زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
اصل ۱۵ قانون اساسی ایران میگوید: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
در طول چهار دهه، اجرای این اصل کاملا مغفول باقی مانده و هیچگاه در هیچ مدرسهای در ایران، کتابی برای آموزش زبان محلی آن منطقه در مدارس منتشر نشده است ولی کودکان امکان صحبت کردن به زبان مادری خود را دارند. در برخی موارد اما خبرهایی از بازداشت و صدور احکام حبس برای معلمانی که در تلاش برای آموزش زبانهای محلی مانند کُردی یا آذری بودهاند، منتشر شده است.
آموزش به زبان مادری حق مسلم شهروندان است.
صالح نیکبخت، حقوقدان سرشناس و فعال حقوق بشر که خود اهل استان کردستان ایران است، دیدگاهی متفاوت با نجات بهرامی دارد و آموزش به زبان مادری را حق هر ایرانی میداند.
او پیشتر در این مورد گفته بود: «ما کشوری کثیرالاقوام هستیم. ترک، کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن یا گیلک در ایران زندگی میکنند و ایران فقط تهران یا اصفهان نیست. پس آموزش به زبان مادری در مدارس، حق طبیعی این شهروندان است. مگر همین حالا در بسیاری از مدارس، زبان انگلیسی هم در کنار زبان فارسی، از پایههای ابتدایی به بچهها آموزش داده نمیشود؟ آیا کودکان در سنینی که توانایی یادگیری همزمان چندین زبان را ندارند، نباید زبان قوم و ریشههای خود را یاد بگیرند؟ من میگویم زبان فارسی به عنوان زبان اصلی و ملی ایران هم حتما باید حفظ شود اما میتوان بسیاری از دروس را هم به زبانهای همان قومیت آموزش داد تا ارزشهای محلی، قومیتی و ملی حفظ شوند. این رفتار نظام جمهوری اسلامی که حتی همان اصل ۱۵ قانون اساسی را هم اجرا نمیکند، دقیقا مانند رفتار دولت ترکیه است که چشم بر روی زبان کُردی ۲۵ میلیون نفر میبندد و آنها را مجبور به خواندن و نوشتن به زبان ترکی کرده است.»
وزارت آموزشوپرورش جمهوری اسلامی هیچ کتاب درسی را به زبان قومیتهای مختلف منتشر نکرده است و زبانهایی همچون بلوچی، طبری، گیلکی یا کرمانجی و … نادیده گرفته شدهاند.
زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
توانمندسازی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران، لازمه حرکت به سمت توسعه است. عدم برخورداری یک جامعه از سطحی از این توانمندسازیها منجر به توسعه نیافتگی و در نتیجه تولید و بازتولید نابرابری و تبعیض در جامعه میشود.
یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
شهروندان غیرفارس صرفنظر از این که اهل کدام سوی چهار گوشه ایران باشند، از این نارسایی فرهنگی همگی بسیار دردمندند. شهروندان غیرفارس از تجربه تحقیر و تمسخر خود در جمع، نسبت دادن کلیشههای جنسیتی و اتنیکی به آنها و حتی تبعیض در سیستم آموزشی به واسطه این که فارسی زبان اول آنها نبوده است، سخن گفتهاند.
زبان ملی باید در سراسر کشور در دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها تدریس شود اما با این حال اگر کسی زبان مادری او با زبان فارسی متفاوت باشد، او حق دارد خود و خانواده خود را در کلاسهایی که برای حفظ زبان مادری دایر شده، ثبتنام کند اما این رویکرد که بخواهیم زبان مادری خود را جانشین زبان ملی کنیم، کار اشتباهی است. هیچ کشوری در کره زمین این کار را نکرده است چرا که لازم است شهروندان یک کشور، علیرغم تفاوت در زبان مادری بتوانند با یکدیگر تعامل کنند.
به رسمیت شناخته شدنِ حق آموزش به زبان مادری در ایران منجر به رشد فرهنگی و اجتماعی سراسر کشور میشود. وقتی آموزش نوشتاری زبانهای غیر فارسی در مدارس ایران وجود نداشته باشد و نشر کتاب در این زبانها با محدودیتهای مختلف روبهرو باشد، در عمل به تبعیض میان این اقوام و فارس زبانها دامن زده شده است. به نظر میرسد برای غلبه بر این مشکل باید در کنار فارسی که زبان مشترک کشور است، و آموزش آن متضمن حفظ وحدت و تمامیت ارضی ایران (و در نتیجه لازم و اجباری)، زبانهای غیر فارسی عمده اقوام ایرانی در مدارس تدریس شوند، و تدریس به شکل دوزبانه در زبان فارسی و یکی از آن زبانها انجام شود. این مدل باید لااقل در مناطقی که اقوام در آنها در اکثریتاند، صورت پذیرد.
زبان مادری به عنوان اصلی ترین بخش هویتی یک انسان است، و این زبان مادری اتصال دهنده ی زنجیره های قومی و قبیله ای است و ملت ها را به وجود آورده است. زبان مادری عامل بسیاری از اتفاقات است، وجود داشتن یا نداشتن زبان، بخش بزرگی از فرهنگ یک ملت است.
ما در کشوری زندگی می کنیم چند قومی یا چند ملیتی است. نظام جمهوری اسلامی با فعالیت های خود آشکار کرده که کمر به نابودی فرهنگ ها و آداب و سنن ملت ها بسته است. این کار عین بی عدالتی و نابرابری قومی است. این بی عدالتی و نابرابری فقط در زمینه ی فرهنگ نیست بلکه در همه ی جوانب زندگی مردم ملیت های ایران تاثیر بسزائی گذاشته است. ساخت انواع جک و بد گفتن به ملیت ها که همه را به سخره می گیرند جز یک ملت، نشان می دهد دست هایی در کاراست و این یک کار برنامه ریزی شده است.
مطمئنا هیچ زبانی، در ارتباط با انسان نمی تواند مانند زبان مادری قدرتمند عمل کند. زبانی که ریشه در هویت هر انسان دارد و برایش دلنشین است. مسلما در کشوری چند قومیتی مانند ایران باید تدابیری اتخاذ شود تا این زبان و فرهنگ مردم ملیت های مختلف حفظ شود و هر چه بیشتر توسعه یابد. در این بین تحصیل به زبان مادری اهمیت زیادی دارد و این کاری است که مسئولان باید به فکر آن باشند.
احترام گذاشتن به زبان ،فرهنگ دیگران باعث ایجاد دوستی می شود.
سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد، يونسکو، در سال ۱۹۹۹ ميلادی، روز ۲۱ فوريه، را روز جهانی زبان مادری اعلام کرد و رژیم ايران در همان سال و در سی امين نشست يونسکو، به نامگذاری اين روز، رای مثبت داد.
غیر از زبان فارسی، مردم مناطق مختلف در ایران به زبانهای آذری، کُردی، عربی، ترکمنی، گیلکی، مازندرانی، تالشی، لُری، بلوچی، لکی و تاتی تکلم میکنند.
بر اساس اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران، زبان و خط رسمی و مشترک مردم ايران، فارسی اعلام شده است.
اين اصل قانون اساسی تصريح می کند:«اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب رسمی بايد با زبان و خط فارسی باشد، ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدريس ادبيات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی، آزاد است».
اما اين اصل در ايران و برای اقوام و مردمی با زبانهای مختلف، اجرا نمیشود.
اعمال محدوديت ها بر اقوام ايرانی که به زبان های غيرفارسی سخن می گويند و مدافعان حقوق اقليت های قومی در ساليان اخير، همچنان ادامه داشته است.
برخی از اين اعتراض ها در سالهای گذشته در استان هایی مانند آذربايجان شرقی و غربی و اردبيل و همچنین استان خوزستان با برخورد شديد امنيتی – قضايی مواجه شده است.
به دلیل سیاستهای تبعیضآمیز حکومت، فرزندان اقلیتها از حق آموزش و تحصیل به زبان مادری در ایران محروم هستند.
در اصل ١۵ قانون اساسی بر تدریس آزادانه زبان و ادبیات اقوام در سطح مدارس اشاره شده است، اما با وجود اهمیت مسئله زبان و فرهنگ در میان مجامع جهانی تاکنون اقدام موثری برای تدریس زبان و ادبیات اقوام در مدارس کشور صورت نگرفته است.
در سالهای گذشته برخی معلمانی که به کودکان زبان مادری شان را آموزش می دهند توسط رژیم دستگیر، شکنجه و به حبس های طولانی مدت محکوم شده اند.
اداره ثبت احوال بر اساس کتابچه اسامی که توسط دولت تهیه میشود، اقدام کرده و تمامی اسامی که خارج از لیست درج شده در این کتاب باشد را اسامی غیرمجاز برمیشمارد. محدودیتهای اعمال شده در این کتاب بسیاری از شهروندان بویژه اعضای جوامع اقلیت را از نامگذاری کودکان خود بر اساس هویتهای مذهبی، قومی و یا فرهنگی خود محروم میکند.
در سالهای گذشته و همزمان با روز جهانی زبان مادری در ایران، بسیاری از فعالین حقوق اقلیت های قومی ضمن اشاره به حق آموزش به زبان مادری از سیاست های تبعیض آمیز حکومت انتقاد کرده اند.
فعالیتهای آمیز مدافعان حقوق اقلیت شامل توزیع کتابهایی به زبان مادری در میان دانش آموزان مدارس، امضای طومار برای ارائه رشته زبان و ادبیات زبان اقلیتها در دانشگاه و یا انتشار و نصب گسترده اعلامیههایی در سطح شهر بوده است.
واکنش مقامات رژیم ایران به این فعالیتهای مسالمت آمیز، دستگیری و صدور احکام زندان برای فعالین این حوزه بوده است.
اطلس زبانهای در معرض خطر یونسکو گزارش داده است که ۱۷ زبان در ایران در شرایط بحرانی یا در معرض انقراض قرار دارند. آخرین آمار جمعیتی در ایران نشان میدهد که دو زبان لشانددان وهالااولا به طور کامل منقرض شده اند.
ایران از کشورهایی است که دارای زبانها و گویشهای متنوع است. اما نیمی از آنها در معرض نابودی قرار گرفتهاند. اگرچه آمار دقیقی وجود ندارد ولی تالشی در گیلان، تاتی در قزوین، سنایا در تهران، نطنزی، نائینی و خوانساری و گزی در اصفهان، هورامی در کردستان، سیوندی و کُرُشی در فارس، لارستانی در هرمزگان، سوی در سیستانوبلوچستان، گویش بهدینان یا گبری در یزد، وَفسی در مرکزی، مندایی در خوزستان، خلجی در مرکزی و آشتیانی در مرکزی از جمله زبانها و گویشهای ایرانیِ در معرض نابودی هستند.
«زبان درخطر» به زبانی گفته میشود که در «معرض نابودی» باشد. براساس اطلاعاتی به دست آمده، تعداد زبانهای زنده در جغرافیای ایران ۷۶ زبان است. در بین این ۷۶ زبان چیزی حدود نیمی از این زبانها با درجههای مختلف در خطر هستند.
متاسفانه زبان «ترکی آذربایجانی» جزو «زبان امن» دسته بندی نمی شود، چراکه به دلیل عدم تحصیل و آموزش و عدم رسمیت این زبان، حفظ و نگه داری آن مشکل است و در دسته «زبانهای باثبات اما در معرض تهدید» قرار می گیرد.
۳ زبان دیگر در وضعیت آسیبپذیر قرار دارند: «تالشی» با یک میلیون نفر، «ترکی خلجی» با ۴۲۱ هزار نفر، «ترکی خراسانی» با ۲۰۰ هزار نفر.
۱۴ زبان دیگر در نقاط مختلف ایران از جمله تاتی، آرامی، هورامی، جیدی، وفسی؛ آشتیانی، سمنانی، خوانساری، گزی؛ دری، سوی، بشاگردی، لارستانی و سیوندی نیز در معرض خطر هستند و کودکان این زبانها را در خانه بهعنوان زبان مادری یاد نمیگیرند.
دو زبان هم در مرکز ایران در خطر نابودی قرار دارند: «نطنزی» با ۷ هزار نفر و «نایینی» با ۷ هزار نفر. کهنسالان هنوز به این زبان حرف میزنند. پدران و مادران ممکن است آنها را بفهمند؛ اما با کودکان به این زبانها حرف نمیزنند.
دروغ حکومتی: فضای آموزشی “خشت و گلی” در بلوچستان و سیستان برچیده شد
معاون سازمان نوسازی مدارس در سخنانی غیرواقعی: فضای آموزشی “خشت و گلی” در بلوچستان و سیستان برچیده شد
به گزارش رسانک، روز دوشنبه ۲۷ دی ماه ۱۴۰۰ ، معاون سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس در سخنانی کاملاً غیرواقعی و به دور از واقعیت گفت: فضای آموزشی “خشت و گلی” در استان بلوچستان و سیستان برچیده شد.
داریوش ورناصری در آیین کلنگزنی مجتمع شبانهروزی دانشآموزی عشایری شهرستان سب و سوران اظهار داشت: یکی از کارهای اصلی طی این سالها که در سازمان نوسازی مدارس شکل گرفته رسیدگی به فضاهای آموزشی عشایری کشور است.
معاون فنی و نظارت سازمان نوسازی مدارس کشور گفت: نخستین تلاش ما حذف مدارس خشتی و گلی بود که هدفگذاری انجام و محقق شد و اکنون ما میتوانیم بگوییم که فضای آموزشی که از خشت و گل درست شده باشد در استان نداریم.
این سخنان مسئولین آموزش و پرورش ایران در حالی مطرح میشود که قبلا نیز بسیاری از آنها ادعای غیرواقعی برچیده شدن مدارس کپری را داده اند.
نماینده نیك شهر، چابهار ، كنارك و مردم قصر قند در مجلس شورای اسلامی سال « 1392 »در این خصوص می گفتند: تعداد زیادی از مدارس جنوب استان مانند مدرسه روستای بگ در بخش قصرقند نیك شهر و یا مدرسه روستای لاتی دان در بخش مركزی شهرستان چابهار به دلیل عمر بالای 40 سال و استفاده از خشت در احداث آنها در آستانه تخریب قرار دارند.وتا کنون به همان شکل یاقی مانده است
مدارس فرسوده و خشت و گلی در روستا های جنوب استان آرامش و امنیت را از دانشآموزان و خانواده های آنها سلب كرده است و وضعیت نگران کننده ای را بوجود آورده است.
وضعیت کلاس های درسی در بسیاری از روستاهای جنوب استان مانند «کچ» ، «ترکانی» و «صیادوار» در دشتیاری از توابع شهرستان چابهار نگران کننده است.
برخی از روستا ها مانند «بندگاه» در بخش مرکزی چابهار فاقد مدرسه است و دانش آموزان در کپر و یا اتاق های گلی درس می خوانند.
با وجود اینکه از باران به عنوان رحمت در این منطقه یاد می شود اما بارش باران بر روی کلاس هایی با سقف کاهگلی و خشتی برای دانش آموزان تهدید محسوب می شود.
در نیکشهر و قصر قند نیز وضعیت به همین منوال است و در حال حاضر دانش آموزان روستاهای «بلنگی» و «ندکان» در نیکشهر در یک اتاق گلی کوچک و بدون امکانات آموزشی درس می خوانند.
این در حالیست که فرماندار و رییس آموزش و پرورش نیکشهر نیز چندی پیش در گفتگویی اعلام کردند بیش از 40 مدرسه کپری در نیکشهر همچنان برپا است.
در شماره جدید ماهنامه اندیشه پویا گزارشی منتشر شده درباره تاثیر بحران آب بر زندگی زنان خوزستان. بر اساس اطلاعات این گزارش، در دو سال گذشته ۶۰ زن در خوزستان قربانی قتلهای منتسب به ناموس شدهاند. در سه سال گذشته کودکهمسری، زنکشی و خشونت علیه زنان در خوزستان افزایش معنادار داشته.
در بخشی از گزارش این ماهنامه آمده:
کنشگران اجتماعی خوزستان میگویند در سه سال گذشته خشونت علیه زنان بهطور چشمگیری در خوزستان افزایش داشته است. یک منبع آگاه گفته در شهر اهواز حدود ۳۵۰۰ زن تنفروشی میکنند. پونه پیلرام، رئیس سابق کمیسیون زنان فرمانداری اهواز ومدیر یک مرکز کاهش گذری آسیب زنان در اهواز هم میگوید تنفروشی که زنان خوزستان درگیر آنند، آسیبی چندبعدی است؛ بر اساس بررسیهایی که او انجام داده، این زنان گرفتار باندهای قاچاق بدن، قاچاق انسان و موادمخدر شدهاند و افزایش تعداد آنها، تعداد بچههای بدون شناسنامه را هم بیشتر کرده است.
پونه پیلرام میگوید: «از سال ۹۷ به بعد، بیکاریهای ناشی از بیآبی و فقر و تورم، خانوادهها را گرفتار کرده. ما در خوزستان میبینیم وقتی در خانوادهای نتوانند زندگی افراد را تامین کنند، اولین کسی را که از خانه بیرون میکنند دخترانند و این دختران گرفتار انواع آسیبها میشوند. وقتی ما میگوییم زنان در سالهای گذشته از بحران آب، آسیب بیشتری دیدهاند، کسی جدی نمیگیرد و حتی میگویند چرا در این باره صحبت میکنید. شاید باورتان نشود، من دختر هفدهسالهای را در مرکزم داشتم که تابستانها برای اینکه دو ساعت بتواند با کولر گازی خنک شود، تنفروشی میکرد.
الهام، اهل شهر باغملک در شرق خوزستان، دو سال پیش و وقتی سیزده سال داشت ازدواج کرد؛ ازدواجی اجباری که او را از درس خواندن بازداشت. باغملک و روستاهای اطراف آن هم چندسالی است دچار کمآبیاند؛ الهام هر روز با تن نحیفش مجبور است ساعت شش صبح از خواب بیدار شود و دبهای پلاستیکی را از لولههای آب پر کند تا ساعت به ۱۱ نرسیده، بتواند هم غذا بپزد، هم خانه را تمیز کند و هم آنقدر آب دخیزه کند تا فردا صبح. الهام میگوید دلش به شوهر کردن رضا نبوده، اما خانوادهاش گفتهاند که باید شوهر کند، چون دیگر خوردن سر سفره پدر بس است.
افزایش قتلهای ناموسی و پروندههای زنکشی، روی دیگر سکه آسیبهای آمده از بحران آب در خوزستان است. عاطفه بروایه، کنشگر اجتماعی عرب میگوید فقری که این سالها دامنگیر خوزستانیها شده فقط مادی نبوده و به موضوعات فرهنگی و اجتماعی هم کشیده شده است؛ عادتهایی که به گفته او درجامعه رو به تغییر بود، به دلیل شرایط اقتصادی و اقلیمی و فقر افزایش داشته و خشونت علیه زنان مانند جرایم «ناموسی» در خوزستان به طور محسوسی شدت گرفته است. بروایه و همکارانش از دو سال پیش، مشغول جمعآوری اطلاعات و پژوهش درباره زنانیاند که به دلایل منتسب به «ناموس» کشته شدهاند.
بر اساس اطلاعات این پژوهش، از سال ۱۳۹۸ تا تابستان ۱۴۰۰، حدود ۶۰ زن در خوزستان به این دلیل کشته شدهاند؛ تعدادی که به گفته بروایه، از این هم بیشتر است و این فقط اطلاعاتی است که او و همکارانش توانستهاند در این دو سال به دست آورند.
این پژوهش نشان میدهد که این قتلها عمدتا در مناطق عربنشین بوده و این زنان اهل شهرهای مختلفی مثل شوش، اهواز، آبادان، کارون و … بودهاند. بیشتر زنان کشتهشده جوان و نوجوان بودهاند و بین آنها زن یازده و پانزده ساله هم بوده است.
تعداد زنان مجردی که به دلیل داشتن رابطه، کشته شدهاند بیشتر از زنان متاهل با دلیل مشابه بوده است. اطلاعات این پژوهش نشان میدهد از این ۶۰ مورد، حتی یک فرد مجرم یا همان قاتل، مجازات نشده است و حتی خانوادهها از آنها شکایتی نکردهاند.
جان کودکان عرب اهواز در جویهای روباز گرفته میشود و اخبارشان نیز لابهلای فجایع روزمره مدفون میماند
هفتهی گذشته، #فارس_حیدری کودک ۱۶ ماههی ساکن منطقهی گلدشت اهواز، در چشم به هم زدنی داخل جویهای عمیق و روباز افتاد و در دم جان خود را از دست داد. «فارِس» تنها قربانیِ محرومیت سیستماتیک مناطق عربنشین اهواز نیست. جویهای بزرگ و روباز فاضلاب، بارها جان کودکان اهوازی را گرفته است.
در تابستان ۹۹، کودک ۱ سالهی دیگری به نام #صدیقه_حیدری در کوی سیاحی اهواز جان سپرد. در بهمن ۹۹ هم #دانیال_نواصری کودک ۳ سالهی ساکن کوت عبدالله در جویهای روباز جان سپرد.
بیشتر بخوانید:
جوانان عرب اهوازی قربانیان همیشگی سیاستهای …
مرگ کودکان مناطق فرودست اهواز در پیوند با محرومیت ساختاری، عدم مسئولیت و سالها کارشکنی شهرداری اهواز و آبفای این شهر قرار دارد. طی سالهای گذشته، مادران و خانوادههای بسیاری با طرح شکایت از فقدان امنیت جانی کودکان خود و ضرورت بازسازی و رفع بحران روزمره به سازمانهای ذیربط مراجعه کردند، اما جز سلب مسئولیت و تهدید امنیتی در صورت تجمعات و تحصنها، چیزی عایدشان نشده است. با هر مرگ کودک و ویران شدن زندگی یک خانواده، اشاره به مخارن از کار افتادهی مکندهی فاضلاب، که هیچ مسئولی پیگیر استفاده از آن نیست، تنها پاسخ به ساکنان مناطق عربنشین اهواز بوده است.
«دستاورد بزرگ نظام»، ترک تحصیل میلیونی دانشآموزان
علیرضا کاظمی، سرپرست وزارت آموزش و پرورش، از سامانه «شاد» به عنوان یکی از «بزرگترین دستاوردهای جمهوری اسلامی» یاد کرد و گفت: «به واسطه آن، آموزش در دوران کرونا استمرار یافت.» به گزارش خبرگزاری ایسنا و به گفته او، بیش از ۶۰ درصد دانشآموزان سال تحصیلی جدید را با سامانه شاد آغاز میکنند اما مدارس کمجمعیت در مناطق دوردست که به بعضی امکانات دسترسی ندارند، حضوری اند.»
در هفتههای پایانی اسفندماه ۱۳۹۸، روزهایی که حکومت ایران پس از حدود یک ماه انکار اعلام کرد ویروس کرونا به ایران وارد شده است، نگرانی خانوادهها برای سلامتی فرزندان دانشآموزشان بیشتر شد تا آنجا که وقتی حسن روحانی، رئیسجمهور وقت ایران، ششم اسفند ۱۳۹۸ گفت که همهچیز از «شنبه» به روال عادی بازمیگردد، خانوادهها در اقدامی خودجوش اعلام کردند که فرزندان خود را تا پایان بحران کرونا به مدرسه نمیفرستند. حتی هشتگهایی مثل «فرزندم را به مدرسه نمیفرستم» در شبکههای اجتماعی محبوب شد.
حدود یک ماه بعد، در حالی که سال ۱۳۹۹ شروع شده بود و ویروس کرونا هر روز افراد جدیدی را مبتلا میکرد، آموزش و پرورش با تعطیلی مدارس کشور موافقت کرد اما از خانوادهها خواست آموزش کودکان را از طریق نصب نرمافزارهای داخلی پیگیری کنند. با توجه به ناامن بودن نرمافزارهای داخلی ایران، از این اقدام دستوری بسیار انتقاد شد و خانوادههای زیادی از آن امتناع کردند. در نهایت وزارت آموزش و پرورش سامانهای به نام «شاد» راهاندازی کرد؛ نرمافزاری که برخلاف نامش، شادی را از بسیاری کودکان در مناطق محروم و مرزی ایران گرفت.
در مدت یک سال و نیم گذشته بارها رسانهها درباره دسترسی نداشتن کودکان مناطق محروم به اینترنت و گوشیهای تلفن هوشمند گزارش نوشتند. حتی مسئولان وزارت آموزش و پرورش نیز اعتراف کردند که بیش از سه میلیون دانشآموز در سامانه شاد نامنویسی نکردهاند. محسن حاجیمیرزایی، وزیر آموزش و پرورش دولت دوازدهم، در بهمن ۱۳۹۹ اعلام کرد: «بین دو و نیم تا سه میلیون دانشآموز در شبکه شاد نیستند.» نبود این تعداد دانشآموز در سامانه سراسری تحصیل از راه دور، معنای دیگری جز ترک تحصیل این کودکان ندارد.
اگرچه وزارت آموزش و پرورش خیلی زود ترک تحصیل دانشآموزان را تکذیب کرد و مدعی شد که آنان از راههای دیگر آموزش خود را دنبال کردهاند، خبری که در آستانه بازگشایی مدارس منتشر شده است، نشان میدهد که ترک تحصیل کودکان در دوران کرونا حقیقت دارد؛ اینکه محمد علویتبار، معاون سازمان پژوهش و برنامهریزی وزارت آموزش و پرورش، به تازگی در گفتوگو با خبرگزاری فارس اعلام کرد که بیش از دو میلیون و ۱۱۰ هزار دانشآموز کتابهای درسی خود را نخریدهاند.
حالا در آستانه شروع سال تحصیلی جدید در ایران و با وجود عملکرد ناموفق آموزش و پرورش در نگهداشتن دانشآموزان در تحصیل، علیرضا کاظمی، سرپرست وزارت آموزش و پرورش، مدعی شده است که نرمافزار شاد «دستاورد بزرگ» جمهوری اسلامی است. کاظمی با وجود محرومیت بیش از سه میلیون دانشآموز از تحصیل گفته است: «امروز دانشآموز محرومترین استانهای ما در اقصینقاط کشور به بهترین تدریسها دسترسی دارد و هیچچیز بهتر از این کار برای دسترسی به فرصت آموزشی برابر نیست.»
این مقام آموزش و پرورش در حالی مدعی است که عدالت آموزشی از طریق شبکه شاد محقق خواهد شد که خبرخودکشی محمد موسویزاده، کودک ۱۱ بوشهری به دلیل دسترسی نداشتن به امکانات آموزش آنلاین و شبکه شاد هنوز فراموش نشده است. پس از مرگ محمد، مادر او ادعای آموزش و پرورش مبنی بر اهداء یک دستگاه گوشی هوشمند از طرف مدیر مدرسه را رد کرد و گفت: «مدیر مدرسه قول داد اما عمل نکرد.»
پرستو جلیلیآذر و آریان نیز کودکان ۱۳ سالهای بودند که در آبان و آذر ۱۳۹۹ خودکشی کردند. پرستو اهل روستایی در حوالی ارومیه بود و آریان در منطقه پشتتپه مهاباد زندگی میکرد. علت خودکشی آریا فقر و دلیل خودکشی پرستو محرومیت از دسترسی به شبکه شاد اعلام شد اما آموزش و پرورش آذربایجان غربی اعلام کرد که او «از طریق تلویزیون» مطالب آموزشى را فرا میگرفته است.
سامانه شاد: نماد ناکارآمدی نظام، ابزار تبلیغ انتخابات
«سامانهی شاد» توضیحی خلاصه از وضعیت جمهوری اسلامی است. نرمافزاری که با بودجهی کلان برای راهاندازی آموزش مجازی در #آموزش_و_پرورش ساخته شد. اما با وجود گذشت بیش از یک سال از بحران شیوع #کرونا و تداوم آموزش مجازی، هنوز بخش بزرگی از دانشآموزان به آن دسترسی ندارند.
در آغاز آموزش مجازی، ادعا شد که اینترنت «شاد» رایگان خواهد بود. اما معلمان و دانشآموزان همچنان مجبورند با هزینهی شخصی برای حضور در کلاسهای مجازی اینترنت تهیه کنند. سرعت بسیار پایین این نرمافزار در قیاس با نمونههای مشابه خارجی و همچنین عدم دسترسی دانشآموزان به اینترنت در روستاها و شهرهای کوچک، عملاً شاد را به عامل محرومیت میلیونها دانشآموز از تحصیل بدل کرد.
حال آموزش و پرورش، در همین نماد ناکارآمدی و مسبب بحران در آموزش، برای شرکت در انتخابات «پویش» و چالش برگزار میکند تا با وعدهی «مسابقه و جایزه» چند رایی هم از دانشآموزان بگیرد.
این است خلاصهی چیستی جمهوری اسلامی!
تبدیل مدارس به شعباتی از حوزه علمیه؟
جمهوری اسلامی بنا به خاصیت توتالیتاریستی خود علاقمند است در همه حوزههای نهادی جامعه دستاندازی کند و آن را به تصرف خود در آورد. در این راه، آموزش و پرورش از بارزترین و حساسترین نهادهایی است که مورد نظر چنین حکومتی میتواند باشد.
بیاعتمادی جمهوری اسلامی تنها شامل نیروهای ارتش یا امنیت حکومت شاهنشاهی نمیشد، بلکه نیروها و کارگزاران نهادهای غیرسیاسی و امنیتی همچون آموزشوپرورش نیز میبایست از مسیر گزینشهای سفتوسخت عقیدتی و سیاسی رد میشدند.
پس از گذشت بیش از ۴۰ سال از عمر چنین حکومتی، جمهوری اسلامی علاقه خود به تهیکردن آموزش از معنای واقعی و مدرن آن را از دست نداده است و در بهار ۱۴۰۰ و در تازهترین دور از اقدامات عقیدتی حکومت در مدارس، رسما اعلام شد که طلاب حوزه علمیه به عنوان معلم در مدارس به کار گرفته خواهند شد. وزیر #آموزش_پرورش در همین راستا اعلام کرد: «با همکاری #حوزه_علمیه این امکان فراهم شده تا برای بهرهگیری از ظرفیت حوزههای علمیه برادران و خواهران، طلاب بتوانند در ۸ رشته آزمون استخدامی شرکت کنند و پس از شرکت در دوره یکساله، بهکارگیری شوند.»