ایدئولوژی جمهوری اسلامی که بر پایه مذهب است، در تمام چهار دهه اخیر سعی کرده است که زنان را در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به حاشیه براند و شهروند درجه دو به حساب بیاورد.
تداوم و تسلسل اخبار خشونت علیه زنان در شکلها و فرمهای متفاوت زیر سایه حکومت زنستیز جمهوری اسلامی، بدل به مسألهای روزمره شده است. خشونت و جنایت علیه زنان زیر چتر حمایت جمهوری اسلامی، ابعاد فاجعهبارتری به خود گرفته است.
در ایران پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، عصاره اعمال قدرت و کنترل بدن زنان تحت لوای حکومتی مذهبی در «حجاب اجباری» تبلور یافت تا به نماد و پرچم ایدئولوژیک نظام بدل شود. جمهوری اسلامی با اعلام رسمی اجباری بودن حجاب در حقیقت اساس ساختار نابرابر خود را به تمامی به رخ کشید و پایههای سرکوب، تبعیض و خشونت را بر زمین سیاست، اقتصاد و اجتماع کوفت. از آن پس، راه برای تصویب قوانین نابرابر هموار شد.
به بیانی دیگر نظام جمهوری اسلامی با اجباری کردن حجاب، گام اول خود را برای به اطاعت کشاندن زنان و توهین و تحقیر آنان برداشت. در اجرای قانون حجاب، نیروی انتظامیِ خود را به خدمت درآورد و با اعمال توهین و تحقیر در عرصه عمومی، زنان را با بدن خود و جامعه را با شأن انسانی این بدن، بیگانه ساخت.
با به تصویب رسیدن هرچه بیشتر قوانین ضد زن در جهت تسلط بر بدن زنان، خشونت علیه آنها هرچه بیشتر رشد کرد و خود را در بسیاری از عرصههای دیگر اشاعه داد. حکومت ایران، با پروپاگاندای اسلامی، فرهنگ مردسالارانه اسلامی را تبلیغ کرد و جایگاه برتر قانونی و سنتی را بیش از پیش به مرد اعطا کرد. با هر چه عمیقتر شدن این نابرابری، کنترل زنان در یَدِ مردان قرار گرفت و در حقیقت آنها را در زمره مایملک خصوصی مردان قرار داد.
از آغاز شکلگیری حکومت جمهوری اسلامی تاکنون، اشکال مختلف ستم و خشونت گسترده علیه زنان در قالب انواع برنامههای دولتی پیش برده شده است. در زندان با تحقیر و شکنجه، در خیابان با حضور گشتهای ارشاد، در مدارس و نظام آموزش و پرورش با محتوای ضد زن و القای نقشهای فراتر و فروتر به مردان و زنان، در دادگاهها با انواع توهینهای جنسیتی و خوارکننده و قوانین تبعیض آمیز طلاق و حضانت و در خانواده و عشیره زیر سایه ذکور، اشکال مختلف سرکوب و کنترل به شکل مستقیم و غیرمستقیم جریان دارد.
بدین ترتیب، حجاب اجباری را میتوان مرکز خشونت دولتی علیه زنان در ایران قلمداد کرد و طرح مطالبه آزادی پوشش نه تنها مطالبهای حاشیهای و دم دستی نیست بلکه بنیان ایدئولوژیک و ساختار تولید نظامی را نشانه میرود که به موجب آن زنان را محذوف و مطرودِ ساحتهای گوناگون کرده و به بدن آنان به مثابه دستگاه تولید مثل نظر میافکند.
خشونت فیزیکی و روانی علیه زنان، سلاح پیدا و پنهانی است که ریشه آن، در ظرف نهادها را باید در آموزشهای خانگی و ارزشهای اجتماعی جست اما در ظرف بزرگتر، نشانگر قدرت در ساختار دولتهای ملی و ساز و کار سرمایهداری است. این هر دو، با تقویت مداوم یکدیگر، سازهای چنان قوی ساختهاند که هولناکی و سبعیت اخبار روزانه مربوط به زنان، تکانه عظیمی ایجاد نکرده و مکررا در اشکال گوناگون بروز مییابد.