جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند. و همینطور به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. این روندیست که حاکمیت برای ابقای خود پیش گرفته و در شکلگیری نفاق بین قومیت ها تلاش میکند.
اگرچه ما در ایران شاهد رفتار و ادبیات قوم مدارانه هستیم به جرات میتوان گفت که دولت با سیاست گذاریها و فرهنگ سازی غلط کمک شایانی در این زمینه به گسترش رفتار جامعه به سمت نژادپرستی کرده است.
ظلمی که به اقوام مختلف ایرانی با پیشینه ی فرهنگی و تاریخی عظیمشان در سالهای حکومت جمهوری اسلامی بر ایران شده امروزه در جای جای میهنمان به چشم میخورد و نبود اتحاد و حس ملی گرایی ثمره ایست که نظام با ترفندهای مختلف برای حاکمیت آسانتر به دست آورده.
نژاد پرستی در جامعه ایران، امری فراگیر نیست ولی رگه هایی از آن در ایران نیز وجود دارد که البته گاه بسیار هم جدی است. خودبرتر بینی و تحقیر دیگران که گاه با تمسخر و توهین همراه است و نیز نسبت دادن صفاتی به کلیت یک قوم و قبیله و نژاد، جلوه هایی از نژاد پرستی هستند. این مسأله هم در قبال برخی هموطنان وجود دارد و هم در قبال ملت های دیگری از مردم افغانستان گرفته تا مردم کشورهای عربی.
پر واضح است که سرزمین ایران با پیشینه تاریخی و فرهنگی غنی و قومهایی که هر کدام آنها به سنت ها و زبانهای مختلفی آراسته اند بستریست برای مبارزه با افکار نژادگرایانه و قوم ستیزانه و این مهم میبایست با پایه های آموزشی و خردمندی از سطوح نخستین به جامعه آموزش داده شود تا نه تنها اختلافات و نفاق در بین اقوام شکل نگیرد بلکه اتحادی مثال زدنی برای جامعه جهانی شود.
برای مقابله با این پدیده ی زشت راه های متعددی وجود دارد که افراد می توانند در مقابله با نژاد پرستی و تعصب مشارکت کنند:
شاید نخستین گام آن باشد که تعصبات، غرض ورزی ها و باورهای فکر خود را بیازماییم و آنها را مورد بازرسی قراردهیم.
در خصوص تجارب فردی خود در ارتباط با صدمه دیدن از ناحیه تعصبات، تبعیض ها یا غرض ورزی ها با دیگران به بحث بپردازیم.
درباره فرهنگ خودمان و آنهم در ارتباط با دیگران نکات بیشتری را بیاموزیم.
سعی کنیم تا با فردی از فرهنگ یا پیشینه ای متفاوت دوست شویم.
درباره تاثیرات روانی ناشی از مورد ظلم و ستم قرار گرفتن تحقیق کنیم. همواره آگاه باشیم که اگر با مشکلاتی که دیگران با آنها روبرو هستند، روبرو نشویم این امکان وجود خواهد داشت که به راحتی مشکلاتی را که دیگران با آن مواجهند، فراموش کنیم.
اگر عضو یک گروه فرهنگی هستید که دستخوش آزارهای نژاد پرستانه یا ظلم و ستم قرار نگرفته اید، بد نیست تنها روش هایی را که شما می توانید با تبعیض دیگران از آن سود ببرید در ذهن خود مرور کنید.
بهتر است یک قانون برای خود ایجاد کنید که اظهار نظرها و یا جوک هایی که اصل و نسب نژادی یا فرهنگی فرد یا گروهی را پست جلوه می دهد، جایی در منزل شما نخواهد داشت.
همواره از افرادی که قربانی تبعیض واقع شده اند، حمایت کنید.
سعی کنید تا مدافع حقوق افرادی باشید که در اقلیت قرار دارند.
همواره عضوی فعال از گروه هایی باشید که مشوق تحمل و مروج کاهش نژادپرستی و تعصب هستند.
ساختار سازمانی یا آموزشی خود را به منظور یافتن هر گونه نژادپرستی نهادینه شده بررسی کنید و سعی کنید تا همواره از تغییرات اعمالی بر سیاست های مربوط به نژادپرستی و یا رفتارهای نژاد پرستانه حمایت کنید.
با دیگران درباره نژاد پرستی و تعصب صحبت کنید و زمانی که این گونه رفتارها را مشاهده می کنید به نمونه های گوناگون آن اشاره کنید.
به یاد داشته باشید که دیدگاه ها، نقطه نظرات و ارزش های گوناگون: جهان را به مکانی جالب تر و غنی تر تبدیل می کند؛ به ایده های جدیدتر اجازه مطرح شدن می دهد و همچنین سبب پیشرفت می شود؛ و با آنکه این دیدگاه، نظرات و ارزش های گوناگون لزوما بهتر یا بدتر نیستند، اما آنها متفاوت هستند.
به جهان همانند یک اجتماع جهانی نگاه کنید نه مجموعه ای از کشورها یا آدم های منفرد.
درباره دیگر فرهنگ ها تا آنجا که می توانید مطالبی را بیاموزید.
در فستیوال ها و رخدادهای ویژه بین المللی و مذاهب گوناگون شرکت کنید.
با مردم از گروه ها، فرهنگ ها یا پیشینه های دیگر به صورتی فعالانه همکاری کنید.
سعی کنید اصول حل اختلاف مبتنی بر منفعت طرفین را آموخته و آن را در زندگی روزمره خود اجرا کنید.
روش دیگر افزایش پوشش رسانه ای از موارد حل و فصل موفقیت آمیز عاری از درگیری اختلافات قومی در سطحی داخلی و بین المللی است.
ایران كشوری است متشكل از اقوام مختلف كه در این سرزمین سكنی گزیدهاند، مهمترین عامل محرومیت و عقبماندگی کُرد ها، تبعیض قومی و نژادی معرفی شده است كه از سوی دولت مركزی اعمال میگردد. در این راستا تمایزات و تفاوتهای قومی و نژادی در میزان تبعیض موثر میباشد، یعنی هر چه گروههای قومی از نظر ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی اعم از زبان، مذهب و … با دولت مركزی تفاوت بیشتری داشته باشند سیاستهای تبعیضآمیز افزایش مییابد.
آمار و شواهد موجود در ایران ، وجود نابرابریهای بین اقوام را نشان میدهد.
بر طبق سیاست های جاری در جمهوری اسلامی، یکی از راههای از بین بردن ملت کُرد از بین بردن زبانشان است. حاکمان بر این حقیقت واقفند کە زبان یکی از مهمترین پایەهای بنای فرهنگ است و اگر زبان برسمیت شناختە نشدە و در مدارس تدریس نگردد و در بازار و ادارات و رسانەها مورد استفادە قرار نگیرد، هویت این ملت حفظ نمیشود و در واقع این نشانەی انکار شخصیت آن ملت است.
همچنین سازمان ثبت احوال نیز از ثبت نامهای کُردی برای نوزادان خوددار ی میکند و ادارۀ نظارت بر اماکن عمومی در نیروی انتظامی ایران مرتبا واحدهای تجاری را که نام کُردی روی خود گذاشته باشند تعطیل و پلمپ میکنند.
در اصل ١٥ قانون اساسی ایران حق تحصیل بە زبان مادری بە ملیتهای ایران در مناطق سکونتشان دادە شدە است، ولی دولت از اجرای آن خودداری کردە و مشخص نیست کە چە کسی مسئول اجرای تحصیل بە زبان مادری است. ولی بازهم همچون یکی از اصلهای قانون اساسی لازم است دولت اقدامات لازم را جهت اجرای آن بعملآوردە و پایبندی خود را بە اصل ١٥ قانون اساسی و مادە ٩ قانون مدنی ایران ثابت کند. اما میبینیم طی مدت 43 سال حکومت جمهوری اسلامی، دولت هیچ قدامی در این راستا بعمل نیاوردە و این در حالیست کە در چند سال گذشتە در زمان انتخابات ریاست جمهوری بعضی از کاندیداها شعار تحصیل بە زبان مادری اقلیتهای ملی را سرمیدهند، ولی پس از رسیدن بە ریاستجمهوری بە بهانەی ممانعت طیف یا طیفهایی از حاکمیت، وعدەهای انتخاباتی خویش را فراموش میکنند.
تبعیض در اصطلاح علم جامعهشناسی، موقیعتی است که افراد در برابر نقشهای یکسان از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار میشوند. همچنین حالتی که ویژگیها ومعیارهای انتسابی مبنای توزیع قدرت یا ثروت قرار گیرد؛ تبعیض نامیده میشود.
در شرایط تبعیض فرصت تحرک اجتماعی یکسان برای افراد وجود ندارد و افراد در آموزش یا انتخاب شغل و… شرایط نابرابری دارند. تبعیض نژادی، تبعیض جنسی، تبعیض مذهبی و تبعیض سنی از انواع رایج تبعیض در کردستان هستند.
جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند. نژادپرستی و ترک ستیزی در طول یکصد سال گذشته در ایران نهادینه شده و ترک ها در این کشور مکررا مورد تحقیر و توهین های نژاپرستانه قرار می گیرند.
حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، ترک ها مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت ترکی آنها انکار و تحریف می شود.
انکار هویت ترک ها در ایران با هدف اختلاف افکنی بین ترک های قشقایی و آذربایجان جنوبی با ترک های ترکیه، آذربایجان شمالی و سایر نقاط جهان ترک صورت می گیرد تا روند آسیمیله نمودن ترک ها در ایران تسهیل گردد.
ترک ستیزی به احساسات و اعمالی که حاوی تبعیض، عملیات خصمانه و نفرت علیه اقوام ترک تبار،فرهنگ ترکی گفته می شود.
بنیان گذاری ترک ستیزی سیاسی در ایران، اروپائیها و در وحله اول انگلیسیها هستند که با فروپاشی امپراطوری عثمانی سهم شیر نصیب آنها شده بود و همانها شعار «ترک را بکش هرچند که پدرت باشد» را برای بسیج اعراب علیه ترکان عثمانی ساخته بودند و با براه انداختن ترک ستیزی در ایران نیز هدف تضعیف تمام ترکها را تعقیب میکردند.
هویت جمعی ملتها در تصور تاریخیشان از یک سو بر نقاط مشترک افرادشان و از سوی دیگر بر نقاط تمایزدهنده نسبت به هویتهای بیرونی شکل میگیرند. زبان، آداب و رسوم، دین و دیگر عناصر فرهنگی از غنیترین منابع هویتبخشی در هر دو بخش ایجاد اشتراکات بین افراد یک مجموعه و نیز تمایزات با مجموعههای دیگر هستند.
نظامهای سیاسی بنا به تفاوت کارکرد و اهدافشان به مدیریت فرهنگی هویت ملی کشورشان از جهت نوع جهتگیریهای کلان آن میپردازند. نظامهای عرفیِ غیر ایدئولوژیک به ایجاد توازن در جهتگیریهای هویت ملی توجه فراوان دارند تا از شکلگیری جریانهای دگرستیزانه نسبت به ملتهای همجوار یا در تماس و یا اقلیتهای قومی و دینی درون جامعه جلوگیری کنند.
جمهوری اسلامی با شعار اسلامگرایی در واکنش به ایرانیگری ظهور کرد؛ استفاده سیاسی از توان نیرومند فرهنگی در هویتهای ملی در راستای غیریتسازی زمینه حاصلخیزی برای رفتارهای نژادستیزانه و فرقهگرایانه را فراهم میآورد. این امر به گسترش دشمنی با اقوام و ادیان همجوار و نیز امتدادات داخلی آنها در یک کشور میانجامد. در نتیجه خطری برای وحدت ملی جوامع چند فرهنگی مانند ایران به شمار میرود که این جریان در سری تولیدات رسانهای ایرانی به شدت تقویت شده است.
در سالهای اخیر ، شروع تحریکات و توهینها از کانالهای دولتی بخاطر اینست که هرچه مردم از مذهب دولتی بیشتر فاصله میگیرند، حکومت بیشتر به ناسیونالیسم ایرانی متوصل میشود و چون پان ایرانیستها بعنوان مدافع ناسیونالیسم ایرانی و کارشناس مسائل ملی در دستگاههای تبلیغی حکومت بکار گرفته شدهاند لذا خط فکری نژاد پرستانه خود را پیش میبرند و چون معتقد به مستحیل کردن ترکها هستند، از هر امکانی برای تحقیر و توهین به ترکها استفاده می کنند.
رفتار و ادبیات توهین آمیزی که متضمن تحقیر “دیگری” باشد در ایران معاصر بیسابقه نیست. هم در ادبیات مکتوب و شفاهی و هم در رفتارهای اجتماعی میتوانیم ردی محسوس از دیگر ستیزی هویتی و خود بزرگ بینی فرهنگی ببینیم. اما همچون بسیاری از حوزههای دیگر، در این حوزه نیز تاکنون مطالعه مستقلی که نشان دهد این دیگرستیزی تا چه میزان در میان ایرانیان رواج دارد، انجام نشده است.
آنچه اینجا گفته میشود نه ادعایی برای نژاد پرست نشان دادن “ایرانیان”، که تحلیل آن دسته از ادبیات و رفتارهای دیگرستیزانهای است که ما یا در چارچوب فرمهایی عادی از تبعیض همچون نادیده گرفتن، تمسخر کردن و متفاوت رفتار کردن یا در قالب رفتارهای آشکارا نژادپرستانه، به طور روزانه در فضاهای عمومی و جمعهای خصوصی در ایران و شبکهها و رسانههای اجتماعی مجازی فارسی زبان میبینیم.
در جنوب ایران، اقلیتی بومی زندگی میکنند که تیرگی رنگ پوست، آنها را به لحاظ ظاهری از دیگر ایرانیان که رنگ پوستشان غالبا روشنتر یا سبزه است متمایز میکند. این اقلیت تجربه تلخی از ادبیات سخیف و زبان نژادپرستانه برخی از هموطنانشان دارند و از شنیدن خطابهای نژادپرستانهای چون کاکاسیاه، سیاسمبو و … آزار دیدهاند.
اما فارغ از این تجربه تلخ که ما ایرانیان با پوست روشنتر، درک بلاواسطهای از آن نداریم، انواع دیگری از رفتارهای دیگرستیزانه که گاه مولفههایی آشکارا نژادپرستانه دارد در ایران بیداد میکند. در چارچوب پارادایم نژادپرستی فرهنگی، مهم نیست رنگ پوست سیاه باشد یا سفید، لُر باشی یا عرب، بلوچ باشی یا کُرد، چرا که در مقام تحقیر، حذف و انکار، خصیصههای رفتاری و فرهنگی تو یا آنچه نسبت داده میشود میتواند موجب تبعیضنژادی شود.
نارضایتی گسترده در بین اعراب ایرانی عوامل مختلفی دارد اما عنصر کانونی آن شاید به نزاع تاریخی عرب- فارس نیز برگردد که در پی تحولات تاریخ معاصر و بخصوص عملکرد منفی جمهوری اسلامی و ناکامی حکومت دینی و تحمیل مشکلات مختلف بر مردم و کشور ابعاد آن را گسترش داده است. این بستر در کنار رویارویی ناسیونالیسم عرب و ناسیونالیسم ایرانی در تاریخ معاصر که یکی از نمودهای آن نزاع بر سر نام خلیج فارس است و برخورد منفی مطلق گرایانه بخشی از مردم ایران که در برخی موارد رنگ و بوی نژادپرستانه به خود میگیرد باعث شده تا زیست ایرانیان عربتبار موقعیت بحرانی پیدا کند. حل مشکلات ایرانیان عرب بیش از هر چیز نیاز اصلاح نگرش نسبت به اعراب است.
عملکرد جمهوری اسلامی با توجه به پیش زمینههای فرهنگی، نگرشی را بر جامعه حاکم کرده است که همدلی با اعراب ایرانی کم شده و انزوای آنها از بافت جامعه ایرانی به طور نسبی بیش از دیگر قومیتها باشد. یا حداقل میتوان گفت حساسیتها در این زمینه بیشتر است. ثروتمندی استان خوزستان نیز مزید بر علت است تا توجه حکومت مرکزی بیشتر بوده و پارهای اقدامات مهندسی شده برای تغییر غیر طبیعی ترکیب جمعیتی استان خوزستان انجام شود.
از جمهوری اسلامی و نهادهای تبلیغی و ترویجی آن انتظاری نیست، اما از اپوزیسیون، نیروهای جامعه مدنی و روشنفکران ایرانی انتظار میرود در این خصوص تلاش کرده تا عربستیزی با توجه به پیامدهای مخرب آن در زیست اعراب ایرانی و همچنین تعامل با کشورهای همسایه و ملل خاورمیانه، کنار گذاشته شود. این کار نیازمند زمان و فرهنگسازی است اما تعلیق آن و بیتفاوتی اوضاع را بغرنجتر ساخته و تهدیدات در خصوص همبستگی ملی و تمامیت ارضی را افرایش میدهد.
نژادپرستی در معنای کلاسیک آن، مبتنی بر فرض نابرابری جنس بشر از لحاظ بیولوژیک است و نتیجه آن، نسبت دادن پیشرفت یا عقب ماندهگی ملتها به خصوصیات ژنتیکی غیر قابل تغییر است. تمایزی که از رهگذر این نگاه نژادی جعل میشود، در مناسبات قدرت و روابط اجتماعی بین طرفین بازتاب مییابد و یکی را در جایگاه فرادست و دیگری را در جایگاه فرودست مینشاند.
این رفتارهای دیگرستیزانه که مردم عرب، مردم افغانستان، یهودیان، سنی ها، بهائیان و همینطور ترکها، کردها و بلوچها را در پیوند با هویت قومی آنها، شامل میشود نژادپرستانه هستند یا قوم مدارانه؟ به نظر میرسد که اگرچه ما در ایران شاهد رفتار و ادبیات قوم مدارانه هستیم دولت نیز با سیاست گذاریها و فرهنگ سازی غلط کمک شایانی در این زمینه به گسترش رفتار جامعه به سمت نژادپرستی کرده است.
ظلمی که به اقوام مختلف ایرانی با پیشینه ی فرهنگی و تاریخی عظیمشان در سالهای حکومت جمهوری اسلامی بر ایران شده امروزه در جای جای میهنمان به چشم میخورد.
بر خلاف آنچه جمهوری اسلامی ایران به جامعه جهانی میگوید که ایران در صلح و ثبات درونی به سر میبرد و از پشتیبانی مردمی برخوردار است، در حقیقت حکومت جمهوری اسلامی ایران یک رژیم دیکتاتوری ایدُولوژیک مذهبی که با زور و قدرت پلیسی و امنیتی استوار است و علیرغم ثروتهای سرشار معدنی و انسانی و مردمانی پویا و با انرژی، به یمن وجود حکومت ولایت فقیه، جامعه امروزی ایران با سیاستی ور شکسته و اقتصادی ور شکسته تر، مواجه با بیکار ی و فقر، عدم بالندگی اجتماعی و فرهنگی، و فاقد رشد اقتصادی و در برخی مواقع با رشد منفی مواجه بوده است. بیکاری و اعتیاد بی سابقه جوانان و موج عدم امنیت از حال و آینده خود، مخالفتهای گستردهای را برانگیحته و این رژیم را با عدم ثبات کامل مواجه کرده است. شالوده نظام ولی فقیه بر مبنای یک آپارتاید مذهبی و فرهنگی بنا شده است که بطور تاریخی پایدار نخواهد بود.
برنامه های استعدادیابی در کشورهای مختلف با شکل و شمایلی شبیه به هم اجرا می شود و ماحصل آن افرادی گمنام هستند که با توجه به استعدادها و توانایی هایشان وارد عرصه ی هنر می شوند.
در سالهای اخیر رسانه های داخل کشور ما نیز برنامه هایی در این خصوص تولید کرده و استعدادهایی از سرتاسر کشور به این برنامه ها مراجعه کرده اند. اما با وجود محیط بسته ی داخلی مسلما راه برای شکوفایی این استعدادها آنگونه که در کشورهای دیگر وجود دارد باز نیست.
در ویدیوی منتشر شده، شاهد رفتاری غیر حرفه ای از داور برنامه با یکی از شرکت کننده ها هستیم که برای راهنمایی شرکت کننده از عباراتی استفاده می کند که واکنش جامعه را دربرداشته است.
آنچه حساسیت بیننده گان این برنامه را برانگیخته عبارتی ست که با وقاحت تمام از زبان داور برنامه بیان می شود. داور ضمن اشاره به اینکه شما باید در خصوص ورود به عرصه ی هنر از دانش های پایه برخوردار باشی به لهجه ی شرکت کننده اشاره می کند و برای موفق عمل کردن شرکت کننده یکی از شروط را فراموش کردن لهجه ی او می داند!
زبانها و گویش های فراوانی در کشور ما ایران وجود دارد که موسیقی های گوناگونی را در بر میگیرد. این تنوع گویش، کشور ما را از بسیاری کشورها متمایز می کند و افراد با پرداختن به موسیقی نواحی خود می توانند در عرصه ی هنر به خوبی بدرخشند و چنانچه کسی خود را صاحب نظر در این حیطه می داند، به کار بردن چنین عباراتی برای فرد شرکت کننده نه تنها درست نیست بلکه کاملا غیر حرفه ای و اخلاقی است.
با وجود ارتباطات و پارتی بازیهایی که در چنین اموری بسیار مرسوم است استعدادهای درخشان داخل کشور شانس زیادی برای ورود به دنیای هنر ندارند اما بر هیچکس پوشیده نیست که ایران دارای مردمانی هنر دوست و سرمایه ای بزرگ از ریشه های تاریخی در زمینه ی هنر می باشد.
ایرانیان سیاهپوست؛ اقلیتی بافرهنگ، اما سرکوبشده و قربانی تبعیض
وقتی جنبش «جان سیاهان مهم است» به راه افتاد، مقامها و رسانههای جمهوری اسلامی فرصت را غنیمت شمردند و کارزاری تبلیغاتی را علیه آمریکا و دیگر کشورهای غربی به راه انداختند، اما این مقامات و رسانهها هرگز از وضعیت و اهمیت زندگی «سیاهان ایران» سخنی به میان نیاوردند.
سیاهان در ادبیات کهن ایران، از شعر حافظ و مولوی تا ناصرخسرو و سنایی، آدمهای بدشگون و بیارزشاند. این شاعران، سیاهان را در آثارشان با کلماتی چون «هندو»، «زنگی» و «حبشی» نکوهش کردهاند.
مثلاً حافظ میگوید: «ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم، تو سیاه کمبها بین که چه در دماغ دارد»
این تفکر سنتی در دوران جدید نیز با نادیده گرفتن موجودیت آفریقاییتباران ایران و همچنین عدم آگاهیبخشی دربارهشان، موجب اعمال تبعیض گسترده علیه آنان، چه از سوی حکومت و چه از سوی جامعه شده است.
شکلگیری جمعیت ایرانیان سیاهپوست
«ما هم بخشی از نقش و نگار گونهگون ایرانی هستیم. اگر دقیقتر نگاه کنید، ما را میبینید.»
این شعار «جمعیت ایرانیان سیاهپوست» است که به تازگی با راهاندازی یک سایت اینترنتی، گشایش حسابهایی در شبکههای اجتماعی و تولید محتوا از جمله انیمیشن، اعلام موجودیت کرده است.
بر اساس آنچه خود جمعیت ایرانیان سیاهپوست اعلام کرده، این جمعیت «سازمانی غیرانتفاعی، غیردولتی و چند شعبهای» است.
همچنین این سازمان، هدف خود را تقویت صدای سیاهپوستان و آفریقاییتباران ایرانی دور از وطن، آموزش درباره ارتباط بین هویت آفریقاییتبار/سیاهپوست و ایرانی و حمایت از به رسمیت شناختن تجربههای سیاهپوستان در روایتهای ایرانی اعلام کرده است.
در شرایط کنونی ایران که گزارشهای متعدد از نقض حقوق بشر و اقلیتها منتشر میشود، تشکیل جمعیت ایرانیان سیاهپوست در رسانههای بینالمللی به ویژه منطقه خلیج فارس بازتاب داشته است.
شبکه قطری الجزیره، در گزارشی به سراغ پریسیلیا کونکو-هویدا، مؤسس این جمعیت رفته و با او گفتوگو کرده است.
بنیانگذار جمعیت ایرانیان سیاهپوست گفته که طرح اصلی شکلگیری چنین تشکیلاتی بر سه پایه استوار بود: تقویت، آموزش و دفاع؛ این که بر تاریخ کسانی تأکید شود که از فرهنگی آفریقایی-ایرانی برخاستهاند و با وجود ایرانی بودن، ریشههای آفریقایی دارند.
خانم کونکو-هویدا در فرانسه از پدری کنگویی و مادری ایرانی به دنیا آمده، اما دوران کودکی خود را در تهران و اصفهان و همزمان با دوران جنگ ایران و عراق گذرانده است. او به خوبی به یاد میآورد که در زمان بمباران شهرها، چگونه با خانوادهاش به زیرزمین پناه میبرد و پدربزرگش «برای متوقف شدن بمبارانها قرآن میخواند».
او که اکنون با سازمان ملل متحد و سازمانهای غیردولتی در آفریقا همکاری دارد، به الجزیره گفته که تأسیس جمعیت ایرانیان سیاهپوست با مشارکت پنج نفر دیگر که در چهار کشور مختلف زندگی میکنند، یک «کار عاشقانه» بوده است.
آنان با انتشار قطعههایی از تاریخ، ادبیات، انیمیشنهای کوتاه، عکس و موسیقی، تلاش میکنند به آموزش موضوعاتی مربوط به ایرانیان سیاهپوست به ویژه تاریخ بردهداری در ایران بپردازند. در سال ۱۳۰۷، با تلاش بریتانیا تجارت برده در ایران ممنوع شد.
اعضای جمعیت ایرانیان سیاهپوست همچنین به جایگاه سیاهان در جامعه ایران و نمود آن در فرهنگ و هنر این کشور نیز میپردازند.
اما مسئولیت بخش تاریخ این جمعیت بر عهده بیتا بقولیزاده، استاد تاریخ و مطالعات آفریقای دانشگاه بوکنل است. او در قطعه کوتاهی که در حساب توئیتر جمعیت ایرانیان سیاهپوست منتشر شده، بخشی از داستان نهیم، یک آفریقایی سوار بر یک کشتی بادی را روایت میکند.
این کشتی از سواحل آفریقا به راه افتاده و قرار است به یک بندر ایران برود تا در آنجا باری از تیرکهای چندل زنگباری را برای ساخت دیوار و سقفهای کاهگلی خانهها و بازارها بفروشند: «گوش کن به او که سفر را برای همراهانش روایت میکند، به او که از باد و خورشید و دریا میخواند، به او که از خدا یاد میکند، به او که سخت آرزومند دیدار یار است و همکشتیانش به دوری خانوادههای خود فکر میکنند.»
نهیم صدای خوشی دارد که «التیامی بر دشواری سفر» همراهانش است و خدمهی کشتی که ترکیبی از آفریقاییها، اعراب، هندیها و فارسی زبانان هستند، با همسرایی بخشهایی از آهنگهایش که قبلاً به آنها آموخته بود، با او همراه میشوند: «نهیم در حالی که ترانههایش را با حرکت امواج موزون میکرد به افق مینگریست. کرانه سواحل را که از دور دید، آواز سر داد: رسیدیم! رسیدیم!»
اعضای جمعیت ایرانیان سیاهپوست تأکید دارند که پیوند ایران و آفریقا به دستکم هزار سال پیش میرسد.
مثلاً این جمعیت در یک رشته توئیت، موضوع «مهاجرت ایرانیان [شیرازیها] به شرق آفریقا» را پیش کشیدهاند: «امروزه شکاف میان ایران و سواحل شرقی آفریقا بسیار بزرگتر از چند قرن پیش به نظر میرسد. در حالی که این فاصله در گذشته آنقدر کوچک بوده که گفته میشود گروهی از شازدههای شیرازی در سواحل شرق آفریقا (Swahili) سکونت داشته و روابط خود را با ایران برای قرنها حفظ کرده بودند.»
بر این اساس، گفته میشود که مهاجرت شیرازیها به زنگبار به اوایل قرن دهم میلادی بازمیگردد که «برای دستیابی به فرصتهای تجاری بهتر» بوده و با ادامه داد و ستد میان زنگبار و ایران، روابط میان این دو ناحیه افزایش یافته و همبستگی فرهنگی بین آنها شکل گرفت، به گونهای که اکنون برخی در این منطقه مدعی «میراث فرهنگی شیرازی» هستند.
هرچند خود جمعیت ایرانیان سیاهپوست تأکید کرده که «برخی از محققان صحت این ادعاها را به چالش کشیده و مدعی هستند اطلاعات از این تاریخ بسیار بیثباتتر از آن است که بتوان با قطعیت به آن ارجاع داد»، اما این نهاد به نقشه اقیانوس هند در کتاب «مسالک و ممالک» نوشته ابواسحاق ابراهیم اصطخری اشاره میکند که «اصطخری در سمت چپ یک خط طولانی برای ساحل زنگبار کشیده و در سمت راست، شبه جزیره عربستان، رود دجله، چندین شهر بندری در امتداد خلیج فارس، رودخانه مهران و یک مثلث بزرگ را (شامل شبه قاره هند) نشانهگذاری کرده است.»
جمعیت ایرانیان سیاهپوست نتیجهگیری کرده که «نقشه اصطخری به جای آنکه خلیج فارس را مجزا به تصویر بکشد، آن را با اقیانوس هند در هم میآمیزد، و به ما نشان میدهد که این دو کرانه ساحلی و مردمانش چقدر به هم نزدیک بودهاند.»
آغاز تحقیق درباره آفریقاییتباران ایران
اما با وجود روابط کهن ایران و آفریقا و به ویژه تاریخ طولانی بردهداری در ایران، این موضوع چندان مورد توجه جامعه ایران نبوده است.
در این بیتوجهی، حکومت نقشی تعیینکننده داشته، اما با این حال، در سالهای اخیر با تلاشهای فردی، توجه به این موضوع نسبتاً بیشتر شده است.
بهناز میرزایی، پژوهشگر ایرانی-کانادایی و استاد دانشگاه براک، در این زمینه نقشی مؤثر داشته است. او که یکی از معدود محققان درباره سیاهان ایران است، حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد از جمعیت جنوب ایران را آفریقاییتبار دانسته و گفته که حتی بسیاری از اعضای جامعه ایرانیان آفریقاییتبار، گذشته یا خاستگاه خانواده خود را نمیدانند.
بر اساس برخی منابع، گذشته آفریقاییتباران ایران به ۵۰۰ سال پیش، زمانی که بازرگانان پرتغالی هزاران آفریقایی را به سواحل جنوبی ایران میآوردند، بازمیگردد.
به عقیده بهناز میرزایی، بعدها در قرون هجدهم تا بیستم، بازرگانان عرب بردههایی را از شمال و شمال شرق آفریقا به ویژه تانزانیا، کنیا، اتیوپی و سومالی به ایران آوردند. این بردگان در صیادی، کشاورزی، کارهای خانه، پرستاری بچه و حتی خدمت در ارتش فعال بودند.
گفته میشود که در قرن نوزدهم، بیش از ۲۰۰ هزار برده سیاهپوست به ایران آورده شد.
به گفته این پژوهشگر، در بعضی مناطق، به ویژه در استان سیستان و بلوچستان، آفریقاییتباران بر اساس نظام فرقهای زندگی میکنند؛ به این معنی که مثلاً «دورزاده»ها در این منطقه خود را برتر از «غلام»ها میدانند، زیرا میگویند که نیاکانشان برده نبودهاند.
انتشار آثار هنری درباره آفریقاییتباران ایران
همچنین در سالهای اخیر هنرمندان ایرانی نیز در این زمینه آثاری را خلق کردهاند. به عنوان نمونه، مهدی احصائی، عکاس ایرانی-آلمانی، پنج سال پیش، کتاب عکسی را با عنوان «آفریقایی-ایرانی، اقلیت ناشناس» در آلمان منتشر کرد که شامل شصت قطعه عکس از ساکنان سیاهپوست جنوب ایران است.
احصائی که بر «ناشناخته بودن» سیاهان ایران بسیار تأکید دارد، گفته که خودش در جریان یک مسابقه فوتبال با حضور یک تیم هرمزگانی متوجه وجود این اقلیت در ایران شده است. او فهمید شعری که سردسته هواداران این تیم فوتبال میخواند «بیشتر آفریقایی بود تا ایرانی.»
این عکاس به این موضوع علاقهمند شد و برای گرفتن عکس به جنوب ایران سفر کرد. در آنجا بود که دریافت آفریقاییتباران ایران با وجود تعداد اندکشان، تأثیری شگرف بر فرهنگ و آداب و رسوم منطقه جنوب ایران گذاشتهاند؛ از موسیقی تا پوشاک.
سعید شنبهزاده، نوازنده و موسیقیدان ایرانی ساکن فرانسه نیز که خود از آفریقاییتباران ایران است، گفته است بوشهر تنها شهری است که مردم موقع خاکسپاری میرقصند و این «یک سنت به ارث رسیده از آفریقا» است.
او در سالهای اخیر آلبومی را با عنوان «پورآفریقا» منتشر کرده که ستایشی از نیاکان آفریقایی خود است.
شنبهزاده در گفتوگویی با نشریه لوپوئن گفته است: «فرهنگ آفریقایی-ایرانی در ایران به رسمیت شناخته نمیشود. اگر تو به یک سیاه ایرانی بگویی که او از نوادگان آفریقاییهاست، برای او یک توهین است. هیچ کس نمیخواهد از اصلیت خود با افتخار سخن بگوید».
اعتراف یک مقام حکومتی به انقلاب جنسی در ایران
محمدرضا کدخدایی، “آخوند” مدیر گروه مطالعات جنسیت و خانواده در نشست «آیندهپژوهی شبهات دینی در حوزه شخصیت و حقوق زن در اسلام» گفت “اگر حوزه و دانشگاه نجنبند، دانشگاه از منظر دین وارد عرصه بررسی قوانین نشود و حوزه به نواجتهادگرایی رونیاورد وضعیت آینده ایران در مسئله زن و خانواده، درست شبیه امروز غرب خواهد بود، یعنی از مرحله روابط آزاد جنسی بین دختر و پسر و سقط جنین عبور کرده و با رواج همجنسگرایی روبرو خواهیم بود.”
وی همچنین گفت: “از دید نظام فکری غالب غربی، ازدواج، تعهد متقابل است که سبب سلب آزادی و ایجاد محدودیت میشود به همین دلیل برای اعطای آزادی فردی بیشتر حاضرند خانواده را متزلزل کنند؛ اینها سقط جنین را از مهمترین شاخصهای توسعه میدانند زیرا وقتی زنان بیشتری وارد بازار کار شوند ثروت بیشتری تولید خواهد شد. نظام غربی تقدس خانواده و مقام مادری و پدری را زیر سؤال میبرد.”
وی ضمن اشاره به انقلاب جنسی در ایران افزود: “ورود به مدرنیته باعث ایجاد شبهات فراوان در زمینه مسائل حقوقی زن و خانواه شد و امروز ما در بسیاری از شاخصها در شاخص انقلاب جنسی قرار داریم که افزایش آمار طلاق و سن ازدواج مؤید آن است. اگر امروز دغدغه حکومت و حوزه و مراکز فرهنگی دغدغهمند مسئله بیحجابی و روابط آزاد بین دختر و پسر است کاملا قابل پیشبینی است که مسئله اصلی حکومت و روحانیت تا ۱۵ سال آینده، موضوع همجنسگرایی است.”
در اعترافات آشکار است که جامعه ایران به طور مشخص زنان و رنگین کمانی ها، علی رغم وجود سرکوبها برپایه قوانین زن ستیز و رنگینکمانی ستیز، تحجر و نرینه سالاری را زیر پا گذشته و راه خود را بسمت آخرین دستاوردهای جهانی بر پایه حق انتخاب، آزادی روابط جنسی، آزادی زن و رنگین کمانی، برابری، سکولاریسم و مدرنیسم که بی شک در غرب به نسبت بسیار بالایی محقق شده است طی میکنند.
پر واضح است که جمهوری اسلامی توان کنترل این انقلاب جنسی که اساس آن در هم کوبیدن هرگونه بردگی و اسارت و خشونت بر پایه جنسیت هست را ندارد. این یک شکست قاطع سیاسی برای حکومت اسلامی است که زن در آن جنس دوم، خانه دار و شوهر دار و بچه دار، و رنگین کمانی تابو و مجرم است؛ بطور قطع با پیشروی اعتراضات در بستر جامعه و نزدیک شدن به آن انقلاب عظیم اجتماعی که راه است، اعترافات وهشدارهایی این چنینی از طرف مقامات حکومتی برای پیدا کردن راهکار جهت حفظ نظام بیشترخواهد شد.
اقلیت کیست و چه حقوقی دارد؟
رها بحرینی؛ حقوقدان در یادداشتی برای صفحه ناظران با اشاره به بحث های اخیر در فضای مجازی درباره قومیت/ ملیت ها در ایران به بحث اقلیت ها در ایران و تحلیل نوع نگاه جامعه به آن پرداخته است.
در روز شنبه ۲۰ مرداد، سازمان عفو بینالملل گزارشی در مورد سرکوب مدافعان حقوق اقلیت ترک آذربایجانی ایران منتشر کرد و با اشاره به دستگیری حدود ۱۲۰ نفر و موارد متعدد شکنجه در یک ماه گذشته، خواهان آن شد که مقامات ایرانی تمام مدافعان حقوق اقلیت ترک آذربایجانی را آزاد و سرکوب تجمعات فرهنگی آنها را متوقف کنند. به دنبال انتشار این گزارش، تعدادی از کاربران شبکههای اجتماعی به استفاده از واژه “اقلیت” در گزارش عفو بینالملل اعتراض کردند. انتقادات مطرح شده را میتوان به دو گروه تقسیم بندی کرد.
یک گروه با نگاه حمایتی از ترکهای آذربایجان نوشتند که به یک جمعیت عظیم چند میلیونی نباید واژه “اقلیت” را اطلاق کرد، با این پیش فرض ضمنی که این واژه بار تحقیرآمیز دارد و به گفته یک کاربر توییتر شایسته “یک ملت چند میلیونی” نیست. گروه دیگر، که به نظر بیشتر فارس زبان بودند، نوشتند که لزومی به قید اقلیت / اکثریت نیست، این دسته بندیها از بنیان خطاست و بدین ترتیب انکار مسئلهای تبعیض اتنیکی علیه ترکهای آذربایجانی را به ذهن متبادر ساختند.
مجموعه این واکنشها دو جنبه از بنبستهای فکری در رابطه با مسئله اقلیتها در ایران را برجسته میکند:
۱) در میان فارس زبانان جامعه ایرانی هنوز این میل قوی وجود دارد که ضرورت شناسایی و بررسی وضعیت گروههای اتنیکی در ایران به عنوان اقلیتهای تحت تبعیض انکار شود. استدلال رایج چنین افرادی این است که ما همه انسان یا ما همه ایرانی هستیم و دسته بندیهای اکثریت / اقلیت خطاست و مسئله اصلی نداشتن حکومت دموکراتیک در ایران است.
۲) اقلیت بودن آنقدر در جامعه ایران با حس حقارت همراه شده است که حتی گاهی خود اقلیتها هم ترجیح میدهند از استفاده از این عبارت پرهیز کنند.
این وضعیت دقیقا برعکس رویکرد غالب در جوامعی است که دارای نظامهای حقوقی لیبرال هستند و در آنها شناسایی گروههای تحت تبعیض به عنوان اقلیت امری مهم و ضروری تلقی شده و متضمن حمایتهای ویژه میشود. در این نظامها، گروههای تحت تبعیض از اینکه به عنوان اقلیت دسته بندی میشوند عموما اکراه ندارند و اتفاقا خواهان حفاظتهای حقوقی هستند که به دنبال این دستهبندی جاری میشود.
اقلیت کیست و چه حقوقی دارد؟
در علوم انسانی جدید، واژه “اقلیت” تنها مختص گروههایی که از نظر آماری تعدادشان کمتر باشد نیست. “اقلیت” به گروههایی نیز اشاره دارد که به خاطر ویژگیهای زبانی، فرهنگی، نژادی، قومیتی، جنسیتی، جنسی و غیره، از نظر جایگاه اجتماعی، دسترسی به تحصیل و اشتغال و به طور کلی بهرهمندی از حقوق انسانی در جایگاهی فرودست نسبت به یک گروه مسلط در جامعه قرار میگیرند.
از این منظر، ترکهای آذربایجانی صرف نظر از تمام بحثها و مناقشههای آماری در مورد جمعیت ترک زبانان و ترک تباران در ایران، همانند دیگر گروههای اتنیکی یا ملی در ایران از جمله کردها، عربها، بلوچها و ترکمنها، در تعریف اقلیت میگنجند و با تبعیض نژادی رو به رو هستند. مطابق ماده یک کنوانسیون بینالمللی رفع کلیه اشکال تبعیض نژادی که ایران هم از اعضای آن است، “تبعیض نژادی” اطلاق میشود به “هرگونه تمایز، ممنوعیت، محدودیت و یا رجحانی که بر نژاد، رنگ، نسب، ملیت یا قومیت مبتنی بوده و هدف یا اثر آن از بین بردن و یا در معرض تهدید و مخاطره قراردادن شناسایی، تمتع و یا استیفاء در شرایط مساوی از حقوق بشر و آزادیهای اساسی … باشد.”
لذا بر خلاف تصور رایج در جامعه ایران، حتی اگر اقلیت های کرد، ترک یا بلوچ الزاما با نژاد متفاوتی دسته بندی نشوند، در صورت آن که تبعیضات علیه آنها در چارچوب تعریف فوق بگنجند، باز هم طبق اسناد بینالمللی قربانیان “تبعیض نژادی” محسوب میشوند.
از جمله مصادیق این تبعیض علیه ترکهای آذربایجانی که در گزارش به آن اشاره شده است، عبارتند از:
استفاده از زبان فارسی به عنوان تنها زبان تدریس در همه سطوح ابتدایی و متوسطه آموزش و پرورش
ایجاد محدودیت برای انتشار مطلب به زبان ترکی آذربایجانی
بیتوجهی به مسائل اقتصادی مناطق اقلیتنشین
گفتارهای تبعیضآمیز و توهین آمیز، بخصوص در برنامه های تلویزیونی و رادیویی دولتی
حفظ زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی برای ارائه خدمات اداری و دسترسی به سیستم قضایی
سرکوب گردهماییهای ترکهای آذربایجانی برای تجلیل از تاریخ، فرهنگ و زبان خود
صدور احکام حبس برای فعالیتهای مسالمتآمیزی نظیر برگزاری مراسم روز جهانی زبان مادری
متهم کردن مداوم مدافعان حقوق اقلیتها به تنشزایی، ایجاد “تفرقه در میان ملت“ و تضعیف تمامیت ارضی ایران
در چنین بستر اجتماعی و سیاسی، تاکید بر اقلیت بودن گروههای اتنیکی یا ملی فرودست در ایران از نظر حقوقی اهمیت دارد چون در حقوق بینالملل، اقلیتها دارای حقوق مشخصی هستند.
برای مثال، ماده ۲۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران عضو آن است، تصریح کرده است که اقلیتهای اتنیکی، مذهبی و زبانی باید از حق برخورداری از فرهنگ خود، اظهار و اجرای مذهب خود و استفاده از زبان خود برخوردار باشند. اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای ملی یا قومی، دینی و زبانی مصوب مجمع عمومی سازمان ملل دولتها را فرا خوانده است که اقدامهای مثبت و ویژهای را برای ایجاد موقعیتهای مطلوب برای اقلیتها به منظور یادگیری و ترویج زبان مادریشان اتخاذ کنند.
حذف صورت مسئله
اگر به دو بن بست فکری که در ابتدای مقاله به آن اشاره شد بازگردیم، باید گفت پرهیز از اقلیت نامیدن گروههایی که به خاطر ملیت، قومیت و زبانشان در جایگاه فرودست قرار داده شدهاند، عملا توجه را از استانداردها و موازین بین المللی مربوط به حقوق اقلیتها که برای ایران تعهدآور هستند دور میکند.
به علاوه، این اقدام مسئله تبعیض و تحقیر علیه گروههای اتنیکی تحت تبعیض را حل نمیکند بلکه اتفاقا حذف صورت مسئله است و تقویت کننده همان تفکر و فرهنگ تبعیضآمیزی که اقلیت بودن را تحقیر میکند و فرودست بودن آنها را طبیعی، عادی و اجتناب ناپذیر جلوه میدهد.
رفع تبعیض علیه اقلیتها از مسیر انکار واقعیت به دست نمیآید. دسته بندیهای اکثریت و اقلیت را مناسبات نابرابر قدرت ایجاد کردهاند و این مناسبات بر زندگی، امنیت و رفاه انسانهای متعلق به گروههای اقلیت تاثیرات مخرب واقعی و ملموس گذاشتهاند. این مناسبات و تاثیرات مخرب آن را باید مرئی کرد تا بتوان آنها را به چالش کشید. تظاهر به نبود این دسته بندیها با شعارهایی نظیر ما همه ایرانی هستیم واقعیت تبعیض را به خودی خود دگرگون نمیکند. اصرار به اقلیت نبودن یا بزرگتر جلوه دادن جمعیت آماری گروه مورد ستم هم افتادن به دام منطقی است که اقلیت بودن را مساوی حقیر بودن میگیرد.
راه حل عبور از تبعیض، درک صحیح از مفهوم اقلیت و توجه به استانداردهای بینالمللی در زمینه حقوق اقلیتهاست. از این منظر دستهبندی ترکهای آذربایجان ایران و سایر گروههای اتنیکی یا ملی تحت تبعیض به عنوان اقلیت، هم ضروری و هم مطلوب است؛ و البته امید این است که روزی اقلیتهای تحت تبعیض تنها اقلیتهای آماری شوند و از نظر بهرهمندی از حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و سیاسی، از جایگاهی کاملا برابر برخوردار باشند.
بیشتر بخوانید:
درد و رنج مردم غیرفارس
«چند سال قبل، شعر سپید برای ما محوری شد تا گروهی تشکیل دهیم در زمینه ادبیات زنان عرب اهواز؛ جمع آوری شعر و نقد و بررسی و در نهایت چاپ آن در قالب یک کتاب؛ کار خوب پیش میرفت. برای رونمایی از کتاب هم تصمیم گرفته بودیم یک جلسه تشکیل دهیم، چند جا انتخاب کردیم و در نهایت تالاری که متعلق به آموزش و پرورش بود را گرفتیم. من هم مدیر سمینار بودم. مقالهای هم درباره ادبیات زنان نوشته بودم که قرار بود در آن جلسه قرائت شود. فراخوان عمومی برای مشارکت داده بودیم که یک ساعت قبل از برگزاری از اداره اطلاعات زنگ زدند گفتند تعطیل کنید. چند ماه برنامه و انرژی را با یک تماس نابود کردند. بعد هم بازجویی و پرسش و پاسخ در مورد اهداف و انگیزه برگزاری، شروع شد.
البته ما نهادی رسمی برای فعالیت نداشتیم و خودمان هم میدانستیم که هر لحظه ممکن است بازداشت یا متهم بشویم. دوستان در آبادان توانستند از طریق اداره ارشاد و منطقه آزاد چند سمینار برگزار کنند که کلا در خدمت اهداف ایدئولوژیک حاکم قرار گرفت. ناگفته نماند که جلسات اینچنینی معرفی کتاب در تهران و سایر استانها و شهرهای عمدتا فارس نشین، بدون کوچکترین مشکلی برگزار میشود، اما در اهواز، ما برای اینکار باید مبلّغ ایدئولوژی حاکم شویم.»
یوسف السرخی، شاعری جوان و پایهگذار شعر سپید عرب اهوازی است. او معتقد است که کتاب شعر مدرن و غیرمذهبی که به زبان عربی سروده میشود، از همان لحظه اول محکوم به سانسور میشود؛ در کتابخانههای خانگی خاک میخورد وهیچ وقت به چاپ دوم نمیرسد. نه به این دلیل که کتاب عربی مشتری ندارد و کسی آن را نمیخواند، بلکه به این دلیل که سیستم سانسور در ایران، هر صدایی از ادبیات عرب را که در راستای اهداف ایدئولوژیک حاکمیت نباشد، ساکت میکند.
او میافزاید: به نظر میرسد که این موضوع، خوراک فکری جریان نژادپرست و عربستیز را نیز تامین میکند. بدینگونه که حتی روشنفکران سکولار نیز، لجوجانه و ناشی از فقدان آگاهی، با در نظر گرفتن اینکه ادبیات عرب در پیوند با اسلامگرایی است، از به رسمیت شناختن این بخش غنی هویت عربی سر باز میزنند.
السرخی در اینباره به سوآرت میگوید: «اصولا این مشکل، بنیادیترین مشکل ادبیات عرب و جنبش هویتگرای عربی در ایران است. به سبب اهمیت زبان عربی برای حاکمیت و از این جهت که زبان عربی پیوندی تاریخی با اسلام دارد، جمهوری اسلامی ایران همواره تلاش کرده، هر نوع از شاخههای ادبیات عرب را که بازتولیدکننده ایدوئولوژی حاکم نیست، خفه کند یا به نحوی تغییر دهد که در راستای اهدافش قرار بگیرد. در همین راستا، کتابخانههای اهواز به جز یک کتابخانه غیرمعروف، کتابهای عربی را در دسترس عموم نمیگذارند. صدای شاعران و نویسندگان مدرن در مسابقات، مصاحبهها، روزنامهها و مجلات محلی و نمایشگاه کتاب، جایی ندارد. مشکلات چاپ و سانسور و نشر را نیز به این اضافه کنید.»
او ادامه میدهد: «بهعبارت دیگر، در طول عمر جمهوری اسلامی همیشه سعی بر این بوده، که ادبیات عرب را فقط در قالب مذهبی معرفی کنند. برای مثال، چند ماه پیش در آبادان سمیناری برگزار شد با مضمون شعر ولایت. شاعران زیادی را از لبنان و سوریه و دیگر کشورها دعوت کرده بودند که با ولایت مداری مردم عرب اهواز آشنا شوند. بودجه کلانی هم برای این پروژه در نظر گرفته شده بود. این درحالیست که در اهواز شاعران بیدین زیادی داریم. با ایدههای مدرن و سبک شعر جدید! ولی هم به دلیل عرب بودن و هم دیدگاه انتقادی به جامعه و دین به حاشیه رانده میشوند.»
از همان ابتدای پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، نوعی از استمرار در رویکرد امنیتی دستگاه حاکم در زمینه فرهنگی و هنری مشاهده شد که تحت عنوان دفاع از منافع ملی و حفظ تمامیت ارضی، امکان هر گونه چانهزنی با دگراندیشان، خصوصا دگراندیشان قومیتی را مسدود مینمود. با وجود این، به نظر میرسد که پیوند عمیق جنبش هویتگرای عربی با ادبیات از یک سوی، و اهمیت ادبیات عرب برای تحکیم نقش «امالقرایی اسلام»، این سختگیری را برای شهروندان عرب ایرانی دوچندان کرده است.
همین موضوع دسترسی این شهروندان را به منابع بروز محدود نموده و علاوه بر تبعیض در توسعه اعم از اقتصادی، سیاسی و محیط زیستی در زمینه ادبیات و بازنمایی هویتی نیز تنها اجازه حضور افکاری را میدهد که در جهت ایدئولوژی حاکم هستند و وجود سایرین را انکار میکند. چه بسا، این انکار، از رنج گرسنگی، فقر و هوای ناسالم سنگینتر و غیرقابل تحملتر باشد.
منبع: