چگونه با نژادپرستی در ایران مقابله کنیم؟
همزمان باید توجه کرد که نژادپرستی هیچ گاه به صفر نخواهد رسید بلکه کم و زیاد می شود. لذا باید در “مسیر” ریشه کنی نژادپرستی حرکت کنیم تا وجود آن را به “حداقل” برسانیم. شکی نیست در صورتی که در این زمینه اقدام فوری و جدی انجام ندهیم با توجه به تنوع نژادی، زبانی، مذهبی و دینی در ایران، این پدیده امکان رشد و تهدید ما را به صورت جدی خواهد داشت.
یک) استفاده از تجربیات دیگران
دو) گسترش فرهنگ گفت و گو
سه) نقش آفرینی دولت و سازمان های مردم نهاد
چهار) افزایش ارتباطات
پنج) تلاش در مسیر رفع تبعیض
آیا تا به حال در مورد حمله به مناطق و محله های افغان نشین چیزی شنیده اید ؟
سرقت و غارت منازل در روستای نظام آباد قزوین، ضرب و شتم افغانها، قتل ۶ افغان، تجاوز به زنان و دختران
در سال ۹۳ در سکوت خبری رسانه های داخلی ایران ، برخی از رسانه های خارجی از جمله بی بی سی ، خبر از حمله نقابداران به مهاجرین و کشته شدن ۶ نفر از اتباع افغانستان و تجاوز به زنان و دختران را مطرح ساختند سپس برخی سایتهای داخلی، واقعه را حمله چند نوجوان چهارده پانزده ساله به منزل پنج افغانی مخابره کردند. سخنگوی وزارت کشور ایران از این اتفاق ابراز بیاطلاعی کرد و گفت که تا کنون هیچ خبری درباره حمله تعدادی از اهالی روستای نظامآباد قزوین به تعدادی از کسانی که تبعه کشور افغانستان هستند را نشنیده است.
بعد از اشکار شدن ابعاد جنایت ، برخی از خبرگزاریهای داخلی ایران از جمله ایسنا با تلاش در جهت کمرنگ کردن و سانسور ابعاد فاجعه اقدام به تهیه گزارش کردند.
در یکی از شبهای فروردین امسال در روستایی از قزوین، مردانی که صورت خود را با پارچه پوشانده بودند، فریادزنان به خانه دهها مهاجر افغان حمله کردند.
“به شیشهها سنگ زدند، دیوار خانه را خراب کردند و اموالمان را با خود بردند. آنچه برجای ماند، خانواده هراسان من بود و کودکی ۱۰ ساله که میلرزید.”
این بخشی از روایت یکی از شاهدان عینی از ماجرای حمله به خانه افغانها در روستای نظامآباد قزوین است.
او و یک شاهد دیگر معتقدند شایعه تجاوز به یک دختر ناتوان ذهنی و باردارشدن او، باعث خشم اهالی روستا از حضور مهاجران افغان شده بود.
شخصی با نام مستعار احمد آن روز حوالی ساعت ۵ عصر از میدان اصلی روستا میگذشت که متوجه شد چند نفر از جوانان روستا مشغول کتکزدن افغانهایی هستند که از محل گذر میکنند.
“موتور یک افغان را آتش زده بودند و به زبان ترکی شعارهایی علیه افغانها میدادند. از یکی پرسیدم چی شده؟ گفت به یک دختر ایرانی تجاوز کردن.”
احمد همان موقع که متوجه جو متشنج روستا شد، دنبال خانوادهاش رفت و همراه آنان روستا را ترک کرد.
چند ساعت بعد، با تاریک شدن هوا صدای شماری از جوانان خشمگین در کوچههای نظامآباد شنیده شد که به سمت خانههای افغانان میرفتند.
ایوب شاهد عینی دیگر که آن شب در خانه بوده میگوید: “بیشتر از ۲۰ نفر بودند. به خانههایی که چراغشان روشن بود سنگ میزدند. به پنج شش خانه هم که ساکنانش نبودند، حمله کردند.”
آنطور که ایوب از وضعیت خود و خانوادهاش توصیف میکند، آن شب دیوار خانه آنها بر اثر هجوم مهاجمان فرو میریزد و موتورسیکلت و بعضی وسایل داخل حیاط به غارت میرود: “به سمت در ورودی هم هجوم آوردند که زن و بچه جیغ و داد کردند. پسر کوچکم کز کرده بود و گریه میکرد.”
به گفته شاهدان عینی، پلیس محلی هم در مکان حمله حضور داشته اما تعداد آنها برای مقابله با مهاجمان کافی نبوده است.
همان شب، ایوب، خانواده او و بسیاری دیگر از ۱۳۰ خانوار افغان که در آن روستا زندگی میکردند، بار و بنه بستند و به روستاهای اطراف فرار کردند.
بر اساس سرشماری سال ۹۰، این روستا بیش از هزار خانوار و ۳۹۰۰ نفر جمعیت دارد. در کل از یک میلیون و ۲۰۰ هزار جمعیت استان قزوین حدود ۱۶ هزار نفر افغان هستند.
حمید مافی، خبرنگار اهل قزوین که ماجرای حمله به خانه افغانها را پیگیری کرده، از سالها زندگی مسالمتآمیز افغانها و ایرانیها در آن منطقه میگوید و اینکه به دلیل رواج ساختمانسازی و وجود کارخانهها و دامداریهای زیاد، حضور افغانها برای هر دو گروه سود دوجانبه داشته است.
نظامآباد در کنار جاده قزوین – رشت قرار گرفته است. پیشتر این جاده باعث رونق کسب و کار اهالی مجاور شده بود. وضع اقتصادی مردم بهتر بود اما بعد از ساخت اتوبان تازه و بیرونق شدن این جاده، بسیاری از محلیها کوچ کردند و در دوران رکود و فقر، افغانها بیش از گذشته به چشم آمدند.
گزارش شده که مسئولان محلی پیشتر درباره وقوع حادثه به افغانها هشدار داده بودند. نشان از اتفاقی که پیشبینی میشد.
حمید مافی میگوید پیشتر برخوردهای کوچکی بین ایرانیان و افغانها وجود داشته اما چنین حادثهای با این ابعاد در قزوین سابقه نداشته است.
شاید در قزوین چنین حادثهای سابقه نداشته باشد اما تیرماه ۱۳۹۱ در رویدادی مشابه، یافتن جسد یک زن ایرانی در یزد باعث شد که مردم محلی خشمگین به محل زندگی افغانها حمله کنند و خانههای آنها را به آتش بکشند.
در آن حادثه هم پیش از آنکه مشخص شود عامل قتل زن ایرانی شهروندی افغان است یا نه، مردم محلی خود به قضاوت نشسته بودند.
آیا گروههایی از ایرانیان را میتوان عربستیز خواند؟ آیا تبعیض، خصومت، نفرت، یا پیشداوری نسبت به فرهنگ و مردمان عرب در میان گروههایی از ایرانیان وجود دارد؟
یوسف عزیزی بنیطرف دبیر کانون مبارزه با نژادپرستی و عربستیزی در پاسخ به این سوال در مصاحبه با رادیو فردا می گوید:
… به گمان من مسئله در ایران گاهی از عربستیزی هم فراتر میرود و شامل دعوت به عربکشی میشود. شما اگر آهنگ «عربکش» بهزاد پکس را شنیده باشید، ایشان در شعرش دقیقاً دعوت به عربکشی میکند.
… عربستیزی در طبقه متوسط جامعه ایران ساز و کارهایش پرداخته میشود و در سطح جامعه نفوذ پیدا میکند. این طبقه متوسط؛ شامل روشنفکران، سیاستمداران، هنرمندان و نظایر آنها، این گفتمان را تولید میکند. یعنی فقط مختص طبقه حاکم نیست.
… برجستهترین رماننویس ایرانی و یکی از سردمداران جنبش مدرنیسم در ایران، صادق هدایت، درباره عربها که بخشی از آنها هموطنانش هستند، در کتاب توپ مروارید صفحه ۱۶ چنین مینویسد: «راستش این عربهای سوسمارخور بد دک و پوز بوگندو دیگر شورش را در آوردهاند». یا در جای دیگر میگوید: «همه چیزشان – یعنی عربها- آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستی و بیذوقی و مرگ و بدبختی است. چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان مرثیه و آوازشان چس ناله است؟»
بزرگ علوی یکی از برجستهترین رماننویسان ایران در کتاب «دیو دیو» صفحه ۱۴ چنین میگوید: «شما همه میدانید که بزهکار کیست. او از ما نیست. او تخم و ترکه عرب است. او دیو است. از آن چهره سیاه و ریش ژولیدهاش پیداست. ما دروغ نمیگوییم. ما دیو نیستیم. دیو عرب است که ما را به این روزگار کشانده، او را باید کشت».
ایرانیان؛ نژادپرست، ناسیونالیست، بیگانهستیز یا هیچکدام؟
آیا رفتار برخی از ایرانیان با مهاجران افغان و یا سر دادن شعارهای ضد عرب که در فضای حقیقی و مجازی دست به دست میشوند، بر نژادپرست بودن ایرانیان دلالت دارند؟
مهرداد درویشپور، جامعهشناس مقیم استکهلم، رفتار ایرانیان به خصوص با افغانها را مصداق نژادپرستی میداند، چرا که اصولا معتقد است بیگانهستیزی یکی از اشکال نوین نژاد پرستی است.
او میگوید: «قرار نیست نژادپرستی حتما مبتنی بر بهرسمیت شناختن یا تاکید بر تفاوتهای بیولوژیک باشد و یا بگویند مثلا فلان گروه نژاد بهتر و هوشمندتر از آن گروه دیگریست. امروز در کل جهان غرب هم شاهد این هستیم که نژادپرستی نوین بیشتر یا بر تفاوتهای فرهنگی تاکید میکند یا بر بیگانهستیزی. یعنی اینها بخشی از گفتمان جدید نژادپرستیست. به این معنی رفتار با مهاجرین یکی از معیارهای میزان تمایلات نژادپرستی در یک کشور است. در جامعه ایران رفتار با مهاجران افغان بهشدت تحقیرآمیز است و یکی از کم تساهلترین نمونه رفتار با گروههای مهاجر میتوانم بگویم در کل دنیا یا در بسیاری از کشورهای دنیاست.»
نفرت از اعراب یا نژاد پرستی؟
مهرداد درویشپور میگوید: برخورد با اعراب به دلیل پیشینه تحقیری است که حمله اعراب به ایران وارد کرده است و تاکید میکند که در مورد اعراب یک دوگانگی وجود دارد. او معتقد است رفتار برخی ایرانیان در مقابل اعراب هم ناشی از شکست تاریخی از آنهاست و هم نشانهای از عظمتطلبی ایرانی و از آنجا که عظمتطلبی ناسیونالیستی خود یکی از جنبههای نژادپرستی است، به نظر درویشپور رفتار ایرانیان با اعراب از این منظر میتواند نژادپرستانه باشد.
در مورد شکست تاریخی ایرانیان از اعراب هم این استاد دانشگاه اصطلاح “نژادپرستی وارونه” را به کار برده و میگوید: «واقعیت تاریخی شکست ایرانیها از اعراب زمینهساز شکلگیری یک حس تحقیر بوده، بنابراین رفتار ایرانیان با اعراب از این منظر میتواند نوعی نژادپرستی وارونه یا تحقیر وارونه باشد بهخاطر اینکه خودش قبلا مورد ضربه قرار گرفته، شکست خورده و سعی میکند مغبونیت تاریخیاش را این گونه جبران کند.»
آیا ناسیونالیسم افراطی در رفتار ایرانیان مشاهده میشود؟
برخی از کسانی که معتقدند اطلاق واژه “نژادپرستی” به رفتار ایرانیان در مقابل اعراب و افغانها چندان علمی و دقیق نیست، میگویند این گونه رفتارها بیشتر نوعی ناسیونالیسم افراطی است تا نژاد پرستی.
مهرداد درویشپور معتقد است زمینههای مقابله با تبعیض نژادی و نیز آگاهی نسبت به تبعیض نژادی در ایران وجود ندارد، وی اما قائل به وجود ناسیونالیسم افراطی در میان برخی از ایرانیان است.
او میگوید: «امروز ناسیونالیسم عظمتطلب رشد پیدا کرده ازجمله بهعنوان یک واکنش در برابر اسلامگرایی سیاسی یا حکومت اسلامی. این تشدید حس ناسیونالیستی، زمینههای رشد نژادپرستی را تشدید میکند. فراموش نکنیم در همه جای دنیا یکی از منابع تغذیه نژادپرستی همین ناسیونالیسمهای عظمتطلب و افراطی بوده که امروز در جامعه ایرانی بههرحال در حال رشد است، گیریم که بهعنوان واکنش در برابر حکومت اسلامی».
از دید آقای درویشپور، برخورد برخی از ایرانیان با گروههای قومی داخل ایران نیز خود شاهدی بر وجود همین ناسیونالیسم افراطی است. به اعتقاد او ناسیونالیسم افراطی ایرانی با نوعی تبعیض قومی در جامعه ایران همراه است که با شعار “یک ملت، یک فرهنگ” جامعه چند فرهنگی ایران را بهرسمیت نمیشناسد. این جامعهشناس تاکید میکند که بهرسمیت نشناختن حقوق اقلیتهای قومی بخشی از گفتمان نژادپرستی نوین است.
اینکه رفتار برخی ایرانیان با افغانها و اعراب و برخی موارد ترکها نشانهای از نژادپرست بودن ایرانیهاست یا نه، محل اختلاف است، اما آنچه همه کارشناسان بر آن اتفاق نظر دارند، لزوم تغییر این رفتار و این نگاه است؛ خواه نامش نژادپرستی باشد خواه ناسیونالیسم و یا غریبهستیزی.
نژادپرستی زبانی
این نوع نژادپرستی از طریق تحمیل زبان خود به دیگران و نیز از طریق منع و تحقیر زبان دیگران اعمال می شود. بزرگترین بانی و عامل راسیسم زبانی در ایران کنونی دولت ایران است که زبان اکثریت مردمان را در مراکز و نهادهای اداری/ دولتی/ رسمی قدغن کرده است. بخش دیگر نژادپرستی زبانی، لهجه گرایی یا لهجه پرستی (Accentism) است. نرمال سازی “لهجه مسلط” یکی از مکانیزم هایی است که از طریق آن گروه حاکم، سلطه روانی و نیز اقتصادی و فرهنگی خودش را اعمال می کند. گفتمان هژمونیک لهجه گرایی را به گونه ای تبلیغ می کند که اگر شما با لهجه مسلط در جامعه صحبت نکنید بیسواد تلقی می شوید، سطح دانش تان زیر سئوال می رود و شخصیت انسانی تان تحقیر می شود.
امروزه انسان های فرهیخته در جوامع چندزبانه برای ساختارزدایی از راسیسم لهجه ـ محور، به لهجه مسلط اعتناء نمی کنند و سعی می کنند زبان حاکم را “با لهجه” صحبت کنند ـ امری که به “بی پدر و مادر سازی زبان و لهجه مسلط” معروف است: (Bastardization of the Dominant Language) یعنی: بی پدرو مادر کردن زبان مسلط، از بین بردن شوکت و حس عظمت طلبانه لهجه مسلط، شکستن هژمونی و ابهت تحقیرآمیز زبان حاکم با داخل کردن عناصر زبان خود در آن و با حفظ لهجه طبیعی خود.
پرفسور اصغرزاده
مهاجران افغان در راه بیان هویت و مبارزه با پیشداوری در ایران
از انقلاب ۵۷ تاکنون بخش بزرگی از مهاجران افغان در ایران به سر میبرند. از جمله با تلاش فرهنگسازان افغان شرایط همزیستی مهاجران و ایرانیان بهبود یافته است. اما هنوز راهی دراز تا رفع بدبینیهای دو طرف نسبت به هم باقی است.
سوادآموزی به کودکان مهاجر افغان بازمانده از تحصیل توسط انجمن دوستداران کودک در کرمان در سال ۱۳۹۴
هنر و فرهنگ پنجرههای بسته دو جهان را به روی هم میگشایند. تجربه کشورهایی که سالهاست میزبان مهاجران هستند نشان میدهد که با هنر و فرهنگ میتوان مردم یک کشور و مهاجرانی را که به آن آمدهاند به یکدیگر نزدیک کرد و بدین ترتیب به روند جذب مهاجران در جامعه یاری رساند.
هر جا که گروههای گوناگونی چون هنرمندان و کودکان، تجار و ورزشکاران و فرهنگیان نقشآفرین هستند تا به مهاجران برای راه یافتن به درون جامعه میزبان کمک کنند، درک و تفاهم و همبستگی متقابل به وجود میآید. سخن هم از تلاش جامعه میزبان برای گشودن راه مهاجرانی است که خواسته یا ناخواسته کشورشان را ترک کردهاند و در کشوری دیگر زندگی میکنند و همیشه با آغوش باز روبرو نمیشوند. سخن همچنین از مهاجرانی است که میکوشند با فعالیتهایشان دست دوستی به سوی مردم کشور میزبان دراز کنند و فرهنگشان را به آنان بشناسانند، زیرا بیاطلاعی مهمترین دلیل رشد پیشداوری و ایجاد دیوار میان مهاجران و مردم کشور میزبان است.
مهاجران افغان و پیشداوری نسبت به آنان در ایران
ایران سالهاست که میزبان مهاجران بخصوص با تابعیت افغانستان، عراق و پاکستان است. بنا بر اطلاعاتی که مرکز آمار ایران در خرداد ۱۳۹۶ درباره جمعیت مهاجران در ایران منتشر کرد، حدود یک میلیون و ۵۸۴ هزار نفر از مهاجران در ایران دارای تابعیت افغانستان هستند که ۵۳ درصد آنان مرد هستند. بدین ترتیب اتباع افغانستان بیش از ۹۵ درصد جمعیت مهاجران در ایران را تشکیل میدهند. این تعداد کمتر از دو درصد جمعیت کل ایران است. بیشترین جمعیت اتباع افغانستان مربوط به گروه سنی ۵ تا ۱۴ ساله است. بیشتر مهاجران افغان (حدود ۵۱۵ هزار و ۵۰۰ نفر) در تهران زندگی میکنند و پس از آن در خراسان رضوی و اصفهان. استانهای ایلام و کردستان به ترتیب با ۱۲ و ۱۳ نفر میزبان کمترین تعداد مهاجران افغان در ایران هستند.
به گفته عاصف حسینی، روزنامهنگار بخش دری دویچه وله، بیشتر کسانی که پس از انقلاب ۵۷ از افغانستان به ایران مهاجرت کردند، از خانوادههای روستایی بودند یا در حاشیه شهرها زندگی میکردند و بسیاری به دلایل مذهبی، زبانی و فرهنگی به ایران آمدند. با شروع جنگهای داخلی در افغانستان گروهی از شهرنشینان این کشور نیز به ایران مهاجرت کردند. بسیاری از مهاجران افغان در بخشهای تخصصی در ایران کار نمیکردند بلکه مشغول به کارهای غیرتخصصی شدند. ایران نیروی کار مهاجران افغان را بخصوص در بخش کشاورزی و سازندگی پس از جنگ ایران و عراق به کار گرفت.
به طور سنتی تعداد مهاجران افغان در ایران همیشه از اتباع خارجی دیگر بسیار بیشتر بوده و این مسئله تغییری نکرده است. به همین دلیل هم پیشداوری نسبت به مهاجران افغان موضوعی پرسابقه است. دلایلی که جامعهشناسان برای پیشداوری یا بدبینی نسبت به مهاجران برمیشمرند از جمله مشکلات اقتصادی هستند. محمدامین قانعیراد، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، ضمن اشاره به خاطره تاریخی درگیریهای نظامی میان ایران و افغانستان از دوره صفویه مهمترین دلیل بدبینی نسبت به مهاجران را فشار اقتصادی و ناآگاهی مردم از دلایل واقعی آن و نیز بیاطلاعی از وضعیت مهاجران میداند. او معتقد است که هر گاه تورم و بیکاری در جامعه افزایش مییابد، مردم به دنبال مقصر میگردند و در بسیاری از موارد آن را به مهاجران نسبت میدهند که به نظرشان فرصتهای شغلی را از آنان گرفتهاند، حتی اگر منظور از مشاغل، مشاغل رده پایین باشد. او میگوید که تفاوتهای فرهنگی نیز بیتاثیر نیست اما دستکم در مورد مهاجران افغان به ایران دخیل نیست زیرا تفاوتهای فرهنگی زیادی بین ایرانیان و افغانها وجود ندارد.
امانالله قرایی مقدم، جامعهشناس، نیز معتقد است که افرادی که با افغانها آشنایی و مراوده ندارند یک سری پیشداوریها دارند مانند اینکه آنها بیشتر از ایرانیها مرتکب جرم میشوند که این با آمار واقعی مطابقت ندارد. یا اینکه کارگران افغان به دلیل ارزانتر بودن فضای کار را برای کارگران ایرانی تنگ کردهاند و این در حالی است که بسیاری از کارفرمایان مایلند کارگران افغان را به کار بگمارند چون به نظر آنان کارگران افغان هم بهتر کار میکنند و هم توقع کمتری دارند. در ضمن کارگران افغان به طور معمول از بیمه برخوردار نیستند.
مؤسسههای مهاجران برای شناساندن فرهنگ مهاجران افغان
از مؤسساتی که به وسیله خود مهاجران افغان به قصد رفع پیشداوریها و بهبود همزیستی دوستانه مهاجران با ایرانیان ایجاد شده، مؤسسه فرهنگی “در دری” است که دفتر آن در مشهد است. ابوطالب مظفری، شاعر و مدیر مؤسسه “در دری”، در مصاحبه با دویچه وله درباره شرایطی که تحت آن این مؤسسه در سال ۱۳۸۰به وجود آمد میگوید: «آن سالها تعامل میان پناهندگان افغان و جامعه میزبان بسیار کم بود. مهاجرین تلاش داشتند که در امور اجتماعی خودشان را به ایرانیها نزدیک کنند و بقبولانند. ولی اغلب خیلی زود متوجه میشدند که از طرف میزبانان پس زده میشوند. نوعی تلقی و برداشت ایرانیها از مهمانان ناخواندهشان، ناقص و یکبعدی بود و اطلاعاتشان از افغانستان کم و تصور عموم از آن کشور در حد کارگران ساده و جنگ و تریاک بود…
بیشتر بخوانید
از محافظهکاری تا نژادپرستی-سیما غفارزاده
در روز ۲۶ اکتبر، جان هورگان با انتشار بیانیهای، گزارش کارِ ۱۰۰ روز اول دولت جدید را به مردم ارائه داد. طی شمارههای پیشین نشریه، کمابیش عملکرد دولت را پیرو وعدههای انتخاباتیاش دنبال کردیم. آخرینشان که بهدلیل اهمیت سخنان ترامپ دربارهٔ برجام، فرصتِ پرداختن به آنها را نداشتیم، اعلام کاهش مالیات کسب و کارهای کوچک از ۲٫۵ درصد به ۲ درصد در جهت حمایت و تقویت اینگونه مشاغل است و همچنین تخصیص اعتبار بیشتر به برنامهٔ WRAP جهت کمک به جوانانی که در خطر پیوستن به دار و دستهٔ اراذل و اوباشاند. این برنامه، جوانانی را که در خطر پیوستن به چنان گروههایی هستند، شناسایی میکند و آنها را با مددکاران، معلمان و پلیس ارتباط میدهد. دولت جدید همچنین برای حفظ امنیت عموم مردم و قطع عرضهٔ مواد مخدر غیرقانونی، ۳۲ میلیون دلار اعتبار اختصاص داده است تا با شناسایی و دستگیری قاچاقچیان مواد مخدر که مخلِّ سیستم عرضهٔ اینگونه مواد در اجتماعاند، فضای امنتری در جامعه ایجاد شود. بیانیهٔ جدید جان هورگان، که همان گزارش ۱۰۰ روز کارِ دولت است، در این شمارهٔ نشریه از نظرتان خواهد گذشت. البته در ادامهٔ الوعده، وفاهای دولت هورگان، هفتهٔ گذشته در همان روز بیست و ششم اکتبر، سلینا رابینسون، وزیر امور شهری و مسکن بیسی، اعلام کرد لایحهای را به مجلس پیشنهاد داده است که در صورت تصویب بر اساس آن، صاحبخانهها از این پس نخواهند توانست از مفر قانونیِ قراردادهای سالانهٔ اجاره برای افزایش سرسامآور اجارهبها استفاده کنند.
و اما در مجلس سنا، و باز در روز ۲۶ اکتبر، لیندا فرام، عضو محافظهکارِ مجلس سنای کانادا، طی سخنانی در حمایت از تصویب لایحهٔ S-219 برای افزایش تحریمها علیه ایران، ایرانیان را یکی از بدذاتترین ملتها در دنیا خواند. لیندا فرام که از سال ۲۰۰۹ عضو مجلس سناست، توسط استفان هارپر کاندیدای این سمت شده بود و پیش از ورود به مجلس بهعنوان نویسنده و روزنامهنگار فعال بوده است.
همچنین یکی از سمتهای فرام در گذشته، عضویت در هیئت مدیرهٔ کمیتهٔ کانادا-اسرائیل بوده که در سال ۲۰۱۱ منحل و مسئولیتهایش به سازمان مادر یعنی مرکز امور اسرائیل و یهودیان، واگذار شد. لیندا فرام، در سنای کانادا دربارهٔ ایران چنین گفته است: «لایحهٔ تحریم ایران مبنایی اخلاقی و انسانی دارد و آن، دیدهبانی و کنترل یکی از بدذاتترین ملتهای دنیا است و مطابقت دادنِ تحریمهای ما بر آن اساس است.» وی همچنین، دو روز بعد از این سخنان، در توئیتری اظهار خشنودی کرده است که دولت لیبرال سیاست هارپر را تغییر نداده و درهای سفارت ایران را در اتاوا نگشوده است. پیرو سخنان توهینآمیز لیندا فرام نسبت به ایرانیان که در حال حاضر تخمین زده میشود در سرتاسر کانادا جمعیتی حدود ۳۰۰٬۰۰۰ نفر را تشکیل بدهند، کنگرهٔ ایرانیان کانادا از هموطنان خواسته است تا با ارسال نامه به سناتورهای منطقهٔ سکونت خود، از آنها بخواهند که علیه لایحهٔ S-219 رأی بدهند و از صلح و روابط سیاسی با ایران حمایت کنند، همچنین سناتور فرام را مسئول و پاسخگوی اظهار نظرات تبعیضآمیز و ضدایرانیاش بدانند و اینکه ایشان باید رسماً در جلسهٔ عمومی مجلس سنا از ایرانیان عذرخواهی کند.
منبع:media.hamyaari
آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟
«من آلمانیام» فریادهای نوجوان 18 ساله آلمانی و ایرانی تباری بود که چند روز گذشته در شهر مونیخ در یک مرکز خرید به سوی مردم تیراندازی کرد و بیش از 10 نفر را کشت و بعد از آن هم خودکشی کرد. این واقعه باز بهانهای شد برای برخی از سخنگویانی که ایرانیان را به نژادپرستی متهم میکنند؛ ادعایی که به اعتقاد دکتر شروین وکیلی با قصد و غرض مطرح میشود و «خطایی مهندسی شده» است؛ گفتمانی که با خودآگاهی کامل «اشتباه میکند» و عینیت و شواهد و گواهان تجربی را نادیده میگیرد. مؤلف در این متن، تحلیلی ارائه میدهد مبنی بر اینکه اصولاً در ایرانزمین مفهوم امروزین «نژاد» و پیشداشتهایی که «نژادپرستی» را ممکن میکند وجود نداشته است.
به این ترتیب این پرسش پیش میآید که چرا برخی از سخنگویان امروز، ایرانیان را به نژادپرستی متهم میکنند؟ نژادپرستی معنایی دقیق و روشن دارد و نمودهایش هم شفاف و تیز و مشخص است. چطور ممکن است جامعهای که اهمیتی به رنگ پوست افراد نمیدهد و اصولاً ردهبندی و سلسله مراتبی بر اساس رنگ پوست را نداشته و ندارد، نژادپرست خوانده شود؟ بر چه مبنایی تمدنی که هیچ متن باستانی یا جدید مهمی در آن به تفاوت زیستشناختی نژادهای انسانی تأکید نکرده، نژادپرست قلمداد میشود؟ چطور ممکن است نمودهای رفتاری مشخص و تعریف شده و مشهوری که نژادپرستان را از غیرنژادپرستان متمایز میکند در جامعهای به کلی غایب باشد و باز انگ نژادپرستی به آن جامعه چسبانده شود؟
در شرایط امروزین که سخنگویان و گروههای سیاسی خاصی به الصاق این برچسب به ایرانیان اصرار دارند، این شائبه شکل میگیرد که شاید چیزی فراتر از گزارهای ساده را پیشارویمان داشته باشیم و منظور منسوب کردن ساده صفتی به ملتی نباشد. یعنی بسامد و تنوع و تکرار نژادپرست خواندنِ ایرانیان فراتر از آن است که بخواهیم به سادگی بیسوادی و نادانی گویندگان و ناآشناییشان با مفاهیم تعریف شده و روشن علمی را دلیلِ آن بدانیم.
در این بستر پرسش از نژادپرستی ایرانیان یک گزاره بیاثر و خنثی علمی نیست. که کلیدی است بر دروازه هویت ایرانی و خشتی است از دیوار کجی که در کنار این دروازه بنا کردهاند. آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟ پاسخ علمی، عقلانی، رسیدگیپذیر، مستند و آشکار این پرسش برای هرکسی که اندکی تاریخ و جامعهشناسی بداند، یک «نه» قاطع است. اما ضرورت دارد که پس از اعلام این پاسخ منفی، این پرسش طرح شود که «چرا اصرار دارید مفهومی چنین پرت را به ملتی چنین پاکیزه از آن منسوب کنید؟»