وجود بیش از ۴ هزار کودک کار در تهران / وضع کودکان خیابان در دو استان فاجعه بار است
محمود عباسی دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک، در خصوص تعداد کودکان کار در تهران گفت:
“متاسفانه معتقدم آماری که از سوی دستگاهها ارائه میشود، هیچکدام درست نیست. آنقدر در حوزه آمار اختلاف نظر شدید وجود دارد که بهتر است، اگر دستگاهی اطلاعات درستی ندارد،
آمار ارائه ندهد و چنانچه قصد دارند، آماری ارائه دهند بررسی دقیق انجام داده و سپس آمارها را ارائه دهند.
در تیرماه سال گذشته یکی از تشکلهای مردم نهاد با انجام یک کار میدانی تمامی کودکان زبالهگرد را شناسایی و تعداد آنها را ۴۶۰۰ نفر عنوان کرد.
وی با بیان اینکه موضوع کودکان خیابان در برخی از استانها از جمله سیستان و بلوچستان و خراسان رضوی فاجعهبار است، افزود:
“بیشترین حجم موضوعاتی که جزو چالش های اساسی ما در استانها محسوب می شود،
موضوع بازماندگی از تحصیل است و ما در همه استانها با این معضل مواجه هستیم.
در برخی از استانها مانند سیستان و بلوچستان یا حتی در استانهای برخوردار مانند گلستان.
آمارها در این زمینه تکان دهنده است”.
لازم به ذکر است؛
کار کودک از جمله مواردی است که در اسناد بین المللی حقوق بشر از جمله کنوانسیون حقوق کودک مصوب ۲۳ نوامبر ۱۹۸۹ میلادی, در ماده ۳ بخش دوم به صراحت بر حق کودکان در برخورداری از حمایت اجتماعی را برای رفاه کودکان،
با توجه به حقوق و وظایف والدین آنها، قیم و یا سایر افرادی که قانوناً مسئول آنان هستند، تضمین کرده است اما شرایط امروز ایران و نبود تامین اجتماعی مناسب زمینه گسترش فساد و بهره کشی از کودکان برای کسب در آمد را باز کرده که این مورد ناقض ماده ۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر که برحق برابری و عدم تبعیض بین ابنای بشر تاکید کرده می باشد.
احضار و بازجوئی از فعال مذهبی اهل سنت در دادستانی شهرستان راسک
دادستانی شهرستان راسک از توابع استان سیستان و بلوچستان، مولوی محمد امین آسکانی، فعال مذهبی اهل سنت را احضار و تحت بازجوئی قرار داد.
مولوی محمد امین آسکانی، فعال مذهبی اهل سنت و مدیر داخلی مدرسه دینی شهرستان پشامگ از توابع استان سیستان و بلوچستان در پی شکایت سپاه پاسداران به دادستانی شهرستان راسک احضار و تحت بازجوئی قرار گرفت.
یک منبع مطلع در تشریح این خبر گفت:
“پیش از این نیز بارها مولوی آسکانی توسط مسئولان امنیتی تهدید شده است.”
در این گزارش به جزئیات بیشتری اشاره نشده اما :
“به احتمال زیاد به علت پیگیری پرونده و انتقاد از بازداشت مولانا فضل الرحمن کوهی، وی را احضار و مورد بازجویی قرار دادند.”
مولوی محمد امین آسکانی مدیر داخلی مدرسه دینی انوارالحرمین پشامگ به دفعات ضمن حمایت از مولانا کوهی، از دیگر فعالان مذهبی اهل سنت خواستار آزادی بی قید و شرط وی شد و این احتمال که احضار وی مرتبط با فعالیت هایی که برای آزادی مولانا کوهی انجام داده صورت گرفته باشد دور از ذهن نیست.
در ماده ۵ از قانون آئین دادرسی کیفری بر اطلاع یافتن متهم در اسرع وقت از اتهامات انتسابی و فراهم کردن حق دسترسی به وکیل و سایر حقوق دفاعی مذکور در قانون نیز مورد تاکید قرار گرفته است اما برخوردهای فراقانونی از سوی ارگانهای امنیتی ناقض قوانینی است که خود تدوین گر آن بودند و ادعای عمل بر آن را دارند.
سرکوب شهروندان اهل سنت در ایران و بیان اتهامات امنیتی بر علیه این دسته از شهروندان ناقض ماده ۱۹ اعلامیه جهانی و ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶، است.
اعمال محرومیت بر شهروندان اهل سنت در انجام و یا حضور در مناسک مذهبی و یا سایر فشارهای امنیتی بر علیه آنها ناقض ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶، است.
همچنین برخورداری افراد از حق روند دادرسی عادلانه از جمله حقوق سلب نشدنی است که در ماده ۱۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بر آن تاکید شده است.
اعتراف گیری با تهدید مصداق بارز نقض اسناد بین المللی حقوق بشر و همچنین میثاق های بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است. در ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر و در ماده ۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی به صراحت کلام بر ممنوعیت شکنجه افراد تاکید شده است.
تلاش رژیم ایران برای معرفی زندانیان اهل سنت به عنوان اعضای داعش
بیانیهی جمعی از زندانیان عقیدتی سیاسی اهلسنت در زندان رجاییشهر، در محکومیت تلاش واهی عوامل حکومتی برای معرفی زندانیان اهل سنت بعنوان اعضای داعش!
روز دوشنبه ۵آبان۹۹، جمعی از زندانیان عقیدتی سیاسی اهل سنت محبوس در زندان رجاییشهر (گوهردشت) در اعتراض به داعشی خواندن زندانیان اهل سنت، اقدام به صدور بیانیه ای برای روشنگری عموم مردم کردند. زندانیان عقیدتی سیاسی اهل سنت پس از شرح مختصری از جنایات آخوندهای حاکم بر ایران، از افکار عمومی مردم ایران خواستند که تحت تاثیر دروغ پراکنی های دست نشاندگان حاکمیت قرار نگیرند.
متن بیانیه زندانیان عقیدتی سیاسی اهل سنت محبوس در زندان رجایی شهر، از این قرار است:
«رژیم دروغگو و دروغ جوی حاکم بر ایران، به هدف منصرف کردن افکار عمومی و فعالان حقوق بشر از توجه به حقوق پایمال شده زندانیان مظلوم سیاسی عقیدتی اهل سنت، تلاش دارد با توسل به دروغ و ابهام سازی، آنان را اعضای داعش معرفی کند! زندانیانی که بسیاری از آنان از سالها پیش از تولید و تکثیر داعش توسط سپاه و اطلاعات، دستگیر و زندانی شده اند!
از جمله این تلاش های مزورانه انتشار کلیپی بوده که ابتدا در زمان اعتراضات به گرانی بنزین توسط عوامل رژیم پخش شده و در حال حاضر نیز در فضای مجازی توسط کاربران شبکه های اجتماعی وابسته به نظام دست به دست میشود و طی آن فردی به گفته آنها داعشی را از زندانیان سیاسی عقیدتی اهل سنت معرفی می کند! این در حالی است که ما فعالان سیاسی عقیدتی اهل سنت می باشیم و لاغیر، ما اهل سنت هستیم بدون هیچ پسوند و پیشوندی.
بیش از پنجاه درصد زندانیان اهل سنت که در زندان رجایی شهر محبوس می باشند در سالهای۸۸ – ۸۷ دستگیر شده اند و قریب ۱۲ سال است که در حبس و زندانند. آنها زمانی روانه زندان شده اند که گروهی به اسم داعش وجود خارجی نداشته است.
در هر زمان جمهوری اسلامی تا توانسته با الصاق اتهامات (به تناسب جو و فضای روز) بسیاری از اساتید و رهبران مذهبی و جوانان اهل سنت را به کام مرگ، ترور و اعدام فرستاده است. در دورهای اتهام مخالفت با انقلاب و در دوره ای دیگر اتهام وهابیگری و ارتباط با دولت سعودی را برجسته میکرد و در سالهای اخیر نیز که مساله داعش مطرح شد اتهام داعشی گری را متوجه فعالان اهل سنت کرد.
نگاهی خلاصه وار به تاریخ جنایات رژیم از ابتدای تاسیس تا به حال این امر را روشنتر می سازد:
در طی این سالها – که داعشی وجود نداشت- رژیم چه بسیار جنایت هایی را که در حق اهل سنت و دیگر اقلیت ها و معارضان نظام مرتکب شده است و با اتهامات واهی هر فعال یا جوان یا رهبری از اقلیت های مذهبی و منتقدانش را برای پیشبرد اهدافش قربانی نموده است:
در سالهای۵۷ – ۵۸ دها هزار از جوانان، نخبگان و رهبران اقلیت ها را با عناوین:
چپ گرا، مجاهدین خلق، مارکسیستها، گروه شمس (که وابسته به اقلیت اهل سنت در اوایل انقلاب بود) و غیره را قتل عام نموده است، علاوه بر آن بسیاری از رهبران اهل سنت را در جریان قتل های زنجیره ای و دیگر توطئه های پیدا و پنهان به کام مرگ فرستاده است که به ذکر نام تعدادی از آنان اکتفا می کنیم:
دکتر کاک احمد مفتی زاده
دکترکاک ناصر سبحانی
استاد شیخ ضیایی
استاد محمد ربیعی
استاد مولوی نعمت الله توحیدی
استاد ملازاده
دکتراحمد صیاد
وغیره…
در سال ۷۸ در کوی دانشگاه تهران بسیاری از جوانها و نخبگان و دانشجویان را دست بسته و چشم بسته از ساختمان به پایین پرتاب کردند و بسیاری را قتل عام نمودند.
در سال ۸۸ که جنبش سبز به جریان افتاده بود و همزمان بازداشت جوانان اهل سنت به اتهام محاربه و اقدام علیه امنیت نیز شروع شده بود، بسیاری از هم وطنان عزیزمان را قتل عام نمودند و حتی زنده زنده آنها را با خودروهای نظامی زیر گرفتند و از لحاظ انسانی واخلاقی در حق ملت ایران جنایت نابخشودنی مرتکب شده به بسیاری از آنها چه مرد و چه زن تجاوز نمودند و دیدیم که چطور این قضیه حتی به صحن علنی مجلس کشیده شد.
در آبان ماه سال ۹۸ رژیم دوباره جنایت هایش را به روز نموده و دست به قتل و حبس بسیاری از جوانان زد. در جریان گران شدن بنزین به گفته فعالان و سازمانهای حقوق بشری بیش از ۱۵۰۰ نفر را در ۴۸ساعت قتل عام کردند، این در حالی بود که
اعتراض به قضیه گران شدن بنزین حق مسلم مردم بود، آیا آنها هم داعشی بودند؟!! مسلما خیر.
اینها گوشه ای از جنایت هاییست که طی این چهل سال مرتکب شده اند.
و همین رژیم جنایتکار با این تاریخ مملو از اعمال ننگین بود که در سال ۹۵، ۲۵ نفر از جوانان اهل سنت کرد که در سال ۸۷-۸۸ دستگیر شده بودند را در یک شب با قساوت تمام- پس از ضرب و شتم وحشیانه- به دار آویخت.
از کدامین جنایتشان بگوییم و آیا مگر تمام شدنی است؟
از جنایت ها و هتک حقوق برعلیه بهایی ها، دراویش، کرد، بلوچ، ترک و عرب و دیگر اقلیت ها بگوییم یا از جنایتهایی چون اسیدپاشی های اصفهان که بدتر و ننگین تر و بزرگتر از اعدام و ترور و قتل است.
قلم از نوشتن جنایت های چهل ساله این رژیم قاصر می باشد.
حال ما جمعی از زندانیان اهل سنت که در طول تمام این سالها با انواع جنایت ها و شکنجه ها و پایمال شدن حقوق اولیه مان از سوی رژیم مواجه بوده ایم و اخیرا در کمال بهت و حیرت از بی شرمی رژیم، با متهم شدنمان به عضویت در داعش روبرو شده ایم،
بدین وسیله برائت خود را از این اتهامات سخیف اعلان نموده و تاکید می نماییم که ما جمعی از فعالان سیاسی و عقیدتی و حقوقی اهل سنت هستیم که قربانی پروژه سرکوب فعالان سیاسی عقیدتی اهل سنت توسط رژیم شده ایم، پروژه ای که با ترور دانشمندان برجسته اهل سنت از ابتدای انقلاب خمینی آغاز گشته و امروزه با حبس و اعدام جوانان ادامه دهنده راه آن رهبران شهید، ادامه دارد.
در پایان با تاکید دوباره بر بی گناهی و مظلومیت خویش، از تمام آزاداندیشانی که بنابر ندای وجدان انسانی خویش از حقوق زندانیان سیاسی عقیدتی اهل سنت دفاع می نمایند تشکر و قدردانی نموده و از افکار عمومی خواستاریم که هرگز تحت تاثیر دروغ پردازی های رژیم که سعی در تفرقه پراکنی و گسترش سوء ظن در میان مخالفان استبداد رژیم، و جدایی افکنی میان ملت و مدافعان حقوق ملت است قرار نگرفته و یکپارچه در برابر زور و تزویر مستبدان بایستند و حامی فرزندان خود که زندگی و جان و آسایش خویش را مشتاقانه فدای ملت خویش کرده و خواهند کرد باشند.
جمعی از زندانیان سیاسی عقیدتی اهل سنت محبوس در زندان رجایی شهر_کرج
۵ آبان ماه ۱۳۹۹
آمار بالای بیسوادی بین زنان ایرانی!
آمار بالای بیسوادی بین زنان ایرانی!
علی باقرزاده، معاون وزیر آموزش و پرورش و رییس سازمان نهضت سوادآموزی می گوید یک میلیون و ۸۰۰ هزار زن بیسواد در ایران وجود دارد وی توضیح داده است که تعداد بیسوادان جمعیت شهری و روستایی در ایران تقریباً مساوی است، اما نسبت زنان بیسواد روستایی خیلی بالاتر است و بنا بر این آمارها، بیسوادی در برخی استانها به بالای ۳۰ درصد میرسد و بخش قابل توجهی از کودکان زیر ۱۷ سال که از تحصیل باز میمانند
اغلب اولیا و به خصوص مادرشان کم سواد و بیسوادند و رابطه معناداری بین سطح سواد والدین و میزان بازماندگی از تحصیل وجود دارد.
با وجود این گفتهها، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد این آمارها با واقعیت تطبیق ندارد و آمار بیسوادی زنان احتمالا گستردهتر از این است. شهرهای جنوبی ایران در بالای فهرست بیسوادی دختران قرار دارند.
سیستان و بلوچستان با ۱۱ شهر در صدر آمار بیسوادی دختران است
و خوزستان هم با سه شهر. پس از آن آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی در رده چهارم این جدول قرار دارند
و آمار ترک تحصیل دختران در غرب خوزستان و شهرهای مرزی ایران و عراق نیز در شرایط هشدار است.
عوامل موثر بر افزایش بیسوادی در بین زنان عبارتند از:
_ فقر خانواده و نداشتن تمکن مالی برای خرج تحصیل،
_مشارکت فرزندان در اقتصاد خانواده و کودکان کار،
_مشکلات فرهنگی،
_مهاجرتهای فصلی و نداشتن شناسنامه
از دلایلی است که کودکان را از مدرسه رفتن باز میدارد و همه این دلایل وقتی به فرزندان دختر میرسد، سادهتر پذیرفته میشود.
– ازدواجهای زودهنگام در برخی استانها نیز مانع از ادامه تحصیل دانشآموزان دختر است
– در ایران همچنان خانوادههایی وجود دارند که بیسوادی را به ویژه برای دختران زشت نمیدانند و به دلایل فرهنگی دختران خود را به مدرسه نمیفرستند.
– بسیاری از خانوادهها هم به نیروی فرزند دختر برای امور خانه یا مشارکت اقتصادی و درآمدزایی نیاز دارند.
– «مختلط بودن کلاسهای دختران و پسران» هم از علتهای ترک تحصیل دختران در برخی مناطق اعلام شده است.
– در روستاهای دورافتاده استان خوزستان هم دختران از ادامه تحصیل پس از مقطع ابتدایی محرومند. معلمی به این روستاهای دورافتاده نمیآید و برای این دخترها هم امکان ندارد که هر روز چندین کیلومتر برای رسیدن به یک مدرسه طی کنند.
در سال ۱۳۹۴، معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری «اطلس وضع زنان کشور» را منتشر کرد که طبق اطلاعات این اطلس، وضع بیسوادی در میان زنان و دختران ایران نگرانکننده و در ۴۰ شهر ایران بحرانی اعلام شده بود.
این در حالی است که آموزش ابتدایی همگانی در ایران بر اساس قانون اجباری است و دولت وظیفه دارد تا امکانات لازم برای آن را فراهم آورد.
در اصل سوم از فصل اول قانون اساسی جمهوری اسلامی که بهطور کلی به وظایف دولت اشاره شده، آمده است: «آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه، در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی».
همچنین اصل ۳۰ قانون اساسی میگوید:
«دولت موظف است وسایل آموزش و پروش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.»
…بیشتر بخوانید
«زیبا» در میان زنان برگزیده جهان
فاطمه عسگری نیا: کمتر کسی فکر میکرد نام روستای دورافتاده و محرومشان به واسطه انتخاب زیبا، بهعنوان یکی از چهار بانوی برتر روستایی جهان سر زبانها بیفتد. زیبا میگوید: «سال 1362 در روستای عزیزآباد متولد شدم. این روستا یکی از مناطق بسیار دورافتاده و محروم در استان سیستانوبلوچستان بود.
به خاطر امکانات محدود روستا خانواده بعد از تولد من به روستای گهجن میروند. گهجن که در زبان محلی به نام «زن برتر» است، روستایی از توابع قصر قند است.»
پدر زیبا به خاطر شغلش که همان تربیت و رام کردن شترها در کشورهای عربی همسایه بود، به همین دلیل مادر همیشه مسئولیت خانه و زندگی را برعهده داشت.
او چهار خواهر و سه برادر دارد، اما در میان خواهران تنها کسی بود که محکم در برابر مخالفتهای مادر و سایر بزرگترهای طایفه برای ادامه تحصیل ایستاد.
او ادامه میدهد: «روستای ما فقط یک مدرسه داشت. فرهنگ بومی حاکم بر منطقه هم خیلی اعتقاد به ادامه تحصیل دخترها نداشت. به همین علت پایان دوره دبستان برای من شروع یک دوره سخت و جنگی تمام عیار با خانواده و بزرگان طایفه برای جلب رضایتشان و ادامه تحصیل بود. برای بلوچها سخت است که یک دختر به تنهایی مسافتی بین دو روستا را برای درسخواندن طی کند.
همه ازجمله مادرم میگفتند به جای ادامه تحصیل خانه بنشین و هنر بیاموز. اما من دوست داشتم درس بخوانم. همیشه از محدودیتها و قانونهای نانوشتهای که مانع پیشرفت دختران منطقهمان بود، ناراضی بودم.
به همین علت با همه سختیها و مشکلاتی که وجود داشت، یک تنه در برابر خانوادهام ایستادم تا رضایتشان را جلب کنم. من باید درس میخواندم و به همه ثابت میکردم که دختران هم حق درسخواندن دارند.»
از هفت خوان رستم گذشتم
جلب رضایت مادر و بزرگان طایفه کار سختی بود، اما زیبا با انگیزه و پشتکاری که داشت، موفق به انجام این کار میشود، هرچند اجازه نداشت تا قبل از انجام کامل کارهای خانه تا ساعت 7 صبح راهی مدرسه شود، اما هیچ وقت از این سختیها دلسرد نشد.
او حتی امروز قدردان سختگیریهای مادر است و میگوید: «از هفت خوان رستم گذشتم، اما این سختگیریها و مانعتراشیها همیشه عامل تحریک من بود. هرچه مسیر پیشرویم سختتر میشد، انگیزهام برای تحقق رویاهایی که داشتم، بیشتر میشد. همیشه میگویم اگر مادرم و سختگیریهایش نبود، من هم الان به اینجا نمیرسیدم.»
زیبا، همان سالی که دبیرستان را تمام میکند، در دانشگاه تربیت معلم هم پذیرفته میشود، اما خبر قبولیاش دیر به گوشش میرسد. سال دوم هم چون در یکی از دانشگاههای یزد پذیرفته میشود، خانواده اجازه رفتن به شهر دیگر را نمیدهد. همه این اتفاقات مانع از توقف زیبا نمیشود و او رخت معلمی نهضت به تن میکند.
زیبا میگوید: «درست است که با وجود همه زحماتی که کشیدم، دوسال نتوانستم وارد دانشگاه شوم، اما بهعنوان مربی سوادآموزی وارد نهضت شدم تا مقدمهای باشد برای تحقق اهدافم.
باخودم عهد بسته بودم که زمینه تحصیل را برای تمام دختران ساکن در مناطق محروم فراهم کنم. این کار محقق نمیشد مگر اینکه زنان و دخترانی از جنس خودم در روستاهای محروم حاضر میشدند و به سوادآموزی همنوعانشان میپرداختند.»
زیبا سال 90 در دانشگاه پذیرفته میشود و بعد از اتمام دانشگاه با وجود امکان تدریس مقطع راهنمایی در شهر دلش راضینمیشود بچههای حاشیهنشین و روستایی را تنها بگذارد، بنابراین با انتخاب این مدارس با جدیت بیشتر اهدافش را دنبالمیکند.
با ماشین باری خودم را به کلاس میرساندم
فعالیتهای داوطلبانه و خیرخواهانه زیبا برای ارتقای کیفیت زندگی زنان و دختران روستایی بیشتر به دورانی برمیگردد که معلم نهضت سوادآموزی بود. کار بهعنوان مربی نهضت در منطقهای که او زندگی میکرد، آسان نبود.
خیلی از این روستاها اصلا جاده نداشتند و زیبا مجبور بود برای رسیدن به آنها مسیر طولانی را سوار ماشینهای باری شود. خیلی وقتها اگر ماشین پیدا نمیشد، فاصله دو روستا را پیاده طی میکرد تا کلاسهای نهضت سوادآموزی تعطیل نشود. همه این سختیها وقتی به کام زیبا شیرین میشود که میبیند خیلی از زنان و دختران روستایی در این کلاسها توانستند به حداقل سواد دست پیدا کنند.
در مرور خاطراتش میگوید: «در یکی از روستاها پیرزنی بود به نام بیبی که من اغلب به خانه او میرفتم. او یکی از مشوقهای من بود و همیشه میگفت اگر زنان و دختران روستا سواد داشتند، زندگی بهتری پیدا میکردند. همیشه هوای مرا داشت، بهطوری که عصرها بعد از تمامشدن کلاس مرا تا روستای خودمان همراهی میکرد و برمیگشت.»
جذب کودکان بازمانده از تحصیل در مناطق محروم
زیبا هم معلم روستا بود، هم مددکار اجتماعی. بیشتر اوقات هم با آن سنوسال کمش حکم سنگصبور زنان و دخترکهای روستایی را داشت. او میگوید: «مناطق روستایی ما محروم بود و باید در کنار آموزش به بچههای روستا کار تأمین شیرخشک برای نوزادان و پوشاک برای بچهها را هم دنبال میکردیم، به همین علت با گروه خیرین ارتباط داشتیم و در راستای همین فعالیتها با جمعیت امام علی(ع) آشنا شدیم.»
آشنایی او با جمعیت امام علی(ع) همان و افتتاح خانه ایرانی در منطقه همان. خانهای که زمینه جذب 28 کودک بازمانده از تحصیل در مناطق محروم روستاهای جنوب کشور را فراهم کرد.
با کمک خیرین 12 سرویس بهداشتی در روستاهای کپرنشین ساختیم؛ روستاهایی که در نزدیکی مرز بودند و با نبود این سرویسهای بهداشتی با مشکلات بسیاری باید دستوپنجه نرم میکردند.
با کار آفرینی به جنگ فقر و بیسوادی رفتم
زیبا با بیان اینکه در مناطق روستایی فقر عامل اصلی عقب ماندن بچهها از تحصیل بود، میگوید: «بنابراین لازم بود بچهها و خانوادهها توانمند شوند. آموزش مهارتهای بومی را در پیش گرفتیم و تولیدات آنها را در همان خانه ایرانی به فروش رساندیم. هر چه درآمد بچهها بیشتر میشد، انگیزه خانوادهها برای ادامه تحصیل آنان هم بیشتر میشد.»
فعالیتی که زیبا در سایه آن توانست نور امید را به دل روستاییان محروم مناطق جنوبی بتاباند، همان کارهای بومی و محلی بود که از کودکی انجام میدادند، ولی زیبا این محصولات دستی و سنتی را با شیوههای نوین هنری تلفیق و در بستهبندیهای جذاب عرضه کرد. همین امر باعث شد که بازار جدیدی برای سوزندوزیهای زنان بلوچ در کشور و حتی خارج از کشور ایجاد شود.
جایزه خلاقیت زنان در زندگی روستایی در دست زیبا
بنیاد جهانی زنان که یکی از بازوان مشورتی سازمان ملل در امور زنان است، با توجه به گزارش فعالیتهایی که از سوی جمعیت امام علی برای آنها ارسال شده بود، جایزه خلاقیت زنان در زندگی روستایی را به زیبا اعطا میکند.
زیبا با دریافت این جایزه امروز مسئولیتش را در برابر دختران مناطق محروم سنگینتر میداند و میگوید: «افتتاح نخستین و بزرگترین مرکز شبانهروزی که بتوانم در آن دختران بازمانده از تحصیل 41 روستای استان سیستانوبلوچستان را اسکان دهم و زمینه ادامه تحصیلشان در فضایی آرام و امن را فراهم کنم، بزرگترین آرزوی من است.
امروز به علت نبود این مرکز خیلی از دختران روستایی ما ترک تحصیل میکنند.» او آرزوهای دیگری هم دارد؛ از تأسیس کارگاه تولید فرآوردههای خرما در منطقه و ساماندهی فعالیتهای بومی در این حوزه گرفته تا تأسیس کارگاه سوزندوزی برای زنان و دختران مناطق محروم.
امروز در سایه سه مدرسهای که زیبا با کمک خیرین در مناطق محروم سرباز، قصرقند و نیکشهر ساخته است، دانشآموزان درسمیخوانند و برای ساختن آینده بهتر تلاش میکنند.
نژادپرستی آشکار و پنهان در ایران!
نژادپرستی در ایران به دو شکل آشکار و پنهان نمود می یابد. شکل آشکارش را در آثار مکتوب و در رسانه های فارسی زبان می خوانیم و می شنویم. نمود آن را هم اکنون در اغلب کتاب ها، تلویزیون ها، روزنامه ها، سایت ها و سایر رسانه های گروهی در داخل و خارج می بینیم. نژادپرستی پنهان، به آنگونه تفکر یا رفتار نژادپرستانه می گوییم که شخص بدون اینکه خود بداند مرتکب فکر یا کنش نژادپرستانه می شود و این ناشی از رسوبات ذهنی است که گاه در ناخودآگاه شخص جای می گیرند. علی رغم اینکه حتا این شخص ممکن است ظاهرا مخالف نژادپرستی باشد.
من در تجربه شخصی ام جنبه عرب ستیزی و ترک ستیزی این رفتار راسیستی را – هم به شکل آشکار و هم به شکل پنهانش – نزد بسیاری از روشنفکران ملیت غالب دیده ام. اینان فکر می کنند وقتی در سخنی یا مقاله ای به عرب ها دشنام می دهند یا تحقیرشان می کنند یا علیه ترک ها جوک می گویند، یک کار عادی انجام می دهند. البته شماری از آنان بر اثر سخنان یا آثار ضد نژادگرایی، دچار نوعی “آشنا زدایی” می شوند یا در واقع تلنگری به آنان زده می شود.
مساله به این محدود نمی شود و گفتمان فاشیستی عرب ستیز، ترک ستیز و دگرستیز که توسط آقاخان کرمانی ها، آخوندزاده ها، رضاخان ها، محمود افشارها، هدایت ها، پور داوودها، زرین کوب ها و دیگر همفکرانشان پایه ریزی شد طی صد و پنجاه سال گذشته در میان نویسندگان و شاعران و سیاستمداران نسل های بعد جذب شد و به تدریج شکل توده ای به خود گرفت.
ما این را به ویژه در میان لایه های طبقه متوسط جامعه فارس زبان برجسته تر می بینیم. و این سخن درستی است که می گویند عرب ستیزی در میان روشنفکران ایرانی یا ناشی از اسلام ستیزی روشنفکران سکولار یا برخاسته از سنی ستیزی روشنفکران مذهبی است. عرب ستیزی در برخی از شهرها و میان برخی از لایه های اجتماعی شدیدتر است. اصولا این پدیده نژادپرستانه در استان ها و شهرهای غیر فارس یا وجود ندارد یا بسیار اندک است اما من این پدیده را در شهر تهران و همدان شدیدتر یافتم. پس از آن شهرهای اصفهان و کرمان قرار می گیرند. اما همه اینها در یک سو و عرب ستیزی در میان لایه هایی از اقلیت غیر عرب مقیم شهرهای اهواز و عبادان و معشور (ماهشهر) و دیگر شهرهای استان در سوی دیگر است.
راسیسم در این جا شکلی ملموس و رو در رو دارد. یعنی بومیان عرب در اتوبوس و مدرسه و اداره و تاکسی و هتل و بیمارستان و در شرکت نفت و دادگاه و زندان و در هرجای دیگری که با غیر عرب ها تماس دارند معمولا با آنان اصطکاک پیدا می کنند. و این ناشی از رفتار برتری جویانه و تحقیرآمیز اقلیت غیر عرب با عرب های بومی است که به هر حال حافظه تاریخی شان هنوز حاکمیت مستقل برخی از حاکمان آل مشعشع و شیخ سلمان کعبی و حاکمیت کاملا خود مختار شیخ خزعل را فراموش نکرده است.
حاکمان ایران با تدریس و ترویج زبان و ادبیات و تاریخ ملت غالب، خلق عرب را از زبان و فرهنگ اش محروم کرده اند و این خلق را از گذشته و از تاریخ ادبیاتش قطع کرده اند. چیزی که این تراژدی را غیرقابل تحمل تر می سازد غارت ثروت نفتی و غیر نفتی اقلیم عربستان و تحمیل ادبیاتی سرشار از خود برتربینی و نفرت از قوم عرب است. در دوران شاه برای عرب زدایی از این اقلیم اساسا عرب نشین، شهرک های فارس نشین چون یزد نو و اصفهان نو را می ساختند و اکنون اسلامگرایان آریایی پرست شهرک های شیرین شهر و رامین شهر را می سازند تا هر چه بیشتر بافت جمعیت را به زیان مردم عرب تغییر دهند.
پس از تغییر نام استان و شهرها و اغلب روستاها از عربی به فارسی، اکنون در نامگذاری از نام هایی استفاده می کنند که مردم عرب نسبت به آنها حساسیت خاصی دارند مثل خیابان پورداوود (شخصیت ضد عرب دوره رضا شاه) در کوی انقلاب و شهرک زردشت در شمال غرب شهر اهواز. حاکمیت تهران اکنون با بی توجهی نسبت به توفان های شن مستمر در اهواز و شهرهای تابعه و با استفاده از ابزارهایی چون ساختن سدهای فراوان بر روی شط کارون و خشکاندن آن و نیز سد سازی بیش از اندازه بر روی شط کرخه برای خشکاندن باتلاق هور العظیم، نوعی از گفتمان راسیستی را در عرصه محیط زیست به اجرا در می آورد.
مردم عرب حس می کنند که طی هشتاد سال گذشته از اوج عزت به حضیض ذلت افتاده اند و به غریبه هایی در وطن و در سرزمین آباء و اجدادی شان بدل شده اند. این احساس که با ترس از حاکمیت بی رحم دارای کینه های نژادی همراه است به کینه ای بدل شده که اگر راه خروجی مناسبی برای این احساسات پیدا نشود می تواند پیامدهای ویرانگری داشته باشد.
نویسنده: یوسف عزیزی بنی طرف
بند سیاسی زنان در اوین محل نگهداری بیش از چهل زن فعال در زمینه های مختلف اجتماعی و سیاسی بود
در روزهای گذشته شاهد انتقال تعدادی از زنان این بند به سایر زندانها بودیم
از جمله
الهام برمکی و نسرین ستوده به زندان قرچک در ورامین
و یاسمن آریائی و مادرش منیره عربشاهی به زندان کچوئی در کرج
و سمانه نوروزی به زندان رودسر منتقل شدند
قبلا هم دو گروگان حکومتی یعنی نازنین زاغری و فریبا عادلخواه با پابند الکترونیکی به مرخصی اعزام شده بودند
پیش بینی می شود برخی زندانیان به دلائل مختلف از جمله کوتاه بودن مدت حبس یا عدم توانائی ادامه فعالیت های اجتماعی
، در آینده نزدیک مشمول مرخصی با پا بند الکترونیکی شوند و سایرین که حبس های طویل المدت دارند از قبیل
آتنا دائمی ،
مریم اکبری منفرد ،
ارس امیری و…به سایر زندانهای سراسر ایران منتقل شوند
به عنوان وکیل و مدافع حقوق بشر ، همراه با سایر فعالین اجتماعی نگرانی خود را اعلام کرده و معتقدم ،
انتقال زنان زندانی اولا صرف نظر از این که منطبق با موازین شناخته شده بین المللی نیست
، اساسا با ضوابط قانونی که حکومت در زمینه نگهداری متهمان دارد نیز هم خوانی ندارد و دوما تخلیه این بند به منظور تهیه مکان برای بازداشت های گسترده ای است که حکومت در صورت اعتراضات مردم تدارک دیده است
به خاطر دارم دو روز قبل از اعلام نتایج انتخابات مناقشه بر انگیز ریاست جمهوری در سال ۸۸ ،
سعید مرتضوی ، دادستان وقت تهران مقداری اوراق جلب سیار و بدون قید نام متهم در اختیار مأمورین امنتیتی قرار داده بود که هرکس را مایل بودند قانونا !!؟ دستگیر کنند زیرا به قول معروف « علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد » . این بار هم حکومت با خالی کردن تدریجی زندان اوین فضای بیشتری تدارک می بیند تا در صورت دستگیری گسترده جوانانمان با کمبود احتمالی باز داشتگاه مواجه نشود
اتحاد مردم و گروههای سیاسی تنها راه مقابله با حکومتی است که جز زندان و گلوله جوابی برای مردم ندارد ، چنان که فرماندار محترم !! قلعه حسن خان ( لیلا واثقی ) اعلام کرده که در صورت اعتراضات خیابانی باز هم دستور شلیک به مردم را می دهد
نامه ی زندانی
باسلام
احتراما به استحضار مقام محترم عفو بینالملل میرسانم:
نامه ی زندانی اینجانب زندانی اهل سنت خسرو بشارت فرزند عبدالله متولد سال ۱۳۶۳ صادره از شهرستان مهاباد
با توجه به اینک در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ به اتهام اقدام علیه امنیت دستگیر شدم
و حدود دو ماه در انفرادی بازداشتگاه اطلاعات ارومیه محبوس بودم
و بعد مرا ۷ ماه به زندان مهاباد انتقال دادند و بعد از آن مرا به زندان اوین بند ۳۵۰ منتقل کردند
و حدود هفت ماه در آن بند در حبس به سر بردم که همونجا پیش بازپرس بیگی برده شدم و اتهام محاربه و افساد فیالارض به بنده تحمیل شد
این در حالی میباشد که هیچ مدرکی دال بر اقدام علیه امنیت و درگیری با هر گونه سلاح سرد و گرم وجود ندارد
فقط تحت شکنجه و تحمیلی بوده است و برگههای سفیدی را به بنده امضا نمودند
و هر چیزی را که بتوانند علیه بنده توسط آن جرمسازی کنند درج نمودند.
و در سال ۹۰ به زندان رجاییشهر منتقل شدم و به مدت ۷ سال بدون هیچگونه بازپرسی و تحقیقات در بلاتکلیفی به سر بردم.
بعد از هفت سال در دادگاه انقلاب تهران شعبه ۲۸ به ریاست قاضی محمد مقیسه با دارا بودن وکیل تسخیری محاکمه شدم
و در حدود پنج دقیقه به اتهام محاربه و افساد فیالارض حکم اعدام را به بنده تحمیل نمود
و به دیوان عالی به شعبه ۴۲ فرستاده شد و پرونده نقض شد
و بعد از مدتی پرونده را به شعبهی همعرض یعنی شعبه ۱۵ به ریاست قاضی ابولقاسم صلواتی فرستاده شد
اما قبل از دادگاهی مجدد پرونده را به شعبه یک بازپرسی مهاباد فرستادند
و بعد از تحیقیقات و بررسی بنده را از اتهامات وارده تبرئه نمودند
که مدارک آن موجود است با این اوصاف شعبه ۱۵ حکم اعدام بنده را صادر نمود بدون در نظر گرفتن تحقیقات بازپرس دال بر برائت از اتهام محاربه و افساد فیالارض.
و متاسفانه در حال حاضر بیش از یازده سال میباشد که در زندان به سر میبرم و در انتظار اجرای حکم ناعادلانه میباشم
که حتی اجازه اعاده دادرسی که حق هر زندانی است را به بنده ندادند
و لازم به ذکر است که در حال حاضر در شرایط بسیار اسفناک روحی و روانی قرار دارم
و خانواده بنده نیز تعادل عادی زندگی را از دست دادند
و در بدترین شرایط ممکن قرار دارند لذا خواهشمندم با در نظر گرفتن بی گناهی بنده
و حقوق انسانی و شهروندی و اینکه اتهام بنده هیچ انطباقی با گذشته و زندگی بنده ندارد هر گونه اقدامی را که میتواند
در جهت اثبات بیگناهی بنده و برائت و لغو حکم اعدام بنده را که میتوانید انجام دهید را مبذول فرماید..
همچنین بخوانید
وحشت کرونا دوباره در زندانها اوج گرفته است
چهار متهم اهل ارومیە و سرپلذهاب از سوی دادگاه اطفال و نوجوانان ارومیە بە قطع انگشت دست محکوم شدەاند کە حکم دو نفر از آنها از سوی دیوان عالی کشور تایید و حکم یکی نیز نقض شدە است.
بر پایە گزارش رسیدە بە سازمان حقوق بشری هەنگاو، طی روزهای گذشتە حکم قطع انگشتان دست راست دو زندانی اهل شهرستان سرپلذهاب و ساکن کرج از سوی دیوان عالی کشور تایید شده است. این افراد ”مهرداد تیموری” ٣٠ سالە و “شهاب تیموری” ٣٥ سالە هستند.
این دو شهروند بە همراه یک شهروند دیگر با هویت ایرج خطیبی روز پنجشنبە ١٥ آذر ٩٧ (٦ دسامبر ٢٠١٨) بە اتهام سرقت در شهر ملارد کرج بازداشت شدە و هر سە روز چهارشنبە ٢ مرداد ٩٨ (٢٤ ژوئیە ٢٠١٩) از سوی شعبە یکم دادگاه کیفری یک ویژە اطفال و نوجوانان ارومیە بە اتهام سرقت بە قطع انگشتان دست راست محکوم شدە بودند.
همچنین بخوانید:
بیانیه بیش از ۵۰ نفر فعال سیاسی و مدنی ایران محکومیت صدور احکام اعدام
فروردین ماه امسال شعبە ٢٤ دیوان عالی کشور حکم قطع انگشتان دست راست مهرداد تیموری و شهاب تیموری را عیناً تایید و حکم ایرج خطیبی شامل مجازات حد تشخیص دادە نشدە و حکم وی نقض شدە است.
از سوی دیگر، یک شهروند اهل ارومیە با هویت “آرش علیاکبری” بە اتهام ١٦ فقرە سرقت از سوی شعبە دوم دادگاه کیفری یک ارومیە بە قطع چهار انگشت راست محکوم شدە است.
آرش علیاکبری متولد ٢٥ فروردین ١٣٦٧، متاهل و پدر یک فرزند میباشد کە شهریور ماه ٩٨ بە اتهام سرقت در ارومیە بازداشت و مرداد ماه امسال بە قطع چهار انگشت دست راست محکوم شدە است.
این متهم در حین برگزاری نشست دادگاه از داشتن حق وکیل محروم بودە و پس از صدور احکم و اعتراض وی بە حکم صادرە، پروندە ایشان بە دیوان عالی کشور ارسال شدە است.
منبع: هه نگاو
دوازده صیاد بلوچ ایرانی از حدود یک سال قبل تاکنون در زندان کشور موزامبیک هستند. حالا خانواده آنها در نامه ای به ظریف خواستار تلاش برای آزادی این زندانیان شده اند.
براساس این نامه، کشتی این صیادان بلوچ ایرانی دچار آتش سوزی می شود و آنها مجبور می شوند از قایق نجات استفاده کنند اما همزمان گرفتار ماموران کشور موزامبیک می شوند.
در این نامه به شرایط نامناسب نگهداری این صیادان و قطع ارتباط با آنها اشاره شده است.
متن این نامه به این شرح است:
جناب دکتر محمد جواد ظریف – دام اقباله-
وزیر محترم امور خارجه جمهوری اسلامی ایران
السلام علیکم و رحمةالله و برکاته؛
احتراما؛ ضمن آرزوی سلامتی و توفیقات روزافزون برای جنابعالی، به اطلاع میرساند عزیزان و بستگان ما که ساکنان شهرستان نیکشهر سیستانوبلوچستان هستند، مورخه 5 آذر 1398 برای صیادی به آبهای آزاد رفتهاند و مورخه 24 آذر در نزدیکی ساحل جمهوری موزامبیک لنج این صیادان به علت طوفانیشدن هوا، دچار حریق میشود و از بین میرود. به ناچار این افراد خود را با قایق نجات به ساحل میرسانند که توسط نیروهای امنیتی موزامبیک بازداشت میشوند.
طرح حمایت اجتماعی یا دستگیری کودکان کار؟
هماکنون این افراد در شرایط بهداشتی بسیار بدی در زندان شهر پمبا به سر میبرند و فیلمها و تصاویری از زندان آنها که به دست ما رسیده، بیانگر همین نکته است.
لازم به ذکر است خانوادههای این صیادان همه روستایی و کمبضاعت و مستضعف هستند و به علت نبود شغل و کسبوکار، بعضا برای صیادی راهی آبهای آزاد میشوند که بازهم با چنین مشکلاتی مواجه میشوند.
فهرست صیادان زندانی جهت پیگیری مشکل ذیلا درج میشود. امید است به صورت عاجل و جدی مشکل عزیزان ما پیگیری شود و هرچه زودتر به سلامتی به خانه برگردند.
فهرست زندانیان:
1ـ عیسی بلوچی فرزند یعقوب
2ـ مهراب بلوچی فرزند شهبخش
3ـ شهرام بلوچی فرزند شهبخش
4ـ یاسر بلوچ فرزند بخشی
5ـ حشمت بلوچزهی فرزند خیرمحمد
6ـ غلامحسین بلوچزهی فرزند خداداد
7ـ عبدالغفور بلوچزهی فرزند خداداد
8ـ علیبخش بلوچ فرزند خدابخش
9ـ منصور چاکرزهی فرزند خدابخش
10ـ عارف بلوچزهی فرزند رسولبخش
11ـ خالد بلوچی فرزند عیسی
12ـ محمد بلوچی فرزند عیسی.
از طرف خانوادههای صیادان زندانی در موزامبیک
27 شهریور 1399