یکی از شهروندان مسیحی ارمنی ساکن تهران روز شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱، در جریان تجمعات اعتراضی که در منطقه «نارمک» تهران برگزار شده بود، بازداشت شد. این شهروند اقلیت مذهبی که به دلایل امنیتی نمیخواهد نامش فاش شود، تجربه تلخ روزهای بازجویی و بازداشت خود را روایت کرده است.
این شهروند مسیحی ارمنی در جریان بازجوییها، توسط بازجویان تحت آزار جنسی کلامی قرار گرفته و به خاطر زبان مادری و لهجه ارمنی خود تحقیر شده است.
این روایت از آن جهت حائز اهمیت است که پیشتر گفته شده بود انجمنها و نهادهای اقلیتهای مذهبی برای انتشار بیانیههایی در محکومیت خیزش سراسری ایرانیان علیه جمهوری اسلامی توسط نهادهای امنیتی تحت فشار قرار گرفتهاند.
۱۹ روز از خیزش سراسری مردم ایران گذشته بود. «حامد اسماعیلیون»، یکی از دادخواهان این سالها و سخنگوی «انجمن خانوادههای کشته شدگان پرواز پیاس ۷۵۲» طی فراخوانی توانسته بود بزرگترین تظاهرات علیه جمهوری اسلامی را در بیش از ۲۰۰ شهر سراسر دنیا برنامهریزی کند. مردم از به هم پیوستن دستهای هموطنانشان در خارج از ایران به وجد آمده بودند و در داخل ایران تجمع اعتراضی گسترده برپا بود.
زن جوانی که درست همانشب همراه با شمار زیادی از زنان معترض منطقه نارمک تهران بازداشت شده بود، میگوید: «اینها را تعریف میکنم که یادم نرود چهطور تحقیرها و آزارها به جای این که مرا بترسانند، از من انسان قویتری ساختند.»
میگوید من را «السا» صدا بزن. السا در این مصاحبه میگوید: «از بعدازظهر همراه تعداد زیادی از مردم توی خیابان بودیم. زنها حجاب برداشته بودند. جو به شدت امنیتی بود. گارد ویژه و ضد شورش دور تا دور چهارراه ۴۶ متری ایستاده و تجمعها به صورت گروههای کوچک و پراکنده بودند. شعار میدادیم اما نه آتشزدنی در کار بود، نه حمله و خشونتی از طرف مردم. ولی مامورها با اسلحههای ساچمهای و پینتبال به مردم حمله میکردند و گاز اشکآور میزدند. چشمها از شدت سوزش قرمز شده بودند و نمیتوانستیم کاری کنیم. میرفتیم توی کوچههای فرعی و برای رفع سوزش به چشمهای همدیگر دود سیگار فوت میکردیم.»
مامورهای گارد ویژه اما برای ایجاد رعب و وحشت، سوار بر موتور شش هفت نفری به دل تجمعات کوچک مردم میزدند: «میآمدند توی پیادهرو. توی یکی از این یورشها تلفنم را بیرون آوردم و فیلم گرفتم. در همین زمان موتوریها به من رسیدند و تا خواستم وارد کوچه شوم، یکی از آنها شروع کرد به شلیک کردن. چهارتا ساچمه به پشت پا، بالای ران و پایین ران و یکی هم به کمرم اصابت کرد و روی زمین افتادم. یک ضربه بیرحمانه باتوم هم خوردم. در آن لحظه من فقط به فکر این بودم که باید زود بلند شوم. با وجود درد شدید بلند شدم و با سرعت زیاد شروع به دویدن کردم و خودم را به جمعیت رساندم. آنجا فهمیدم که با رنگ صورتی پشتم را علامت گذاشتهاند. رنگ را تا حدی با کمک بچهها پاک کردم.»
السا تصمیم میگیرد از جمعیت جدا شود و به خانه برگردد: «از کوچه پس کوچهها حرکت کردم. ۲۰ متری دور شده بودم که ناگهان چندتا پسر با لباس عادی دور من جمع شدند. اصلا فکر نمیکردم لباس شخصی باشند اما ناگهان از دور یک ون را دیدم که نزدیک میشود. وقتی ون جلوی پایمان ایستاد، دو مامور مرد با لباسهای رنگ خاکی پیاده شدند. از پشت سر من را گرفتند و به زمین زدند و مامور دوم دستبند را درآورد و از پشت به دستهایم زد. بعد هم یک زن چادری از ون پیاده شد و مرا گرفت و کشانکشان به داخل ون برد.»
به جز السا، دو مرد جوان هم بازداشت شده و درون ون بودهاند. مامورها کیف و تلفن السا را از او میگیرند: «توی کیفم پر از اعلامیههای دستنویس بود. ون یک ساعتی توی خیابانها گشت زد.»
حوالی ساعت ده و نیم شب ون راهش را به سمت کلانتری در خیابان «انقلاب» ادامه میدهد: «توی حیاط کلانتری روی زمین نشستیم. روبهروی ما پسرها با دستبند نشسته بودند؛ چندین ساعت بدون اینکه به ما اجازه خوردن یا آشامیدن بدهند. حیاط کلانتری پر از ماموران لباس شخصی بود. پسرها را کتک میزدند. هر ماموری رد میشد، لگدی به تن و بدنشان میزد و میرفت.»
حوالی ۱۲ و۳۰ دقیقه شب، حدود ۱۲۰ نفر بازداشت شده را به یگان امداد در «افسریه» منتقل میکنند. السا هم عضوشان بوده است و از همان دقایق اول تحقیرها و آزارهای کلامی ماموران آغاز میشود: «گرسنه و تشنه بودیم. برای همه عدسپلو آوردند و بدون این که دستهایمان را باز کنند و قاشقی در اختیارمان باشد، ما را مجبور کردند غذا بخوریم. بعد ما را به نمازخانهای بردند. گفتند کفشهایتان را درآورید و وارد شوید. تا صبح توی نمازخانه نشستیم. آنجا برای همه تشکیل پرونده دادند. رمز تلفنها را گرفتند و محتویات آنها را بررسی کردند.»
ماموران بعد از بررسی تلفن و وسایل بازداشت شدهها، در نهایت ۲۲ نفر را برای انتقال به زندان نگه میدارند و بقیه بازداشت شدهها را با اخذ تعهد آزاد میکنند. هوا هنوز چندان سرد نبوده است. السا و همراهانش را برای انتقال به زندان سوار یک ون میکنند که پنجرههایش آهنی و مسدود بوده و هیچ روزنهای به بیرون نداشته است. مدت کوتاهی بعد از حرکت، یکی از دستگیرشدگان به دلیل ابتلا به بیماری آسم دچار حمله تنفسی میشود: «با کم شدن اکسیژن، حال دخترک بد شده بود. هر قدر گریه میکردیم و جیغ میزدیم، کسی اهمیت نمیداد. در نهایت یک جایی وقتی صداها خیلی زیاد شد، ون را متوقف کردند و دختر بیچاره را با خشونت از بین ما بیرون برده و با ماشین شخصی که پشت سر ما را اسکورت میکرد، به زندان منتقل کردند.»
السا و ۲۱ بازداشت شده همراهش به زندان اوین منتقل میشوند. مقابل ورودی زندان، آنها را سه نفر، سه نفر به داخل اتاقکی میفرستند برای بازرسی بدنی: «رنجی که نمیشود انکارش کرد.»
السا با خشم و بهتی در صدا میگوید: «دو تا خانم مامور بازرسی بودند. لباسهایمان را در آوردیم؛ حتی لباس زیرمان را. به صف شدیم و دستور دادند نشست و برخاست کنیم. جز به جزء اندامهای ما را برای بازرسی لمس میکردند. پیرسینگ و هر چیزی روی بدنمان بود را در آوردیم و تحویل دادیم. کیفها را به ما پس داده بودند. محتویاتشان را روی میزی خالی کردیم و در یک کاغذ همه چیز ثبت شد به جز پولهای نقد. پولها را برمیداشتند و میگفتند دستمزد ما است! بعد از بازرسی هم یک کیسه که شامل یک جفت دمپایی، یک تیشرت و یک نوار بهداشتی بود، به هرکدام از ما دادند و از اتاق خارج شدیم.»
السا و هرکدام از ورودیها که زیر ۳۰ سال سن داشتند را از سایرین جدا میکنند: «ما را باهم به یک سلول فرستادند و بزرگترها را به جای دیگری.»
السا با لهجه شیرین ارمنی خود میگوید: «اولین چیزی که در بازجوییها من را آزار میداد، نه ساعتهای طولانی بازجویی، که حرفهای رکیک بازجو و تحقیر و تمسخری بود که به خاطر اقلیت مذهبی بودنم به من روا شد. بازجو من را هرزه صدا میزد. از هر جمله، چند کلمهاش فحش و حرفهای جنسی بود. میگفت فکر کردی مسیحی هستی، میتوانی هر … بخوری؟ کشف حجاب کنی و شالت را برداری؟»
صدای بازجو و عطر تلخی که زده بود، در ناخودآگاه السا نقش بسته است. او میگوید این موارد را از یاد نخواهد برد: «به من میگفت معلوم است سطح سوادت خیلی پایین است، این چه لهجهای است که داری؟ توی آن اتاق من فقط میشنیدم و چشمانم بسته بودند. هر کلمه زخمی بود که به قلبم میخورد. بازجو دم گوش من نماز میخواند و میگفت میخواهم به راه راست برگردی و دست از کافر بودن برداری! با موبایلش برایم اذان پخش میکرد، چند دقیقه بعد شروع میکرد به فحاشی و خطاب کردن من با الفاظ جنسی و رکیک. بارها من و همکیشانم را نجس خطاب کرد، فقط چون یک اقلیت مسیحی بودم.»
بازجو در یکی از بازجوییها دکمه مانتوی السا را باز کرده و برای او درباره فانتریهای جنسی خود حرف میزند: «چشمبند داشتم اما از زمزمهاش درست دم گوشم چندشم شده بود. کلمات کثیفی میگفت و من فقط با خودم میگفتم شرمگین نباش، تو شاهد کثافت درون فردی هستی که سعی میکند آن را به تو نسبت دهد.»
در یکی از بازجوییها، السا موقع ورود به اتاق بازجویی متوجه دوربین و تجهیزات تصویربرداری میشود: «من در همه بازجوییها چشمبند داشتم اما در یکی از بازجوییها که دو ساعت طول کشید، گفتند میتوانی چشمبند را برداری. از بازجویم خبری نبود. دوربین بود و متن بلندی که در آن نوشته شده بود بهعنوان یک اقلیت مذهبی فریب خوردهام و پشیمانم که خلاف قوانین کشور، شالم را برداشته و آتش زدهام. من حاضر نشدم مقابل دوربین بنشینم. در نهایت بعد از دو ساعت، با تهدید به این که این پافشاری برایم گران تمام میشود و حکم سنگینی میگیرم، به سلولم برگردانده شدم.»
بازجویی آخر السا بیش از ۱۰ ساعت طول میکشد. بر اثر فشارهای روحی وارد شده از طرف بازجو، دچار حمله عصبی و تنگی نفس میشود و تقاضای آب میکند: «۲۰۰ یا ۳۰۰ سوال کتبی به من داده بود. سوالها شامل تفتیش عقاید هم میشدند. یک سری سوال هم شفاهی میپرسید. وقتی حالم بد شد، خواهش کردم یک لیوان آب به من بدهند. بازجو در کمال خونسردی گفت فیلم بازی نکن، اینجا هیچ آبی برای خوردن نیست، به سوالها جواب بده! در نهایت آنقدر حالم بد شد که بعد از ۱۰ ساعت، دو مامور خانم زیر بغلم را گرفتند و من را به سلول برگرداندند.»
یکی از مشاهدات این شهروند مسیحی ارمنی در بازداشت، توزیع قرصهای خواب و اعصاب در میان زندانیان بوده است. او به «ایرانوایر» میگوید: «غذا به قدر کافی نبود. آب سالم و بهداشتی نبود. حتی آب گرم برای حمام نبود. اما مثل نقل و نبات قرص آرامبخش و خواب و اعصاب بود.»
او با تاکید بر این که مصرف این قرصها به عنوان یک امر عادی از سوی مقامات زندان نمایش داده میشد، میگوید: «مسوولان هر شب سر ساعت داد میزدند بیایید، کالسکه شادی آمده است و تعداد زیادی از زندانیها برای گرفتن قرصهای اعصابی میرفتند که در خارج از زندان بدون نسخه پزشک فروش آنها ممنوع است و در آنجا به هرکس میخواست، میدادند. هر از گاهی هم کالسکه شادی نمیآمد که باعث میشد بچهها به شدت عصبی شوند و به جان هم بیفتند.»
این زن جوان ارمنی در نهایت پس از ۴۰ روز تحقیر و رنج، اواخر آذرماه با وثیقهای سنگین آزاد میشود؛ با پروندهای که سه سال و نیم حبس برای او به ارمغان داشته و پژوهشی ۱۸۰ صفحهای و دستنویسی از چند کتاب در باب «اسلام و برتری آن بر ادیان دیگر»، چون بازجو میخواسته است که او را مثل خودش «با ایمان و مومن» کند.
بنا بر گزارش «کمپین فعالین بلوچ»، همزمان با فراخوانی مبنی بر حمایت از مولانا گرگیج، ساعت ۱ بامداد روز ۹ دی ماه ۱۴۰۱، نیروهای نظامی جمهوری اسلامی به اطراف منزل مسکونی مولانا گرگیج یورش برده و اقدام به تیراندازی کردند.
نیروهای حکومتی برای جلوگیری از روی منبر رفتن مولانا گرگیج در مسجد جامع گالیکش، اقدام به یورش و تیراندازی در اطراف منزل مسکونی این روحانی اهل سنت بلوچ کردند.
نیروهای نظامی به صورت گروهی در اطراف منزل مولانا گرگیج و مسجد جامع گالیکش اقدام به تیراندازی جهت ایجاد رعب و وحشت برای نرفتن این روحانی بلوچ به منبر آزاد شهر کردند.
در این گزارش همچنین اشاره شده که پس از حضور و شلوغی توسط شهروندان محل، نیروهای نظامی و لباس شخصی از محل متواری شدند. شایان ذکر است که امروز جمعه ۹ دی ماه ۱۴۰۱، اهل سنت استان گلستان فراخوان به تجمع در حمایت از مولانا گرگیج دادند.
محمدحسین گرگیج، مشهور به «مولوی گرگیج»، آذرماه پارسال به دلیل بیان سخنانی در نماز جمعه آزادشهر درباره ازدواج امام سوم شیعیان با شهربانو، دختر یزدگرد پادشاه ایران، از سمت خود برکنار شد.
آقای گرگیج ۱۲ مهر امسال نیز ضمن محکوم کردن سرکوب اعتراضات در ایران و اقدام نیروهای امنیتی در تیراندازی به معترضان در زاهدان از رخدادهای اخیر در ایران به عنوان «فاجعه» نام برده بود.
وی بیش از یکسال است که منبر نماز جمعه آزادشهر عزل شده و معترضان خواستار حضور دوباره وی جهت امامت نماز جمعه هستند. روز گذشته «کمپین فعالین بلوچ» به نقل از شبکه «کلمه» نوشته بود که جمهوری اسلامی شرط امامت دوباره نماز جمعه مولانا گرگیج را «عدم سخنرانی سیاسی و عدم حمایت از اعتراضات مردم» اعلام کرده بودند که این شروط از جانب این روحانی بلوچ پذیرفته نشده است.
اهل سنت یکی از بزرگترین اقلیتهای مذهبی ایران هستند و حدود یک سوم جمعیت ایران را تشکیل میدهند اما همواره در معرض بیشترین تبعیض و سرکوب از سوی حکومت قرار داشتهاند.
بازداشت شهروندان بهایی همچون ۴۳ سال گذشته در ماه های اخیر نیز همچنان ادامه داشته است. با گذشت بیش از دوازده هفته از بازداشت «پیام ولی»، این شهروند بهایی هم چنان بلاتکلیف در زندان قزلحصار کرج نگه داشته شده است. پس از انتشار فایلهای صوتی پیام ولی از زندان، مسوولین زندان دسترسی او را به کارت تلفن محدود کردهاند، که این محدودیت موجب تشدید نگرانی خانواده ولی شده است.
دادگاه این شهروند بهایی قرار است در تاریخ ۷دی ماه برگزار شود. براساس فایل صوتی منتشره از پیام ولی، بازجو تعداد زیادی از برگههای بازجویی را که مطابق میلش نبوده، پاره کرده است و او را تهدید کرده اگر همکاری نکند، حکم سنگینی برایش صادر میکند.
همچنین به پیام ولی اجازه تعیین وکیل داده نشده و به او اعلام کردهاند فقط اجازه استفاده از وکیل تسخیری را دارد که او هم نپذیرفته است. به دلیل این مشکلات، پیام ولی تصمیم گرفته تا در جلسه دادگاه شرکت نکند.
پیام ولی در تاریخ ۲مهر۱۴۰۱، توسط ماموران امنیتی در محل کار خود در کرج بازداشت شد. این شهروند بهایی با اتهامات تبلیغ علیه نظام، تبلیغ علیه اسلام، مصاحبه و ارسال خبر نقض حقوق بهاییان به رسانههای خارجی و تحریک مردم به اعتراضات از طریق صفحه مجازی روبهرو است.
جامعه جهانی بهایی بارها تاکید کرده است اتهامهای امنیتی که علیه شهروندان بهایی در ایران مطرح میشود، کاملاً «بیاساس» بوده و تنها دلیل بازداشت بهائیان توسط نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، باورها و فعالیتهای مذهبی آنها است.
ایران از معدود کشورهای دنیاست که در آن باور به یک دین خاص، جرم محسوب میشود!
بر اساس آمارهای غیررسمی بیش از ۳۰۰ هزار شهروند بهایی در ایران سکونت دارند. با این حال، قانون اساسی جمهوری اسلامی، بهاییت را به رسمیت نمیشناسد. همین امر نیز به نقض سیستماتیک حقوق شهروندی بهاییان در ایران منجر شده است.
بر اساس گزارشها، از انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون بیش از ۲۰۰ بهایی توسط حکومت جمهوری اسلامی اعدام شدهاند.
دفتر «جامعه جهانی بهائی» در سازمان ملل متحد میگوید: دستگاه قضایی جمهوری اسلامی دوباره برای مهوش ثابت و فریبا کمالآبادی که ۱۰ سال حبس تحمل کرده بودند، حکم ۱۰ سال زندان صادر کرده است.
این دفتر روز یکشنبه با صدور بیانیهای گفت مهوش ثابت و فریبا کمالآبادی، دو زن بهائی پس از گذراندن ده سال در زندان در ایران، «برای دومین بار به حکم بیرحمانه ده ساله حبس محکوم شدهاند.»
بر اساس این بیانیه مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی برای دومین بار روز ۳۱ ژوئیه در آغاز موج جدیدی از سرکوب بهائیان ایران دستگیر شدند و قاضی ایمان افشاری، قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به این دو به دلیل اینکه از حبس قبلی خود «درس نگرفتهاند» پرخاش کرد.
نگار نیکول، دختر مهوش ثابت نیز با انتشار متنی در صفحه اینستاگرام خود گفت: «مادر من، مهوش ثابت، صرفاً به دلیل اعتقادات مذهبیاش به دیانت بهائی، بار دیگر به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. این اتفاق تنها پس از حدود چهار سال رهایی از یک دوره ناعادلانه ۱۰ ساله پشت میلههای [زندان] رخ داد.»
خانم نیکول نوشته است که «بهائی بودن جرم نیست، کاری که مقامات با مردم بیگناه ایران انجام می دهند همین است!»
دفتر جامعه جهانی بهائی میگوید حکم اخیر در دادگاهی یک ساعته که «بیشترین قسمت آن به توهین و تحقیر از جانب قاضی نسبت به متهمین گذشت صادر شد.» این داداگاه در روز ۲۱ نوامبر، حدود چهار ماه پس از دستگیری اولیه مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی در تهران برگزار شد.
از زمان دستگیری مهوش و فریبا بیش از ۳۲۰ بهائی مورد آزار و اذیت فردی قرار گرفتهاند و در شیراز، استان مازندران و در سایر نقاط ایران دهها نفر بازداشت شدهاند.
به گفته دفتر جامعه جهانی بهائی خانههای بهائیان در روستای روشنکوه نیز تخریب شده است. به گفت این نهاد در حال حاضر دستکم ۹۰ بهائی در زندان هستند و یا «با استفاده از پابند الکترونیک به شکل تحقیرآمیزی تحت کنترل هستند.»
سیمین فهندژ، نماینده جامعه جهانی بهائی در سازمان ملل متحد گفت: «بسیار متاثر کننده و نگرانکننده است که این دو زن بهائی که هر دو با بیعدالتی تام یک دهه از زندگیشان را به دلیل باورشان در زندان گذراندهاند، بار دیگر به همان اتهامات واهی قرار است یک دوره ده ساله دیگر در حبس باشند. فریبا و مهوش، همسر، مادر و مادربزرگهایی هستند که خانوادههایشان پیش از این مجبور به تحمل ده سال دوری جانفرسا از آنها شدهاند.»
مهوش ثابت مجموعه شعری در زندان نوشت که با عنوان اشعار زندان به انگلیسی منتشر شد که در سطح جهانی نیز مورد توجه قرار گرفت به طوری که انجمن جهانی «قلم» در سال ۲۰۱۷ به او جایزه «نویسنده دلیر» را داد.
مهوش، ۶۹ ساله و فریبا، ۶۰ ساله، نخستین بار در سال ۲۰۰۸ به دلیل عضویت در هیئت غیررسمی که به گفته دفتر جامعه جهانی بهائی با اطلاع کامل حکومت ایران به امور داخلی جامعه بهائی رسیدگی میکرد دستگیر شدند. تمامی اعضای این گروه شامل ۵ مرد و ۲ زن به ده سال حبس محکوم شدند. مهوش و فریبا و سایر اعضای این گروه (پس گذراندن دوران حبس خود) در سال ۲۰۱۸ آزاد شدند.
جمهوری اسلامی ایران آیین بهائیت را به رسمیت نمیشناسد و مقامات قضایی بارها بهاییان را «جاسوس و دشمن» خوانده و احکام اعدام، بازداشت، زندان و محرومیت از تحصیل و کسبوکار علیه آنها صادر کردهاند.
سپهر ضیایی، شهروند ۶۲ ساله پیرو دین بهایی، ساکن تهران، متاهل و دارای سه فرزند است. او به همراه سایر دانشجویان بهایی در پی انقلاب فرهنگی سالهای ۵۹ تا ۶۱ از دانشگاه اخراج و از ادامه تحصیل بازماند.
سپهر ضیایی، یکی از بازداشتشدگان بهایی در هفتههای اخیر و در جریان دور تازه اعتراضات سراسری در ایران است. او بیش از ۷۷ روز است که در بند ۲۰۹ زندان اوین نگه داشته شده است. ضیایی پس از دو ماه، تنها یک ملاقات ده دقیقهای با نزدیکانش داشته است. عدم پاسخگویی مسئولان مربوطه و بیخبری خانواده ضیایی هر روز بر نگرانی آنان میافزاید.
بازداشت شهروندان بهایی همچون ۴۳ سال گذشته در هفتههای اخیر نیز همچنان ادامه داشته است. دهها شهروند بهایی در شهرهای مختلف ایران بازداشت شدهاند و مانند سایر هموطنان دربندشان، بلاتکلیف و بدون اتهام مشخص در زندانهای جمهوری اسلامی بهسر میبرند و هیچ مسئولی حاضر به پاسخگویی به خانوادههای آنها نیست.
ضیایی یک بار در مهر ماه سال ۱۳۶۶ توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر و بهخاطر اعتقادات دینی تحت فشار قرار گرفت. او پس از یک سال و نیم حبس از زندان اوین آزاد شد. ضیایی شش ماه از این دوره را به تنهایی در سلول انفرادی گذراند.
غروب شنبه ۲ مهر ۱۴۰۱، پانزده مامور امنیتی به منزل سپهر ضیایی هجوم میبرند. ماموران بهجز وسایل شخصی سپهر ضیایی، وسایل و لوازم کلیه ساکنان منزل را تفتیش و در پایان، پنج فقره موبایل، پنج دستگاه لپتاپ، یک کیس کامپیوتر، دوازده میلیون تومان پول نقد و کیف چکهای مشتریان را ضبط میکنند.
ماموران از دادن صورتجلسه اموال توقیف شده به خانواده ضیایی خودداری میکنند همچنین درخواست سپهر ضیایی و خانواده را برای برگرداندن چکهای متعلق به مشتریان کار، نمیپذیرند.
پس از بازداشت، سپهر ضیایی به بند ۲۰۹ زندان اوین برده شد و در طی ۱۱ هفته گذشته همچنان در این بند زندانی است. او بین ۴۵ تا ۵۰ روز در سلول انفرادی بوده است و سپس به سلولهای کوچک چند نفره منتقل شد. با آنکه حدود یک ماه پیش تفهیم اتهام شده ولی همچنان دلیل بازداشت و اتهام او برای خود و خانوادهاش نامشخص است.
سپهر ضیایی در روزهای ابتدایی اعتراضات مردمی در ایران دستگیر شد. هیچ مدرک و سندی دلالت بر ارتباط او با اعتراضات وجود ندارد. او هیچ اکانتی هم در صفحات مجازی مانند اینستاگرام، توییتر و فیسبوک ندارد. با این حال در نخستین بیانیه وزارت اطلاعات به دستگیری سه عضو سرشناس جامعه بهایی ایران اشاره شده است که احتمال قریب به یقین، یکی از این سه تن، سپهر ضیایی است.
بنا به گفته سپهر ضیایی به خانوادهاش، بازپرسی او تمام شده و کیفرخواست به دادگاه ارسال شده است. تماسهای مکرر وکیل و خانواده ضیایی به دادسرا تا کنون هیچ ثمری نداشته است و مسئولان مربوطه از پاسخگویی در مورد روند دادرسی و اعلام شعبهی رسیدگی به پرونده او خودداری کردهاند. وکیل او از حق دسترسی به پرونده موکلش محروم است و همین امر موجب شده که خانواده ضیایی نگران دادرسی عادلانه برای همسر و پدرشان باشند.
حدود یک سال پیش از دستگیری، سپهر ضیایی دچار بیماری سکته گوش یا کری ناگهانی شد. پس از دو سه هفته درمان، گوش راست او شنوایی کامل و گوش چپش ۸۰ درصد شنواییاش را باز مییابد. در طی دو ماه گذشته، گوش چپ او شنوایی خود را کاملا در زندان از دست داده و مشخص نیست ایجاد مشکل دوباره ناشنوایی بر اثر ضربه فیزیکی بوده است یا ناشی از فشارهای عصبی حاصل از بازجویی و زندان. هیچ نوع درمانی هم از طرف بهداری زندان در مورد درمان و رفع بیماری این شهروند زندانی انجام نگرفته است.
همچنین سپهر ضیایی به دلیل بالابودن سن عادت داشته تا غذاهای سالم بخورد و دقایقی را در شبانه روز به نرمش بپردازد. غذاهای زندان مناسب نیست مثلا به زندانیان کالباس داده میشود.
فضای سلولها هم آنقدر کوچک و پر جمعیت است که اصلا امکان حرکت اضافی و نرمش در آن نیست. خانواده ضیایی، سه بار برای او پول دادهاند که هیچکدام تا کنون به دست او نرسیده است. در هنگام بازداشت مبلغی پول همراه ضیایی بوده که به دلیل ازدحام زندانیها مامور خرید به سلول او مراجعه نکرده است. همچنین ماموران زندان از دریافت لباس زیر برای وی خودداری کردهاند.
این مشکلات موجب شده تا سپهر ضیایی دچار عارضه گوارشی شود. پس از دوره انفرادی، ابتدا وی را به اتاقی بدون دستشویی میفرستند که پس از چند روز به دلیل بیماری به بهداری منتقل میشود.
در این وضعیت به درخواست بهداری، او را به اتاق دیگری که دارای دستشویی است، منتقل میکنند ولی همچنان مشکل گوارشی وجود دارد و درمان نشده است. با وجود این بیماریها و طولانیشدن بازداشت موقت، سلامت این زندانی بهایی در معرض خطر جدی قرار گرفته است.
با گذشت ۷۲ ساعت از آتش سوزی زندان اوین، هیچ خبری از وضعیت سلامت مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی، دو زندانی عقیدتی محبوس در بند ۲۰۹ زندان اوین نیست.
با آنکه بسیاری از زندانیان پس از آتش سوزی در زندان موفق به تماس با خانوادههایشان شدهاند ولی تاکنون این دو زندانی بهائی هیچ تماس تلفنی با خانوادههایشان نداشتهاند. بیخبری و عدم پاسخگویی صریح و روشن مسئولین ذیربط موجب نگرانی شدید خانوادههای ثابت و کمال آبادی از وضعیت عزیزانشان شده است.
در پی یورش ماموران وزارت اطلاعات در ۹ مرداد ۱۴۰۱ به منازل دهها شهروند بهائی در سراسر ایران، فریبا کمال آبادی و مهوش ثابت بازداشت شدند. این دو شهروند بهائی پس از دو ماه و نیم بازداشت موقت هم چنان بدون اتهام مشخص در زندان اوین نگه داشته شدهاند. مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی پیش از این دستگیری، یک دوره محکومیت ده ساله را به دلیل اعتقادات مذهبی در زندان اوین گذراندهاند.
مهوش ثابت، شاعر و برنده جایزه نویسنده دلیر انجمن بین المللی قلم است. او ۱۰ سال از زندگی اش را به دلیل دگراندیشی و اعتقاد به آیین بهائی در زندان های رژیم ملایان گذرانده است.
مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی با اتهاماتی از جمله جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام به ۲۰ سال زندان محکوم شده بودند. در دادگاه تجدید نظر دوران محکومیت آنها به ۱۰ سال کاهش پیدا کرد.
شهروندان بهائی در ایران از آزادیهای مرتبط به باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.
بر اساس منابع غیررسمی در ایران بیش از سیصد هزار شهروند بهائی وجود دارد اما قانون اساسی جمهوری اسلامی مذهب بهائیان را به رسمیت نمیشناسد.
گزارشها از ایران حاکی از ادامه بازداشت بهائیان طی روزهای اخیر در شهرهای مختلف به دست ماموران امنیتی جمهوریاسلامی است.
فعالان و رسانههای حقوق بشری میگویند، پریسا روحیزادگان، الهام سالاری، امین شریفیمحبتی، عنایتالله نعیمی، پیام ولی، سپهر ضیایی، سیروس و ارمغان ذبیحی و آرش زمانی از جمله بازداشت شدگان تازه هستند.
این بازداشتها در شیراز، مشهد، اصفهان، کرج و تهران انجام شدهاند.
با وجود زندگی حدود ۳۰۰ هزار بهایی در ایران، جمهوریاسلامی، آیین بهائی را به رسمیت نمیشناسد و مقامات آن بارها این شهروندان را جاسوس و دشمن خواندهاند. به همین دلیل طی سالیان گذشته همواره حقوق بهائیان در ایران به صورت سیستماتیک نقض شده است.
در این ارتباط، طی حدود چهار دهه گذشته، احکام متعدد اعدام، بازداشت، زندان، محرومیت از تحصیل و کسب و کار، تخریب منازل و گورستانها علیه بهائیان صادر شدهاست.
بهائیان در ایران اغلب با اتهامهایی مانند «اقدام علیه امنیت کشور» و «تبلیغ علیه نظام» محکوم و زندانی میشوند، اما جامعه جهانی بهائی این اتهامها را «بیاساس» میداند و میگوید بهائیان در ایران تنها به دلیل اعتقادات مذهبیشان زندانی میشوند و تحت فشار قرار میگیرند.
مواردی از محرومیت از تحصیل در دانشگاه، تخریب قبرستانهای بهائیان، مصادره اموال، ممنوعیت اشتغال در مراکز دولتی، و پلمپ محل کسبوکار برخی از فشارهای دیگری است که بهائیان در ایران متحمل میشوند.
سازمان ملل متحد و مدافعان حقوق بشر همواره از «تبعیض» علیه بهائیان در ایران انتقاد میکنند و میگویند این اقدامات با تعهدات بینالمللی جمهوری اسلامی ایران در زمینه حق آزادی عقیده و مذهب مغایرت دارد، حقی که بر اساس قوانین جهانی یکی از حقوق بنیادین انسانها است.
شهروندان بهائی در ایران از آزادیهای مرتبط به باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.
در چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران، اقلیتهای دینی، قومی و مذهبی با تبعیضهای گوناگونی مواجه بودهاند. برخی از این تبعیضها در قوانین و برخی در تفسیر مسئولان از قوانین و اجرا قابل پیگیری است. با نگاهی گذرا به وضعیت استانهایی که جمعیت اقلیتها در آنها بیشتر است و تفاوت سطح توسعهیافتگی در آنها به نسبت دیگر استانها، بهسادگی میتوان نشانههای این تبعیض را مشاهده کرد.
یهودیان هم مانند دیگر گروههای اقلیت مانند بهائیان علاوه بر اینکه از حقوق خود محروم بودهاند، مورد سوءاستفاده ابزاری قرار گرفتهاند. در طول این سالها جمهوریاسلامی از یک برچسب امنیتی به نام «یهود مخفی» استفاده کرده است.
دین یهود هرچند به ظاهر در ایران به رسمیت شناخته شده است و پیروانش میتوانند آزادانه فعالیت کنند و حتی در مجلس شورای اسلامی نماینده داشته باشند اما در عیان و پنهان با محدودیتهای گسترده و تبعیضهای آشکاری دست و پنجه نرم میکنند.
یهودیان در ایران که در سال ۱۳۳۵ بیش از65 هزار نفر بود، حالا به کمتر از ۲۰ هزار نفر رسیده است و روز به روز نیز از شمار آنها کاسته میشود. گزارش های رسمی میگویند یهودیان در ایران دارای چندین مدرسه، کنیسه، انجمن و مجموعه ورزشی و فرهنگی هستند که به ظاهر فعالیت آزادانهای دارند و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی هم بر عملکرد و ارتباطات آنها نظارتی ندارند. اما پیروان این اقلیت دینی از زمانی که روحانیون شیعه در ایران به قدرت رسیدهاند، همواره اقلیتی «مشکوک» از نظر سیاسی، و برخی دیگر از مسایل مربوط به جامعه خود بودهاند و از همین منظر، تمام فعالیتهای آنها زیر ذرهبین نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و مذهبی قرار داشته و دارد. چنین سیاست و نگاه بدبینانهای منجر به مهاجرت دستکم ۵۰ هزار یهودی از ایران در دههای اخیر شده است.
در حاکمیت جمهوری اسلامی، مساله یهودی ستیزی، پدیدهای سازمان یافته و ایدئولوژیک است که از حمایت بالاترین نهاد سیاسی و مذهبی به نام نهاد رهبری یا ولی فقیه بهرهمند است.
تقریبا تمام حوزههای علمیه و مدارس دینی به همراه دهها موسسهای که متعلق به این نهادهای دینی هستند، وظیفه نقد و حتی تخریب دین یهود در ایران را برعهده دارند. موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی که زیر نظر علی خامنهای اداره میشود را میتوان مهمترین موسسه در این زمینه نام برد.
در جریان پروژه یهودیستیزی در ایران، علاوه بر نقش نهادهای مذهبی، باید به سیاستها و برنامههای ضدیهودی سازمان صداوسیما هم نگاهی دقیق انداخت. این سازمان سالها است که با تولید سریالها و برنامههای مذهبی و سیاسی، مشغول نفرتپراکنی علیه یهودیان است؛ موضوعی که بارها با انتقاد جامعه یهودیان ایران همراه شده است.
در کنار پخش فیلمها و سریالهای ضد یهود از سوی صداوسیما و برگزاری برنامههای مختلف از سوی نهادهای مذهبی و حاکمیتی، اتاق فکرها و مراکز پژوهشی وابسته به این نهادها نیز طی این سالها مقالات متعددی در زمینه یهودی ستیزی و نفی هولوکاست در ایران منتشر کردهاند.
سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات به همراه چندین نهاد اطلاعاتی و امنیتی دیگر را با نهادهای مذهبی و حاکمیتی که در عرصه اسلام سیاسی یا حاکمیتی فعال هستند، باید مهمترین نهادهای یهودی ستیز در ایران نام برد که به روشهای مختلف این سیاست خود را به اجرا میگذارند. فعالیت آزادانه دهها سایت علیه یهودیان و اسرائیل در ایران که طی سالهای اخیر فعالیت برخی از آنها متوقف شده است یا با شکل و شمایل و نام دیگری فعالیت خود را ادامه میدهند، از جمله مصادیق چنین سیاست پنهان و زیرپوستی جمهوری اسلامی علیه یهودیان است.
شعبه ۳۷ دادگاه تجدیدنظر استان فارس با ریاست سعید بلند زاده و مستشار شعبه، کامران زارع با با تایید اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت داخلی و خارجی رای تجدیدنظر ۲۶ شهروند بهائی در شیراز را اعلام کرد. دادگاه برگزاری نشستها و کلاسهای تبلیغی و آموزشی بعضا با حضور افراد مسلمان و ترویج عقاید بهائیت از جمله مصادیق حکم صادره برشمرد.
دادگاه تجدید نظر استان فارس «ضمن حذف مجازات تکمیلی تبعید و اقامت اجباری در شهرستانهای دیگر به جهت ایجاد عسر و حرج در میان خانوادههای ایشان و تخفیف مجازات آقایان: ۱- سروش ایقانی ۲- اسماعیل روستا و خانمها ۳- نوشین زنهاری ۴- نسیم کاشانی به شش ماه حبس»، تجدید نظر خواهی متهمان را رد کرد.
بر اساس رای صادره «خانم ها لالا صـالحی، رضوان یزدانی، مـژگـان غـلامپور و بـهاره نـوروزی و یکتا فهندژ سعدی هـر یک بـه تحـمل ۵ سـال حـبس تـعزیری و مـنع خـروج از کشور بـه مـدت ۲ سـال بـا ابـطال گـذرنـامـه و مـعرفی روزانـه بـه اداره اطـلاعـات اسـتان بـه مـدت دو سـال، آقایان نبیل تهـذیب، بـهنام عـزیزپـور، صهـبا مصلحی، رامین شیروانی و سعید حسنی هر کدام بـه تحـمل ۵ سـال حـبس تـعزیری و ۲ سال مـنع خـروج از کشور بـا ابـطال گـذرنـامـه، خانمها شـادی صـادق اقـدم سیسان، پـریسا روحی زادگـان، صهـبا فـرحـبخش، مریم اسلامی، مـرجـان غـلامـپور، عهـدیه عـنایتی و ثـمره آشـنایی هر کدام بـه تحـمل ۲ سـال حـبس تـعزیری و مـنع خـروج از کشور بـا لـغو گـذرنـامـه بـه مـدت دو سـال و مـعرفی روزانـه بـه اداره اطـلاعـات اسـتان بـه مـدت دو سـال، آقایان مهیار سفیدی میانـدوآب، شمیم اخلاقی، ورقـا کاویانی، فـرزاد شـادمـان و فـربـد شـادمـان هـرکدام به تحـمل ۲ سـال حـبس تـعزیری و مـنع خـروج از کشور بـه مـدت دو سـال بـا ابـطال گـذرنـامـه، همچنین سروش ایقانی، اسماعیل روستا، نوشین زنهاری و نسیم کاشانی نژاد هرکدام به ۶ ماه حبس تعزیری، محکوم شدند.»
دادگاه تجدیدنظر، دفاعیهی متهمان را مبنی بر اینکه بهائیان کار سیاسی نمیکنند، با استناد به جملهای از آیت الله خمینی در سال ۱۳۴۱ که گفته است فرقه بهائیت مذهب نیست، حزب سیاسی است، مردود اعلام کرد.
ایران از معدود کشورهای دنیاست که در آن باور به یک دین خاص، جرم محسوب میشود و بر اساس آمارهای غیررسمی بیش از ۳۰۰ هزار شهروند بهایی در ایران سکونت دارند. با این حال، قانون اساسی جمهوری اسلامی، بهاییت را به رسمیت نمیشناسد. همین امر نیز به نقض سیستماتیک حقوق شهروندی بهاییان در ایران منجر شده است.
بر اساس گزارشها، از انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون بیش از ۲۰۰ بهایی توسط حکومت جمهوری اسلامی اعدام شدهاند.
عطاءالله ظفر، شهروند بهائی ۷۸ ساله با وجود کهولت سن و بیماری برای گذراندن حکم یک سال حبس، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. صبح روز دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱، هنگامی که عبدالله ظفر جهت تحویل گواهی پزشکی مبنی بر عدم توانایی تحمل حبس به دادسرای اوین مراجعه کرد، در همان محل بازداشت و جهت تحمل حکم به زندان اوین منتقل شد.
این شهروند ۷۸ ساله در ۵ مهر ۱۳۹۸ پس از تفتیش منزلش توسط ماموران وزارت اطلاعات، بازداشت و پس از چند روز بازداشت موقت با قرار وثیقه آزاد شد.
دادگاه انقلاب تهران، این شهروند بهائی را به اتهام « اقدام علیه امنیت ملی از طریق اداره و فعالیت موثر در تشکیلات بهائیت» به یک سال حبس تعزیری محکوم کرد. حکم مزبور عینا در شعبه ۲۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران به ریاست قاضی زرگر تایید شد.
جمهوری اسلامی آیین بهائیت را به رسمیت نمیشناسد و مقامهای قضایی و امنیتی آن بارها بهائیان را «جاسوس و دشمن» خواندهاند.
ممنوعیت از تحصیل در دانشگاه، محرومیت از طیف گستردهای از مشاغل، اخراج از بخش دولتی و ایجاد محدودیتهای متعدد در بخش خصوصی، از جمله محدودیتها و اقدامهای سرکوبکننده علیه شهروندان بهائی در جمهوری اسلامی است.
سازمان ملل متحد و گروههای طرفدار حقوق بشر بارها در بیش از چهل سال گذشته جمهوری اسلامی را به نقض گسترده حقوق شهروندی بهائیان متهم کردهاند.
کارنامه دستگاه قضا در ایران در برخورد با بهاییان کارنامهای ریاکارانه و حاوی برخوردی دوگانه است، به این ترتیب که از طرفی با صدور احکام سنگین و نیز دستور پلمب و در مواردی تخریب محل کسب بهائیان، سعی در اعمال فشار حداکثری بر جامعه بهایی دارد و از سوی دیگر، با انکار مداوم آزار بهائیان در رسانهها تلاش میکند چهرهای قانونمدار و عادل به خود بگیرد.
در حال حاضر بهائیان ایران با جمعیتی بالغ بر ۳۰۰ هزار نفر از پرجمعیتترین اقلیتهای دینی کشور به شمار میروند که با وجود تعهدات بینالمللی مسئولان جمهوری اسلامی در التزام به رعایت حقوق اقلیتها، حقوق آنان هر روز و مکررا نقض میشود.