سایتهای نژاد پرستی
21 فوریه هر سال، از طرف سازمان ملل متحد به عنوان روز بزرگداشت زبانهای مادری نامگذاری گشته و هر ساله در این روز به همین مناسبت در سرتاسر جهان جشنها و همچنین نشستهای متعددی در تاکید بر اهمیت زبانهای مادری برگزار میگردد/ و تراوشات ذهنیّتی یک راسیست تمامیت خواه
با توجه به کثرت زبانی و ملی در ایران و همچنین حاکمیت سیستمی تمامیت خواه و مرکز محور، طیفها و جریانات مختلف منصوب به ملل تحت ستم در ایران از جمله تورک، کورد، عرب، بلوچ و … در این روز با برگزاری نشستها و درج مقالات و نوشتجات متعدد در سرتاسر جهان اعتراض خویش را در قبال ظلم ملی و زبانی موجود در کشور که تاریخی نزدیک به یکصد سال را داراست ابراز میکنند. اما درست در نقطه مقابل این اعتراضات برحق و انسانی، ذهنیتی راسیست و دقیقا تمامیت خواه را شاهدیم که هرازچند گاهی مخصوصا در گرماگرم این اعتراضات سر از لاک خویش بیرون آورده به ابراز و اظهار نظر در این خصوص پرداخته و آنگونه که در سطور ذیل نیز بالاجبار بدان اشاره خواهم نمود افکار بیمارگونه و راسیستی خود را آشکار مینمایند.
قاسمی نژاد نامی که خود را از اعضاء اوپوزیسیون نیز می داند و در کسوت مبارزه با جمهوری اسلامی ایران دم از دموکراسی و آزادی نیز میزند از جمله، مثالی بارز از بیماری نژادپرستانه و ضد بشری است که تنها با پراکندن چند تویت، در کنار اینکه پرده از افکار راسیستی و مغز بیمار خود در نزد افکار عمومی برمیدارد، مبادرت به توهین و اهانت به میلیونها غیرفارس که زبان مادری و ملی شان غیر فارسی است، به صورت وقیحانه ایی مینماید.
این مقاله البته در صدد نقد و انتقاد سخنان شخص مورد نظر نیست که جواب و نقد به یک ذهنیت بیمار نژادپرست در عمل مصداق آب در هاون کوبیدن است، اما آشکار ساختن بیش از بیش این نوع تفکر البته اگر بتوان آنرا تفکر نامید نیز جهت شفاف سازی اذهان و افکار قاطبه فعالان و مبارزان راه آزادی در خصوص این نوع سیستم ذهنی خالی از فایده نیز نیست؛ کمااینکه امید نگارنده نیز در جهت احتمالی، هرچند ناچیز مبنی بر وقوف به حقایق برای نویسنده این تویتها و امثالهم، همیشه وجود داشته و خواهد داشت.
شخص مذبور در یکی از نوشته های تویتی خویش تنها یکبار زبانهای مادری را با لحن و روشی که صد البته مخصوص ایشان و همفکرانشان میباشند تایید میکند. با بزرگواری میفرمایند: “تدریس زبان مادری خیلی خوبه، همه زبانهایی که در ایران مورد استفاده اند باید محافظت بشن تا باقی بمونن، هر زبانی در منطقه ایی که مورد استفاده است باید تدریس بشه” و در ادامه اضافه میفرمایند ” … به صورت اختیاری …، آموزش هم باید فارسی باشه”.
بایستی به راقم این سطور خاطرنشان کرد که ملتهایی که در ایران خواستار آموزش به زبان مادری خویش هستند بهتر از حضرات به اهمیت بقاء زبانها واقفند و تفاوت اصطلاح “آموزش زبان مادری” آنچه که در اصل پانزدهم قانون اساسی رژیم اسلامی همراه با رافت و بخشش بی دریغ آن را با “آموزش به زبان مادری” که خواهان آنند را به خوبی میدانند. اما آنچه که مشهود است راقم تویتها نیز این تفاوت را به خوبی میدانند چونکه در تویتهای بعدی خود در کنار استدلالهای بسیار بسیار آبکی البته با هدف حفظ و حراست از تمامیت ارضی ایران به مبارزه با “آموزش به زبان مادری” خیزشی جانانه نموده و در تویتهایی پی در پی به مبارزان و آکتویستهای ملل تحت ستم تاخته. ادبیاتی که مشاهده میشود دقیقا ادبیات به کار گرفته شده از سوی رژیم جمهوری اسلامی ایران است. ذهن تمامیت خواهی که “آموزش به زبان مادری” را زمینه ساز تجزیه معرفی نماید و اهمیت زبان مادری را تنها در شناخت ادبیات آنها به متکلمان تقلیل دهد، نقطه مشترک بسیار قدرتمنی است که فرد مذبور و هفکرانش با رژیم ولایت فقیهی دارند؛ هر مقطعی که صحبت از حقوق ملیتهاست این ذهن تمامیت خواه گذشته از آنکه در کجا باشد، چه در بدنه رژیم باشد و چه در اپوزیسیون مخالف رژیم، یکصدا و متحد در مقابل حقوق زبانی-فرهنگی با بهانه حفظ تمامیت ارضی صف آرایی میکنند. اما نکات جالبتری نیز در این توییتها موجود است که به صورت اجمالی بدان اشاره مینمایم.
در یکی دیگر از هذیان های توییتی فرد معلوم الحال “هدف جریان تجزیه طلب از بحث آموزش به زبان مادری” را ” مانع شدن از ارتباط میان ایرانیان توسط زبان فارسی” و “متوقف کردن مهاجرت درون مرزی” معرفی گشته.
گذشته از اینکه القاب و عنوانی را که شایسته خود ایشان میباشند به مبارزان و ملتهای تحت ستم نسبت میدهند و خبر از میزان عصبانیت و دگم اندیشی و نفرت درونی شان است اما تحلیل فوق نیز از منظری دارای جنبه های عمیق تراژی-کمدی میباشد. بهتر است ایشان نگاهی به درون و بیرون کشور نمایند تا ببینند به برکت همفکر و هم آیینانشان در بدنه رژیم آریا محور و نژادپرست رژیم اسلامی وضعیت اقتصادی استانهای غیر مرکز به درجه ایی از وخامت رسیده که سیل مهاجرت به سوی پایتخت و البته به سوی خارج کشور روان است. ایشان و همفکرانشان به جای اینکه نگران وضعیت مهاجران و مهمانوازی ملتهای تحت ستم در قبال یکدیگر باشند بهتر است در صدد چاره جویی به جهت حل این معضل باشند؛ پاک نمودن صورت مسئله آسان است. ظلم و نابرابری اقتصادی منتج از سیستم مرکزمحور در طول سالیان دراز دلیل اساسی مهاجرت حاشیه به مرکز بوده نه به یکدیگر. اما راقم تویتهای آبکی نفرت پراکن هدفی جز ایجاد دشمنی بین ملتهای غیرفارس را ندارد. این تفکر بلوچ را در مقابل تورک، تورک را در مقابل کورد، عرب را در مقابل تورکمن میگذارد؛ با ایجاد دشمنی و رقابت مصداق بارز “تفرقه بیانداز و حکومت کن” است و البته در این میان خود را حافظ تمامیت ارضی و زبان فارسی و هویت آن جا میزند که به یقین برعکس آن میباشد. بیشک دشمن اساسی تمامیت ارضی و زبان فارسی خود آن ذهنیت تمامیت خواه است.
در نوشته مانند تویتی دیگری با مهمل خواندن “آموزش به زبان مادری”، اذهان خواستاران آن را “غیر متمدن” مینامد و در تکمیل استدلال خود توصیه ایی بس ابلهانه را به طرف مقابل مینماید:”اگر در دنیای متمدن زندگی می کنی فردا پاشو برو مدرسه و بگو باید بچه من ریاضی و فیزیک و شیمی و تاریخ رو به فارسی آموزش بدین، ببین بهت چی میگن” بایستی به ذهن بیمار ایشان یاد داد که ملتهایی که در ایران دارای زبانهای مادری غیر فارس میباشند و در اکثریت قاطع هم هستند قابل مقایسه با مهاجران و میهمانان فارس زبان که به قول ایشان به دنیای متمدن مهاجرت نموده اند نیستند، بلکه صاحبان اصلی و دیرینه و هزاران ساله خاک خود هستند. چگونه چنین افرادی و با کدامین پشتوانه ذهنی، صاحبان اصلی خاک و کاشانه ایالات مختلف را اینچنین به باد تمسخر و اهانت میگیرد.
اما خطاب به این نژاد پرستان بایستی بی پرده گفت که هر حاکمیتی که پایه آن بر ظلم و ستم چه از نوع اقصادی یا ملی و یا فرهنگی و … باشد دیر یا زود سرنگون خواهد شد. رژیم اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست و با اتحاد همکاری همانانی که تو تجزیه طلب و گرگ خاکستری خطاب میکنی سرنگون خواهد گشت و سیستمی تکثرگرا که پایه ها و بنیادش بر عدالت اجتماعی و فرمهای معاصر و ارزشهای واقعی حقوق بشری بنیان نهاده خواهد شد.
N.N
چقدر از تاريخچه فاشيسم در ايران اطلاع داريم؟
مقاله خواندني آقاي رضا مرادي غياث آبادي با عنوان (چقدر فاشيست هستيم؟) را خواندم و با خود گفتم چقدر فاشيسم ايراني را مي شناسيم ؟ با اينكه سالهاست فاشيسم در ايران به طور رسمي و غير رسمي فعاليت مي كند و حداقل چهار ، پنج حزب رسماً فاشيست بوده اند و ده ها حزب و تشكل سياسي رسمي و غير رسمي مواضع و عملكرد فاشيستي داشته و دارند ما چقدر از تاريخچه فاشيسم در ايران اطلاع داريم ؟ تلوزيون هاي صداي آمريكا و بي بي سي ، پارس ، رنگارنگ و تلوزيون ملي ايران (وابسته به مجاهدين خلق) سالانه صدها ساعت برنامه هاي فاشيستي مستقيم و غير مستقيم دارند ، صدها ساعت مصاحبه و برنامه تلوزيوني با داريوش همايون ، عليرضا نوري زاده ، محمدي ، ناصر انقطاع ، مشيري ، پارسا و ….پخش مي شود. در داخل ايران تيم ملي فوتبال كشور را كه بايد بار ملي و نقطه اشتراك تمام مردم و ملل ساكن در ايران را داشته باشد ستارگان پارسي ميخوانند و اخيرا نيز به آن نام شاهزاده پارسي داده اند. در يك سخنراني بالاترين مقام اجرايي كشور سي چهل بار كلمه ملت ايران تكرار ميشود ، آن ديگري پيغمبر اسلام را ايراني ميخواند(!) و در اثر اعتراضات حرف خود را پس مي گيرد و ميگويد من منظورم اين بود كه حضرت ابراهيم ايراني بوده است (!) پشت اسكناس پنج هزار توماني حديث جعل مي كنند. در كتاب هاي درسي ترك ها را چادر نشين و وحشي مي نويسند . خيابان ها را به نام فردوسي پيغمبر تحقير و نژاد پرستي نام گذاري مي كنند و …. با چنين اوضاع و احوالي ما چقدر فاشيسم ايراني را مي شناسيم ؟ حداقل چقدر از تاريخچه احزاب فاشيستي ايران اطلاع داريم ؟
با اين مقدمه كوتاه و علم بر اينكه تاريخ فاشيسم و افكار فاشيستي در ايران از خراسان و با نهضت شعوبيه قرن هاست كه شروع شده است ، مروري كوتاه بر تاريخچه احزاب فاشيستي در محدوده زماني حدود هشتاد سال اخير داشته باشيم :
حزب سومكا:
سومِکا که کوتاه شدهٔ حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران است نام حزبی با عقاید ناسیونال سوسیالیسمی بود که در طول جنگ جهانی دوم در ایران پایه گذاری شد.رهبر این حزب داوود منشیزاده بود.او و تنی چند از سران این حزب تا پیش از شکست آلمان نازی عضو حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان بودند.اما پس از شکست آلمان نازی به ایران بازگشتند.
داوود منشیزاده استاد ادبیات دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ بود. وی همچنین به دلیل همکاری با نیروهای اس اس در نبرد برلین زخمی شد.داوود منشیزاده عامل موثری در ارتباط بین آلمان نازی و ایران بود.حزب سومکا علاوه بر عضوگیری از دانشگاههای ایران دوام زیادی نداشت، گفته میشود رضاشاه نیز در یک دوره به این حزب کمک مالی کرده است.
گروه به طور عمده از ملیگرایان تشکیل شده بود.اما بسیاری از رفتارهای اعضای حزب از حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان برگرفته شده بود ، مانند سلام به سبک حزب نازی.نشان سواستیکا و رنگهای سیاه و سفید به عنوان رنگها و نشان حزب برگزیده شده بودند، با این حال اعضای حزب به شاه نیز احترام می گذاشتند.
ایدئولوژی سومکا برپایه همان شعارهای نازیها بود.حزب در ایران و در مرحله اول بر ضد متفقین اشغالگر فعالیت میکرد ولی هدف اصلی حزب برضد ایدئولوژی کمونیسم بود.سرانجام این حزب در برابر رژیم پهلوی ایستاد و رهبرش به بیرون از کشور رفت. پس از آن چندی یک دگرگونی بنیادی در حزب صورت گرفت و اعضای باقی مانده به همراهی با نیروهای بهرام آریانا پرداختند و بر ضد جمهوری اسلامی فعالیت کردند.نفرت از اعراب، و یهودیها و کمونیستها و جذب روشنفکران از ویژگیهای حزب سومکا بود.
منشي زاده در سال 1293 در تهران بدنيا آمد و پسر يك قزاق از اهالي چوقور سعد (ايروان فعلي) بود.در 1939 به آلمان رفت و در آنجا سعي مي كرد ايران و افغانستان را به هم ملحق كند. در همانجا به حزب نازي پيوست و تا آخرين روزهاي جنگ جهاني دوم در ارتش آلمان خدمت كرد و در روزهاي آخر جنگ در برلن زخمي و مدت 2سال بستري شد. در سال 1329به ايران برگشت و با همكاري يك كرد به نام امير مكري حزب سومكا را تاسيس كرد. عضويت در اين حزب با سوگند ويژه در حاليكه فرد جعبه اي كه محتوي خاك ايران است را در دست داشت انجام مي گرفت. ارگان اين حزب نامه سومكا بود كه با مجله مردان آهنين و سپس شير شرق همكاري مي كرد. نويسنده عمده ان نشريات داريوش همايون (وزير اطلاعات بختيار )بود.
حزب پان ايرانيست:
حزب پان ایرانیست تشکیلاتی است که هدف خود را مبارزه با استکبار، استبداد، استعمار و نژادپرستی (!!!) میداند. پایههای ایدئولوژیک این تشکیلات در ۱۵ شهریور ۱۳۲۰ گذاشته شد و در سال ۱۳۳۰ وارد مرحله حزبی و سیاسی شد. این سازمان در دورههای گوناگون مجلس شورای ملی نماینده داشت. پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) مرکز اصلی حزب به خارج از کشور منتقل شد و هم اکنون در داخل و خارج از ایران به فعالیت خود ادامه میدهد.
مکتب پان ایرانیسم در سال ۱۳۲۶ به رهبری محسن پزشکپور بنیانگذاری گردید .
افراد این مکتب در سالهای ۱۳۲۰ به هنگام ورود نیروهای انگلیسی به ایران و در سالهای ۱۳۲۴ و ۲۵ به هنگام اشغال آذربایجان بدست ارتش سرخ با تشکیل گروههای ضربت و زیرزمینی به مبارزه علیه بیگانگان پرداخته بودند. در سال ۱۳۳۰ خورشیدی مکتب پان ایرانیسم به مرحله نوینی گام گذاشت و حزب پان ایرانیست تشکیل گردید. اندامان حزب پانایرانیست تا سال ۵۷ به گونه آشکار و نهان در میدان سیاسی و فرهنگی ایرانزمین حضور داشتند و چه در مجلس شورای ملی (دورههای ۲۲ و ۲۵) و چه در کابینههای وقت حضور داشتند؛ محسن پزشکپور و دکتر محمدرضا عاملی تهرانی دو تن از اندیشمندان و سیاستمدارانی هستند که به پایداری پایههای تئوریک نهضت پرداختند.
پس از دستگیریهای اندامان و اعدام دکتر عاملی تهرانی ، کادر مرکزی حزب پانایرانیست در سال ۱۳۵۹ به برون مرز انتقال یافت، و لیکن محسن پزشکپور در سال ۱۳۷۰ به ایران بازگشت و حزب کوششهای خود را از سرگرفت. در بهمن ۱۳۷۶ با ادامه ی فعالیتها, کنگره هفتم حزب تشکیل شد. در سال ۱۳۸۱ کنگره ی نهم حزب برگزار گردید و اعضای شورای مرکزی برای مدت سه سال انتخاب شدند پس از آن در سال ۱۳۸۴ با یورش نیروهای انتظامی و امنیتی, کنگره ی دهم حزب ناکام ماند و فشار بر اندامان روزبه روز بیشتر شد و متعاقبا تعدادی از اعضا با احکام بازداشت و حبسهای طویل المدت مواجه شدند. تا تابستان ۱۳۸۹ حزب کماکان با همان کنگره ی قبل و با انجام تغییراتی در کادر رهبری به فعالیتهای خود ادامه می داد در شهریور ماه ۱۳۸۹ رضا کرمانی و حسین شهریاری اعضای بجا مانده از کنگره ی قبلی که به ترتیب در شرایط بازداشت موقت و زندانی زندان گوهردشت بودند, با انتشار بیانیه ای ادامه ی فعالیتهای کنگره نهم را مطابق با ماده ۱۰ اساسنامه ی حزب پان ایرانیست شهریور ۱۳۸۱ به مصلحت ندانسته و خواستار تشکیل شورای موقت رهبری در برونمرز شدند. متعاقبا بیش از صد تن از از اعضا با صدور بیانیه ای در شهریور ۱۳۸۹ اختتام دوران کنگره ی مصوب ۱۳۸۱ را اعلام کردند. و حزب پان ایرانیست از آن تاریخ کماکان برای تشکیل کنگره ی موقت خود در تبعید تلاش می کند. در طول تمام سالهای پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) ,علاوه بر آن دسته اندامان و هواداران حزب پان ایرانیست که در بیشتر شهرهای بزرگ ایران فعالیت دارند ,بسیاری از ایشان در پایتختهای اروپایی و برخی شهرهای کانادا، استرالیا وآمریکا به کوشندگیهای خود ادامه میدهند. ارگان حزب پانایرانیست حاکمیت ملت است. از فروردین ۱۳۷۷ نشریه داخلی حزب پانایرانیست به نام «ضد استعمار» منتشر شد و از شماره ۴۴ به «حاکمیت ملت» تغییر نام داد.
سايت فاشيستي آينده روشن وابسته به حزب پان ايرانيست چنين مي نويسد:
اعضاي مکتب پان ایرانیسم همگی جوان و نوجوان بودند و پیش از آن هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشتند. به اقتضای روح جوانی هر تند بادی سبب جدایی و شاخه شاخه شدن در رده های آنان میشد. داریوش فروهر به همراه عده ای “حزب ملت ایران بر بنیاد مکتب پان ایرانیسم “را تشکیل داد. عده ای “سازمان پان ایرانیست یا پرچمداران”، را تشکیل دادند که محمد مهرداد و ناصر انقطاع از این گروه بودند. گروهی همانند پرویز ورجاوند عاشق مصدق بودند و به جبهه ملی پیوستند. محسن پزشکپور و محمدرضا عاملی تهرانی حزب پان ایرانیست را تشکیل دادند. داریوش همایون هم زمانی با حزب بود زمانی با دایوش فروهر زمانی با حزب سوسیالیست ملی (سومکا) و زمانی هم با رستاخیز …. .بنابر این پان ایرانیسم همچون درختی است که شاخه های گوناگون دارد گذر بسیاری از افراد به دانشگاه ِ آن افتاده.حتی ما در ایران گروه ها و جمعیت هایی داریم که در عمل پان ایرانست هستند ولیکن بنا به دلایلی و مصالحی تمایلی ندارند که با این نام خوانده شود ولی به هر حال جوهر آرمان پان ایرانیسم را که وحدت سرزمین هایی ایرانی به ویژه پیوند مجدد با 17 شهر قفقاز مباشد را در دل و جان پاک آنان نیز ریشه دارد. پان ایرانیست ها در عین صیانت از آرمان های خود، هیچگاه انحصارگر نبوده و آرمان ایران بزرگ را منحصر به خود ندانسته و نمی دانند. بطور کلی هر فرد ضد استعمار و ضد استبداد و ضد استثمار ،هر شخص ضد فرماسونری و ضد جهان وطنی و هر شخص آرمانخواه و مهین پرستی از دید ما در رده ها (صفوف) ما جای دارد، حتی اگر این آرمانها آمیخته با ارزش های دینی باشد،حتی اگر آمیخته با با دلبستگی های دیگر _در حدی که سایر آرمانها را نقض نکند_ باشد.
باید گفت پان ایرانیسم دارای معنایی است که قدمت آن به فردای انعقاد قرارداد های ننگین تاریخ ایران میرسد ولیکن اقدام به انطباق این درون مایه با واگویه (لفظ) پان ایرانیسم حادثه ای است نسبتا جدید که گذشته آن به دهه ی 20 می رسد.پان ایرانیسم به معنای اتحاد و یکپارچگی ایران است و پان لفظی است جا افتاده در ادبیات سیاسی جهان که به معنای همه یا اتحاد می باشد.از دید پان ایرانست ها ایرانیان باید در سرزمین حقیقی خود که ایران زمین با ایران بزرگ نام دارد زندگی کنند در نتیجه تجزیه سرزمین های ایرانی به واحد های ساختگی توسط استعمار عملی بود بر ضد حاکمیت ملی ما. از این جهت پان ایرانیست ها می گویند بایستی با سرزمین های پیش از دوران تجزیه پیوند ها و مناسباتی استوار در جهت نزدیکی دولتها و ملتها و برداشتن مرزها (همچون اتحادیه اروپا) انجام داد.برای نمونه پان ایرانیست ها معتقدند که باید با تاجیکستان که ناحیه ای ایرانی نژاد،ایرانی زبان و ایرانی فرهنگ و ایراندوست است روابطی داشت در راستای تقویت پیوندهای گذشته و مردم دوشنبه از دید ما با یک شهروند اصفهانی یا تبریزی و مشهدی تفاوتی ندارد و هر دو هم مهین ما هستند.حال برخی به خاطر داشتن چنین باورهایی انسان های تهی و بی مایه ما را فاشیست می دانند! چرا که فقط از حقوق غصب شده این ملت دفاع میکنیم! زیرا نمی خواهیم مردم کرد یا شیعه یا قفقازی دچار خون ریزی و جنگ و برادر کشی شوند و یا در زیر ستم حکومت های ستمگری چون رژیم صدام یا آنکارا باشند.نهضت پان ایرانیسم نهضتی است ضد استعمار و ضد فراماسونری و ضد بهره کشی …
احزاب ديگر:
بتدريج احزاب ديگري با شالوده پان ايرانيسم و خط فكري حزب مذكور بوجود آمدند كه موسسين و اعضاء آنها كم و بيش از اين حزب بيرون آمده بودند مانند حزب مردم ايران(داريوش فروهر) ، حزب ايرانيان ، حزب مردم ، حزب ايران نوين (حسنعلي منصور) .
حزب رستاخيز:
حزب رستاخیز ملت ایران معروف به «حزب رستاخیز»، به دستور محمدرضاشاه پهلوی در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ تشکیل شد. همه احزاب مجاز ایران مانند حزب ایران نوین، حزب مردم، حزب پان ایرانیست و حزب ایرانیان در آن ادغام شدند. اندکی بعد عضویت در این حزب اجباری اعلام شد و شاه در سخنان خود گفت: «هر کسی باید جزو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است.» دولت اعلام نمود برای هر ایرانی که خواستار شرکت در حزب نیست گذرنامه صادر میشود و به خارج فرستاده خواهد شد. دبیرکلی حزب جدید در ابتدا به عهده ایرعباس هویدا نخست وزیر وقت و رئیس حزب ایران نوین نهاده شد. بعدها رهبری این حزب به عهده جمشید آموزگار گذارده شد که اندکی بعد به نخست وزیری برگزیده شد. اما عملکرد جمشید آموزگار در حزب که به ایجاد جناح پیشرو انجامید خود از موانع ضعف حزب گشت و به جای آنکه حزب باعث یکرنگی و ثبات در جامعه گردد، خود از عوامل اصلی تشتت آرا و ایجاد اختلاف بین دولتمندان سیاسی گشت. در این بین درگیری جناحهای پیشرو، سازنده و لیبرال بر شدت این جریان افزود.
طيف ديگري از پان ايرانيست ها مثل آيت الله طالقاني ، بازرگان ، ورجاوند و تعدادي از چپ ها جبهه ملي را بوجود آوردند كه از شكم آن مخلوق ناميموني بنام مجاهدين خلق ايران بوجود آمد كه آن هم با انشعاب هاي خونين احزاب زيرزميني چپ گرايي را بيرون داد كه از حوصله اين بحث خارج است.
اورمولو تايماز زمستان 1389
روزنامه اصلاحطلب قانون هجمه شدیدی برعلیه ترکها و سایر اتنیکهای ایرانی آغاز کرده و از هر فرصت و امکانی برای توهین و هجمه برعلیه آنان و حقوق آنان استفاده میکند. از مصاحبه با یونسی تا حمله به منتخبین مردم آذربایجان در مجلس شورای اسلامی از طریق ویدئو، کاریکاتور، مصاحبه، یادداشت و…. راههایی است که این روزنامه برعلیه ترکها بکار بسته است.
این روزنامه حملات خود را به اوج خود رسانده و با انتشار ۵ مطلب در روزنامه و سایت خود، شدت تنفر خود از ترکها را به نمایش گذاشته است.
در مطلب اول خود که به عنوان تیتر یک این روزنامه به چاپ رسیده، مصاحبهای با علی یونسی دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام انجام داده است. علی یونسی که روز یکم اردیبهشت در مصاحبه با روزنامه قانون، منکر وجود تورکها در آذربایجان و منکر تنوع قومی در ایران شده بود، مجددا در این مصاحبه ضمن تاکید بر مواضع قبلی خود، عدم درک درست از سخنانش را دلیل اعتراض مردم و نمایندگان آذربایجان دانست. ایشان در مصاحبه جدید خود برای اصلاح گفتههای پیشین خود، دست به تفسیر کلمههای “فارس” و فارسزبان” زده است.
در مطلب دوم این روزنامه، مطلبی تحت عنوان ” غیرقانونی بودن آموزش به زبان مادری” به قلم فردی به نام ” محمدعلی بهمنیقاجار” به چاپ رسیده است که در این مطلب، نویسنده بطور مضحک آموزش زبان مادری را خلاف موازین بینالمللی و قانون اساسی کشور دانسته است.
وی در بخشی از یادداشت خود آورده است: ” زبان مادری افزون بر اینکه با آزادی های شخصی در تضاد است با وحدت ملی و مصالح اقتصادی و توسعه کشور نیز مغایر است . بحث فقط قربانی کردن هزینه های لازم برای بهداشت و مسکن و امنیت و تغذیه و رفاه اجتماعی نیست ، بلکه دیدگاهی که مروج اولویت بخشیدن به ارزش های انتزاعی فرهنگی به توسعه انسانی است ، خود می تواند ضد توسعه و مغایر منافع اقتصادی باشد. آموزش به زبان مادری به چند پارگی فرهنگی ایران میانجامد و مقدمه موزاییکی و تکه تکه شدن وحدت ملی است وبدیهی بودن این موضوع تا حدی است که شاید نیازی به توضیح و تفسیر چندانی نباشد. در مجموع چنانچه در ابتدای این نوشتار اشاره شد، آموزش به زبان مادری مغایر قانون اساسی ایران است، مبنایی در حقوق بین الملل بشر ندارد، مخالف حق انتخاب آزادانه فردی و غیر اقتصادی بوده و سد و مانعی در برابر توسعه است.”
مطلب سوم این روزنامه، مصاحبهای با سهیلا جلودارزاده، نماینده اصلاحطلب مردم تهران، میباشد که در بخشی از این مصاحبه، جلودارزاده که سخنان وی را باید دیدگاه سیاسیون اصلاحطلب دانست، میگوید: ”به عقیده بنده باید زبان آموزش در مدارس، زبان مشترک ایران، یعنی فارسی باشد. برای ایجاد اتحاد و یکپارچگی در دنیا و کشور خودمان باید آموزش به زبان انگلیسی و فارسی در اولویت کارها باشد؛ البته در کنار حفظ این زبانها باید زمینه را برای نگهداری و حفاظت از گویشهای محلی نیز تقویت کرد و میراث فرهنگی حفظ شود. هیچ قومی به تنهایی پایدار نمیماند و برای پایداری گویشها و فرهنگهای قومهای مختلف ایرانی باید سیستم ملی با همان زبان مشترک فارسی حفظ شود.” با توجه به موقعیت این فرد به عنوان نماینده اصلاحطلب از لیست امید، سخنان ایشان را میتوان دیدگاه و نگرش اصلی اصلاحطلبان در خصوص مردم آذربایجان و ترکها دانست.
چهارمین مطلب مقالهای است با عنوان ”مجلس تبلور انسجام ملی است جای قومگرایی نیست” و به قلم ”کورش الماسی” که با مطالبی سطحی حقوق اولیه ترکها را به کشورهای بیگانه و همسایه مرتبط دانسته و خواستار برخورد با نمایندگان آذربایجان به دلیل دفاع از حقوق ترکها شده است.
وی در قسمتی از یادداشت آورده است: ” اینکه رژیم صهیونیستی ارتباط نزدیکی با کشور جمهوری آذربایجان دارد بر کسی پوشیده نیست. وظیفه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی حساس بودن به هر نوع نشانی که حاکی یا ردپایی (آگاهانه یا ناخودآگاه) از مقاصد بدخواهان کشور دارد، است. اینکه برخی فعالان محیط زیست که فقط با گیاهان، آلودگی آب و هوا، حیوانات سرو کار دارند توسط برخیها تهدید امنیتی و حتی عوامل بیگانه تلقی میشوند، اما حضور با لباس کشور دیگر در مجلس به عنوان نماد انسجام ملی، توسل به ویژگیهای جغرافیایی و محلی توسط اندکی از نمایندگان به منظور حضور مجدد در مجلس شورای اسلامی و تفسیر نادرست قانون اساسی مورد توجه یا حساسیت نهادهای اطلاعاتی و امنیتی قرار نمیگیرد، جای شگفتی دارد.”
پنجمین مطلب با عنوان “تذکرات پوک” نیز به نمایندگان مجلس تعلق داشته و دو تذکر نمایندگان در خصوص مطالب نژادپرستانه روزنامه قانون را اتلاف وقت مجلس و برخواسته از عدم آگاهی نمایندگان دانسته است.
در این مطلب آمده است: ” اما به تازگی از سوی نمایندگان مجلس دو تذکر به خاطر انتشار دو مطلب در روزنامه قانون به ترتیب ابتدا به وزیر ارشاد به خاطر درج یک گزارش و رییس جمهور به خاطر مصاحبه دستیار رییس جمهور در امور اقوام و اقلیت ها صادر شده است. موضوعی که بعد از پیگیری از نمایندگان امضا کننده به این نکته رسیدیم، این است که برخی نمایندگان نخوانده این تذکر ها را امضا کرده اند و برخی دیگر نیز اعلام کردند که متن تذکر بعد از امضا نوشته شده و بخش هایی از متن تذکر را تکذیب کرده و برخی دیگر بر اساس اغراض شخصی دست به امضای تذکر علیه رییس جمهور و وزیر زده اند. این به این معنی است که نه نمایندگان موضوع تذکرات را جدی گرفته اند و نه دولتی ها به تذکرات صادر شده از سوی مجلس وقعی مینهند.”
به نظر میرسد اصلاحطلبان و تریبون آنها “روزنامه قانون” جنگ یک طرفهای علیه ترکها و سایر اتنیکهای ساکن در ایران آغاز کرده و حتی ترجیح میدهند جایگاه لغزان خود در آذربایجان را قربانی عقاید نژادپرستانه کنند و این مطالب و مطالب مشابه در روزنامههای شرق، سازندگی، ابتکار و … آغازی برای مرگ “اصلاحات” در آذربایجان است.
این روزنامه در توضیح نوشته است: برخي از نمايندگان مجلس به دنبال قانوني بر خلاف اصل پانزدهم قانون اساسي هستند
در اصل پانزدهم آمده است كه زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. در اين اصل اشارهاي به آموزش به زبان مادري نشده است.
شايد اين روزها را بتوان با همان پيچ تاريخي معروف همتراز دانست ولي به نظر برخي مسئولان تنها منافع شخصي و جرياني خود را پيشه گرفتهاند و براي آنها اهميتي ندارد كه برسر ملت و كشور در اين بازه مهم و حساس چه خواهد آمد. اين رويه بيشتر در ميان نمايندگان بخشهايي به چشم ميخورد كه حوزه انتخابيه آنها مربوط به عزيزان آذريزبان است.
نمايندگان اين بخشها با هدف جمعآوري آراي مردم حوزه انتخابيه خود تلاش ميكنند تا شعارها و وعدههايي را سر داده و پيگيري كنند كه با وحدت ملي و امنيت كشور همخواني ندارد. آنها با استفاده از حس قوميتگرايي مردم ميكوشند تا آنها را نسبت به ساير اقوام حاضر در كشور برتري داده يا تهيج كنند. تشكيل فراكسيون آذريزبانان، آموزش به زبان مادري، تعيين و گسترش قلمرو در سراسر كشور و ساير اظهارات نامعمول از اين نوع اقدامات و تصميمات بخشي از نمايندگان مجلس است.
◀ گذشته از حمایت روزنامه قانون از تبعیض سیستماتیک نسبت به اقوام مختلف ایرانی در زمینه حق آموزش به زبان مادری، نکته مهم قرار گرفتن این مقاله در کنار مقاله ای از دکتر محسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان و پژوهشگر حوزه توسعه است.
دکتر رنانی ۲۹ آذر ۱۳۹۵ در پیام به دومین همایش توسعه عدالت آموزشی، یکی از بنیادی ترین عوامل توسعه نیافتگی کشور را عدم آموزش به زبان مادری قلمداد کرده و از آن تحت عنوان قتلِ زبانِ مادری و تخریب توسعه در ایران نام برده بود.
چندی پیش خبری در رسانه های ایرانی منتشر شد با عنوان «پاسخ کوبندۀ پروفسور فيروز نادري به ترامپ!» در متن این خبرها آمده بود که دکتر فیروز نادری، مهم ترین شخصیت ایرانی شاغل در ناسا، در واکنش به سیاست های ضد مهاجرتی ترامپ، حرف هائی زده با این محتوا:
پرفسور فیروز نادری (معاون ارشد ناسا و مدیر مطالعات منظومه شمسی) خطاب به سیاست های ضد مهاجرتی ترامپ علیه کشورهای مسلمان از جمله ایران خاطرنشان کرد: آن زمان که ایرانیان صاحب مدرن ترین تمدن باستان بودند هنوز کالیفرنیا زیر آبهای کارائیب مدفون بود! کاش سناتورهای متملق و مشاورانتان به شما می گفتند ۴۳ درصد مدیران ارشد ناسا ایرانی هستند، همین طور ۲۱ درصد اعضای انجمن ریاضیدانان آمریکا، ۱۴ درصد پزشکان، ۱۷ درصد برنامه نویسان و ۱۱ درصد اساتید معروف دانشگاههای آمریکا همگی ایرانی هستند! شما حاصل ده ها سال جنگ رسانه ای، هزاران میلیارد دلار هزینه و گردآوری بهترین نخبگان جهان… را به باد حماقت سپرده اید. شرافت خود را به قیمت دلارهای رژیم کودک کش سعودی حراج کردید. شما آبروی ایالات متحده را حتی در نزدِ متحدان اروپایی خود به کلی برده اید.»
با این که این ادبیات از زبان آدمی مثل فیروز نادری عجیب به نظر می رسید اما به دلیل پوشش گسترده خبری آن در رسانه های ایرانی از قبیل روزنامه قانون و … افکار عمومی آن را باور کرد تا اینکه انتشار این مطالب دروغین باعث شد خود دکتر فیروز نادری این خبر را تکذیب و اظهارات منتسب به خود را رد نماید، وی در صفحه فیس بوکش به این موضوع با عنوان «خبر جعلی» واکنش نشان داد و در پست خود نوشت: «آدم های زیادی با من تماس گرفته اند و از من پرسیده اند که آیا خبری که در زیر می آید و در کشور ایران دست به دست می شود درست است. این خبر اصلا درست نیست. من مخالف سیاست های آقای ترامپ هستم اما این ادبیات من نیست و آمار موجود در خبر در باره ناسا کاملا جعلی است.»
تکذیب این خبر باعث شد در باره موضوع کمی کنجکاو شویم و به همین دلیل سراغ این موضوع رفتیم که چه تعداد ایرانی در ناسا کار می کنند. بهترین کسی که می توانست پاسخ این پرسش را بدهد خود دکتر فیروز نادری بود ما با دکتر نادری تماس گرفتیم و از او در این مورد پرس و جو کردیم. او به ما اعلام کرد که حدود یک درصد از کارکنان ناسا ایرانی هستند. به گفته او ناسا حدود ۲۷ هزار کارمند دارد که حدود یک درصد آنها ایرانی هستند و این یعنی حدود ۲۷۰ نفر ایرانی در این سازمان مشغول به کار هستند.
طی سالهای اخیر، خبری جعلی به این شرح بارها و بارها در فضایِ مجازی منتشر شده است: میترا طاهری مجری شبکه LCI فرانسه که به عنوان زیباترین مجری دنیا شناخته شده در پاسخ به پرسش خبرنگار فرانسوی که چرا جواب رد به شاهزاده های عرب و شیوخ آنها و پسران سرشناس فرانسوی در مقابل در خواست آنان برای ازدواج داده ای،گفت: من با اینکه فقط یک بار در سه سالگی به همراه پدر و مادرم به ایران سفر کردم ولی خود را از نسل پاک آریایی می دانم و فرزند کوروش پادشاه ایران هستم و فرزندانم نیز باید آریایی باشند.
و اما واقعيت ماجرا :
نام اين مجري فرانسوي، ملیسا توریو (به فرانسوی: Mélissa Theuriau) مي باشد و ايشان روزنامهنگار و گوینده اخبار شبکهام۶ (M6) فرانسه است. او در رشته روزنامهنگاری تحصیل کردهاست. پس از آن که مجموعهای از اخبار خوانده شده توسط او در اینترنت بارگذاری شد و روزنامهها او را به عنوان زیباترین گزارشگر اخبار انتخاب کردند، ملیسا توریو به پدیدهای اینترنتی تبدیل گشت. هماکنون وی کمکسردبیر و گوینده اخبار “منطقه ممنوعه” (Zone Interdite) در تلویزیون فرانسه است و جالبترين قسمت داستان اينجاست كه اولا ایشان ایرانی نیستند و دوما اینکه ايشان در ۲۹ مارس سال ۲۰۰۸ با یک کمدین فرانسوی-مراکشی، به نام جمال دبوزی (به انگلیسی: Jamel Debbouze) نامزد شده و در ۷ ماه می ۲۰۰۸ با او ازدواج کرد. آنها در سوم سپتامبر سال ۲۰۰۸ دارای پسری به نام لئون و در سال ۲۰۱۱ دارای دختری به نام لیلا شدند. در سال ۲۰۱۲ در یک رایگیری توسط مجله “گالا” (Gala)، در بین محبوبترین زوجهای فرانسوی، توریو و دبوزی در بالای فهرست ده زوج محبوب، قرار گرفتند.
متاسفانه برخی از روزنامههای موسوم به اصلاح طلب، همچنان ستون های خود را در اختیار افراد و گرایشهای خطرناک پانایرانیست، ضدملی، ضدانقلاب، شووینیست، نژادپرست و رسما باستانگرا قرار میدهند که در حال شکلدادن به نسل جدیدی از پانایرانیستهای فاشیست در ایران هستند. از مشخصات اصلی این گروهها اینکه با گستاخی و وقاحت تمام، انگشت اتهام را به سوی اقوام ایرانی به خصوص عرب های ایران میگیرند و به برخی گرایش های نژادپرستانه در نزد آدمهایی عقبمانده و بیفرهنگ از دو طرف در این زمینه دامن میزنند.
در نتیجه، دائما بحث هایی انحرافی را پیش میکشند که گویی در جنگ تحمیلی، مساله، نه تجاوز یک قدرت دیکتاتوری و منفور بعثی به ایران به مثابه یک کشور مستقل و چندفرهنگی بوده، بلکه ما با نمونهای جدید از جنگ میان «عرب ها» و «پارسیان» روبرو بودهایم. سخنی که دقیقا به وسیله صدام در تمام طول جنگتحمیلی مطرح شدهبود. چنانکه دائما از خیالاتی انحرافی و حوادثی تاریخی چون «قادسیه» سخن میگفت تا «برتری عرب بر عجم» را به عنوان هدف اصلی جنگ مطرح کند. این در حالی بود که در ایران هرگز گفتمان رسمی به طرف استفاده از بحثهای انحرافی نژادپرستانه نرفت و در این رویداد بزرگ، عربهای خوزستان از بزرگترین مدافعان کشور بودند و لحظه ای در ذهن و رفتار خود تردیدی در دفاع از کشور خویش نشان ندادند: هزاران تن از این جوانان شهید شدند تا از ایران و پایندگی و آینده آن دفاع کنند. برای این جوانان لحظه ای جنگ به معنای جنگ «فارس و عرب» نبود.
برخی روزنامه های اصلاح طلب شروع به ارائه تزهای باستانگرایانه کرده اند و زبان عربی و برخی مطالبات شهری مثلا برای نامگذاری خیابانها را بهانهای کردهاند که به هموطنان عرب تبار ما حمله کنند. این کار بارها و بارها تاکنون در رسانههای کشور انجام شده است و توهینهای قومی و زبانی و نژادپرستانه از سوی مجریان، برنامه نویسان، طنزنویسان و … مطرح شده است.
دولت باید از چالشی بزرگ در برابر خود و خطری که همه ما را تهدید میکند، برحذر باشد و هر چه زودتر در برابر گرایشهای پانایرانیستی و باستانگرا در هر رده و از جانب هر کسی مطرح شود و البته از طرف دیگر با هرگونه تمایلات قوم گرایانه و ضدملی و واگرایانه جلوگیری و برخورد کند. اما اعتماد ما با توجه به تاریخ این پهنه بسیار بیشتر به اقوام این کشور است که در طول هزاران سال نشان داده اند به آن پایبند هستند تا به به افرادی که خود را به اصطلاح «متخصص»، «نخبگان فکری» و «روشنفکران» و «دانشگاهیان»ی معرفی میکنند که بیشترین گسست را با مردم دارند و خود را تافته جدا بافته میدانند و میخواهند برای مردم تعیین تکلیف کنند و با پناه گرفتن دروغین زیر تظاهر به حمایتشان از دولت مرکزی، در واقع این دولت را به سوی تخریب خودش هدایت کنند.
باستانگرایی، همواره جز خیانت و سرسپردگی به قدرتهای بیگانه کاری در این کشور نکرده، ایرانی که باستانگرایان از آن صحبت میکنند هرگز در هیچ زمانی در کشور ما وجود نداشتهاست و به شهادت بزرگترین ایرانشناسان جهان، چیزی نیست جز ملغمهای از نداشتن دانش نسبت به جهان باستان و تاریخ ایران و تمایلات راست سیاسی و خودباختگی دربرابر قدرت های بیگانهای که دائما عصر طلایی پیش از انقلاب به ویژه دوره پهلوی اول را در زرورقی دروغین برای مردم ما به نمایش می گذارند.
ایران همواره سرزمین فرهنگها، زبانها، سبکهای زندگی و تنوع بیاندازه ای از همه جنبههای فرهنگ بودهاست و سیاستهای گوناگون توانستهاند این تنوع را مدیریت کنند و هر وقت نتوانستهاند این کار رابکنند، کشور از دست رفته است. دولت آقای روحانی باید بتواند با این گرایشهای خطرناک و تخریبگر که به دیگران از جمله به طرفداران دفاع از فرهنگ مردم عرب تبار ایران تهمت میزنند، برخورد کند.
انتشار چنین مطالبی در مطبوعات ما، و بازتاب سخنان نژادپرستانه یا قومپرستانه در همه رسانههای ما باید، همچون همه کشورهای پیشرفته جهان، ممنوع و شامل مجازاتهای عمومی باشند. نباید به این افراد اجازه داد به هیچ یک از اقوام ما توهین کنند زیرا این گونه رفتارها خاصیت سرایت دارند. این امر به خصوص درباره عربهای ایرانی که از محرومترین و همچنین وفادارترین و صبورترین مردم ایران هستند صادق است؛ آنها بودند که در جنگ تحمیلی جان و مال و شهرهای خود را از دست دادند و امروز هم برغم سختترین شرایط اقلیمی و عدم رفاه، یک لحظه دست از حمایت از دولت وانسجام ملی برنداشتهاند و هرگز اجازه ندادهاند دشمنان این کشور از سختیهای آنها برای منافع خود سودی به دست بیاورند و علیه دولت مرکزی تحریکشان کنند رفتار انتخابی این مردم در انتخابات اخیر خود گویای این امر بود.
نویسنده: جناب ناصر فکوهی استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و مدیر موسسه ‘انسانشناسی و فرهنگ’
ژاپن پس از شکست سنگین از آمریکا در جنگ دوم جهانی به سرعت گام در مسیر توسعه نهاد و پیشرفت کرد و ما چهارده قرن پس از شکست از عربهای مسلمان هنوز مرثیه سرائی می کنیم، آیا تا حالا شاهد ابراز تنفر ژاپنیها از آمریکائیهای فاتح در جنگ بوده اید؟ تنفر ایرانیها از عرب ها چطور؟
ایرانی ها در طول قرن گذشته خشم و تنفر خود را بارها نسبت به اعراب ابراز کرده اند و بارها به بدی از عرب ها یاد کرده و عرب ها را به بدترین شکل به تصویر کشیده اند و تقریبا هر صفت و ویژگی منفی را به عرب ها نسبت داده اند! سوال اینجاست که چرا ایرانی ها از عرب ها تنفر دارند؟ ایرانی ها معتقدند عرب ها، تمدن ایرانی را از بین بردند و اسلام را منتشر کردند. برخی از ایرانی ها از اسلام بیزارند و آن را دینی عربی می دانند که به ظلم و ستم دعوت می کند. آن ها عقب ماندگی خود را به اعراب و اسلام ربط می دهند و ندای بازگشت به فرهنگ آریایی (هندو-آلمانی) را سر می دهند. حال آنکه این موضوع در مورد ژاپنیها صدق نمی کند.
ژاپن در سال ۱۹۴۵ از آمریکا شکست خورد. اما قبل از آن از ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۵ ژاپن تحت سیطره نظامیگری قرار داشت و قدرت نظامی ژاپن بسیار قوی شد این به ژاپنیها اعتماد به نفس اضافی و زیادی داد و موجب شد تصور اعتلا و برتری داشته باشند. در چنین شرایطی ژاپن تحت تاثیر برخی از مقامات نظامی به سمت نظامیگری سوق پیدا کرد و روزنامهها هم همین جو را دامن زدند و سیاستمداران زیادی هم به سوی نظامیگری کشیده شدند که فاجعهای را به ژاپن تحمیل کرد و باعث شد با شکست در جنگ جهانی دوم به شدت آسیب ببیند و مردان و زنان و کودکان غیرنظامی زیادی از دست بروند. همچنین زیرساختهای اقتصادی و کارخانجات از بین رفتند. با شکست ژاپن در جنگ و خسارتهای اقتصادی و انسانی ناشی از آن ژاپن تغییر موضع داد.
در شرایط عادی کشوری که شکست میخورد نسبت به طرفهای جنگی خود دچار نفرت میشود. اما در مورد ژاپن اتفاقات به نحو دیگری رخ دادند. در خلال جنگ جنایتهایی علیه مردم عادی و غیرنظامی توسط طرفهای جنگ بهویژه آمریکا در ژاپن صورت گرفت و باعث شد نفرت از جنگ و از دشمنان هم در بخشی از جامعه شکل گیرد اما غلبه با کسانی بود که فکر میکردند باید با ابزار مذاکرات دیپلماتیک جلوی خسارتهای بیشتر را بگیرند. بنابراین ژاپن پس از جنگ جهانی دوم به این جمعبندی رسید که که روش ما در خصوص جنگ غلط بوده است و ما باید تغییر کنیم و آمریکا و چین در خصوص ژاپن حق دارند چرا که ما بد عمل کردهایم. به همین جهت و به دلیل چنین جمعبندی ای که در ژاپن به وجود آمد راه برای رفتارهای صلحآمیز پس از جنگ هموار شد. ضرورتی ندارد که دشمنان قبلی از هم متنفر باشند. بنابراین حتی پس از شکست در جنگ هم نیاز نیست دو طرف از همدیگر متنفر باشند.
عوامل موثر بر توسعه در ژاپن:
- ثبات اجتماعی، یعنی تنش کمتر در زمینههای مذهبی و اجتماعی.
- اشتیاق به آموختن از دیگران، ژاپنیها اگر موفقیت به دست بیاورند آن را به استعداد خودشان ربط نمیدهند بلکه آن را ناشی از شانس و میدانند، بنابراین تلاش برای آموختن از دیگران و ارتقای خود را همچنان ادامه میدهند. این ویژگی باعث شد ژاپنیها از خارج از کشور یاد بگیرند.
- انگیزه قربانی کردن امروز به نفع فردا، این عامل باعث شد ژاپنیها پولهای خود را به جای مصرف به پسانداز برای مصارف آتی اختصاص دهند.
- جدیت، ژاپنیها وقتی دستوری را برای انجام کاری دریافت میکنند نسبت به انجام دقیق آن با دقت و وسواس اقدام میکنند.
مهدی قمری و بهنام نورمحمدی به جرمِ چاپ تقویم به زبان ترکی، بازداشت شدند.
مهدی قمری بینیسلی در رابطه با پرونده «چاپ تقویم ترکی» در هفته اخیر، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شد، همزمان با بازداشت آقای قمری، گزارش شده، قرار بازداشت بهنام نورمحمدی، دیگر فعال ترک آذربایجانیِ ساکن تهران که مورخ ۲۳ اسفند ۹۶ بازداشت شده به حکم دادستانی تا تاریخ ۱۰ اردیبهشت ماه تمدید گردیده است. آقای نورمحمدی نیز در رابطه با چاپ تقویم ترکی بازداشت شده است.
سایت تحت نظارت وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه “آذریها”، آقای نورمحمدی را به چاپ تقویم پان ترکسیتی متهم کرده که این تقویم ترکی بوده و روز جهانی زبان مادری و نام پیشهوری در آن درج شده است.
آسمیلاسیون زبانی، نسل کشی و الناسیون فرهنگی، استعمار اقتصادی، انزوای سیاسی و اجتماعی اقوام ایرانی از جمله سیاست های ضد انسانی حکومت ایران است. برخورد امنیتی با فعالیتهای فرهنگی مصداق نقض حقوق بشر میباشد. جوامع جهانی و جریانهای فعال در عرصه حقوق بشر، رژیم ایران را در رابطه با رفتارهای خشن و غیرانسانی بارها مورد انتقاد قرار داده اند. بنا بر حقوق بازداشتی و شهروندی٬ متهم باید نهایتا بعد از ۲۴ ساعت بازداشت٬ تفهیم اتهام گردیده و از حق تماس تلفنی به بستگان درجه یک ممانعتی بعمل نیاید.