آن صبح سرد زمستانی به ظاهر مثل همیشه بود؛ لوزین هیل برای دویدن به پارک اصلی آتلانتا رفته بود که احساس کرد مردی پشت سرش میدود. مرد به سرعت به او نزدیک شد، ژاکتش را کشید و او را روی زمین انداخت، بند ژاکت را دور گردنش پیچید و به او تجاوز کرد.
پس از جلسههای متعدد رواندرمانی و مشاوره بود که «هیل» تصمیم گرفت به عنوان یک هنرمند رنجش را در قالب اثر از خود دور کند؛ اثری که توانبخش باشد و نه فقط صدای یک قربانی.
او برای نمایش آن لحظه از سه نماد استفاده کرد: بدن خودش، بند ژاکت، و سرخی خونمردگی بر گردنش. هیل دقایقی بعد از شروع اجرا از میان این حجم سرخ برمیخیزد و به آرامی در طول شش ساعت تکتک بندها را روی دیوار میآویزد؛ ۳۷۸۰ بند به نمایندگی از ۳۷۸۰ تجاوز گزارش نشده در هر بیستوچهار ساعت .
هیل میگوید میخواهد به گوش دیگر قربانیان برساند که تنها نیستند، حتی اگر تا به حال چیزی نگفتهاند. و پیامی دیگر که برای تمام مخاطبانش است: «چشمتان را باز کنید، نادیده گرفتن یعنی کنار آمدن. تجاوز واقعا اتفاق میافتد، همین الان و در چند قدمی شما.»