ایران با ۸۷ میلیون نفر جمعیت، هفت اقلیت قومی را در کنار اکثریت فارس در خود جا داده و به گزارش گروههای حقوق بشری، اقلیتهای ایرانی سالها است که با تبعیض مواجهاند؛ هرچند که این موضوع از سوی حکومت تکذیب میشود.
جامعهشناسی نژاد و روابط قومیتها در ایران از لحاظ تاریخی پیچیده بودهاست و این کشور از نظر قومیتی متنوع است. نژادپرستی در ایران شامل نگرشها و دیدگاههای منفی دربارۀ نژاد یا قومیتهاست که با یکدیگر مرتبط هستند که توسط حکومت در ایران بیان شده و در قوانین، اعمال و اقدامات تبعیضآمیز (از جمله خشونت) در مناطق مختلف اجرا شدهاست.
نژاد پرستی در اصل باور به برتری یک گروه نژادی آدم از گروه های نژادی دیگر دارد و مخربترین نوع آن نیز نژادپرستی نهادی است که آداب و رسوم و قوانین تصویب شده ای که به طور سیستماتیک نابرابری های نژادی در جامعه را ایجاد می کند، منعکس می کند. نژادپرستی نهادی در داخل نهادهای اجتماعی متفاوت نظیر سیستم های آموزشی، اقتصادی و سیاسی شکل می گیرد و با سوق دادن نگرشهای شخصی و رفتارهای هدایت شده افراد به سمت گروه های نژادی یا قومی مشخص، نژاد پرستی فردی را به وجود می آورد.
نژادپرستی یا تبعیض نژادی در ایران به علت عدم آگاهیبخشی، باعث ایجاد تبعیض گسترده یا نادیده گرفتن سایر گروهها از سوی حکومت و جامعه در ایران شدهاست.
ما در ایران با حکومتی سر و کار داریم که اساساً هویتهای غیرِ هویتِ رسمی معیّن خود را به رسمیت نمیشناسد. سیاست حکومت جمهوری اسلامی تا امروز به هیچ وجه در راستای به رسمیت شناختن تنوع هویتی در ایران نبودهاست و در این زمینه، ما در یک نوع بنبست زندگی میکنیم. ما امروز در جامعهای زندگی میکنیم که تبعیض زبانی، مذهبی، فرهنگی و قومی، یکی از اصلیترین مشخصههای آن است. حکومت دینی بر پایهٔ اصالت یک هویت دینی خاص و نوعی اتنوسانترسیم دینی شکل گرفته و شمار مهمی از تبعیضهایی که در ایران وجود دارد، نهادی و قانونی هستند. حکومت هم منکر این تبعیضها نیست و حتی از وجود تبعیض دفاع میکند.
ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان اقوام مختلف ایرانی در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.
در این میان اقلیت بلوچ که تخمین زده میشود تا دو میلیون نفر باشند، به جای اسلام شیعی حاکمان روحانی ایران، سنیمذهباند و هدف تبعیض و سرکوب واقع میشوند.
پس از مرگ مهسا امینی، دختر کرد ایرانی، اعتراضها به حکومت بهویژه در مناطق کردنشین شدید بودهاند. تخمین زده میشود تعداد کردهای ایران حدود ۱۰ میلیون نفر باشند؛ اکثر کردهای ایران نیز سنیاند و بیشتر در مناطق شمال غربی هممرز با ترکیه و عراق زندگی می کنند. کردها در ایران از تبعیض ریشهدار در رنجاند و علاوه بر تضییع حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها، مناطق کردنشین ایران با وضعیت نابسامان اقتصادی نیز مواجهاند.
اعراب ایران گروه دیگریاند که در این گزارش به تبعیضهای جمهوری اسلامی علیه آنها اشاره میشود. تعداد اعراب ایران حدود ۱.۶ میلیون نفر تخمین زده شده است که عمدتا در امتداد مرز عراق در جنوب غربی استان نفتخیز خوزستان زندگی میکنند و با این حال از نابرابری گسترده شکایت دارند. در سال ۲۰۲۱، اعتراضها به کمبود آب بهویژه در استان خوزستان، جایی که با خشکسالی دستوپنجه نرم میکند، شدید بود و با سرکوب نیروهای امنیتی مواجه شد.
همچنین نظام حاکم بر ایران همواره در سالهای حکومتش با تفرقه افکنی در میان قوم های مختلف و تصویب قوانین جانب گرایانه، اقوام آذری زبان کشور را نیز در محرومیت ها و تقابل فرهنگی قرار داده است. حکومت همواره از جدایی بین اقوام سود برده و برای مستحکم شدن پایه های قدرتش به دنبال تفرقه و نفاق در میان اقوام ایرانی بوده و است.
یکی از اقداماتی که از نخستین روز اعتراضات در استان خوزستان از سوی عوامل و حامیان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران آغاز شد، تلاش برای مرتبط کردن اعتراضات مردمی در این استان با تجزیهطلبان و گروههای مسلح بود تا با توجه به حساسیت غالب مردم ایران نسبت به موضوع تمامیّت ارضی، هراس عمومی ایجاد کرده و از حمایت مردم از اعتراضات جلوگیری کنند. در حالی که مقامات و حامیان نظام در اظهارات خود در داخل ایران و سایبریها ولابیگرانش در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هشدارهایی درباره عواقب گسترش و ادامه اعتراضات خوزستان میدادند، تیر اتاق فکرهای جمهوری اسلامی به سنگ خورد و این راهکار نه تنها نتیجه نداد بلکه به برگزاری تظاهرات همبستگی در شهرهای مختلف انجامید.
مردم معترض در استان خوزستان از جمله عربزبانانی که کانون اولیه اعتراضات بودند، شعار یا اقدامی در راستای همسویی یا همراهی با تجزیهطلبان و گروههای مسلح ندادند بلکه با شعار «از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران» نقشه وابستگان و دلبستگان نظام را نقش بر آب کردند. مردم در شهرهای مختلف استان خوزستان که ترکیب متنوعی از اقوام مختلف دارند از جمله در ایذه شعار «بختیاری با عرب اتحاد اتحاد» سر دادند و این شعار را به یکی از بارزترین شعارهای این اعتراضات تبدیل کردند.
در دیگر استانها نیز اعتراضاتی در حمایت از مردم خوزستان صورت گرفت. در برخی شهرهای استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، تهران، البرز، آذربایجان شرقی، گلستان، خراسان شمالی، اردبیل، کرمانشاه و کردستان تجمعات و اعتراضات همبستگی شکل گرفت. شعارهای حمایتی از مردم خوزستان در اعتراضات این شهرها برجسته بود. «خوزستان خوزستان حمایت حمایت» و «آذربایجان بیدار است، حامی خوزستان است» از نمونه این شعارها بودند.
تظاهرات همبستگی در دیگر استانها، از آذربایجان تا خراسان و از کردستان تا اصفهان، بیانگر آگاهی مردم از ضرروت اتحاد ملّی است.
در جنوب ایران، اقلیتی بومی زندگی میکنند که تیرگی رنگ پوست، آنها را به لحاظ ظاهری از دیگر ایرانیان که رنگ پوستشان غالبا روشنتر یا سبزه است متمایز میکند. این اقلیت تجربه تلخی از ادبیات سخیف و زبان نژادپرستانه برخی از هموطنانشان دارند و از شنیدن خطابهای نژادپرستانهای چون کاکاسیاه، سیاسمبو و … آزار دیدهاند.
اما فارغ از این تجربه تلخ که ما ایرانیان با پوست روشنتر، درک بلاواسطهای از آن نداریم، انواع دیگری از رفتارهای دیگرستیزانه که گاه مولفههایی آشکارا نژادپرستانه دارد در ایران بیداد میکند. در چارچوب پارادایم نژادپرستی فرهنگی، مهم نیست رنگ پوست سیاه باشد یا سفید، لُر باشی یا عرب، بلوچ باشی یا کُرد، چرا که در مقام تحقیر، حذف و انکار، خصیصههای رفتاری و فرهنگی تو یا آنچه نسبت داده میشود میتواند موجب تبعیضنژادی شود.
با آنکه عربهای کشورمان در صد سال گذشته مسیر درآمیختگی ایرانی را پیمودهاند اما تمایز جدی با بقیه هموطنها هم در آنان عمل میکند. آنها قویاً از حس تبعیض نسبت به خود رنج میبرند.
«ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز و عربستیزانه حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان عرب در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.»
اما آنچه اینجا مسئله است همان نژادپرستی عریان عربستیز است که شهروندان عرب ایرانی را هدف گرفته است و آنها را در کشور خودشان به غیرخودی و شهروند درجه دوم فروکاسته است.
علاوه بر مشکل تکزبانه بودن نظام آموزشی رسمی که موجب عقب ماندن و افت تحصیلی دانشآموزان عرب میشود که زبان فارس را ابتدا به ساکن اصلا بلد نیستند، نرخ پایین اشتغال و درآمد اندک خانوادههای عرب و بدل شدن کودکان به کمک خرج خانواده در غیاب یک نظام موثر تامین و خدمات اجتماعی، از جمله دیگر عوامل بازماندن این کودکان از تحصیل است. این دور باطل و بسته فقر و توسعهنیافتگی است.
اغلب عربها در ایران، دستکم آنهایی که در مقاطعی از زندگی خود ناچار شدهاند با ساختارهای رسمی در ارتباط باشند، در مقطعی ناچار شدهاند از هویت عربی خود فاصله بگیرند یا آن را پنهان کنند تا خودشان را در مقابل آسیبهای نژادپرستی عربستیز حفظ کنند. این پنهانکاری حتی شامل حال کودکان هم شده است، وقتی کودک عرب نمیخواهد کسی در مدرسه بداند او عرب است و اسم عربی پدر یا مادرش را هم وقتی ناچار باشد بگوید، در گوش معلم زمزمه میکند تا مورد تمسخر قرار نگیرد.
ظلمی که به اقوام مختلف ایرانی با پیشینه ی فرهنگی و تاریخی عظیمشان در سالهای حکومت جمهوری اسلامی بر ایران شده امروزه در جای جای میهنمان به چشم میخورد. جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند. و همینطور به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. این روندیست که حاکمیت برای ابقای خود پیش گرفته و در شکلگیری نفاق بین قومیت ها تلاش میکند.
زنان بلوچ در جغرافیای ایران، تحت ستمهای مضاعفی روز را به شب رسانده اند. رنج، فقر، تبعیض، بیکاری، ناامنی، استثمار نیروی کار و منابع بلوچها عادیسازی شده است. زنان بلوچ همراه مردان از ستمهای ملی/اتنیکی و طبقاتی/مذهبی رنج برده اند. با مرگ مهسا امینی، و موجی که سراسر ایران را درنوردید، زنان بلوچ به یکباره خود در ابتدای صف مبارزه یافتند. زن، زندگی، آزادی حیاتی دیگر به آنها بخشید.
این روزها ویدئوهایی از زنان بلوچ در فضاهای عمومی و یا بسته و در شبکههای اجتماعی همرسان میشود که نشان میدهد زنان حجاب از سر برمیدارند و گیس میبرند. همچنین شاهد افزایش بازداشت زنان و دانشآموزان دختر بلوچ در شهرهای مختلف هستیم که البته در بسیاری موارد نامی از آنان نامی نمیدانیم؛ زنان و دخترانی که یا در تظاهرات دستگیر شدهاند، یا در مدرسه دست به اعتراض زدهاند، و یا به دلیل فعالیت در شبکههای مجازی در شهرهای بسیار کوچک دستگیر شدهاند. این اخبار تعجب همگان را برانگیخته و از آن به عنوان «مبدا» بیداری زن بلوچ یاد میشود. این زن دیگر در حاشیه خبرها نمانده، به متن آمده و رویای او برای رهایی همه جا ستوده میشود.
فرایند مقاومت و درافتادن با نظامهای درهمتنیده سرکوب میان زنان در سیستان و بلوچستان مانند هر کجای دیگر جغرافیای ایران فرایندی خطی، ساده و همسان نبوده و نیست. همانگونه که عصیان زنان در خیابانهای تهران و سنندج و تبریز و… تنها ناشی از تحولات این چند هفته اخیر نیست، مقاومت و مبارزه در سیستان و بلوچستان نیز در فضای خلا و به یکباره ایجاد نشده است.
زنان بلوچ در حالیکه جا در پای زنان و مبارزان پیش از خود گذاشتهاند با نظامهایی ارتجاعیتر و سختگیرانهتر از مادران خود جنگیدهاند. بیباکی امروز میوه مبارزات فردی و اجتماعی پیدا و پنهان زنان بلوچ است. البته این موضوع فقط مختص بلوچستان نیست؛ شهرهای زیادی در سراسر ایران هنوز به اعتراضات نپیوستهاند، یا پیوستهاند ولی صدایشان را نشنیدهایم. اینکه نمیدانیم و نمیبینیم نشان از بیتفاوتی، سکون، جهل و ناآگاهی آنها نیست.
زنان بلوچ که سالهاست فعالیتهای مدنی متنوعی را به شکل مستقل و در سکوت پیش میبردند، جزو نخستین کسانی بودند که دستگاه سرکوب، حتی پیش از آغاز اعتراضات در سیستان و بلوچستان، و با نخستین جرقههای خیزشهای سراسری به مدد دستگاه سرکوب همپیمان دولت، یعنی ملاها و ریشسفیدان، وادار به سکوت شدند. فعالیت اجتماعی علنی مستقل در سیستان بلوچستان به بندبازی میماند.
زنان بلوچ سالها کوشیدند با نگاههای بالا به پایین مرکزگرایانه دربیفتند و از فرهنگی خواندن مسائل سیستان و بلوچستان اجتناب کنند، چرا که انتساب مطلق مسائل به فرهنگ را در خدمت عادیسازی و سیاستزدایی از ستمهای جاری در سیستان و بلوچستان میدانستند. آنها در واقع سالها از گفتمان سیاسی حاکم حذف شده بودند و برنامههای تجویزی فرادستانه برای آنها صادر میشد.
اما اینک که این زنان از حاشیه به متن آمدهاند و از شنیدن رنجهای آنان زخمی میشویم، باید عرصه متفاوت مبارزه و مقاومت این زنان شجاع را درک کنیم و از یکدستسازیهای فرادستانه بپرهیزیم. زنان در شمال استان، یعنی در سیستان (بلوچ و غیربلوچ; شیعه یا سنی) که جامعهای از نظر قومی و زبانی و مذهبی متکثرتر است، مسائل متفاوتی نسبت به زنان در نواحی جنوبی استان دارند.
حاکمیت جمهوری اسلامی همواره از قومگرایی و اختلافات مذهبی در منطقه سیستان سود جسته و مطالبات اصیل آنها را در پس این اختلافات، بیپاسخ رها کرده است. همچنین معضلات و مسائل زنان در شهرها و روستاهایی از استان که همچنان مناسبات قشربندی و شبه- کاستی کهن در آنها ریشهدار است، متفاوت از کلانشهرها است. بحرانهای زیست محیطی با توجه به اقلیمهای متفاوت شمال و جنوب استان تاثیر متفاوتی بر زندگی آنها گذاشته است. زنان بلوچ سیاه که بیشک از ستمکشیدهترین زنان این جغرافیا هستند، نیز دسته دیگر از زنانی هستند که هرگز کسی از آنها سخن نگفته است. اما برخورد مرکز با این جغرافیای متنوع سیستان و بلوچستان که ترسیم کردیم چگونه است؟ یک کلام: یکدستسازی! در سخنرانیها، رسانهها و شبکههای اجتماعی به گونهای درباره زنان این جغرافیای متکثر صحبت میشود که تو گویی هیچ تفاوتی میان این زنان نیست، از نظر طبقاتی همه همطبقه و هم سرنوشتاند! چگونه میتوان زنی را که در مناطق ممنوعه سلب مالکیت شده زندگی میکند و هر لحظه با تخریب زیستگاهش مواجه است با زنی مقایسه کرد که برخوردار از امکانات تحصیل و پیشروی است و حتی شاید خارج از بافت سیاسی و اجتماعی خود را «زن موفق» بنامد؟
بازنماییها ترجیح میدهند فقط به زن بلوچ سنتیپوشی که نفرین شده محدود شوند! البته یکدستسازیها نه تنها یک چهره معین برای زنان بلوچ توصیف کرده، بلکه خواهران ستمکشیده غیربلوچ ما را نیز از دایره گفتمان برابریطلبانه خارج کرده است. خواهران بلوچ ما در جنوب استان کرمان و شرق استان هرمزگان کمتر توجه رسانهای را به خود و معضلات خاص خود جلب میکنند.
کنش از رنج آغاز میشود و شکلهای گوناگونی بسته به شرایط زمان و مکان به خود میگیرد. گاه علیه عادیسازی و سیاستزدایی از وضع موجود آرام آرام امکانهایی مییابد و پیوسته راه میپیماید، و گاه گسستی عینی است از هر آنچه کهنه است. و این آخری معجزه خیابان است که بذرهای آن بسیار پیشتر در سکوت و بیخبری پرورانده شدهاند.
ما این رنجها و کنشها را از شمال تا جنوب استان سیستان و بلوچستان به رسمیت میشناسیم، از آنها خواهیم گفت و با تصویرهای یکدستساز مقابله میکنیم. ما یقین داریم که رهایی ما در گرو رهایی یکدیگر است.
رفتارهای متناقض نظام با اقوام مختلف و حتی فراتر از آن اجرای قوانین دستوری برای همه ی قوم ها نتیجه ای به جز نابودی ریشه های فرهنگی، میراث تاریخی، حیاط وحش وماهیت تاریخی ایران نداشته است. و حاصلش امروزه در اقصی نقاط کشور مشهود است. در زمینه ی احیا و حفاظت از محیط زیست هم ما شاهد نژادپرستی در کشور خود هستیم. به طور مثال دریاچه ی چیتگر واقع در غرب تهران تبدیل به دریاچه ای بزرگتر و محلی برای گردشگری پایتخت نشینان شد و از سوی دیگر دریاچه ی ارومیه با قدمت 13000 سال با وجود اختصاص بودجه های کلان برای احیا به علت ناکارمدی مسئولین و اختلاس به خشکی 100 درصد رسید. باید از خود پرسید که آیا در صورتی که این دریاچه در نزدیکی پایتخت قرار داشت هم با چنین عاقبتی مواجه می شد؟
در انتها کافی ست به شرایط نگهداری از آثار باستانی در نقاط مختلف ایران که اکثر خارج از پایتخت قرار دارند دقت بفرمایید .بودجه نگهداری از ۳۴ هزار اثر تاریخی ملی فقط ۲۰۰ میلیارد تومان است!
تفاوت عملکرد حکومت در اختصاص بودجه برای آثار باستانی و محیط زیست (به ویژه فرهنگ اقوام)در مقابل مقداراختصاص بودجه برای نهادهای مذهبی و پروپاگاندای نظام نمونه ی بارزی ازتبعیض و عدم اجرای عدالت است.
پیشینه ی تاریخی و فرهنگی اقوام ایرانی و تنوع زبان ها در کشوری که بستر تمدن های گوناگونی می باشد شرایط را برای تفکر نژادی و خودبرتر بینی قومی فراهم کرده است. این مهم نه تنها در خصوص اقوام بلکه با توجه به زیرساخت های نادرست فرهنگی امروزه در تمام زمینه ها به روشنی آشکار شده است.
به طور مثال شکل گیری یک الگوی مشخص برای تعیین متعارف یا غیر متعارف در حوزه ی پوشش، بدون در نظر گرفتن ریشه های تاریخی و فرهنگی اقوام مختلف سنگ بنای نابودی این فرهنگها محسوب می شود. در حالی که پوشش ظاهری اقوام ما که گاها بالغ بر 10000 سال قدمت داشته کاملا نادیده گرفته شده و حتی تاریخ ایران را با تمامی اقوام داخلشبه تاریخ مذهب تقلیل می دهند.
در واقع وجود روشهای این چنینی نه تنها ریشه در باورهای نژاد پرستی و قوم گرایانه داشته بلکه به روند گسترش و پیشرفت این نوع نگاه ها کمک شایانی کرده است. این وضعیت حتی فراتر از نژادپرستی ست و اعمال نگاه دیکتاتوری در حکومت جمهوری اسلامی، مردم را به خودی و ناخودی تقسیم کرده است..
نژادپرستی و یا راسیسم همان پدیده شومی است که از طریق تحقیر، انکار و یا بی حرمتی در رابطه با هر یک از اجزا تشکیل دهنده نژاد و قومیت، هر دو، حاصل می شود.
برای مثال، زبان یکی از مشخصه های پررنگ و قدرتمند قومیت/اتنیسیتی است. در عین حال، تحقیر و منع زبان انسانها یکی از شنیع ترین و وحشی ترین انواع نژادپرستی و راسیسم است. به عبارت دیگر، راسیسم می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های فیزیولوژیک باشد، مثل رنگ پوست، و نیز می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های اتنیک و قومیتی باشد، مثل زبان، آداب و رسوم و غیره. گاهی یک قومیت، گاهی مذهب، گاهی جنسیت ، و گاه طبقه اجتماعی مبنای اصلی تفرقه ها و شکاف های اجتماعی می شوند.
آنگاه که عنصر قدرت در امر تبیین و تعریف هویت ها دخالت می کند، مسئله دیگر از حد یک مقوله زبانی خارج می شود و داخل حوزه نابرابری های اجتماعی قرار می گیرد. در مورد مشخص ایران، دخالت های لجام گسیخته گروه حاکم در حیطه زبان و فرهنگ، در امر چگونه تعریف شدن و چگونه تعریف کردن کاتاگوری های متنوع هویتی و صاحبان هویت های متنوع اتنیکی/قومی/ملی، جنسی/جنسیتی و غیره، جنبه ی تجاوزگرانه ای از نژادپرستی افراطی و راسیستی به خود گرفته است.
مثل اکثر جوامع، ایران نیز جامعه ای است که ساکنان آن صاحب هویت های ملی و اتنیکی متنوع هستند: مثلا عرب، فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر و دیگران. گروه های اتنیک، ملیت ها و ملت های ساکن در ایران برای نشان دادن تمایز و تفاوت خود از دیگران، از کاتاگوری های هویتی متنوع و متفاوت استفاده می کنند.
تحقیر نژادی و قومیتی در ایران موضوع جدیدی نیست. اقوام و ملل مختلف در ایران بارها شاهد انواع توهینها در میان مردم بودهاند، مانند جوکها و یا تعابیر نادرستی که برای گیلک، کرد، لر، ترک، مازنی، عرب و بلوچ به کار برده میشود.
حکومت ایران به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، اقوام ایرانی مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت آنها انکار و تحریف می شود. انکار هویت اقوام در ایران با هدف اختلاف افکنی صورت می گیرد. جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند.
قوم کُرد جغرافیا، تاریخ و آداب و رسوم خاص خود را دارند و پراکندگی جمعیت آن بیشتر از سایر اقوام ایرانی است. با اینکه کُردهای ایران ۱۰ درصد از جمعیت کشور را به خود اختصاص دادهاند، اما همچنان در این کشور از آزار و تبعیض گستردهای رنج میبرند.
سرکوب کُردها به شیوههای مختلف از جمله دستگیری، شکنجه، زندان و اعدام به بهانههای واهی همچون ارتباط با گروههای خارجی، تهدید امنیت ملی، یا تحریک علیه رژیم دیکتاتوری انجام میشود.
مردم کُردستان در جمهوری اسلامی متحمل رنجهای فراوانی شده اند و حتی بیشتر عقبماندگیهای این استان ریشه در كم توجهی حاكمان رژیم دارد.
قوم کُرد همچون دیگر اقوام ایرانی طی سالهای پس از پیروزی انقلاب مورد ظلم و نابرابری در زمینه های مختلف قرار گرفته اند. پیشینه ی تاریخی این قوم بزرگ، فرهنگ و سنت های بسیاری را در خود جای داده است .در ایام و مراسم مختلف بارها شاهد این بوده ایم که حکومت از برگزاری سنت هایی چون نوروز جلوگیری ،و عده بسیاری را در این زمینه بازداشت و محاکمه کرده است.
وضعیت اقتصادی در شهرهای کُردنشین مرزی به مراتب بدتر از دیگر نقاط کشوربوده که این امر باعث شده اجبارامردم برای امرار معاش به کارهایی همچون کولبری بپردازند که تا کنون جان بسیاری از همین هموطنان عزیزمان در این راههای پر مخاطره گرفته شده و تاکنون ادامه دارد.
کُردها در ایران در استانهای مختلف پراکنده هستند و حضور آنها بیشتر در استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام متمرکز است.
بر اساس گزارشهای سازمانهای بینالمللی حقوق بشر، اقلیتهای قومی در ایران از آزار و اذیت و به حاشیه رانده شدن رنج میبرند.
رفتار و ادبیات توهین آمیزی که متضمن تحقیر “دیگری” باشد در ایران معاصر بیسابقه نیست. هم در ادبیات مکتوب و شفاهی و هم در رفتارهای اجتماعی میتوانیم ردی محسوس از دیگر ستیزی هویتی و خود بزرگ بینی فرهنگی ببینیم.
نژادپرستی که یکی از بزرگترین معضلات برآمده از بطن آن می تواند قوم ستیزی باشد مشکلات فراوانی را چه در زمینه ی فرهنگی و چه در خصوص اخلاقیات جامعه به وجود آورده که لُر ستیزی نمونه ای بارز از این مشکلات است.
لُر ستیزی به مجموعه اقدامات افرادی اطلاق می شود که به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، برنامه ریزی شده یا بدون طرح و برنامه انجام میگیرد و به جایگاه کنونی،جایگاه تاریخی، فرهنگ ، تمدن ، پیشرفت و توسعه قوم لُر آسیب می زند.
قومیت لُر که دارای پیشینه ی عظیم تاریخی و فرهنگی اصیل می باشد بارها توسط افکاری آلوده که جز نفاق و تجزیه به دنبال هدفی دیگر نبوده اند مورد هجوم و دشمنی فرهنگی قرار گرفته است. گذشته از آن اقداماتی که چه به صورت آگاهانه و یا سهوا صورت گرفته خسارات بسیاری به اتحاد و همبستگی اقوام ایرانی وارد آورده است.
کلیدواژه ملیت مفهوم وسیع و پردامنهای است که آشناییزدایی از آن موضوع مفصلی است که در این مختصر نمیگنجد. اما درکلانِ مفهومِ کلامی آن، میتوان به رابطه حقوقی و معنوی شخص با دولت و ملت در قاموس پیوندهای درهم تنیده گوناگون سرزمینی و عشیرهای اشاره کرد. معمولاً ملیت در تقرب و تجانس با قومیت تعریف و وجهه مییابد و قومیتها بهعنوان دارایی یک سرزمین در خوش لحظهها و بد لحظه های آن شریک و دخیلاند.
از جمله صدمات جبران ناپذیری که به اتحاد و یکدلی اقوام ایرانی وارد آمده استفاده از لطیفه ها و یا صفاتی ست که با توجه به روحیه ی شوخ طبع ایرانیان کاملا هدفمند فرهنگ سازی شده و این امر تا به امروز مانند ویروسی همه گیر در سطح جامعه پیش رفته است.
ملت ایران از دیرباز با بهره جستن از روحیه شوخطبعی و ظرافت رفتاری و گفتاری، برونرفتی زیبا را در مواجهه با مشکلات مختلف روزگاران خویش برگزیده اند اما متأسفانه در سده اخیر این شوخ مشربی و مزاح پیشگی در مسیر اغراض سیاسی نمود منفی گرفته و توسط گروهای معاند و مخالف یکپارچگی کشور امتدادیافته و مییابد.
انسان ها افرادی اجتماعی هستند که در قالب گروه ها زندگی می کنند و وقتی کسی عضو یک گروه می شود به تدریج به آن احساس تعلق پیدا می کند و ویژگی این گروه به نظرش خوب ، مثبت و پسندیده جلوه می کند و گروه های دیگر را ناپسند تلقی می کند و آمادگی پیدا می کند تا آن افراد و گروه ها را فرودست ببیند و به این ترتیب نوعی نژاد پرستی در افراد شروع به شکل گیری می کند. نژاد پرستی نوع خاصی از تعصب است که بر مبنای استدلالات نادرست و عمومی کردن برخی خصوصیات و نسبت دادن آن به گونه ای از انسان ها بدون انعطاف به وجود می آید. زمانی که فردی با عقاید متعصبانه به دلیل ویژگی های شخصی آن فرد مثل مشخصات ظاهری و عقیدتی مانع از حرکت و رشد دیگری شود نژاد پرستی رخ داده است.
این امر از تاریخ قبل از مدرنیته و تا به امروز انجام پذیرفته که عده ای از انسانها بر مبنای باورهای خود فرهنگ و اعتقادات دیگر انسانها را مردود میشمارند و در نتیجه به ستیزه جویی و مبارزه با آنان برمیخیزند.
در کشورهایی که با انقلابهای صنعتی همچون امریکا و اروپا برای تسهیل زندگی و پیشبرد تمدن تلاشهای بی وقفه ای شکل میگرفت نژاد سیاه و سرخ مورد ظلم و بی عدالتی بسیار قرار گرفتند و این درست در زمانی اتفاق می افتد که انسان خود را در مسیر یک رشد و تعالی کامل میبیند.
برای نمونه جنگهاو جنایاتی که هیتلربه راه انداخت بر اساس خود برتر بینی نژادی و از بین بردن نژادی دیگر که باتعاریف و افکاری به نام نازیسم شکل گرفت از جمله اتفاقاتیست که به وضوح سرانجام این نوع از تفکر را نشان میدهد.
تا چند سال پیش نژاد پرستی حتی در جوامع پیشرفته بسیار رواج داشت ولی اکنون این شرایط تغییر زیادی کرده است به نحوی که حتی اگر یک سیاه پوست به ریاست جمهوری آمریکا برسد عجیب نیست.
نژاد پرستی مدرن نسبت به نژاد پرستی قدیمی می تواند شکل های مختلفی به خود بگیرد مثلا ترکیب ارزش های سنتی شخص ( مانند خلایق هر چه لایق ) و عواطف او در رویارویی با سیاه پوستان در او نژاد پرستی نمادین به وجود می آورد . در این صورت شخص با سیاهپوستان و افغانی ها به دلیل تمایلات شخصی اش مخالفت نمی کند بلکه بر اساس اصل ” هر کسی مسئول سرنوشت خویش است “ مخالفت می کند یعنی او معتقد می شود چون سیاهپوستان کار نمی کنند و افغانی ها موادمخدر تولید می کنند سزاوار این سختی ها و در به دری ها هستند . تبعیض نژادی هنوز هم وجود دارد ولی شکل آن نسبت به گذشته تغییر کرده است . امروزه برای رفع تبعیض نژادی اقداماتی به عمل آمده است از جمله اینکه کارخانه ها ، موسسات و دانشگاه ها مجبورند تعدادی از افراد متعلق به اقلیت های اجتماعی را بپذیرند.
در کشور ما با وجود اشارات بسیار در قانون اساسی و لحاظ موارد معین برای حفظ حقوق نژادها و قومیت ها به کرات سیاستها و قوانینی شکل گرفته که افراد را بر اساس نژاد و قومیتشان از حقوق انسانی و معمول در جامعه محروم کرده اند و نه تنها بعضا به گونه ای از تحصیل و کار در ادارات دولتی برای این اقشار جلوگیری شده بلکه صرفا به دلیل نوع تفکرشان ویا قومیتی که با باورهای آن بزرگ شده اند مورد ظلم و اجحاف قانون قرار گرفته اند.
در تداوم توهین های سیستماتیک نژادپرستانه در ایران، این بار عوامل سریال عروسکی «شهرک کلیله و دمنه» ترک ها را مورد تحقیر و توهین های نژادپرستانه قرار دادند.
شهرک کلیله و دمنه یک سریال عروسکی به کارگردانی «مرضیه برومند» و نویسندگی «کوروش نریمانی» است که از پلتفرم فیلمنت پخش میشود.
در این فیلم گربه نر با لهجه ترکی نمایش داده شده و فردی «بی اصل و نسب» معرفی می گردد و از طرف گربه ماده که خود را پرشین(فارس) می نامند، بارها و بارها مورد تحقیر و توهین قرار می گیرد.
در بخشی از فیلم، گربه «فارس» در جملاتی تحقیرآمیز و نژادپرستانه به گربه «ترک» می گوید:
چی خیال کردی؟! همون وقت که دمتو گرفتی تو مشتت اومدی خواستگاری یک پرشین باید فکر اینجاشو می کردی! لیاقت تو همون دخترخاله بی اصل و نسب بدترکیبات بود نه یک گربه باکلاس پرشین! اونو می گرفتی تا واست چهارتا چهارتا بزاد، همشون رو هم لای گونی بزرگ می کردی راحت»!
حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، ترک ها مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت ترکی آنها انکار و تحریف می شود.
ترک ستیزی به احساسات و اعمالی که حاوی تبعیض، عملیات خصمانه و نفرت علیه اقوام ترک تبار، فرهنگ ترکی گفته می شود.
جمهوری اسلامی با شعار اسلامگرایی در واکنش به ایرانیگری ظهور کرد؛ استفاده سیاسی از توان نیرومند فرهنگی در هویتهای ملی در راستای غیریتسازی زمینه حاصلخیزی برای رفتارهای نژادستیزانه و فرقهگرایانه را فراهم میآورد. این امر به گسترش دشمنی با اقوام و ادیان همجوار و نیز امتدادات داخلی آنها در یک کشور میانجامد. در نتیجه خطری برای وحدت ملی جوامع چند فرهنگی مانند ایران به شمار میرود که این جریان در سری تولیدات رسانهای ایرانی به شدت تقویت شده است.
در سالهای اخیر ، شروع تحریکات و توهینها از کانالهای دولتی بخاطر اینست که هرچه مردم از مذهب دولتی بیشتر فاصله میگیرند، حکومت بیشتر به ناسیونالیسم ایرانی متوصل میشود و چون پان ایرانیستها بعنوان مدافع ناسیونالیسم ایرانی و کارشناس مسائل ملی در دستگاههای تبلیغی حکومت بکار گرفته شدهاند لذا خط فکری نژاد پرستانه خود را پیش میبرند و چون معتقد به مستحیل کردن ترکها هستند، از هر امکانی برای تحقیر و توهین به ترکها استفاده می کنند.
تلویزیون ایران در تداوم سیاست های ترک ستیزانه خود، ضمن تکرار اظهارات فاشیستی و نژادپرستانه، زبان ترکی در ایران را «وارداتی» و ترک ها را «بیگانه» خواند.
صدا و سیمای میلی جمهوری اسلامی در طول این 43 سال با تولید برنامه های هدفمند همواره در پی اختلاف افکنی و ایجاد فاصله در بین اقوام مختلف ایران بوده است. این در حالیست که سعادت و بهروزی مردم ایران در گرو اتحاد میان اقوام مختلف شکل میگیرد.
جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند.
«شعبان میرشکرایی» که به عنوان کارشناس، در برنامه «صبح پارسی» شبکه جامجم تلویزیون جمهوری اسلامی حضور داشت ضمن تکرار اراجیف خود، زبان ترکی را «زبانی بیگانه و وارداتی» معرفی و ادعا کرد زبان ترکی پس از حمله مغول ها وارد ایران شده است.
او همانند سایر ترک ستیزان، ضمن انکار تاریخ و هویت ترک ها در ایران، ادعا کرد در ایران «ترک» وجود ندارد و «آذربایجانیها و قشقایی ها» در اصل «فارس» بوده اند که به زور مغول ها، زبانشان از «فارسی» به «ترکی» تغییر یافته است.
اظهارات فاشیستی این فرد خشم کاربران ترک را برانگیخته است.
نژادپرستی و ترک ستیزی در طول یکصد سال گذشته در ایران نهادینه شده و ترک ها در این کشور مکررا مورد تحقیر و توهین های نژاپرستانه قرار می گیرند.
حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، ترک ها مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت ترکی آنها انکار و تحریف می شود.
انکار هویت ترک ها در ایران با هدف اختلاف افکنی بین ترک های قشقایی و آذربایجان جنوبی با ترک های ترکیه، آذربایجان شمالی و سایر نقاط جهان ترک صورت می گیرد تا روند آسیمیله نمودن ترک ها در ایران تسهیل گردد.