سایتهای نژاد پرستی
ایران با ۸۷ میلیون نفر جمعیت، هفت اقلیت قومی را در کنار اکثریت فارس در خود جا داده و به گزارش گروههای حقوق بشری، اقلیتهای ایرانی سالها است که با تبعیض مواجهاند؛ هرچند که این موضوع از سوی حکومت تکذیب میشود.
جامعهشناسی نژاد و روابط قومیتها در ایران از لحاظ تاریخی پیچیده بودهاست و این کشور از نظر قومیتی متنوع است. نژادپرستی در ایران شامل نگرشها و دیدگاههای منفی دربارۀ نژاد یا قومیتهاست که با یکدیگر مرتبط هستند که توسط حکومت در ایران بیان شده و در قوانین، اعمال و اقدامات تبعیضآمیز (از جمله خشونت) در مناطق مختلف اجرا شدهاست.
نژاد پرستی در اصل باور به برتری یک گروه نژادی آدم از گروه های نژادی دیگر دارد و مخربترین نوع آن نیز نژادپرستی نهادی است که آداب و رسوم و قوانین تصویب شده ای که به طور سیستماتیک نابرابری های نژادی در جامعه را ایجاد می کند، منعکس می کند. نژادپرستی نهادی در داخل نهادهای اجتماعی متفاوت نظیر سیستم های آموزشی، اقتصادی و سیاسی شکل می گیرد و با سوق دادن نگرشهای شخصی و رفتارهای هدایت شده افراد به سمت گروه های نژادی یا قومی مشخص، نژاد پرستی فردی را به وجود می آورد.
نژادپرستی یا تبعیض نژادی در ایران به علت عدم آگاهیبخشی، باعث ایجاد تبعیض گسترده یا نادیده گرفتن سایر گروهها از سوی حکومت و جامعه در ایران شدهاست.
ما در ایران با حکومتی سر و کار داریم که اساساً هویتهای غیرِ هویتِ رسمی معیّن خود را به رسمیت نمیشناسد. سیاست حکومت جمهوری اسلامی تا امروز به هیچ وجه در راستای به رسمیت شناختن تنوع هویتی در ایران نبودهاست و در این زمینه، ما در یک نوع بنبست زندگی میکنیم. ما امروز در جامعهای زندگی میکنیم که تبعیض زبانی، مذهبی، فرهنگی و قومی، یکی از اصلیترین مشخصههای آن است. حکومت دینی بر پایهٔ اصالت یک هویت دینی خاص و نوعی اتنوسانترسیم دینی شکل گرفته و شمار مهمی از تبعیضهایی که در ایران وجود دارد، نهادی و قانونی هستند. حکومت هم منکر این تبعیضها نیست و حتی از وجود تبعیض دفاع میکند.
ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان اقوام مختلف ایرانی در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.
در این میان اقلیت بلوچ که تخمین زده میشود تا دو میلیون نفر باشند، به جای اسلام شیعی حاکمان روحانی ایران، سنیمذهباند و هدف تبعیض و سرکوب واقع میشوند.
پس از مرگ مهسا امینی، دختر کرد ایرانی، اعتراضها به حکومت بهویژه در مناطق کردنشین شدید بودهاند. تخمین زده میشود تعداد کردهای ایران حدود ۱۰ میلیون نفر باشند؛ اکثر کردهای ایران نیز سنیاند و بیشتر در مناطق شمال غربی هممرز با ترکیه و عراق زندگی می کنند. کردها در ایران از تبعیض ریشهدار در رنجاند و علاوه بر تضییع حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها، مناطق کردنشین ایران با وضعیت نابسامان اقتصادی نیز مواجهاند.
اعراب ایران گروه دیگریاند که در این گزارش به تبعیضهای جمهوری اسلامی علیه آنها اشاره میشود. تعداد اعراب ایران حدود ۱.۶ میلیون نفر تخمین زده شده است که عمدتا در امتداد مرز عراق در جنوب غربی استان نفتخیز خوزستان زندگی میکنند و با این حال از نابرابری گسترده شکایت دارند. در سال ۲۰۲۱، اعتراضها به کمبود آب بهویژه در استان خوزستان، جایی که با خشکسالی دستوپنجه نرم میکند، شدید بود و با سرکوب نیروهای امنیتی مواجه شد.
همچنین نظام حاکم بر ایران همواره در سالهای حکومتش با تفرقه افکنی در میان قوم های مختلف و تصویب قوانین جانب گرایانه، اقوام آذری زبان کشور را نیز در محرومیت ها و تقابل فرهنگی قرار داده است. حکومت همواره از جدایی بین اقوام سود برده و برای مستحکم شدن پایه های قدرتش به دنبال تفرقه و نفاق در میان اقوام ایرانی بوده و است.
یکی از اقداماتی که از نخستین روز اعتراضات در استان خوزستان از سوی عوامل و حامیان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران آغاز شد، تلاش برای مرتبط کردن اعتراضات مردمی در این استان با تجزیهطلبان و گروههای مسلح بود تا با توجه به حساسیت غالب مردم ایران نسبت به موضوع تمامیّت ارضی، هراس عمومی ایجاد کرده و از حمایت مردم از اعتراضات جلوگیری کنند. در حالی که مقامات و حامیان نظام در اظهارات خود در داخل ایران و سایبریها ولابیگرانش در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هشدارهایی درباره عواقب گسترش و ادامه اعتراضات خوزستان میدادند، تیر اتاق فکرهای جمهوری اسلامی به سنگ خورد و این راهکار نه تنها نتیجه نداد بلکه به برگزاری تظاهرات همبستگی در شهرهای مختلف انجامید.
مردم معترض در استان خوزستان از جمله عربزبانانی که کانون اولیه اعتراضات بودند، شعار یا اقدامی در راستای همسویی یا همراهی با تجزیهطلبان و گروههای مسلح ندادند بلکه با شعار «از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران» نقشه وابستگان و دلبستگان نظام را نقش بر آب کردند. مردم در شهرهای مختلف استان خوزستان که ترکیب متنوعی از اقوام مختلف دارند از جمله در ایذه شعار «بختیاری با عرب اتحاد اتحاد» سر دادند و این شعار را به یکی از بارزترین شعارهای این اعتراضات تبدیل کردند.
در دیگر استانها نیز اعتراضاتی در حمایت از مردم خوزستان صورت گرفت. در برخی شهرهای استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، تهران، البرز، آذربایجان شرقی، گلستان، خراسان شمالی، اردبیل، کرمانشاه و کردستان تجمعات و اعتراضات همبستگی شکل گرفت. شعارهای حمایتی از مردم خوزستان در اعتراضات این شهرها برجسته بود. «خوزستان خوزستان حمایت حمایت» و «آذربایجان بیدار است، حامی خوزستان است» از نمونه این شعارها بودند.
تظاهرات همبستگی در دیگر استانها، از آذربایجان تا خراسان و از کردستان تا اصفهان، بیانگر آگاهی مردم از ضرروت اتحاد ملّی است.
تبعیض نژادی در واقع یکی از اشکال تبعیض و به حاشیه راندن گروههای معینی از مردم است. تبعیض نژادی نوعی از اعمال ستم، ایجاد رابطه فرادستی-فرودستی و تقسیم مردم به گروههایی مبنی بر تقسیمبندیهای گاه، نژادی، گاه قومی و نظایر آن است که شالودهاش بر دو عنصر استوار است. نخست دوگانهسازی «ما» و «آنها» از طریق متمایز کردن گروههای مختلف مردم از یکدیگر از طریق نسبت دادن ویژگیهای گوناگون به هریک و «دیگری سازی» از آنها که جزو «ما» نیستند. در این دوگانه سازی «ما» بر مبنای تفکیک ویژگیهای ساختگی خیالی یا واقعی «نژادی» یا قومی و نظایر آن، گروه مبنا، عادی، برتر، هوشمند، پیشرفته، با فرهنگ، سازنده، هدفمند، منضبط، الگوی انسان و معیار تمدن بشری و.. به شمار میرویم. حال آن که «آن دیگری» گروهی عقبمانده ذهنی یا فرهنگی، ناهنجار، خطرناک، برخوردار از رشد فرهنگی کمتر، سربار و ناتوان، مشکلساز و تهدیدی برای پیشرفت و امنیت است. این دوگانهسازی که در آن خصوصیات مثبت به خود و خصوصیات منفی به دیگری نسبت داده میشود، اساس هر نوع رفتار تبعیضآمیز و از آن جمله «قوم محوری» و تبعیض نژادی است.
نگاه کوتاهی به اخبار مربوط به ترکمنها و منطقه ترکمن نشین از نشریات رژیم و وب سایت های متعدد منطقه نشان میدهد ارگانهای حکومتی در راه اعمال تبعیض نژادی وپایمال نمودن حقوق بشر در رابطه با ترکمنها بسیار جدی عمل می کند. جمهوری اسلامی بویژه طی سالهای اخیر طرحهای گسترش آموزش زبان فارسی را به همراه طرحهای اقتصادی متوجه نواحی مرزی نموده است تا علاوه بر آسیمیله نمودن ترکمنها به بهانه اجرای طرحهای اقتصادی عناصر غیرترکمن را در نواحی مرزی افزایش دهد تا در برابر نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر و انظار عمومی جهانیان مدعی در اکثریت بودن غیر ترکمنها وعدم تمایل ترکمنها به حقوق زبانی و فرهنگی شان گردد.
جمهوری اسلامی همچنان در راه نابودی زبان و فرهنگ ترکمنهای ایران تلاش میکند و بعبارت دیگر در راه هوویت زدائی از ترکمنها جدی وپیگیر است و به هر حیله و روشی متوسل می شود تا ترکمنها آسیمیله وبا هوویت خودشان بیگانه، سردرگم وغرق درفلاکتهای ناشی ازآن شوند.
همچنین درک دولتمردان از حقوق آموزش به زبان مادری و فرهنگی چیزی جز تداوم محرومیت ملیتهای غیرفارس و اعمال تبعیض به قصد هویت زدایی از آنها نیست. نظام جمهوری اسلامی در راه قتل و نابودی زبانهای مادری غیرفارسی در ایران همچنان به حیله های ویژه ی خود متوسل می شود.
رژیم اسلامی در مقابل موج وسیع اعتراضات، به جای توجه به خواسته برحق اهالی غیر فارس زبان ایران، در پی یافتن راههایی برای تثبیت و تشدید این ستمگری است. «طرح بسندگی زبان فارسی» نمونهای ازین تلاشهاست. متولیان آموزش عمومی در جمهوری اسلامی خود بهتر از همه می دانند که زبان مادری اکثریت کودکان کلاس اول دبستان، زبان فارسی نیست و اکثریت دانش آموزان «تَرک تحصیل» در میانه تحصیل، کودکان غیر فارس زباناند. با اینهمه، چون بر اساس امتیاز انحصاری زبان فارسی عمل می کنند، چاره را در این یافتهاند که تحمیل زبان دیگر را از طریق فشار و آزار بیشتر کودکان و خانوادههایشان پیش ببرند. اینان می کوشند جبر و آزار و شکنجه کودکان را پیش از دبستان شروع کنند تا به هدف برسند. مسئولان آموزشی رژیم، کودکانی را که زبان مادری آنان فارسی نیست، کودکان «دو زبانه» می نامند! جوابی هم به این پرسش ندارند که اگر کودکی دو زبانه است چرا باید در تحصیل به یکی از آن دو زبان گرفتار اینهمه رنج و شکنجه شود؟
زبان مادری برای غیر فارس زبانهای ایران، ساکت و یا گرفتار عدم صراحتاند. طرز فکری که، گاه «زبان» را تا سطح امری حاشیهای و صرفاً «وسیله ارتباط» میان انسانها پائین میآورد، گاه با تحریف صورت مسئله، آموزش به زبان مادری را سبب گسست رابطه میان همه ایرانیان معرفی می کند، زمانی زبانهای دیگر در کشور را فاقد کیفیت برای تحصیل جلوه می دهد و البته به این نیز آویزان می شود که گویا طرفداران حق آموزش به زبان مادری، منکر لزوم زبان اداری – ارتباطی برای سراسر کشور هستند. اینها همه در اصل برای پاک کردن صورت مسئله است. در حالیکه، حرف به هیچ وجه بر سر حذف زبان فارسی به عنوان زبان اداری و ارتباطی امروزی کشور از موسسات آموزش عمومی نیست، بلکه به رسمیت شناختن حق تحصیل به زبان مادری در مقام حق برای همه ایرانیان است و پایبندی به آن در عمل. این رعایت اقتضای رنگارنگی ملی در ایران است تا غیر فارسی زبانان کشور، زبان مادری خود و زبان اداری ارتباطی در ایران – یعنی فارسی را- به تناسب و با توجه به دوران تحصیل، بیاموزند.
یکی از مغلطههای اساسی مخالفان تحصیل به زبان مادری برای همه ایرانیان، اینست که راهیابی زبانی دیگر از زبانهای مردم ایران به مدارسی از کشور، معنایی جز تجزیه ایران و یا هموار کردن راه برای آن نخواهد داشت. چنین استدلالی نه فقط عملاً به حقوق و کرامت انسان و رفع رنج میلیونها کودک و نوجوان دانش آموز پایبندی نشان نمیدهد، حتی در قید الزامات یکپارچگی ایران نیز نیست. شرط یکپارچگی، همبستگی ملی است که این نیز جز با دموکراسی و آزادی و رعایت حقوق شهروندی همگانی میسر نمیشود. این رویکرد از اینرو حاضر به تامل بر تجارب دهها کشور چند زبانه با چندین زبان تدریس در جهان معاصرنیست که اسیر تبعیض گرایی است و لذا در عمل، ایران استبدادی در قلمرو زبان فارسی را به ایرانی دموکراتیک با زبانهای همه ساکنان آن ترجیح می دهد.
ترکمن صحرا منطقهای در شمال شرقی ایران است و شهرهای گنبد کاووس، بندر ترکمن، آققلا، مراوهتپه، کلاله، سیمینشهر، گمشتپه، نگینشهر، انبار آلوم و داشلی برون، بجنورد، درگز، شهر فراغی، گلیداغ و اطراف تربت جام را در بر میگیرد. از لحاظ موقعیت جغرافیایی این منطقه از غرب به دریای خزر و از شمال به جمهوری ترکمنستان محدود میشود که با طول ۴۰۰ کیلومتر از غرب به شرق گستردهاست و از مشرق به خراسان و منطقه نیمهخشک بجنورد و درهگز و از جنوب به کوهپایههای جنگلی البرز شمالی محدود است.
آمار رسمى از جمعيت تركمنها همچون ساير گروههاى قومی در ايران در دسترس نيست. اما فعالان تركمن مى گويند كه جمعيت ترکمنهای ایران حدودا سه میلیون نفر مى باشد و تقريبا 95% آنان در دو استان گلستان وخراسان شمالی زندگی میکنند وبه لحاظ جغرافیائی بترتیب در شرق دریای خزر قراردارند. بقیه ترکمنها بیشترشان در خراسان رضوی( یا مرکزی) درشهرستانی بنام تربت جام زندگی میکنند.
ترکمنها از مسلمان “اهل سنت و جماعت” و تابع فقه حنفی هستند. و از اين جهت همانند ساير شهروندان اهل سنت ايران از تبعيض مذهبى توسط مقامات جمهورى اسلامى و نيز نابرابرى در قوانين و سياستهاى كلى دولت رنج مى برند.
.
در جنوب ایران، اقلیتی بومی زندگی میکنند که تیرگی رنگ پوست، آنها را به لحاظ ظاهری از دیگر ایرانیان که رنگ پوستشان غالبا روشنتر یا سبزه است متمایز میکند. این اقلیت تجربه تلخی از ادبیات سخیف و زبان نژادپرستانه برخی از هموطنانشان دارند و از شنیدن خطابهای نژادپرستانهای چون کاکاسیاه، سیاسمبو و … آزار دیدهاند.
اما فارغ از این تجربه تلخ که ما ایرانیان با پوست روشنتر، درک بلاواسطهای از آن نداریم، انواع دیگری از رفتارهای دیگرستیزانه که گاه مولفههایی آشکارا نژادپرستانه دارد در ایران بیداد میکند. در چارچوب پارادایم نژادپرستی فرهنگی، مهم نیست رنگ پوست سیاه باشد یا سفید، لُر باشی یا عرب، بلوچ باشی یا کُرد، چرا که در مقام تحقیر، حذف و انکار، خصیصههای رفتاری و فرهنگی تو یا آنچه نسبت داده میشود میتواند موجب تبعیضنژادی شود.
با آنکه عربهای کشورمان در صد سال گذشته مسیر درآمیختگی ایرانی را پیمودهاند اما تمایز جدی با بقیه هموطنها هم در آنان عمل میکند. آنها قویاً از حس تبعیض نسبت به خود رنج میبرند.
«ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز و عربستیزانه حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان عرب در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.»
اما آنچه اینجا مسئله است همان نژادپرستی عریان عربستیز است که شهروندان عرب ایرانی را هدف گرفته است و آنها را در کشور خودشان به غیرخودی و شهروند درجه دوم فروکاسته است.
علاوه بر مشکل تکزبانه بودن نظام آموزشی رسمی که موجب عقب ماندن و افت تحصیلی دانشآموزان عرب میشود که زبان فارس را ابتدا به ساکن اصلا بلد نیستند، نرخ پایین اشتغال و درآمد اندک خانوادههای عرب و بدل شدن کودکان به کمک خرج خانواده در غیاب یک نظام موثر تامین و خدمات اجتماعی، از جمله دیگر عوامل بازماندن این کودکان از تحصیل است. این دور باطل و بسته فقر و توسعهنیافتگی است.
اغلب عربها در ایران، دستکم آنهایی که در مقاطعی از زندگی خود ناچار شدهاند با ساختارهای رسمی در ارتباط باشند، در مقطعی ناچار شدهاند از هویت عربی خود فاصله بگیرند یا آن را پنهان کنند تا خودشان را در مقابل آسیبهای نژادپرستی عربستیز حفظ کنند. این پنهانکاری حتی شامل حال کودکان هم شده است، وقتی کودک عرب نمیخواهد کسی در مدرسه بداند او عرب است و اسم عربی پدر یا مادرش را هم وقتی ناچار باشد بگوید، در گوش معلم زمزمه میکند تا مورد تمسخر قرار نگیرد.
ظلمی که به اقوام مختلف ایرانی با پیشینه ی فرهنگی و تاریخی عظیمشان در سالهای حکومت جمهوری اسلامی بر ایران شده امروزه در جای جای میهنمان به چشم میخورد. جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند. و همینطور به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. این روندیست که حاکمیت برای ابقای خود پیش گرفته و در شکلگیری نفاق بین قومیت ها تلاش میکند.
یک نوزاد در شهرستان تبریز علیرغم سپری شدن دو هفته از زمان تولد، به دلیل مخالفت اداره ثبت احوال این شهرستان با نام انتخابی، از داشتن شناسنامه محروم مانده است.
اداره ثبت احوال تبریز از صدور شناسنامه برای این کودک به نام انتخابی “ائل آنا” خودداری کرده است.
پدر این نوزاد با انتشار مطلبی در صفحه شخصی خود نوشت: “دو هفته سپری شد و هنوز نتوانسته ایم برای فرزندم شناسنامه بگیریم. اداره ثبت احوال می گوید چنین نامی در سیستم ما ثبت نشده و نمیتوانیم خارج از اسامی ثبت شده در سیستم اسم دیگری ثبت کنیم.”
لازم به یادآوری است اداره ثبت احوال بر اساس کتابچه اسامی که توسط دولت تهیه میشود، اقدام کرده و تمامی اسامی که خارج از لیست درج شده در این کتاب باشد را اسامی غیرمجاز برمیشمارد. محدودیتها و بینش سیاسی و مذهبی اعمال شده در این کتاب عملا بسیاری از شهروندان را از نامگذاری کودکان خود بر اساس هویتهای مذهبی، قومی و یا فرهنگی خود بر خلاف مقاولهنامه هایحقوق بشری محروم میکند.
در بند ۱ ماده ۷ پیماننامه حقوق کودک مجمع عمومی سازمان ملل متحد آمده است: «تولد کودک بلافاصله پس از به دنیا آمدن ثبت میشود و از حقوقی مانند حق داشتن نام، کسب تابعیت، و در صورت امکان شناسایی والدین و قرار گرفتن تحت سرپرستی آنها برخوردار است.»
در قرآن و احادیث نبوی که مقامات حکومت جمهوری اسلامی خود را مقید به رعایت آن میدانند انتخاب نام نیک برای فرزند جزو وظایف والدین محسوب میشود که مسئولین مربوطه این حق را از والدین سلب نموده و ثبت احوال کشور با ارائه لیستی از نامها مانع نامگذاری والدین به نامهای انتخابی میشوند.
اداره ثبت احوال کشور در اکثر شهرهای آذربایجان جنوبی علی رغم پیگیری والدینی که قصد انتخاب نام ترکی برای فرزندان خویش را دارند با صدور شناسنامه برای نامهای انتخابی با دلایلی همچون بیگانه بودن نام و یا عدم وجود نام انتخابی در لیست اسامی مجاز مخالفت می کنند و در برخی موارد روند صدور شناسنامه با دخالت دادگاه و یا فشار افکار عمومی سالها به طول می کشد.
مخالفت با انتخاب نام ترکی! نوزادی محروم از شناسنامه به نام «ایستک»
مخالفت با انتخاب نام ترکی! نوزادی محروم از شناسنامه به نام «ایستک»
رفتارهای متناقض نظام با اقوام مختلف و حتی فراتر از آن اجرای قوانین دستوری برای همه ی قوم ها نتیجه ای به جز نابودی ریشه های فرهنگی، میراث تاریخی، حیاط وحش وماهیت تاریخی ایران نداشته است. و حاصلش امروزه در اقصی نقاط کشور مشهود است. در زمینه ی احیا و حفاظت از محیط زیست هم ما شاهد نژادپرستی در کشور خود هستیم. به طور مثال دریاچه ی چیتگر واقع در غرب تهران تبدیل به دریاچه ای بزرگتر و محلی برای گردشگری پایتخت نشینان شد و از سوی دیگر دریاچه ی ارومیه با قدمت 13000 سال با وجود اختصاص بودجه های کلان برای احیا به علت ناکارمدی مسئولین و اختلاس به خشکی 100 درصد رسید. باید از خود پرسید که آیا در صورتی که این دریاچه در نزدیکی پایتخت قرار داشت هم با چنین عاقبتی مواجه می شد؟
در انتها کافی ست به شرایط نگهداری از آثار باستانی در نقاط مختلف ایران که اکثر خارج از پایتخت قرار دارند دقت بفرمایید .بودجه نگهداری از ۳۴ هزار اثر تاریخی ملی فقط ۲۰۰ میلیارد تومان است!
تفاوت عملکرد حکومت در اختصاص بودجه برای آثار باستانی و محیط زیست (به ویژه فرهنگ اقوام)در مقابل مقداراختصاص بودجه برای نهادهای مذهبی و پروپاگاندای نظام نمونه ی بارزی ازتبعیض و عدم اجرای عدالت است.
پیشینه ی تاریخی و فرهنگی اقوام ایرانی و تنوع زبان ها در کشوری که بستر تمدن های گوناگونی می باشد شرایط را برای تفکر نژادی و خودبرتر بینی قومی فراهم کرده است. این مهم نه تنها در خصوص اقوام بلکه با توجه به زیرساخت های نادرست فرهنگی امروزه در تمام زمینه ها به روشنی آشکار شده است.
به طور مثال شکل گیری یک الگوی مشخص برای تعیین متعارف یا غیر متعارف در حوزه ی پوشش، بدون در نظر گرفتن ریشه های تاریخی و فرهنگی اقوام مختلف سنگ بنای نابودی این فرهنگها محسوب می شود. در حالی که پوشش ظاهری اقوام ما که گاها بالغ بر 10000 سال قدمت داشته کاملا نادیده گرفته شده و حتی تاریخ ایران را با تمامی اقوام داخلشبه تاریخ مذهب تقلیل می دهند.
در واقع وجود روشهای این چنینی نه تنها ریشه در باورهای نژاد پرستی و قوم گرایانه داشته بلکه به روند گسترش و پیشرفت این نوع نگاه ها کمک شایانی کرده است. این وضعیت حتی فراتر از نژادپرستی ست و اعمال نگاه دیکتاتوری در حکومت جمهوری اسلامی، مردم را به خودی و ناخودی تقسیم کرده است..
در فیلمی که از کنفرانس خبری پایان بازی ملوان انزلی و استقلال ملاثانی منتشر شده خبرنگاری با بیشرمی تمام، در سخنانی عتابآمیز از سرمربی استقلال ملاثانی میخواهد بابت عربی صحبت کردن بازیکنانش پاسخگو باشد. گویا از نظر ایشان، صحبت به زبان مادری برای بازیکنان عرب خوزستانی، فقط در عربستان مجاز است و ایرانِ آریاییها، چیزی جز فارسی را برنخواهد تافت.
در ایران مدنظر اینان همه باید به زبان فارسی صحبت کنند، چنان که حتی ابراز احساساتی همچون خوشحالی نیز، جز با زبان رسمی مجاز نیست. حذف تمامی هویتها و شیوههای زیست به نفع یک شیوه یگانهی رسمی زیستن، شیوهای که یک دولت مرکزی و ساختار سلسله مراتبی آن را نمایندگی خواهد کرد، دههها است که یکی از الگوهای مهم حکمرانی در سرزمین ایران است.
این هویت چنان برای سوژههای آریایی-شیعی درونی شده و طبیعی و یگانه شکل مجاز ابراز وجود شمرده میشود که حتی مرئی شدن هویتهایی غیر از هویت رسمی _ حتی در حد چند کلمه خوشحالی به زبانی غیر از فارسی_ هم به عربدهکشی و متورم شدن رگهای گردنشان ختم خواهد شد.
در ایران مدنظر آنان نه چیزی به نام سایر ملیتها وجود دارد، نه گرایش جنسی دیگری وجود دارد و نه جز به مذهب رسمی میتوان باور داشت؛ همه یک شکل و یکسان، یک توده در پیشگاه ولی فقیه.
ما در کشوری زندگی می کنیم چند قومی یا چند ملیتی است. نظام جمهوری اسلامی با فعالیت های خود آشکار کرده که کمر به نابودی فرهنگ ها و آداب و سنن ملت ها بسته است. این کار عین بی عدالتی و نابرابری قومی است. این بی عدالتی و نابرابری فقط در زمینه ی فرهنگ نیست بلکه در همه ی جوانب زندگی مردم ملیت های ایران تاثیر بسزائی گذاشته است.
احترام گذاشتن به زبان و فرهنگ دیگران باعث ایجاد دوستی می شود.
وقت آن رسیده تا چشم ها را باز و وجدان های خفته را بیدار کنیم. طبل نفاق افکنی و تبعیض قومی و زبانی را در کشور ایران به پایان برسانیم و دست دوستی و احترام متقابل را به سوی اقوام مختلف ایرانی دراز کنیم و با یک پوزش خواهی ملی، به تمام مردم این مرز و بوم که قربانی سیاست های ناآگاهانه و ناعادلانه مرکز گرایانه ی جمهوری اسلامی شده اند، اطمینان دهیم که آنها نیز مثل ما ایرانی هستند و دارای حقوق مساوی شهروندی.
تلویزیون ایران در تداوم سیاست های ترک ستیزانه خود، ضمن تکرار اظهارات فاشیستی و نژادپرستانه، زبان ترکی در ایران را «وارداتی» و ترک ها را «بیگانه» خواند.
صدا و سیمای میلی جمهوری اسلامی در طول این 43 سال با تولید برنامه های هدفمند همواره در پی اختلاف افکنی و ایجاد فاصله در بین اقوام مختلف ایران بوده است. این در حالیست که سعادت و بهروزی مردم ایران در گرو اتحاد میان اقوام مختلف شکل میگیرد.
جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند.
«شعبان میرشکرایی» که به عنوان کارشناس، در برنامه «صبح پارسی» شبکه جامجم تلویزیون جمهوری اسلامی حضور داشت ضمن تکرار اراجیف خود، زبان ترکی را «زبانی بیگانه و وارداتی» معرفی و ادعا کرد زبان ترکی پس از حمله مغول ها وارد ایران شده است.
او همانند سایر ترک ستیزان، ضمن انکار تاریخ و هویت ترک ها در ایران، ادعا کرد در ایران «ترک» وجود ندارد و «آذربایجانیها و قشقایی ها» در اصل «فارس» بوده اند که به زور مغول ها، زبانشان از «فارسی» به «ترکی» تغییر یافته است.
اظهارات فاشیستی این فرد خشم کاربران ترک را برانگیخته است.
نژادپرستی و ترک ستیزی در طول یکصد سال گذشته در ایران نهادینه شده و ترک ها در این کشور مکررا مورد تحقیر و توهین های نژاپرستانه قرار می گیرند.
حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، ترک ها مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت ترکی آنها انکار و تحریف می شود.
انکار هویت ترک ها در ایران با هدف اختلاف افکنی بین ترک های قشقایی و آذربایجان جنوبی با ترک های ترکیه، آذربایجان شمالی و سایر نقاط جهان ترک صورت می گیرد تا روند آسیمیله نمودن ترک ها در ایران تسهیل گردد.
اعتراف یک مقام حکومتی به انقلاب جنسی در ایران
محمدرضا کدخدایی، “آخوند” مدیر گروه مطالعات جنسیت و خانواده در نشست «آیندهپژوهی شبهات دینی در حوزه شخصیت و حقوق زن در اسلام» گفت “اگر حوزه و دانشگاه نجنبند، دانشگاه از منظر دین وارد عرصه بررسی قوانین نشود و حوزه به نواجتهادگرایی رونیاورد وضعیت آینده ایران در مسئله زن و خانواده، درست شبیه امروز غرب خواهد بود، یعنی از مرحله روابط آزاد جنسی بین دختر و پسر و سقط جنین عبور کرده و با رواج همجنسگرایی روبرو خواهیم بود.”
وی همچنین گفت: “از دید نظام فکری غالب غربی، ازدواج، تعهد متقابل است که سبب سلب آزادی و ایجاد محدودیت میشود به همین دلیل برای اعطای آزادی فردی بیشتر حاضرند خانواده را متزلزل کنند؛ اینها سقط جنین را از مهمترین شاخصهای توسعه میدانند زیرا وقتی زنان بیشتری وارد بازار کار شوند ثروت بیشتری تولید خواهد شد. نظام غربی تقدس خانواده و مقام مادری و پدری را زیر سؤال میبرد.”
وی ضمن اشاره به انقلاب جنسی در ایران افزود: “ورود به مدرنیته باعث ایجاد شبهات فراوان در زمینه مسائل حقوقی زن و خانواه شد و امروز ما در بسیاری از شاخصها در شاخص انقلاب جنسی قرار داریم که افزایش آمار طلاق و سن ازدواج مؤید آن است. اگر امروز دغدغه حکومت و حوزه و مراکز فرهنگی دغدغهمند مسئله بیحجابی و روابط آزاد بین دختر و پسر است کاملا قابل پیشبینی است که مسئله اصلی حکومت و روحانیت تا ۱۵ سال آینده، موضوع همجنسگرایی است.”
در اعترافات آشکار است که جامعه ایران به طور مشخص زنان و رنگین کمانی ها، علی رغم وجود سرکوبها برپایه قوانین زن ستیز و رنگینکمانی ستیز، تحجر و نرینه سالاری را زیر پا گذشته و راه خود را بسمت آخرین دستاوردهای جهانی بر پایه حق انتخاب، آزادی روابط جنسی، آزادی زن و رنگین کمانی، برابری، سکولاریسم و مدرنیسم که بی شک در غرب به نسبت بسیار بالایی محقق شده است طی میکنند.
پر واضح است که جمهوری اسلامی توان کنترل این انقلاب جنسی که اساس آن در هم کوبیدن هرگونه بردگی و اسارت و خشونت بر پایه جنسیت هست را ندارد. این یک شکست قاطع سیاسی برای حکومت اسلامی است که زن در آن جنس دوم، خانه دار و شوهر دار و بچه دار، و رنگین کمانی تابو و مجرم است؛ بطور قطع با پیشروی اعتراضات در بستر جامعه و نزدیک شدن به آن انقلاب عظیم اجتماعی که راه است، اعترافات وهشدارهایی این چنینی از طرف مقامات حکومتی برای پیدا کردن راهکار جهت حفظ نظام بیشترخواهد شد.
از تاریخ شنبه، چهارم دی ۱۴۰۰، تا امروز، هکرهایی که به نظر میرسد به فرماندهی پدافند سایبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وابسته باشند، در تلاشاند بهحساب کاربری و ایمیل گروهی از فعالان حقوق زنان، حقوق بشر و محیط زیست ایرانی داخل و خارج از ایران نفوذ کنند. هکرها برای این هدف، از یک تکنیک رایج و معمول استفاده کردند؛ تکنیکی که در آن از طرف فردی آشنا و قابلاعتماد برای قربانی حمله یا هک، یک لینک به وبسایت فیشینگ ارسال میشود. این لینک او را به سایتی میبرد که وظیفه آن به دست آوردن رمزعبور حساب اصلی گوگل است؛ پسوردی که هکر با کمک آن میتواند رمز عبور تمام ایمیلها و حسابهای کاربری قربانی را پیدا کند و با استفاده از آنها بهحسابهای او وارد شود.

نمونه ای از پیام خصوصی حاوی لینک فیشینگ ارسال شده در لینکدین برای یک فعال حقوق زنان در روز هفتم دی ماه – Social Media
این نخستین بار نیست که هکرهای وابسته به سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی ایران بهطور گروهی دستهای از افراد را هدف قرار میدهند تا در یک بازه زمانی خاص، اطلاعات موردنیاز برای سازمان متبوعه خود را کسب کنند و شرایط را برای بازداشت گروهی از آنها فراهم آورند. بازداشتهای گروهی زمینه یک پروژه امنیتی را برای سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهیا میکند. این پروژه امنیتی گاه بهمنظور مقابله با خبرنگاران است و گاه برای مقابله با فعالان محیط زیست.
بازه زمانی اقدامهای هکرهای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای دستیابی به رمزعبور حسابهای کاربری گروهی از فعالان حقوق بشر، زنان و محیط زیست، همزمان با سالگرد اعتراض گروهی از فعالان حقوق زنان به حجاب اجباری است. اعتراضهایی که با اعتراض نمادین فردی به نام ویدا موحد در تاریخ ششم دی ۱۳۹۶ آغاز شد و این زن با بستن شال سفید خود به یک چوب و حرکت دادن آن، در حالی که روی یک سکوی برق در خیابان انقلاب اسلامی (شاهرضا سابق) ایستاده بود، قانون حجاب اجباری رژیم جمهوری اسلامی ایران را به چالش کشید.
در اتفاقی مشابه در مهر ۱۳۹۹، فرماندهی سپاه سایبری پس از به دست گرفتن کنترل حساب توییتر یک فعال حقوق زنان پس از بازداشت او و دسترسی به کامپیوترش، توانستند با گروهی از فعالان حقوق زنان در خارج از ایران ارتباط بگیرند و ضمن ارسال لینکهای حاوی بدافزار، محتوای مکالمات نوشتاری ردوبدل شده با آنها یا بین آنها را به دست بیاورند و در وبسایتهای خبری رسانههای حکومتی از جمله جام نیوز و باشگاه خبرنگاران جوان منتشر کنند تا اعتبار قربانیان خود در میان گروه سیاسی را کاهش دهند.
پدافند سایبری سپاه از هک گروهی حسابهای مجازی مخالفان حکومت چه هدفی دارد؟
در سالهای اخیر، فرماندهی پدافند سایبری موسوم به «گرداب» که سپاه سایبری هم نامیده شده، در بازههای زمانی مختلف، هک هماهنگ و حمله به دهها حساب کاربری گروهی از فعالان سیاسی و مخالف رژیم جمهوری اسلامی را آغاز کرد. این اقدامها در راستای اهداف زیر صورت گرفته است:
– جاسوسی و کسب اطلاع از فعالان سیاسی و مخالفان رژیم جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور
– جاسوسی و کسب اطلاعات کافی برای ارائه به دادستانیها بهمنظور دریافت مجوز بازداشت فعالان سیاسی و مخالفان در داخل کشور
– جمعآوری اطلاعات خصوصی بهمنظور اجبار قربانی به همکاری از طریق تهدید به افشای آن در فضای مجازی
– جمعآوری اطلاعات خصوصی و افشای آنها در رسانههای حکومتی در راستای اجرای عملیات روانی بهمنظور کاهش محبوبیت عمومی قربانی در جامعه یا میان گروههای سیاسی مخالف
یکی از نمونههای هک گروهی حسابهای اینترنتی گروهی از افراد داخل ایران که به دستگیری آنها توسط سازمان اطلاعات سپاه منتهی شد، در فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۷ بود. در آن روزها، هکرهای سپاه پاسداران از طریق دسترسی به سامانه پیامک اپراتورهای تلفن همراه موفق شدند با هک کردن حساب برخی از ایرانیان فعال در حوزههای خیریه و آموزشی خارج از ایران و دهها نفر از فعالان مدنی و سیاسی داخل ایران، شرایط را برای بازداشت اعضای موسسه خیریه امام علی فراهم کنند. هکرهای سپاه با استفاده از سامانههای پیامکی اپراتورهای تلفن همراه در ایران، کدهای تایید دومرحلهای برای تغییر رمزعبور حساب کاربری قربانیان را به دست آوردند و با کمک آن، رمزعبور آنها را عوض کردند و کنترل حسابها را به دست گرفتند.
هکرهای سپاه چگونه کنترل حساب کاربری قربانیان خود را به دست میگیرند؟
هک کردن حساب کاربری مخالفان رژیم جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران به دو شکل تقریبا متفاوت صورت میگیرد. هکرهای قراردادی یا بهاصطلاح اجارهای فرماندهی پدافند سایبری یا مرکز بررسی جرائم سازمانیافته اینترنتی سپاه پاسداران همچون همتایانشان در وزارت اطلاعات و همچنین اطلاعات نیروی انتظامی، همانطور که در بالا ذکر شد، به سامانههای پیامک اپراتورهای تلفن همراه در ایران دسترسی دارند.
این سازمانهای امنیتی ابتدا با ارائه کیفرخواست و دریافت مجوز از مراجع قضایی یا بدون اطلاعرسانی به آنها، به فهرست شماره تلفنهای قربانی دست پیدا میکنند. پس از دریافت شماره تلفنها، از اپراتور تلفن همراه مربوطه میخواهند تمامی پیامکهای ارسال شده از/به آن شماره در یک بازه زمانی مشخص یا از ابتدای فعالیت آن شماره را برای آنها ارسال کند. وظیفه افسران اطلاعاتی بررسی تمامی پیامها بهمنظور شناسایی آدرس ایمیل قربانی است.
پس از شناسایی آدرس ایمیل، همانطور که در بالا ذکر شد، هکرها میتوانند بهراحتی با دسترسی به پیامکهای ارسال شده به شماره موبایل قربانی رمزعبور آن را تغییر دهند و سپس به تمام ایمیلها از جمله پیامهای ارسالی و دریافتی ذخیره شده دسترسی داشته باشند. در مرحله بعد، اگر حساب الکترونیکی از نوع جیمیل باشد، هکرها میتوانند به رمزعبور تمام حسابهای دیگر قربانی در رسانههای اجتماعی دست یابند؛ خواه توییتر، لینکداین یا تلگرام.
چگونگی هک حسابهای کاربری مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از ایران
ممکن است اولویت هکرها از دسترسی به ایمیل یا حسابهای دیگر قربانی در فضای مجازی، استفاده از آنها برای دستیابی به حسابهای معتمدان قربانی باشد. معتمدانی که حتی ممکن است ساکن خارج از ایران باشند؛ افرادی که هکرهای سازمان اطلاعات سپاه به دلیل دسترسی نداشتن به پیامکهای آنها، امکان تغییر رمزعبور در نتیجه و دسترسی به ایمیل آنها را ندارند.
در این شرایط، هکرهای سپاه با استفاده از حساب قربانیان ساکن ایران خود، لینکهای موسوم به فیشینگ را برای نزدیکان و مرتبطان او در خارج از ایران میفرستند؛ افرادی که عمدتا فعالان سیاسی و مخالفان رژیم جمهوری اسلامیاند. از میان آنها، افرادی که فعالسازی دومرحلهای از طریق ارسال کد برای تایید هویت پیش از تغییر رمزعبور حسابهای کاربری خود را فعال نکردهاند، بهراحتی قربانی میشوند و کنترل بسیاری از حسابهای کاربری آنان بهخصوص در لینکداین، به دست هکرها میافتد.
در مرحله بعد، هکرها ضمن استفاده از حساب قربانی نهایی خود در خارج از ایران بهمنظور پخش لینکهای موسوم به فیشینگ، جاسوسی و جمعآوری اطلاعات از او را آغاز میکنند. اطلاعاتی که میتواند به شناسایی معتمدان، دوستان و مرتبطان قربانی در داخل ایران منجر شود.
در جریان تلاش اخیر هکرهای وابسته به فرماندهی پدافند سایبری سپاه برای دسترسی به حساب گروهی از فعالان حقوق زنان، حقوق بشر و محیط زیست در داخل و خارج از ایران، این امر از طریق ارسال لینک موسوم به فیشینگ از طرف حساب معتمدان آنها در لینکداین صورت گرفته است. برخی از قربانیان به صرف اعتمادی که به فرستنده داشتند، روی لینکها کلیک کردند و ناخواسته، رمزعبور حساب گوگل خود را در اختیار هکرها قرار دادند. رمزهایی که هکرها برای دسترسی به حساب کاربری قربانی که فعالسازی دومرحلهای را فعال نکرده بود، از آنها استفاده کردند.
آیا وطن پرستی و میهن دوستی همان نژاد پرستی است؟
در روزهای گذشته، پس از انتشار بعضی از مقاله های نگارنده که در آن ها از ایرانیان، رک و پوست کنده درخواست شده بود تا تکلیف شان را ابتدا با خودشان و هویت شان مشخص کنند سپس قدم های بزرگ را برای آزادی وطن بردارند، عده ای معلوم الحال که بسیار روشن است که سیل اعتراضات شان از کجا آب می خورد، نگارنده را متهم به نژاد پرستی کردند و اعلام کردند که نباید میهن پرستی را با سایه نژاد پرستی لکه دار کرد.
حال در پاسخ به این گونه انسان های سطحی نگر و زود قضاوت کن، نگارنده را بر آن داشت تا چند نکته را یادآور شود و تفاوت های میان نژاد پرستی و میهن دوستی را برای آن دوستان مشخص کند تا بیش از این، این دو واژه و صفت کاملا جدا از هم را، به یکدیگر ربط ندهند و یک فرد وطن پرست را با یک دیوانه نژاد پرست اشتباه نگیرند.
نژاد پرستی چیست؟
نژادپرستی نوعی تبعیض بسیار مخرب میان انسانها و یک رفتار بسیار تند و خشن و پر قدرت بر اساس نژادشان است. باوری را میتوان نژادپرست نامید که ادعا کند یک گروه از انسانها بصورت ذاتی و درونی و غیر اکتسابی نسبت به بقیه انسانها والاتر یا پست ترند و لذا شایسته احترام و برخورداری از حقوق برابر با سایر انسانها نیستند. این طرز تفکر از نظر نگارنده بسیارعقب افتاده و مشمئز کننده است و تنها می تواند میان انسان ها و به خصوص میان مردمان کشوری همانند ایران که از اقوام گوناگونی تشکیل شده است اختلاف و جدایی بیاندازد و منجر به تجزیه کشور و از بین رفتن دوستی، عشق و اتحاد میان مردمان یک سرزمین شود.
هیچ کسی نمی تواند به خاطر نژادش، رنگ پوستش،زبان مادری اش و کشوری که در آن متولد شده است، از شخص دیگری بالاتر و بهتر باشد، اینگونه تفکرات دیوانگی محض است و کسی که اینگونه می پندارد باید بدون لحظه ای درنگ خود را به تیمارستان معرفی کند چرا که مغز او ذره ای قدرت فکر کردن و سبک – سنگین کردن مسائل را ندارد.

باید برای ایجاد محبت و دوستی و از بین بردن تبعیض و افکار نژادپرستانه تلاش کرد. نژاد پرستی یک عمل زشت ناپسند است و هیچ ارتباطی با وطن پرستی ندارد.
وطن پرستی چیست؟
برای دانستن معنای وطن پرستی نخست به معنای وطن پرداخته شود؛ معنی واژه وطن در لغت نامه دهخدا: جاباش مردم ، جای باشش مردم، جای باشش، محل اقامت ، مقام و مسکن و … .
معنای آمده در فرهنگ فارسی معین نیز به معنای مقیم شدن در جایی، اقامت در جایی، محل اقامت، جای باش، شهر زادگاه و نیز کشوری که شخص در یکی از نواحی آن متولد شده و نشو و نما کرده آمده است. همچنین در جایی برای وطن ریشهای ایرانی را قائل شده و آن را بهتر از تن معنا کرده بودند.
اما برای دانستن معنای واژه پرستش نباید به ریشه آن توجه شود، این واژه مشتق از واژه پرستار و آن نیز مشتق از پرسیتار میباشد. حال باید دید پریستار چیست و به چه معنایی است:
پرسیتار از دو جزء تشکیل شده است، جزء نخست آن پرسی که معنای پیرامون و دورا دور را می دهد و جزء دوم ایستار، همان ایستادن یا ماندن هست.
منظور از این واژه پرستش یعنی دورا دور هستی یک چیزی گشتن و آنرا به تمامی حفظ کردن است، بسان پرستاری که دورا دور بیمارش میگردد تا از هستی او دفاع کند، بنابراین وطن پرستی به معنای دورادور هستی وطن گشتن و آنرا حفظ کردن و آن را از هر گونه گزند و زخمی دور ساختن و محافظت کردن است.
حال باید دید وطن فقط مشتی خاک است که باید دورا دورش چرخید و از چهارگوشه آن مراقبت کرد و یا وطن را باید خاکی فرا انسانی، فرا مذهبی و فرا معنوی دید که با هستی و نیستی و گوشت و پوست و خون یک انسان گره خورده است؟ نگارنده بر این باور است که وطن را باید ورای همه چیز و همه کس دید، وطن برای یک انسان باید مهم ترین و با ارزش ترین دارایی باشد.
حال آیا محافظت از وطن فقط به معنای دفاع از آن در برابر هر گونه تجاوز بیگانگان است و یا وطن در خود هویت، تاریخ، فرهنگ و هنر و ادبیات کهن و غنی و بی نظیری دارد که باید بسان تخم چشم از آنان در مقابل هجمه اجنبی ها و بیگانگان محافظت کرد و دست نخورده و ناب و تحریف نشده، آن را تقدیم نسل های آینده کرد؟
ایران بدون تاریخ چند هزار ساله معنایی دارد؟ آیا ایران بدون کوروش و خشایار و داریوش و اردشیر و یا ایران بدون فردوسی و حافظ و سعدی و یا ایران تهی از قهرمانانی چون آرش و رستم و سیاوش، فقط و فقط مشتی خاک همانند همه دیگر نقاط دنیا نیست؟
این فرهنگ و هنر و تاریخ ماست که ایران را از دیگر کشورهای جهان متمایز می کند و احترام و ستایش جهانیان را بر می انگیزد و اگر نه که یک فرد خارجی به خاطر دریای مازندران و یا طبیعت غرب ایران، قدم بدین کشور نمی گذارد چرا که می تواند دریایی با ساحلی بهتر و یا طبیعتی بکر تر و زیباتر را در جاهای دیگر دنیا بیابد.

آرش کمانگیر، نماد میهن پرستی و از خود گذشتگی در راه وطن است، حال انسانی همانند آرش کمانگیر با آن منش و شخصیت مثال زدنی چگونه می تواند نژاد پرست باشد؟ وطن پرستی و نژاد پرستی دو مقوله کاملن جدا از هم می باشند.
حال، یک انسان وطن پرست کیست؟
یک انسان وطن پرست، حاضر است جان خود را برای حفظ و زنده نگاه داشتن فرهنگ، هنر، تاریخ و هویت ملی کشور خود که هزاران سال است نسل به نسل چرخیده و سینه به سینه به حال منتقل شده است، بدهد. یک انسان وطن پرست، تاریخ مملکتش را از بر است و سعی می کند راجع به تاریخ کشورش و آنچه که بر سرش آمده بیشتر مطالعه کند تا بتواند دوست را از دشمن و حقیقت را از دروغ تشخیص دهد.
یک انسان وطن پرست بر این باور نیست که نژادش برتر و بهتر از نژادهای دیگر است و انسان هایی از نژادهایی دیگر شایسته احترام نیستند، بلکه یک انسان میهن دوست ضمن احترام به تمامی انسان های دیگر با هر نژاد و رنگ و زبانی، به داشته های تاریخی، فرهنگی و هنری سرزمینش افتخار کرده و در نگهداری و زنده نگاه داشتن آن ارزش های بی نظیر کوشاست.
حال، اگر از نظر دوستان، میهن پرستی و عشق به سرزمین مادری و تلاش برای حفظ و زنده نگاه داشتن فرهنگ اصیل ملی و هویت راستین ایرانی و کوشش برای جلوگیری از تخریب و تحریف تاریخ گوهربار خانه و کاشانه اش، نژاد پرستی است، لطفن نام نگارنده را به عنوان نژادپرست ترین ایرانی، در لیست نژادپرستان خود ثبت کنید.