زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
اصل ۱۵ قانون اساسی ایران میگوید: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
در طول چهار دهه، اجرای این اصل کاملا مغفول باقی مانده و هیچگاه در هیچ مدرسهای در ایران، کتابی برای آموزش زبان محلی آن منطقه در مدارس منتشر نشده است ولی کودکان امکان صحبت کردن به زبان مادری خود را دارند. در برخی موارد اما خبرهایی از بازداشت و صدور احکام حبس برای معلمانی که در تلاش برای آموزش زبانهای محلی مانند کُردی یا آذری بودهاند، منتشر شده است.
آموزش به زبان مادری حق مسلم شهروندان است.
صالح نیکبخت، حقوقدان سرشناس و فعال حقوق بشر که خود اهل استان کردستان ایران است، دیدگاهی متفاوت با نجات بهرامی دارد و آموزش به زبان مادری را حق هر ایرانی میداند.
او پیشتر در این مورد گفته بود: «ما کشوری کثیرالاقوام هستیم. ترک، کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن یا گیلک در ایران زندگی میکنند و ایران فقط تهران یا اصفهان نیست. پس آموزش به زبان مادری در مدارس، حق طبیعی این شهروندان است. مگر همین حالا در بسیاری از مدارس، زبان انگلیسی هم در کنار زبان فارسی، از پایههای ابتدایی به بچهها آموزش داده نمیشود؟ آیا کودکان در سنینی که توانایی یادگیری همزمان چندین زبان را ندارند، نباید زبان قوم و ریشههای خود را یاد بگیرند؟ من میگویم زبان فارسی به عنوان زبان اصلی و ملی ایران هم حتما باید حفظ شود اما میتوان بسیاری از دروس را هم به زبانهای همان قومیت آموزش داد تا ارزشهای محلی، قومیتی و ملی حفظ شوند. این رفتار نظام جمهوری اسلامی که حتی همان اصل ۱۵ قانون اساسی را هم اجرا نمیکند، دقیقا مانند رفتار دولت ترکیه است که چشم بر روی زبان کُردی ۲۵ میلیون نفر میبندد و آنها را مجبور به خواندن و نوشتن به زبان ترکی کرده است.»
وزارت آموزشوپرورش جمهوری اسلامی هیچ کتاب درسی را به زبان قومیتهای مختلف منتشر نکرده است و زبانهایی همچون بلوچی، طبری، گیلکی یا کرمانجی و … نادیده گرفته شدهاند.
ایران با ۸۷ میلیون نفر جمعیت، هفت اقلیت قومی را در کنار اکثریت فارس در خود جا داده و به گزارش گروههای حقوق بشری، اقلیتهای ایرانی سالها است که با تبعیض مواجهاند؛ هرچند که این موضوع از سوی حکومت تکذیب میشود.
جامعهشناسی نژاد و روابط قومیتها در ایران از لحاظ تاریخی پیچیده بودهاست و این کشور از نظر قومیتی متنوع است. نژادپرستی در ایران شامل نگرشها و دیدگاههای منفی دربارۀ نژاد یا قومیتهاست که با یکدیگر مرتبط هستند که توسط حکومت در ایران بیان شده و در قوانین، اعمال و اقدامات تبعیضآمیز (از جمله خشونت) در مناطق مختلف اجرا شدهاست.
نژاد پرستی در اصل باور به برتری یک گروه نژادی آدم از گروه های نژادی دیگر دارد و مخربترین نوع آن نیز نژادپرستی نهادی است که آداب و رسوم و قوانین تصویب شده ای که به طور سیستماتیک نابرابری های نژادی در جامعه را ایجاد می کند، منعکس می کند. نژادپرستی نهادی در داخل نهادهای اجتماعی متفاوت نظیر سیستم های آموزشی، اقتصادی و سیاسی شکل می گیرد و با سوق دادن نگرشهای شخصی و رفتارهای هدایت شده افراد به سمت گروه های نژادی یا قومی مشخص، نژاد پرستی فردی را به وجود می آورد.
نژادپرستی یا تبعیض نژادی در ایران به علت عدم آگاهیبخشی، باعث ایجاد تبعیض گسترده یا نادیده گرفتن سایر گروهها از سوی حکومت و جامعه در ایران شدهاست.
ما در ایران با حکومتی سر و کار داریم که اساساً هویتهای غیرِ هویتِ رسمی معیّن خود را به رسمیت نمیشناسد. سیاست حکومت جمهوری اسلامی تا امروز به هیچ وجه در راستای به رسمیت شناختن تنوع هویتی در ایران نبودهاست و در این زمینه، ما در یک نوع بنبست زندگی میکنیم. ما امروز در جامعهای زندگی میکنیم که تبعیض زبانی، مذهبی، فرهنگی و قومی، یکی از اصلیترین مشخصههای آن است. حکومت دینی بر پایهٔ اصالت یک هویت دینی خاص و نوعی اتنوسانترسیم دینی شکل گرفته و شمار مهمی از تبعیضهایی که در ایران وجود دارد، نهادی و قانونی هستند. حکومت هم منکر این تبعیضها نیست و حتی از وجود تبعیض دفاع میکند.
ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان اقوام مختلف ایرانی در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.
در این میان اقلیت بلوچ که تخمین زده میشود تا دو میلیون نفر باشند، به جای اسلام شیعی حاکمان روحانی ایران، سنیمذهباند و هدف تبعیض و سرکوب واقع میشوند.
پس از مرگ مهسا امینی، دختر کرد ایرانی، اعتراضها به حکومت بهویژه در مناطق کردنشین شدید بودهاند. تخمین زده میشود تعداد کردهای ایران حدود ۱۰ میلیون نفر باشند؛ اکثر کردهای ایران نیز سنیاند و بیشتر در مناطق شمال غربی هممرز با ترکیه و عراق زندگی می کنند. کردها در ایران از تبعیض ریشهدار در رنجاند و علاوه بر تضییع حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها، مناطق کردنشین ایران با وضعیت نابسامان اقتصادی نیز مواجهاند.
اعراب ایران گروه دیگریاند که در این گزارش به تبعیضهای جمهوری اسلامی علیه آنها اشاره میشود. تعداد اعراب ایران حدود ۱.۶ میلیون نفر تخمین زده شده است که عمدتا در امتداد مرز عراق در جنوب غربی استان نفتخیز خوزستان زندگی میکنند و با این حال از نابرابری گسترده شکایت دارند. در سال ۲۰۲۱، اعتراضها به کمبود آب بهویژه در استان خوزستان، جایی که با خشکسالی دستوپنجه نرم میکند، شدید بود و با سرکوب نیروهای امنیتی مواجه شد.
همچنین نظام حاکم بر ایران همواره در سالهای حکومتش با تفرقه افکنی در میان قوم های مختلف و تصویب قوانین جانب گرایانه، اقوام آذری زبان کشور را نیز در محرومیت ها و تقابل فرهنگی قرار داده است. حکومت همواره از جدایی بین اقوام سود برده و برای مستحکم شدن پایه های قدرتش به دنبال تفرقه و نفاق در میان اقوام ایرانی بوده و است.
یکی از اقداماتی که از نخستین روز اعتراضات در استان خوزستان از سوی عوامل و حامیان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران آغاز شد، تلاش برای مرتبط کردن اعتراضات مردمی در این استان با تجزیهطلبان و گروههای مسلح بود تا با توجه به حساسیت غالب مردم ایران نسبت به موضوع تمامیّت ارضی، هراس عمومی ایجاد کرده و از حمایت مردم از اعتراضات جلوگیری کنند. در حالی که مقامات و حامیان نظام در اظهارات خود در داخل ایران و سایبریها ولابیگرانش در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هشدارهایی درباره عواقب گسترش و ادامه اعتراضات خوزستان میدادند، تیر اتاق فکرهای جمهوری اسلامی به سنگ خورد و این راهکار نه تنها نتیجه نداد بلکه به برگزاری تظاهرات همبستگی در شهرهای مختلف انجامید.
مردم معترض در استان خوزستان از جمله عربزبانانی که کانون اولیه اعتراضات بودند، شعار یا اقدامی در راستای همسویی یا همراهی با تجزیهطلبان و گروههای مسلح ندادند بلکه با شعار «از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران» نقشه وابستگان و دلبستگان نظام را نقش بر آب کردند. مردم در شهرهای مختلف استان خوزستان که ترکیب متنوعی از اقوام مختلف دارند از جمله در ایذه شعار «بختیاری با عرب اتحاد اتحاد» سر دادند و این شعار را به یکی از بارزترین شعارهای این اعتراضات تبدیل کردند.
در دیگر استانها نیز اعتراضاتی در حمایت از مردم خوزستان صورت گرفت. در برخی شهرهای استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، تهران، البرز، آذربایجان شرقی، گلستان، خراسان شمالی، اردبیل، کرمانشاه و کردستان تجمعات و اعتراضات همبستگی شکل گرفت. شعارهای حمایتی از مردم خوزستان در اعتراضات این شهرها برجسته بود. «خوزستان خوزستان حمایت حمایت» و «آذربایجان بیدار است، حامی خوزستان است» از نمونه این شعارها بودند.
تظاهرات همبستگی در دیگر استانها، از آذربایجان تا خراسان و از کردستان تا اصفهان، بیانگر آگاهی مردم از ضرروت اتحاد ملّی است.
زنان بلوچ در جغرافیای ایران، تحت ستمهای مضاعفی روز را به شب رسانده اند. رنج، فقر، تبعیض، بیکاری، ناامنی، استثمار نیروی کار و منابع بلوچها عادیسازی شده است. زنان بلوچ همراه مردان از ستمهای ملی/اتنیکی و طبقاتی/مذهبی رنج برده اند. با مرگ مهسا امینی، و موجی که سراسر ایران را درنوردید، زنان بلوچ به یکباره خود در ابتدای صف مبارزه یافتند. زن، زندگی، آزادی حیاتی دیگر به آنها بخشید.
این روزها ویدئوهایی از زنان بلوچ در فضاهای عمومی و یا بسته و در شبکههای اجتماعی همرسان میشود که نشان میدهد زنان حجاب از سر برمیدارند و گیس میبرند. همچنین شاهد افزایش بازداشت زنان و دانشآموزان دختر بلوچ در شهرهای مختلف هستیم که البته در بسیاری موارد نامی از آنان نامی نمیدانیم؛ زنان و دخترانی که یا در تظاهرات دستگیر شدهاند، یا در مدرسه دست به اعتراض زدهاند، و یا به دلیل فعالیت در شبکههای مجازی در شهرهای بسیار کوچک دستگیر شدهاند. این اخبار تعجب همگان را برانگیخته و از آن به عنوان «مبدا» بیداری زن بلوچ یاد میشود. این زن دیگر در حاشیه خبرها نمانده، به متن آمده و رویای او برای رهایی همه جا ستوده میشود.
فرایند مقاومت و درافتادن با نظامهای درهمتنیده سرکوب میان زنان در سیستان و بلوچستان مانند هر کجای دیگر جغرافیای ایران فرایندی خطی، ساده و همسان نبوده و نیست. همانگونه که عصیان زنان در خیابانهای تهران و سنندج و تبریز و… تنها ناشی از تحولات این چند هفته اخیر نیست، مقاومت و مبارزه در سیستان و بلوچستان نیز در فضای خلا و به یکباره ایجاد نشده است.
زنان بلوچ در حالیکه جا در پای زنان و مبارزان پیش از خود گذاشتهاند با نظامهایی ارتجاعیتر و سختگیرانهتر از مادران خود جنگیدهاند. بیباکی امروز میوه مبارزات فردی و اجتماعی پیدا و پنهان زنان بلوچ است. البته این موضوع فقط مختص بلوچستان نیست؛ شهرهای زیادی در سراسر ایران هنوز به اعتراضات نپیوستهاند، یا پیوستهاند ولی صدایشان را نشنیدهایم. اینکه نمیدانیم و نمیبینیم نشان از بیتفاوتی، سکون، جهل و ناآگاهی آنها نیست.
زنان بلوچ که سالهاست فعالیتهای مدنی متنوعی را به شکل مستقل و در سکوت پیش میبردند، جزو نخستین کسانی بودند که دستگاه سرکوب، حتی پیش از آغاز اعتراضات در سیستان و بلوچستان، و با نخستین جرقههای خیزشهای سراسری به مدد دستگاه سرکوب همپیمان دولت، یعنی ملاها و ریشسفیدان، وادار به سکوت شدند. فعالیت اجتماعی علنی مستقل در سیستان بلوچستان به بندبازی میماند.
زنان بلوچ سالها کوشیدند با نگاههای بالا به پایین مرکزگرایانه دربیفتند و از فرهنگی خواندن مسائل سیستان و بلوچستان اجتناب کنند، چرا که انتساب مطلق مسائل به فرهنگ را در خدمت عادیسازی و سیاستزدایی از ستمهای جاری در سیستان و بلوچستان میدانستند. آنها در واقع سالها از گفتمان سیاسی حاکم حذف شده بودند و برنامههای تجویزی فرادستانه برای آنها صادر میشد.
اما اینک که این زنان از حاشیه به متن آمدهاند و از شنیدن رنجهای آنان زخمی میشویم، باید عرصه متفاوت مبارزه و مقاومت این زنان شجاع را درک کنیم و از یکدستسازیهای فرادستانه بپرهیزیم. زنان در شمال استان، یعنی در سیستان (بلوچ و غیربلوچ; شیعه یا سنی) که جامعهای از نظر قومی و زبانی و مذهبی متکثرتر است، مسائل متفاوتی نسبت به زنان در نواحی جنوبی استان دارند.
حاکمیت جمهوری اسلامی همواره از قومگرایی و اختلافات مذهبی در منطقه سیستان سود جسته و مطالبات اصیل آنها را در پس این اختلافات، بیپاسخ رها کرده است. همچنین معضلات و مسائل زنان در شهرها و روستاهایی از استان که همچنان مناسبات قشربندی و شبه- کاستی کهن در آنها ریشهدار است، متفاوت از کلانشهرها است. بحرانهای زیست محیطی با توجه به اقلیمهای متفاوت شمال و جنوب استان تاثیر متفاوتی بر زندگی آنها گذاشته است. زنان بلوچ سیاه که بیشک از ستمکشیدهترین زنان این جغرافیا هستند، نیز دسته دیگر از زنانی هستند که هرگز کسی از آنها سخن نگفته است. اما برخورد مرکز با این جغرافیای متنوع سیستان و بلوچستان که ترسیم کردیم چگونه است؟ یک کلام: یکدستسازی! در سخنرانیها، رسانهها و شبکههای اجتماعی به گونهای درباره زنان این جغرافیای متکثر صحبت میشود که تو گویی هیچ تفاوتی میان این زنان نیست، از نظر طبقاتی همه همطبقه و هم سرنوشتاند! چگونه میتوان زنی را که در مناطق ممنوعه سلب مالکیت شده زندگی میکند و هر لحظه با تخریب زیستگاهش مواجه است با زنی مقایسه کرد که برخوردار از امکانات تحصیل و پیشروی است و حتی شاید خارج از بافت سیاسی و اجتماعی خود را «زن موفق» بنامد؟
بازنماییها ترجیح میدهند فقط به زن بلوچ سنتیپوشی که نفرین شده محدود شوند! البته یکدستسازیها نه تنها یک چهره معین برای زنان بلوچ توصیف کرده، بلکه خواهران ستمکشیده غیربلوچ ما را نیز از دایره گفتمان برابریطلبانه خارج کرده است. خواهران بلوچ ما در جنوب استان کرمان و شرق استان هرمزگان کمتر توجه رسانهای را به خود و معضلات خاص خود جلب میکنند.
کنش از رنج آغاز میشود و شکلهای گوناگونی بسته به شرایط زمان و مکان به خود میگیرد. گاه علیه عادیسازی و سیاستزدایی از وضع موجود آرام آرام امکانهایی مییابد و پیوسته راه میپیماید، و گاه گسستی عینی است از هر آنچه کهنه است. و این آخری معجزه خیابان است که بذرهای آن بسیار پیشتر در سکوت و بیخبری پرورانده شدهاند.
ما این رنجها و کنشها را از شمال تا جنوب استان سیستان و بلوچستان به رسمیت میشناسیم، از آنها خواهیم گفت و با تصویرهای یکدستساز مقابله میکنیم. ما یقین داریم که رهایی ما در گرو رهایی یکدیگر است.
اعمال محدودیت و سختگیری علیه مهاجران افغانستانی در ایران از سوی جمهوری اسلامی، منجر به محرومیت گسترده از حقوق اساسی و نیز مانع بزرگی در مسیر ادغام آنها در جامعه ایران شده است. گفته میشود مدیران برخی از مدارس در ایران از خانواده دانشآموزان مهاجر افغان بابت ثبتنام فرزندانشان در مدرسه، از یک تا سه میلیون تومان رشوه گرفتهاند. برخی از این مهاجران که در یک سال گذشته و پس از سلطه طالبان بر افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند و اکنون در شهرهای مختلفی از جمله قم، مشهد و تهران زندگی میکنند،طی گزارشی گفتند که بابت ثبتنام فرزندانشان در مدارس دولتی رشوه پرداختهاند.
مقامات جمهوری اسلامی هنوز درباره این گزارشها اظهارنظر نکردهاند.
تا پیش از سال ۱۳۹۴، مدارس دولتی در ایران از دانشآموزان خارجی از جمله مهاجران افغان، شهریه میگرفتند اما در مرداد آن سال، وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد تحصیل در مدارس ایران برای همه دانشآموزان خارجی رایگان است.
ابراهیم (مستعار)، کارمند دولت پیشین افغانستان که اکنون با خانوادهاش در مشهد زندگی میکند، برای ثبتنام پسرش در کلاس پنجم، یک میلیون تومان به مدیر مدرسه رشوه داده است. ابراهیم میگوید مدیر مدرسه سه میلیون تومان خواسته بود اما او به دلیل نداری و فقر التماس کرد و در نهایت با پرداخت یک میلیون تومان موافقت شد.
ابراهیم گفت که شمار زیادی از دوستان و آشنایانش در مشهد هم بابت ثبتنام کودکانشان در مدارس دولتی ایران به مدیران رشوه پرداختهاند و خانوادههایی که این پول را نداشتند، یا کودکانشان در مدارس پذیرفته نشدند یا آنها را یکی دو کلاس پایینتر نشاندند.
در حالی که بر اساس اطلاعیههای وزارت آموزش و پرورش، قرار است از خانوادههای مهاجر هیچ شهریهای بابت تحصیل در مدارس دولتی گرفته نشود، مدیران مدارس با خودداری از پذیرش کودکان به بهانه اینکه ظرفیت تکمیل است، باب دریافت رشوه را باز میکنند.
مهاجران افغان در ایران در حالی از اخاذی مدیران برخی مدارس شکایت میکنند که حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه رئیسجمهوری ایران در امور افغانستان، چند روز قبل در سفر به قم، با شماری از مهاجران افغان مقیم این شهر صحبت کرد و گفت که جمهوری اسلامی تمامی زمینهها برای تحصیل فرزندان خانوادههای مهاجر را فراهم میکند. قمی ادعا کرد که در مدارس ایران، بیش از ۵۲۰ هزار دانشآموز افغان مشغول تحصیلاند.
قمی اضافه کرد تا زمانی که در افغانستان ثبات نیمهپایدار شکل نگیرد، حضور مهاجران افغان در ایران ادامه خواهد یافت. او گفت: «هیچ کدام از کشورهای منطقه حتی پاکستان، جاذبه و ظرفیت مهاجرپذیری جمهوری اسلامی را ندارند.» او همچنین مدعی شد که جمهوری اسلامی تلاش میکند تمامی زمینهها و امکانات لازم را برای جذب کودکان خانوادههای مهاجر افغان به مدارس فراهم کند.
همشهری آنلاین ۱۸ شهریور، در مورد تعداد دانشآموزان افغان در مدارس ایران نوشت: «امسال به جمعیت ۵۶۰ هزارنفری دانشآموزان اتباع، ۳۰۰ هزار نفر اضافه خواهد شد.»
با این حال، تجربه شماری از خانوادههای مهاجر افغان ساکن ایران از ثبتنام فرزندانشان در مدارس نشان میدهد که درخواست رشوه از آنان، در حالی که بیشتر آنان بهسختی روزگار میگذرانند، عرصه را بیشازپیش بر آنان تنگ کرده است.
احمدشاه (مستعار)، مهاجر افغان و پدر خانوادهای شش نفری که در تهران زندگی میکند، هم گفت که بابت ثبتنام سه فرزندش در کلاسهای سوم، چهارم و ششم، سه میلیون تومان پرداخته است. او میگوید از تصمیم حکومت جمهوری اسلامی برای ارائه خدمات آموزشی رایگان به کودکان مهاجر افغان و به ویژه آنهایی که مدارک رسمی اقامت ندارند، بینهایت خوشحال شد، اما زمانی که به مدرسه محل زندگی خود مراجعه کرد، با پاسخ منفی مدیر مدرسه مواجه شد.
احمدشاه افزود: «از ترس اعدام و شکنجه از افغانستان فرار کردم. اینجا با پول کارگری بهسختی خانوادهام را تامین میکنم اما پرداخت سه میلیون تومان به مدیر مدرسه برای ثبتنام بچههایم برایم بسیار سنگین بود.»
ابراهیم افزود که تعداد دیگری از دوستانش هم که در یک سال گذشته با خانوادههای خود از افغانستان به ایران کوچ کردهاند، هنگام تلاش برای نامنویسی فرزندانشان در مدارس با تجربهای مشابه مواجه شدهاند.
رسول خلیلی، از فعالان اجتماعی در میان مهاجران افغان در ایران، میگوید که بر اساس دستور وزارت آموزش و پرورش، به جز مدارس خصوصی، هیچ یک از مدارس دولتی در ایران از کودکان ایرانی و مهاجر پول نمیگیرند. خلیلی افزود: «مدارس خصوصی در مورد اخذ شهریه از دانشآموزان دستورکار مشخصی دارند، اما تاکنون با اخذ پول از سوی مدیران مدارس دولتی مواجه نشده بودیم.» خلیلی که سالها است در ایران زندگی میکند، مدرک رسمی اقامت در ایران را دارد.
یک وکیل مدافع افغان که از ترس شکنجه طالبان، اوایل امسال خانهاش در پنجشیر را ترک کرد و اکنون در ایران زندگی میکند، هم گفت کودکان بسیاری از خانوادههای افغان که در یک سال گذشته به این کشور وارد شدهاند، در مدارس پذیرفته نشدهاند. به گفته این وکیل مدافع سابق، بسیاری از خانوادهها با پاسخ «ظرفیت تکمیل است» مواجه شدند و پولی هم برای پرداخت رشوه به مدیران مدارس نداشتند. اوضاع برای همه مهاجران دشوار است؛ اما کسانی که در یک سال گذشته و با از دست دادن کار و زندگی خود در افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند، وضعیت بدتری دارند.
بر اساس آمار نهادهای حکومتی جمهوری اسلامی، اکنون حدود ۴.۵ میلیون مهاجر افغان در ایران زندگی میکنند که بخشی از این مهاجران، پس از سلطه طالبان بر افغانستان، به ایران آمدهاند. بیشتر مهاجران یک سال گذشته کارمندان نهادهای دولت پیشین افغانستاناند که از ترس شکنجه، بازداشت و اعدام طالبان به ایران پناه بردهاند.
روند اخراج اجباری مهاجران افغان از ایران همچنان ادامه دارد، اما بسیاری از افرادی که در افغانستان در معرض خطر قرار دارند، هنوز ایران را پناهگاهی دردسترس میبینند. با این حال، حکومت جمهوری اسلامی که کنوانسیون حقوق پناهندگان را امضا کرده و به رعایت آن متعهد شده، همواره به بدرفتاری و نقض حقوق مهاجران متهم بوده است.
رفتارهای متناقض نظام با اقوام مختلف و حتی فراتر از آن اجرای قوانین دستوری برای همه ی قوم ها نتیجه ای به جز نابودی ریشه های فرهنگی، میراث تاریخی، حیاط وحش وماهیت تاریخی ایران نداشته است. و حاصلش امروزه در اقصی نقاط کشور مشهود است. در زمینه ی احیا و حفاظت از محیط زیست هم ما شاهد نژادپرستی در کشور خود هستیم. به طور مثال دریاچه ی چیتگر واقع در غرب تهران تبدیل به دریاچه ای بزرگتر و محلی برای گردشگری پایتخت نشینان شد و از سوی دیگر دریاچه ی ارومیه با قدمت 13000 سال با وجود اختصاص بودجه های کلان برای احیا به علت ناکارمدی مسئولین و اختلاس به خشکی 100 درصد رسید. باید از خود پرسید که آیا در صورتی که این دریاچه در نزدیکی پایتخت قرار داشت هم با چنین عاقبتی مواجه می شد؟
در انتها کافی ست به شرایط نگهداری از آثار باستانی در نقاط مختلف ایران که اکثر خارج از پایتخت قرار دارند دقت بفرمایید .بودجه نگهداری از ۳۴ هزار اثر تاریخی ملی فقط ۲۰۰ میلیارد تومان است!
تفاوت عملکرد حکومت در اختصاص بودجه برای آثار باستانی و محیط زیست (به ویژه فرهنگ اقوام)در مقابل مقداراختصاص بودجه برای نهادهای مذهبی و پروپاگاندای نظام نمونه ی بارزی ازتبعیض و عدم اجرای عدالت است.
پیشینه ی تاریخی و فرهنگی اقوام ایرانی و تنوع زبان ها در کشوری که بستر تمدن های گوناگونی می باشد شرایط را برای تفکر نژادی و خودبرتر بینی قومی فراهم کرده است. این مهم نه تنها در خصوص اقوام بلکه با توجه به زیرساخت های نادرست فرهنگی امروزه در تمام زمینه ها به روشنی آشکار شده است.
به طور مثال شکل گیری یک الگوی مشخص برای تعیین متعارف یا غیر متعارف در حوزه ی پوشش، بدون در نظر گرفتن ریشه های تاریخی و فرهنگی اقوام مختلف سنگ بنای نابودی این فرهنگها محسوب می شود. در حالی که پوشش ظاهری اقوام ما که گاها بالغ بر 10000 سال قدمت داشته کاملا نادیده گرفته شده و حتی تاریخ ایران را با تمامی اقوام داخلشبه تاریخ مذهب تقلیل می دهند.
در واقع وجود روشهای این چنینی نه تنها ریشه در باورهای نژاد پرستی و قوم گرایانه داشته بلکه به روند گسترش و پیشرفت این نوع نگاه ها کمک شایانی کرده است. این وضعیت حتی فراتر از نژادپرستی ست و اعمال نگاه دیکتاتوری در حکومت جمهوری اسلامی، مردم را به خودی و ناخودی تقسیم کرده است..
در شرایطی که کشور ما با وجود قومیت ها، زبان ها و رسوم گوناگون بستر مناسبی برای اتحاد و همبستگی دارد فرهنگ سازی های درست و یا نادرست می تواند تغییرات سازنده و یا بسیار مخربی برای یکپارچگی و سعادت کشور داشته باشد. برای مثال استفاده از جوک های قومیتی یکی از تاثیرگذارترین عوامل منفی در خصوص همبستگی مردم بوده است چرا که نه تنها برای پیشینه و تاریخ یک قومیت توهین آمیز بوده بلکه خیانتی بزرگ به تاریخ و تمدن کشور ایران دارد.
کمتر کسی منکر جوک گفتن یا به عبارتی لطیفهگویی است و اتفاقاً ما ایرانیان همیشه دوست داشتیم و داریم که شاد و مفرح زندگی کنیم و همین امر هم منجر به ایجاد لطیفهها و داستانهای کوتاه سراسر شادیآفرین و پند آموز شده است.
چنانچه آثار بر جای مانده از نویسندگان و شاعران بزرگی چون سعدی شیرازی، مولانا جلاالدین و غیره از ادبیات کلاسیک و همچنین از معاصران این عرصه: علیاکبر دهخدا، سیدمحمدعلی جمالزاده، کیومرث صابری( گل آقا ) و… گویای این مطلب است.
اما متأسفانه این خصیصه مثبت اجتماعی نیز همچون برخی از پدیدههای مثبت دیگر، درگذر زمان در مسیر ناصواب خود به کار گرفته شده است و طی دهههای معاصر به بیراهه کشیده شده و بر ضد هدف اصلی که همانا شاد و مفرح کردن زندگی است به کار رفته است.
در سالیان اخیر نیز با توجه به تکنولوژیهای بوجود آمده، این روند منفی سرعت بیشتری پیدا کرده است و میتوان با نگرشی عمیق از میان صدها و هزاران لطیفه، بخش عظیمی را در لیست منفی و سیاه قرار داد که به نوعی موضوع خشونت، بیعدالتی و بیاحترامی به افراد، خانوادهها و اقوام مختلف را دامن میزنند.
لطیفههای قومیتی که شوربختانه بخش عظیمی از لطیفههای متداول را نیز در برگرفتهاند، این روزها با وجود ابزارهای مختلف ارتباطی از جمله همین پیامکها (SMS) یا پستهای الکترونیک( ایمیل) بیش از پیش موجبات شکستن حریم و احترامها را میان هموطنان و اقوام محترم ایرانی سبب شدهاند.
متاسفانه بروز چنین لطیفههایی تاجایی پیش رفته است که این روزها حتی اقشار تحصیلکرده جامعه نیز در خلال اوقات خود از این جوکها بعنوان نوعی سرگرمی یا بدتر ازآن بعنوان گزینهای برای نمود برتری قومیتی یا برعکس استفاده میکنند.
باید دقت داشته باشیم که متأسفانه این لطیفهها اغلب درباره اقوامی به کار میروند که در طول تاریخ کشورمان بیشترین تأثیر گذاری را داشتهاند و رشادتها، شجاعتها و دلاوریهای مردمانشان زمینه ساز شکل گیری تغییراتی بس مهم و در خور توجهی در تاریخ گشته که امروز سایر فرهنگها و قومیتهای ایرانی در زیر یک چتر از موهبت آن بهرهمند هستند.
در تداوم توهین های سیستماتیک نژادپرستانه در ایران، این بار عوامل سریال عروسکی «شهرک کلیله و دمنه» ترک ها را مورد تحقیر و توهین های نژادپرستانه قرار دادند.
شهرک کلیله و دمنه یک سریال عروسکی به کارگردانی «مرضیه برومند» و نویسندگی «کوروش نریمانی» است که از پلتفرم فیلمنت پخش میشود.
در این فیلم گربه نر با لهجه ترکی نمایش داده شده و فردی «بی اصل و نسب» معرفی می گردد و از طرف گربه ماده که خود را پرشین(فارس) می نامند، بارها و بارها مورد تحقیر و توهین قرار می گیرد.
در بخشی از فیلم، گربه «فارس» در جملاتی تحقیرآمیز و نژادپرستانه به گربه «ترک» می گوید:
چی خیال کردی؟! همون وقت که دمتو گرفتی تو مشتت اومدی خواستگاری یک پرشین باید فکر اینجاشو می کردی! لیاقت تو همون دخترخاله بی اصل و نسب بدترکیبات بود نه یک گربه باکلاس پرشین! اونو می گرفتی تا واست چهارتا چهارتا بزاد، همشون رو هم لای گونی بزرگ می کردی راحت»!
حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، ترک ها مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت ترکی آنها انکار و تحریف می شود.
ترک ستیزی به احساسات و اعمالی که حاوی تبعیض، عملیات خصمانه و نفرت علیه اقوام ترک تبار، فرهنگ ترکی گفته می شود.
جمهوری اسلامی با شعار اسلامگرایی در واکنش به ایرانیگری ظهور کرد؛ استفاده سیاسی از توان نیرومند فرهنگی در هویتهای ملی در راستای غیریتسازی زمینه حاصلخیزی برای رفتارهای نژادستیزانه و فرقهگرایانه را فراهم میآورد. این امر به گسترش دشمنی با اقوام و ادیان همجوار و نیز امتدادات داخلی آنها در یک کشور میانجامد. در نتیجه خطری برای وحدت ملی جوامع چند فرهنگی مانند ایران به شمار میرود که این جریان در سری تولیدات رسانهای ایرانی به شدت تقویت شده است.
در سالهای اخیر ، شروع تحریکات و توهینها از کانالهای دولتی بخاطر اینست که هرچه مردم از مذهب دولتی بیشتر فاصله میگیرند، حکومت بیشتر به ناسیونالیسم ایرانی متوصل میشود و چون پان ایرانیستها بعنوان مدافع ناسیونالیسم ایرانی و کارشناس مسائل ملی در دستگاههای تبلیغی حکومت بکار گرفته شدهاند لذا خط فکری نژاد پرستانه خود را پیش میبرند و چون معتقد به مستحیل کردن ترکها هستند، از هر امکانی برای تحقیر و توهین به ترکها استفاده می کنند.
نژادپرستی در ایران به دو شکل آشکار و پنهان نمود می یابد. شکل آشکارش را در آثار مکتوب و در رسانه های فارسی زبان می خوانیم و می شنویم. نمود آن را هم اکنون در اغلب کتاب ها، تلویزیون ها، روزنامه ها، سایت ها و سایر رسانه های گروهی در داخل و خارج می بینیم. نژادپرستی پنهان، به آنگونه تفکر یا رفتار نژادپرستانه می گوییم که شخص بدون اینکه خود بداند مرتکب فکر یا کنش نژادپرستانه می شود و این ناشی از رسوبات ذهنی است که گاه در ناخودآگاه شخص جای می گیرند. علی رغم اینکه حتی این شخص ممکن است ظاهرا مخالف نژادپرستی باشد.
تبعیض و نژادپرستی درمیان ایرانیان گاه شکلی خشن و آشکار به خود میگیرد و گاه با تردستی و ظرافت، در لفافه بیان میشود.
پیشداوریهای رایج درمورد ملتها و اقوام گوناگون زمینهساز افکار نژاد پرستانهاند. افراد اغلب این پیشداوریها را در تربیت دوران کودکی و جوانی درونی کردهاند. ترس از بیگانه و نفی او در افکار نژادپرستانه به عبارت دیگر لازمه مشروعیت و مقبول بودن خودی و رد و طرد غیر خودی است.
جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند.نژادپرستی در طول یکصد سال گذشته در ایران نهادینه شده و اقوام مختلف در این کشور مکررا مورد تحقیر و توهین های نژاپرستانه قرار می گیرند و همچنین حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند.
سوال اینجاست که آیا در زمینه بررسی مسائل نژادپرستانه در مطالعات جامعه شناختی ایرانیان تحقیقات همه جانبهای صورت گرفته است؟ آیا برخورد ما با رنگ پوست یعنی درجه سیاهی و سفیدی آن و هم ملیت و مذهب و مواردی اینچنین، برخوردی متعارف و منطبق بر ارزشهای انسانی و دموکراتیک است؟ آیا به عنوان نمونه سیاهی پوست نمادی از زشتی و هم فرودستی اجتماعی است؟ آیا زبان ما هیچ از حیث مسائل نژادپرستانه مورد بازنگری قرار گرفته است؟ آیا به عنوان نمونه استفاده رایج و روزمره از واژه “سیاه سوخته” در توصیف افراد سیاهپوست، برخوردی نژادپرستانه نیست؟
آدمی در مهاجرت و با فاصله گرفتن از جامعهای که در آن بزرگ شده است، اغلب ارزشهای فرهنگی خود و هنجارهای معمول در جامعه جدید را مقایسه میکند. این بازنگری هم فردی و هم جمعی است. در چنین شرایطی فرد میتواند آگاهانهتر و بهتر به خویشتن و هم جامعهای که در آن بزرگ شده است نگاه کند و به تعمق در ویژگیهای فرهنگی و رسم و رسومی بپردازد که با آنها بزرگ شده است.
آنچه تا به امروز در کشور ما به انجام نرسیده در خصوص اختلاف زدایی اقوام و فرهنگ سازی برای ریشه کن کردن نژادپرستی، نیاز مبرم به پردازش زیرساخت های فرهنگی بوده است. خسارات وارد آمده به اقوام و باورهای غلط شکل گرفته در سطح جامعه تنها از طریق آموزش های فرهنگی و برنامه ریزی دقیق و هدفمند و همینطور ارزش گذاری برای فرهنگ و تاریخ اقوام و تشریح آن در مراتب آموزشی می باشد.
نژادپرستی در معنای کلاسیک آن، مبتنی بر فرض نابرابری جنس بشر از لحاظ بیولوژیک است و نتیجه آن، نسبت دادن پیشرفت یا عقب ماندهگی ملتها به خصوصیات ژنتیکی غیر قابل تغییر است. تمایزی که از رهگذر این نگاه نژادی جعل میشود، در مناسبات قدرت و روابط اجتماعی بین طرفین بازتاب مییابد و یکی را در جایگاه فرادست و دیگری را در جایگاه فرودست مینشاند.
این رفتارهای دیگرستیزانه که مردم عرب، مردم افغانستان، یهودیان، سنی ها، بهائیان و همینطور ترکها، کردها و بلوچها را در پیوند با هویت قومی آنها، شامل میشود نژادپرستانه هستند یا قوم مدارانه؟ به نظر میرسد که اگرچه ما در ایران شاهد رفتار و ادبیات قوم مدارانه هستیم دولت نیز با سیاست گذاریها و فرهنگ سازی غلط کمک شایانی در این زمینه به گسترش رفتار جامعه به سمت نژادپرستی کرده است.
ظلمی که به اقوام مختلف ایرانی با پیشینه ی فرهنگی و تاریخی عظیمشان در سالهای حکومت جمهوری اسلامی بر ایران شده امروزه در جای جای میهنمان به چشم میخورد.
بر خلاف آنچه جمهوری اسلامی ایران به جامعه جهانی میگوید که ایران در صلح و ثبات درونی به سر میبرد و از پشتیبانی مردمی برخوردار است، در حقیقت حکومت جمهوری اسلامی ایران یک رژیم دیکتاتوری ایدُولوژیک مذهبی که با زور و قدرت پلیسی و امنیتی استوار است و علیرغم ثروتهای سرشار معدنی و انسانی و مردمانی پویا و با انرژی، به یمن وجود حکومت ولایت فقیه، جامعه امروزی ایران با سیاستی ور شکسته و اقتصادی ور شکسته تر، مواجه با بیکار ی و فقر، عدم بالندگی اجتماعی و فرهنگی، و فاقد رشد اقتصادی و در برخی مواقع با رشد منفی مواجه بوده است. بیکاری و اعتیاد بی سابقه جوانان و موج عدم امنیت از حال و آینده خود، مخالفتهای گستردهای را برانگیحته و این رژیم را با عدم ثبات کامل مواجه کرده است. شالوده نظام ولی فقیه بر مبنای یک آپارتاید مذهبی و فرهنگی بنا شده است که بطور تاریخی پایدار نخواهد بود.
بر اساس گزارشها، همزمان با قطع شدن اینترنت در شهرهای مختلف خوزستان از شامگاه پنجشنبه، ۱۵ اردیبهشت دهها شهروند در شهرهای مختلف این استان بازداشت شدهاند.
بنابر گزارشها، با گذشت سه روز همچنان اینترنت موبایل در اهواز و برخی از شهرهای خوزستان قطع است و تا روز شنبه حتی امکان دسترسی به اینترنت داخلی نیز وجود نداشته است و برنامههای چون اسنپ یا سایتهای داخلی در دسترس نبوده است.
حساب کاربری «سازمان حقوق بشر در ایران» در توییتر در گزارشی هویت برخی بازداشتشدگان خوزستان را تا شامگاه یکشنبه، ۱۷ اردیبهشت سعید دحیمی و عطیه مغینمی از اهالی حمیدیه و حسین مغینمی و احمد صیاحی از سوسنگرد اعلام کرده است.
در همین حال گروه تلگرامی «خاکزدگان» که اخبار شهروندان عرب را پوشش میدهد، از بازداشت شمارى از اهالی سوسنگرد در روزهای گذشته خبر داده و آورده است که این افراد به اهواز منتقل شدهاند اما از محل نگهدارى آنها اطلاعاتی در دست نيست.
بر اساس گزارشها، بازداشت شهروندان معترض خوزستانی در پی انتشار فراخوانی مبنی بر تجمع و اعتراض به افزایش قیمت نان از شامگاه پنجشنبه، ۱۵ اردیبهشت آغاز شده و در روزهای بعد ادامه داشته است.
در روزهای گذشته ویدیوهای متعددی از صحنه اعتراضهای مردمی و حضور سنگین نیروهای امنیتی و گارد ویژه در شهرهای مختلف خوزستان و اقدامات خشونتآمیز آنها برای سرکوب تجمع اعتراضی مردم در شبکههای اجتماعی منتشر شده است.
سایت خبری «امتداد» روز یکشنبه، ۱۸ اردیبهشت به نقل یکی از فعالان مدنی خوزستان ویدیوهای منتسب به تجمع اعتراضی گسترده در سوسنگرد و آتش زدن لاستیک خودرو توسط معترضان در شامگاه ۱۵ اردیبهشت را تایید کرده و گفته بود که در شهرستان ایذه اعتراضات «سیاسی»، «دامنهدار» و «پرتراکم»، اما در اهواز بهصورت پراکنده بوده است.
به گفته این منبع آگاه، ماموران گارد ویژه در مقابل معترضان اقدام به شلیک تیر هوایی کردهاند.
همزمان با شروع تجمعهای اعتراضی در خوزستان شماری از کاربران شبکههای اجتماعی از شامگاه پنجشنبه اعلام کردند که اینترنت موبایل در شهرهای مختلف این استان از جمله سوسنگرد، اندیمشک، ایذه، حمیدیه، شادگان، ماهشهر، بهبهان، هندیجان و دزفول قطع یا کُند شده است.
پس از سه روز سکوت رسانهای در ایران، سایت خبری «امتداد» روز یکشنبه این خبر را تایید کرد.
سایت «جماران» وابسته به دفتر نشر آثار روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز روز دوشنبه، ۱۹ اردیبهشت این خبر را تایید کرده و گفته است که همزمان با قطع کامل اینترنت موبایل در شهرهای مختلف خوزستان سرعت اینترنت ثابت خانگی نیز کُند شده است.
به گزارش «جماران» تا روز شنبه امکان دسترسی به سایتهای داخلی در این شهرها وجود نداشته و پس از وصل شدن اینترنت داخلی از شامگاه شنبه تنها سایتهای داخلی با دامنه ir در دسترس قرار گرفته است و هیچ یک از سایتهای جهانی یا پیامرسانهایی همچون واتساپ همچنان در دسترس نیست.
در واکنش به قطع شدن دوباره اینترنت در برخی شهرهای خوزستان در پی اعتراضهای مردمی به گرانیها، یکی از مقامات دولت ترامپ خواستار ارائه اینترنت ماهوارهای استارلینک به مردم این استان شد.
ویکتوریا کوتس، معاون مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا ر توییتی نوشت که «اگر ایلان ماسک میتواند به اوکراین استارلینک برساند، چرا نتوانیم همان کار را برای خوزستان انجام دهیم و بگذاریم این ایرانیهای شجاع با هم ارتباط داشته باشند؟»
حرکتهای اعتراضی در خوزستان در حالی صورت میگیرد که مردم شهرهای مختلف این استان، تابستان سال گذشته نیز در اعتراض به مشکل بیآبی، تجمعهای گستردهای برگزار کردند که با دخالت نیروهای امنیتی بهشدت سرکوب شد.