزلباشان فراموش نمی گردد. در صفحات 134 و 135 کتاب بار دیگر شاهد تحریف تاریخ در خصوص تاریخ ترکان با هدف ایرانیزه کردنشان هستم. در این صفحات وقتی که به بیان جغرافیای آذربایجان پرداخته می شود این جغرافیا تنها محصور به سه استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل نشان داده می شود استانهای دیگری چون زنجان، همدان، قزوین و بخشی از تهران که تا پیش از تقسیمات رسمی جز جغرافیای تاریخی آذربایجان محسوب می گردیدند بیان نمی گردد. سپس در خصوص نامگذاری جمهوری آذربایجان ادعایی نادرست مطرح می گردد که گویی با هدف تجزیه ی ایران این نامگذاری صورت گرفته است. حال آنکه همین منطقه در زمان روسیه ی تزاری نیز آذربایجان نامیده می شد. ترک ستیزی موجود در کتاب به خصوص در مقایسه ی دولت عثمانی و صفوی دیده می شود. دروس کتاب به صورت آشکارا از دولت عثمانی به عنوان دولتی که شیعیان را به قتل می رسانده یاد می کند ولی در خصوص حملات و قتل عام های سنی ها توسط صفوی ها سکوت را ترجیح می دهد. پس از صفویان حکومتهای افشاریه و زندیه در یک صفحه توضیح داده شده و به بررسی ادامه ی تاریخ ایران تا به امروز پرداخته می شود. در بررسی تاریخ قاجاریه، شاهان قاجار افرادی نالایق نشان داده می شوند که تمامی پیشرفتهای ایران در این دوره توسط وزرای فارسی انجام گرفته است. سپس علیرغم وجود کنشگران مختلف اجتماعی در قاجاریه که منجر به برآمدن حکومت پهلوی و پس از آن حکومت جمهوری اسلامی می شود تمامی هم و غم کتاب مصروف به برجسته نمودن نقش علمای شیعه می گردد تا جایی که فردی چون نواب صوفی قهرمان اعلام گشته و ترورهای وی انقلابی قلمداد می گردد. از درس هفده تا بست و هفده اگرچه تاکیدی واضح بر عنصر آریاگرایی دیده نمی شود ولی آنچه که بیان می گردد صرفاً تاریخ آخوندیسم شیعی می باشد.
نتیجه گیری
مطالعه ی کتابهای تاریخ دوم و سوم دبیرستان رشته ی علوم انسانی بیانگر این حقیقت است که سیستم آموزشی ایران آگاهانه به القای تاریخی آریایی برای مردمی می پردازد که بیشتر آنها متعلق بدین قوم نمی باشند و در قبال تاریخ اقوام ترک، کرد، عرب و بلوچ نه تنها سکوت نمی کند بلکه به خصوص در خصوص تاریخ ترکان شاهد تحریفهایی آشکار و هدفمند هستیم. جمهوری اسلامی هر چه قدر در تاریخ باستان بر عنصر آریاگرایی تاکید می کند در تاریخ معاصر نقش علمای شیعی در تاریخ ایران را برجسته کرده و به نوعی تاریخ معاصر ایران را تبدیل به تاریخ آخوندیسم شیعی می نماید.
منابع مورد استفاده:
– تاریخ ایران و جهان (1)، نظری (رشته ی ادبیات و علوم انسانی)، انتشارات سازمان پژوهش و و برنامه ریزی آموزشی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، تهران، سال 1387.
– تاریخ ایران و جهان (2)، نظری (رشته ی ادبیات و علوم انسانی)، انتشارات سازمان پژوهش و و برنامه ریزی آموزشی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، تهران، سال 1387.
پس از درج مطلبی نژادپرستانه در روزنامه ی محلی “طرح نو” در استان آذربایجان شرقی که منجر به اعتراض ترکهای آذربایجان در شهرهای مختلف در ایران گردید سایت عصر ایران که از سایت های پرمخاطب در جمهوری اسلامی ایران می باشد اقدام به نظرسنجی از مخاطبین خود در خصوص نژادپرستی در ایران نمود. مسئولیت سردبیری این سایت را آقای جعفر محمدی خبرنگار سابق سایت بازتا بر عهده دارد و از سال 1384 آغاز به کار نموده است. سایت عصر ایران پس از سایت تابناک دومین رتبه را در جذب آگهی در جمهوری اسلامی ایران دارد و اخبار این سایت از جانب روزنامهها و جراید معتبر الکترونیکی عربی همچون، جریدة الرای، الشرق الاوسط، بیبیسی عربی، ۱۴ آذار، العراق للجمیع، محیط، العربیه، النهار الکویتیة، القبس، الحیاة، الیومالسابع، الاتحاد، مباشر و … پیگیری و بازنشر میشود.
سایت عصر ایران در آخرین نظرسنجی خود که در روزهای گذشته بر خروجی خود قرار داد این سؤال را از مخاطبین خود پرسید: “نشانه هایی از نژاد پرستی در جامعه ایران می بینید؟” 15293 مخاطب در این نظرسنجی شرکت کردند و 75.53% از پاسخ دهندگان با دادن پاسخ “بله”معتقد بودند که نشانه هایی از نژادپرستی در ایران وجود دارد. 15.46% معتقد بودند که در ایران نژادپرستی وجود ندارد و 9.01% بیان نمودند که تاکنون بدین موضوع فکر نکرده اند. نتایج نظرسنجی این سایت به شرح ذیل است:
از منظر بسیاری از کارشناسان حوزه ی تربیت نهادهای رسمی آموزشی در هر کشوری مهمترین نقش را در تکوین شخصیتی افراد آن جامعه ایفا می نمایند. مطالعه ی سیستم آموزشی موجود در جمهوری اسلامی ایران و بررسی دروسی که در مدارس این کشور به صورت اجباری تدریس می گردد بیانگر وجود نگاه نژادپرستانه ی مبتنی بر نژادپرستی آریایی می باشد. در نوشتار ذیل به بررسی برخی از نمود نژادپرستی آریایی در دروس تاریخ مقطع راهنمایی در سیستم آموزش و پرورش جمهوری اسلامی خواهیم داشت.
پیش زمینه ی تئوریک
بسیاری از جامعه شناسان تفاوت عصر مدرن و پیشامدرن را در تغییر سیستم آموزشی کشورها می بینند. در سیستم نوینی که پس از انقلاب صنعتی در جوامع مدرن رواج یافت آموزش نسل های جدید از چنبره ی قدرت روحانیون دینی خارج شده و در اختیار مؤسسات آموزشی نوین قرار گرفت. اگر تا دیروز کلیساها، مساجد و سایر نهادهای دینی مسئولیت تربیت نسل جدید را بر عهده داشت در عصر مدرن علوم روز توسط متخصصین این علوم در اختیار افراد جامعه گذارده شد. علم تاریخ نیز بسان دیگر علوم در قامتی نوین شروع به ارائه گردید اما جنبه ی هویت دهی این علم بسی بیشتر از دیگر علوم بود. چونانکه نقل حیات گذشته ی انسان ها نقش بسزایی در تکوین شخصیتی و ذهنی افراد ایفا می کرد. از این منظر آموزش و نگارش تاریخ، مهمترین ابزار در ساختاردهی به هویت جامعه می باشد. چراکه آگاهی ملی مشترک نیز بر پایه ی این هویت شکل می گیرد. از این رو هنگامی که به مطالعه ی چگونگی آموزش تاریخ در یک کشور می پردازیم در واقع چگونگی نگارش و درک مفاهیم تاریخی مورد بررسی قرار می گیرد و ناخودآگاه با مسائل و مشکلات هویتی در آن کشور نیز درگیر می شویم.
کشور ایران که از کشورهای بزرگ خاورمیانه محسوب می شود با دارا بودن 195/648/1 کیلومترمربع هجدهمین کشور وسیع دنیا به شمار می رود. این کشور در شمال شرق با ترکمنستان، در شمال غرب با جمهوری آذربایجان و ارمنستان، در غرب با جمهوری ترکیه و عراق و در شرق نیز با کشورهای افغانستان و پاکستان هم مرز می باشد. نودوهشت درصد جمعیت نزدیک به هفتاد میلیونی ایران را مسلمانان تشکیل داده و مابقی مسیحی، یهودی و زرتشتی می باشد. 89 درصد مسلمانان ایران، شیعه و 9 درصد سنی مذهب می باشد. ساختار قومی کشور بسیار پیچیده می باشد. علیرغم سال ها تصویردهی از ایران بعنوان کشوری با هویت فارسی (پارسیا) بیش از نیمی از جمعیت ایرن کشور را ترکان و دیگر گروه های قومی غیرفارس تشکیل می دهند. در این میان به دلیل عدم اعتماد موجود به آماردهی های رسمی تخمین های گوناگونی در باب آمار گروه های قومی، موجود می باشد. چنان چه جمعیت ترکان کشور که جز گروه های قومی پرجمعیت می باشد در منابع رسمی 16 میلیون و در منابع غیررسمی بیش از 30 میلیون بیان می گردد. اکثریت جمعیت ترکان ایران را ترکان آزربایجان تشکیل می دهند که در استان های آزربایجان شرقی، آزربایجان غربی، اردبیل، زنجان، همدان و تهران و برخی دیگر از استان ها ساکن می باشند. مابقی جمعیت ترکان را قشقایی ها (در استان فارس)، خلج ها (در استان تهران)، سونقورها (در استان کرمانشاه)، خراسانی ها (در استان خراسان)، ترکمن ها (دراستان خراسان و گلستان) تشکیل می دهد.
بررسی کتاب تاریخ مقطع اول راهنمایی
کتاب تاریخ اول راهنمایی شمال 82 صفحه است که قسمتهایی تعظمی از آن به نقشه ها و تصاویر مختلف اختصاص داده شده است. این کتاب به بررسی دوران باستان در ایران تا ورود اسلام می پردازد. آنچه که در نگاه اول حکایت از نگاه نژادپرستانه ی حاکم بر کتاب دارد بررسی تاریخ باستان ایران از زمان ورود آریایی ها به ایران می باشد که مربوط به 2500 سال پیش می باشد. بنا به آثار باستانی فراوانی که در ایران یافته شده است پیش از ورود آریایی ها به ایران در منطقه تمدن های مختلفی بوده است که آثار گرانبهایی از خود به جای گذارده اند عدم بررسی این تمدن ها که دارای جمعیتی فراوان بوده اند و مبدا قرار دادن ورود آریایی ها به ایران به عنوان آغاز تاریخ باستان بیان از نگاهی مغرضانه دارد.
بارزترین نمود نژادپرستانه ی آریایی در کتاب تاریخ مقطع اول راهنمایی که مستند بر دلیل استواری در علم تاریخ و زبانشناسی نمی باشد در صفحات 32 و33 این کتاب مشاهده می گردد. در این صفحات این جملات نگاشته شده است:
“آریایی ها سرزمینی را که وارد آن شده بودند، ایران یعنی سرزمین آریایی ها نامیدند. آن ها شامل سه گروه بزرگ ماد، پارس و پارت بودند.”
جملات فوق الذکر هیچ گونه بنیان قطعی علمی نداشته و از فرضیاتی می باشد که موارد نقض آن بیش از موارد تائید کننده اش می باشد.
رضا بیگدلی در کتاب باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران که از سوی انتشارات مرکز منتشر گشته است در این خصوص چنین می نویسد:
“ایران برای نخستین بار بعنوان کشوری رسمی در سال 1934 توسط رضاشاه در قامت اسم یک دولت مورد استفاده قرار گرفت. تا آن زمان بخصوص در دوره ی قاجاریه اسم رسمی دولت در اسناد رسمی با نام ممالک محروسه قید می شد. ممالک محروسه در مفهوم امروزین آن همان دولت های فدرال می باشد. تغییر نام کشور به ایران در زمان پهلوی به دو دلیل بود. نخست آنکه رضاشاه تحت تاثیر تبلیغات آلمان نازی خواهان کسب یاری آلمان بعنوان کشوری سوم در مقابل روسیه و انگلیس بود و بدین جهت می خواست با این نام گذاری تعلق به یک نژاد بودن با آلمان نازی یعنی نژاد برتر آریایی را اثبات نماید.”
چنانکه سند رسمی این نامگذاری به شرح ذیل می باشد:
“سواد متحدالمال وزارتجلیله امور خارجه
نمره 41749 مورخه 3-10-1313
خاطر مامورین محترم مستحضر است که در غالب السنه اروپائی “ایران” و “ایرانی” را به تقلید مورخین قدیم یونان، Perse-Persia-Persian-Persien-Perser و امثال آن میخوانند و حال آنکه این عناوین به دلایل تاریخی و جغرافیایی و نژادی و غیره که ذیلاً ذکر میشود با مفهوم واقعی کلمات ایران و ایرانی مطابقت ندارد.
اولاً- پارس اطلاق میشد بقسمتی از مملکت معظمی که در ادوار مختلفه تاریخ در تصرف سلاطین ایران بوده ولی در موقعی که یونانیها با ایران ارتباط پیدا کردند مقر پادشاهان ایران در پارس بود. یونانیها ایران را پرس نامیدند و سایر دول اروپا نیز اقتباساً از آنها و با تحریفات مختصری همان اسم را روی ما گذاردند.
ثانیاً- ایران از لحاظ جغرافیایی شامل کلیه فلات وسیعی می گردد که در قرون مختلفه همواره تمام یا قسمت اعظم آن جزو قلمرو سلطنت ایران بوده بنابر این از این جهت نیز ما ذیحق هستیم که کلمه ایران را برای مملکت خود انتخاب نمائیم.
ثالثاً- از نقطه نظر نژادی نیز چون مولد و منشا نژاد آرین در ایران بوده طبیعی است که خود ما نباید از این اسم بی بهره بمانیم خاصه که امروزه درباره ی ممالک معظم دنیا سروصداهائی در اطراف نژاد آرین بلند شده که حاکی از عظمت نژاد و تمدن قدیم ایران است و پاره ای از ملل فخر میکنند که از نژاد آریائی هستند.
رابعاً- نکته دیگری که حائز کمال اهمیت است آنست که هر وقت کلمه پرس گفته و نوشته میشود فوراً خارجیها ضعف و جهل و بدبختی و تزلزل استقلال و هرج و مرج و بی استعدادی مابه سابق ایران را بخاطر میاورند و حال آنکه با تغییر اوضاع مملکت در ظل توجهات اعلیحضرت اقدس شهریاری ارواحنا فداه و ترقیاتی که در سنوات اخیره پیش آمده جای آن دارد که لغت “پرس” که همیشه خاطره اوضاع گذشته را بیاد میآورد متروک و اسم واقعی مملکت یعنی “ایران” معمول گردد.
نظر بجهات و دلائل فوق چندی قبل از طرف سفارت شاهنشاهی در برلن پیشنهاد شد اقداماتی بعمل آید که من بعد همانطوریکه در فارسی کتباً و لفظاً مملکت خودمان را ایران و مردمان آن را ایرانی میگوئیم و مینویسیم در لفظ و کتابت خارجی نیز “ایران” و “ایرانیان” İranian بگوئیم و بنویسیم. این پیشنهاد که کاملاً مورد موافقت وزارت امور خارجه بود با تائید این وزارتخانه در محافل مربوطه مورد دقت واقع شده و محل تصویب مقامات عالیه قرار گرفت و تصمیم گرفته شد از اول فروردین 1314 بموقع اجرا گذاشته شود.”
چنانکه مشاهده می گردد دلیل مبرهنی بر نام گذاری ایران از سوی آریاییها هنگام ورود بدین جغرافیا وجود ندارد و علاوه بر این دلایل بسیاری در نقش آن وجود دارد و حتی به نظر برخی از زبانشناسان ریشه ی کلمه ی ایران دقیقاً مشخص نمی باشد و برگرفته شدن آن از کلمه ی آریا تنها در حد فرضیه می باشد.
مورد متناقض دیگر موجود در این چمله آریایی نامیدن مادها و پارتها بوده اند. تا به اکنون بسیاری از کتب تاریخ که شمار آن ها بسی بیش از تائید کننده گان این تز می باشد پارتها و مادها را غیرآریایی نامیده اند. تنها نگاه مختصر به کتاب های تاریخی که در مورد این دو قوم نگاشته شده نشان می دهد که فرضیه ی آریایی بودن پارتها و مادها فرضیه ی بسیار ضعیفی می باشد.
پس از این مورد ادامه ی کتاب به بررسی حکومت های بر سر کار آمده در ایران می پردازد. نکته ای که در بقیه ی کتاب جلب توجه می نماید بزرگنمایی حکومت هایی که ادعای آریایی نژاد بودن آنها می گردد و هیچ انگاشتی دیگر تمدن هایی که در جغرافیای موسوم به ایران ر اریکه ی قدرت تکیه زده اند می باشد. به بیان دیگر کتاب در تلاش القای این مفهوم است که در هر بازه ی زمانی که آریایی نژادها قدرت را در دست داشتند ایران راه تعالی را در پیش گرفت. حال آنکه بررسی آثار به جامانده از دوران باستان در ایران بیانگر این است که بسیاری از آثار پیشرفت در دوره ی ایلامی ها، هورری ها، قوتتی و لولوبی ها در ایران پدیدار گشت که حتی نامی از این حکومتها به جز حکومت ایلامی در کتاب برده نمی شود. به بیان دیگر کتاب تنها به بررسی حکومتهایی در ایران تا ورود اسلام می پردازد که ذعن آریایی نژاد بودن آنها می رود و تمدنهایی چون هوری، قوتتی، لولوبی، ماننا، اورارتو، ساکاها و دیگر تمدنهایی که آریایی نژاد نمی باشند به باد فراموشی سپرده می شود.
بررسی کتاب تاریخ دوم راهنمایی
کتاب تاریخ دوم راهنمایی نیز شامل 82 صفحه می باشد. تقریباً نصف این کتاب اختصاص به تاریخ اسلام دارد. قسمتهای مربوط به تاریخ ایران از صفحه ی 39 کتاب آغاز می گردد. با نگاهی کلی به کتاب می توان به چند نکته ی مهم اشاره نمود که هدفدار بودن نوشتارها در سیر نژادپرستی سیستماتیک و تلاش برای القای برتری نژادی را نشان می دهد.
نخستین نکته ای که در کتاب جلب توجه می نماید استفاده از کلمه ی ترک بعد از درس نهم و پس از روی کار آمدن سلجوقیان می باشد. بنا به تئوری که طرفداران نژادپرستی آریایی از آن حمایت می کنند ترکهای ایران پس از ورود سلجوقیان به ایران ترک گشته اند که در واقع ترک نبوده و تحت فشار ترک گشته اند.
به عنوان نمونه منوچهر مرتضوی در کتاب زبان دیرین آزربایجان، انتشارات بنیاد افشار، تهران، 1368، صفحات35-36 چنین می نویسد:
“پیش از آمدن اوغوزهای اشغالگر، هویت فارسی که دین اسلام را پذیرفته بود تمثیل گر هویت ایران بود و به اشغال گری ترکانی که با آمدن سلجوقیان آغاز گشته بود نهایتا در سال 1925 پایان داده شد؛ علیرغم این امر، فارس ها در دوره ی هزارساله ی حکومت ترکان همچنان صاحبان اصلی این کشور باقی مانده بودند. بویژه با توان تاثیرگذاری در فرهنگ، تجارت و بوروکراسی، هویت خویش را محافظه نموده بودند؛ به گونه ای که زبان و فرهنگ فارسی در مقابل فرهنگ ترکان با برتری قابل توجهی به حیات خویش ادامه داده بود. در این میان ترکان ساکن در ایران بخصوص ترکان آذری که هفتاد درصد جمعیت ترکان ایران را تشکیل می دهند ریشه ی ترکی نداشته و با جبر اشغالگران ترک-مغول ترکیزه شده اند. هویت فارسی در این منطقه یگانه تمثیل گر هویت ایرانی است. در ارتباط با این موضوع، ترکان آذری در دیرباز به زبان آذری که از خانواده ی زبان های ایرانی می باشد سخن می گفتند.”
این کتاب نیز به صورتی زیرکانه از این تز حمایت می کند. یعنی علیرغم اینکه پیش از سلجوقیان تُرک ها در ایران ساکن بوده اند این کتاب از آنها به عنوان ایرانی یاد می کند و کلمه ی ترک پس از درس نهم یعنی حکومت سلجوقیان به کار برده می شود. حال آنکه منابع مختلف بسیاری حضور ترکان در آذربایجان را پیش از حضور سلجوقیان تایید می کند.
به عنوان مثال محمد عوفی در ذکر خلافت عمربن عبدالعزیز که از سال 99 تا 101 ادامه داشته است یعنی هفتصد سال پیش از ورود سلجوقیان به آذربایجان از قیام بیست هزار ترک آذربایجان در ایران خبر داده است:
“در عهد او آمد که بست هزار سوار به آذرآبادگان برون آمدست و روی به خرابی بلاد نهاده. امیرالمومنین عمر ابن عبدالعزیز، عمرو حاتم ربیعی را فرمو که چهار هزار مرد و با آن ترکان حرب کن.” (نگاه کنید به تاریخ باستان آذربایجان، رحیم رئیس نیا، صفحه ی 903)
دومین نکته ای که در کتاب تاریخ دوم راهنمایی جلب توجه می کند اطلاق واژگانی چون بی رحم، جنگجو و وحشی به قبایل ترک می باشد. اما جهت فرار از این واقعیت که بسیاری از دستاوردهای تمدن بشری و حتی تمدن فارسی در ایران در زمان حکومت ترکان در ایران به منصه ی ظهور رسیده است و افرادی چون ابو علی سینا در این دوران پرورانده شدند و حتی فردوسی کتاب مشهور شاهنامه ی خود را در زمان زمانداری سلطان محمود غزنوی نگاشته شده است به برجسته کردن نقش وزیران ایرانی می پردازند. چونانکه این اقوام وحشی توسط وزیران ایران رام گشته اند.
بررسی کتاب تاریخ سوم راهنمایی
کتاب تاریخ سوم راهنمایی شامل صد صفحه می باشد که نگاهی گذرا به تاریخ ایران از زمان صفویان تا به امروز داشته است. نکته ی بارزی که در این کتاب به چشم می خورد جهت دهی هدفدار به سلسله هایی مانند صفویان و پادشاهی نادر می باشد. صفویان و حکومت نادرشاه هردو حکومتهایی ترکی بودند. زبان ترکی در زمان شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفویه زبان رسمی در ایران شد، شاه اسماعیل صاحب دیوان شعری به زبان ترکی می باشد و در زمان نادر شاه فرامین دولتی و کتیبه ها به زبان ترکی نگاشته شد. اما در این کتاب تنها نقش شاه عباس صفوی که پایتخت را از تبریز به اصفهان منتقل کرد و برخلاف پدران ترک خویش که علوی مذهب بوده اند مذهب شیعه را قبول و ترویج داد برجسته شده است. در خصوص صفویان همواره تاریخ نگاری ایران در پارادوکس به سر برده است. صفویان از یک سو به دلیل برپایی دگرباره ی دولتی مرکزی در ایران از سوی تاریخ نگاران ایرانی مورد تحسین قرار می گیرند و از سوی دیگر به دلیل رسمی نمودن زبان ترکی، خاندانی منفور نمایانده می شوند. تاریخ نگاران از شاه اسماعیلی که تبریز را پایتخت خویش برگزیده، ترکی را زبان رسمی ایران قرار داده و صاحب دیوان شعری به زبان ترکی می باشد چهره ای منفی به تصویر کشیده و در مقابل از شاه عباسی که پایتخت را به اصفهان منتقل نمود، در توسعه ی زبان فارسی کوشید و با یاری رساندن به ارامنه رابطه ی نیکویی با آنان برقرار کرد بعنوان چهره ای مثبت یاد می کنند. در خصوص نادرشاه نیز حق مطلب هیچ گاه ادا نگردیده است حال آنکه هم اکنون نیز پشتوانه ی مالی پول ایران غنیمتهایی است که نادرشاه افشار با خود از جنگ هندوستان به ارمغان آورده است.
خاندانی که بیش از دیگر خاندانان ترک مورد غضب تاریخ نگاران ایران واقع گشته است؛ خاندان ترک قاجار می-باشد. ایران تا سال 1920 میلادی نزدیک به 150 سال از سوی قاجارها اداره گشته است. ایشان علیرغم تشویق زبان فارسی، در دربار خویش به ترکی سخن می گفتند. ولیعهدها نیز در تبریز بزرگ می شدند. تمامی شاهان قاجار دوران جوانی خویش را در تبریز به سر برده و این امر مهمترین فاکتور در رشد و نموشان با فرهنگ ترکی بود. مؤسس سلسله ی قاجاریه آقامحمدخان به دلیل قتل حاکم فارس، کریم خان زند شخصیتی منفی در تاریخ ایران به تصویر کشیده می شود. شاهان قاجار افرادی بی استعداد و بیگانه به تصویر کشیده می شوند. قاجارها در زمانه ی رشد ملی گرایی ایرانی و با فشار انگلستان مجبور به تحویل حکومت به رضاشاه شدند. حال آنکه بیشتر دستاوردهای مدرنیته همچون ارتش منظم و کارخانجات صنعتی در زمان قاجاریان وارد ایران شد.
قاعده ای عمومی در بررسی تاریخ وجود دارد مبنی بر اینکه هر عصر و هر دوره ی زمانی را با توجه به شرایط حاکم بر آن دوره و عصر مورد ارزشیابی قرار می دهند و جهت پایبندی به صداقت علمی از دخالت دادن احساسات ایدئولوژیکی در برهه ی مورد بررسی اجتناب می کنند. ولی تاریخ نگاران ایران در بررسی معاهده های صورت گرفته در زمان قاجاریه این اصل را به کناری می نهند و چونان به قضاوت می نشینند که گویی قاجاریه خودخواسته و بدون هیچ مقاومتی حاضر به دادن امتیازات گوناگون به خارجیان گشت. حال آنکه همین تاریخنگاران وقتی به بررسی امتیازهای داده شده از سوی پهلوی ها یا دیگر حکومتهای فارسی می پردازند هزاران توجیه در تبرئه ی این حکومت بر زبان می آورند.
نگاه نژادپرستانه ی حاکم بر مطالب این کتاب درسی پس از دوره ی قاجاریه چرخشی عمیق به سوی برتری گرایی مذهبی پیدا می کند. این کتاب با فراموش نمودن بسیاری از حوادث تاریخی به خصوص در تاریخ معاصر ایران تمامی علت معلول های تاریخ شکل گرفته در بستر جامعه ی ایران را به شیعی گری ربط می دهد و علیرغم این موضوع باز شاهد نگاه نژادپرستانه در فحوای کتاب نسبت به ترکان بدین صورت هستیم که در تمامی بخش هایی که به صورت تیترهای کلی در کتاب مورد بررسی قرار گرفته اند خبری از آذربایجان و ترکان ایران نیست و حوادث در محور تهران-قم جریان می یابد. حال آنکه به اذعان بسیاری از تحلیل گران اگر پشتیبانی ترکها در انقلاب های معاصر در ایران نبود چه بسا تاریخ ایران طور دیگری رقم می خورد.
نتیجه گیری
تاریخ نگاری موجود در کتاب های تاریخ مقطع راهنمایی در ایران با تاکید بر عنصر آریایی و فارسی تاریخ نگاری سیاسی با هدف انکار ترکان و دیگر نژادهای غیرفارسی و آریایی در ایران می باشددر این میان این کتاب ها در قبال حکومت هزار ساله ی ترک ها در ایران سیاست انکار را در پیش گرفته و به صورتی غرض ورزانه در القای مواردی تنها در راستای منافع جمهوری اسلامی ایران برآمده اند. چنانکه می توان ادعا کرد که دروس مربوط به تاریخ دوره ی راهنمایی ترکان قومی ابتدایی، بیگانه و بی فرهنگ نشان داده می شوند. از یک سو، زبان ترکی و فرهنگ ترکی به گونه ای تحقیرآمیز نمایانده می شود و از سوی دیگر به گونه ای عیان، ترکان فارس هایی ترکیزه شده نشان داده می شوند.
سازمان مبارزه با نژادپرستی و افترا
اغلب مردم جهان بر این باورند که نژاد پرستی خطرناک ترین آفت عصر حاضر و یکی از عوامل عقب ماندگی در کشورهای گرفتار تبعیض نژادی یا دینی – مذهبی به شمار می رود. از نظر جامعه شناسان و کارشناسان علوم اجتماعی این آفت به عنوان نخستین مانع برای توسعه در همه کشورهای جهان تلقی می شود اما در عین حال تشخیص دقیق میزان آن بسیار دشوار به نظر می رسد، چرا که نژاد پرستی در موارد بسیاری به شکل غیر علنی انجام می شود. زیرا برخی در نظر سنجی ها هم به نژاد پرست بودن خود اقرار نمی کنند. افرادی هستند که اصلا نمی دانند که نژاد پرست هستند.
در باره ایران که یکی از کشورهای مهم در خاورمیانه است خیلیها این سوال را مطرح می کنند که چرا ایران از قاتلی جنایتکار همچون بشار اسد علنا دفاع می کند مگر نه اینکه ایران با حزب بعث عراق در جنگ و ستیز بود؟ یا چرا در عراق به هرج و مرج و کشتار قشر بزرگی از عراقی ها دست زده است؟ یا اینکه دخالت ایران در یمن و کشورهای عربی خلیج از کجا ریشه می گیرد؟ چه بسا پاسخ همه سوال ها را می توان در مسئله نگاه نژادپرستانه و سیاست تبعض مذهبی دولت ایران یافت.
نسبت دادن تبعیض نژادی یا تبعیض مذهبی در عملکرد سیاسی ایران تنها یک ادعا خالی از حقیقت یا یک ترفند تبلیغاتی نیست بلکه تحقیقات و نظر سنجی های معتبر طی گزارش هایی پرده از این واقعیت تلخ برداشتتند.
به گزارش تلویزیون العربیه، روزنامه “واشنگتن پست” برای تعیین شاخص نژاد پرستی به شناخت ارزشهای جهانی پرداخته که بدین وسیله میزان بردباری و گذشت ساکنین با افرادی با نژادهای گوناگون در یک کشور مشخص شود.
این نظر سنجی توسط گروهی از پژوهش گران سوئدی انجام شده که شامل پرسشهایی درباره میزان نژاد پرستی ملت هاست. یکی از مهم ترین پرسشهای مطرح شده درباره ملیت افرادی است که پرسش شوندگان تمایل دارند در همسایگی آنان زندگی کنند.
بنا بر نتائج نظر سنجی که در ۸۰ کشور انجام شده مردم هندوستان نژاد پرست ترین ملت ها هستند. این در حالیست که ایران دومین کشور و نیجریه در مرتبههای نخست در این نظر سنجی شناخته شده است.
یکی از بارزترین نمونه نژادپرستی در ایران که هم حکومت و هم قشر بزرگی از جامعه ایران آن را به عنوان یک فرهنگ به آن عادت کرده، عرب ستیزی است و سنی ستیزی است که در معاملات و برخوردهای روزمره در زندگی ایرانیان مشاهده می شود. مثلا عرب ها با توجه به اینکه بیش از ده درصد ایران عرب هستند اما این قوم هنوز از پوشیدن لباسهای عربی، و درس به زبان مادری یعنی عربی محرومند. ایران معاصر ایران و به تبع آن جمهوری اسلامی همه نام های تاریخی عربی شهرها محله ها روستاها و اسم استان را از عربی به فارسی تبدیل کرد. ایران در موسسات آموزش عالی علیه عربها تبعیض قائل می شوندمانع ورود آنها به مراکز آموزش عالی یا تعیین آنها برای پستهای کلیدی مانند پستهای قضایی و غیره می شوند.
اما تبعیض علیه سنی ها در ایران بیداد می کند سنی ها در قانون اساسی ایران نمی توانند رئیس جمهور شوند سنی ستیزی در ایران ابعاد خطرناک تری از تبض قومی دارد به طوری که از سال ۲۰۱۱ تاکنون ایران بیش از ۴۰۰ نفر از اهل سنت را اعدام کرده است.
با وجود نزدیک به ۲۲ میلیون جمعیت اهل سنت در ایران، اما سنی ها هنوز جایی در نهادهای حکومتی ایران یا پارلمان ندارند. سنی ها حتی در تهران مسجد هم ندارند و هنوز فروختن کتابهای سنی در ایران یک جرم تلقی می شود.
عرب ستیزی در سالهای اخیر در ایران از طریق منبرهای حکومتی و نهادهای فرهنگی وابسته به دولت به صورت آشکار ترویج می شود به طوری مخالفان این پدیده با تاسیس نهادی به نام «مرکزی مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران»، با حضور در محافل بین المللی اقدام به افشای سیاست نژادپرستانه و تبعیض مذهبی و قومی ایران کردند.
برگرفته از العربیه فارسی
پدیده فقر از دیرباز با بشر همراه بوده و یکی از مسائل اساسی در جوامع و فرهنگ های شناخته شده بشری بوده است. به نظر می رسید این معضل با صنعتی شدن کشورها برطرف شود. ولی با موج مهاجرت روستائیان از مناطق روستائی به مناطق شهری، عدم موفقیت بخش کشاورزی در کشت صنعتی و عدم توزیع متوازن ثروت در جامعه باعث شد تا فقر و نابرابری اقتصادی به طرز وحشتناکی افزایش یافت و بی ثباتی های سیاسی و اجتماعی در پی بیاید. در این مقاله سعی شده است تا به بررسی فقر در مناطق ترک نشین ایران پرداخته شود و رابطه فقر و فحشا هم مورد بررسی قرار گیرد.
فقر چیست؟
یکی از معیارهای توسعه یافتگی یا عقب ماندگی اقتصادی یک کشور، میزان خط فقر مردمان آن کشور است. میزان افراد زیر خط فقر یک کشور به خوبی نشان می دهد که آن کشور چقدر عقب مانده است و چقدر توسعه یافته. جامع ترین تعریف از فقر را تاون سند اینگونه تعریف می کند: افراد، خانواده ها و گروه های جمعیتی را زمانی می توان فقیر به حساب آورد که با فقدان منابع برای کسب انواع رژیم های غذایی، مشارکت در فعالیت ها و شرایط و امکانات معمول زندگی مواجه باشند.( منبع: فقر چیست؟ ) پس اگر فردی در یک زمان و مکان مشخص مخارج لازم برای دسترسی به یک سطح رفاه حداقلی را نداشته باشد، زیر خط فقر محسوب می شود. با دانستن میزان خط فقر یک کشور، می توان دیدِ مناسبی از اوضاع اقتصادی آن کشور به دست آورد. به عقیده صاحب نظران علم اقتصاد، شاخص خط فقر بیش از آنکه بیانگر فقر باشد، میزان نابرابری توزیع درآمد در جامعه را نشان می دهند. یعنی هر چقدر تعداد افراد زیر خط فقر بیشتر باشد، دولت در توزیع صحیح ثروت در جامعه ناکارآمدتر بوده است.
ایران چگونه کشوری است؟
ایران کشوری است که اقتصاد آن بسیار به صادرات و فروش نفت و مشتقات آن وابسته است. تقریبا تمام اقتصاددان های ایرانی روی این نکته توافق نظر دارند که اقتصاد ایران، یک اقتصاد (تک محصوله) و (مریض) است. می توان گفت زیر ساخت های اقتصادی در ایران به درستی ایجاد نشده و این امر باعث شده است تا اقتصاد ایران بسیار ضعیف و وابسته به فروش نفت باشد. وجود فساد اقتصادی گسترده در لایه های مختلف حکومتی باعث شده تا توزیع ثروت در جامعه ایران به درستی انجام نگیرد و فاصله طبقاتی در ایران بیداد کند. به وضوح می توان فاصله طبقاتی وحشتناک بین قشرهای مختلف در ایران را مشاهده کرد. به عنوان نمونه، افرادی معدودی در ایران با استفاده از رانت های حکومتی اتومبیل های میلیاردی سوار می شوند و قشر عظیمی از جامعه با حقوق 6 دلار در روز و بعضا کمتر از 6 دلار در روز کار می کنند. حسین راغفر، اقتصاددان و طراح نقشه فقر ایران اعلام میکند که تا قبل از سال ٨٤ آمار فقیران در ایران زیر ٣٠ درصد بود، اما از سال ٨٤ به این طرف، این آمار رو به افزایش رفته است تا جایی که هم اینک باید گفت تعداد فقیران در جمعیت ایران به بیش از ٤٠ درصد رسیده است. با احتساب جمعیت ٧٧ میلیون نفری ایران در پایان سال ٩٣، میتوان به این جمعبندی رسید که بیش از ٣٠ میلیون نفر از مردم ایران به زیر خط فقر رفتهاند. این در حالی است که قائم مقام وزیر تعاون، رفاه و امور اجتماعی ایران تنها از شناسایی ١٢ میلیون فقیر نیازمند در کشور خبر داده بود.
از طرف دیگر این نکته را باید دانست که ایران کشوری است چند ملیتی که گروه های قومی متعددی با زبان های ترکی، عربی، ترکمنی، لری، بلوچی و غیره در آن زندگی می کنند. هر کدام از این گروه های قومی زبان و فرهنگ مخصوص خود را دارد و بیشتر در نواحی مرزی ایران ساکن هستند.
چرا سیاست های حکومت ایران بر ضد حقوق اقوام غیر فارس است؟
پس از پایان یافتن جنگ جهانی اول و فروکش کردن آتش جنگ، حکومت پهلوی با سلطنت رضاشاه بر روی کار آمد و رضاشاه خودش را شاه ایران نامید. حکومت رضاشاه یک حکومت شوونیستی و فاشیستی بود که کاملا تئوری برتریت قوم فارس بر دیگر گروه های قومی غیرفارس را تبلیغ می کرد و از هر فرصتی برای نابود کردن زبان و فرهنگ گروه های قومی غیرفارس استفاده می کرد. از دید حکومت فاشیستی رضاشاه همه ساکنان کشور ایران باید به زبان فارسی صحبت می کردند و باید فرهنگ فارسی می داشتند. از اینرو فشار بر روی گروه های قومی از دوران سلطنت رضاشاه آغاز شد.
پس از منحل شدن حکومت پهلوی و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی، سیاست های شوونیستی و فاشیستی رضاشاه با رنگ و لعاب دیگری توسط سیاستمداران جمهوری اسلامی پیگیری شد. به طوری که هم اینک گروه های قومی غیرفارس ساکن در ایران، تحت شدیدترین و ظالمانه ترین سیاست های حکومت جمهوری اسلامی هستند و هر روز بیشتر از دیروز به نیستی و فنا نزدیکتر می شوند. حکومت جمهوری اسلامی ایران از هر فرصتی برای ضربه زدن بر اقتصاد و فرهنگ و زبان گروه های قومی استفاده می کند.
در چنین وضعیتی، اقتصاد قدرتمندترین ابزاری است که در دستان حکومت فاشیستی ایران قرار دارد و حکومت ایران می تواند با استفاده از این ابزار، فشارها بر گروه های قومی را اعمال کند. تمام سرمایه گذاری های کلان اقتصادی در مناطق فارس زبان انجام می شود و دیگر گروه های قومی مخصوصا ترک های آذربایجانی از منابع مادی و سرمایه گذاری های کلان حکومت ایران محروم هستند.
بنا بر گزارشی که در کتاب “ایران بین دو انقلاب” (ISBN: 978-0-691-10134-7) نوشته یرواند آبراهامیان آمده است، در سال 1304 شمسی یا 1925 میلادی، در ایران فقط 5 کارخانه بزرگ وجود داشت که هر کدام بیش از 50 نفر کارگر داشتند. این 5 کارخانه عبارت بودند از: کارخانه مهمات سازی در تهران، تصفیه خانه شکر در حومه تهران، کارخانه کبریت سازی خوی و دو کارخانه نساجی در تبریز. این امر نشان می دهد که در ابتدای سلطنت رضاشاه، 60 درصد از کارخانه های بزرگ کشور ایران در مناطق ترک نشین ایران وجود داشتند. ولی به مرور زمان سرمایه گذاری های کلان از منطقه آذربایجان خارج گشت و کارخانه های صنعتی ایران در مناطق فارس نشین ایران تاسیس شد. به طوری که امروزه شهر های تبریز و خوی دیگر مانند گذشته شهری صنعتی محسوب نمی شوند و کاملا از حالت قطب صنعتی بودن خارج شده اند.
نقشه فقر کشور ایران
روزنامه اقتصاد ایران تحقیق دکتر داوود سوری، مدرس اقتصاد دانشگاه شریف را که در مورد نقشه فقر در کشور بود را منتشر کرد. در این نقشه، رتبه هر استان از لحاظ فقر نشان داده شده و درصد افراد زیر خط فقر هر شهر جداگانه اعلام شده است. در شکل زیر نقشه فقر کشور دیده می شود.
همانطوری که در بالا ذکر شد از 5 کارخانه بزرگ کشور ایران در سال 1925 میلادی، 2 عدد از این کارخانه ها در استان آذربایجان شرقی قرار داشت. با نگاه به نقشه فقر دکتر داوود سوری می توان فهمید که استان آذربایجان شرقی در بین ۳۰ استان کشور، رتبه ۱۵ را به خود اختصاص داده است. استان های همتراز آذربایجان شرقی از جمله اصفهان رتبه ۲۴ و فارس رتبه ۲۱ را به خود اختصاص داده اند.
این امر بوضوح نشان می دهد که استان اصفهان یکی از ثروتمندترین استان های کشور است و تنها 19درصد از جمعیت شهر اصفهان زیر خط فقر هستند. ولی شهر تبریز که هم شرایط جغرافیایی بهتری از اصفهان دارد و هم به دروازه های اروپا نزدیک تر است، دارای 32 درصد جمعیت زیر خط فقر است.
همچنین در نقشه فقر دکتر سوری، شهرستان اهر از توابع استان آذربایجان شرقی دارای 46 درصد جمعیت زیر خط فقر است که نشان می دهد شهرستان اهر یکی از فقیرترین شهرستان های ایران است. حال باید پرسید چه بر سر استان آذربایجان شرقی آمده است که زمانی صنعتی ترین شهر کشور بود، ولی امروزه با موجی از بیکاران و افراد فقیر مواجه شده است؟
همچنین این نقشه فقر نشان می دهد شهرستان چالدران در استان آذربایجان غربی که هم مرز با کشور ترکیه است و پتانسیل های زیادی برای سرمایه گذاری های کلان دارد، دارای جمعیت 36 درصدی زیر خط فقر است. چرا شهرهایی که پتانسیل زیادی برای بازارهای پررونق و سرمایه گذاری سودآور دارند، دارای جمعیت 36 درصدی زیر خط فقر هستند؟
نتیجه گیری
کشور ایران دارای حکومت فاشیستی و نژادپرستی است که به حقوق اقوام خود هیچ گونه احترامی قائل نیست. این اقوام در معرض سخت ترین و ظالمانه ترین سیاست های حکومت ایران قرار دارند. در دوران پس از جنگ جهانی اول، وضعیت اقتصادی مناطق ترک نشین ایران خوب بود و 3 کارخانه از 5 کارخانه بزرگ آن زمان در دو شهر ترک نشین تبریز و خوی قرار داشتند. ولی بعد از روی کار آمدن رضاشاه پهلوی و آغاز حکومت پهلوی، سرمایه گذاری های کلان در شهرهای فارس نشین ایران انجام گرفت. حکومت جمهوری اسلامی هم سیاست های مرکزگرایانه رضاشاه را پیگیری کرد و بیشتر سرمایه گذاری های کلان در شهرهای فارس زبان انجام گرفت. در سایه چنین سیاست هایی امروزه شهرهای ترک نشین ایران دارای آمار بالایی از جمعیت زیر خط فقر هستند.
سالهاست نظام آموزشی ایران درخصوص نحوه آموزش کودکان در مقطع ابتدائی برای دانشآموزان غیرفارس زبان از سوی فعالان ملی و اجتماعی آذربایجانی از لحاظ روانی و اجتماعی مورد انتقاد قرار میگیرد. به زعم کارشناسان، تحصیل در مقاطع ابتدائی تحصیلی بایستی به زبان مادری کودک صورت گیرد. دانش آموزان دوزبانه بیشتر موقعی به دوزبانگی خود پی میبرند که وارد نظام آموزشی مدرسه میشوند و زبان رسمی را از طریق نظام آموزشی شروع به یاد گرفتن میکنند. با توجه به پیامدها و اثرات منفی این نوع از دوزبانگی باید در امر آموزش و پرورش کودکان این مناطق به تفاوتهای زبانی و فرهنگی توجه شود (امیرقاسمی، 1384). هرچه تسلط به زبان مادری بیشتر باشد موفقیت فرد در زندگی اجتماعی بیشتر و در مجموع کارایی وتحرک جامعه بیشتر می گردد؛ بدیهی است مستقیمترین و مؤثرترین راهی که برای افزایش تسلط به زبان مادری وجود دارد، بهبود آموزش آن در مؤسسات آموزشی در سطوح مختلف است (باطنی، 1369).
با جدّیتر شدن مطالبات اینچنینی از سوی غیرفارس زبانان ایران، وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران بعضاً مباحثی دراین خصوص در قالب محتوای درسی دانشآموزان مطرح میکند. کتاب «تفکر و پژوهش ششم ابتدائی» به تازگی به جمع دروس تحصیلی مقطع ابتدائی افزوده شده است. چارچوب این کتاب بر مبنای تفکر درباره مشکلات پیش روی دانشآموزان و آموزش روشهای کاوشگری برای حل این مشکلات قرار دارد. در این کتاب با ارائه مثالها، داستانها، فیلمها و متونی (تفکر و پژوهش ششم ابتدائی، 1394) در قالب «فعالیت» که حاوی مشکلات روزمره دانشآموزان است، متدهایی برای رفع این مسائل و مشکلات به دانشآموزان تلقین میشود.
صفحه 20 این کتاب به فعالیتی تحت عنوان «آقکند*» اختصاص داده شده است. در این فعالیت فیلم کوتاهی تحت همین عنوان (آقکند) به دانشآموزان نمایش داده داده شده و از آنان خواسته میشود خود را در نقش اصلی فیلم قرار داده و در شرایط مشابه اقدام به تصمیمگیری نمایند و سپس به توصیف سه شخصیت موجود در فیلم بپردازند (تفکر و پژوهش ششم ابتدائی، 1394).
فیلم کوتاه «آقکند» در سال 1386 شمسی به کارگردانی و نویسندگی داوود رجبی تولید شده و برنده دیپلم افتخار از 38امین جشنواره بینالمللی فیلم رشد (ایران) شده است (سایت جشنواره فیلم فجر، 1386). این فیلم داستان معلمی را بازگو میکند که با سختی و مشقت فراوان خود را در برف و کولاک به روستائی دورافتاده و محروم از امکانات واقع در آذربایجان میرساند تا به تدریس دانشآموزان مقطع ابتدائی آنجا بپردازد. معلم جدیدالورود که فارسزبان است در اولین روز کاری در مدرسه متوجه میشود که تقریباً هیچ یک از دانشآموزان زبان فارسی بلد نبوده و قادر به درک سخنان وی نمیباشند. در همان روز معلم باخبر میشود که معلمان قبلی مشکلات موجود را تحمل ننموده و بدون اطلاع قبلی آنجا را ترک کردهاند.
معلم جدید تصمیم میگیرد سختیهای موجود را به جان خریده و به زندگی و تدریس در آن روستا ادامه دهد. اما راه حلی که این معلم برای حل مشکل روش تدریس انتخاب نموده است بدین گونه است: او سعی میکند زبان ترکی را از اهالی روستا فرا گرفته و پس از برقراری ارتباط با دانشآموزان، در نهایت تمامی دروس را به زبان فارسی به آنان تدرسی نماید.
در قسمتی از فیلم معلم جدید یکی از مشکلات را ورای دیگر مشکلات نشان میدهد؛ وی با گفتن این جمله که: «ولی مشکل اصلی دانشآموزان فارسی حرف زدن آنهاست»، این مسئله را اصلیترین سد براه تدریس آنان میبیند. با توجه به مورد استفاده قرار گرفتن فیلم مذکور در کتب درسی مدارس، میتوان آنرا منعکس کننده نظرات وزارت آموزش و پرورش در خصوص نحوه تدریس برای دانش آموزان غیرفارس زبان مدنظر قرار داد. معلم تلاش میکند با اتخاذ روشهایی خود را هم زبان دانشآموزان قرار دهد و از طریق روشهای ابراز همدردی به حل مشکل آنان که همانا به زعم وی قادر نبودن تکلم به زبان فارسی است بپردازد.
حال با توجه به مطالب ذکر شده و فرض بر تأیید روش حل مشکل توسط معلم از سوی نظام آموزشی ایران، سؤالاتی به ذهن متبادر میشود:
- چرا تدریس به زبان مادری و توسط معلمان بومی مدنظر قرار نمیگیرد؟
- چرا معلمی فارس زبان برای چنین روستایی و در چنین شرایطی تعیین میشود؟
- چرا آموزش زبان ترکی در کوچه و بازار توسط اهالی صورت میگیرد در حالیکه زبان فارسی در مدارس توسط معلمین آموزش دیده تدریس میگردد؟
پانوشت ها:
* روستایی در حومه شهرستان میانه، استان آذربایجان شرقی
- امیر قاسمی، مینو؛ (1384)، «مشکلات کتابهای درسی برای کودکان غیر فارسی زبان»، ماهنامۀ دیلماج.13- 8.
- باطنی، محمد رضا؛ (1369)، زبان و تفکر: «مجموعه مقالات زبانشناس»، تهران، انتشارات مهدی .
- سایت فیلم جشنواره فیلم فجر.
- کتاب کار تفکر و پژوهش؛ ششم ابتدائی، (1394) وزارت آموزش و پرورش ایران؛ سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی.
تلاش ها و تحقیقات “جان وون گوتفرد هردر” فیلسوف آلمانی در قرن 17-18 میلادی، جهت بازسازی دوباره روح ملی آلمان، او را بنا بر این کرد که به همراه چند تن از محققان آلمانی به شمال هند سفر کنند و این سفر سرآغازی گردید بر شکل گیری نژادپرستی آریایی که هم اکنون نیز مهمترین مانع در توسعه ی انسانی و فرهنگی ایران محسوب می شود .هردر در طی تحقیقات خود در هند تئوری نژاد آری را کشف کرد و پس از بازگشت از این سفر و گرفتن علامت ساواستیکا از هندوها ( بعدها تبدیل به سمبل نازی ها شد) روح ملی آلمان را با مبنا قرار دادن نژاد آریایی بنیان نهاد. با توجه به تئوری هند-اروپایی ، نژاد آری شامل مردم شمالی هندوستان ، ایران و اروپای شمالی می باشد که به زبان هند اوروپایی سخن می گویند و دارای اصالت خونی برتر از دیگر انسان ها هستند. نژادپرستی آریایی موجود در ایران برگرفته از این تئوری آلمانی است که اکنون علیرغم اینکه ملت آلمان سعی در فراموشی آن و مخالفت با آن دارند برخی از افراد در جمهوری اسلامی هنوز پیرو آن می باشند.
نژادپرستان در راستای سیاست های تبعیض آمیز خویش و اختلاف افکنی در میان ملل ایرانی اقدام به اسطوره سازی و مصادره ی شخصیت های ملی یا برجسته نمودن یک شخصیت تاریخی بدون توجه به حقایق تاریخی می نمایند.. جنگ بر سر هویت سازی برای شخصیت هایی چون مولانا جلال الدین رومی، ابوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی وحتی فراتر از آن بابک خرمدین موضوع تازه ای نیست بلکه سالیان سال است که نژادپرستان با افسانه ها و تاریخ سازی های گوناگون سعی در نشان دادن این بزرگان تاریخ بشریت در راستای نیات نژادرستانه ی خویش می نمایند . جای هیچ شککی نیست که دعوا بر سر منسوبیت شخصیتهای مذکور نتیجه ای جز تنش میان اقوام وملتها پدید نمی آورد. به عنوان مثال بحث هویت مولانا بحث بر سر ترک و یا فارس بودن وی نیست زیرا امری که در این باب از اهمیت برخوردار است شخصیت والا ی مولانا و چهره ی بین المللی اوست . گرچه شواهد تاریخی گویای این موضوع می باشد که خانواده ی مولانا از آسیای میانی به منطقه ی آناطولی کوچ کرده اند و در آن دوران زبان فارسی به عنوان یک زبان خارجی مورد قبول بوده است و تمام ادیبان و اشراف و درباریان عثمانی حاکم به این زبان خارجی مسلط بوده اند که مولانا هم یکی از این افراد محسوب می شده است. از نظر جغرافیای در قرن ششم هجری که مولانا نیز در این قرن زیسته است ، منطقه ای به نام ایران با مفهوم دولت-ملت امروزین وجود نداشت و هر کشور و یا منطقه با سلسله ای که در آن دوران حاکم بوده است شناخته می شده است و در قرن ششم هجری حکومت حاکم براین منطقه ی به ظاهر ایران خوارزمیان است که آنها نیز ترک بوده اند. به هر حال این ستیز نافرجام ما را نیز مجبور می کند تا جهت پایبندی به حقیقت به ابراز این انتقادات بپردازیم . به عنوان مثالی دیگر بحث هویت ابن سینا که از سوی سران ایران مطرح می گردد نیز در این چارچوب قابل تحلیل است. چنانکه رئیس کل سازمان نظام پزشکی کشور در این خصوص چنین ادعا می نماید: “دولت برای جلوگیری از مصادره شخصیت ایرانی ابنسینا در مجامع بینالمللی توجه ویژهای مبذول کند. علیرضا زالی در مراسم رونمایی از مجسمه شیخالرئیس ابوعلیسینا در سالن مشاهیر برج میلاد اظهار کرد: در بین ستارگان ایرانی ابوعلیسینا شخصیت نامی است که برای همه ایرانیان میتواند درسآموز باشد و هنوز نیز دستاوردها و مطالب علمی ابوعلیسینا از طراوت علمی به روزی برخوردار است. وی با اشاره به برخی از اولینها و دستاوردهای ابنسینا عنوان کرد: روش تشریح عصب ابنسینا هنوز با جدیدترین روشهای آناتومی برابری میکند و بالاتر از آن اینکه نخستین پیوند عصب و بخیه دو عصب در عالم توسط ابن سینا صورت پذیرفته است و این اطلاعات در کتب غربیها به ثبت رسیده است ولی متاسفانه آنها ابنسینا را یک پزشک عربی معرفی میکنند و ما باید از مصادره این فرد علمی کشورمان جلوگیری کنیم. زالی تصریح کرد: متاسفانه همانطور که مولوی و یا محصولات معنوی مانند تار یا فرآوردههایی مانند زعفران را از ایران مصادره کردند، برخی از کشورها در تلاش هستند تا ابنسینا را یک پزشک عربی معرفی کنند بنابراین از دولت یازدهم دکتر روحانی تقاضامندیم توجه ویژهای به این میراث کنند و براین اساس وزیر بهداشت در این دولت توجه به این مسئله را مطرح کنند تا بتوانیم با برندسازی و نمادسازی بینالمللی از مصادره شخصیت ایرانی ابنسینا در دنیا جلوگیری کنیم. رئیس کل سازمان نظام پزشکی کشور با اشاره به زندگی مخاطرهآمیز ابوعلیسینا در دوران حیاتش عنوان کرد: این دانشمند ایرانی با وجود چنین زندگی مخاطرهآمیزی تلاش بسیاری برای مستندسازی کتب علمی کرد و با وجود آنکه کمتر از 60 سال عمر کرد، کتب فراوانی را به نگارش درآورد. وی به ابلاغ سیاستهای رهبر معظم انقلاب که بندی درباره طب سنتی دارد، اشاره کرد و افزود: بنابراین باید با توجه به این ابلاغیه رهبری نگاه ویژهای با توجه به شرایط نوین جهت گسترش طب سنتی به نسل جدید داشته باشیم، کما اینکه 25 درصد موارد درمانی در غرب در حوزه دارویی از مسیر طب سنتی عبور میکنند.”
تئوری نژادپرستی آریایی که نخستین بار توسط برخی از اندیشمندان آلمانی همچون جان وون گوتفرد هردر مطرح گردید هنوز در ایران طرفدارانی دارد و رگه های این نگرش به هستی در مسئولین جمهوری اسلامی ایران مطرح می گردد. یکی از نتایجی که اینگونه نگاه به هستی به بار می آورد آریایی سازی شخصیت های تاریخی و ارزش سنجی حوادث تاریخی با معیارهای امروزین می باشد. حال آنکه مطالعه ی حیات برخی از این اندیشمندان نشان می دهد که وجهه ی انسانی آن ها برتر از هویتی است که برخی از نژادپرستان سعی در معرفیشان در آن چارچوب دارند.
“سازمان بسیج مستضعفان” یا به اختصار بسیج، یکی از شاخه های تحت فرمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که وظیفه جذب، آموزش، سازماندهی و بکارگیری نیروهای داوطلب مردمی در راستای اهداف انقلاب اسلامی و محافظت از حکومت اسلامی ایران را بر عهده دارد. این سازمان شبه نظامی در ۵ آذر ۱۳۵۸ به فرمان آیت الله خمینی تشکیل شد و قانون آن در دی ماه 1359 در مجلس ایران تصویب شد. بعد از تصویب قانون در مجلس ایران، تحت نظارت و مدیریت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار گرفت.
اصلی ترین عاملی که موجب شد تا سازمان بسیج تشکیل شود، نا آرامی های اوایل انقلاب و تلاش حکومت ایران برای سرکوب شورش های اولیه انقلاب بود. بطوری که حکومت اسلامی طرفداران و حامیان خود را در قالب سازمان بسیج جذب میکند و پس از آموزش و تعلیم نظامی به آنها، از بسیجیان در سرکوب اعتراضات مدنی و شورش های خیابانی استفاده میکند.
در اوایل انقلاب اسلامی ایران، آیت الله خمینی وعده داده بود تعداد اعضای سازمان بسیج به 20 میلیون نفر خواهد رسید. به همین خاطر امروزه تمام دستگاه های حکومتی ایران مسئول هستند تا تعداد اعضای بسیج را افزایش دهند. خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) به نقل از سرهنگ علیرضا لایق حقیقی، مسئول سازمان بسیج کارگری نوشته بود، تا پایان برنامه پنجم توسعه یک میلیون نفر عضو بسیج کارگری خواهند شد. (https://goo.gl/0uDDCf) سرتیپ محمدرضا نقدی، رئیس سازمان بسیج هم در ژوئن 2011 خبر داده بود که امسال ۲ میلیون نفر بسیجی سازماندهی خواهند شد. (https://goo.gl/CG4PGG)
نیروهای سازمان بسیج در قالب شاخه های مختلفی سازماندهی شده اند. از قبیل بسیج دانشجویی، بسیج دانش آموزی، بسیج اصناف، بسیج ادارات، بسیج کارگری، بسیج روستایی، بسیج محلات و غیره. در تمامی ادارات، دانشگاه ها، مدارس، کارخانه ها، روستاها، مساجد یا محلات، پایگاه های بسیج وجود دارد که وظیفه جذب و سازماندهی داوطلبان را به عهده دارند. پایگاه های بسیج محلات، پر تعدادترین پایگاه های بسیج هستند که تقریباً در تمام محله های تهران و شهرستان ها وجود دارند. در اغلب محله ها، پایگاه بسیج در داخل یا نزدیک مسجد محل قرار دارند و به همین علت، اغلب این پایگاه ها، با نام مسجدی که به آن وابستگی دارند شناخته می شوند.
از لحاظ سازمانی بسیج دارای سه رده بندی (بسیج عادی)، (بسیج فعال) و (بسیج ویژه) است. افراد ابتدا با عضویت در سازمان بسیج به عنوان یک بسیجی عادی شناخته میشوند. افراد بسیج عادی بعد از طی دوره های تئوری و آموزش نظامی به درجه بسیج فعال ارتقا پیدا میکنند. بسیجیان فعال موظف هستند در ماموریت های محول شده با سپاه پاسداران همکاری کنند. در مرحله بعد بسیجیان فعال با گذراندن دوره های نظامی و آموزش تئوریک در پادگان های وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به درجه بسیج ویژه در می آیند. بسیجیان ویژه به طور غیر رسمی در استخدام سپاه پاسداران هستند و از جانب سپاه پاسداران، حقوق ماهیانه دریافت میکنند.
محلی که بسیجیان در آنجا آموزش تئوریک می بینند، پایگاه بسیج نام دارد. فرماندهان بلندپایه سپاه پاسداران در این پایگاه ها حضور پیدا میکنند و کلاس های آموزش تئوریک برای بسیجیان برگزار می کنند. عضویت در بسیج برای افراد ایرانی مزایای زیادی دارد. بسیجیان به ازای هر ساعتی که در پایگاه های بسیج حضور دارند، امتیاز دریافت می کنند. پایگاه های بسیج به عنوان پلی برای ورود به دانشگاه و تخفیف گرفتن در شهریه دانشگاه شناخته می شود. در اوایل بهمن ۱۳۸۷، عبدالرسول پورعباس رئیس وقت سازمان سنجش، که متولی برگزاری آزمون ورود به دانشگاه در ایران است، گفت که سازمان وی تحت فشار است تا ظرفیت بلااستفاده سهمیه رزمندگان را به نیروهای بسیجی اختصاص بدهد. وی گفت: “برای واگذاری باقیمانده ۴۰ درصد سهمیه ایثارگران به بسیجیان فعال، فشار زیادی از ناحیه سازمان بازرسی و قوه قضائیه روی سازمان سنجش وارد می شود، تا جایی که حتی به تهدید انفصال از خدمت مسئول سازمان سنجش نیز منجر شده است.” (https://goo.gl/mSsWGo)
بسیجیان هر چقدر بیشتر در فعالیت های پایگاه های بسیج حضور پیدا کنند، به همان نسبت احتمال بیشتری وجود دارد که بتوانند از رانت های دولتی مانند گرفتن وام، گرفتن پروژه صنعتی-عمرانی از حکومت و استخدام در یک سازمان دولتی برخوردار شوند. در سال ۱۳۸۸ مبلغ ۵۰ میلیارد تومان به عنوان کمک به بسیجیان بیکار از سوی دولت در نظر گرفته شد و معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور احمدی نژاد در همان سال مبلغ ۴۵ میلیارد و ۲۳۸ میلیون تومان افزایش بودجه برای سازمان بسیج در نظر گرفت. (https://goo.gl/3BevCx)
سازمان بسیح دارای بودجه های عظیم و هنگفتی است که از طرف حکومت ایران تامین میگردد. هر ساله مبلغی در حدود ۴۰۰ میلیارد تومان بودجه به سازمان بسیج اختصاص داده میشود و ۱۷۰ میلیارد تومان کمک بلاعوض از طرف نهادهای حکومتی برای تقویت و عضوگیری در اختیار سازمان بسیج قرار میگیرد. (https://goo.gl/3BevCx) فرماندهان سپاه پاسداران با برگزاری کلاس عقیدتی و تئوریک در پایگاه های بسیج، ایدئولوژی رسمی حکومت اسلامی را تدریس میکنند و به اصطلاح جوانان بسیجی را (شستشوی مغزی) میدهند. فرماندهان سپاهی در این کلاس ها به جوانان یاد میدهند که چگونه باید در مواقع اضطراری جان خودشان را به خاطر رهبر دینی و حکومت اسلامی از دست بدهند. فرماندهان سپاهی به جوانان یاد میدهند که چیزی غیر از سرباز رهبر دینی ایران نیستند و این فکر را در مغز جوانان می گنجانند که هر کسی که حکومت اسلامی ایران را قبول ندارد، به عنوان دشمن شناخته میشود. بی بی سی در گزارشی از یک جوان ایرانی با نام امیر فرشاد ابراهیمی می نویسد که قبلا یکی از این بسیجی های ایران بود. او پس از فرار از کشور دوره های آموزشی بسیج را “شستشوی مغزی” می خواند.
نقش سازمان بسیج در آسیمیلاسیون گروه های قومی در ایران
ایران کشوری است چند ملیتی که افراد با گویش ها و زبان های گوناگونی در آن زندگی می کنند. قومیت های مختلف با زبان های گوناگونی مانند ترکی، عربی، بلوچی، ترکمنی و غیره در ایران زندگی می کنند. به دلیل نفوذ افکار شوونیستی و فاشیستی در ذهن سیاستمداران ایران و اعمال این سیاست های قرون وسطایی در جامعه ایران، حکومت ایران از هر فرصتی برای آسیمیله کردن گروه های قومی غیرفارس استفاده میکند. حکومت ایران تمام تلاش خود را میکند تا تمام افراد غیرفارس زبان ایرانی به زبان فارسی صحبت کنند. از دیگرسو چون سازمان بسیج سازمانی است که گستردگی توزیعش در کل کشور ایران بسیار زیاد است و پایگاه های بسیج در تمام محلات، ادارات، دانشگاه ها، بیمارستان ها، مساجد و مدارس کشور وجود دارد، حکومت ایران از این سازمان برای آسیمیله کردن جوانان غیرفارس و تبلیغ ایدئولوژی رسمی خود استفاده میکند. روزنامه گاردین در 8 ژوئیه 2009 به نقل از یک منبع بلندپایه سیاسی در ایران گزارش می دهد که کنترل نیروی شبه نظامی بسیج به مجتبی خامنه ای، پسر آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران، سپرده شده است. (https://goo.gl/4IBdZ8)
اگر بخواهیم روش های آسیمیله کردن مردمان غیرفارس ایران توسط بسیج را بنویسیم، می توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
- برگزاری کلاس های تئوریک در پایگاه های بسیج: هر پایگاه بسیج مابین 1000 الی 10000 نفر عضو دارد. فرماندهان سپاه به صورت هفتگی و منظم در پایگاه های بسیج حضور پیدا میکنند و برای اعضای پایگاه سخنرانی می کنند. همه سخنرانی ها به زبان فارسی برگزار می گردد. هدف از برگزاری این کلاس های تئوریک، منحرف کردن ذهن اعضای بسیج و القای ایدئولوژی رسمی حکومت ایران به عنوان تفکر غالب در نسل جوان است. جوان بسیجی که در معرض دستگاه تبلیغاتی حکومت شوونیستی قرار می گیرد، هویت قومی و زبان مادری خود را فراموش می کند و علاقه ای به آموختن زبان مادری خود ندارد.
- پخش کتاب، جزوه های آموزشی و محصولات فرهنگی بین جوانان: از آنجائیکه پایگاه های بسیج از طرف نهادهای مختلف دولتی حمایت می شوند و بودجه های کلانی دریافت می کنند، اقدام به پخش کتاب و دیگر محصولات فرهنگی بین جوانان عضو بسیج می کنند. محتویات این کتاب ها و جزوات، تبلیغ ایدئولوژی رسمی حکومت اسلامی ایران و منحرف کردن افکار جوانان از هویت قومی خودشان است. به عنوان مثال در اوایل تابستان 1391 شمسی، کتابی با نام (یوروویژن 2012، پیروزی اسلامچیلار افول دیکتاتور) توسط مرکز تحقیقاتی آذرآمایش تبریز چاپ و منتشر شد. (https://goo.gl/ZA4fsE) این کتاب به صورت گسترده در تمام پایگاه های بسیج شهرهای ترک زبان ایران توزیع شد. موضوع کتاب تحقیر جمهوری آذربایجان و توهین به مسئولان دولتی جمهوری آذربایجان به دلیل برگزاری مراسم یوروویژن سال 2012 است. در جای جای کتاب به کشور جمهوری آذربایجان توهین شده و از فعالان اسلامگرای جمهوری آذربایجان خواسته شده تا بر علیه حکومت الهام علییف قیام کنند. ترک زبانان ایران و ترک زبانان کشور جمهوری آذربایجان قرابت زبانی و فرهنگی زیادی دارند. بسیجیان ترک ایرانی که این کتاب را می خوانند، از هویت قومی خود دور می شوند و روزبروز بیشتر به افکار اسلامیستی گرایش پیدا می کنند.
- برگزاری اردوهای عقیدتی و ایدئولوژیک: مسئولان سپاه پاسداران با برگزاری اردوهای ایدئولوژیک در مناطقی که که از دوران جنگ ایران و عراق باقی مانده است، جوانان بسیجی را شستشوی مغزی می دهند. این جوانان با حضور در این اردوها، به ایدئولوژی اسلامی حکومت ایران نزدیکتر می شوند و از اصالت قومی خود روز بروز دورتر می شوند.
- استفاده از رسانه های اینترنتی و شبکه های اجتماعی: سازمان بسیج میخواهد در تمام عرصه های جدید تکنولوژی حضور فعالی داشته باشد. به این منظور فرماندهان سپاه پاسداران برای بسیجیان صدها کلاس آموزش کامپیوتر و اینترنت را در سراسر کشور تشکیل داده و به آنها کمک می کند تا با ایجاد هزاران وبلاگ به فعالیت فرهنگی بپردازند و دیدگاه های حکومت را تبلیغ کنند. هفته نامه صبح صادق، ارگان دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در نوامبر 2008، اینترنت را ابزار انقلاب مخملی در ایران خوانده و از ورود اعضای بسیج به حوزه وبلاگ نویسی خبر داده است. این هفته نامه خبر داده که ۱۰ هزار وبلاگ برای ۱۰ هزار پایگاه بسیج در ایران راه اندازی شده و هدف آن تولید “محتواهای ارزشی” در فضای اینترنت است. (https://goo.gl/SbYrT5) حال سوال اینجاست جوانی که همه روزه از صبح تا شب در معرض تبلیغات دستگاه حکومتی قرار دارد، چگونه می تواند به شناخت هویت قومی خود بپردازد؟
- تغییر محتوای کتاب های درسی به نفع ایدئولوژی غالب حکومت: قومیت های ایرانی از آموزش به زبان مادری خود محروم هستند. در هیچ یک از مدارس ایران خبری از آموزش به زبان قومیت ها نیست و فقط زبان فارسی در مدارس ایران تدریس می شود. کودکان ایرانی که زبان مادریشان فارسی نیست، از آموزش به زبان مادری خود محروم هستند و این کودکان معصوم، در معرض شدیدترین حملات حکومت برای آسیمیله کردن آنها قرار دارند. از طرف دیگر سازمان بسیج میخواهد محتوای کتاب های درسی را تغییر دهد تا ایدئولوژی رسمی حکومت اسلامی را تبلیغ کند. این کار نیز به نوعی مصداق شستشوی مغزی کودکان ایرانی محسوب می شود. محمد رضا نقدی، رئیس سازمان بسیج در اکتبر سال 2010 گفته بود مطالبه اصلی این سازمان از مسئولان آموزش و پرورش، گسترش فرهنگ شهادت در کتاب های درسی دانش آموزان است. محمدرضا نقدی همچنین گفته بود که سازمان بسیج قصد دارد “دخالت های مستقیم تری” را در تهیه و تالیف کتب درسی از جمله آموزش دفاعی اعمال کند. (https://goo.gl/5KfdIR)
- سانسور اینترنت برای جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات: سازمان بسیج با همکاری فرماندهان سپاه پاسداران در حوزه سایبری قصد دارند تا با محدود کردن اینترنت و جلوگیری از دسترسی مردم به جریان آزاد اطلاعات، خبرها و گزارش های مورد پسند خود را به اذهان مردم فرو کنند. محمدرضا نقدی در نوامبر سال 2014 گفته بود در هفته آینده اولین شبکه ملی اطلاعرسانی بومی مستقل از اینترنت از سوی بسیج راه اندازی می شود. او گفته بود که “با امکانات محدود بسیجیان موفق به راهاندازی این شبکه شدهاند.” (https://goo.gl/gA1gfi)
نتیجه گیری
سازمان بسیج سازمانی است که به صورت گسترده از طرف حکومت جمهوری اسلامی ایران حمایت میشود و در تمام ادارات، مدارس دانشگاه ها و مساجد ایران یک پایگاه بسیج راه اندازی کرده است. پایگاه های بسیج به صورت گسترده در سراسر ایران پخش شده اند و اعضای بسیجی آن در فعالیت های همسو با سپاه پاسداران با سپاه همکاری می کنند. حکومت ایران هم که یک حکومت شوونیستی و فاشیستی است، از این فرصت بخوبی استفاده می کند تا قومیت های غیرفارس را آسیمیله کند و ایدئولوژی مورد دلخواه خود را در اذهان مردم فرو کند.
دورانی که در آن زندگی می کنیم، (عصر ارتباطات) نام گرفته است. دلیل این نامگذاری این است که رسانه های ارتباطی مانند تلویزیون، اینترنت، روزنامه، مجله، رادیو و غیره، نقش پررنگی در زندگی روزمره انسانها دارد. به طوری که نمیتوان تصور کرد انسان مدرن امروزی، در زندگی روزمره خود از وسائل ارتباط جمعی استفاده نکند. از طرف دیگر وسائل ارتباطی مانند روزنامه ها، مجلات و شبکه های تلویزیونی نقش مهمی در تکوین هویت فردی افراد حاضر در جامعه بازی می کنند. به طوری که افراد جامعه در روابط اجتماعی خود با یکدیگر، بازخوردی از هویت فردی خود را به نمایش در می آورند. افراد جامعه با تماشای برنامه های تلویزیونی تصمیم میگیرند که چگونه فردی باشند و چگونه رفتار کنند، به چه زبانی صحبت کنند و به چه فرهنگی علاقه داشته باشند. از اینرو نقش برنامه های تلویزیونی در تکوین و شکل گیری هویت فردی افراد جامعه غیر قابل انکار است.
از طرف دیگر حکومت های شوونیستی و فاشیستی که برای تغییر زبان و فرهنگ گروه های قومی غیرمرکزی تلاش می کنند، اهمیت شبکه های تلویزیونی در شکل گیری هویت افراد را بخوبی درک کرده اند و از آنها برای آسیمیله کردن شهروندانی که زبانی غیر از زبان رسمی کشور دارند، استفاده می کنند. این حکومت ها با در اختیار گرفتن کنترل شبکه های تلویزیونی و ساختن برنامه های گوناگون، سعی دارند تا زبان و فرهنگ مورد دلخواه خود را به روح و روان گروه های قومی تزریق کنند. رهبران حکومت های شوونیستی می خواهند همه مردم در جامعه به همان زبانی صحبت بکنند که قوم غالب به آن زبان صحبت می کنند. یا به عبارت دیگر رهبران فاشیست، میخواهند مردم همان هویتی را داشته باشند که مورد تائید دستگاه حکومت است.
حکومت ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. ایران کشوری است که در آن گروه های قومی مانند ترک، فارس، بلوچ، عرب، ترکمن و غیره زندگی می کنند. گروه های قومی غیرفارس اغلب در مناطق مرزی ایران زندگی می کنند و مردمی که به زبان فارسی تکلم میکنند، بیشتر در مناطق مرکزی ایران زندگی می کنند. اساس سیاست های هویتی و زبانی حکومت ایران توسط رضاشاه پهلوی بنا نهاده شد. به گونه ای که رضاشاه با تاسیس حکومت پهلوی، سیاست (تک زبان، تک ملت) را پیش برد و سعی داشت زبان های غیرفارسی در ایران را از بین ببرد. تمام تلاش حکومت رضاشاه این بود تا همه افراد (غیرفارس) را به یک انسان (فارس) تبدیل کند و همه فرهنگ های قومی را در فرهنگ ملی_فارسی استحاله گردد.
پس از فروپاشی حکومت پهلوی و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی سیاست یکپارچه سازی قومی و زبانی یا همان سیاست آسیمیلاسیون فرهنگی توسط سیاستمداران جمهوری اسلامی پیگیری شد و حکومت ایران نیز همانند حکومت پهلوی در تلاش است تا تمام افراد (غیرفارس) را به فردی (فارس) تبدیل کند. به طوریکه برخی روشنفکران معاصر از عبارت (ژنوساید فرهنگی) یا (قتل عام فرهنگی) برای توصیف شرایط حال حاضر ایران استفاده می کنند. منظور از این عبارت این است که حکومت ایران کمر همت برای نابودی تمام زبان ها و فرهنگ های غیرفارس بسته است.
از طرف دیگر رادیو و تلویزیون ایران در انحصار حکومت جمهوری اسلامی است و برای کل کشور برنامه پخش میکند. رادیو و تلویزیون ملّی ایران در سیاست های خود تابع سیاست های کلان جمهوری اسلامی است. حکومت ایران برای آسیمیله کردن مردمان غیرفارس زبان اقدام به تاسیس شبکه های استانی نموده است که شامل شبکه های به زبان ترکی، عربی، بلوچی، کردی، ترکمنی و غیره میشود. بنا به تحقیقی که در سال 1387 توسط کاووس سیدامامی انجام گرفته است (امامی, 1387) ، 78درصد پاسخ دهندگان کرد و 77درصد پاسخ دهندگان ترک از نحوه نمایش چهره خود در تلویزیون جمهوری اسلامی ناراضی بودند. همچنین در این تحقیق وقتی از پرسش شوندگان پرسیده می شد که در سريال ها و فيلم هاي پخش شده از تلویزیون ایران، ترک ها يا کردها در چه نقش هايي ظاهر می شوند، 5/62 درصد دانشجويان کرد و 4/80 درصد دانشجويان ترک به نقشهاي منفي و حاشيه اي اشاره کرده بودند.
اگر بخواهیم به طور خلاصه اهداف حکومت ایران از تاسیس شبکه های استانی را ذکر کنیم، موارد زیر را میتوان بیان نمود:
1) ترویج و گسترش زبان جعلی و خودساخته: زبانی که توسط مجریان و بازیگران برنامه ها و سریال ها در شبکه های استانی از آن استفاده می شود، زبانی است که کاملا فارسیزه شده و در این زبان جعلی، کلمات و افعال اصیل گروه های قومی بندرت استفاده میشود. این زبان جعلی فقط شباهت کمی به زبان گروه های قومی دارد و در آن رنگ و بوی زبان فارسی بیشتر دیده می شود تا زبان آن گروه قومی. بیننده با دیدن چنین برنامه هایی، ناخودآگاه کلمات و افعال اصیل زبان مادری خود را فراموش میکند و زبان جعلی را تکلم میکند.
پخش برنامه های به زبان فارسی: بیشتر از 70درصد برنامه های پخش شده در شبکه های استانی به زبان فارسی است. تمام فیلم ها و سریال هایی که در تلویزیون استان تهران به زبان فارسی ساخته می شوند، در شبکه های استانی پخش میشوند. بندرت میتوان یک برنامه، سریال یا فیلم به زبان غیرفارسی در شبکه های استانی ایران یافت. پایگاه خبری دورنانیوز در خبری نوشته بود، جمعی از اهالی و شهروندان اردبیل از مسئولان صدا و سیمای اردبیل علت حذف خبر ساعت 17 به زبان ترکی شبکه استانی سبلان را جویا شده و خواستار پاسخگویی سریع و شفاف مسئولان به این موضوع شدند.
2) پخش برنامه کودک به زبان فارسی: کودکان گروه های قومی غیرفارس، در معرض شدیدترین تلاش های آسیمیله سازی قرار دارند. در هیچ یک از کانال های تلویزیون ایران نمیتوان برنامه کودکی یافت که به زبان گروه های قومی غیر فارس اجرا شده باشد. مدیر کل صدا و سیمای استان زنجان در مصاحبه مطبوعاتی خود خبر از عدم پخش برنامه های ترکی برای کودکان و نوجوانان خبر داده بود. کودک غیر فارس زبان پس از دیدن این برنامه ها، برای فهم کارتون ها و انیمیشین ها سعی میکند زبان مادری خود را فراموش کند و زبان فارسی را یاد بگیرد. این کودک معصوم که از سیاست های کثیف رهبران شوونیست چیزی نمیداند، تلاش میکند تا برای برقراری ارتباط با شخصیت های محبوب کارتن ها و انیمیشن ها، زبان فارسی را یاد بگیرد و زبان مادری خود را فراموش کند. این عمل چیزی نیست غیر از آسیمیلاسیون فرهنگی.
3) تبلیغ فرهنگ و سبک زندگی فارسی: در تمام برنامه های شبکه های استانی اثری از سبک زندگی گروه های قومی دیده نمیشود. نه از مشاهیر و مفاخر غیرفارس زبان سخنی گفته میشود و نه از فرهنگ فولکلوریک مردمان غیرفارس زبان. آن چیزی که در تلویزیون ملی ایران به عنوان سبک زندگی تبلیغ می شود، چیزی نیست غیر از تلاش های حکومت برای فارسیزه کردن مردمان غیر فارس زبان.
4) القای احساس تحقیر از طریق نشان دادن افراد غیرفارس زبان در نقش های بد و منفی: در بیشتر سریال ها و فیلم های پخش شده از تلویزیون ایران، افراد نادان، احمق، خلافکار، بدچهره و تبهکار به زبان غیرفارسی صحبت میکنند و همه افراد درستکار، خوش چهره، قدرتمند و قانونمند به زبان فارسی صحبت می کنند. افراد جامعه بعد از دیدن این برنامه ها تلاش میکنند تا به زبان فارسی صحبت کنند و انگ نادان بودن یا تبهکار بودن را از خود دور کنند.
رسانه های اجتماعی و در راس آن تلویزیون نقش بی بدیلی در شکل گیری هویت فردی و اجتماعی افراد جامعه دارد. حکومت های فاشیست و شوونیست از تلویزیون برای آسیمیله کردن گروه های قومی استفاده میکنند. حکومت ایران هم برای از بین بردن زبان و فرهنگ گروه های قومی غیرفارس زبان از ابزار تلویزیون به خوبی استفاده میکند. شبکه های استانی تلویزیون ایران بیشتر برنامه های خود را به زبان فارسی پخش میکنند و هدفی غیر از آسیمیله کردن گروه های قومی غیرفارس ندارند. هدف شبکه های استانی در راستای سیاست یکپارچه سازی قومی رضا شاه پهلوی است و آن چیزی نیست غیر از نابودی تمام فرهنگ ها و زبان های غیرفارسی.