مولانا فضلالرحمن کوهی، امام جمعه پشامگ از توابع سرباز در استان سیستان و بلوچستان، با اشاره به وضعیت نامساعد معیشتی در منطقه، روی آوردن مردم به سوختبری را از سر ناچاری برشمرد و نسبت به پیامدهای ناشی از شلیک بیضابطه و مستقیم مأموران نظامی و انتظامی به سوی شهروندان هشدار داد.
این روحانی مردمیِ اهل سنت با اشاره به حوادثی از قبیل: «جلوگیری مأموران از انتقال مجروحان به بیمارستان» اظهار داشت: «آیا چنین رفتاری با قانون، عدالت و حقوق شهروندی سازگاری دارد که از انتقال مجروحان به بیمارستان جلوگیری شود یا حتی جنازه جانباختگان در اختيار خانوادههای آنان قرار نگیرد؟»
وی اضافه کرد:« نحوهی برخورد نظامیان با مرزنشینان نشان از کینه و بدخواهی آنان نسبت به مردم دارد که اینچنین به سوی شهروندان بهطور مستقیم و بیهیچ ضابطهای شلیک میکنند».
مولانا فضلالرحمن کوهی خاطرنشان ساخت: «حادثه انفجار اتوبوس سپاه در مسیر خاش – زاهدان که در پی آن ۲۷ نفر کشته شدند، موجب رنجش خاطر همه مردم گردید و تمام اطیاف مردمی، این حادثه را محکوم کردند».
وی همچنین تأکید کرد: «آمار سوختبَرانی که در مرز توسط ماموران نظامی کشته شدهاند، بهمراتب بیش از ۲۷ نفر میباشد؛ و اینها نیز حق حیات داشتهاند، اما مگر از رگ مرزنشینان آب جاری می شود و از رگ نظامیان، خون؟ حال آنکه هیچکس نباید بهناحق کشته شود، چه از مأموران نظامی باشد و چه از عموم مردم».
مولانا فضلالرحمن کوهی در عین حال با انتقاد از بیتفاوتی مسؤولان نسبت به تداوم کشتار کاسبکاران مرزی بیان داشت: «چرا مسؤولان با همهی مسؤولیتی که در قبال حفظ جان، مال و آبروی مردم و ملت دارند، نسبت به تداوم قتل و کشتار مرزنشینان به دست ماموران نظامی واکنش مناسب نشان نمیدهند و عادلانه برخورد نمیکنند؟»
لازم به یادآوری است که، ماه گذشته قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه پاسداران با انتشار اطلاعیهای از حمله انتحاری جیشالعدل به اتوبوس پرسنل شیفت سپاه پاسداران در جاده خاش به زاهدان خبر داد. در این حمله تروریستی دستکم ۲۰ نفر از پرسنل سپاه کشته و به همین تعداد هم مجروح شده بودند؛ حمله ای که در پشت آن ماجراهای مخوفی پنهان است، حمله طراحی شده توسط خود نظام.
نزدیک بودن نشست ورشو با هدف اتحاد کشورها در برابر رژیم جمهوری اسلامی؛ یکی از دلایل طراحی این حمله توسط رژیم این بود که میخواست در جوامع بین المللی خود را قربانی تروریسم نشان دهد، و همچنین بهانه و عادی کردن کشتار جوانان بلوچ، جوانانی که روزانه چندین تن از آنها توسط ماموران رژیم با شلیک مستقیم کشته میشوند.
با استناد به شبکه جهانی کلمه و کمپین فعالین بلوچ
از نظر یونسکو همه زبانهای مادری شایسته آن هستند که شناخته شوند، رسمیت یابند و در تمام حوزههای زندگی و فضای عمومی نقش و برجستگی بیشتری به آنها بخشیده شود. اما این چیزی نیست که در عمل اتفاق افتاده باشد. زبانهای مادری بسیاری لزوما موقعیت زبان ملی را ندارند، موقعیت زبان رسمی را ندارند و یا حتی موقعیت زبان آموزشی را ندارند. و همین وضعیت است که میتواند موجب کاستن از ارزش بالذات یک زبان مادری و مرگ کامل آن در بلندمدت شود.
در بیستمین سالگرد روز جهانی زبان مادری، ما باید به یاد بیاوریم که همه زبانهای مادری ارزشمند هستند و همه آنها برای برقراری صلح و پشتیبانی از توسعه پایدار ضروری هستند. زبان مادری برای سوادآموزی حیاتی است زیرا در نخستین سالهای تحصیل، مهارتهای بنیادی خواندن و نوشتن و همچنین فرآیند یادگیری را آسان میکند. مهارتهایی که پایه و اساسی برای رشد شخصی کودکان فراهم میکنند. زبان مادری همچنین بیان منحصر به فردی است از هویت و تنوع خلاق و سرچشمهای از دانش و نوآوری.
هنوز کارهای بسیاری برای انجام دادن مانده است. زبان آموزشی در نخستین سالهای تحصیل به ندرت زبان مادری کودکان دانشآموز است. به گفته یونسکو، نزدیک به ۴۰ درصد از جمعیت جهان به نظام آموزشی با زبان مادری یا زبانی که آن را میفهمند دسترسی ندارند. و این با وجود مطالعات متعددی است که نشان میدهد اولویت دادن به زبان مادری، فرآیند یادگیری عمومی و همچنین یادگیری زبانهای دیگر را تسهیل میکند.
مردمان بومی، همیشه خواهان آموزش و نظام آموزشی به زبان مادری خود هستند، همچنانکه در اعلامیه سازمان ملل متحد درباره حقوق مردمان بومی بر آن تاکید شده است. با توجه به اینکه سال ۲۰۱۹ سال جهانی زبانهای بومی است، مضمون روز جهانی زبان مادری امسال تاکید بر زبانهای بومی همچون عامل توسعه، صلح و آشتی خواهد بود. مردمان بومی حدود ۳۷۰ میلیون جمعیت دارند و زبانهای آنان اکثریت مطلق نزدیک به ۷۰۰۰ هزار زبان زنده روی زمین را تشکیل میدهند.
بسیاری از مردمان بومی همچنان از تبعیض، فقر شدید و به حاشیه رانده شدن رنج میبرند و قربانیان نقض حقوق بشر هستند. در پرتو برنامه «هدف توسعه پایدار ۴» و هدف آن برای جا نماندن هیچ کسی پشت سر، ضروری است که مردمان بومی به آموزش و نظام آموزشی به زبان مادریشان دسترسی داشته باشند.
به مناسبت روز جهانی زبان مادری، من تمام کشورهای عضو یونسکو، همه همراهان و سرمایهگذاران در امر آموزش را دعوت میکنم حقوق مردمان بومی را به رسمیت بشناسند و آنها را در عمل اجرا کنند.
عبدالله حاتمیان نماینده مجلس گفت: 300 تا 400 هزار فرزند بی شناسنامه در کشور وجود دارد که اکنون حدودا 25 ساله شده اند؛اینها نه می توانند ازدواج کنند، نه می توانند گواهی نامه بگیرند، نه حق اشتغال دارند، نه مشروعیت دارند و نه قانونی هستند.
عبدالله حاتمیان درباره لایحه دولت در خصوص تعیین تکلیف فرزندانی که از مادر ایرانی و پدر خارجی متولد شده اند، گفت: من لایحه دولت را ندیده ام ولی ما قبلا طرحی را در مجلس تهیه کردیم که هنوز در گردش است.
وی افزود: من در تعجبم در کشوری که 300 تا 400 هزار فرزند بی شناسنامه وجود دارد و اکنون 20 سال و 25 ساله شده اند؛ نه می توانند ازدواج کنند، نه می توانند گواهی نامه بگیرند، نه حق اشتغال دارند، نه مشروعیت دارند و نه قانونی هستند.
نماینده مردم درگز در پاسخ به این سوال که آیا تاکید قانون بر انتقال تابعیت صرفا از طریق خون مادر نوعی تبعیض علیه زنان ایرانی محسوب نمیشود اظهار داشت: در این قضیه باید فقها ورود پیدا کنند. ما در ایران تابعیت را به خون یعنی پدر می دهیم و به خاک که سمت مادر است تابعیت نمی دهیم. در حالی که در تمام کشورهای دنیا این مساله حل شده و تابعیت را هم به خون می دهند و هم خاک.
وی افزود: یعنی تابعیت هم از مادر می رسد و هم از پدر. ولی در ایران جزء 4 الی 5 کشوری است که تابعیت فقط از پدر می رسد. لذا این سوال همچنان برای من باقی است که با این روش تکلیف این 300 تا 400 هزار نفر بی هویت در کشور چیست؟
حاتمیان تاکید کرد: اگر بنا به فرستادن آنها به سرزمین پدریشان است، پس شرایط را برای مهاجرتشان فراهم کنیم. اگر بنا بر ماندنشان است چرا یک جوان سی ساله یا سی و پنج ساله، در این کشور نه اجازه گرفتن گواهی نامه دارد و نه اجازه ازدواج. در این وضعیت لابد برای ازدواجش هم مسیر غیرقانونی طی می کند. این افراد اجازه کار در کارخانه را هم ندارند چون هیچ گونه حقوق سیاسی، اجتماعی و مدنی ندارد. لذا اینکه ما در این باره سکوت کنیم و موضوع را در لفافه نگه داریم چه چیز را می خواهد عائد کشور بکند.
عضو کمیسیون کشاورزی مجلس درباره اینکه گفته می شود اعطای تابعیت به این افراد باعث افزایش مهاجران و تهدید امنیتی برای کشور می شود گفت: این شاید درست باشد اما آیا اگر اینها بی هویت زندگی کنند تهدید امنیتی برای کشور نیست؟ یکی از این ها اگر تخلفی مرتکب می شود نه اثر انگشتش ثبت شده نه مشخصاتی از آن وجود دارد که تحت پیگرد قرار بگیرد و نه هیچ مدرک و سندی. اینکه این افراد بدون کارت هویت در این کشور زندگی کنند مسلما یک تهدید بالقوه است.
حاتمیان در پاسخ به این پرسش که آیا می شود تابعیت را به پدران این فرزندان نداد اما تنها تکلیف این فرزندان را مشخص کرد بیان داشت: وقتی پدر این افراد برای مثال افغانی است چرا باید به او تابعیت ایرانی بدهیم؟ ما در ایران تابعیت از پدر را قبول داریم ولی یک زن ایرانی با یک تبعه خارجی ازدواج کرده است. در این شرایط یا قانون ما باید این ازدواج را ممنوع می کرد یا حالا که فرزندانی متولد شده باید توانایی این را داشته باشیم همه اعضای خانواده را به سرزمین مرد خانواده بفرستیم.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم این موضوع را حل نشده نگه داریم برای ما هزینه دارد. شما 400 هزار نفر افراد بالقوه ناراضی در این کشور دارید که با زبان شما حرف می زنند، هم دین شما هستند، مادر و بستگان ایرانی دارند ولی هیچ گونه حقوق اجتماعی ندارند و از نظر امنیتی هم قابل رصد نیستند. لذا طرحی که در مجلس ارائه شد این بود که ما ناچار هستیم اعطای تابعیت از طریق خاک را هم قبول کنیم تا این مساله حل شود.
با استناد به خبرگزاری عصر ایران
جمعی از زندانیان سیاسی تورک به مناسبت روز جهانی زبان مادری با صدور بیانیهای اعلام کردند که در اقدامی نمادین و در اعتراض به بی عدالتی ملی-اتنیکی، عدم آموزش به زبانهای مادری، عدم به رسمیت شناختهشدن هویتها، عدم احقاق حقوق جمعی به همراه حقوق فردی و عدم آزادی های مدنی در ایران مقارن با روز جهانی زبان مادری از اول اسفند ۹۷ به مدت ۵ روز دست به اعتصاب غذا خواهند زد.
لطیف حسنی در رجایی شهر کرج ، امیر ستاری در زندان تبریز ، سیامک میرزایی در بند ٨ و ابراهیم نوری در بند ۷ زندان اوینِ تهران چهار زندانی آذربایجانی هستند که مرتبط با این بیانیه، اعتصاب غذا خواهند کرد.
هماهنگی برای این اعتصاب، ۴۵ روز پیش انجام شده و عباس لسانی زندانی سیاسی تورک نیز که آن زمان اساماس به اجرا گذاردهشدن حکمِ غیابیش را دریافت کرده بود؛ به این چهار زندانی عنوان کرده که در صورت زندانی بودنش او هم در این اعتصاب شرکت خواهد داشت.
متن بیانیه اعتصاب غذای پنج فعال تورک:
” « در اعتراض به بی عدالتیِ ملی-اتنیکی، عدم آموزش به زبانهای مادری، عدم به رسمیت شناختهشدن هویتها، عدم احقاق حقوق جمعی به همراه حقوق فردی و عدم آزادی های مدنی مقارن با روز جهانی زبان مادری از اول اسفند 97 به مدت 5 روز دست به اعتصاب غذا می زنیم… »
« زنده باد حقوق بشر ! »
درارتباط با مسئله زبان و اهمیت آن اکثرفیلسوفان ،زبان شناسان،روانشناسان و انسان شناسان بسیار سخن گفته و تعاریف زیادی مطرح کردهاند که بطور خلاصه وار به چندین تعریف از زبان بسنده میکنم؛
زبان وسیلهای است که انسانها توسط آن اندیشهها، احساسات، عواطف و خواستههایشان را بیان کرده، اطلاعات و معلومات را انتقال داده و با همدیگر ارتباط بر قرار میکنند.
تکامل اندیشه،فرهنگ و جامعه با تکامل زبان صورت میپذیرد و انسانها دنیای پیرامون و دنیای درون را در چهارچوب زبان مادریشان درک میکنند.
هر زبانی محصول تاریخی و اجتماعی دانش بشری میباشد و به همین خاطر حفاظت از زبانها و لزوم اهمیت دادن به زبانها برای جلوگیری از انقراض آنها در اولویت برنامههای سازمانهای بینالمللی نظیر یونسکو، منشورها و کنوانسیونهایی همچون منشور حقوق زبانی و کنوانسیون حقوق کودک قرارگرفته، اصول و تمهیداتی نیز برای حفظ و صیانت از زبانها و فرهنگها را مد نظر قرار داده و مندرج کردهاند که در زیر به چندین نمونه از آن اصولها اشاره مینماییم؛
ماده 30 کنوانسیون حقوق کودک:
در کشورهایی که اقلیتهای بومی مذهبی و زبانی یا افرادی با منشا قومی وجود دارند کودکِ متعلق به این گروه از اقلیتها یا کودکی که بومی است نباید از حق برخورداری از فرهنگ خود حق برخورداری از مذهب خود و اعمال آن یا استفاده از زبان خود به همراه سایر گروهش محروم گردد.
بند 3 ماده 4 اعلامیه حقوق اقلیتهای قومی، ملی، دینی و زبانی:
ملل متبوع در صورت امکان باید امکانات لازم را در این که افراد متعلق به اقلیتها فرصتهای مناسبی برای یادگیری زبان مادری و یا دریافت قوانین و مقررات به زبان مادری خود داشته باشند، ایجاد نمایند.
بند 4همان اعلامیه اعلام میدارد ملل متبوع در صورت امکان تمهیدات لازم را در زمینه تحصیل به زبان مادری و تشویق در کسب معلومات تاریخی سنتها، زبان و فرهنگ که در درون مرزهای آن اقلیت وجود دارد اعمال خواهند نمود.
در بند 1 همان اعلامیه بیان شده:
کشورها باید از بقای هویت ملی، قومی ، فرهنگی، دینی و زبانی در داخل سازمانها حمایت و ایجاد شرایط برای ترویج این هویتها را تشویق نمایند و در بند 2 ماده 1 نیز اعلام شده کشورها باید قوانین مناسب تصویب و تدابیر دیگر را برای دستیابی به این هدف را انجام دهند.
در بند2 ماده 3 همان اعلامیه نیز اعلام میشود که حقوق جمعی گروههای زبانی علاوه بر حقوق ذکر شده شامل موار زیر میباشد:
حق گروههای زبانی برای آموخته شدن زبان و فرهنگشان، حق گروههای زبانی برای دست یابی به خدمات فرهنگی، حق گروههای زبانی برای حضور برابر زبان و فرهنگهایشان در رسانه های ارتباطی، حق گروههای زبانی در دریافت توجه و اعتنای نهادهای حکومتی و در روابط اجتماعی اقتصادی تهیه شده به زبان خود.
در بند 1 ماده 15 رژیم جامع زبانی اعلامیه جهانی حقوق زبانی بیان شده:
همه جمعیت های زبانی حق دارند که در سرزمین قلمرو خود بطور رسمی به کار برده شوند و در سه بند منشور حقوق زبان مادری سازمان یونسکو صراحتا اعلام شده:
1.همه شاگردان مدارس باید تحصیلات رسمی خود را به زبان مادری خود آغاز کنند.
2:همه دولتها موظف هستند که برای تقویت و آموزش زبان مادری کلیه منابع، مواد و وسایل لازم را تولید و توزیع نمایند.
3.برای تدریس به زبان مادری باید معلم به اندازی کافی تربیت و آماده شوند، زیرا تدریس به زبان مادری وسیلهای برای برابری اجتماعی شمرده میشود.
موارد ذکر شده نمونههایی از تاکید ورزی، ضرورت و لزوم اهمیت دادن سازمانها, و کنوانسیونهای جهانی برای آموزش زبان مادری، حفظ و صیانت, تقویت و ترویج آنها میباشند.
این در حالی است که کشور ایران با وجود کثیرالمله بودن و علیرغم اینکه به اکثر این کنوانسیونهای جهانی پیوسته و ملحق شده هنوز اقدامی قابل توجه در جهت به رسمیت شناختن زبانها، هویتها و ملل ساکن ایران و همچنین لزوم آموزش زبانهای ملی و اتنیکی صورت نپذیرفته است.
با وجود اینکه بیش از 60% از جمعیت زبانی ایران غیر فارس میباشند؛ قریب یکصد سال است که سیستم اداری، دولتی، آموزشی و رسانهای در اختیار زبان فارسی قرار گرفته است و سیاست فارسی سازی از زمان ساخت دولت-ملت پهلوی اول تا به امروز ادامه داشته که در جهت یکسان سازی زبانی ،فرهنگی و هویتی به صورت سیستماتیک با حجم و سرعت زیاد اجرا میشوند.
ترکها, عربها, کردها،بلوچها و دیگر اقلیتهای ملی ایران با اتخاذ سیاستهای آسمیلاسیون با خطر امحا هویتی،فرهنگی و زبانی قرار گرفتهاند. از اینرو جنبشهای ملی و اتنیکی در جهت حفظ فرهنگ و هویت زبانها در ایران شکل گرفته که یکی از مهترین آنها جنبش ملی آذربایجانیها میباشد.
آذربایجانیها درمبارزه برای حفظ بقای هویتی-زبانی-فرهنگی’یشان و برای احقاق حقوق جمعیشان بارها اقدام به نامه نگاری به مسئولین نظام، فعالیتها و اقداماتی در جهت تولیدات فرهنگی-زبانی و مقاومتهای مدنی در برابر سیاستهای تبعیض ملی-اتنیکی برگزاری مراسمات، تجمعات، بزرگداشتها،کنگرهها، کنفرانسهای علمی و اعتراضات گسترده مسالمت آمیز و … روی آوردند که در اغلب آنها با سرکوب، بازداشت، محرومیت اجتماعی ومحدودیتهای اقتصادی و غیره مواجه شدهاند.
فلذا ما جمعی از فعالین محبوس آذربایجانی در اعتراض به بی عدالتی ملی-اتنیکی، عدم آموزش به زبانهای مادری، عدم به رسمیت شناختهشدن هویتها، عدم احقاق حقوق جمعی به همراه حقوق فردی و عدم آزادی های مدنی مقارن با روز جهانی زبان مادری از اول اسفند 97 به مدت 5 روز به اعتصاب غذای نمادین روی میآوریم ”
با استناد به گوناز تی وی
مرگ ملوان بلوچ بر اثر سوختگی شدید ناشی از حمله ماموران
“ولید ملاحی” ملوان لنجی که بر اثر یورش و تیراندازی نیروهای دریابانی در کرگان دچار آتش سوزی شده بود فوت کرد.
صبح دیروز ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ولید ملاحی ملوان بلوچ به علت سوختگی شدید ۹۰٪ فوت کرد.
این ملوان بلوچ بر اثر آتش گرفتن لنج شان که مورد حمله نیروهای دریابانی قرار گرفته بود، دچار سوختگی شد، که به بخش فوریت های پزشکی بندر عباس و از آنجا به به یزد اعزام شده بود.
نیروهای دریابانی چهارم و دهم بهمن ماه سال جاری با یورش و تیر اندازی به طرف چندین لنج در بندر کرگان، موجب کشته و زخمی و سوختگی تعدادی از ملوانان بلوچ شدند.
به گزارش گروه حقوق بشر بلوچستان به نقل از کمپین فعالین بلوچ، رفتارهای بی ضابطه و تیراندازی های مستقیم ماموران مسلح در ظرف چهار سال جان دستکم ۱۰۴ شهروند بلوچ را گرفته و ۶۳ نفر دیگر را مجروح کرده است.
پیشتر یکی از شاهدان عینی گفته بود که ماموران هر ساله به بهانه مبارزه با قاچاق سوخت به بندر کرگان حمله می کنند، و تنها وسیله امرار معاش مردم را که قایق و لنج هستند توقیف و یا تلف کرده، و خسارتهای سنگینی بر مردم وارد میکنند.”
اسامی زخمی و کشته شدگان یورشهای اخیر نیروی دریابانی به شرح زیر است:
کشته شدگان:
۱- اسحاق علی ملاحی “بر اثر اصابت گلوله به گردن”
۲-ولید ملاحی “بر اثر شدت سوختگی های وارده ”
*زخمی شدگان:
۱-عبدالله ملاحی “اصابت گلوله”
۲-اسماعیل ملاحی “اصابت گلوله”
۳-اصغر تبعه بنگلادش “اصابت گلوله”
۴-عارف ملاحی “سوختگی”
۵-مراد ملاحی “سوختگی”
۶-غلام ملاحی “سوختگی”
۷-غفور ملاحی “سوختگی”
سالیانه ده ها نفر از شهروندان بلوچ در اثر تیراندازی مستقیم و بی ضابطه ماموران کشته و زخمی می شوند، و شکایت خانواده ها به نتیجه ای نمی رسد و ماموران نیز در مقابل این تیراندازی ها و شکایت خانواده ها از نوعی مصونیت نانوشته قضایی بهره می برند.
به نقل از “کمپین فعالین بلوچ”
در پی انتقادها از لیام نیسن به دلیل “اظهارات نژادپرستانه” او در یک مصاحبه، مراسم فرش قرمز فیلم جدید این هنرپیشه در نیویورک لغو شد.
آقای نیسن گفته بود بعد از این که فهمیده به یک دوستش تجاوز شده میخواسته اولین مرد سیاهپوستی را که در خیابان به طرفش میآید، بکشد.
برگزارکنندگان مراسم فرش قرمز فیلم “تعقیب سرد” تنها چند ساعت قبل از زمان اعلامشده به خبرنگاران گفتند که مراسم لغو شده است.
آنها گفتند که در اولین نمایش فیلم لیام نسین در نیویورک هیچ مصاحبهای انجام نمیشود و عکسی هم گرفته نمیشود.
لیام نیسن نژادپرستانه بودن حرفهایش را که در روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت منتشر شده، رد کرده است.
او گفته که قصد داشته بحث گستردهتر و همهجانبهتری را درباره مسئله نژادپرستی باز کند.
لیام نیسن چه گفته بود؟
گفتههای جنجالی این بازیگر ایرلندی به مصاحبهای برای معرفی فیلم تعقیب سرد مربوط میشود که یک فیلم پرحادثه انتقامجویانه است.
او گفت که تجاوز به دوستش مدتها قبل اتفاق افتاده و وقتی از یک سفر طولانی برگشته از این موضوع خبردار شده است. این بازیگر در ادامه حرفهایی زده که باعث انتقاد از او به دلیل نژادپرستی شده است.
او گفت: “اولین واکنش من این بود که از دوستم پرسیدم که آیا میداند چه کسی به او تجاوز کرده؟ گفت نه. درباره رنگ پوستش پرسیدم. او گفت سیاهپوست بوده.”
“بعد از آن من چماقبه دست این طرف و آن طرف میرفتم و امیدوار بودم که کسی به من نزدیک شود. الان شرمندهام که این را میگویم ولی شاید یک هفته این کار را میکردم به امید این که یک ‘حرامزاده سیاهپوست ‘ از یک بار بیرون بیاید و به من گیر بدهد که من هم او را بکشم.”
واکنش نیسن به انتقادها چه بود؟
بعد از موج انتقادها از این مصاحبه، لیام نیسن به شبکه ایبیسی آمریکا گفت “من نژادپرست نیستم.”
وقتی از او پرسیدند انتظار داشته مردم چه برداشتی از حرفهایش بکنند گفت: “این که درباره این موضوع بحث شود… ما همه در این کشور وانمود میکنیم که خیلی شسته رفته فکر میکنیم و حرف میزنیم. من هم همین طور. اما گاهی فقط کافی است پوسته ظاهری را کنار بزنید و نژادپرستی و تعصب را ببینید.”
لیام نیسن گفت که ماجرای تجاوز به دوستش به چهل سال پیش مربوط بوده و در آن زمان “حس شدید و غریزی برای انتقام داشته است.”
او گفت اگر دوستش به او گفته بود که یک سفیدپوست این کار را کرده واکنشی مشابه داشت، هرچند که اضافه کرد از این موضوع تعجب میکرد.
منبع: صدای آمریکا
با وجود انتشار گزارش های گسترده در مورد «بدرفتاری سیستماتیک» با مسلمانان اویغور،واکنش بین المللی تنها سکوت بوده است. فعالان اویغور و گروه های حقوق بشری می گویند کشورهای غربی که خود را مدافع حقوق بشر می دانند باید تحریم های اقتصادی علیه چین اعمال کنند و شرکت های چینی را تهدید به تحریم کنند تا یک واکنش تنبیهی نسبت به این مسئله نشان داده باشند.
به گزارش آرادا فارسی به نقل از خبرگزاری شبستان، بیش از یک میلیون مسلمان اهل اویغور در استان سین کیانگ چین در اردوگاه اسکان داده شدهاند. استان اویغورنشین سین کیانگ به یک اردوگاه یا بازداشتگاه عظیم تبدیل شده است.
کمیته پارلمانی کانادا در گزارشی اعلام کرد که بازداشت اویغورها و همچنین دیگر گروه های اقلیت مسلمان در چین بسیار بی سابقه بوده است اما دولت کانادا هنوز کاری فراتر از انتقادهای لفظی برای پایان دادن به این وضعیت انجام نداده است.
در ماه اکتبر، پارلمان اروپا یک قطعنامه فوری علیه اردوگاه های کار اجباری و بازداشت های خودسرانه مسلمانان در چین تصویب کرد.
یکی از اعضای پارلمان اروپایی در جریان مذاکرات این قطعنامه گفت: «اتحادیه اروپا نمی تواند رویکرد تجاری کنونی با چین را ادامه دهد.»
دو نماینده دیگر هم ، آنچه را که در منطقه سین کیانگ اتفاق می افتد به عنوان «پاکسازی قومی» و «نسل کشی فرهنگی» توصیف کردند.
در این قطعنامه از پکن خواسته شده بود تا بلافاصله دستگیری خودسرانه اقلیت های اویغور و قزاق را متوقف کند، تمام اردوگاه ها و بازداشتگاه ها را ببندد و همه زندانی ها را بلافاصله و بدون قید و شرط را آزاد کند.
اما این قطعنامه نتوانست یک دستورالعمل روشن برای چگونگی واکنش اتحادیه اروپا به پکن در صورت تغییر نکردن وضعیت مسلمانان چین ارائه کند.
شایان ذکر است که، سین کیانگ از سالها پیش و در پی تصرف ترکستان شرقی به نقشه چین اضافه شد و در دهه های اخیر با سیاست های دولت مرکزی همواره مردم بومی آن زیر فشارهای گوناگون بوده و از کمترین امکانات موجود در بخش های دیگر چین محروم هستند.اویغورها مسلمانان ترکزبان هستند که شمار آنها به ۱۰ میلیون نفر میرسد. حزب کمونیست چین سالهاست با استقلال ملت اویغور مقابله میکند. طبق گزارشهای متعدد سازمان ملل تاکنون صدها اردوگاه کار در سین کیانگ احداث شده است.
در سالهای اخیر مقامات چینی برای شکستن فضای انحصاری زندگی مسلمانان اویغور در این منطقه قوم بزرگ چینی «هان» که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می دهد را وارد این منطقه کرده اند.
فرهادحكيم زاده (نژادپرست)درلندن به جرم مخدوش كردن١٥٠كتاب تاريخي محاکمه و به 8 سال زندان و 300 هزار پوند جریمه محکوم شد، موضوع كتابهای به عمد مخدوش شده وی سفرنامه هاي اورپاييها به خاورمیانه وحكومتهاي تورک بوده است.
فرهاد حکیمزاده، نویسنده، مدیر انتشارات و رییس سابق بنیاد میراث ایران که در لندن زندگی میکند، با استفاده از تیغ جراحی صفحات کتابهای تاریخی و ارزشمندی را جدا کرده است که برخی از آنها متعلق به قرن شانزدهم بودند.
گاردین در گزارش مفصلی که در سال ۲۰۰۹ منتشر کرد نوشت که یک ایرانی ثروتمند به نام فرهاد حکیم زاده به بیش از ۱۵۰ کتاب و اثر تاریخی و بسیار پرقیمت مربوط به بعد از قرن شانزدهم میلادی که در کتابخانه ملی بریتانیا در لندن نگهداری میشده، آسیب وارد کرده است. به نوشته گاردین، پژوهشگران ارشد کتابخانه حیران مانده اند که چرا فرهاد حکیمزاده، تحصیل کرده دانشگاه هاروارد، ناشر و متفکر با يک چاقوی جراحی به جان ۱۵۰ کتابی افتاده است که قرن هاست در مجموعه ملی محفوظ بوده اند. خسارت مالی که او در طی هفت سال به بار آورده است چیزی حول و حوش چهارصدهزار پوند است اما دکتر کریستین جنسن، مسئول بخش مجموعه چاپی کتابخانه می گوید به هیچ عنوان نمی توان قیمتی روی کتابها و نقشه هایی که او نابود کرده گذاشت. گاردین از قول جنسن می نویسد: اين اشیاء تاریخی برای همیشه ناقص شده اند. شما نمی توانید کار او را جبران کنید. او بخشی از شواهد تاریخی درباره اولین سفرهای اروپایی به جایی که ما امروزه به آن خاورمیانه و چین می گوییم از بین برده است. من بسیار عصبانی هستم. این فرد متمول چیزی را نابود کرده که متعلق به همه است.”
شایان ذکر است که، حكيمزاده مدافع فرهنگ ایرانی و دارای گرايش های باستان گرايانه است چهرهاي كاملا مورد اعتماد سلطنتطلبان که با بودجههاي كلاني كه در اختيار او قرار ميگرفت، هر ساله چندين كنفرانس و همايش درباره فرهنگ و تاريخ ايران و طبق ديدگاههاي همفكرانش برگزار ميكرد و بنيادي با عنوان بنياد ميراث ايران در لندن هم پايهگذاري كرده بود. هم اكنون نام حكيم زاده از اين بنياد برداشته شده، اين بنياد همچنان به كار خود ادامه مي دهد.
نقشه مربوط به امپراطوری تورکها و برخی نقشه های تاریخی مربوط به منطقه خلیج عرب از جمله آثاری هستند که توسط حکیم زاده نابود شده اند. این شخص نژادپرست تنها به 8 سال زندان و 300 هزار پوند جریمه محکوم شد. وی خود را در دادگاه بیمار معرفی کرد، تا از زیر بار جنایت تاریخی فرار کند. (بیماری که میدانست کدام موضوعها را باید از بین ببرد!!!!)
حمله به منطقه افغان نشین، قتل، غارت و تجاوز!
آیا تا به حال در مورد حمله به مناطق و محله های افغان نشین چیزی شنیده اید؟
سرقت و غارت منازل در روستای نظام آباد قزوین، ضرب و شتم افغانها، قتل ۶ افغان، تجاوز به زنان و دختران
در سال ۹۳ در سکوت خبری رسانه های داخلی ایران ، برخی از رسانه های خارجی از جمله بی بی سی ، خبر از حمله نقابداران به مهاجرین و کشته شدن ۶ نفر از اتباع افغانستان و تجاوز به زنان و دختران را مطرح ساختند سپس برخی سایتهای داخلی، واقعه را حمله چند نوجوان چهارده پانزده ساله به منزل پنج افغانی مخابره کردند. سخنگوی وزارت کشور ایران از این اتفاق ابراز بیاطلاعی کرد و گفت که تا کنون هیچ خبری درباره حمله تعدادی از اهالی روستای نظامآباد قزوین به تعدادی از کسانی که تبعه کشور افغانستان هستند را نشنیده است. بعد از اشکار شدن ابعاد جنایت ، برخی از خبرگزاریهای داخلی ایران از جمله ایسنا با تلاش در جهت کمرنگ کردن و سانسور ابعاد فاجعه اقدام به تهیه گزارش کردند.
در یکی از شبهای فروردین امسال در روستایی از قزوین، مردانی که صورت خود را با پارچه پوشانده بودند، فریادزنان به خانه دهها مهاجر افغان حمله کردند.
“به شیشهها سنگ زدند، دیوار خانه را خراب کردند و اموالمان را با خود بردند. آنچه برجای ماند، خانواده هراسان من بود و کودکی ۱۰ ساله که میلرزید.” این بخشی از روایت یکی از شاهدان عینی از ماجرای حمله به خانه افغانها در روستای نظامآباد قزوین است. او و یک شاهد دیگر معتقدند شایعه تجاوز به یک دختر ناتوان ذهنی و باردارشدن او، باعث خشم اهالی روستا از حضور مهاجران افغان شده بود. شخصی با نام مستعار احمد آن روز حوالی ساعت ۵ عصر از میدان اصلی روستا میگذشت که متوجه شد چند نفر از جوانان روستا مشغول کتکزدن افغانهایی هستند که از محل گذر میکنند. “موتور یک افغان را آتش زده بودند و به زبان ترکی شعارهایی علیه افغانها میدادند. از یکی پرسیدم چی شده؟ گفت به یک دختر ایرانی تجاوز کردن.” احمد همان موقع که متوجه جو متشنج روستا شد، دنبال خانوادهاش رفت و همراه آنان روستا را ترک کرد. چند ساعت بعد، با تاریک شدن هوا صدای شماری از جوانان خشمگین در کوچههای نظامآباد شنیده شد که به سمت خانههای افغانان میرفتند.
ایوب شاهد عینی دیگر که آن شب در خانه بوده میگوید: “بیشتر از ۲۰ نفر بودند. به خانههایی که چراغشان روشن بود سنگ میزدند. به پنج شش خانه هم که ساکنانش نبودند، حمله کردند.” آنطور که ایوب از وضعیت خود و خانوادهاش توصیف میکند، آن شب دیوار خانه آنها بر اثر هجوم مهاجمان فرو میریزد و موتورسیکلت و بعضی وسایل داخل حیاط به غارت میرود: “به سمت در ورودی هم هجوم آوردند که زن و بچه جیغ و داد کردند. پسر کوچکم کز کرده بود و گریه میکرد.” به گفته شاهدان عینی، پلیس محلی هم در مکان حمله حضور داشته اما تعداد آنها برای مقابله با مهاجمان کافی نبوده است. همان شب، ایوب، خانواده او و بسیاری دیگر از ۱۳۰ خانوار افغان که در آن روستا زندگی میکردند، بار و بنه بستند و به روستاهای اطراف فرار کردند.
سیامک ستوده نویسنده و ژورنالیست ایرانی درین زمینه در گزارشی مینویسد : گفته می شود که توطئه گر اصلی این داستان یوسف اسدی دهیار روستا و شخص دیگری که رئیس شورای اسلامی نظام اباد می باشد، بوده اند. این افراد همراه با همه کسانی که در ضرب و شتم کارگران افغان و آتش زدن خانه های آنان دست داشته اند باید دستگیر و با حضور خود کارگران افغان و خانواده هایشان محاکمه و مجازات شوند.
به گزارش سایت شبکه سراسری مردم هزاره در این فاجعه انسانی خساراتی که بر مهاجرین افغانستانی وارد گردیده اند به قرار ذیل می باشند:
1 – به قتل رسیدن شش تن از مهاجرین در جریان وقوع جنایت
2 – 21 منزل مسکونی با تمامی اموال شان غارت و یا حریق گردیده اند.
3 – 347 راس گوسفند را سر بریده یا به یغما برده اند.
نظامآباد در کنار جاده قزوین – رشت قرار گرفته است. پیشتر این جاده باعث رونق کسب و کار اهالی مجاور شده بود. وضع اقتصادی مردم بهتر بود اما بعد از ساخت اتوبان تازه و بیرونق شدن این جاده، بسیاری از محلیها کوچ کردند و در دوران رکود و فقر، افغانها بیش از گذشته به چشم آمدند. گزارش شده که مسئولان محلی پیشتر درباره وقوع حادثه به افغانها هشدار داده بودند. نشان از اتفاقی که پیشبینی میشد. پیشتر برخوردهای کوچکی بین ایرانیان و افغانها وجود داشته اما چنین حادثهای با این ابعاد در قزوین سابقه نداشته است.
اعتراض دو مستندساز افغان به دو مستند ایرانی
در روزهای گذشته اعتراض دو مستندساز افغان به دو مستند ایرانی با موضوع افغانهای مهاجر خبرساز شد. فیلمهای “اکسدوس” به کارگرانی بهمن کیارستمی و “خاتمه” ساخته مشترک مهدی و هادی زارعی، در دوازدهمین جشنواره “سینماحقیقت” به نمایش درآمدند. جشنوارهای که به فیلمهای مستند اختصاص دارد.
بهمن کیارستمی در مستندش نگاهی کرده به موج بازگشت افغانهای مهاجر به افغانستان و در یک روز کاری، سری به “مرکز بازگشت امام رضا” در تهران زده است. مرکزی که برای بازگشت داوطلبانه افغانهایی است که بدون مدرک اقامتی در ایران زندگی میکنند. فیلم “خاتمه” هم داستان یک خانواده پشتون ساکن ایران است، که دخترشان “خاتمه” برای فرار از ازدواجی اجباری به بهزیستی شیراز پناه برده است. حالا مردان خانواده و پیشاپیش همه “گلاب”، بردار “خاتمه” آمدهاند که او را دوباره به خانه ببرند. چون آنطور که “گلاب” میگوید “افغانیها نمیگذراند دخترشان تصمیم بگیرد، دختر افغانیها حق ندارد موبایل داشته باشد، درس بخواند، از خانه بیرون برود، …”
غلامرضا جعفری، مستندساز افغان که خود ساکن ایران است، اولین کسی بود که به “اکسدوس” و “خاتمه” اعتراض کرد. آقای جعفری درنشستی در حاشیه جشنواره گفت: “سنگ بنای فیلم ساختن درباره مهاجران افغان در ایران کج گذاشته شده و فیلمهایی که ساخته میشود شبیه افغانها و منش آنها نیست.”
سامره رضایی، که او هم ساکن ایران است، دیگر مستندساز افغان بود که به این دو فیلم اعتراض کرد. خانم رضایی در گفتگو با بیبیسی، نگاه این دو فیلم به مهاجران افغان و زندگی آنها را “یکسویه و تحقیرآمیز” خواند. او میگوید “خاتمه”، داستان یک خانواده مشخص است، با مشکلات، تعصبات و آسیبهای مشخص، اما فیلم به گونهای ساخته شده که بینده ناخودآگاه این مشکلات را به تمام جامعه افغانستان تعمیم میدهد. خانم رضایی “اکسدوس” را هم فیلمی میداند که “با سوژه قرار دادن افغانهای ساده، محروم از تحصیل و آسیبدیده، تلاش میکند مخاطب ایرانی را بخنداند.”
بازی در مقابل دوربین؟
نکته دیگری که در هر دو فیلم، مورد توجه منتقدان قرار گرفته، برخورد خودمانی و دوستانه کارکنان اردوگاه و بهزیستی با افغانهاست. همه افغانهایی که در ایران زندگی کردهاند، دستکم یکبار گذرشان به ادارههای امور مهاجران افتاده است. مسلما هیچ کدام از آنها، بخصوص اگر بیمدرک باشند، این جمله را در این ادارات نخواهد شنید: ‘اینجا فیلمگرفتن ممنوعه، چون شما فیلم گرفتین، این سطل آشغال رو ببر خالی کن!”‘ سامره رضایی میگوید شاید “حضور دوربین” سبب شده تا گفتگوها و برخوردهای هر روزه، جای خود را به بازی ناخواستهای بدهند. خود بهمن کیارستمی اما معتقد است که فیلمش، تنها بخشی از زندگی مهاجران افغان در ایران، آن هم در مقطعی خاص، یعنی در حال ترک ایران را روایت میکند.
“اکسدوس” اولین کار کیارستمی درباره مهاجران افغان نیست. او قبلا دو کتاب “فتو ریاحی” و “گلشهر” را در همین زمینه منتشر کرده که با استقبال خوب افغانها هم در ایران و هم در افغانستان روبرو شد. اما آقای کیارستمی پیش از آغاز جشنواره سینماحقیقت به خبرگزاری ایسنا گفته: “یک بار راف کات فیلم را در دانشگاه هرات نشان دادیم که به دلیل همین حساسیتها، نمایش فیلم حتی به نیمه هم نرسید. فکر میکنم اگر روزی قرار باشد این فیلم در افغانستان نمایش داده شود باید نسخه دیگری از آن تدوین شود.”
‘نگاه بالا به پایین’
حسین دانش، منتقد افغان و تکنسین سینما، در سوئد زندگی میکند. او می گوید در ساخت فیلم “سفر قندهار”، ساخته محسن مخملباف و “زمزمه بودا”، ساخته حسین قاسمی همکاری داشته اما به دلیل نوع نگاه این دو فیلمساز به افغانستان، از ادامه کار با آنها انصراف داده است. نگاهی که آقای دانش آن را “نگاه بالا به پایین” و “برخاسته از ترحم طبقه برتر بر طبقه پایینتر” میداند. حسین دانش میگوید: “در سفر قندهار، افغانستان سرزمینی است، فاقد فرهنگ و فقط گرفتار در جنگ و جهل. مردمی که به گفته پزشک فیلم به خاطر به دست آوردن یک لقمه نان دروغ میگویند و به خاطر پول حاضرند آدم بکشند.”
حسین دانش معتقد است که نگاه شماری از فیلمسازان ایرانی به افغانستان در سطح مانده و کمتر توانستهاند به عمق زندگی افغانها نفوذ کنند. کارگردانهای ایرانی، در مواردی نقش محوری داستان را به یک “افغانی” دادهاند، یا هم در نقشهای حاشیهای از او بازی گرفتهاند. هرچند بجز در دو سه مورد، این “افغانی”، کارکتری بوده یا مجرم و معتاد و یا هم کارگری گرفتار در فقر و بیسوادی.
کارکتر افغان فیلمهای “جمعه”، حسن یکتاپناه، “باران”، مجید مجیدی، “حیران”، شالیزه عارفپور، “روبان قرمز”، ابراهیم حاتمی کیا، “دلبران”، ابوالفضل جلیلی و چندین فیلم و سریال دیگر، مهاجر غیرقانونی است، کارگر است، دستفروش است، نگهبان است.
کارکتر افغان در سریال “شیوع”، ساخته محمود معظمی، عامل انتقال ویروسی آمریکایی به ایران است که به تعبیر خبرگزاری فارس ” پتانسیل داعش سازی مهاجرین را در نگاه جامعه ایرانی با نماد لباس افعانستانی و ویروس آمریکایی دارد.”
در فیلم “پرواز را به خاطر بسپار”، ساخته حمید رخشانی، پلیس که در جستجوی دختری گمشده است، از مردم میپرسد: “در این روزها آدم مشکوکی این دور و بر ندیدید؟ مثل ولگردها یا افغانیها؟”
در “ابد و یک روز” ساخته سعید روستایی، که یکی از تحسینشدهترین ساختههای سینمای ایران است، افغانها، مردمی هستند که پول میدهند و دختر میخرند و از آن طرف به بیننده چنین القا میشود که برای یک دختر و خانوادهاش، فاجعهبارترین اتفاق، وصلت با یک “افغانی” است.
تصویر مثبت اما غیرواقعی
مواردی هم در سینمای ایران بوده که کارگردان سعی کرده، چهرهای مثبت از مهاجر افغان نشان بدهد. صحرا در فیلم “شنل”، ساخته حسین کندری، در بیمارستان کار میکند. با دخترش زندگی آبرومندی دارد، ماشین دارد، دوستانی دارد. اما در ادامه داستان مشخص میشود که او “افغانی” است، مدرک شناسایی ندارد، دخترش هم مدرک شناسایی ندارد، هرچند مدرسه میرود. افغانهایی که در ایران زندگی کردهاند، میدانند که اینها اگرچه تصاویر زیبایی است اما واقعیت زندگی یک افغان آن هم بدون مدرک شناسایی درایران نیست. حسن ناظر، فیلمساز ایرانی ساکن اسکاتلند هم مشکل اصلی را در شناخت ناقص کارگردانان ایرانی از زندگی افغانها میداند.
کارهای خوبی که شده
سامره رضایی، بازیگر و مستندساز میگوید در گذشته برای بازی در چند فیلم درباره افغانها پیشنهاد شده اما چون به قول دست اندرکاران “قیافهاش به افغانیها” نمیخورده، کنار گذاشته شده است. با این حال خانم رضایی میگوید در سالهای اخیر، تلاشهایی برای “ارائه تصویری واقعیتر” از افغانها شده است. از جمله پخش برنامه “وطندار” از تلویزیون ایران که به مهاجران افغان و زندگی آنها اختصاص دارد و همین طور دعوت از نخبگان افغان به برنامه خندوانه. برنامههایی که تلاش کردهاند به جامعه میزبان بگویند، نام همه مهاجران “شنبه” و “چهارشنبه” نیست. همه شان مجرم و معتاد نیستند. همه شان بیسواد نیستند. و نهایتا اینکه افغان بودن به قیافه نیست.
سامره رضایی معتقد است که مستندسازان در شکستن این “کلیشههای نادرست” نقش مهمتری دارند. چرا که به گفته او بخش زیادی از فیلمهای سینمایی و سریال های تلویزیونی، جنبه مصرفی دارند، می آیند و می روند و فراموش می شوند. اما مستندها میمانند و روزی روزگاری کسانی به آنها استناد خواهند کرد.
ناگفته نماند که در پایان جشنواره دوازدهم حقیقت، “اکسدوس”، جایزه بهترین مستند بلند در بخش بینالملل را برد و “خاتمه” هم در بخش ملی، جایزه بهترین تدوین و لوح تقدیر بهترین کارگردانی مستند بلند را گرفت.