تبعیضهای جنسیتی، مذهبی و قومی چنان در هم تنیده و بر هم پیچیدهاند که ریسمان اتصال انواع تبعیضهای حاکم بر جامعه ایران را تشکیل میدهند؛ از جمله مهمترین آنها تبعیض طبقاتی یا نابرابری اقتصادی است که به «تفاوت موجود در معیارهای مختلف از نظر رفاه اقتصادی در میان افراد یک گروه، در میان گروههای موجود در یک جمعیت، یا در میان مردمان کشورها» اطلاق میشود. از نابرابری اقتصادی گاهی اوقات به نام نابرابری درآمد، نابرابری ثروت، یا شکاف ثروت یاد میشود. اقتصاددانان بهطور کلی در نابرابری اقتصادی روی سه عامل ثروت، درآمد، و مصرف تمرکز میکنند و مواردی که تحت تاثیر تبعیضهای گوناگون قرار میگیرند.
جامعه ایران، جامعهای استثنایی نیست بلکه مثل هر جامعه دیگری، جامعهای طبقاتی و دارای اقشار گوناگون است. در نتیجه درآمد و مصرف تعیین میکند که سطح زندگی افراد چگونه است و فرصتهای آموزشی، پرورشی و همچنین فرصت بهداشتی و درمانی و یا فرصت بیمهها و تامین اجتماعی چگونه است. زیرا در چنین جامعهای- که میدانیم جامعهای است که در آن سطح زندگی افراد با درآمد و چگونگی مصرفشان تعیین میشود- طبیعیاست که این امکانات یعنی فرصتهای شغلی، آموزشی و نیز بهداشت و درمان، با جایگاهی که فرد در قشربندی اجتماعی دارد، تعیین میشود.
اگر نگاهی به شمال و جنوب شهرهای ایران بیندازیم، تفاوت سطح و کیفیت زندگی را می توانیم مشاهده کنیم. این نابرابری در سطح درآمد و مصرف مشخص است و خیلی انتزاعیتر به شکل نابرابری در فرصتها و دسترسی به آموزش و پرورش و درمان و تامین اجتماعی بر کیفیت و سطح زندگی تاثیر میگذارد.
در اختیار گرفتن رانت آموزشی و مدرک در مؤسسات آموزش عالی از دیگر مصداقهای مزیت اقتصادی برای کسانی است که «خودی» تلقی میشوند. نیروهایی بسیجی و پاسدار که از این مسیر وارد نظام آموزشی میشوند به تدریج فرصتهای شغلی را در دانشگاهها و دیوانسالاری رژیم در اختیار میگیرند.
در کنار آن مزیت سیاسی، مزیتی است که در آن تقسیم موقعیتهای سیاسی و شغلی نه تنها بر اساس شایستهسالاری بلکه بر اساس حامی یا مریدپروری به یک مقام یا شبکهای متشکل از مریدان و حامیان حکومت صورت میگیرد. جابهجایی «مینیبوسی» باندهای گوناگون رژیم در مؤسسات و ادارات، بیان همین محفلبازی و باندبازی است. به طور مثال اعضای مجلس و نهادهای سیاسی حکومت از این مزیت استفاده میکنند.
در مورد قومیتهای مختلف تبعیضهایی که میبینیم به شکل رسمی و قانونی اعمال میشود و در مواردی قانون وجود دارد اما آنچه در عمل رخ میدهد، تبعیض است که در جامعه جاری است. بنابراین متغیرهای جنسیت، قومیت و مذهب، قطعا در فرصتها و امکانات اجتماعی موثر است. مثلا در مورد آموزش و پرورش، تبعیضهای جاری در مشاغلی که در آینده به افراد سپرده میشود تاثیر میگذارد. در مورد بهداشت و درمان، بر چگونگی سلامت جسمی افراد تاثیر میگذارد. حتی مساله منزلت اجتماعی، فردی که زن باشد، از یک قومیت باشد و مذهب دیگری داشته باشد، طبیعتا نه منزلت، نه درآمد و نه امکان استاندارد زندگی مشابه دارد با مرد شیعهای که از نخبگان هرم طبقاتی موجود توصیف میشود.
در جامعه ایران بخصوص در شرایط فعلی میدانیم که مذهب نقش بسیار مهمی در توزیع فرصتها از جمله فرصتهای شغلی، درمانی و بهداشتی دارد و میبینیم حوزویان در این وضعیت سهم دارند. حوزویان بنا بر سنت تاریخی خود با پدیده آقازادگی مانوس بودهاند. در میان حوزویان پیش از این که به قدرت دست پیدا کنند، مناسبات آقازادگی جریان داشته و پس از این که حاکمیت به دست جمهوری اسلامی افتاد، نه تنها این ویژگی بارز شد بلکه عینا قابل مشاهده گشت. آقازادهها حالا به عنوان گروهی هستند که دسترسی خاص به منابع قدرت، ثروت و منزلت اجتماعی دارند و این افراد از این فرصتها استفاده میکنند و موقعیت برابری با افرادی که آقازاده نیستند، ندارند.