سازمانهای نژاد پرستی
تا همین هفتاد هشتاد سال پیش، اصطلاح ِ «فاشیست» نه تنها بار منفی نداشت و فحش نبود، بلکه لقبی غرورانگیز و خودساخته هم بود که یکی از «خر- مرد»ان قرن بیستم (به نام موسولینی)، بر خود و پیروان و حزبش نهادهبود.
اما در زمانهی ما «فاشیست» دیگر یک فحش است و حتا خود فاشیستها هم حاضر نیستند به آن نام خطابشان کنی! «فاشیسم» هم مثل اغلب اصطلاحات سیاسی و فلسفی که در گذر زمان از محتوای تاریخی ِ خود تهی میشوند، دیگر لزوماً به هیچ کدام از اصول اولیهی خود ارجاع داده نمیشود.
مثل تعبیر «سوفسطایی» و «سفسطه» که نام ِ خودساختهی گروهی از بزرگترین فیلسوفان یونان باستان بود، اما اکنون «سفسطهگویی» و «سفسطهکردن» فحشی چندان متداول و تحقیرآمیز است که حتی «پروتاگوراس» بزرگ هم از آن برائت میجوید!
۲
«فاشیست» می تواند یک آدم کاملا معمولی و نرمال باشد: یک کارمند خوب. یک مغازهدار خوشاخلاق و منصف. یک نویسندهی آبرومند. یک کارگر منضبط. یک دستفروش مظلوم. یک خواهر یا برادر مسئولیتپذیر و مهربان. یک نقاش محجوب اتریشی! و…
آنچه «آدم کاملا معمولی و نرمال» ِ بالا را «فاشیست» میکند، واکنش او به «خطر» یا «احساس ِ خطر» از جانب دیگران است!
۳
تنها یک نمونهی موقعیّت فاشیستی:
هر وقت از «سهمخواهی» ِ فرد یا افرادی که قبلا آن «سهم» را نداشتهاند و در صورت ِ بهدستآوردن آن «سهم»، از «سهم» ِ فعلی شما (که بیشتر از «سهم» ِ فعلی اوست) کم شود احساس خطر کنید و به مخالفت و مبارزه با او بپردازید، شما یک «فاشیست» هستید!
یک فاشیست ِ معمولی هم، انحصارطلب، تمامیتخواه ، زورگو و قدرتپرست است، اما تا زمانی که احساس خطر نکرده، هم خودش و هم دیگران از فاشیستبودن او بیخبر هستند. هر فرد اجتماع که موقعیت متزلزلی دارد یا در شرایط خاصی موقعیتش متزلزل شده و ممکن است تنزل موقعیت پیدا کند، میتواند به یک فاشیست تمام عیار بدل شود!
۴
اصولا هر جا دیدید که در یک موقعیت ِ «برابر» و «مشخص»، نسبت به همسر یا فرزند یا برادر یا خواهر یا دوست یا همسایه یا همکار یا همشهری یا هموطنتان «حقوق» و «امتیازات» بیشتری دارید یا بر او مسلّط و حاکم هستید امّا ضمن اینکه از این تبعیض یا سلطهگری وجدانتان آزرده نیست بلکه در صورت «حقطلبی» ِ او احساس ناراحتی و مخالفت هم میکنید، بدانید که یک «فاشیست مخفی» هستید و با اولین حقطلبی او ممکن است به یک «تبهکار» تبدیل شوید!
نویسنده: خالد رسولپور
دوام تظاهرات در پی کشته شدن یک نوجوان اتیوپیایی تبار به دست پلیس
تصویری تلخ و آشنا؛ نوجوانی سیاهپوست و غیرمسلح که با گلوله یک مامور پلیس از پای در میآید.
این تصویر در آمریکا آنقدر آشنا و تکراری است که چند سالی است منجر به درگرفتن جنبشی وسیع شده به نام «جان سیاهان اهمیت دارد» برای مقابله با آنچه فعالین اجتماعی «توحش پلیس» میخوانند. حالا اما چیزی شبیه این جنبش به جامعه متنوع و متکثر اسرائیل که دستهبندیهای پیچیده قومی و نژادی دارد هم رسیده.
اسرائیل این روزها دستخوش اعتراضات دستهجمعی بسیاری از شهروندان و ساکنین سیاهپوست خود و متحدینشان است. قضیه از یکشنبه هفته گذشته شروع شد که سلیمان تکا، نوجوان ۱۸ ساله متولد اتیوپی و بزرگشده اسرائیل، در حومه شهر حیفا در شمال کشور با گلوله مامور پلیسی که در ساعات کار خود هم نبود از پای در آمد. اعتراضات مردمی بخصوص بعد از تشیعجنازه او در روز سهشنبه شدت گرفتند.
تا بحال چند ده نفر در نقاط مختلفی در سراسر کشور به خاطر پرتاب سنگ و بمبهای بنزینی در تظاهراتها دستگیر شدهاند.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائيل، در واکنش به تظاهراتها کمیتهای از وزرا تشکیل داده و قول داده «تمام مسائل» مربوط به جامعه اتیوپیاییتباران، از جمله فقر و بیتوجهی دولت، مورد بررسی قرار بگیرند. او در عین حال اما گفته: «ما حاضر نیستیم بستن جادهها و استفاده از خشونت از جمله استفاده از مواد منفجره علیه نیروهایمان یا سوزاندن ماشینها و اموال شهروندانمان را بپذیریم».
از سوی دیگر، مطابق معمول جزئیات پرونده قتل نیز مورد مخالفت طرفین قرار گرفته است. خانواده فرد کشتهشده میگویند این قتل بوده. فعالین اجتماعی میگویند جزئيات هر چه بوده این اتفاق هرگز برای فردی در موقعیت مشابه که پوست سفید داشت نمیافتاد.
وکیل مامور پلیسی که گلوله مرگبار را شلیک کرد میگوید او مشغول دفاع از خود بوده. یائیر نداشی میگوید این مامور پلیس با خانوادهاش بوده که شاهد دعوای دو گروه از جوانان از جمله سلیمان شده و جان خود و خانوادهاش را در خطر دیده. نداشی به رسانهها گفت اگر این مامور پلیس دست به عمل نزده بود جان خود و خانوادهاش به خطر میافتاد.
این مامور پلیس در حال حاضر در حبس خانگی است و به دستور دادگاه نام او و جزئيات پرونده همچنان محفوظ هستند.
به گزارش رسانههای اسرائیلی، کالبدشکافی که پیش از تشییعجنازه روز سهشنبه روی بدن سلیمان تکا انجام شد به نتیجه روشنی نیانجامیده و معلوم نیست گلوله به هدف سینه سلیمان به او شلیک شده، دقیقا به کجا برخورد کرده و آیا آنطور که مامور پلیس ادعا میکند تیر اول به زمین خوره و سپس به سوی او کمانه کرده یا نه.
سابقه اعتراض
جامعه متنوع اسرائیل ساکنین سیاهپوست مختلفی دارد. بزرگترین جامعه را یهودیان اتیوپیاییتبار تشکیل میدهند که شهروند اسرائیل هستند و غالبا خود را متعلق به سرزمین اسرائیل میدانند و معتقدند که نیاکانشان از اعضای قدیمی قبیله بنی اسرائيل بودهاند و چند هزار سال پیش به قاره آفریقا مهاجرت کردهاند. طبق آماری که موسسه بروکدیلِ اورشلیم سه سال پیش منتشر کرد بیش از ۱۰۰ هزار شهروند اتیوپیاییتبار در اسرائيل هستند که اکثرشان در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در عملیاتهای هوایی معروف دولت اسرائيل از قاره آفریقا به این کشور آورده شدند. بسیاری سیاهپوستان دیگر مهاجرین غیریهودی از کشورهای نزدیک اسرائیل همچون اتیوپی، اریتره و سودان هستند که معمولا شهروند نیستند و بعضا مهاجرینی بدون جواز قانونی کار هستند. سیاهپوستان اسرائيل هر یک به درجات مختلف از شیوههای مختلف تبعیض و ستم رنج میبرند.
شهروندان اتیوپیاییتبار اسرائیل در سالهای گذشته کم به خیابان نیامدهاند. در سال ۲۰۱۵ وقتی فیلم مامور پلیسی پخش شد که یک سرباز اتیوپیاییتبار ارتش اسرائیل را کتک میزد بسیاری دست به اعتراض زدند. آن سرباز امروز شده ستوان یکم داماس پاکادا، جوانی ۲۴ ساله در یکی از واحدهای سایبری ارتش اسرائیل. ستوان پاکادا میگویند حمله به او، که یونیفرم ارتش را هم به تن داشت، دلایل نژادپرستانه داشته.
در ماجرای پاکادا، دادگاه نهایتا به توافق دادستانی و متهم رضایت داد و پلیسِ خاطی حتی یک روز هم به زندان نرفت. مدیر کل وقت وزارت دادگستری اسرائیل در پی آن حادثه کمیتهای تشکیل داد تا در این مورد تحقیق کند. کمیته به این نتیجه رسید که پلیس اغلب بیش از حد شهروندان اتیوپیاییتبار کشور را هدف میگیرد و نرخ دستگیری و زندانی شدن آنها بسیار بالاتر از بقیه است. این گزارش در ضمن ۵۳ پیشنهاد مشخص برای رفع تبعیض ارائه داد. اما فعالین اجتماعی میگویند در چند سال گذشته اقدامات مناسبی در این زمینه انجام نشده.
در ژانویه امسال جوان ۲۴ ساله اتیوپیاییتباری به نام یهودیا بیادگا به ضرب گلوله پلیس از پای در آمد. خانوادهاش گفتند او معضلات روانی داشته و داروهایش را نخورده بوده.
از اسرائيل تا آمریکا
درگرفتن این جنبش این بحث را آغاز کرده که آیا شاهد تکرار جنبش «جان سیاهان اهمیت دارد» در اسرائيل هستیم یا خیر؟
جنبش آمریکایی در سال ۲۰۱۳ آغاز شد؛ بلافاصله پس از تبرئه یک مرد سفیدپوست در ایالت فلوریدا که نوجوان سیاهپوست غیرمسلحی به نام تریوان مارتین را به ضرب گلو از پای در آورده بود. یک سال بعد، یک مامور پلیس سفیدپوست در شهر فرگوسنِ ایالت میسوری نوجوان ۱۸ ساله سیاهپوستی به نام مایکل براون را با گلوله کشت تا جنبش «جان سیاهان اهمیت دارد» وسیعتر شود و سراسر کشور را در بربگیرد.
جنبشهای سیاهان آمریکا اغلب باعث الهامگیری سیاهپوستان در سایر کشورهای جهان شدهاند. مثلا آلمان جایی که مطرح شدن هویت «آفرودویچ» یا آلمانی-آفریقایی تا حدود زیادی تحت تاثیر آفریقایی-آمریکاییها و حضور روشنفکرانی همچون آدری لورد در برلین بوده. در مورد اسرائيل اما موضوع پیچیدگیهای خاص خودش را دارد، از جمله بخاطر روابط پیچیده (و متناقض) بخشهای مختلف جامعه سیاهان آمریکا با جامعه یهودیان این کشور و مواضع بسیار متفاوتشان در مورد قائله اسرائیل و فلسطین و کشورهای عربی. همبستگیهای مختلف بین دو کشور سابقهای طولانی دارد. در دهه ۱۹۷۰ حتی حزبی سیاسی به نام «پلنگهای سیاه» در اسرائيل تشکیل شد که متشکل از یهودیانِ اسرائیلیِ سفاردی و میزراهی بود، یعنی آن یهودیانی که از کشورهای خاورمیانه به اسرائیل مهاجرت کردهاند.
عمر کینان، جامعهشناس اسرائیلی که تز دکترایش را راجع نقش رسانههای اجتماعی در جنبش اعتراضی اتیوپیایی-اسرائیلیها نوشته میگوید از بغرنجیهای جنبش اتیوپیاییتباران این است که با سایر گروههای تحت ستم مثل فلسطینیها اتحاد برقرار نمیکنند. تفاوتهای بین این دو جامعه فاحش است. مثلا اتیوپیاییتباران معمولا به خدمت در ارتش افتخار میکنند؛ در حالی که شهروندان فلسطینیتبارِ اسرائيل که جوامعشان سالها تحت حکومت نظامی همان ارتش بوده نه جزو ارتش هستند و نه معمولا رابطه خوبی با آن دارند.
کینان در گفتگو با روزنامه هاآرتص میگوید: «باید به یاد داشته باشیم که یهودیان اتیوپیایی بیش از هر گروه دیگری بخاطر شکهای مداومی که به یهودی بودنشان میشود رنج بردهاند. این نیاز به اثبات یهودی بودنشان به نظر باعث میشود با سایر گروههای غیریهودی ایجاد همکاری و ائتلاف نکنند».
بعضی فعالین اجتماعی در اسرائيل بر تشابه جنبش سیاهان در آمریکا و اسرائيل تاکید میکنند.
مثلا شارون آبراهام وایس، مدیر اجرایی «انجمن حقوق مدنی در اسرائیل» که میگوید: «آمار نشان میدهد که هم در آمریکا و هم در اسرائیل افرادی که سیاهپوست هستند به احتمال بیشتر با نقض حقوق خود مواجه میشوند. مثلا در اسرائيل افراد زیر ۱۸ سال سیاهپوست چهاربار بیشتر از همتایان خود احتمال به زندان افتادن دارند».
افرات یردی، رئیس «انجمن یهودیان اتیوپیایی» اما رابطه مستقیمی نمیبیند و میگوید: «فکر نمیکنم بتوانم بگویم ما از آنها الهام گرفتیم. در اینجا تیراندازیهایی را میبینیم که هیچ منطقی ندارند و مردان جوانِ اتیوپیاییتبار تنها بخاطر رنگ پوستشان هدف قرار داده شدهاند. ما نیاز نیست عکسهای فرگوسن را تماشا کنیم تا بدانیم که چه باید کرد. آنچه اینجا در اسرائیل میبینیم واکنشی طبیعی به دردی بسیار عمیق است. ما سرمایه اقتصادی نداریم و سرمایه سیاسی هم نداریم. پس تنها گزینهمان برای رقم زدن تغییر به خیابان آمدن و تظاهرات است».
آقای کینان اما به شواهد تاثیر جنبش آمریکایی اشاره میکند: استفاده از موسیقی رپ، اشاره به گفتههای مالکوم ایکس و استفاده از هشتگ آشنا که ارجاعی مستقیم دارد و جای شک باقی نمیگذارد: هشتگِ «جان سیاهان اهمیت دارد».
منبع: ایندیپندت فارسی
یوتیوب اعلام کرده ویدئوهایی با محتوای نفرت پراکنی و افراط گرایی مانند محتواهای مروج نژادپرستی و همچنین ویدیوهای فریبکارانه را از پلتفرم خود حذف میکند.
یوتیوب از برنامه خود برای مهار گسترش نفرت پراکنی، دیدگاههای افراطی و محتوای غلط در پلتفرم خود رونمایی کرد. این در حالی است که از شیوه کنترل و بررسی ویدئوها در این شبکه اجتماعی به شدت انتقاد شده است.
این شرکت در یک پست وبلاگی اعلام کرد برای حذف ویدئوهایی که خشونت و افراط گرایی را ترویج میکنند، گامهای بیشتری بر میدارد. چنین مواردی شامل ویدئوهایی با محتوای نازیسم و نژادپرستانه میشود. علاوه بر آن یوتیوب ویدئوهای فریبکارانه (که تراژدیهای واقعی را نفی میکنند) نیز حذف خواهد کرد.
کارشناسان پیش بینی میکنند این اقدام به حذف هزاران کانال و ویدئو منجر میشود که محتوای آنها برخلاف سیاستهای جدید است.
البته یوتیوب به طور دقیق مشخص نکرده چه محتوای خاصی تحت تأثیر این سیاست جدید حذف خواهد شد. در هرحال این سیاست از هم اکنون اجرایی شده است. اما ممکن است ماهها طول بکشد تا سرعت حذف ویدئوها با چنین محتواهایی بیشتر شود.
علاوه بر تمام این موارد یوتیوب اعلام کرده دستهبندی محتواهایی که تحت این سیاست قرار میگیرند، در چند ماه آتی گسترش مییابند.
فاشیسم چیست؟
فاشیسم یک ایدیولوژی اقتدار گرایانه سیاسی است که برای به دست آوردن اهداف خود به بسیج توده ها میپردازد. و توده ها زمانی زیرلوای فاشیسم گرد می آیند که آنرا یگانه ناجی خود بدانند. به ویژه در زمانی که جنگ، بی امنیتی و فقر دامنگیر انهاشود، فاشیسم میتواند ازین وضع سود برده و از درماندگی ان عده مردمی که شعور شان درگرو یک شکم نان و یا یک روز امنیت درکوچه های شان است، سود برده و آنها را زیرلوای فاشیسم گرد بیاورد. چنانچه در سال 1922 نخستین دولت فاشیستی درایتالیا درشرایط نکبتبارامنیتی و فقرناشی از جنگ جهانی اول، به میان آمد و موسولینی توانست برسرنوشت مردم حاکم گردد.
فاشیسم منافع دولت یا حزب مربوط را بالاتر از منافع اجتماع وأفراد جامعه قرار میدهد. به سخن دیگر در جهانبینی فاشیستی فرد و جامعه فدای منافع دولت یا حزب می گردد كه رهبرى انرا به عهده دارد.
گرایش کلیدی درین جهانبینی عدم تحمل دیگران است، یعنی عدم تحمل مذاهب دیگر، زبان های دیگر، دیدگاه های سیاسی دیگر، نظام های اقتصادی دیگر، آیین های فرهنگی دیگر وغیره. یعنی وحدت ملی در یک نظام فاشیستی با تامین و تحمیل یگانه اخلاق، فرهنگ و مذهبی که حزب فاشیست یا دولت فاشیست به آن وابسته و دلبسته است امکان پذیر است و بس. فاشیسم وحدت ملی را در حذف و حل نمودن تمامی فرهنگ ها، مذاهب، نژاد ها و هویت های قومی دیگر و “غیرخودی” می بیند. اینجاست که برتری جویی و خود برتربینی برذهن و روان پیروان فاشیزم حاکم میگردد. آنها خود را “وارث” کشور، برترین نژاد ، بهترین قوم، برحق ترین حزب، و حتی برگزیدهء خدا میخوانند…
واما در تعریف کلی فاشیسم اندیشه، جنبش و یا نظام سیاسی است که ملت، و بسیارگاهی نژاد، را بالاتر ازفرد قرار داده خواهان یک حکومت مرکزی خودکامه زیر رهبری یک دکتاتور با تحمیل یک نظام اقتصادی و اجتماعی شدیداً کنترول شده وسرکوب هرگونه مخالفت با سرنیزه میباشد.
قانون در این گونه از حکومت ها کمترین ارزش و اعتباری ندارد و همواره قابل تغییر، تعویض، نقض و یا حتی قابلِ خرید است و حکمرانان هر آنچه می خواهند به اسمِ قانون انجام داده و هیچ نظارتی بر چگونگی کردارِ رهبرانِ یک دولت فاشیستی وجود ندارد.
تست بسندگی زبان فارسی به سنجش سلامت نوآموزان اضافه شد
رضوان حکیم زاده در نشست خبری اجرای سنجش سلامت جسمانی و آمادگی تحصیلی نوآموزان بدو ورود به دبستان که در سازمان آموزش و پرورش استثنایی برگزار شد با اشاره به خدمات مترقی و ارزشمند سنجش سلامت در کشور اظهار کرد: امیدواریم سنجش را به جای بدو ورود به دبستان، دوسال قبل دبستان انجام دهیم.
وی افزود: اکنون سنجش به صورت اختیاری برای 5 ساله ها و به طور محدود برای 4 سالهها نیز انجام میشود، اما اگر بتوانیم سنجش را دوسال عقب ببریم امکان مداخلات بهتری فراهم میشود،”روند سریع آسیمیلاسیون” البته لازمه آن این است که دوره پیش دبستانی را هم دو سال قبل از کلاس اول داشته باشیم.
وی با اشاره به فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اهمیت یادگیری زبان فارسی گفت: در کارگروهی پیشنهاد شد بسندگی زبانی را به مجموعه سنجش اضافه کنیم. فرمایشات رهبری مبنی بر اهمیت یادگیری زبان فارسی مهم است و باید کودکان ما در شرایطی باشند که امکان دریافت و درک مطلب به زبان فارسی را داشته باشند و جزو گروهی قرار نگیرند که زودهنگام مدرسه را ترک میکنند.
حکیم زاده ادامه داد: در زمینه افت تحصیلی با دو گروه مواجهیم؛ یک گروه کودکان دیرآموزند و دسته دیگر آنها هستند که در مناطق دوزبانه پیش دبستانی را نگذراندهاند و اگر آزمون بسندگی زبان فارسی را به این مجموعه اضافه کنیم کمک بزرگی برای ایجاد آمادگی هدفمند زبانی در دوره ابتدایی فراهم میشود.
وی درباره سنجش آمادگی بسندگی زبان فارسی گفت: این موضوع یک پیشنهاد بود و قرار شده روی آن کار کنیم و استانداردها را احصاء کنیم. با توجه به تاثیر این آمادگی برای ورود به مدرسه و ایجاد ارتباط به زبان معیار امیدواریم در غربالگری ها این مورد هم ارزیابی شود تا آنها که نیاز دارند خدمت هدفمند دریافت کنند.
معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که با همکاری سازمان آموزش و پرورش استثنایی، اضافه کردن بررسی میزان آمادگی زبان فارسی در طرح سنجش سلامت در دستور کار قرار خواهد گرفت و روی آن کار می کنیم.
بعد از گذشت نزدیک به 13 سال ، هنوز کسی بابت انتشار کاریکاتور سوسک در روزنامه ایران توضیحی به ملت آذربایجان نداده و عذرخواهی نکرده است!
گرچه امروزه توهین هایی را که ملت آذربایجان ایران به واسطه حضور تیم تیراختور در لیگ برتر فوتبال به نیابت از تفکر و فرهنگ و بینش مردم استان های میزبان در استادیوم ها شاهد است ، و رفتار فارس ها ، عرب ها و … از طریق دادن شعارها ، نصب پلاکارد ، نمایش بنرها و … در استادیوم ها ، روی کاریکاتور سوسک کشیده شده در روزنامه ایران ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵ را سفید کرده ، اما یک موردی که شاخص و سند در این باره شده ، روزنامه های ایران”1385″ و طرح نو”1395″ مرتکب شدند. خرداد ماه ، ماه اعتراض ملت تورک آذربایجان به تفکرات شوونیستی و نژادپرستانه باقی مانده از سیاست های ” ملت سازی ” حاصل از تفکر ” یک ملت ، یک زبان و یک فرهنگ ” رژیم رضاخانی است.
یک سوال از افکار عمومی ، در سالگرد اعتراض به انتشار کاریکاتور توهین آمیز به ملت تورک آذربایجان توسط روزنامه ایران
چرا آنها ، آن كاريكاتور را كشيدند؟!
خردادماه ، ماهي است كه خيلي از اتفاقات اين مملكت در آن زاييده و شكل گرفته است و گمان بر اين است كه در آينده اين ماه بستر حوادث تاريخي در كشور ايران شده و باشد. خرداد مملو از انواع خاطرات شاد و غمگين براي آنهايي است كه در اين سرزمين بزرگ شده و مي شوند. در كنار خيلي از حوادث ، يك حادثه براي ملت آذربايجان كه چندين سال است از آن زجر مي كشند و نوعي خنجر از پشت خوردن از پايتخت نشين ها و تفکرات شوونیستی و نژادپرستانه مي دانند ، گران مي نمايد. روزهاي خرداد ماه روز هاي پر التهابي است كه به سختي بشود آن را فراموش و به راحتي از كنار آن گذشت. مروري بر آنچه كه در اين ماه بر آذربايجان گذشت:
کاریکاتور روزنامهٔ ایران در هفتهٔ نامه «ایران جمعه» ویژه نامه روزهای جمعه روزنامهٔ ایران (به صاحب امتیازی خبرگزاری جمهوری اسلامی) ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵ در صفحهٔ کودک و نوجوان به صورت کمیک استریپی با عنوان «چه کنیم که سوسکها سوسکمان نکنند» منتشر شد.
در این کمیک استریپ به زبان طنز در بارهٔ چگونگی مقابله با سوسکها در قالب دو شخصیت سوسک و یک پسر نوجوان پرداخته شده بود. در تمامی کاریکاتورها سوسک به زبان فارسی سخن میگوید؛ اما در یکی از بخشها در پاسخ به پسر نوجوان از کلمه تورکی «نمنه» (چی يا چه میگويی؟) استفاده میکند.
در متنی که در کنار کاریکاتور و تحت عنوان «گفتمان» آمده نوشته شده: «… مشکل اینجاست که سوسک زبان آدم حالیش نمیشه. دستور زبان سوسکی هم آن قدر سخته که هشتاد درصد خود سوسکهام بلد نیستن و ترجیح میدن به زبانهای دیگه حرف بزنن. وقتی سوسکا زبون خودشونو نمیفهمن شما چه جوری میخواین بفهمین؟! …» [۱]
این کاریکاتور سبب تظاهراتهای گسترده در تهران توسط آذربايجاني هاي ساكن در آن شهر و مناطق تورک ایران، دستگیری سردبیر ایران جمعه مهرداد قاسمفر و مانا نیستانی و توقیف روزنامهٔ ایران گردید.
اعتراضات ملت آذربايجان
پس از انتشار کاریکاتور روزنامهٔ ایران، دامنهٔ اعتراضات علاوه بر شهرهای مختلف آذربایجان به تهران و سایر شهرهای داخلی ایران نیز کشیده شد. شماری از دانشجویان آذربايجاني در تهران از ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقهٔ نیمهشب سهشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۵ تا ساعت ۵ صبح روز بعد در برابر درب اصلی کوی دانشگاه تهران تجمع کرده بودند که این تجمع در ساعت ۲۳ نیمهشب سهشنبه به اوج خود رسیده بود. دانشجویان آذربایجانی با راهپیمایی در مقابل دانشکدههای مختلف دانشگاه تهران، این اقدام روزنامهٔ ایران را محکوم کرده بودند. [۲]
در حالیکه متن روزنامهٔ ایران را بیشتر معترضان ندیده بودند، اما اخبار یا کپی كاريكاتور روزنامهٔ ایران که از تشبیه تورکهای ایران به سوسک سخن میگفت، به نحو گستردهای منتشر شده بود.[۳] به گفته مدیر مسئول روزنامهٔ ایران، کپی كاريكاتور روزنامه در شمارگان ۳۰۰٬۰۰۰ نسخه (حدود ده برابر تیراژ هفتهنامهٔ ایران) روز جمعه در کشور و مخصوصاً در مناطق تورکزبان منتشر شد بود.[۴]
در تبریز تظاهرات از ساعت ۴ بعد از ظهر از سمت دانشگاه تبریز و میدان نماز آغاز گردیده و به سمت استانداری آذربایجان شرقی ادامه پیدا کرد. تلاش نیروهای انتظامی برای جلوگیری از پیوستن دو گروه تظاهرکننده به درگیری میان دو طرف انجامید. [۵] [۶]
اعتراضات در اورمیه با دخالت نیروهای امنیتی و حمله به معترضان به خشونت کشیده شد و حرکت اعتراضی به سمت كنسولگري ترکیه و آتشزدن ساختمان روزنامهٔ ایران و صدا و سیمای ارومیه شد.
توقیف روزنامه ایران و دستگیری روزنامهنگاران
در پی تظاهرات گسترده در تبریز و در دیگر شهرهای تورک ايران، هیات نظارت بر مطبوعات تشکیل جلسه اضطراری داد و روزنامه ایران را توقیف موقت و پرونده آن را را به دادسرا فرستاد. روزنامه ایران ۳۱ اردیبهشت عذرخواهی و اعلام کرده بود که مانا نیستانی را اخراج کردهاست. [۸] پس از انتشار خبر توقیف بیانیهای با عنوان «ما اهل ایرانیم» توسط کارکنان این روزنامه منتشر شد که در آن آمده بود:«ما اهل ایرانیم. اهل «ایران». در میان ما هم از جنس تورک است، هم از جنس کرد. هم از طایفه لر است، هم از تبار عرب. هم از سلسله بلوچ است، هم از سلاله عجم. و برای ما مباهات است که در خانواده «ایران» قاطبه مدیران، مجریان و خبرنگاران، خود افتخار انتساب به هموطنان آذری را دارند. دردناکتر از این چه میتواند بود که در چنین شرایطی به جفا و توهین به مام و ملیت خویش متهم شویم. ما خبرنگاران «ایران» از هر جا که هستیم، پیش و بیش از هر چیز یک ایرانی مسلمان هستیم.» [۹] سخنگوی قوه قضائیه نیز از صدور قرار بازداشت برای کارتونیست و سردبیر ایران جمعه خبر داد. [۱۰]
فیروزی دادستان تبریز نیز اعلام کرد که علیه روزنامه ایران اعلام جرم کردهاست. [۱۱]
توضیحات مانا نیستانی
وی پیرامون کاریکاتور مذکور گفت:”استفاده از واژههای «سنهنه» و «نهمنه» که در دیالوگ سوسک آورده شده، اصطلاحاتی هستند که روزانه در زبان فارسی به کار گرفته میشوند و این نکته نشان از نفوذ زبان تورکی در زبان فارسی دارد. نکته دوم اینکه در همان صفحه یا صفحه ۲۰ روزنامه، کارتونهای دیگری کشیده شده که قورباغه و سوسک با لهجه غلیظ تهرانی حرف میزنند، در حالیکه حمل بر سوسک بودن تهرانیها نشده است” [۱۲]
محاکمه و تبرئه روزنامه ایران
توقیف روزنامه ایران ۵ ماه ادامه یافت و سپس با تغییر کادر و مدیریت آن انتشار خود را از سر گرفت. غلامحسین اسلامیفر مدیر مسئول روزنامه نیز از اتهام ایجاد اختلاف بین اقشار جامعه و اهانت به مردم تورکزبان تبرئه شد. وی در دادگاه گفت: «شخصیت داستان و طنز در کاریکاتورهای دیگر مطلب مزبور به زبانهای رایج دیگری در کشور از جمله فارسی نیز سخن گفته و بدین ترتیب کاریکاتوریست قصد توهین به توک زبانان نداشتهاست.» [۱۳]
بازتاب در کشورهای دیگر
در کشور آذربایجان معترضان در مقابل سفارت ایران تجمع کرده و پرچم ایران را به آتش کشیدند. همچنین روزنامههای جمهوری آذربایجان ازتیترهایی همچون «رژیم ایران برادران ما را سرکوب کرد» ،«آذربایجان جنوبی به پا خاسته است» استفاده کردند. همچنین به گفته بی بی سی « روزنامه آینه نوشت:«رویارویی ملی در مجلس ایران» در صحن مجلس شورای اسلامی ایران، اکبر اعلمی نماینده تبریز شعر «تهران و تهرانی» از محمدحسین شهریار، شاعر نامدار معاصر آذربایجانی را خوانده که ترجیع بند آن با «الا تهرانیا … » آغاز میشود: ( منظور اين شعر پايتخت نشين هاي فارس زبان و مهاجراني است كه در تهران دچار استحاله فرهنگي شده و هويت و زبان خود را از ياد برده اند )
الا اي داور دانا تو ميداني که ايراني
چه منتها کشيد از دست اين تهران و تهراني
چه طرفي بست از ين جمعيت ايران جزپريشاني
چه داند رهبري سر گشته صحراي ناداني
چرا مردي کند دعوي کسي کو کمتر است اززن
الا تهرا نيا انصاف ميکن خر تويي يامن
تو اي بيمار ناداني چه هذيان و هدرگفتي
برشتي کله ماهي خور بطوسي کله خرگفتي
قمي را بد شمردي اصفهاني را بترگفتي
جوانمردان آذربايجان را ترک خرگفتي
ترا آتش زدند و خود بر آن آتش زدي دامن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
تو اهل پايتختي بايد اهل معرفت باشي
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشي
چرا بيچاره مشدي وحشي و بي تربيت باشي
به نقص من چه خندي خود سرا پا منقصت باشي
مرا اين بس که ميدانم تميز دوست ازدشمن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
تو از کنج شير کش خانه و دکان سيرابي
بجز بد مستي و لاتي و الواطي چه دريابي
در اين کولز که ندهندت بجز ليسانس تون تابي
نخواهي بو علي سينا شد و بو نصرفارابي
بگاه ادعا گويي که ديپلم داري ازلندن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
تو عقل و هوش خود ديدي که در غوغاي شهريور
کشيدند از دو سو همسايگان در خاک ما لشکر
به نق و نال هم هر روز حال بد کني بدتر
کنون ترکيه بين و ناز شست ترکها بنگر
که چون ما ندندبا آن موقعيت از بلاايمن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
گمان کردم که با من همدل و همدين وهمدردي
بمردي با تو پيوستم ندانستم که نامردي
چه گويم بر سرم با نا جوانمردي چه آوردي
اگر مي خواستي عيب زبان هم رفع ميکردي
ولي ما را ندانستي بخود هم کيش و هم ميهن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
تو عقل و هوش خود ديدي که در غوغاي شهريور
کشيدند از دو سو همسايگان در خاک ما لشکر
به نق و نال هم هر روز حال بد کني بدتر
کنون ترکيه بين و تاز شست ترکها بنگر
که چون ما ندندبا آن موقعيت از بلاايمن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
گمان کردم که با من همدل و همدين وهمدردي
بمردي با تو پيوستم ندانستم که نامردي
چه گويم بر سرم با نا جوانمردي چه آوردي
اگر ميخواستي عيب زبان هم رفع ميکردي
ولي ما را ندانستي بخود هم کيش و هم ميهن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
بشهريور مه پارين که طيارات با تعجيل
فرو ميريخت چون طير ابا بيلم بسرسجيل
چه گويم اي همه ساز تو بيقانون و هردمبيل
تو را يکشب نشد ساز و نوا در راديوتعطيل
ترا تنبور و تنبک بر فلک ميشد مرا شيون
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
بقفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز
چو در ترکيه رفتم وه چه حرمت ديدم واعزاز
بتهران آمدم نشناختي از دشمنانم باز
من آخر سالها سر باز ايران بودم و جانباز
چرا پس روز را شب خواني و افرشته اهريمن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
بدستم تا سلاحي بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم بجاي از پا ي نشستم
بکام دشمنان آخر گرفتي تيغ ازدستم
چنان پيوند بگسستي که پيوستن نيارستم
کنون تنها علي مانده است و حوضش چشم ماروشن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
چو استاد دغل سنگ محک بر سکه مازد
ترا تنها پذيرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جاي مملکت جازد
چو تهران نيز تنها ديد با جمعي به تنهازد
تو اين درس خيانت را روان بودي و من کودن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
چو خواهد دشمني بنياد قومي را براندازد
نخست آن جمع را از هم پريشان و جداسازد
چو تنها کرد هر يک را به تنهايي بدوتازد
چنان اندازدش از پا که ديگر سر نيفرازد
تو بودي آنکه دشمن را ندانستي فريب وفن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
چرا با دوستدارانت عناد و کين و لج باشد
چرا بيچاره آذربايجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتي ايران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ايران را اگر روزي فرج باشد
تو گل را خار ميبيني و گلشن را همه گلخن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
تو را تا ترک آذربايجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدين سنگيني و کارت بدين سان بود
چه شد کرد و لر ياغي کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ايل قشقايي کزو دشمن هراسان بود
کنون اي پهلوان چوني نه تيري ماند و ني جوشن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
کنون گندم نه از سمنان فراز آيد نه اززنجان
نه ماهي و برنج از رشت و ني چايي زلاهيجان
از اين قحط و غلا مشکل تواني وارهاندن جان
مگر در قصه ها خواني حديث زيره کرمان
دگر انبانه از گندم تهي شد ديزي ازبنشن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تويي يامن
خواندن این شعر باعث چنان درگیری میان نمایندگان ترک و فارس در مجلس شده که باعث گردید پلیس برای پایان دادن به آن وارد صحن مجلس شود، در حالی که خبرنگاران پارلمانی در تهران میگویند اکبر اعلمی موفق شد شعر را تا آخر بخواند و تنها مسئلهای که با آن مواجه شد، تذکر رئیس مجلس بود.» [۱۷]
این در حالی است که رسانه های فارسی زبان و اپوزسیون با بایکوت خبری و سکوت در برابر این حرکت نژادپرستی حمایت خود را از این برنامه اعلام کرد.
لازم به ذکر است در اعتراضات سال 85 در شهر های آذربایجان نزدیک به 50 نفر کشته شده و بیش از 2000 نفر زخمی و 3000 نفر دستگیر شدند. و بعد از گذشت 13 سال هنوز کسی پاسخگوی این برنامه و توهین به تورکها نشده است.
حالا خود با توجه به شرايط حاكم در فضاي فرهنگي و سياسي كشور ايران قضاوت كنيد چرا روز به روز نژادپرستی علیه ملل دیگر در ایران رو به افزایش است ملل در چشمان مرکز گراا به عنوان شهروند درجه دوم حساب می شود:
چرا آنها ، آن كاريكاتور را كشيدند؟!
مطالبات زنان غیرمرکزنشین، غیرفارس و غیرشیعه در ایران به دلیل تلاقی فاکتور جنسیت با سایر متغیرهای نابرابری و تبعیض، ابعاد و پیچیده گی های بسیاری پیدا می کند که متاسفانه آنچنان که باید در گفتمان فمینیستی مسلط فارسی زبان انعکاس داده نمی شود.
این یادداشت، ارتباط دو سویه فضا و جنسیت را در عرصه عمومی و فضاهای شهری بررسی می کند. همچنین با تکیه بر نقد فمینیسم اینترسکشنال[۱] (میان برشی( و با بیان نمونههایی از فضاهای ”تک جنسیتی“ شهری، درصدد است شکاف بین فعالان هویت طلب ترک با زنان فمینیستی آذربایجان و مشکلات و تبعیضهای مضاعفی را که این زنان در زندگی روزمره شهری به خصوص در کلانشهر تبریز تجربه میکنند را به تصویر بکشد[۲].
زنان و عرصه عمومی
هدف این یادداشت تاکید بر این مهم است که حیات اجتماعی زنان آذربایجان یا سایر ملتهای غیر فارس را نمیتوان تنها در چهارچوب کلی و زیر چتر «زنان ایرانی» بررسی کرد، چرا که همه زنان ساکن جغرافیای سیاسی ایران از شرایط، امکانات و حتی محدودیتهای یکسانی برخوردار نیستند و حتی محدودیتهای اعمال شده هم در یک طبقه بندی مشخص و همگونی قرار نمیگیرند. به همین دلیل فمینیسم اینترسکشنال به عنوان ابزار تحلیلی در مواجهه با این پیچیدهگی ها و درهم تنیدهگی ها ضروری است. نقد فمینیستی اینترسکشنال مانند ابزاری عمل میکند که میتواند درهمتنیدگی روابط اجتماعی جنسیتی، طبقاتی، قومی، مذهبی و جنسی را برجسته کرده و تحلیل بکند.
در مورد زنان آذربایجانی، این گروه هم به سبب زن بودن و هم غیر فارس بودن و در لایههای بعدی بسته به خواستگاه اجتماعی و طبقاتی و مذهبی تبعضات چندلایه ای را هم از بیرون و هم از درون این گروهها تجربه میکنند. حال با این مقدمات، ادامه یادداشت را با این پرسش ادامه میدهیم که حیات اجتماعی زنان ساکن جغرافیای آذربایجان- به طور مشخص تبریز- در عرصه عمومی چگونه است و در این فضا، شرایط کنشگری فمینیستی چیست؟
بنا به تعریف، فضاهای عمومی شهری(public space) فضاهایی هستند غالبا فیزیکی، که علاوه بر قابل دسترس بودن برای همه، پذیرای گروههای مختلف با تفاوتهای جنسی، نژادی، سنی و طبقه ای بوده و نقش مهمی در ایجاد فضاهای دموکراتیک، حس باهم بودن و تعلق مکانی و هویتی ایفا می کنند )مدنی پور، ۱۳۸۷). فضاهای شهری به این دلیل که پتانسیل گردهم آوردن گروههای مختلف جامعه را نیز دارند، در شکلگیری روابط و ساختار اجتماعی نقش پررنگی بازی میکنند. این ساختار اجتماعی که عرصهی عمومی public sephere)) نامیده می شود، هم ساختار سیاسی- اجتماعی و هم فضای فیزیکی را توامان در برمی گیرد. در واقع در یک رابطه تنگاتنگ، فضای عمومی و عرصه عمومی میتوانند تقویتکننده و موتور محرک یکدیگر واقع شوند. در یک جامعه ایده آل، افراد و گروههای مختلف جامعه از جمله فعالان جامعه مدنی، روشنفکران و دگراندیشان غالبا با در اختیار گرفتن عرصه عمومی می توانند بر تصمیمات دولتی نظارت و یا با استفاده از فضاهای شهری و گردهم آوردن نیروهای اجتماعی بر روابط قدرت تاثیر بگذارند. در نتیجه عرصهی عمومی و فضای شهری عمومیِ پویا و همگرا برای جامعه مدنی اهمیت بسیار دارد چراکه بسیاری از چانه زنیهای از پایین در آنجا صورت میگیرد.
اما بر کسی پوشیده نیست که عرصه عمومی و فضاهای شهری در بسیاری از کشورها از جمله ایران، اغلب فاقد چنین ارزشهایی بودهاند. در اکثر کلانشهرهای ایران، پلیسی و امنیتی شدن جو فضاهای شهری، افزایش چشمگیر دوربینهای مداربسته و همچنین سیاستهایی مانند تک جنسیتی کردن فضاهای شهری امکان فعالیتهای خودانگیخته در فضاهای عمومی را از بین برده و شادابی و پویایی را از شهرها گرفته است. مساله نوع پوشش و محدودیتهای ایجاد شده توسط گشت ارشاد نیز از نکات مشترک بین اکثر زنان شهرنشین ایرانی است که بر تجربه شهرنشینی آنها تاثیر میگذارد. از طرفی خشونتهای پنهان شهری از جمله ناکافی بودن تسهیلات زیرساختی مناسب برای زنان همراه نوزاد و کودک، سیستم حمل و نقل عمومی نه چندان قابل دسترس در همه نقاط شهری و برنامهریزی های شهری مبتنی بر اولویت ماشین بر پیاده در کلانشهرها و حتی مزاحمتهای خیابانی از جمله چالشهایی هستند که بیشتر زنان شهرنشین -خصوصا در اوقات فراغت از کار- با آنها مواجهاند. در چنین شرایطی، امکان استفاده از فضاهای شهری برای بسیاری از ساکنان خود همچون زنان، دگرباشان و سایر به اقلیت رانده شده ها محدود بوده و علاوه بر آن، امکان فعالیتهای مدنی در عرصهی عمومی نیز سلب و یا سرکوب شده است. اگرچه در سالهای اخیر با همهگیر شدن تکنولوژی و استفاده از اینترنت شبکه های اجتماعی نقش غیرقابل انکاری در کنار هم آوردن گروههای مختلف و پژواک صدایشان را داشته اند اما دسترسی به اینترنت پرسرعت و بدون محدودیت برای تمامی افراد فراهم نیست و نمی توان فضای مجازی را جایگزین مناسبی برای عرصه عمومی دانست.
فیسبوک محتوای مرتبط با ناسیونالیستهای سفیدپوست و جداییطلبان سفیدپوست را از پلتفرم خود حذف میکند.
بزرگترین شبکه اجتماعی جهان تصمیم گرفته است تا پستهای ملیگرایانه افراطیون سفیدپوست و جداییطلبان را از پلتفرم خود پاک کند.
بهعنوانمثال جملاتی حاوی I am a proud white nationalist و یا Immigration is tearing this country apartبهمحض دیده شدن در پست، حذف خواهند شد. لینکهایی که بدین ترتیب منتشر میشوند، حذفشده و کاربر را بهسوی لینک سازمانهای مشوق صلح علیه جملات نفرتانگیز هدایت میکند.
سیاست جدید از هفته آینده روی 2 میلیارد کاربر این شبکه به حالت اجرایی درخواهد آمد.
مدیران فیسبوک در وبلاگ خود متذکر شدند بعد از مشاوره با 20 کارشناس ارشد در این حوزه، تصمیم جدید گرفته شد. به گفته این مدیران، جملات نفرتانگیز بهصورت سازمانیافته در این شبکه اجتماعی جایی ندارد.
نکته قابلتوجه اینکه پستهای حذفشده به لینکهایی مانند www.lifeafterhate.org وصل خواهند شد. سازمان مذکور سازمانی غیرانتفاعی است که مانع از گسترش نژادپرستی و … میشود.
منابع پلیس نیوزلند روز جمعه 15 مارس 2019 اعلام کردند که در پی حمله به دو مسجد در شهر کرایستچرچ 49 کشته و دهها تن دیگر زخمی شدند. یکی از عاملان این کشتار، یک شهروند 28 ساله استرالیایی است که نمازگزاران را در مسجد نور به رگبار بست و جان تعدادی از آنها از جمله چندین کودک را گرفت. او در صفحه توئیترش وعده یک «حمله تروریستی» را داده بود.
شاهدان عینی میگویند که از درون مسجد نور صدای شلیک حداقل 50 گلوله را شنیدهاند. مهاجم احتمالا فردی به نام «برینتون تارانت» است و ویدئویی حمله به مسجد و نمازگزاران که در حال ادای نماز جمعه بودند را به شکل زنده در توئیتر منتشر کرد.
او همچنین یک بیانیه 73 صفحهای در توئیتر منتشر کرد و در آن وعده داد یک «حمله تروریستی» انجام شود.
در توئیتر تصاویری از اسلحهای که برای حمله به مسجد نور استفاده شد نیز منتشر شده است. مهاجم قبل از حمله به مسجد، ویدئویی از خود و اسلحه رگباری که در دست دارد نیز منتشر کرد.
پاپ فرانسیس، رهبر مسیحیان کاتولیک جهان روز جمعه اعلام کرد در پی حملات خونبار نیوزلند با مسلمان ابراز همبستگی میکند.
یک مقام مسئول در وزارت امور خارجه پادشاهی عربی سعودی کشتار مسلمانان در روز جمعه 15 مارس 2019 در دو مسجد در نیوزلند را «به شدت» محکوم کرد.
ملکه الیزابت دوم که نیوزلند را به عنوان بخشی از قلمروهای مشترکالمنافع تحت سلطه خود دارد، گفت: «از اتفاقات دهشتبار امروز در کرایستچرچ عمیقا ناراحتم. من و شاهزاده فیلیپ به خانوادهها و دوستان جانباختگان تسلیت عرض میکنیم.»
رنتو مرسودی، وزیر خارجه اندونزی در بیانیهای اعلام کرد: اندونزی قویاً این تیراندازیها را محکوم میکند به ویژه در مکان عبادت و در جریان برگزاری نماز جمعه.
ابراهیم کالین، سخنگوی رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه در توئیتر خود حمله “فاشیستی و نژادپرستانه” در نیوزیلند را محکوم کرده و نوشت: این حمله نشان داد خصومت و عداوت به اسلام و مسلمانان به چه حدی رسیده است. ما چندین بار شاهد این بودهایم که اسلام هراسی علیه اسلام و مسلمانان به یک ایدئولوژی نابهنگام و مرگبار تبدیل شده است. جهان باید علیه چنین استدلالی برخیزد و باید کاری کند تا تروریسم فاشیستی اسلام هراسی متوقف شود.
در همین حال، کمال فاروقیری، مؤسس هیات “تمام مسلمانان هندوستان” که یک نهاد غیردولتی از نخبگان است نیز گفت: این حمله به شدت محکوم است و ادامه داد: یک ویروس ضد اسلامی در حال گسترش در سراسر جهان است. مردم همه مذاهب باید بسیار نگران باشند.
وحیدالله ویسی، سفیر افغانستان در استرالیا، نیوزیلند و فیجی نیز در توئیتر خود نوشت: سه افغان در این حمله مجروح شدهاند. فکر من پیش خانوادههای این افغانهاست.
محمد فیصل، سخنگوی وزارت خارجه پاکستان نیز ضمن محکومیت این حمله در توئیتر از هشتگ “پاکستان علیه تروریسم” استفاده کرد.
مردم در سراسر جهان نیز در رسانههای اجتماعی به محکومیت این حملات در نیوزیلند پرداختهاند.
جاسدینا آردن، نخستوزیر نیوزلند نیز گفت که پلیس این کشور 3 مرد و یک زن که دارای اندیشههای افراطی بودند را در ارتباط با حملات روز جمعه به دو مسجد در منطقه کرایستچرچ دستگیر کرده است.
نخستوزیر استرالیا تایید کرد یکی از مهاجمان شهروند استرالیاست و او را «تروریست خشن راستگرای افراطی» توصیف کرد.
با استناد به خبرگزاری العربیه و جوان آنلاین
آیا میتوان از زنان سیاهپوست زیبا و نیرومند در اسطوره و تاریخ هنر غرب نشان گرفت؟ پاسخ منفی است، زیرا هنر غربی آنان را نادیده انگاشته است.
برخورد تایتانها یکی از پرطرفدارترین فیلمهای سال ۱۹۸۱ بود. این اثر با ستارههای جذاب هالیوودی داستان پرسیوس نیمهخدای اساطیری یونان را به تصویر میکشد. او جان هیولایی دریایی را میگیرد و آندرومده شاهدختی زیبا را که قرار بود خوراک آن شود نجات میدهد. این فیلم آن اندازه پرطرفدار بود که در ۲۰۱۰ دوباره ساخته شد، اما در وبسایت سینمایی روتن توماتوز امتیاز ناامیدکننده ۲۶ به آن تعلق گرفت. روشن نیست که آیا آن افرادی که به این فیلم نمره دادند از تحصیلات در حوزه ادبیات کلاسیک برخوردار بودند یا خیر، اما به احتمال اگر سازندگان و تهیهکنندگانش به درستی پژوهش میکردند، دستکم اثری دقیقتر میساختند. الیزابت مکگرا، تاریخنگار هنر، در مقالهای که در ۱۹۹۲ با عنوان «آندرومده سیاه» نوشت توضیح داد که او در اصل یک شاهزاده سیاهپوست از اتیوپی بوده است.
هر فردی که یکی از دو نسخه برخورد تایتانها را تماشا کرده باشد میداند که جودی بوکر و الکسا داولس که نقش آندرومده را بازی کردند، هر دو زنانی سفیدپوستاند. همچنین هر که آندرومده را در نقاشیها دیده باشد- مثلا در نقاشیهای تیسین یا پوینتر- تصور خواهد کرد او نیز سفید است. اما مکگرا در مقاله مهمش سه نکته بسیار بااهمیت را میآورد: یکی اینکه همه اسطورهنگاران یونانی در نوشتههای خود آندرومده را شاهزادهای اتیوپیایی دانستهاند- اووید مشخصا به پوست تیره او اشاره میکند؛ دیگر آنکه در درازای تاریخ هنر غرب هنرمندان اغلب او را غیرسیاه کشیدهاند- زیرا قرار بوده زنی زیبا باشد و زیبایی و سیاهی در نظر آنان جمع اضداد قلمداد میشد؛ و آخر این که در نژاد سیاه آندرومده بر اساس مقاله پروفسور مکگرا هیچ تردیدی نیست.
در دوره رنسانس هنرمندان آندرومده را در قالب زنی سفید میکشیدند. در تابلوی پرسیوس آندرومده را نجات میدهد، اثر پیرو دی کوزیمو، که در دهه ۱۵۱۰ خلق شده، در واقع شاهدخت اتوپیایی از همه شخصیتهای اطرافش سفیدتر نقاشی شده است. در این تابلو زن سیاهپوست نوازندهای دیده میشود. پدر و مادر آندرومده نیز آشکارا از او تیرهپوستترند و لباسهایی نامتجانس بر تن دارند. میدانیم که در آن دوران بحثی درباره رنگ پوست او در جریان بود که امروزه از نگاه انسان مدرن نژادپرستانه تلقی میشود. مکگرا به فرانسیسکو پاچکو، هنرمند و نویسنده اسپانیایی، اشاره میکند که در بخشی از کتابش هنر نقاشی شرح میدهد که چرا آندرومده سپیدپوست کشیده شده در حالی که منابع متعددی میگویند که او سیاه بوده است.
مکگرا تقریبا سه دهه پس از انتشار مقالهاش به بخش فرهنگ وبسایت بیبیسی میگوید:”واضح است که پاچکو از اینکه اووید از زیبایی بسیار زنی سیاهپوست سخن میگوید، شوکه شده است.” کتابهایی مانند اثر پاچکو به مثابه منابع راهنمای نقاشان شناخته میشدند تا با مراجعه به آنها دریابند که هر شخصیت را چگونه باید نقاشی کنند. بنابراین به آسانی میتوانیم حدس بزنیم که چگونه از این راه نگرش پاچکو در تاریخ هنر تاثیری ژرف بر جای گذاشت و گسترش یافت. در طول تاریخ هنر آندرومدههای سیاه بسیار انگشتشمار بودهاند؛ از جمله پرسیوس(۱۷۳۱) اثری چاپی از برنارد پیکار و نیز آندرومده(۱۶۵۵) اثر آبراهام فن دیپنبیک، اما هر دو اثر زنی تیرهپوست را نشان میدهند که دارای اندام و مویی است که در سفیدپوستان دیده میشود.
آندرومده تنها سیاهپوستی نیست که در تاریخ هنر اینگونه تبعیضآلود با او رفتار کردهاند، انگاره سفیدنمایی سیاهان در دوره رنسانس، در واقع در مسیحیت پیش از آن ریشه دارد.
مایکل اوهاجورو، تاریخنگار هنر، سرپرست و راهنمای تورهای بازدید از نمایشگاههایی در لندن با موضوع بازنمایی سیاهان در هنر است. او از طریق شخصیت پادشاه سیاهپوست مغ، به تحصیل در رشته تاریخ هنر رنسانس علاقهمند شد. پادشاه سیاهپوست مغ یکی از سه پادشاه مجوسی بود که در تابلوهای مشهور به ستایش مغان- اغلب در حال هدیه گیاه مر به مریم و نوزادش عیسی- تصویر شده است.
اوهاجورو از دیدن این تصویر مثبت از انسانی سیاه شگفتزده شد، زیرا با بیشتر تصاویر بازنماییشده از سیاهان- که آنان را در جایگاه بندگان نشان میداد-در تضاد بود. او توضیح میدهد:” پادشاه سیاه در آن نقاشی به مثابه شخصیتی مثبت نقش شده بود. او نمادی به شمار میآمد که از قاره جوان آفریقا آمده بود تا در اعتقاد به مسیحیت به اروپا و آسیا بپیوندد و از این جنبه نشانه یکپارچگی جهان در آخرالزمان تلقی میشد.” اوهاجورو به تحقیقات بسیار دست زد تا از خاستگاه و پیشینه این شخصیت آگاه شود و سرانجام در کتاب سفرهای سرجان ماندویل از قرن ۱۴ آن را یافت. در این اثر آمده است که مغ سیاه از سرزمین سبا، پادشاهیای در اتیوپی، به دیدار مریم و عیسی میشتابد.
سپس اوهاجورو از این یافته بسیار غافلگیر شد که در اغلب نقاشیهای داستان دیدار ملکه سبا و سلیمان نبی در عهد عتیق، این زن در قالب انسانی سفید به تصویر کشیده شده است. او به نقاشی به کشتینشستن ملکه سبا در بندرگاه اثر کلود لورین در نگارخانه ملی لندن اشاره میکند و میگوید:” ملکه سبا با جزییات فراوان در کناره راست تابلو نقاشی شده، اما سفیدپوست است. در حالی که او از سبا که در اتیوپی بوده می آید، یعنی همان سرزمینی که پادشاه سیاه از آن برخاست. بنابراین من انتظار داشتم که ملکه سبا نیزسیاهپوست نقاشی شود.”
اگر عبارت«ملکه سبا» را در تصاویر گوگل جستوجو کنید، چند دقیقهای بیشتر به درازا نمیانجامد که به تصویرهای زنان سفیدپوست جذاب برمیخورید. آنان دراز کشیدهاند و با رخوت به مخاطب یا سلیمان نبی نگاه میکنند. در گذشته در برخی نقاشیها ملکه سبا را سیاهپوست نقش زده بودند، اما در دوره رنسانس هم سفیدپوستش کردند و هم او را موضوع جذابیت جنسی قرار دادند. در نظر اوهاجورو این تصویر با آن چه پیشتر از او کشیده میشد در تضاد است. برای مثال میتوان به محرابنگاره کلوسترنویبورگ در اتریش اشاره کرد که ملکه سبا را در دیدار با سلیمان نبی نشان میدهد، و در کنار نگارهای جای گرفته که شاه سیاه مغ را در صحنه ستایش مغان تصویر میکند. او میگوید:” این تصویر دلالتی پیشگویانه و پیامبرگونه دارد، گویی همچنان که ملکه صبا به ملاقات سلیمان رفت، شاه سیاه نیز به دیدار مسیح نوزاد میرود.” اما به قرن ۱۸ که میرسیم، او دیگر ملکهای نیست که به دیدار سلیمان نبی می رود و با او گفتوشنیدی بیآلایش دارد، بلکه به زنی دلباخته و فریبنده بدل میشود.
البته آنهایی که ملکه سبا یا آندرومده را سفیدپوست تصویر کردهاند، توجیهاتی هم دارند. واژه اتیوپی در نظر نویسندگان دوره کلاسیک و نیز محققان انجیل ممکن بود معناهای بسیار متفاوت داشته باشد. من در جایگاه یک عرب زبان این گونه آموختهام که ملکه سبا -که ملکه بلقیس نامیده میشد- از یمن بود. از جنبه ریشهشناسی واژه اتیوپی از یونان باستان میآید و در معنای «چهرههای سوخته» است. آنان این کلمه را برای نامیدن هر آن که از جایی گرمتر از دنیای کوچکشان میآمد، به کار میبردند. مکگرا توضیح میدهد:” اتیوپی معنایی ثابت نداشت، ممکن بود بر قلمرویی در آفریقا، هند و یا سرزمین ناشناخته و آفتابی و گرم در هر گوشهای از دنیا دلالت کند. همچنین این واژه ممکن بود برای نامیدن سرزمینی جادویی که در آن واقعات غرایب رخ میدهد، استفاده شود.”
او میافزاید:” آنان چنین میاندیشیدند که واژه اتیوپی واقعا بر مردمان سیاهپوست دلالت نمیکند، پس آندرومدهآ هم نمیتواند سیاه باشد. بنابراین توجیهات گوناگون میساختند برای اینکه اثبات کنند اتیوپی به جای دیگری جز سرزمینی در آفریقا اشاره دارد. آنان حتی به توجیههایی از این دست متوسل میشدند که مکان دقیق اتیوپی مشخص نیست.”
ترجمه کتاب مقدسی که هنرمندان دوره رنسانس در دست داشتند و براساس آن کار میکردند، از زمان پیدایشش تغییراتی کرده بود. مکگرا در مقاله آندرومده سیاه شرح میدهد که در غزلهای سلیمان در عهد عتیق- هم در متن اصلی به زبان عبری و هم بعدها در زبان یونانی- ملکه سبا میگوید:” من سیاهم و زیبایم”. اما بعدها در ترجمه لاتین از کتاب مقدس، موسوم به ولگاته در ۴۰۵ پس از میلاد، واو حالیه به اما بدل میشود و این جمله را می خوانیم:” من سیاهم، اما زیبایم”. در انگلیس، در انجیل شاه جیمز این جمله بیشتر دستخوش تغییر شد:” من سیاهم، اما ملیحم.” در این تغییرات نگرش تحقیرآمیز و جنسی به زنان سیاه کاملا آشکار است. به احتمال این جمله اخیر از هر نقاشیای از این دست تاثیری مخربتر داشته است.
سیاه زیباست
کمابیش میتوان گفت جز تصاویر ملکه سبا و آندرومده، در تاریخ هنر نقاشیهای دیگر از زیبایی سیاهان نمیتوان یافت. البته بسیاری از طراحان و نقاشان پیشطرحهایی از مردمان سیاه کشیدهاند، اما از قرن ۱۸ این تصاویر بیشتر سیاهان را در جایگاه کارگران مزارع و خدمتکاران و بردگان نشان میدهد. گرچه استثناهای نامتعارفی نیز میتوان برشمرد. هلند سرزمینی بود که در آن پادشاه سیاه مغ به مثابه عنصری نمادین بسیار رواج و گسترش یافت.
در مقاله الیزابت مک گرا میخوانیم که آنتورپ در قرن ۱۷ از جنبه نگرش به نژاد شهری پیشرو بوده است. در این شهر کارهای نامتعارف هنری ملهم از باب ۶۷ مزامیر در عهد عتیق پدید آمد؛ آنجا که غیریهودیان اتیوپی” به خداوند توسل میجویند”. بر اساس عهد عتیق، موسی با زنی اتوپیایی ازدواج کرد. مکگرا معتقد است در تصویری که ژاکوب ژوردان در ۱۶۵۰ از موسی و همسرش کشیده:” این زوج تعصبات نژادی مخاطبان را به چالش میکشند.” در واقع در این بخش از عهد عتیق نیز با تصویری غیرمعمول و ضدنژادپرستانه مواجه میشویم؛ خداوند مریم، خواهر موسی، را که بر ضد این وصلت سخن گفته بود مجازات میکند و او یک هفته به جذام مبتلا میشود.
پیتر پل روبنس،هنرمند نقاش، که به این شهرت داشت که عظمت را زیبا جلوه میدهد، در تابلوی چهار رود(۱۶۱۰) سیاه را نیز زیبا نقش میزند. چهار رود در هیات چهار تن به تصویر درآمدهاند، که همه آنان به سبک روبنس پیکرهایی درشت و عضلات و سینههایی برجسته دارند. در میان آنان نیل در هیات زنی سیاهپوست نشسته بر زمین دیده میشود. او تنها فردی است در این تابلو که مستقیم در چشم بیننده خیره شده است. از اندامش آن اندازه پیداست که مخاطب را به دیدن برهنگیاش بیشترش مشتاق میکند. زن پوستی تیره دارد و با جواهری بر پیشانی از دیگران متمایز شده است. آری او جذاب جلوه میکند، اما در عین حال همچون زنان دیگر این نقاشی قدرتمند نیز به نظر میرسد. مکگرا میگوید:” در آنتورپ به نقاشی کردن از مردمان سیاه توجه و علاقه نشان میدادند و این دو دلیل داشت: از یکسو به سبب ایمان آوردن سیاهپوستان به مسیحیت و از جانب دیگر به این خاطر که در این شهر در کوی و برزن و زندگی روزمره با سیاهان روبهرو میشدند.”
مک گرا توضیح میدهد که البته در تاریخ هنر غرب اینها نمونههایی نادر به شمار میآیند:” یکی از دلایل اینکه پادشاه سیاه مغ محبوبیتش را از دست داد این بود که مردمان- دینداران و الهیدانان- به نمادهای دینی غیریهودیان اتیوپیایی علاقهای نداشتند.” به همین سبب شخصیتهایی که بخشی از جذابیتشان این بود که اهل اتیوپی هستند، واجد اهمیت قلمداد نمیشدند.
غیبت سیاهان در تاریخ هنر داستان پیچیدهای دارد. نژادپرستی اروپایی و نیز تمرکز بر شخصیتهای انجیلی برای آموزش دینی از طریق هنر، که منجر به نادیدهانگاری سیاهپوستان میشد، بخشی از این ماجرای توبرتو است. در نظر مایکل اوهاجورو حذف سیاهان از آفرینش هنری، مهمترین دلیل گنجاندن اندک بازنماییهای ملکه سبا یا آندرومده سیاه در تورهایش به شمار میآید. تاثیر تاریخ هنر غربی بر تخیل و تصور ما از شخصیتهای انجیل یا آثار کلاسیک چنان نیرومند است که باید پیوسته با آن کلنجار برویم و آن را به پرسش بکشیم. از همین منظر است که بازی جینا لولو بریجیدا در نقش ملکه سبا در دهه ۱۹۵۰ یا الکسا داولس در نقش آندرومده معضل تلقی میشود.
مک گرا میگوید:”من فکر میکنم این بسیار مهم است که به بزرگسالان و کودکان تصاویری را که در آنها سیاهان حضور دارند نشان بدهیم”، و بلافاصله میافراید:” البته توضیح اینکه واقعا چرا و در چه شرایطی هنرمندان چنین آثاری را خلق کردهاند، قدری پیچیده است.”