پس از کشتهشدن مهسا امینی در بازداشت پلیس گشت ارشاد، پست و استوریهای اعتراض ورزشکاران و مربیان بازتاب بیشتری از برد و باختهایشان داشت. این دگرگونی در نگرش به قهرمانان ملی از همان هفته نخست اعتراضات مشهود بود که با مسابقات جهانی کشتی در صربستان همزمان شد.
در کوران خونین اعتراضات و سرکوبها، نه کامیابی رحمان عموزاد و کامران قاسمپور در کسب نشان طلای جهانی، نه ناکامی حسن یزدانی، امیرحسین زارع، رضا گرایی و هادی ساروی در تکرار طلای پارسال بحثها و برنامههای داغ و پرشور همیشگی را برانگیخت.
این تغییر رویکرد در رویدادهای فوتبال، تکواندو، کاراته، بوکس، بسکتبال، والیبال و هر رشتهٔ خبرساز دیگری کاملاً آشکار بود.
معترضان در صفحات مجازی ورزشکاران موردعلاقهشان تقاضا میکردند که این بار به جای میدان ورزش در همان میدانی که آنها مبارزه میکنند، همراه و حامیشان باشند.
برای همین، در سالی که گذشت، رقابت بدون حجاب اجباری الناز رکابی در سنگنوردی قهرمانی آسیا بیشترین استقبال و تشویق را نسبت به هر اتفاق ورزشی دیگری در پی داشت.
با وجود حضور پرتعداد مردم برای استقبال، الناز رکابی را با تدابیر امنیتی از فرودگاه خارج کردند. ملاقات نمایشی وزیر ورزش با خانم رکابی حتی نزد حامیان حکومت هم بازتاب منفی یافت.
اسماعیل احمدی، مدیرکل حوزه ریاست وزارت ورزش که از او بهعنوان یک چهره امنیتی یاد میشود، مسئول هماهنگی آن ملاقات اجباری بود. او چهارم اسفند در پی سقوط بالگرد هلال احمر در زمین فوتبال بافت درگذشت.
پس از الناز رکابی، چندین ورزشکار زن نیز بدون حجاب در میادین ورزشی ظاهر شدند. از جمله پارمیدا قاسمی در تیروکمان و نیلوفر مردانی در اسکیت که با تهدید امنیتی ناگزیر به انتشار پیام عذرخواهی شدند.
سارا خادمالشریعه، ستاره شطرنج زنان ایران، هم پس از حضور بدون حجاب در مسابقات جهانی به میزبانی قزاقستان، از بازگشت به ایران خودداری کرد.
بسیاری دیگر از ورزشکاران زن برای اولین بار عکسهای بدون حجاب خود را با هشتگ «زن زندگی آزادی» در اینستاگرام منتشر کردند.
فرزانه فصیحی تنها مدالآور زنان و مردان ایران در دوومیدانی داخل سالن آسیا بود. فصیحی با کسب نشان طلا به حکمرانی طولانی دوندگان شرق آسیا در ماده ۶۰ متر پایان داد. او حاضر نشد با پرچم جمهوری اسلامی دور افتخار بزند. روی سکو هم از خواندن سرود جمهوری اسلامی خودداری کرد.
تیمهای ملی والیبال نشسته، هاکی داخل سالن و هندبال، مشکات صفی (تنیس) مهدی احمدی کهنی(ژیمناستیک) امین اسماعیلنژاد(والیبال) هادی چوپان(پرورش اندام) حسین وفایی(اسنوکر) و مهدی طارمی(فوتبال) و… از دیگر تیمها و ورزشکارانی بودند که نتایجی موفقیتآمیز را در سال ۱۴۰۱ ثبت کردند.
هرچند رقابتهای آنها در میادین ورزشی بینالمللی تحتالشعاع اعتراض ها هممیهنانشان در خیابانها و دانشگاههای کشور قرار گرفت.
فوتبال ایران سال ۱۴۰۱ را با سرمربیگری دراگان اسکوچیچ آغاز کرد، با کارلوس کیروش ادامه داد و با امیر قلعهنویی به پایان رساند.
در این ورزش، وقایع بیسابقهای رقم خورد که مهمترینش جشن خیابانی پس از شکست تیم ملی ایران مقابل آمریکا بود. دهها هزار کامنت تشکر به زبان فارسی در صفحات اینستاگرام تیم ملی فوتبال آمریکا و کریستین پولیسیک که دروازه بیرانوند را باز کرد، درج شد.
پس از بازی، مهران سماک، همبازی سعید عزتاللهی در رده نونهالان، در اتومبیلش بوق میزد که با شلیک سرکوبگران جان باخت. او در آخرین استوری، از مردم خواسته بود کنار هم باشند و تحت هر شرایطی فقط بر اعتراض های خیابانی و اعتصابات تمرکز کنند.
چندین ورزشکار در جریان اعتراض ها به قتل رسیدند. محمد قائمیفرد (دروازهبان نوجوان فوتبال)، مهسا موگویی و محمدمؤمن زند کریمی (تکواندو)، احمد شکراللهی، احسان قاسمیفر، عرفان نظری، امید مهدوی و محمد امین تکلی (پرورش اندام)، غزاله چلابی (کوهنورد)، مهرشاد شهیدی (ژیمناستیک)، علی مظفری (والیبال)، امیرمهدی فرخیپور (بوکس) و برهان الیاسی (ووشو) از آن جملهاند.
تحویل پیکر و خاکسپاری ورزشکاران جانباخته در سایه تهدیدات شدید امنیتی انجام شد و مراسم چهلمشان نیز صحنه اعتراضات، سرکوب و بازداشت برخی سوگواران بود.
برخی از چهرههای سرشناس ورزشی مانند پرویز برومند، دروازهبان اسبق تیم ملی که در اعتراضات خیابانی بازداشت شده بود، روانه زندان شدند.
وریا غفوری، حسین ماهینی و کاوه رضایی بهدلیل اعتراضات مجازی طعم بازداشتگاه را چشیدند. در این بین امیر نصرآزادانی هنوز آزاد نشده است. بسیاری از ورزشکاران هم برای توجیه، توبیخ و امضای تعهدنامه احضار شدند.
تعدادی از ورزشکاران برجسته زن و مرد شیرازی با اتهامات سنگین و متناقضی که حتی معاونت امنیتی استانداری فارس تایید نکرده بود، با چشمهای بسته در اعترافات اجباری تلویزیونی دیده شدند. اما در پی بازتاب گسترده پیرامون این سناریوی ساختگی، بهتدریج آزاد شدند.
برخی ورزشکاران در دادگاههایی که بدون رعایت موازین قضایی تشکیل شد، در محاکمهای سریع و بدون حق برخورداری از وکیل انتخابی با اتهام محاربه مواجه شدند. از جمله مجیدرضا رهنورد، کشتیگیر مشهدی، که همزمان با فینال جام جهانی کشتی آزاد اعدام شد. حکم اعدام مهدی مهدی کرمی قهرمان کاراته و محمد حسینی رزمیکار نیز به اجرا درآمد.
فرود اجباری هواپیمای مسافربری برای پیادهکردن همسر و فرزند علی دایی، همچنین پلمب مغازههای دایی و همسرش بهدلیل همراهی با اعتصابات بازتاب گستردهای در رسانههای جهانی داشت.
آمار ورزشکاران زن و مرد پناهنده ایرانی در سال ۱۴۰۱ هم چشمگیر بود، بهنحوی که در بسیاری از موارد و برخلاف همیشه، مسئولان وزارت ورزش و فدراسیونهای مربوط از هر اظهارنظری خودداری کردند.
سوای ورزشکاران و مربیان، این بار یک رئیس فدراسیون هم در جمع پناهندگان حضور داشت. حسین ثوری، رئیس فدراسیون بوکس، پس از مسابقات جوانان جهان در اسپانیا به ایران برنگشت. او طی مصاحبه ای گفت: وثیقههای امضاشده توسط اعضای تیم را پاره کرده است. به این ترتیب، سه بوکسور از تیم پنج نفره نیز از برگشتن به ایران خودداری کردند.
ورزشکاران مقیم خارج از کشور هم در جریان اعتراض ها فعال بودند. سرآمدشان علی کریمی است که نقش چشمگیری در موج اول اعتراض های سراسری ایفا کرد. او با نخستین گامهای اعلام همبستگی چهرههای شاخص اپوزیسیون در خارج از کشور نیز همراهی کرد.
مهدی فرهنگیان، فرزند حمدالله و فریده احمدی، ساکن شهرستان سنقر کلیایی استان کرمانشاه، اواخر آذر ماه در حال سپری کردن خدمت اجباری سربازی به طرز مشکوکی به قتل رسید.
وی در یگان خدمتی نیروی انتظامی سنقر کلیایی به عنوان سرباز کلانتری در حال خدمت بود که در تاریخ بیست و سوم آذر ماه با اصرار فرماندهی یگان خدمتی جهت مسئولیت راننده فرمانده اداره تروریستی اطلاعات کرمانشاه به یگان حفاظت اطلاعات کرمانشاه منتقل شد.
مهدی همان تاریخ تا ساعت ۱۰ شب با خانواده خود در ارتباط بود و صبح روز بعد با خانواده او تماس میگیرند که پسر شما از تخت سقوط کرده و باید به بیمارستان مراجعه کنید.
خانواده فرهنگیان بعد از مراجعه به بیمارستان طالقانی کرمانشاه با پیکر کفنپیچ شده فرزند خود مواجه میشوند که بدن او را از کنار گوش تا روی ناف شکافته و دوباره بخیه زدهاند.
نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نظام با اخذ تعهدنامه و اعمال فشار و تهدید از خانواده فرهنگیان میخواهند تا بدون اطلاعرسانی و اتلاف وقت و در خفا پیکر فرزند خود را به خاک بسپارند در غیر این صورت پیکر او را تحویل نمیدهند.
خانواده مهدی زمانی که پیکر فرزند خود را به آرامستان سنقر منتقل میکنند، حین شستن میت، متوجه شکستگی پشت سر مهدی میشوند که با گچ پر شده و هیچ علایمی از شلیک تیر وجود نداشته است.
این در حالی است که اداره تروریستی اطلاعات کرمانشاه، دلیل مرگ مهدی را خودکشی اعلام کرده بود. در صورتی که طبق روال موجود، در روز اول اسلحهای به سربازان تحویل داده نمیشود.
از سوی دیگر، در شرایطی که تمام نقاط حفاظت اطلاعات دارای دوربین مدار بسته است، در پی مراجعه خانواده و در خواست فیلم دوربینها، مکان مورد اشاره را فاقد دوربین عنوان کرده بودند.
در حالی که نهادهای اطلاعاتی نظام ادعا کردهاند که مهدی با شلیک گلوله به شکم، خودکشی کرده است، نزدیکان مهدی فرهنگیان عنوان کردهاند؛ اگر خودکشی با شلیک سه گلوله به شکم بوده! چرا در پشت سر پارگی ناشی از ضربه وجود داشته و در پشت کمر هیچ نشانی از خروج تیر نبوده است!
سوال دیگری که مطرح میشود، این است که اگر خودکشی بوده چرا پیکر مهدی را به آن صورت پاره کرده بودند؟
بنابر اظهارات منابع آگاه، پدر مهدی رفتگر شهرداری سنقر است و وضعیت مالی مناسبی ندارد.
با در نظر گرفتن اظهارات نزدیکان و دوستان مهدی، وی بسیار با روحیه و جسور بود و فاقد هر گونه بیماری جسمی و روحی بدون هیچ افسردگی! او میخواست خدمت سربازی را به پایان برساند تا بتواند عصای دست پدر و کمک خرج خانواده خود باشد.
بر اساس گفتههای اقوام و آشنایان مهدی، او جوانی آزادیخواه و حامی انقلاب “زن، زندگی، آزادی” بود و با شناختی که از روحیات مهدی دارند، ادعای نهادهای اطلاعاتی نظام درباره خودکشی مهدی را کاملا غیرممکن و باطل میدانند.
برخی گمانهزنیهای اطرافیان، حاکی از این است که مهدی به دلیل اختلافات عقیدهای با عناصر اداره تروریست اطلاعات به قتل رسیده و حتی ممکن است او را برای قاچاق یا فروش ارگانهای داخلی بدن او کشته باشند.
خانواده فرهنگیان همچنان پیگیر قتل فرزند خود هستند، در حالی که مسئولان نهادهای قضایی و امنیتی نظام حاضر به پاسخگویی شفاف درباره این جنایت نیستند.
چهارم آبان ۱۴۰۱، روز چهلم «ژینا (مهسا) امینی»، در اغلب نقاط ایران، از جمله در کرج، شهریار و غرب تهران، اعتراضات خیابانی گستردهای شکل گرفته بود. اما زمانی که «امید حسنبیگی» در فاز یک شهرک «اندیشه» کرج بازداشت شد، خیابان شلوغ نبود و او هم در اعتراضات نبود.
بنا به گفته منبع مطلعی، حسنبیگی پشت فرمان ماشین نشسته بوده و سیگار میکشیده است که ماموری نزدیک میشود و میگوید باید گوشی خود را به او بدهد تا بازرسی کند. امید از آن مامور میخواهد که مدارک شناسایی خود را ارائه کند تا مطمئن شود دزد نیست و مامور امنیتی است. همان زمان چند مامور مسلح با تفنگ و باتوم حاضر میشوند و او را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و به سوی چشمانش اسپری فلفل میزنند.
منبع مطلع میگوید ماموران همان وقت چاقویی که امید برای امنیت خود به دلیل شرایط ناامن منطقه زندگی خود و از ترس خفتگیری با خود حمل میکرده است را از او میگیرند و بعد اتهام «حمل سلاح سرد به قصد حمله به مامور دولت» به او میبندند.
به نظر میرسد که بازداشت امید حسنبیگی با وجود این که در آن زمان و مکان اعتراضی در کار نبوده، از جمله بازداشتهای «رندوم» نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بوده است.
گزارشها حاکی از این هستند که در ماههای اخیر و بهویژه بعد از تجمعات بزرگی مانند جمعه خونین زاهدان و چهلم مهسا امینی و «حدیث نجفی»، ماموران امنیتی به صورت کاملا تصادفی راه شهروندان و عابران را سد کرده و از آنها خواستهاند که گوشی موبایل خود را به آنها بدهند تا بازرسی شوند.
بعد از بازداشت، امید حسنبیگی با یک ون و در حالیکه سرش زیر زانوهای یکی از ماموران امنیتی بوده است، با چشمبند و دستبند به یک سالن ورزشی در همان نزدیکی منتقل میشود.
منبع مطلع نمیداند که آن سالن ورزشی کجا قرار دارد ولی براساس بررسیهای انجام شده و گفتوگو با دو فرد دیگر که در حوالی شهریار و شهرک اندیشه کرج بازداشت شدهاند، این احتمال را ایجاد کرده است که این ورزشگاه، سالن ورزش پادگان «امیرالمومنین» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در محله «وردآورد» کرج است.
به گفته منبع، امید از انعکاس سر و صداهای داخل سالن و دیدن کف زمین که نوار باشگاه روی آن دیده میشده و همچنین پروژکتورهای بزرگی که در آن سوله دیده میشده است، متوجه میشود که آنجا یک سالن ورزشی است.
به گفته منابع مطلع، ماموران در آن سالن که حداقل ۲۰ نفر از بازداشت شدگان را به آنجا منتقل کرده بودند، علاوه بر مشت و لگد و کوبیدن با قنداق اسلحه به سر این جوان ۲۱ ساله، او را لخت میکنند، بیضههایش را به انگشت شست پایش میبندند و وادارش میکنند که راه برود. به چند دقیقه نکشیده، امید از شدت درد حاضر میشود هر چه آنها میخواهند، از جمله حمل قمه به قصد حمله به مامور دولت را گردن بگیرد.
منبع مطلع میگوید که در آن سالن، امید علاوه بر تحقیر و آزار جنسی که شرح آن پیشتر گفته شد، تحت ضرب و شتم شدید هم قرار میگیرد تا علیه خود اعتراف کند: «در گوشی او یک عکس مربوط به چهلم مهسا امینی بود. سر آن عکس خیلی کتکش زدند، چون همان اول گفته بود بیکس و کار است. واقعا بیکس و کار است. از او سوءاستفاده کرده و به هر نحوی که میتوانستند، اعتراف گرفته بودند.»
این فرد آگاه ادامه میدهد: «آخرش هر چه نوشته بودند را امضا کرد و ظهر روز بعد از آنجا او را فرستادند بازپرسی و بعد هم زندان تهران بزرگ.»
او پس از انتقال به زندان بزرگ در سالنهای دو و سه تیپ شش این زندان نگهداری شده است.
امید حسنبیگی اهل شهرستان «کبودرآهنگ» در استان همدان است. او از ۱۰ سالگی که پدرش را از دست داده، از خود و مادربزرگش مراقبت کرده و خرج زندگی را میداده است.
امید در مدتی که در زندان تهران بزرگ (فشافویه) بوده است، به دلیل کیفیت بد غذا، بهعنوان نیروی خدماتی در زندان مشغول به کار میشود. او برای گذران زندگی در زندان و تامین حداقلهای خوراک خود، به نظافت بند، شستن توالتها و بردن زبالهها مشغول بوده است.
منبع آگاه درباره وضعیت وخیم بهداشت، غذا و رسیدگی به وضعیت سلامت زندانیان در زندان تهران بزرگ نیز میگوید: «غذای زندان قابل خوردن نیست و بوفه هم چیزی نمیآورد و اگر میآورد، خیلی گران بود. بنابراین، بازداشتیهایی مثل امید نمیتوانستند چیزی بخرند و برای این که یک خرجی داشته باشند، در بخش خدمات بند کار میکردند. امید سرجمع یک ماه کار کرد. وضعیت اتاقها به قدری خراب بوده که به آشغالها مگس زده بوده است. این پسر مجبور بوده آن آشغالها را این طرف و آن طرف ببرد و کف زمین را نظافت کند.»
امید حسنبیگی جمعا ۸۵ روز در حبس بود و در نهایت بدون این که مشمول «عفو» شده باشد، شامل «تخفیف مجازات» شد. در اواخر دی ۱۴۰۱ نیز از زندان تهران بزرگ آزادش کردند.
بر اساس اسنادمنتشر شده، اتهامات این جوان ۲۱ ساله، «حمل سلاح سرد» و «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت ملی/ خارجی» مطرح شدهاند.
شعبه اول دادگاه انقلاب شهریار به ریاست «اسماعیل برجسته»، او را به سه سال و نیم حبس تعزیری محکوم کرد.
به گفته منبع، این حکم در جلسه دومی که امید برای دادگاه مراجعه کرده بود، به او ابلاغ شد. مستشار دادگاه حتی از امید تعهد مبنی بر نداشتن اعتراض گرفته بود.
این فرد آگاه توضیح میدهد: «دادگاه اول او با ویدیو کنفرانس بود و صدا درست نمیآمد، برای همین نتوانسته بود از خودش دفاع کند. وکیل هم که نداشت. روز بعد او را برده بودند حضوری نزد قاضی و آنجا هر چه اصرار کرده بود که قمه نداشتهام، قاضی قبول نکرده بود. بار دوم که رفته بود دادگاه، مستشار قاضی همان لحظه پرونده را باز کرده و گفته بود امضا بزن! او هم امضا کرده بود. گفته بود بنویس مفاد رای به اینجانب، امید حسنبیگی، در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ابلاغ گردید. زیرش هم گفته بود بنویس تسلیم به رای را ابلاغ مینمایم.»
او با تاکید بر این که امید حسنبیگی تحصیلات چندانی ندارد و از مدرسه نیز فارغالتحصیل نشده است، میگوید: «سوادش آنچنان نیست که بتواند معنی جمله را قبل از اینکه کامل شود، بداند. بعدش گفته بود به من رای ندادید که بخواهم اعتراض بزنم یا نزنم. آنجا به او حکم را ابلاغ کرده بودند که سه سال و نیم حبس تعزیری بود. بعد متوجه شد شش ماه هم حبس تعزیری برای حمل چاقو در شعبه ۱۰۵ دادگاه کیفری شهریار به او دادهاند، بهعلاوه یک سال شرکت در نماز جمعه برای یک نوبت در ماه و ۱۱ ضربه شلاق تعزیری در غیر ملاءعام.»
امید حسنبیگی از زمان آزادی از زندان، با افسردگی و اضطراب بعد از حادثه روبهرو شده است. فرد آگاهی که درباره او با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است، میگوید این جوان ۲۱ ساله از شدت ترس و اضطراب، شبها نمیتواند بخوابد و روزها هم با اضطراب شدید روبهرو است: «الان حدود ۴۰، ۵۰ روز است که آزاد شده ولی سر هیچ کاری نتوانسته است برود. حتی به سر کار قبلی خود هم برنگشته است. میتوانست برگردد ولی آن قدر حالش بد است و نای انجام هیچکاری را ندارد که هنوز نرفته است.»
افسردگی، استرس و اضطراب بعد از حادثه از معمولترین شرایطی هستند که بازداشتیهای اعتراضات کنونی در ایران بعد از آزادی با آن مواجه شدهاند. تاکنون گزارشهای متعددی از شرایط وخیم روانی افراد آزاد شده مخابره شده است.
چندی است در هفتههای منتهی به پایان سال که ایرانیها سرگرم آماده کردن خود برای برگزاری مراسمی چون چهارشنبه سوری هستند بحث بر سر برگزاری این مراسم شدت میگیرد. با توجه به موج نارضایتی و خشم موجود در جامعه، مردم از هر مناسبتی برای حضور در خیابان ها و نمایش (مسالمت آمیز) اعتراض خود استفاده کرده اند. مسئولان جمهوری اسلامی امسال بیش از همیشه نگران چهارشنبه سوری هستند. در این رابطه محمدعلی آلهاشم، امام جمعه تبریز و نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی از امکان تبدیل شدن مراسم چهارشنبه سوری امسال به صحنه اعتراضات ضد حکومتی در ایران ابراز نگرانی کرد.
محمدعلی آلهاشم، روز جمعه ۱۹ اسفند در خطبههای نماز تبریز گفت امسال خطر چهارشنبه سوری بیشتر است.
نماینده علی خامنهای در استان آذربایجان غربی در ادامه گفت: «احتمال دارد دشمن از این فرصت سوء استفاده کند تا نقشههای خود را عملی سازد.»
مراسم چهارشنبه سوری به ویژه در سالهای گذشته در برخی شهرهای ایران تبدیل به صحنه بیان مخالفت شهروندان با نظام جمهوری اسلامی شده و امسال نیز حکومت ایران در سایه اعتراضات سراسری نگران اعتراضات در این روز است.
در همین رابطه، احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران هم امروز به سنت چهارشنبه سوری حمله کرده و ان را «اقدامی نابخردانه» دانست.
این امام جمعه منصوب علی خامنهای در خطبههای نماز جمعه تهران گفت «چهارشنبه سوری که میتوان آن را چهارشنبه سوزی نیز نامید، از اقدامات نابخردانه است.»
وی مدعی شد: «هنوز چهارشنبه سوری نیامده، تعدادی از نوجوانان و جوانان بخاطر حوادث ناشی از این موضوع آسیب دیدهاند.»
امروز همچنین اصغر رضوانی امام جمعه دهاقان در استان اصفهان نیز نگرانی خود را از نزدیک شدن چهارشنبه سوری بیان کرد و این مراسم را اقدامی دانست که «نه جنبه فرهنگ ملی و نه جنبه عقلایی دارد.»
او گفت: «دشمنان قصد دارند از این موضوع برای به هم ریختن جامعه اسلامی و ایجاد زحمت برای دولت استفاده کنند، باید حواسمان باشد که در زمین دشمن بازی نکنیم.»
خیزش ۱۴۰۱ ایران یا جنبش انقلابی زن زندگی آزادیجنبشی سازشناپذیر در ایران است که در پی کشتهشدن مهسا امینی به دلیل ضربوشتم در بازداشتگاه گشت ارشاد آغاز شدهاست. این خیزش از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با تجمع اعتراضی در مقابل بیمارستان محل مرگ مهسا امینی در تهران آغاز شد و در روزهای بعد به همهٔ ۳۱ استانایران گسترش یافت و همچنان ادامه دارد. معترضان در خارج از کشور نیز در بیش از ۱۵۰ شهر در سراسر جهان تجمعهای اعتراضی برگزار کردند. این قیام در هفتههای بعدی با حضور دانشآموزان، دانشجویان، اعتصاب استادهای دانشگاه، کسبه و بازاریان گستردهتر و وارد ششمین ماه شدهاست.
همزمان با ادامه و گسترش حملات با گاز سمی به مدارس و دانشآموزان دختر در دهها شهر ایران، شامگاه دوشنبه پانزدهم اسفند ماه دو خوابگاه دانشجویان دختر دانشگاه علوم پزشکی اصفهان نیز هدف این حملات قرار گرفت.
شوراهای صنفی دانشجویان کشور گزارش داد که «خوابگاه میلاد دانشگاه علوم پزشکی اصفهان ساعاتی پیش مورد حمله» قرار گرفته است.
در گزارش شوراهای صنفی دانشجویان که در ساعاتهای پایانی شامگاه دوشنبه منتشر شد، آمده است که «در حال حاضر دانشجویان از خوابگاه بیرون آمدهاند اما هنوز اطلاع دقیقی از تعداد مسمومین در دست نیست.»
همزمان کانال تلگرامی «دانشجویان متحد» نیز با انتشار تصاویری از دانشجویان دختر خوابگاههای دانشگاه علوم پزشکی اصفهان که در فضای باز و محوطه اطراف این خوابگاهها تجمع کردهاند، از حمله به «دو خوابگاه دختران» این دانشگاه گزارش داد.
بنابر این گزارش، شامگاه دوشنبه پانزدهم اسفند ماه «حوالی ساعت ۲۳، با احساس بوی بد در فضای خوابگاههای کرمانی و میلاد» و به دنبال بروز «علائم تهوع، استفراغ و سرگیجه» در بین تعدادی از دانشجویان دختر این دو خوابگاه، «دستور تخلیه خوابگاه» به دانشجویان داده شد.
در تصاویر منتشر شده تعدادی آمبولانس و همچنین خودروهای انتظامی در محوطه خوابگاههای دختران دانشگاه علوم پزشکی اصفهان مشاهده میشود.
کانال تلگرامی «دانشجویان متحد» تاکید کرد که آمبولانسها «جهت رسیدگی به دانشجویان بدحال» در محل خوابگاههای دختران حاضر شدهاند.
حمله با گاز سمی به خوابگاههای دانشجویان دختر از شامگاه پنجشنبه یازدهم اسفند ماه، درست سه ماه پس از آغاز حملات به مدارس و دختران دانشآموز، با حمله به خوابگاه دختران دانشجوی دانشگاه فنی و حرفهای کرج آغاز شد.
پس از آن خوابگاه یاس، خوابگاه دختران دانشجوی دانشگاه فنی و حرفهای ارومیه، نیز در اولین ساعتهای بامداد یکشنبه چهاردهم اسفند ماه با گاز سمی مورد حمله قرار گرفت.
در خوابگاه دخترانه یاس ۴۵۰ دانشجوی دختر اسکان دارند که تعدادی از آنها مسموم شدند و دستکم ۲۹ دانشجو پس از انتقال به بیمارستانهای ارومیه، بستری شدند.
روزنامه شرق نیز روز یکشنبه در گزارشی از «گسترش حملات با گاز سمی به خوابگاههای دانشجویان دختر» خبر داد و نوشت که خوابگاه دختران دانشکده فنی و حرفهای در ارومیه تاکنون «دو بار» هدف این حملات قرار گرفته است.
مهسا امینی دختر ۲۲ ساله اهل سقز روز جمعه ۲۵ شهریورماه بر اثر جراحات ناشی از ضرب و شتم ماموران پلیس امنیت اخلاقی جمهوری اسلامی ایران، به قتل رسید.
پدر مهسا امینی اعلام کرد در صورتی که شکایت «فردی» و «موردی» او در پرونده مرگ دخترش به نتیجه نرسد، از هر راه دیگری از جمله به شکل گروهی و در کنار دیگر خانوادههای دادخواه، این موضوع را پیگیری خواهد کرد.
او همچنین ضمن ابراز همدردی با خانوادههای قربانیان سرکوب خشن در شش ماه گذشته گفت که با این خانوادهها «درد مشترک داریم».
امجد امینی در گفتوگویی اختصاصی گفت که پیگیری فردی و موردی پرونده «قتل» مهسا نیز تاکنون به این دلیل بوده است که بهانهای به دست کسی داده نشود.
ه نظر میرسد آقای امینی به مقامات و نهادهای حکومتی اشاره دارد که در ماههای گذشته همواره تلاش کردهاند با طبیعی جلوه دادن مرگ مهسا، شکلگیری اعتراضات گسترده در ایران را به سایر کشورها و رسانهها خارج از ایران نسبت دهند.
مرگ دختر آقای امینی، مهسا، در بازداشت گشت ارشاد به اعتراضاتی بیسابقه در ایران دامن زد که پس از نزدیک به شش ماه همچنان ادامه دارد.
در جریان اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی که با اعتراض به حجاب اجباری آغاز شد و خیلی زود از صدر تا ذیل حکومت را نشانه گرفت بیش از ۵۰۰ معترض در شهرهای مختلف ایران کشته شدند.
این سرکوب مرگبار و خشونتآمیز جمهوری اسلامی با واکنشهای گسترده داخلی و بینالمللی همراه شد. از جمله جمعی از خانوادههای کشتهشدگان به دست جمهوری اسلامی پیشتر با انتشار پیامی از آغاز به کار «شورای انقلابی دادخواهان» خبر دادند و پیگیری «عدالت انتقالی و تاسیس دادگستری مستقل» را از اهداف اصلی این شورا اعلام کردند.
از جمله خواستههای این خانوادهها «تاسیس عدلیهای مستقل از نظام سیاسی، بعد از سرنگونی رژیم در داخل کشور» بوده است.
خانوادههای جمعی از قربانیان کشتار و اعدام در جمهوری اسلامی معروف به «خانوادههای خاوران» نیز پنجم اسفند با انتشار بیانیهای تحت عنوان «منشور دادخواهی» خواهان محاکمه و مجازات آمران و عاملان جنایات ۴۴ سال گذشته در ایران شده بودند.
خانوادههای زندانیان سیاسی اعدامشده در دهه ۶۰ و بهویژه تابستان ۱۳۶۷ در این بیانیه اعلام کرده بودند: «همه آمران و عاملان و کسانی که در هر لباس و موقعیتی در قتل، شکنجه، اعترافگیری اجباری، صدور احکام حبس و اعدام مخالفان به هر نوعی دست داشتهاند باید در دادگاههای صالح علنی با حضور خانوادههای داغدار و وکلای انتخابی آنها محاکمه و مجازات شوند.»
۱۱ آبان «علیرضا شفیعیخواه» در حوالی میدان پونک در شمال غرب تهران داشت به سمت ماشین خود میرفت، که ناگهان فردی از پشت دو دستش را دور بدن علیرضا قلاب کرد. در آن لحظات، تنها فکری که به ذهنش رسید، این بود که حتما طرف خفتگیر و زورگیر است و میخواهد از او دزدی کند. اما با نزدیک شدن مرد دیگری که با خود کلت داشت، علیرضا متوجه شد که این دو مامورند و میخواهند بازداشتش کنند.
ماموران لباس شخصی که او را بازداشت کردند، به او دستبند زده و سوار ماشین خودش کردند.
بعد از کمی رانندگی، در کمال خونسردی در کنار یک فضای سبز نگه داشتند، او را دستبسته روی چمن انداختند و با مشت و لگد او را مورد ضربوشتم قرار دادند؛ یکی از ماموران با تمام قدرت، «جفتپا» روی پشت علیرضا میپرید. همان پرشها باعث شد، دندههای هفتم تا دهم سمت چپ علیرضا بشکند.
بعد از مدتی ضربوشتم شدید، ماموران او را به کلانتری «باغفیض» در شمال غرب تهران منتقل کردند.
در کلانتری، او برای مدتی حدود ۴ تا ۵ ساعت بازهم زیر مشت و لگد قرار گرفت. منبع آگاهی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده، درباره حال و روز علیرضا شفیعیخواه بعد از آن شکنجهها میگوید: «طوری شده بود که نه میتوانست راه برود نه نفس بکشد. طی این ضربوشتمها استخوان اصلی شانه راستش شکسته شد، رباط صلیبی و مینیسک پای راستش نیز پاره شده است. همین حالا، بعد از سه ماه، با وجود اینکه شانهاش را عمل کرده و با دو پیچ پلاتینی استخوان را سرجایش نگه داشتهاند، دستش را نمیتواند بالا ببرد. پای راستش هم هنوز میلنگد، چون نتوانسته عمل کند.»
با این همه، صبح روز ۱۲آبان، ماموران علیرضا شفیعیخواه را به پلیس اطلاعات و امنیت ناجا میبرند. با وجود شکستگی و درد شدید در ناحیه سینه، کتف و پای راست و بیحسی مچ دست، ماموران تا بامداد روز جمعه، او را در پلیس امنیت و تحت بازجویی مداوم نگه میدارند تا بگوید در آن شب از کجا برمیگشته و درباره «باند شعارنویسی غرب تهران» چه میداند؟
بالاخره روز ۱۳آبان، جسم مجروح علیرضا شفیعیخواه به بیمارستان «سجاد» تهران واقع در خیابان «بهار» منتقل میشود و بعد از عمل جراحی شانه و بدون اینکه دوران نقاهت را طی کند، روز ۱۶آبان، دوباره به پلیس اطلاعات و امنیت سپرده میشود تا بازجویی از سر گرفته شود.
علیرضا از زمان ترخیص از بیمارستان تا انتقال به زندان اوین، چندینبار دیگر نیز تحت بازجویی قرار میگیرد. اگرچه این بازجوییها با شکنجه جسمی همراه نبوده، اما آن گونه که منبع «ایرانوایر» میگوید، ماموران دستکم سهبار او را مقابل دوربین قرار میدهند که یک بار آن نیز دوربین صداوسیما بوده تا علیه خود و دوستانش اعتراف کند.
منبع مطلعی در این زمینه میگوید: «به او گفته بودند که بگوید از خارج پول گرفته، وگرنه برایش اتهام محاربه می زنند. یک بار هم گفته بودند که بگو میخواستی در جایی بمبگذاری کنی، ولی علیرضا زیر بار هیچکدام از اینها نرفته بود.»
سرانجام بعد از ۱۰ روز شکنجه جسمی و فشار روانی برای اعتراف علیه خود و دوستانش، علیرضا شفیعیخواه روز ۲۱آبان، به بند ۴ زندان اوین منتقل میشود.
منبع مطلع میگوید که به محض ورود علیرضا شفیعیخواه به زندان اوین، زندانیان سیاسی از جمله «مهدی محمودیان»، «میلاد ارسنجانی» و «محمد ابوالحسنی»، پرستاری از او را برعهده گرفتند. او میگوید که در اوین خوشبختانه برای علیرضا از بازجویی خبری نبوده است.
شفیعیخواه در بدو ورود با کمک مهدی محمودیان، فعال سیاسی محبوس در زندان اوین به سالن ۳ بند ۴ که اغلب زندانیان سیاسی در آن نگهداری میشوند، منتقل میشود. در آنجا، «جعفر پناهی»، کارگردان مشهور سینمای ایران و از امضاکنندگان بیانیه «تفنگت را زمین بگذار»، برای گرفتن وقت بیمارستان و ارجاع او به بهداری، بارها با زندانبانها وارد بحث میشود.
بدن او به قدری در این مدت ضعیف شده بوده که یک شب، دچار تبولرز میشود و «امیرسالار داوودی»، وکیل حقوقبشری و زندانی سیاسی، برای او فرنی میپزد.
میلاد ارسنجانی، از بازداشتشدگان اعتراضات سراسر آبان ۱۳۹۸ و محمد ابوالحسنی، فعال مدنی که از دی۱۴۰۰ برای تحمل ۴ سال حبس تعزیری در زندان بهسر میبرد، علیرضا را تیمار کرده و از او مراقبت میکردند تا اگر چیزی لازم دارد، با آن حال جسمی وخیم ناچار به حرکت بیشتر نشود.
فرد مطلع میگوید: «در آن سه هفتهای که در زندان اوین بود، به سختی سهبار او را به بیمارستان طالقانی تهران اعزام کردند و میگفتند که خودش باید پول ویزیت، عکسبرداریها و «ام آرآی»ها را بدهد؛ در حالیکه علیرضا اصلا کارت بانکی در زندان نداشت که بتواند از خانوادهاش پول بگیرد.»
او ادامه میدهد: «رفتار بهداری زندان اوین نیز بسیار بد بود. مسوولان بهداری حتی حاضر نمیشدند فشار خون و نبضش را بگیرند. در بهداری کلا از رسیدگی خبری نیست. ولی درباره علیرضا چون تازه عمل کرده بود و نگذاشته بودند دوران بهبودیاش هم سپری شود، بهداری و بهویژه پزشک بهداری دکتر «لطیفی»، از انجام وظایف حرفهای و پزشکی خود خودداری میکردند. پانسمانش را عوض نمیکردند و در مورد کشیدن بخیههای شانهاش کلی سر دواندند. بارها خواهش و تقاضا میکرد تا قبول کنند پانسمانش را عوض کنند.»
این فرد آگاه که خود نیز مدتی را در زندان اوین در بازداشت بوده، میگوید: «کلا در بهداری، دکتر لطیفی رفتار بسیار زنندهای دارد و خودش هم بخشی از روند سرکوب زندانیان است. مثلا دکتر است، ولی با ناسزاگویی و بدرفتاری و انجام ندادن وظایف پزشکیاش، زندانیها را تحت فشار میگذارد.»
اهمال پزشکی در زندانهای ایران به یکی از رویههای معمول آزارواذیت زندانیان، و بهویژه زندانیان سیاسی و عقیدتی تبدیل شده است.
پیشتر سازمان «عفو بینالملل» در گزارشی از جانباختن دستکم ۹۶ زندانی، اعم از چندین زندانی سیاسی در زندانهای ایران، بهدلیل اهمال پزشکی خبر داده بود.
«بکتاش آبتین»، «ساسان نیکنفس» و «بهنام محجوبی»، از جمله آخرین زندانیان سیاسی هستند که بهدلیل اهمال پزشکی و عدم دسترسی به خدمات پزشکی که عمدا از سوی مسوولان زندان بر آنها اعمال شده، کشته شدهاند.
در دی۱۴۰۰، وقتی بکتاش آبتین، نویسنده و شاعر معترض و از اعضای کانون نویسندگان ایران بر اثر ابتلای دوباره به کووید-۱۹ و عدم دسترسی به خدمات درمانی درگذشت، جمعی از زندانیان بند ۸ زندان اوین، در نامهای خبر از جنایتی پنهان دادند؛ اهمال عمدی پزشکی.
بر اساس اطلاعات به دست رسیده، پرونده علیرضا شفیعیخواه با چهار ردیف اتهامی، «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت ملی»، «فعالیت تبلیغی علیه نظام»، «اهانت به مقام معظم رهبری» و «اخلال در نظم و آسایش عمومی»، در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست «ابوالقاسم صلواتی» مورد بررسی قرار گرفته است.
علیرضا هنوز منتظر نتیجه دادگاه بوده که در ۲۵بهمن با یک تماس تلفنی احضار میشود تا تعهدنامهای را امضا کند و مشمول عفو شود.
از اوایل بهمن سال جاری، قوهقضاییه جمهوری اسلامی و رسانههای وابسته به حکومت، از صدور فرمان «عفو» توسط «علی خامنهای» خبر دادهاند. قوهقضاییه در حالی برخی بازداشتشدگان اعتراضات را آزاد کرده که هنوز بسیاری، از جمله ۱۴ تنی که در خطر حکم اعدام هستند، با کابوس زندان دست و پنجه نرم میکنند.
افرادی که آزاد شدهاند در ازای آزادی خود، ناچار به امضای «توبهنامه» شدهاند. برخی دیگر، از جمله زندانیان سیاسی باسابقه را نیز «بهزور» و بدون حتی تعهدنامه از زندان آزاد کردهاند.
کمتر از یک هفته پس از آنکه ابراهیم ریگی، معترض ۲۴ ساله در جریان دومین بازداشت در اثر «ضرب و جرح و شکنجه» نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شد، گزارشها از زاهدان حاکی است که نیروهای امنیتی و مسئولان زندان مرکزی زاهدان پس از شکنجه شش معترض بلوچ و یک معترض اهل مشهد، آنها را در یک سلول و به صورت دسته جمعی مورد «تعرض جنسی» قرار دادهاند.
مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، امام جمعه اهل سنت زاهدان، روز سهشنبه ۳۰ بهمن ماه در پی انتشار گزارشهایی از تجاوز و تعرض جنسی به معترضان بازداشت شده، آن را «جنایت» خواند.
کمپین فعالین بلوچ روز یکشنبه هفتم اسفند ماه با انتشار اسامی شش تن از معترضان، گزارش داد که آنها و همچنین یک معترض اهل مشهد که در جریان اعتراضات بازداشت شده بودند «در زندان مرکزی زاهدان مورد تعرض جنسی» قرار گرفتهاند.
این کمپین هویت این افراد را «بنیامین کوهکن ۱۶ ساله، الیاس کوهکن ۱۹ ساله، یاسین کُبدانی ۱۷ ساله، محمد درویش نارویی ۱۹ ساله، اسحاق ریگی ۲۱ ساله و سعید باران زهی» اعلام کرد و افزود که تاکنون به هویت شهروند بازداشت شده اهل مشهد دسترسی نیافته است.
یک منبع مطلع به کمپین فعالین بلوچ گفت: «مسئولان زندان مرکزی زاهدان با شکنجههای سخت جسمی و روحی قصد اخذ اعترافات اجباری از این هفت معترض را داشتند و پس از با ناکامی در اخذ چنین اعترافاتی، اقدام به تعرض و شکنجه جنسی از طریق شلنگ» به این معترضان بازداشت شده کردهاند.
به گفته این منبع مطلع، «این معترضان بلوچ بازداشت شده، پس از شکنجه و تعرض جنسی از نظر روحی و جسمی در شرایط بسیار اسفناکی بهسر میبرند.»
بنیامین کوهکن و یاسین کُبدانی در حال حاضر در بند کانون اصلاح و تربیت کودکان در زندان مرکزی زاهدان نگهداری میشوند و کمپین فعالیت بلوچ گزارش داد که بنیامین کوهکن پس از اقدام مسئولان زندان در تعرض جنسی، «دو بار اقدام به خودکشی» کرده که نجات یافته است.
پس از انتشار گزارشهایی درباره تعرض جنسی به بنیامین کوهکن» ، مقامهای قضایی به صورت شفاهی خانواده او را گفتهاند که برای او اتهام «محاربه» تعیین کردهاند.
مادر و خاله بنیامین کوهکن که روز سهشنبه سوم اسفند ماه ۱۴۰۱ موفق به ملاقات با او شدند گفتهاند که این نوجوان معترض «از نظر جسمانی و روحی در وضعیت بدی» قرار دارد.
در گزارش کمپین فعالین بلوچ آمده است که مسولان زندان پنج نفر از دیگر معترضان بازداشتی را که مورد تعرض قرار گرفتهاند تهدید کردند که «در صورت رسانهای شدن موضوع تجاوز» برای آنها اتهام «محاربه» صادر خواهد شد.
مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، امام جمعه اهل سنت زاهدان، روز ۳۰ بهمن ماه در واکنش به اخبار منتشر شده از تجاوز و تعرض جنسی به زندانیان»، آن را محکوم کرد و گفت: «افرادی که بهعنوان مامور و بازجو به بازداشتشدگان تجاوز کردهاند، مرتکب بدترین جنایت شدهاند.»
امام جمعه زاهدان همچنین گفت که «ملت ایران حتی اگر از خون به ناحق ریخته شده فرزندان خود بگذرد، از عاملان و آمران تجاوز نخواهد گذشت.»
مولوی عبدالحمید همچنین نوشت: «از نهادها وشخصیتهای آزاده میخواهیم جهت جلوگیری از این جنایت و انحراف وحشتناک» ورود کنند.
گزارش جزییات تجاوز و تعرض جنسی به معترضان بازداشت شده در زندان مرکزی زاهدان درحالی منتشر شده است که ابراهیم ریگی، معترضی که مهر بازداشت و یازدهم دی ماه آزاد شده بود، پس از بازداشت دوباره در چهارشنبه ۳ اسفند ماه در اثر «ضرب و جرح» و «شکنجه» در بازداشتگاه کلانتری ۱۲ زاهدان کشته شد.
سازمان عفو بینالملل در بیانیهای تاکید کرد که اطلاعات و اسنادی در اختیار دارد که نشان میدهد ابراهیم ریگی، معترض ۲۴ ساله بلوچ، در اثر «ضرب و جرح» حین بازداشت و «شکنجه» در کلانتری انتظامی زاهدان کشته شده است و این نشان دهنده «حمله وحشتناک مقامهای جمهوری اسلامی به حق حیات» است.
ابراهیم ریگی، معترض ۲۴ ساله، روز ۲۱ مهر بازداشت و ۱۱ دی با تودیع قرار وثیقه آزاد شده بود اما شامگاه چهارشنبه سوم اسفند به دست «چند نفر با یک دستگاه خودرو تویوتا هایلوکس» دستگیر و یک ساعت پس از انتقال او به کلانتری ۱۲ شهرستان زاهدان جان خود را از دست داده است.
در بیانیه عفو بینالملل که روز جمعه پنجم اسفند ماه منتشر شد، سازمان عفو بینالملل تاکید کرد که مقامهای حکومتی سعی کردهاند خانواده ابراهیم ریگی را تحت فشار قرار دهند تا پیکر او را بدون کالبد شکافی دفن کنند و علاوه بر این، مقامهای جمهوری اسلامی برای فرار از مسئولیت «اطلاعات ضد و نقیض در مورد نحوه مرگ» این معترض جوان مطرح کردهاند و از جمله مدعی شدهاند که این معترض جوان در اثر «حمله قلبی» جان خود را از دست داده است.
عفو بینالملل همزمان از قول یک منبع آگاه تاکید کرد که ارزیابی اولیه پزشکی قانونی نشان داده که «ضرب و شتم دلیل مرگ ابراهیم ریگی» بوده است و مقامهای حکومتی فقط پس از آنکه خانواده این معترض جوان از دفن او خودداری کردند در روز جمعه با «کالبد شکافی» او موافقت کردند.
یک منبع آگاه با تاکید بر اینکه «ابراهیم ریگی یک ساعت پس از بازداشت به دست نیروهای امنیتی لباس شخصی در محل کلانتری» کشته شده است، به عفو بینالملل گفت که «ابراهیم پس از بازداشت در خیابان، مورد ضرب و شتم» قرار گرفته بود و ارزیابی اولیه پزشکی قانونی از معاینه پیکر او نیز به ضرب و شتمهای بعدی حین بازداشت در کلانتری اشاره دارد.
عفو بینالملل در بیانیه روز جمعه خود تاکید کرد که به استناد اطلاعاتی که به دست آورده است، مقامهایی که یک ساعت پس از بازداشت ابراهیم ریگی به کلانتری رفتهاند و در ارزیابی اولیه تایید کردهاند که این معترض جوان «بر اثر ضرب و شتم» دچار جراحات شده و جان خود را از دست داده است.
در بیانیه عفو بینالملل تاکید شده «همه کسانی که مظنون به نقش داشتن در شکنجه و مرگ ابراهیم ریگی» حین بازداشت او هستند «باید مورد تحقیقات جنایی قرار گرفته و در یک دادرسی عادلانه محاکمه شوند».
با وجود اعلام خبر دستور «عفو» دانشجویان معترض از سوی رئیس جمهوری اسلامی، صدور احکام سنگین علیه دانشجویان از جمله اخراج، تعلیق و پرداخت خسارت به دانشگاه همچنان دارد.
شورای صنفی دانشجویان کشور از محمد دارکش، دانشجوی دکترای جامعهشناسی دانشگاه تهران به عنوان یکی از دانشجویانی نام برده است که بر اساس رأی شورای بدوی کمیته انضباطی دانشگاه به دو نیمسال محرومیت از تحصیل با احتساب در سنوات و پرداخت پنج میلیون تومان خسارت به دانشگاه محکوم شده است.
شورای صنفی دانشجویان کشور همچنین گزارش داد که بر اساس اعلام دانشگاه قرار است پرونده آقای دارکش برای اخراج به وزارت علوم فرستاده شود. این در حالی است که این تغییر حکم، بدون تشکیل جلسه مجدد تفهیم اتهام و دفاع این دانشجو صورت گرفته است.
این شورا همچنین اعلام کرده است که نرگس خالقیفرد، دانشجوی دانشگاه تهران و زهرا شاکر، دانشجوی کارشناسی دانشگاه الزهرا حکم محرومیت از تحصیل برای دو نیمسال با احتساب در سنوات را دریافت کردهاند و خانم شاکر در این مدت حق استفاده از خوابگاه دانشگاه را هم ندارد.
امیررضا علیپور، دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی نیز به یک ترم تعلیق از تحصیل محکوم شده است.
انسیه خزعلی، معاون ابراهیم رئیسی، ۲۹ بهمن از دستور «عفو» دانشجویان معترض خبر داده و ابراز امیدواری کرده بود که کمیتههای انضباطی دانشگاهها به این مسئله رسیدگی کنند.
در همین حال گزارش شده که ارژنگ مرتضوی، دانشجوی ورودی ۱۴۰۱ دانشگاه خوارزمی دوم اسفند از زندان مرکزی کرج آزاد شده است.
دانشجویان دانشگاه خوارزمی پیشتر در بیانیهای از بازداشت آقای مرتضوی با عنوان «ربایش» نام برده و ضمن محکوم کردن بلاتکلیفی او خواستار آزادیاش شده بودند.
در جریان اعتراضات دانشجویی در ایران در ماههای گذشته بیش از ۷۰۰ دانشجو در ایران بازداشت و برخی از آنها به احکام سنگین چون حبس، شلاق و ممنوعالخروجی محکوم و دهها دانشجوی دیگر نیز با رأی کمیتههای انضباطی دانشگاه از دانشگاه اخراج و تعلیق شدهاند.