سازمانهای نژاد پرستی
زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
اصل ۱۵ قانون اساسی ایران میگوید: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
در طول چهار دهه، اجرای این اصل کاملا مغفول باقی مانده و هیچگاه در هیچ مدرسهای در ایران، کتابی برای آموزش زبان محلی آن منطقه در مدارس منتشر نشده است ولی کودکان امکان صحبت کردن به زبان مادری خود را دارند. در برخی موارد اما خبرهایی از بازداشت و صدور احکام حبس برای معلمانی که در تلاش برای آموزش زبانهای محلی مانند کُردی یا آذری بودهاند، منتشر شده است.
آموزش به زبان مادری حق مسلم شهروندان است.
صالح نیکبخت، حقوقدان سرشناس و فعال حقوق بشر که خود اهل استان کردستان ایران است، دیدگاهی متفاوت با نجات بهرامی دارد و آموزش به زبان مادری را حق هر ایرانی میداند.
او پیشتر در این مورد گفته بود: «ما کشوری کثیرالاقوام هستیم. ترک، کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن یا گیلک در ایران زندگی میکنند و ایران فقط تهران یا اصفهان نیست. پس آموزش به زبان مادری در مدارس، حق طبیعی این شهروندان است. مگر همین حالا در بسیاری از مدارس، زبان انگلیسی هم در کنار زبان فارسی، از پایههای ابتدایی به بچهها آموزش داده نمیشود؟ آیا کودکان در سنینی که توانایی یادگیری همزمان چندین زبان را ندارند، نباید زبان قوم و ریشههای خود را یاد بگیرند؟ من میگویم زبان فارسی به عنوان زبان اصلی و ملی ایران هم حتما باید حفظ شود اما میتوان بسیاری از دروس را هم به زبانهای همان قومیت آموزش داد تا ارزشهای محلی، قومیتی و ملی حفظ شوند. این رفتار نظام جمهوری اسلامی که حتی همان اصل ۱۵ قانون اساسی را هم اجرا نمیکند، دقیقا مانند رفتار دولت ترکیه است که چشم بر روی زبان کُردی ۲۵ میلیون نفر میبندد و آنها را مجبور به خواندن و نوشتن به زبان ترکی کرده است.»
وزارت آموزشوپرورش جمهوری اسلامی هیچ کتاب درسی را به زبان قومیتهای مختلف منتشر نکرده است و زبانهایی همچون بلوچی، طبری، گیلکی یا کرمانجی و … نادیده گرفته شدهاند.
ایران با ۸۷ میلیون نفر جمعیت، هفت اقلیت قومی را در کنار اکثریت فارس در خود جا داده و به گزارش گروههای حقوق بشری، اقلیتهای ایرانی سالها است که با تبعیض مواجهاند؛ هرچند که این موضوع از سوی حکومت تکذیب میشود.
جامعهشناسی نژاد و روابط قومیتها در ایران از لحاظ تاریخی پیچیده بودهاست و این کشور از نظر قومیتی متنوع است. نژادپرستی در ایران شامل نگرشها و دیدگاههای منفی دربارۀ نژاد یا قومیتهاست که با یکدیگر مرتبط هستند که توسط حکومت در ایران بیان شده و در قوانین، اعمال و اقدامات تبعیضآمیز (از جمله خشونت) در مناطق مختلف اجرا شدهاست.
نژاد پرستی در اصل باور به برتری یک گروه نژادی آدم از گروه های نژادی دیگر دارد و مخربترین نوع آن نیز نژادپرستی نهادی است که آداب و رسوم و قوانین تصویب شده ای که به طور سیستماتیک نابرابری های نژادی در جامعه را ایجاد می کند، منعکس می کند. نژادپرستی نهادی در داخل نهادهای اجتماعی متفاوت نظیر سیستم های آموزشی، اقتصادی و سیاسی شکل می گیرد و با سوق دادن نگرشهای شخصی و رفتارهای هدایت شده افراد به سمت گروه های نژادی یا قومی مشخص، نژاد پرستی فردی را به وجود می آورد.
نژادپرستی یا تبعیض نژادی در ایران به علت عدم آگاهیبخشی، باعث ایجاد تبعیض گسترده یا نادیده گرفتن سایر گروهها از سوی حکومت و جامعه در ایران شدهاست.
ما در ایران با حکومتی سر و کار داریم که اساساً هویتهای غیرِ هویتِ رسمی معیّن خود را به رسمیت نمیشناسد. سیاست حکومت جمهوری اسلامی تا امروز به هیچ وجه در راستای به رسمیت شناختن تنوع هویتی در ایران نبودهاست و در این زمینه، ما در یک نوع بنبست زندگی میکنیم. ما امروز در جامعهای زندگی میکنیم که تبعیض زبانی، مذهبی، فرهنگی و قومی، یکی از اصلیترین مشخصههای آن است. حکومت دینی بر پایهٔ اصالت یک هویت دینی خاص و نوعی اتنوسانترسیم دینی شکل گرفته و شمار مهمی از تبعیضهایی که در ایران وجود دارد، نهادی و قانونی هستند. حکومت هم منکر این تبعیضها نیست و حتی از وجود تبعیض دفاع میکند.
ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان اقوام مختلف ایرانی در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.
در این میان اقلیت بلوچ که تخمین زده میشود تا دو میلیون نفر باشند، به جای اسلام شیعی حاکمان روحانی ایران، سنیمذهباند و هدف تبعیض و سرکوب واقع میشوند.
پس از مرگ مهسا امینی، دختر کرد ایرانی، اعتراضها به حکومت بهویژه در مناطق کردنشین شدید بودهاند. تخمین زده میشود تعداد کردهای ایران حدود ۱۰ میلیون نفر باشند؛ اکثر کردهای ایران نیز سنیاند و بیشتر در مناطق شمال غربی هممرز با ترکیه و عراق زندگی می کنند. کردها در ایران از تبعیض ریشهدار در رنجاند و علاوه بر تضییع حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها، مناطق کردنشین ایران با وضعیت نابسامان اقتصادی نیز مواجهاند.
اعراب ایران گروه دیگریاند که در این گزارش به تبعیضهای جمهوری اسلامی علیه آنها اشاره میشود. تعداد اعراب ایران حدود ۱.۶ میلیون نفر تخمین زده شده است که عمدتا در امتداد مرز عراق در جنوب غربی استان نفتخیز خوزستان زندگی میکنند و با این حال از نابرابری گسترده شکایت دارند. در سال ۲۰۲۱، اعتراضها به کمبود آب بهویژه در استان خوزستان، جایی که با خشکسالی دستوپنجه نرم میکند، شدید بود و با سرکوب نیروهای امنیتی مواجه شد.
همچنین نظام حاکم بر ایران همواره در سالهای حکومتش با تفرقه افکنی در میان قوم های مختلف و تصویب قوانین جانب گرایانه، اقوام آذری زبان کشور را نیز در محرومیت ها و تقابل فرهنگی قرار داده است. حکومت همواره از جدایی بین اقوام سود برده و برای مستحکم شدن پایه های قدرتش به دنبال تفرقه و نفاق در میان اقوام ایرانی بوده و است.
یکی از اقداماتی که از نخستین روز اعتراضات در استان خوزستان از سوی عوامل و حامیان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران آغاز شد، تلاش برای مرتبط کردن اعتراضات مردمی در این استان با تجزیهطلبان و گروههای مسلح بود تا با توجه به حساسیت غالب مردم ایران نسبت به موضوع تمامیّت ارضی، هراس عمومی ایجاد کرده و از حمایت مردم از اعتراضات جلوگیری کنند. در حالی که مقامات و حامیان نظام در اظهارات خود در داخل ایران و سایبریها ولابیگرانش در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هشدارهایی درباره عواقب گسترش و ادامه اعتراضات خوزستان میدادند، تیر اتاق فکرهای جمهوری اسلامی به سنگ خورد و این راهکار نه تنها نتیجه نداد بلکه به برگزاری تظاهرات همبستگی در شهرهای مختلف انجامید.
مردم معترض در استان خوزستان از جمله عربزبانانی که کانون اولیه اعتراضات بودند، شعار یا اقدامی در راستای همسویی یا همراهی با تجزیهطلبان و گروههای مسلح ندادند بلکه با شعار «از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران» نقشه وابستگان و دلبستگان نظام را نقش بر آب کردند. مردم در شهرهای مختلف استان خوزستان که ترکیب متنوعی از اقوام مختلف دارند از جمله در ایذه شعار «بختیاری با عرب اتحاد اتحاد» سر دادند و این شعار را به یکی از بارزترین شعارهای این اعتراضات تبدیل کردند.
در دیگر استانها نیز اعتراضاتی در حمایت از مردم خوزستان صورت گرفت. در برخی شهرهای استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، تهران، البرز، آذربایجان شرقی، گلستان، خراسان شمالی، اردبیل، کرمانشاه و کردستان تجمعات و اعتراضات همبستگی شکل گرفت. شعارهای حمایتی از مردم خوزستان در اعتراضات این شهرها برجسته بود. «خوزستان خوزستان حمایت حمایت» و «آذربایجان بیدار است، حامی خوزستان است» از نمونه این شعارها بودند.
تظاهرات همبستگی در دیگر استانها، از آذربایجان تا خراسان و از کردستان تا اصفهان، بیانگر آگاهی مردم از ضرروت اتحاد ملّی است.
تبعیض نژادی در واقع یکی از اشکال تبعیض و به حاشیه راندن گروههای معینی از مردم است. تبعیض نژادی نوعی از اعمال ستم، ایجاد رابطه فرادستی-فرودستی و تقسیم مردم به گروههایی مبنی بر تقسیمبندیهای گاه، نژادی، گاه قومی و نظایر آن است که شالودهاش بر دو عنصر استوار است. نخست دوگانهسازی «ما» و «آنها» از طریق متمایز کردن گروههای مختلف مردم از یکدیگر از طریق نسبت دادن ویژگیهای گوناگون به هریک و «دیگری سازی» از آنها که جزو «ما» نیستند. در این دوگانه سازی «ما» بر مبنای تفکیک ویژگیهای ساختگی خیالی یا واقعی «نژادی» یا قومی و نظایر آن، گروه مبنا، عادی، برتر، هوشمند، پیشرفته، با فرهنگ، سازنده، هدفمند، منضبط، الگوی انسان و معیار تمدن بشری و.. به شمار میرویم. حال آن که «آن دیگری» گروهی عقبمانده ذهنی یا فرهنگی، ناهنجار، خطرناک، برخوردار از رشد فرهنگی کمتر، سربار و ناتوان، مشکلساز و تهدیدی برای پیشرفت و امنیت است. این دوگانهسازی که در آن خصوصیات مثبت به خود و خصوصیات منفی به دیگری نسبت داده میشود، اساس هر نوع رفتار تبعیضآمیز و از آن جمله «قوم محوری» و تبعیض نژادی است.
نگاه کوتاهی به اخبار مربوط به ترکمنها و منطقه ترکمن نشین از نشریات رژیم و وب سایت های متعدد منطقه نشان میدهد ارگانهای حکومتی در راه اعمال تبعیض نژادی وپایمال نمودن حقوق بشر در رابطه با ترکمنها بسیار جدی عمل می کند. جمهوری اسلامی بویژه طی سالهای اخیر طرحهای گسترش آموزش زبان فارسی را به همراه طرحهای اقتصادی متوجه نواحی مرزی نموده است تا علاوه بر آسیمیله نمودن ترکمنها به بهانه اجرای طرحهای اقتصادی عناصر غیرترکمن را در نواحی مرزی افزایش دهد تا در برابر نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر و انظار عمومی جهانیان مدعی در اکثریت بودن غیر ترکمنها وعدم تمایل ترکمنها به حقوق زبانی و فرهنگی شان گردد.
جمهوری اسلامی همچنان در راه نابودی زبان و فرهنگ ترکمنهای ایران تلاش میکند و بعبارت دیگر در راه هوویت زدائی از ترکمنها جدی وپیگیر است و به هر حیله و روشی متوسل می شود تا ترکمنها آسیمیله وبا هوویت خودشان بیگانه، سردرگم وغرق درفلاکتهای ناشی ازآن شوند.
همچنین درک دولتمردان از حقوق آموزش به زبان مادری و فرهنگی چیزی جز تداوم محرومیت ملیتهای غیرفارس و اعمال تبعیض به قصد هویت زدایی از آنها نیست. نظام جمهوری اسلامی در راه قتل و نابودی زبانهای مادری غیرفارسی در ایران همچنان به حیله های ویژه ی خود متوسل می شود.
رژیم اسلامی در مقابل موج وسیع اعتراضات، به جای توجه به خواسته برحق اهالی غیر فارس زبان ایران، در پی یافتن راههایی برای تثبیت و تشدید این ستمگری است. «طرح بسندگی زبان فارسی» نمونهای ازین تلاشهاست. متولیان آموزش عمومی در جمهوری اسلامی خود بهتر از همه می دانند که زبان مادری اکثریت کودکان کلاس اول دبستان، زبان فارسی نیست و اکثریت دانش آموزان «تَرک تحصیل» در میانه تحصیل، کودکان غیر فارس زباناند. با اینهمه، چون بر اساس امتیاز انحصاری زبان فارسی عمل می کنند، چاره را در این یافتهاند که تحمیل زبان دیگر را از طریق فشار و آزار بیشتر کودکان و خانوادههایشان پیش ببرند. اینان می کوشند جبر و آزار و شکنجه کودکان را پیش از دبستان شروع کنند تا به هدف برسند. مسئولان آموزشی رژیم، کودکانی را که زبان مادری آنان فارسی نیست، کودکان «دو زبانه» می نامند! جوابی هم به این پرسش ندارند که اگر کودکی دو زبانه است چرا باید در تحصیل به یکی از آن دو زبان گرفتار اینهمه رنج و شکنجه شود؟
زبان مادری برای غیر فارس زبانهای ایران، ساکت و یا گرفتار عدم صراحتاند. طرز فکری که، گاه «زبان» را تا سطح امری حاشیهای و صرفاً «وسیله ارتباط» میان انسانها پائین میآورد، گاه با تحریف صورت مسئله، آموزش به زبان مادری را سبب گسست رابطه میان همه ایرانیان معرفی می کند، زمانی زبانهای دیگر در کشور را فاقد کیفیت برای تحصیل جلوه می دهد و البته به این نیز آویزان می شود که گویا طرفداران حق آموزش به زبان مادری، منکر لزوم زبان اداری – ارتباطی برای سراسر کشور هستند. اینها همه در اصل برای پاک کردن صورت مسئله است. در حالیکه، حرف به هیچ وجه بر سر حذف زبان فارسی به عنوان زبان اداری و ارتباطی امروزی کشور از موسسات آموزش عمومی نیست، بلکه به رسمیت شناختن حق تحصیل به زبان مادری در مقام حق برای همه ایرانیان است و پایبندی به آن در عمل. این رعایت اقتضای رنگارنگی ملی در ایران است تا غیر فارسی زبانان کشور، زبان مادری خود و زبان اداری ارتباطی در ایران – یعنی فارسی را- به تناسب و با توجه به دوران تحصیل، بیاموزند.
یکی از مغلطههای اساسی مخالفان تحصیل به زبان مادری برای همه ایرانیان، اینست که راهیابی زبانی دیگر از زبانهای مردم ایران به مدارسی از کشور، معنایی جز تجزیه ایران و یا هموار کردن راه برای آن نخواهد داشت. چنین استدلالی نه فقط عملاً به حقوق و کرامت انسان و رفع رنج میلیونها کودک و نوجوان دانش آموز پایبندی نشان نمیدهد، حتی در قید الزامات یکپارچگی ایران نیز نیست. شرط یکپارچگی، همبستگی ملی است که این نیز جز با دموکراسی و آزادی و رعایت حقوق شهروندی همگانی میسر نمیشود. این رویکرد از اینرو حاضر به تامل بر تجارب دهها کشور چند زبانه با چندین زبان تدریس در جهان معاصرنیست که اسیر تبعیض گرایی است و لذا در عمل، ایران استبدادی در قلمرو زبان فارسی را به ایرانی دموکراتیک با زبانهای همه ساکنان آن ترجیح می دهد.
ترکمن صحرا منطقهای در شمال شرقی ایران است و شهرهای گنبد کاووس، بندر ترکمن، آققلا، مراوهتپه، کلاله، سیمینشهر، گمشتپه، نگینشهر، انبار آلوم و داشلی برون، بجنورد، درگز، شهر فراغی، گلیداغ و اطراف تربت جام را در بر میگیرد. از لحاظ موقعیت جغرافیایی این منطقه از غرب به دریای خزر و از شمال به جمهوری ترکمنستان محدود میشود که با طول ۴۰۰ کیلومتر از غرب به شرق گستردهاست و از مشرق به خراسان و منطقه نیمهخشک بجنورد و درهگز و از جنوب به کوهپایههای جنگلی البرز شمالی محدود است.
آمار رسمى از جمعيت تركمنها همچون ساير گروههاى قومی در ايران در دسترس نيست. اما فعالان تركمن مى گويند كه جمعيت ترکمنهای ایران حدودا سه میلیون نفر مى باشد و تقريبا 95% آنان در دو استان گلستان وخراسان شمالی زندگی میکنند وبه لحاظ جغرافیائی بترتیب در شرق دریای خزر قراردارند. بقیه ترکمنها بیشترشان در خراسان رضوی( یا مرکزی) درشهرستانی بنام تربت جام زندگی میکنند.
ترکمنها از مسلمان “اهل سنت و جماعت” و تابع فقه حنفی هستند. و از اين جهت همانند ساير شهروندان اهل سنت ايران از تبعيض مذهبى توسط مقامات جمهورى اسلامى و نيز نابرابرى در قوانين و سياستهاى كلى دولت رنج مى برند.
.
در جنوب ایران، اقلیتی بومی زندگی میکنند که تیرگی رنگ پوست، آنها را به لحاظ ظاهری از دیگر ایرانیان که رنگ پوستشان غالبا روشنتر یا سبزه است متمایز میکند. این اقلیت تجربه تلخی از ادبیات سخیف و زبان نژادپرستانه برخی از هموطنانشان دارند و از شنیدن خطابهای نژادپرستانهای چون کاکاسیاه، سیاسمبو و … آزار دیدهاند.
اما فارغ از این تجربه تلخ که ما ایرانیان با پوست روشنتر، درک بلاواسطهای از آن نداریم، انواع دیگری از رفتارهای دیگرستیزانه که گاه مولفههایی آشکارا نژادپرستانه دارد در ایران بیداد میکند. در چارچوب پارادایم نژادپرستی فرهنگی، مهم نیست رنگ پوست سیاه باشد یا سفید، لُر باشی یا عرب، بلوچ باشی یا کُرد، چرا که در مقام تحقیر، حذف و انکار، خصیصههای رفتاری و فرهنگی تو یا آنچه نسبت داده میشود میتواند موجب تبعیضنژادی شود.
با آنکه عربهای کشورمان در صد سال گذشته مسیر درآمیختگی ایرانی را پیمودهاند اما تمایز جدی با بقیه هموطنها هم در آنان عمل میکند. آنها قویاً از حس تبعیض نسبت به خود رنج میبرند.
«ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز و عربستیزانه حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان عرب در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.»
اما آنچه اینجا مسئله است همان نژادپرستی عریان عربستیز است که شهروندان عرب ایرانی را هدف گرفته است و آنها را در کشور خودشان به غیرخودی و شهروند درجه دوم فروکاسته است.
علاوه بر مشکل تکزبانه بودن نظام آموزشی رسمی که موجب عقب ماندن و افت تحصیلی دانشآموزان عرب میشود که زبان فارس را ابتدا به ساکن اصلا بلد نیستند، نرخ پایین اشتغال و درآمد اندک خانوادههای عرب و بدل شدن کودکان به کمک خرج خانواده در غیاب یک نظام موثر تامین و خدمات اجتماعی، از جمله دیگر عوامل بازماندن این کودکان از تحصیل است. این دور باطل و بسته فقر و توسعهنیافتگی است.
اغلب عربها در ایران، دستکم آنهایی که در مقاطعی از زندگی خود ناچار شدهاند با ساختارهای رسمی در ارتباط باشند، در مقطعی ناچار شدهاند از هویت عربی خود فاصله بگیرند یا آن را پنهان کنند تا خودشان را در مقابل آسیبهای نژادپرستی عربستیز حفظ کنند. این پنهانکاری حتی شامل حال کودکان هم شده است، وقتی کودک عرب نمیخواهد کسی در مدرسه بداند او عرب است و اسم عربی پدر یا مادرش را هم وقتی ناچار باشد بگوید، در گوش معلم زمزمه میکند تا مورد تمسخر قرار نگیرد.
ظلمی که به اقوام مختلف ایرانی با پیشینه ی فرهنگی و تاریخی عظیمشان در سالهای حکومت جمهوری اسلامی بر ایران شده امروزه در جای جای میهنمان به چشم میخورد. جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند. و همینطور به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. این روندیست که حاکمیت برای ابقای خود پیش گرفته و در شکلگیری نفاق بین قومیت ها تلاش میکند.
یک نوزاد در شهرستان تبریز علیرغم سپری شدن دو هفته از زمان تولد، به دلیل مخالفت اداره ثبت احوال این شهرستان با نام انتخابی، از داشتن شناسنامه محروم مانده است.
اداره ثبت احوال تبریز از صدور شناسنامه برای این کودک به نام انتخابی “ائل آنا” خودداری کرده است.
پدر این نوزاد با انتشار مطلبی در صفحه شخصی خود نوشت: “دو هفته سپری شد و هنوز نتوانسته ایم برای فرزندم شناسنامه بگیریم. اداره ثبت احوال می گوید چنین نامی در سیستم ما ثبت نشده و نمیتوانیم خارج از اسامی ثبت شده در سیستم اسم دیگری ثبت کنیم.”
لازم به یادآوری است اداره ثبت احوال بر اساس کتابچه اسامی که توسط دولت تهیه میشود، اقدام کرده و تمامی اسامی که خارج از لیست درج شده در این کتاب باشد را اسامی غیرمجاز برمیشمارد. محدودیتها و بینش سیاسی و مذهبی اعمال شده در این کتاب عملا بسیاری از شهروندان را از نامگذاری کودکان خود بر اساس هویتهای مذهبی، قومی و یا فرهنگی خود بر خلاف مقاولهنامه هایحقوق بشری محروم میکند.
در بند ۱ ماده ۷ پیماننامه حقوق کودک مجمع عمومی سازمان ملل متحد آمده است: «تولد کودک بلافاصله پس از به دنیا آمدن ثبت میشود و از حقوقی مانند حق داشتن نام، کسب تابعیت، و در صورت امکان شناسایی والدین و قرار گرفتن تحت سرپرستی آنها برخوردار است.»
در قرآن و احادیث نبوی که مقامات حکومت جمهوری اسلامی خود را مقید به رعایت آن میدانند انتخاب نام نیک برای فرزند جزو وظایف والدین محسوب میشود که مسئولین مربوطه این حق را از والدین سلب نموده و ثبت احوال کشور با ارائه لیستی از نامها مانع نامگذاری والدین به نامهای انتخابی میشوند.
اداره ثبت احوال کشور در اکثر شهرهای آذربایجان جنوبی علی رغم پیگیری والدینی که قصد انتخاب نام ترکی برای فرزندان خویش را دارند با صدور شناسنامه برای نامهای انتخابی با دلایلی همچون بیگانه بودن نام و یا عدم وجود نام انتخابی در لیست اسامی مجاز مخالفت می کنند و در برخی موارد روند صدور شناسنامه با دخالت دادگاه و یا فشار افکار عمومی سالها به طول می کشد.
مخالفت با انتخاب نام ترکی! نوزادی محروم از شناسنامه به نام «ایستک»
مخالفت با انتخاب نام ترکی! نوزادی محروم از شناسنامه به نام «ایستک»
اعمال محدودیت و سختگیری علیه مهاجران افغانستانی در ایران از سوی جمهوری اسلامی، منجر به محرومیت گسترده از حقوق اساسی و نیز مانع بزرگی در مسیر ادغام آنها در جامعه ایران شده است. گفته میشود مدیران برخی از مدارس در ایران از خانواده دانشآموزان مهاجر افغان بابت ثبتنام فرزندانشان در مدرسه، از یک تا سه میلیون تومان رشوه گرفتهاند. برخی از این مهاجران که در یک سال گذشته و پس از سلطه طالبان بر افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند و اکنون در شهرهای مختلفی از جمله قم، مشهد و تهران زندگی میکنند،طی گزارشی گفتند که بابت ثبتنام فرزندانشان در مدارس دولتی رشوه پرداختهاند.
مقامات جمهوری اسلامی هنوز درباره این گزارشها اظهارنظر نکردهاند.
تا پیش از سال ۱۳۹۴، مدارس دولتی در ایران از دانشآموزان خارجی از جمله مهاجران افغان، شهریه میگرفتند اما در مرداد آن سال، وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد تحصیل در مدارس ایران برای همه دانشآموزان خارجی رایگان است.
ابراهیم (مستعار)، کارمند دولت پیشین افغانستان که اکنون با خانوادهاش در مشهد زندگی میکند، برای ثبتنام پسرش در کلاس پنجم، یک میلیون تومان به مدیر مدرسه رشوه داده است. ابراهیم میگوید مدیر مدرسه سه میلیون تومان خواسته بود اما او به دلیل نداری و فقر التماس کرد و در نهایت با پرداخت یک میلیون تومان موافقت شد.
ابراهیم گفت که شمار زیادی از دوستان و آشنایانش در مشهد هم بابت ثبتنام کودکانشان در مدارس دولتی ایران به مدیران رشوه پرداختهاند و خانوادههایی که این پول را نداشتند، یا کودکانشان در مدارس پذیرفته نشدند یا آنها را یکی دو کلاس پایینتر نشاندند.
در حالی که بر اساس اطلاعیههای وزارت آموزش و پرورش، قرار است از خانوادههای مهاجر هیچ شهریهای بابت تحصیل در مدارس دولتی گرفته نشود، مدیران مدارس با خودداری از پذیرش کودکان به بهانه اینکه ظرفیت تکمیل است، باب دریافت رشوه را باز میکنند.
مهاجران افغان در ایران در حالی از اخاذی مدیران برخی مدارس شکایت میکنند که حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه رئیسجمهوری ایران در امور افغانستان، چند روز قبل در سفر به قم، با شماری از مهاجران افغان مقیم این شهر صحبت کرد و گفت که جمهوری اسلامی تمامی زمینهها برای تحصیل فرزندان خانوادههای مهاجر را فراهم میکند. قمی ادعا کرد که در مدارس ایران، بیش از ۵۲۰ هزار دانشآموز افغان مشغول تحصیلاند.
قمی اضافه کرد تا زمانی که در افغانستان ثبات نیمهپایدار شکل نگیرد، حضور مهاجران افغان در ایران ادامه خواهد یافت. او گفت: «هیچ کدام از کشورهای منطقه حتی پاکستان، جاذبه و ظرفیت مهاجرپذیری جمهوری اسلامی را ندارند.» او همچنین مدعی شد که جمهوری اسلامی تلاش میکند تمامی زمینهها و امکانات لازم را برای جذب کودکان خانوادههای مهاجر افغان به مدارس فراهم کند.
همشهری آنلاین ۱۸ شهریور، در مورد تعداد دانشآموزان افغان در مدارس ایران نوشت: «امسال به جمعیت ۵۶۰ هزارنفری دانشآموزان اتباع، ۳۰۰ هزار نفر اضافه خواهد شد.»
با این حال، تجربه شماری از خانوادههای مهاجر افغان ساکن ایران از ثبتنام فرزندانشان در مدارس نشان میدهد که درخواست رشوه از آنان، در حالی که بیشتر آنان بهسختی روزگار میگذرانند، عرصه را بیشازپیش بر آنان تنگ کرده است.
احمدشاه (مستعار)، مهاجر افغان و پدر خانوادهای شش نفری که در تهران زندگی میکند، هم گفت که بابت ثبتنام سه فرزندش در کلاسهای سوم، چهارم و ششم، سه میلیون تومان پرداخته است. او میگوید از تصمیم حکومت جمهوری اسلامی برای ارائه خدمات آموزشی رایگان به کودکان مهاجر افغان و به ویژه آنهایی که مدارک رسمی اقامت ندارند، بینهایت خوشحال شد، اما زمانی که به مدرسه محل زندگی خود مراجعه کرد، با پاسخ منفی مدیر مدرسه مواجه شد.
احمدشاه افزود: «از ترس اعدام و شکنجه از افغانستان فرار کردم. اینجا با پول کارگری بهسختی خانوادهام را تامین میکنم اما پرداخت سه میلیون تومان به مدیر مدرسه برای ثبتنام بچههایم برایم بسیار سنگین بود.»
ابراهیم افزود که تعداد دیگری از دوستانش هم که در یک سال گذشته با خانوادههای خود از افغانستان به ایران کوچ کردهاند، هنگام تلاش برای نامنویسی فرزندانشان در مدارس با تجربهای مشابه مواجه شدهاند.
رسول خلیلی، از فعالان اجتماعی در میان مهاجران افغان در ایران، میگوید که بر اساس دستور وزارت آموزش و پرورش، به جز مدارس خصوصی، هیچ یک از مدارس دولتی در ایران از کودکان ایرانی و مهاجر پول نمیگیرند. خلیلی افزود: «مدارس خصوصی در مورد اخذ شهریه از دانشآموزان دستورکار مشخصی دارند، اما تاکنون با اخذ پول از سوی مدیران مدارس دولتی مواجه نشده بودیم.» خلیلی که سالها است در ایران زندگی میکند، مدرک رسمی اقامت در ایران را دارد.
یک وکیل مدافع افغان که از ترس شکنجه طالبان، اوایل امسال خانهاش در پنجشیر را ترک کرد و اکنون در ایران زندگی میکند، هم گفت کودکان بسیاری از خانوادههای افغان که در یک سال گذشته به این کشور وارد شدهاند، در مدارس پذیرفته نشدهاند. به گفته این وکیل مدافع سابق، بسیاری از خانوادهها با پاسخ «ظرفیت تکمیل است» مواجه شدند و پولی هم برای پرداخت رشوه به مدیران مدارس نداشتند. اوضاع برای همه مهاجران دشوار است؛ اما کسانی که در یک سال گذشته و با از دست دادن کار و زندگی خود در افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند، وضعیت بدتری دارند.
بر اساس آمار نهادهای حکومتی جمهوری اسلامی، اکنون حدود ۴.۵ میلیون مهاجر افغان در ایران زندگی میکنند که بخشی از این مهاجران، پس از سلطه طالبان بر افغانستان، به ایران آمدهاند. بیشتر مهاجران یک سال گذشته کارمندان نهادهای دولت پیشین افغانستاناند که از ترس شکنجه، بازداشت و اعدام طالبان به ایران پناه بردهاند.
روند اخراج اجباری مهاجران افغان از ایران همچنان ادامه دارد، اما بسیاری از افرادی که در افغانستان در معرض خطر قرار دارند، هنوز ایران را پناهگاهی دردسترس میبینند. با این حال، حکومت جمهوری اسلامی که کنوانسیون حقوق پناهندگان را امضا کرده و به رعایت آن متعهد شده، همواره به بدرفتاری و نقض حقوق مهاجران متهم بوده است.
ایران کشور اقلیتها و رنگینکمانی از ملتها و اقوام است و هیچ ملتی در آن از اکثریت برخوردار نیست و تمامی آنها تنها در جغرافیای ملی و تاریخی خود دارای اکثریتِ جمعیتی بوده و نسبت به کل کشور اقلیت بشمار میروند. دو نوع تبعیض در ایران که هر دو نیز رسمی و قانونی می باشند، ریشۀ سایر تبعیضات حاکم بر این کشور را تشکیل می دهند: یکی تبعیض عقیدتی و دینی دیگری تبعیض اتنیکی و ملی!
حکومت دینی حاکم بر ایران، در بسیاری از مناطق تورکمن صحرا، ترکمنها را در اقلیت قرار داده و صاحبان اصلی سرزمین را در تنگنای فقر و بیکاری و فلاکت نشانیده و ترکمنها را هرچه بیشتر به سوی پرتگاه نیستی ملی میراند!
امروزه این اقلیت ملی و مذهبی حتی از انتخاب نام برای فرزند خود و اخذ شناسنامه و کارت ملی با اسامی ترکمنی منع شده و در واقع برای وی انتخاب هر نام فارسی و امامان شیعه آزاد است مگر نامهای اصیل که معرَف هویت ملی فرزند خود باشد!
جمهوری اسلامی همچنان در راه نابودی زبان و فرهنگ ترکمنهای ایران تلاش میکند و بعبارت دیگر در راه هوویت زدائی از ترکمنها جدی وپیگیر است و به هر حیله و روشی متوسل می شود تا ترکمنها آسیمیله وبا هوویت خودشان بیگانه، سردرگم وغرق درفلاکتهای ناشی ازآن شوند.
درک دولتمردان از حقوق آموزش به زبان مادری و فرهنگی چیزی جز تداوم محرومیت ملیتهای غیرفارس و اعمال تبعیض به قصد هویت زدایی از آنها نیست. نظام جمهوری اسلامی در راه قتل و نابودی زبانهای مادری غیرفارسی در ایران همچنان به حیله های ویژه ی خود متوسل می شود.
نگاه کوتاهی به اخبار مربوط به ترکمنها و منطقه ترکمن نشین از نشریات رژیم و وب سایت های متعدد منطقه نشان میدهد ارگانهای حکومتی در راه اعمال تبعیض وپایمال نمودن حقوق بشر در رابطه با ترکمنها بسیار جدی عمل می کند. جمهوری اسلامی ایران بویژه طی دو سال گذشته طرحهای گسترش آموزش زبان فارسی را بهمراه طرحهای اقتصادی متوجه نواحی مرزی نموده است تا علاوه بر آسیمیله نمودن ترکمنها به بهانه اجرای طرحهای اقتصادی عناصر غیرترکمن را در نواحی مرزی افزایش دهد تا در برابر نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر وانظار عمومی جهانیان مدعی در اکثریت بودن غیر ترکمنها وعدم تمایل ترکمنها به حقوق زبانی و فرهنگی شان گردد.
ترکمن صحرا منطقهای در شمال شرقی ایران است و شهرهای گنبد کاووس، بندر ترکمن، آققلا، مراوهتپه، کلاله، سیمینشهر، گمشتپه، نگینشهر، انبار آلوم و داشلی برون، بجنورد، درگز، شهر فراغی، گلیداغ و اطراف تربت جام را در بر میگیرد.
از لحاظ موقعیت جغرافیایی این منطقه از غرب به دریای خزر و از شمال به جمهوری ترکمنستان محدود میشود که با طول ۴۰۰ کیلومتر از غرب به شرق گستردهاست و از مشرق به خراسان و منطقه نیمهخشک بجنورد و درهگز و از جنوب به کوهپایههای جنگلی البرز شمالی محدود است.
آمار رسمى از جمعيت تركمنها همچون ساير گروههاى قومی در ايران در دسترس نيست. اما فعالان تركمن مى گويند كه جمعيت ترکمنهای ایران حدودا سه میلیون نفر مى باشد و تقريبا 95% آنان در دو استان گلستان وخراسان شمالی زندگی میکنند وبه لحاظ جغرافیائی بترتیب در شرق دریای خزر قراردارند. بقیه ترکمنها بیشترشان در خراسان رضوی( یا مرکزی) درشهرستانی بنام تربت جام زندگی میکنند.
ترکمنها از مسلمان “اهل سنت و جماعت” و تابع فقه حنفی هستند. و از اين جهت همانند ساير شهروندان اهل سنت ايران از تبعيض مذهبى توسط مقامات جمهورى اسلامى و نيز نابرابرى در قوانين و سياستهاى كلى دولت رنج مى برند.
رفتارهای متناقض نظام با اقوام مختلف و حتی فراتر از آن اجرای قوانین دستوری برای همه ی قوم ها نتیجه ای به جز نابودی ریشه های فرهنگی، میراث تاریخی، حیاط وحش وماهیت تاریخی ایران نداشته است. و حاصلش امروزه در اقصی نقاط کشور مشهود است. در زمینه ی احیا و حفاظت از محیط زیست هم ما شاهد نژادپرستی در کشور خود هستیم. به طور مثال دریاچه ی چیتگر واقع در غرب تهران تبدیل به دریاچه ای بزرگتر و محلی برای گردشگری پایتخت نشینان شد و از سوی دیگر دریاچه ی ارومیه با قدمت 13000 سال با وجود اختصاص بودجه های کلان برای احیا به علت ناکارمدی مسئولین و اختلاس به خشکی 100 درصد رسید. باید از خود پرسید که آیا در صورتی که این دریاچه در نزدیکی پایتخت قرار داشت هم با چنین عاقبتی مواجه می شد؟
در انتها کافی ست به شرایط نگهداری از آثار باستانی در نقاط مختلف ایران که اکثر خارج از پایتخت قرار دارند دقت بفرمایید .بودجه نگهداری از ۳۴ هزار اثر تاریخی ملی فقط ۲۰۰ میلیارد تومان است!
تفاوت عملکرد حکومت در اختصاص بودجه برای آثار باستانی و محیط زیست (به ویژه فرهنگ اقوام)در مقابل مقداراختصاص بودجه برای نهادهای مذهبی و پروپاگاندای نظام نمونه ی بارزی ازتبعیض و عدم اجرای عدالت است.
پیشینه ی تاریخی و فرهنگی اقوام ایرانی و تنوع زبان ها در کشوری که بستر تمدن های گوناگونی می باشد شرایط را برای تفکر نژادی و خودبرتر بینی قومی فراهم کرده است. این مهم نه تنها در خصوص اقوام بلکه با توجه به زیرساخت های نادرست فرهنگی امروزه در تمام زمینه ها به روشنی آشکار شده است.
به طور مثال شکل گیری یک الگوی مشخص برای تعیین متعارف یا غیر متعارف در حوزه ی پوشش، بدون در نظر گرفتن ریشه های تاریخی و فرهنگی اقوام مختلف سنگ بنای نابودی این فرهنگها محسوب می شود. در حالی که پوشش ظاهری اقوام ما که گاها بالغ بر 10000 سال قدمت داشته کاملا نادیده گرفته شده و حتی تاریخ ایران را با تمامی اقوام داخلشبه تاریخ مذهب تقلیل می دهند.
در واقع وجود روشهای این چنینی نه تنها ریشه در باورهای نژاد پرستی و قوم گرایانه داشته بلکه به روند گسترش و پیشرفت این نوع نگاه ها کمک شایانی کرده است. این وضعیت حتی فراتر از نژادپرستی ست و اعمال نگاه دیکتاتوری در حکومت جمهوری اسلامی، مردم را به خودی و ناخودی تقسیم کرده است..
نژادپرستی و یا راسیسم همان پدیده شومی است که از طریق تحقیر، انکار و یا بی حرمتی در رابطه با هر یک از اجزا تشکیل دهنده نژاد و قومیت، هر دو، حاصل می شود.
برای مثال، زبان یکی از مشخصه های پررنگ و قدرتمند قومیت/اتنیسیتی است. در عین حال، تحقیر و منع زبان انسانها یکی از شنیع ترین و وحشی ترین انواع نژادپرستی و راسیسم است. به عبارت دیگر، راسیسم می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های فیزیولوژیک باشد، مثل رنگ پوست، و نیز می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های اتنیک و قومیتی باشد، مثل زبان، آداب و رسوم و غیره. گاهی یک قومیت، گاهی مذهب، گاهی جنسیت ، و گاه طبقه اجتماعی مبنای اصلی تفرقه ها و شکاف های اجتماعی می شوند.
آنگاه که عنصر قدرت در امر تبیین و تعریف هویت ها دخالت می کند، مسئله دیگر از حد یک مقوله زبانی خارج می شود و داخل حوزه نابرابری های اجتماعی قرار می گیرد. در مورد مشخص ایران، دخالت های لجام گسیخته گروه حاکم در حیطه زبان و فرهنگ، در امر چگونه تعریف شدن و چگونه تعریف کردن کاتاگوری های متنوع هویتی و صاحبان هویت های متنوع اتنیکی/قومی/ملی، جنسی/جنسیتی و غیره، جنبه ی تجاوزگرانه ای از نژادپرستی افراطی و راسیستی به خود گرفته است.
مثل اکثر جوامع، ایران نیز جامعه ای است که ساکنان آن صاحب هویت های ملی و اتنیکی متنوع هستند: مثلا عرب، فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر و دیگران. گروه های اتنیک، ملیت ها و ملت های ساکن در ایران برای نشان دادن تمایز و تفاوت خود از دیگران، از کاتاگوری های هویتی متنوع و متفاوت استفاده می کنند.
تحقیر نژادی و قومیتی در ایران موضوع جدیدی نیست. اقوام و ملل مختلف در ایران بارها شاهد انواع توهینها در میان مردم بودهاند، مانند جوکها و یا تعابیر نادرستی که برای گیلک، کرد، لر، ترک، مازنی، عرب و بلوچ به کار برده میشود.
حکومت ایران به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، اقوام ایرانی مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت آنها انکار و تحریف می شود. انکار هویت اقوام در ایران با هدف اختلاف افکنی صورت می گیرد. جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند.
قوم کُرد جغرافیا، تاریخ و آداب و رسوم خاص خود را دارند و پراکندگی جمعیت آن بیشتر از سایر اقوام ایرانی است. با اینکه کُردهای ایران ۱۰ درصد از جمعیت کشور را به خود اختصاص دادهاند، اما همچنان در این کشور از آزار و تبعیض گستردهای رنج میبرند.
سرکوب کُردها به شیوههای مختلف از جمله دستگیری، شکنجه، زندان و اعدام به بهانههای واهی همچون ارتباط با گروههای خارجی، تهدید امنیت ملی، یا تحریک علیه رژیم دیکتاتوری انجام میشود.
مردم کُردستان در جمهوری اسلامی متحمل رنجهای فراوانی شده اند و حتی بیشتر عقبماندگیهای این استان ریشه در كم توجهی حاكمان رژیم دارد.
قوم کُرد همچون دیگر اقوام ایرانی طی سالهای پس از پیروزی انقلاب مورد ظلم و نابرابری در زمینه های مختلف قرار گرفته اند. پیشینه ی تاریخی این قوم بزرگ، فرهنگ و سنت های بسیاری را در خود جای داده است .در ایام و مراسم مختلف بارها شاهد این بوده ایم که حکومت از برگزاری سنت هایی چون نوروز جلوگیری ،و عده بسیاری را در این زمینه بازداشت و محاکمه کرده است.
وضعیت اقتصادی در شهرهای کُردنشین مرزی به مراتب بدتر از دیگر نقاط کشوربوده که این امر باعث شده اجبارامردم برای امرار معاش به کارهایی همچون کولبری بپردازند که تا کنون جان بسیاری از همین هموطنان عزیزمان در این راههای پر مخاطره گرفته شده و تاکنون ادامه دارد.
کُردها در ایران در استانهای مختلف پراکنده هستند و حضور آنها بیشتر در استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام متمرکز است.
بر اساس گزارشهای سازمانهای بینالمللی حقوق بشر، اقلیتهای قومی در ایران از آزار و اذیت و به حاشیه رانده شدن رنج میبرند.
رفتار و ادبیات توهین آمیزی که متضمن تحقیر “دیگری” باشد در ایران معاصر بیسابقه نیست. هم در ادبیات مکتوب و شفاهی و هم در رفتارهای اجتماعی میتوانیم ردی محسوس از دیگر ستیزی هویتی و خود بزرگ بینی فرهنگی ببینیم.