گزارشگران بدون مرز: افغانستان خطرناکترین کشور برای خبرنگاران است
گزارشگران بدون مرز: افغانستان خطرناکترین کشور برای خبرنگاران است
به گزارش سازمان «گزارشگران بدون مرز» خبرنگاران و کارمندان رسانه ها به طور فزاینده یی در فضای ترس زندگی می کنند، حتی در کشورهایی که قبلا امن بوده اند. این سازمان گفته است که افغانستان خطرناکترین کشور برای خبرنگاران است
این سازمان با ارائه «لیست رده بندی جهانی آزادی رسانه ها در ۲۰۱۹» گفته است که دلایل بدتر شدن وضعیت، نفرت پراکنی سیستماتیک در برابر خبرنگاران بوده است.به گزارش «گزارشگران بدون مرز» اروپا نیز از جمله مناطقی است که وضعیت رسانه ها در آنها تضعیف شده است. ایالات متحده امریکا نیز در این رده بندی با سقوط سه رتبه یی در جایگاه ۴۸ قرار گرفته است. کاتیا گلوگر، سخنگوی هیئت مدیره «سازمان گزارشگران بدون مرز» گفت که حتی در اروپا تا حدی کمپاین های تحریک آمیز از سوی سیاستمداران عوامگرا در برابر رسانه ها تا سرحد خشونت صورت گرفته است به طور مثال او به جمهوری چک، کشور عضو اتحادیه اروپا اشاره کرد که در این فهرست در جایگاه ۴۰ قرار دارد و صربستان، کشور نامزد عضویت اتحادیه اروپا، در جایگاه ۹۰ قرار گرفته استبرای سومین بار ناروی جایگاه نخست خود را حفظ کرده است. سپس فنلند و سویدن در رتبه های بعدی قرار دارند. این سه کشور به ترتیب دارای بهترین وضعیت در زمینه آزادی رسانه ها اند
زندانهای امریکا و شرایط ادای نماز برای زندانیان مسلمان
زندانهای امریکا و شرایط ادای نماز برای زندانیان مسلمان
بر اساس قانون اساسی ایالات متحدۀ امریکا، هر فرد از حق اجرای مراسم مذهبی برخوردار است، حتا افرادیکه به زندان محکوم شده اند
بر اساس همین حق، شماری از زندانهای ایالات متحده فرصت گردهمآیی مذهبی را برای زندانیان مسلمان فراهم می کند در این میان، یکی هم بازداشتگاه شهر آرلینگتن در ایالت ورجینیا است که برای حدود ۳۳ زندانی مسلمان، شرایط ادای نماز جمعه و سایر مناسک مذهبی را فراهم میکند سعید که هر جمعه با دیگر زندانیان مسلمان در داخل بازداشتگاه نماز جمعه را ادا میکند، از داشتن سهولت ادای نماز در زندان خرسند استسعید به صدای امریکا گفت برنامههای زیادی در واقع در این زندان وجود ندارد بنا بر این، آمدن و اشتراک کردن در نماز جمعه هفتۀ ما را آسانتر و بهتر می سازد یکی دیگر از زندانیان بازداشتگاه آرلینگتن که نخواست نامش گرفته شود، در مورد شرایط اجرای مراسم مذهبی گفت که فراهم کردن فرصت برای ادای نماز، زمینه را فراهم میکند تا او مسیر بهتری را برای زندگی پیدا کند.کِرستین کِن، مسوول برنامه های مذهبی در این زندان می گوید که این زندان به یک عالم مسلمان برای امامت نیاز داشت و او برای رفع این نیازمندی به یکی از مراکز اسلامی مراجعه کرد
تجارت زنان و خرید و فروش آنان در آسیا به اوج خود رسیده است
تجارت زنان و خرید و فروش آنان در آسیا به اوج خود رسیده است
تجارت زنان و خرید و فروش آنان در آسیا به اوج خود رسیده است. به ویژه عروسانی که به چینی ها به فروش می رسند. در گزارشی از فعالان حقوق بشر به گوشه هایی از این مشکل پرداخته شده است
یک دختر ۱۶ ساله از شهر کاچین در شمال میانمار یکی از قربانیان تجارت زنان است. او در مورد آنچه بر سرش آمده به سازمان دیدبان حقوق بشر گفته است: “آن خانواده من را به یک اتاق بردند. هر باری که مرد چینی برای من غذا می آورد، به من تجاوز می کرد.” این دختر نوجوان را زن برادرش به عنوان “عروس” به یک مرد چینی فروخته بود.زن ۳۶ ساله دیگری با یک فرزند دو ساله اش از کاچین نیز قربانی تجارت انسان است. او گفت: «پس از سه روز من را به محوطه ای بردند که اطراف آن را حصار گرفته بودند. این حصار آنقدر بلند بود که از عقبش نمی شد دید که در داخل محوطه چه رخ می دهد. آنان مرا از فرزندم جدا کرده و نزد مردانی بردند. وقتی گفتم من هیچ یک از این مردها را نمی خواهم، دلال آن مردان، مرا لت و کوب کرد.»در یک گزارش ۱۱۲ صفحه یی دیدبان حقوق بشر از سرنوشت ۳۶ زنی حکایت می شود که هر یک آنان قربانی همین گونه رویدادها بوده اند. اما در کل آمار واقعی زنان قربانی تجارت انسان روشن نیست. به گزارش دیدبان حقوق بشر به ویژه زنان شهر کاچین توسط دلالان به چینی ها به فروش می رسند. تعدادی به عنوان عروس، تعدادی برای روسپی گری و شماری هم به عنوان ماشین “زاییش” برای تولد فرزند به چینی ها به فروش می رسن
وکیل مدافع اسماعیل بخشی کارگر شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه که در بازداشت به سر می برد از تفهیم سه اتهام (افترا) جدید به موکلش خبر داد.
فرزانه زیلابی اظهار داشت: بعد از دستگیری اخیر موکلم، سه اتهام به او تفهیم شد. اتهام نخست تحت عنوان نشر اکاذیب در شعبه چهارم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان دزفول تفهیم شد.
این وکیل دادگستری، اتهام دوم تفهیم شده به موکلش را فعالیت تبلیغی علیه نظام خواند و گفت: این اتهام به صورتی نیابتی و توسط شعبه چهارم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب دزفول تفهیم و با پرونده مطرح در شعبه اول دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب شوش تجمیع شد.
زیلابی افزود: اتهام سوم هم توهین به مقامات است که مستقیماً توسط دادیار شعبه اول دادسرای عمومی و انقلاب شوش تفهیم شده است.
وکیل مدافع اسماعیل بخشی درباره آخرین وضع شکایت موکلش از مأموران نیز گفت: در راستای رسیدگی به این شکایت، در تاریخ ۲۹ دی یک جلسه تشکیل و اظهارات موکلم در صورتجلسه درج شد و ارجاع به پزشکی قانونی هم صورت گرفت.
زیلابی ادامه داد: در حالی که موکلم پیگیر مراجعات پزشکی بود، دستگیری دوم صورت گرفت و الان او در اختیار ضابط پرونده است که طرف شکایت ماست.
لازم به یادآوری است که، اسماعیل بخشی یکی از کارگران شرکت نیشکر هفت تپه است که چهارم آذر امسال در جریان تجمعات کارگری و در اعتراض به وضع معیشتی کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه بازداشت شده در زمان بازداشت به شدت شکنجه گشت وچند روز بعد یعنی ۲۱ آذر با وثیقه ۴۰۰ میلیون تومانی آزاد شد، ولی مقامات قضاویی ایران اظهارات وی مبنی بر شکنجه شدن را تکذیب کردند؛ تلویزیون ایران شب شنبه ۲۹ دی ماه در فیلمی با عنوان “طراحی سوخته” اعترافاتی اجباری از اسماعیل بخشی، سپیده قلیان و علی نجاتی، عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه را نمایش داد که در آن گفته بودند با گروههای مارکسیستی و برانداز در خارج از ایران ارتباط دارند.
بعد از یک روز از پخش این اعترافات اجباری به نقل از سندیکای کارگران نیشکر هفته، بار دیگر اسماعیل بخشی فعال کارگری، حدود ساعت ۱۱ شب یکشنبه ۳۰ دی ماه ۱۳۹۷، توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.
همچنین صبح روز شنبه ۳۰ دیماه نیز سپیده قلیان، فعال مدنی همراه با برادرش که در اعتراض به بازداشت وی به ماموران امنیتی اعتراض کرده بود، بازداشت شدند.
فرزانه زیلابی وکیل اسماعیل بخشی در واکنش به پخش این فیلم، اغوای افکار عمومی را خیانت به مردم و مخاطبین صدا و سیما دانست و گفت: “این صحنهسازى و بازى نابهنجار بىپاسخ نخواهد ماند و موکلم علیه صداوسیما و وزیر اطلاعات شکایت مىکند”.
این وکیل دادگستری با استناد به اصول ۳۹ و ۲۲ قانون اساسی و ماده ۹۶ قانون آیین دادرسی کیفری «تهیه فیلم از بازجویىها و انتشار آن در رسانهها توسط دستگاه امنیتى» را «جرم» را دانسته و تاکید کرده است که پرونده موکلش «در مرحله تحقیقات مقدماتی بوده و هنوز در حد یک ادعا و اتهام احراز و اثبات نشده است”.
اسماعیل بخشی در تاریخ ۱۴ آذرماه طی نامهای با اشاره به رنجهایی که در زمان بازداشت به وی تحمیل شده، محمود علوی، وزیر اطلاعات را به مناظره در یک برنامه زنده تلویزیونی دعوت کرد. این نامه با واکنشهای گوناگونی از سوی دولت، قوه قضاییه و مجلس ایران و از طرفی جامعه مدنی ایران مواجه شد. خبر شکنجه و بدرفتاری با این فعال کارگری از زمان انتشار افکار عمومی را متاثر کرده است.
با استناد به خبرگزاری ایرنا و هرانا
استقبال گسترده از دروغ های نژادپرستانه!
نژادپرستی با چاشنی جعل و دروغ!
چندی پیش خبری در رسانه های ایرانی منتشر شد با عنوان «پاسخ کوبندۀ پروفسور فيروز نادري به ترامپ!» در متن این خبرها آمده بود که دکتر فیروز نادری، مهم ترین شخصیت ایرانی شاغل در ناسا، در واکنش به سیاست های ضد مهاجرتی ترامپ، حرف هائی زده با این محتوا:
پرفسور فیروز نادری (معاون ارشد ناسا و مدیر مطالعات منظومه شمسی) خطاب به سیاست های ضد مهاجرتی ترامپ علیه کشورهای مسلمان از جمله ایران خاطرنشان کرد: آن زمان که ایرانیان صاحب مدرن ترین تمدن باستان بودند هنوز کالیفرنیا زیر آبهای کارائیب مدفون بود! کاش سناتورهای متملق و مشاورانتان به شما می گفتند ۴۳ درصد مدیران ارشد ناسا ایرانی هستند، همین طور ۲۱ درصد اعضای انجمن ریاضیدانان آمریکا، ۱۴ درصد پزشکان، ۱۷ درصد برنامه نویسان و ۱۱ درصد اساتید معروف دانشگاههای آمریکا همگی ایرانی هستند! شما حاصل ده ها سال جنگ رسانه ای، هزاران میلیارد دلار هزینه و گردآوری بهترین نخبگان جهان… را به باد حماقت سپرده اید. شرافت خود را به قیمت دلارهای رژیم کودک کش سعودی حراج کردید. شما آبروی ایالات متحده را حتی در نزدِ متحدان اروپایی خود به کلی برده اید.»
پروفسور نادری این مطالب را تکذیب نمود و اعلام کرد: این خبر اصلا درست نیست. من مخالف سیاست های آقای ترامپ هستم اما این ادبیات من نیست و آمار موجود در خبر در باره ناسا کاملا جعلی است.»
تکذیب این خبر باعث شد در باره موضوع کمی کنجکاو شویم و به همین دلیل سراغ این موضوع رفتیم که چه تعداد ایرانی در ناسا کار می کنند. بهترین کسی که می توانست پاسخ این پرسش را بدهد خود دکتر فیروز نادری بود. دکتر نادری می گوید حدود یک درصد از کارکنان ناسا ایرانی هستند. به گفته او ناسا حدود ۲۷ هزار کارمند دارد که حدود یک درصد آنها ایرانی هستند و این یعنی حدود ۲۷۰ نفر ایرانی در این سازمان مشغول به کار هستند.
گذشته از کذب بودن موضوع و تکذیب به هنگام موضوع از سوی دکتر نادری، نکته مهم میزان نشر و بازنشر مطلب توسط بخش وسیعی از جامعه بود.
راستی چرا به راحتی به استقبال هر دروغ خوشایندی می رویم؟
کمبود کاپشن مشکی!
شکایت نماینده سراوان از کاپشن مشکی!
روز دوشنبه ۲۶ آذر ویدئویی منتشر شد که در آن شاهد بحث و جدل میان کارمند گمرک و یک نماینده مجلس بودیم. در این ویدئو محمد باسط درازهی، نماینده سراوان، از برخورد کارمند گمرک خشمگین است و به او فحاشی میکند. در این ویدئو اما شخصیت سومی هم حضور داشت که چند ثانیه بعد وارد ماجرا شد و محمد باسط درازهی، نمایندهای را که منتظر ملاقات با رئیس گمرک بود را با وجود مخالفت کارمند، بیرون انداخت. این فرد که به نظر میرسد یکی از مراجعان اداره گمرک بوده است، در این ویدئو یک #کاپشن_مشکی چرم به تن دارد.
بعد از انتشار این ویدئو موجی از واکنشها علیه نمایندهای که به کارمند گمرک فحاشی کرده بود به راه افتاد. اکثر کاربران با گرایشهای مختلف سیاسی، از برخورد بیادبانه نماینده مجلس خشمگین شده بودند. اما در عین حال واکنش ارباب رجوعی که سکوت نکرده بود و با خشونت، نماینده را بیرون کرد مورد توجه بسیاری قرار گرفت و کاربران بسیاری از او حمایت کردند.
کاربری به اسم حاج مهدی در همان روز انتشار ویدئوی جنجالی، تصویری از حسن روحانی و دو نفر از وزرایش را منتشر کرد و نوشت: «چقدر از این #کاپشن_مشکی ها کم داریم که هروقت نماینده و وزیر … توهین کردن، این آقا بندازدشون بیرون.» هنوز یک هفته هم از تظاهرات جلیقهزردها در پاریس که شیوه اعتراضی آنها در ایران هم برای عدهای جذاب بود نمیگذرد و عجیب نیست که در چنین شرایطی بعضی از کاربران به فکر الگوبرداری از آن شیوه باشند. ایده سازماندهی کسانی با کاپشن مشکی و به شیوه جلیقهزردهای پاریس را اولین بار کاربری به اسم آسید مهدی در حساب توییترش نوشت: «به نظرم همونطور که جنبش #جلیقه_زردها داره فرانسه رو تکون میده ما هم باید جنبش #کاپشن_مشکیها راه بندازیم برای برخورد با مسئولین متخلف.»
اما موضوع حمایت از مرد کاپشن مشکی که در ویدئوی منتشر شده، نماینده را بیرون میاندازد پس از آن داغتر شد که حسنعلی امیری، معاون پارلمانی حسن روحانی اعلام کرد یکی از کسانی که نماینده مجلس را مورد اهانت قرار داد یک ارباب رجوع بود که قرار شد این نماینده در دستگاه قضایی از ایشان اعلام شکایت کند و شکایتش مورد رسیدگی قرار بگیرد. در این بین یک سازمان مردمنهاد به اسم دیدهبان شفافیت وعدالت توییت کرد که این سازمان از «مأمور وظیفهشناس» حراست گمرک ایران و هموطن #کاپشن_مشکی پوش حمایت میکند. این گروه با انتشار شماره تلفنی اعلام کرد برای هر نوع کمک آماده است.
دیوار کوتاهی به نام افغانستان!
تاجران افغانستانی، عامل گرانی آجیل!
باز هم به روال گذشته افغان ها را مقصر جلوه بدهیم تا شاید باز هم بتوانیم بی کفایتی و فساد موجود در سیستم را پنهان کنیم. مصطفی احمدی، رئیس اتحادیه خشکبار و آجیلفروش اعلام نموده است: امسال قیمت آجیل و خشکبار در بازار شب یلدا نسبت به پارسال حدود ۸۰ درصد افزایش یافته که کمبود تولید و عرضه و دلالی تاجران افغانستانی عوامل اصلی این نوسانات است. ایشان در ادامه توضیح داده اند: گرانی با گران فروشی فرق دارد و اتفاقا آجیل فروشان سطح شهر قیمت محصولاتشان ۱۰ درصد از ماههای گذشته ارزانتر شده است، چرا که در این بازه زمانی آنها مشتری میخواهند و مردم قدرت و توان خرید ندارند، اما در ماههای گذشته تجار افغانستانی به بازار آجیل ورود پیدا کردند و با خرید پسته، گردو و خشکبار ایرانی، آنرا به چند برابر قیمت به کشورهای مختلف میفروشند و این اتفاق در ایام برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال افتاد و افغانستان صادرکننده آجیل ایرانی به روسیه شد و همین عامل باعث گرانی آجیل و خشکبار شد.
در طول چهل سال گذشته، عامل برخی از چالش های اجتماعی و اقتصادی از قبیل: جرم وجنایت، بیکاری، تورم، کاهش صادرات خصوصا قالی و زعفران، خشکسالی و…. مردم شریف افغانستان معرفی شده اند و بارها شاهد بوده ایم که رسانه های مختلف بطور هدفمند سیاست نفرت پراکنی علیه مهاجرین افغان را دردستور کار خود داشته و در قالب های گوناگون چون خبر، سریال، مستند و... در پی تخریب اذهان عمومی علیه مهاجران مظلوم و زحمت کش افغانستانی بوده اند که در پاره ای اوقات پخش این اکاذیب باعث ایجاد التهاب و تنش در سطح جامعه گردیده و گاها خسارات جبران ناپذیر مالی و جانی برای مهاجران افغان به همراه داشته است.
بازداشت بیش از ۱۲۳ نفر از فعالان ترک از ابتدای سال جاری!
ترک (آذربایجانی) های ایران مانند سایر جمعیتهای اتنیکی کشور در معرض تضییع نظاممند حقوق پایهای قرار دارند، هر چند این تبعیض در مورد آنها کمتر شکل مذهبی دارد و عمدتا بر مباحث فرهنگی و هویتی استوار است.
برای درک بهتر از روند برخورد با فعالین این خطه از کشور، مرکز آمار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به بررسی آمار و روند برخورد با آنان از ابتدای سال جاری تاکنون پرداخته است. این آمار میتواند تلنگری باشد بر وجود برخورد سیستماتیک با افرادی که علیرغم اینکه ارتکاب به خشونتی را در کارنامه خود ندارند اما از حق آزادی اندیشه و بیان محروم ماندهاند. بر اساس این آمار، از ابتدای امسال بازداشت دستکم ۱۲۳ تن از فعالان ترک، ضرب و شتم دستکم ۲۵ نفر از آنان در حین یا پس از بازداشت، محکومیت ۲۰ تن به ۱۲ سال و ۴ ماه حبس و ۳۳۰ ضربه شلاق علاوه بر جزای نقدی، احضار دستکم ۱۰ نفر به مراجع قضایی و ممانعت از برگزاری ۳ مراسم مختلف گزارش شده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، فعالان ترک (آذربایجانی) بطور سیستماتیک با فشار و برخورد نهادهای قضایی و امنیتی روبرو هستند. این افراد که عمدتا بصورت مستقل در زمینه های فرهنگی و هویتی فعالیت دارند برای طرح مطالبات خود از روش های غیر خشونت آمیز استفاده میکنند با این حال همچنان فعالیت های آنها توسط دستگاههای امنیتی تحمل نمیشود.
بنا بر گزارش مرکز آمار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از ابتدای سال جاری تاکنون دستکم ۱۲۳ تن از فعالان ترک (آذربایجانی) مجموعا ۱۳۷ بار توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده اند (برخی افراد بیش از یکبار بازداشت شده اند)، گزارش شده است در زمان یا طول مدت بازداشت دست کم ۲۵ تن از این افراد ضرب و شتم شده اند. ۲ تن از این افراد در ارتباط با احکام صادره قبلی بازداشت و جهت تحمل حبس راهی زندان شدهاند.
در این بازه زمانی ۱۰ فعال ترک (آذربایجانی) نیز به نامهای جعفر رستمیراد، جواد احمدی یئکان، عباس لسانی،مختار ابراهیمی، بابک کیومرثی، سعید سلطانی، اولدوز قاسمی، رحمان قاسمی، محمدهادی عباس زاده و محمد خاکپور به بهانههای مختلف به مراجع قضایی و امنیتی احضار شدند.
صدور احکام حبس، شلاق و جزای نقدی
در کنار همه اشکال فشار و آزار، از ابتدای سال جاری تاکنون ۲۰ تن از این فعالان به حکم دستگاه قضایی مجموعا به ۱۲ سال و ۴ ماه حبس و ۳۳۰ ضربه شلاق و پرداخت جزای نقدی محکوم شدهاند.
طی احکام صادره در این بازه زمانی حسین علیمحمدی الوار به سه سال حبس تعزیری، اولدوز قاسمی به یک سال حبس تعزیری، سید جمال موسوینژاد به یک سال حبس تعزیری، کیومرث اسلامی به یک سال حبس تعزیری، ابراهیم نوری به ۱۰ ماه حبس تعزیری، اکبر ابولزاده به ۱۰ ماه حبس تعزیری، سهند معالی به ۱۰ ماه حبس تعزیری، حامد الهوردیپور به ۷ ماه حبس تعزیری، مرتضی شکری به ۷ ماه حبس تعزیری، اسرافیل فتح الهزاده به ۷ ماه حبس تعزیری، سلیمان کاظمی به ۷ ماه حبس تعزیری، بیتالله برزگر به ۲۱ میلیون ریال جزای نقدی بدل از ۴ ماه حبس تعزیری و ۷۰ ضربه شلاق، سینا قربانی ارشادی به ۲۱ میلیون ریال جزای نقدی بدل از ۴ ماه حبس تعزیری و ۷۰ ضربه شلاق، سیامک قارداشی به ۲۱ میلیون ریال جزای نقدی بدل از ۴ ماه حبس تعزیری و ۷۰ ضربه شلاق، مرتضی پروین به پرداخت جزای نقدی بدل از ۴ ماه حبس و ۴۰ ضربه شلاق، میلاد اکبری به پرداخت جزای نقدی بدل از ۴ ماه حبس و ۴۰ ضربه شلاق، اکبر جهانگیری به پرداخت جزای نقدی بدل از ۴ ماه حبس و ۴۰ ضربه شلاق، یاسین ارفعی به ۶ ماه حبس تعلیقی، مهدی قمری به ۶ ماه حبس تعلیقی و بهنام نورمحمدی (نادارلی) به ۶ ماه حبس تعلیقی محکوم شدهاند.
ممانعت از برگزاری مراسمهای که فعالین ترک (آذربایجانی) در آنها به طرح مطالبات خود می پردازند
بسیاری از بازداشتشدگان مورد اشاره این گزارش در سال جاری به بهانه شرکت در مراسمات و یادبودهای محلی و منطقه ای دستگیر شدهاند. بنا بر گزارشات مستند شده، از ابتدای سال جاری نیروهای امنیتی به روشهای مختلف مانع از برگزاری عادی ۳ مراسم شده و یا با بازداشت افراد سعی در ممانعت از برگزاری این مراسمات داشتهاند.
تجمعات سالانه قلعه بابک: در اواسط تیرماه سال جاری بیش از ۸۰ تن از فعالان ترک (آذربایجانی) در شهرهای مختلف استانهای آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل توسط ماموران اداره اطلاعات بازداشت شدند. این بازداشتها قسمتی از تلاش دستگاه امنیتی جهت عدم برگزاری تجمعات سالانه “قلعه بابک” بوده است. گفته میشود پیش از برگزاری مراسم در مسیرهای مختلف منتهی به شهر کلیبر و قلعه بابک، ایستهای بازرسی متعددی از سوی ارگانهای امنیتی ایجاد شده و تلاش شده بود از حضور فعالان و مردم در قلعه بابک جلوگیری شود. قلعهبابک یا دژ بابک، بنا شده در بالای کوهی به بلندای ۲۳۰۰ متر، نزدیک به سه کیلومتری شهر کلیبر، در زمان ساسانیان ساخته شده ولی نام خود را از نام بابک خرمدین، رهبر مبارزان با خلفای عباسی در سال ۸۹۳ میلادی، گرفتهاست. در طی سالهای اخیر، بطور منظم فعالان ترک (آذربایجانی) با حضور در تجمعاتی سالانه در این محل به طرح مطالبات خود می پردازند.
مراسم شعرخوانی و سخنرانی در کوه سبلان: بامداد روز جمعه ۱۹ مرداد ۹۷ نیروهای امنیتی مشگین شهر با حمله به کمپی در پناهگاه کوه سبلان، شماری از فعالان ترک (آذربایجانی) را بازداشت و به بازداشتگاه شهر لاهرود از توابع مشگین شهر منتقل کردند. این فعالان که قصد صعود به کوه سبلان را داشتند، شب پنجشنبه پس از ایجاد کمپ در پناهگاه این کوه به همراه دیگر کوهنوردان اقدام به برپایی مراسم شعرخوانی و سخنرانی کرده که توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند.
مراسم سالگرد درگذشت غلامرضا امانی، فعال سرشناس ترک: نیروهای امنیتی در تاریخ ۳ آبانماه ۹۷ روز پیش از مراسم سالگرد غلامرضا امانی طی تماس تلفنی به همسر آقای امانی گفته بودند مراسم مذکور نباید برگزار شود. در پی مخالفت وی و برگزاری مراسم مذکور نیروهای امنیتی پس از حضور در محل تعدادی از فعالین ترک( آذربایجانی) را در مراسم بازداشت کردند. علاوه بر سه فعال ترک (آذربایجانی) به نامهای سجاد افروزیان، ابراهیم رنجبر و سعدالله ساسانی که در پی شرکت در مراسم مذکور در مقابل آرامستان مارالان تبریز توسط نیروهای امنیتی این شهر بازداشت شده بودند، پیش از مراسم نیز در روز چهارشنبه ۲ آبانماه نیروهای امنیتی، “آراز” فرزند ۱۲ ساله غلامرضا امانی و “امیر امانی” فرزند برادر آقای امانی را بازداشتکرده و تا پایان مراسم نگهداشتند. لازم به توضیح است مهندس غلامرضا امانی از فعالین سرشناس ترک در ۲ آبان ماه ۱۳۸۷ به همراه دو برادر خود در یک تصادف جاده ای جان باخت. بخشی از افکار عمومی این مرگ را مشکوک خوانده و آن را نوعی “قتل سازمان یافته” خواندند بر همین اساس در تمام یک دهه اخیر مراسمات سالگرد فوت وی با تنش های امنیتی همراه بوده است.
لازم به یادآوری است موارد ذکر شده در این گزارش مربوط به ابتدای سال جاری تاکنون بوده و شامل بازداشتها، محکومیتها و سایر فشارهای قضایی و امنیتی مربوط به سالهای گذشته که بر فعالین ترک (آذربایجانی) اعمال شده نیست.
همانطور که اشاره شد از ابتدای سال جاری تاکنون دست کم ۱۲۳ شهروند به دلیل فعالیت های مسالمت آمیز خود در مناطق مختلف بخصوص شمال غرب کشور بازداشت شده اند، اسامی این افراد به همراه زمان بازداشت آنان به روایت مرکز آمار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به شرح ادامه می آید:
۱- مهدی قمری بینیسلی – ۲ فروردینماه ۹۷
۲- اولدوز قاسمی – ۵ خردادماه، ۱۷ تیرماه و ۱۴ شهریورماه ۹۷
۳- محمد محمودی – ۵ خردادماه ۹۷
۴- ناصر احمدی – ۵ خردادماه ۹۷
۵- مرتضی محمدی – ۵ خردادماه و ۱۷ تیرماه ۹۷
۶- واحد بسطامی – ۵ خردادماه ۹۷
۷- محمد قنبرزاده – ۵ خردادماه ۹۷
۸- مرتضی صفری – ۵ خردادماه ۹۷
۹- امیر ستاری – ۵ خردادماه ۹۷
۱۰- جواد احمدی یئکان – ۵ خردادماه و ۱۷ تیرماه و ۲۸ آبانماه ۹۷
۱۱- بابک سیامی – ۵ خردادماه ۹۷
۱۲- علی خجسته – ۵ خردادماه ۹۷
۱۳- رسول سلحشور – ۵ خردادماه ۹۷
۱۴- اکبر آزاد – ۴ تیرماه ۹۷
۱۵- حسن راشدی – ۴ تیرماه ۹۷
۱۶- بهنام شیخی – ۴ تیرماه ۹۷
۱۷- خدیجه (توران) هژبری – ۴ تیرماه ۹۷
۱۸- بهرام زمان – ۴ تیرماه ۹۷
۱۹- اسماعیل فخیمی – ۱۱ تیرماه ۹۷ (جهت تحمل ۴ ماه حبس)
۲۰- ابراهیم نوری ساکن تهران – ۱۷ تیرماه ۹۷ (از تاریخ ۷ شهریور ۹۷ جهت تحمل ۶ ماه حبس)
۲۱- ابوالفضل کرامتی، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۲۲- ابولفضل بیدخت – ۱۷ تیرماه ۹۷
۲۳- احد آلویی، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۲۴- اکبر عباسزاده، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۲۵- امیر هاشمزاده – ۱۷ تیرماه ۹۷
۲۶- ایرج شیرزاد، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۲۷- آیدین ذاکری، ساکن مشگینشهر – ۱۷ تیرماه و ۱۹ مردادماه ۹۷
۲۸- بهراد خدایاری، ساکن مراغه – ۱۷ تیرماه ۹۷
۲۹- پرویز کاری – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۰- توحید امیر امینی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه و ۱۹ مردادماه ۹۷
۳۱- جعفر رستمیراد، ساکن تهران – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۲- میلاد اکبری، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۳- حجت فکری، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۴- حمید ادیب شفیق، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۵- حمید قوتی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۶- داود عظیمزاده، ساکن مراغه – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۷- رحمان قاسمی – ۱۷ تیرماه و ۷ آبانماه ۹۷
۳۸- رحیم ساسانی، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۳۹ – رحیم علیرضایی – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۰- رحیم غلامی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۱- رحیم نوروزی – ۱۷ تیرماه و ۱۹ مردادماه ۹۷
۴۲- سالار افشاری – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۳- سجاد جولانی، ساکن تهران – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۴- سجاد شهیری، ساکن نقده – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۵- سجاد صدقی، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۶- سعدالله ساسانی، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه و ۴ آبانماه ۹۷
۴۷- سعید سینه دار، ساکن مشگینشهر – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۸- سعید صادقیفر ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۴۹- سعید کریمی، ساکن نقده – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۰- سلیمان کاظمی، ساکن اهر – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۱- سهند معالی، ساکن سراب – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۲- سید موسی ضیاگرگری – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۳- سینا ارشادی ساکن مشگینشهر – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۴- شاهین اسماعیلپور، ساکن مشگینشهر – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۵- عباس ارشادیفر ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۶- عباس خدایاری، ساکن خلخال – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۷- عباس لسانی – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۸- عباس نیکروان، ساکن سلماس – ۱۷ تیرماه ۹۷
۵۹- عبدالله هوشمند، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۰- عسگر اکبرزاده، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۱- علی (آیت) خیرجو، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۲- علی جولانی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۳- علی روحبخش، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۴- علی واثقی ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۵- غلام قلیزاده – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۶- فرج نوری، ساکن اهر – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۷- فرهاد جدی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۸- فیروز معینی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۶۹- قاسم محمودی، ساکن کلیبر – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۰- کیومرث اسلامی، ساکن مغان – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۱- مجتبی عبدلی، ساکن بستان آباد – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۲- محرم کریمی – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۳- محسن اسماعیلی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۴- محمد آزاد، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۵- محمد جولانی – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۶- محمد خاکپور، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۷- محمد مردی، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۸- محمود محمودی، ساکن کلیبر – ۱۷ تیرماه ۹۷
۷۹- مرتضی پروین، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه و ۱۸ مهرماه ۹۷
۸۰- مرتضی مرادپور، ساکن تبریز – ۱۷ تیرماه ۹۷
۸۱- مرتضی یزدانی، ساکن ارومیه – ۱۷ تیرماه ۹۷
۸۲- مهدی دوستدار، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۸۳- مهدی گلابی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۸۴- مهدی هوشمند، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه و۱۹ مردادماه ۹۷
۸۵- میثم جولانی، ساکن اردبیل – ۱۷ تیرماه ۹۷
۸۶- یوسف کاری – ۱۷ تیرماه و ۱۹ مردادماه ۹۷
۸۷- صالح پیچگانلو – ۱۹ مردادماه ۹۷
۸۸- رضا ابراهیمی – ۱۹ مردادماه ۹۷
۸۹- مجتبی پروین – ۱۹ مردادماه و ۱۷ مهرماه ۹۷
۹۰- مصطفی پروین – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۱- بابک نیکزاد – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۲- یونس شکری – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۳- جواد شکری – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۴- حسین ساوالان – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۵- محمد قوهوم زاده – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۶- رسول قوهوم زاده – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۷- ائلمان محمد پور – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۸- آی سودا محمدپور – ۱۹ مردادماه ۹۷
۹۹- احمد محمدپور – ۱۹ مردادماه ۹۷
۱۰۰- سید جمال موسوینژاد – ۴ شهریور ۹۷ (جهت تحمل یک سال حبس)
۱۰۱- محمد عبدالمحمدزاده نمرور – ۲۰ مهرماه ۹۷
۱۰۲- نسیم صادقی – ۳۰ مهرماه ۹۷
۱۰۳- سجاد افروزیان – ۴ آبانماه ۹۷
۱۰۴- ابراهیم رنجبر – ۴ آبانماه ۹۷
۱۰۵- حکیمه احمدی – ۴ آبانماه ۹۷
۱۰۶- محرم کامرانی – ۴ آبانماه ۹۷
۱۰۷- رضا زارعی – ۶ آبانماه ۹۷
۱۰۸- آراز امانی، ۱۲ ساله فرزند غلامرضا امانی – ۶ آبانماه ۹۷
۱۰۹- امیر امانی – ۶ آبانماه ۹۷
۱۱۰- ابوالفضل فکوری آذربایجانی – ۷ آبانماه ۹۷
۱۱۱- غلامرضا رشیدی – ۱۱ آبانماه ۹۷
۱۱۲- حبیب ساسانیان – ۱۷ آبانماه ۹۷
۱۱۳- محرم ولیپور (خوشنام) – ۱۹ آبانماه ۹۷
۱۱۴- وحید نجفی – ۲۸ آبانماه ۹۷
لازم به ذکر است ۹ فعال ترک (آذربایجانی) دیگر در گردهمایی تیرماه قلعه بابک بازداشت شدهاند که هویتشان تاکنون احراز نشده است.
لازم به تاکید مجدد است اسامی مذکور صرفا مربوط به احضار و بازداشتهای صورت گرفته از ابتدای سال ۹۷ تاکنون بوده و شامل فعالانی که در سالیان گذشته بازداشت شده و یا در حال تحمل حبس هستند نمیشود.
شیرین عبادی؛ از ضبط مدال نوبل تا مصادره اموال!
وقتی شیرین عبادی در سال ۱۳۸۲ جایزه صلح نوبل را گرفت، تصور غالب این بود که این جایزه، حکومت ایران را در برخورد با او محتاط تر خواهد کرد.
ولی درعمل پس از چند سال، نه تنها به بهانه “مالیات” جایزه نوبل تمام دارایی ها و از جمله منزل مسکونی عبادی و خانواده اش مصادره شد، که خواهرش را به زندان انداختند، با تهدید مرگ از شوهرش علیه او”اعتراف” گرفتند، و حتی برای مدتی خود جایزه (مدال) نوبل را ضبط کردند.
کتاب خاطرات شیرین عبادی با عنوان “تا آزادی”، که مراسم رونمایی از آن امروز در دانشگاه سواس لندن برگزار شد، شرحی از وقایع زندگی او در سال های پس از دریافت جایزه نوبل است. بخش هایی از این کتاب، به شرح برخوردهایی اختصاص دارد که وزارت اطلاعات ایران، در زمان دولت های نهم و دهم، با خانم عبادی و اعضای خانواده او انجام داده است. تشریح این برخوردها، اگرچه تمام کتاب را تشکیل نمی دهد، اما به عنوان روایتی دست اول از روش های پیچیده دستگاه قضایی امنیتی ایران در مقابله با منتقدان، از اهمیت تاریخی برخوردار است.
پلمپ دفتری که با پول نوبل خریده شد
درگیری با نهادهای قضایی و امنیتی ایران، بخشی کمابیش ثابت از زندگی شیرین عبادی بوده است. حتی در زمان وکالت خانواده داریوش و پروانه فروهر در پرونده قتل های زنجیره ای، صفحاتی از پرونده را میبیند که حکایت دارند خود عبادی، قرار بوده در ادامه قتل ها کشته شود. با وجود این مشکلات برنده ایرانی جایزه صلح نوبل، از سال ۱۳۸۷ افزایش می یابد. آن زمان، یک مامور وزارت اطلاعات با نام مستعار “محمودی” مسئولیت پرونده او را به عهده می گیرد که در اقدامات خود علیه عبادی، از همکاری کامل دادگاه انقلاب برخوردار است.
نخستین اقدام ماموران امنیتی در دوره جدید که بازتاب بین المللی گسترده می یابد، پلمپ ساختمان “کانون مدافعان حقوق بشر” در آذر ماه ۱۳۸۷، در آستانه مراسمی عمومی با حدود ۱۰۰ مهمان است. شیرین عبادی کانون مدافعان را پیش از دریافت جایزه نوبل به همراه عده ای دیگر از وکلای ایرانی تاسیس کرده، و دفتر آن را هم از محل جایزه صلح نوبل خریده است. عبادی می نویسد: “نرگس [محمدی] به سمت من آمد: شیرین، مامورها آمده اند تا دفتر را ببندند. از ما می خواهند همین الان برویم تا دفتر را پلمپ کنند… دو مامور امنیتی که کت و شلوار تیره بر تن داشتند و نزدیک راهرو ایستاده بودند گفتند: متاسفانه به دستور دادگاه انقلاب باید فوراً اینجا را تعطیل کنیم.” شیرین عبادی از ماموران می خواهد حکم قضایی پلمپ دفتر را نشان بدهند و وقتی پاسخ می شنود “دادستان شفاهاً دستور داده” زیربار نمی رود. “[مامور] دستش را روی پهلویش گذاشت. می دانستم اسلحه کمری دارد….. ما باید دفتر را پلمپ کنیم و این دستور باید اجرا بشود….مامور دیگری از پشت دفتر با دوربین فیلمبرداری در دست ظاهر شد. از همه جا فیلم می گرفت.”
مدتی بعد از پلمپ، مدیر ساختمانی که دفتر کانون مدافعان در آن قرار داشته به عبادی اطلاع می دهد دو نفر از کارکنان “واحدی تجاری” که در همسایگی کانون قرار داشته را در حال ورود به دفتر پلمپ شده دیده. وقتی به آنها اعتراض کرده، کارتشان را نشان داده اند که نشان می داده مامور امنیتی هستند، با این هشدار به مدیر ساختمان که از ماجرا چیزی به کسی نگوید.
گذشته از محل کانون مدافعان، دفتر وکالت شخصی شیرین عبادی هم، که در زیر منزل مسکونیش قرار دارد، تحت کنترل است. یک تعمیرکار در این دفتر دستگاه های شنود کشف می کند و وزارت اطلاعات، منشی های دفتر را زیر فشار می گذارد. حتی یکی آنها زندانی می شود و به دیگری اخطار می دهند که اگر به کار برای عبادی ادامه دهد اجازه دفاع از پایان نامه فوقلیسانسش را نخواهد داشت.
در دی ماه ۱۳۸۷، ده ها نیروی لباس شخصی در مقابل منزل و دفتر شیرین عبادی جمع می شوند و با شعار “اعدام باید گردد” به پرتاب سنگ به ساختمان می پردازند. بعد از تماس همسر خانم عبادی با کلانتری محل، دو پلیس به محل می آیند ولی هیچ کاری برای متوقف کردن لباس شخصی ها انجام نمی دهند. با این بهانه که: “برای مدتی شعار می دهند و بعد متفرق می شوند.” با وجود این همین ماموران پلیس، وقتی متوجه می شوند یکی از همسایه ها در حال فیلمبرداری از لباس شخصی هاست، به سراغش می روند و به زور دوربین و فیلمهایش را می گیرند.
‘اعتراف گیری’ از همسر با تهدید به مرگ
فشار بر شیرین عبادی، بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و واکنشهای او به رفتار دستگاه قضایی-امینتی ایران با معترضان به نتایج انتخابات به نحو بی سابقه ای افزایش می یابد. او برای سخنرانی در یک کنفرانس در اسپانیا است که از نتایج مناقشه برانگیز انتخابات، کشته شدن معترضان در خیابان ها و دستگیری دستجمعی منتقدان و فعالان مطلع می شود. عبادی تصمیم می گیرد در بازگشت عجله نکند و فرصت حضور در خارج از کشور را برای حساس کردن افکار عمومی نسبت به تحولات جاری ایران مورد استفاده قرار دهد. “خیلی زود حکومت دو تن از همکارانم را برای بازجویی احضار کرد. از طریق آنها برای من پیام فرستادند: به عبادی بگویید که اگر ساکت باشد، به او کاری نخواهیم داشت. وقتی اوضاع آرام شد به او اجازه می دهیم دفتر کانون را باز کند.” وقتی خانم عبادی این پیشنهاد را قبول نمی کند، فشار بر همسرش جواد توسلیان شروع می شود و شدت میگیرد. ابتدا با رجوع ماموران به منزل برای جلب عبادی، که آن را نوعی اخطار برای ساکت کردن خود تلقی میکند، و سپس با پرونده سازی برای همسرش.
در اواخر تابستان ۱۳۸۸، برای مدتی تماس های تلفنی شیرین عبادی با همسر بی نتیجه می ماند و باعث نگرانی او می شود. “با خواهرم نوشین در تهران تماس گرفتم و از او خواستم سری به آپارتمان ما بزند. ولی او هم نتوانست جواد را پیدا کند. هیچ کدام از موبایل های جواد جواب نمی داد… چند روز بعد نوشین تماس گرفت و گفت که به آپارتمان ما سر زده و جواد را دیده که تازه به خانه برگشته است. گفت حال جواد اصلاً خوب نبوده و از نوشین خواسته که او را تنها بگذارد تا بخوابد.” مدتی بعد، همسر خانم عبادی با وضعیتی آشفته با او تماس می گیرد و توضیح می دهد که ماموران وزارت اطلاعات، چگونه برایش پرونده “اخلاقی” ساخته و در همان ابتدای دستگیری، به عنوان مجازات مصرف الکل شلاق زدهاند. “بعد او را به یک سلول می فرستند. بدون اینکه مرهمی به او برای زخم شلاق ها بدهند، او را در سلولی انفرادی که کمی بزرگ تر از وان حمام است رها می کنند. سلول آن قدر کوچک بوده که او نمی توانسته پاهایش را دراز کند. فرش آنجا کثیف و زرد بوده و بوی نم می داده… برای دو روز تمام جواد در سلول تنها رها می شود.” روز سوم، برای همسر عبادی یک “دادگاه” کوتاه برگزار و او را به اتهام “رابطه نامشروع” به سنگسار محکوم می کنند. قاضی، در مقابل اعتراض زندانی به نداشتن وکیل می گوید: “وکیل برای چه؟… این دو روز باقی مانده عمرت از خدا طلب بخشش کن تا لااقل روحت بعد از مرگ عذاب نکشد.”
در چنین شرایطی است که “محمودی”، مسئول پرونده شیرین عبادی، به شوهر زندانی می گوید که تنها راه اجرا نشدن حکم مرگ آن است که متنی را علیه همسر خود جلوی دوربین اجرا کند. این متن، خانم عبادی را عامل بیگانگان، و جایزه صلح نوبل او را ابزاری برای براندازی معرفی می کند. زندانیِ در هم شکسته، به ناچار متن را تمرین و در حضور مسئول پرونده همسرش تکرار می کند. بعد، در دادگاهی دیگر، حکم مرگ او لغو و به پرداخت جریمه ای صد هزار تومانی محکوم می شود. “اعترافات” او، سرانجام در خرداد ۱۳۸۹، در سالگرد انتخابات ریاست جمهوری دهم، از برنامه ” بیست و سی” تلویزیون سراسری ایران پخش می شود. در اواخر مصاحبه، “خبرنگار” از همسر شیرین عبادی می خواهد “شکایت” های شخصی خود از همسرش را بگوید؛ و زندانی به تکرار آنچه بازجویان به او دیکته کرده اند می پردازد: “در خانه ما او حتی حقوق بشر چهار نفر را رعایت نمی کرد… یک بار عینک من را شکست و بار دیگر پیراهنم را پاره کرد. به من حمله کرد و من را کتک زد.”
مصادره حاصل ۳۶ سال زندگی مشترک
شیرین عبادی در بخشی دیگر از کتاب خاطرات خود، روایت می کند که چطور بعد از آزادی همسرش از زندان، ماموران به همراه او به خانه رفته و پاسپورت، شناسنامه و همه مدارک مالکیتی که به اسم خود او، همسر و دخترانش وجود داشته را ضبط می کنند. “یک روز جواد برام تعریف کرد که برای کنترل و گذاشتن مدرکی در صندوق امانت شخصی اش در بانک، به شعبه محل صندوق ها می رود… رئیس بانک می گوید: خیلی متاسفم. نامه ای از قوه قضاییه آمده و از ما خواسته شده که اجازه ندهیم.” در صندوق بانک، علاوه بر تعدادی سکه، اشیای قیمتی خانوادگی و مدارک، مدال نوبل خانم عبادی نیز به امانت گذاشته شده بود. “بدین ترتیب جمهوری اسلامی همه اشیای داخل صندوق از جمله مدال نوبل و تمام جوایز من را به گروگان گرفته بود… در آن هنگام این خبر تبدیل به انفجاری در رسانه های ایرانی و بین المللی شد. وزیر امور خارجه دولت نروژ طی مصاحبهای ضمن اعتراض به چنین عملی گفت: اولین بار است که جایزه نوبل یک فرد توسط یک حکومت مصادره می شود.”
ده روز بعد “محمودی” با همسر عبادی تماس می گیرد و می گوید که به بانک برود. سپس با یک فیلمبردار می آید و از آقای توسلیان می خواهد مدال نوبل را از صندوق در بیاورد و جلوی دوربین بگیرد. اما بعد از پایان فیلمبرداری، دوباره کلید صندوق امانت را از او می گیرند و عملا -جز مدال نوبل- بقیه محتویات بهادار صندوق در تصرف ماموران باقی می ماند.
با این حال، کار تصرف بقیه مایملک شیرین عبادی و خانواده اش، به همین جا ختم نمی شود. در دیماه ۱۳۸۸، عبادی در گفتگوی تلفنی با همسر، از دریافت نامه ای عجیب از “اداره مالیات” ایران مطلع می شود. “در این نامه اداری نوشته شده بود که جایزه نوبل به ارزش یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در سال ۱۳۸۳ مشمول مالیات بوده است و من باید پنج سال دیر کرد و جریمه را هم بپردازم… گفتم که این ساختگی است. من هر سال مالیاتم را داده ام و مفاصاحساب گرفته ام و پروانه وکالتم را هم تمدید کرده ام. قوانین ایران هم جایزه را از مالیات معاف کرده است. بنابراین دلیلی برای مالیات جهت جایزه نوبل نیست.” ولی وقتی نسرین ستوده وکیل خانم عبادی برای پیگیری ماجرا به اداره مالیات می رود، به او گفته می شود که “حراست اداره” پشت ماجراست. چند روز بعد از ملاقات خانم ستوده با مقامات اداره مالیات، “محمودی” در دفتر وکالتش حاضر می شود و از او می خواهد از پرونده کنار بکشد، اما به نتیجه نمی رسد.
متعاقبا، نه تنها “هیأت حل اختلاف” اداره مالیات به ضرر خانم عبادی رای می دهد، که نسرین ستوده هم به خاطر وکالت پرونده های حقوق بشری مورد محاکمه قرار می گیرد. او به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” و “تبلیغ علیه نظام” به ۶ سال زندان و ۲۰ سال ممنوعالخروجی و ممنوعیت از حرفه وکالت محکوم می شود. “وقتی که شورا [هیات حل اختلاف مالیات] رای خود را داد، حکومت برای سلب مالکیت من با تردستی شگفت آوری وارد صحنه عمل شد… ظرف چند روز به مدد مدارکی که دست شان بود، همه اموال من را برای فروش گذاشتند… به این ترتیب آنچه من و جواد ظرف ۳۶ سال زندگی به دست آورده بودیم توقیف شد.”
دستگیری خواهر
در دی ماه ۱۳۸۸ شیرین عبادی، علاوه بر دریافت نامه اداره مالیات -که مقدمه مصادره دار و ندارش می شود- در جریان خبر دستگیری خواهرش که دندانپزشک و استاد دانشگاه است نیز قرار می گیرد. “ساعت ۱۱:۳۰ شب… محمودی و ماموران او به خانه خواهرم نوشین در تهران حمله می کنند. او و همسرش تازه آماده شده بودند که به رختخواب بروند که زنگ در خانه را می زنند… بعد محمودی به نوشین می گوید که برای بازجویی باید با آنها به وزارت اطلاعات برود.” شوهر نوشین عبادی که نگران همسر خود است، با اتومبیل خود دنبال ماشین ماموران به راه می افتد ولی یک ماشین دیگر ماموران راه را بر او می بندد تا ماشین اول از دیدرس خارج شود. “او هم تا نزدیک صبح در خیابان ها پرسه می زند و نمی داند چه کند. از یک ایستگاه پلیس به ایستگاه دیگر می رود. فقط یک قاضی کشیک را در دادگاه می بیند. ولی اثری از ماموران امنیتی و زنش نمی یابد.” نوشین عبادی به بازداشتگاه انتقال می یابد و به مدت ۲۱ روز در مورد خواهر خود بازجویی می شود. بازجویی در مورد موضوعاتی از این قبیل که “چگونه خواهرش از پس هزینه های زندگی در خارج از ایران بر می آید؟ پول از کجا می گیرد؟ چرا به او جایزه صلح نوبل داده اند؟”
به نوشته شیرین عبادی: “نوشین تمام این مدت را در سلولی تنگ و با تپش قلب و درد سینه مدام می گذراند. هیچ ملاقاتی هم با وکیل و شوهر و پسرانش به او نمی دهند. دکتر زندان به او دارو می دهد، اما وضعیتش بدتر می شود. در نهایت از ترس اینکه در زندان بمیرد و برای آنها مشکل ایجاد شود، او را با وثیقه آزاد می کنند.”
“تا آزادی”
نسخه فارسی کتاب “تاآزادی” شیرین عبادی، که روایت های بالا از آن نقل شده اند را، “نشر باران” سوئد منتشر کرده است. این کتاب، به ۱۹ زبان دنیا ترجمه شده و نسخه انگلیسی آن، از سوی موسسه انتشاراتی “رندوم هاوس” چاپ شده. روایت این کتاب، تاکنون از زوایای مختلف مورد توجه ناظران مسائل ایران قرار گرفته است. اما شاید “خاص” ترین زاویه خاطرات شیرین عبادی، این باشد که وی، به عنوان تنها ایرانی برنده نوبل، از بیشترین میزان شهرت بین المللی و درنتیجه، از نوعی “حاشیه امنیت” استثنایی درمقایسه با سایرین برخوردار بوده. بر همین مبناست که به نظر می رسد که این کتاب، فراتر از توصیف رفتار حکومت ایران با شخص شیرین عبادی، سوالی بزرگتر را پیش روی خوانندگان قرار می دهد: اینکه وقتی در کشوری با یک برنده جایزه نوبل چنین برخوردی صورت بگیرد، شهروندان “معمولی” -بهویژه آنها که بهکلی ناشناس هستند- در معرض چه رفتارهایی قرار دارند؟
فلانی هم پانترکیست شده!
– شنیدهای که فلانی هم پانترکیست شده؟
– راست میگی؟
– آره!
– آخه اون که پسر (یا دختر) خوبی بود؟
– آره، ولی رفته قاتی این “آذربایجانچی”ها…
– چه حیف! من نمیفهمم این “آذربایجانچی”ها اصلاً حرف حسابشون چیه. چی میخوان؟ جدا بشن که چی بشه؟ برن بچسبن به قول خودشون به “آذربایجان شمالی”؟ حیف، حیف! من دیگه باهاش حرف نمیزنم!
بهگمانم گروهی از خوانندگان این سطرها گفتوگویی کموبیش مشابه را اینجا و آنجا شنیدهاند. اندکی پس از این گفتوگو داغ ننگ “پانترکیست” بر پیشانی آن “فلانی” زده میشود و صرفنظر از اینکه او چه گفته یا چه کرده، نام و وجودش در “لیست سیاه” قرار میگیرد. این فضا از کجا آمده؟ چهل سال پیش، در دههی پنجاه خورشیدی، بهکلی عکس این فضا در میان دانشجویان و روشنفکران و مبارزان غلبه داشت. در آن هنگام نام آذربایجان بسیار جاذبه داشت و مترادف بود با کار و زحمت و مبارزه، انقلاب، خیزش، دلاوری، ایستادگی، ترانههای زیبا، بایاتیهای زیبا، زبان صمد بهرنگی، آشیقها، رشید بهبودوف، بلبل، شور امیروف و اپراهای هیجانانگیز. جوانان بسیاری خواستار فراگرفتن زبان ترکی آذربایجانی بودند. من خود چندین کلاس یکنفره و دونفرهی آموزش زبان آذربایجان برای کسانی که بی داشتن رگوریشهی آذربایجانی عاشق این زبان بودند در دانشگاه (و در زندان) داشتم. هر بار که کتابچهی دوزبانهی “اپرای کوراوغلو” را تکثیر میکردم (از سال 1353) دویست نسخهی آن تنها ظرف چند دقیقه “غارت” میشد و بسیاری سخت خشمگین و دلخور میشدند از این که نسخهای به آنان نرسیدهاست، تا در تکثیر بعدی صحنههای مشابه تکرار شود. چندین شخص غیر آذربایجانی را میشناسم که به کمک همین کتابچهی اپرا ترکی آذربایجانی آموختند. ساعتها در اتاق خوابگاه دانشجویی مینشستم و با وسایلی ابتدایی از روی صفحههای 33 دور کمیاب، نوارهای کاست موسیقی آذربایجانی پر میکردم. این نوارها را حتی کسانی که هیچ ترکی نمیدانستند همچون ورق زر میبردند، و من به دشواری میتوانستم تقاضاهایی را که پیوسته میرسید بر آورم.
هنگامیکه گروههای فرهنگی دانشجویی، آشیقهای آذربایجانی را برای اجرای موسیقی به سالنهای دانشگاهها آوردند (از سال 1354)، دانشجویان غیر آذربایجانی بودند که بیش از هر کسی برای این برنامهها سر و دست میشکستند. در این سالنها به زحمت میشد جای خالی پیدا کرد. در آستانهی انقلاب و پس از آن “آشیق حسن” هنرمند محبوب و قهرمان “دانشجویان پیشگام”، و نه فقط آنان، در تهران بود. آنگاه که او ترانهی معروفش “آراز، آراز” را میخواند و فریاد میزد “آراز، آراز، قان آراز! سلطان آراز، خان آراز!” و از این رود گله میکرد که چرا صمد را غرق کرده، و چرا میان دو پاره از یک خاک جدایی افکنده، شنوندگان بیشمارش، دختران و پسران جوان، صدها، صدها، بی اختیار با او همصدا میشدند، فریاد میزدند و اشک میریختند. هیچ جا نامی از “پانترکیسم” به گوش نمیرسید و هیچ کسی چنین مهری بر پیشانی کسی نمیزد.
و اکنون… اکنون شوربختانه بسیاری از همان انسانها هستند که گفتوگوهایی شبیه به آنچه در آغاز آمد از زبانشان شنیده میشود. بسیاری از همانها، کسانی که زمانی داعیهی رزم و مبارزه و ادامهی راه ستار و حیدر را داشتهاند، از دموکراسی و آزادگی و آزادمنشی دم زدهاند، پس از انقلاب از جنبش کردستان و ترکمنصحرا پشتیبانی کردهاند، و کسانیشان حتی در آنجاها در عمل در جنبش شرکت داشتهاند، همانها، به محض شنیدن نام آذربایجان ناگهان فشار خونشان بالا میرود، جوش میآورند و سخنانی ناروا بر زبانشان جاری میشود.
در آستانهی همین پاییز گذشته هنگامی که دکتر رضا براهنی برای اجرای برنامهای به استکهلم آمدند، و هنگامی که اعلام شد که برنامهی شب نخست به زبان ترکی آذربایجانی خواهد بود، ناگهان سیل تلفنهای اعتراضآمیز به رادیوهای فارسیزبان محلی سرازیر شد: یعنی چه؟ چرا این “پانترکیستها” میخواهند برنامه به زبان خودشان بگذارند؟! و من نتوانستم از علت این خشم و اعتراض سر در آورم. آیا اینان همان انسانهای دموکرات و آزادیخواه نیستند؟ اگر هستند که باید برنامهگذاران را تأیید و تشویق کنند و بگویند: “آفرین! چه ابتکار خوبی! حقتان است که برنامه به زبان خودتان بگذارید. ما از شما پشتیبانی میکنیم. کمکی اگر از دستمان بر میآید، بگویید!” اما دریغ از حتی یک نمونه از چنین برخوردی. داشتم فکر میکردم که اگر دوستان کردمان برنامهای به زبان خودشان میگذاشتند، که فراوان میگذارند، آیا باز هم فریاد اعتراضی شنیده میشد؟ گمان نمیکنم.
اینان البته همان انسانهای دموکرات و آزادیخواهند، اما واقعیت این است که فضایی زهرآگین بر گرد نام آذربایجان و بر گفتمان آذربایجان حاکم شدهاست، کسانی از هر دو طرف، و چند طرف، بر این فضا زهر میپاشند و راه را بر گفتوگویی سالم میبندند. کسانی وجود مسألهی زبان و تبعیض را بهکلی نفی میکنند. اینان هرگز درد تحقیر و توهین برای “لهجه داشتن” را نچشیدهاند، اغلب هرگز به مناطقی از ایران که زبانی دیگر دارد سفر نکردهاند، و از تاریخچهی سیاست زبانکُشی در کشورمان هیچ نمیدانند.
به گمان من آن شور و شوق و عشق در پیشباز از زبان و فرهنگ آذربایجان در دههی 1350 بیش از آنکه از روی آگاهی بر رنج آذربایجانیان از تحقیرها و توهینها و تبعیضها باشد، شاید بر پایهی وجاهت و محبوبیت برخی چهرههای فرهنگی آذربایجانی همچون صمد بهرنگی و غلامحسین ساعدی بود و شعرهای مفتون امینی و دیگر چهرههای هنری و ادبی؛ همچنین آوازهی پایداری نزدیک به سیسالهی کوه استواری به نام صفر قهرمانی در زندانهای شاه، و قهرمانیهای چریکهای نامدار آذربایجانی همچون علیرضا نابدل، مرضیه احمدی اسکویی (که شعرهای هر دو نیز دستبهدست میگشت)، بهروز و اشرف دهقانی، و بسیاری دیگر. اپرای کوراوغلو نیز گذشته از زیبایی موسیقی آن، شباهت شگفتانگیزی به مبارزهی مسلحانهی چریکها (کوراوغلو و یارانش) در کوه (چنلیبئل = سیاهکل) با شاه (حسن خان) داشت.
با این حال، به هر روی، نفرتپراکنی به شدت امروز نبود، راه گفتمانی کموبیش آرام و سالم و عاری از سمپاشیها باز بود. اکنون با خوردن مهر “پان ترکیست” بر روی کوچکترین اعتراض یا ابراز علاقه به زبان و فرهنگ آذربایجان، یا با تحقیر و توهینهایی از آن دست که آمد، روشن است که سوی مقابل نیز واکنش نشان میدهد، توهین میکند، و یا در بهترین حالت کار به بحثهای بیهوده و بی سرانجام و بیمعنایی مانند مقایسهی تعداد فعلها در ترکی و فارسی، یا تعداد واژههای یک زبان در زبان دیگر، و از این دست کشیده میشود. یکی از هنرمندان نامآور آذربایجان در سفری به استکهلم گله میکرد که در یکی از کنسرتهای او در تهران کسانی از میان برنامهگذاران و شرکتکنندگان آنچنان فضای توهینآمیزی نسبت به میهمانان غیر آذربایجانی ایجاد کردند که او چیزی نماندهبود از شدت شرمندگی صحنه را ترک کند. اما اینها راهحلهای متمدنانهای نیست. برای رویارویی با عبدالله مستوفی، محسنی، ذوقی، ملکی و جانورانی از این دست، نیازی نیست که ما خود را تا سطح آنان پایین ببریم. به گمان من وقت آن رسیده است که فعالان هویتخواه ما بکوشند که از شدت زهرهایی که از همه جا به سوی ما و به سوی مسألهی آذربایجان پاشیده میشود، از جمله از سوی کسانی از میان خود ما، بکاهند، و در عوض با تکیه بر فرهنگ و هنر و سابقهی مبارزاتی مردم آذربایجان، جاذبه بیافرینند. دافعه آفریدن و زهر پاشیدن راه به جایی نمیبرد و تنها آبها را گلآلود میکند. برای یافتن راه حل متمدنانهی مشکلمان، ما نیازمند تفاهم، و نیازمند ایجاد نهادهای مدنی مردمی هستیم.