زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
توانمندسازی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران، لازمه حرکت به سمت توسعه است. عدم برخورداری یک جامعه از سطحی از این توانمندسازیها منجر به توسعه نیافتگی و در نتیجه تولید و بازتولید نابرابری و تبعیض در جامعه میشود.
یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
شهروندان غیرفارس صرفنظر از این که اهل کدام سوی چهار گوشه ایران باشند، از این نارسایی فرهنگی همگی بسیار دردمندند. شهروندان غیرفارس از تجربه تحقیر و تمسخر خود در جمع، نسبت دادن کلیشههای جنسیتی و اتنیکی به آنها و حتی تبعیض در سیستم آموزشی به واسطه این که فارسی زبان اول آنها نبوده است، سخن گفتهاند.
زبان ملی باید در سراسر کشور در دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها تدریس شود اما با این حال اگر کسی زبان مادری او با زبان فارسی متفاوت باشد، او حق دارد خود و خانواده خود را در کلاسهایی که برای حفظ زبان مادری دایر شده، ثبتنام کند اما این رویکرد که بخواهیم زبان مادری خود را جانشین زبان ملی کنیم، کار اشتباهی است. هیچ کشوری در کره زمین این کار را نکرده است چرا که لازم است شهروندان یک کشور، علیرغم تفاوت در زبان مادری بتوانند با یکدیگر تعامل کنند.
به رسمیت شناخته شدنِ حق آموزش به زبان مادری در ایران منجر به رشد فرهنگی و اجتماعی سراسر کشور میشود. وقتی آموزش نوشتاری زبانهای غیر فارسی در مدارس ایران وجود نداشته باشد و نشر کتاب در این زبانها با محدودیتهای مختلف روبهرو باشد، در عمل به تبعیض میان این اقوام و فارس زبانها دامن زده شده است. به نظر میرسد برای غلبه بر این مشکل باید در کنار فارسی که زبان مشترک کشور است، و آموزش آن متضمن حفظ وحدت و تمامیت ارضی ایران (و در نتیجه لازم و اجباری)، زبانهای غیر فارسی عمده اقوام ایرانی در مدارس تدریس شوند، و تدریس به شکل دوزبانه در زبان فارسی و یکی از آن زبانها انجام شود. این مدل باید لااقل در مناطقی که اقوام در آنها در اکثریتاند، صورت پذیرد.