صاحبامتیاز مرکز معلولان ذهنی پردیس مشهد که یک مرکز خصوصی و داوطلبانه است از مشکلات پیشروی چنین نهادهایی گفت. او در سخنان خود گفت: «هزینه نگهداری هر معلول ذهنی یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان است که بهزیستی تنها ۶۴۰ هزار تومان یارانه میپردازد». او یادآور شد ما بدون مشارکتهای مردمی قادر نیستیم این سرپناه را برای بچهها حفظ کنیم.
اما او در بخشی از سخنان خود به مسئله تلخی اشاره کرد که هر وجدان سالمی را دستخوش عواطف میکند. او از رها کردن فرزندان معلول توسط خانوادهها در فضای «حرم امام رضا» گفت: «تعداد کودکان مجهولالهویت و بیسرپرست در خراسانرضوی بیشتر است زیرا این کودکانی که خانوادههایشان شرایط نگهداری آنها را ندارند از مناطق گوناگون کشور در حرم امام رضا رها میشوند با این اندیشه که کودک در پناه است».
این سخن رییس مرکز پردیس مشهد خبری از چند سال پیش را به یاد میآورد که وبسایت «تابناک» منتشر کرده بود و البته بعد آن را حذف کرد. آن وبسایت خبر داده بود که صدها ایرانی در جریان اربعین در عراق گم شدهاند و در میان گمشدگان، افراد سالمندی هستند که عملا توسط فرزندان خود در عراق «رها» شدهاند.
این وبسایت در آن زمان نوشته بود: «از جمعیت بیش از یک میلیون نفری ایرانیانی که در هفتهها و روزهای گذشته خود را به کربلا رساندند، هنوز شماریشان یافت نشدهاند؛ یعنی معلوم نیست که در عراق جامانده و در غربتِ عراق دچار مشکل شدهاند، به ایران بازگشتهاند و در وطن دچار مشکلات مترقبه و غیرمترقبه شدهاند یا اتفاق دیگری برایشان روی داده که نتوانستهاند به منازل خود بازگردند».
گزارشگر این وبسایت به این واقعیت پرداخت که برخی از خانوادهها از روی «رفع تکلیف» به پیگیری گمشدگان میپردازند و در توضیح بیشتر به واقعیت تلخ رها کردن پدران و مادران سالخورده اشاره کرد: «از اینها دردناکتر اینجاست که بدانیم متاسفانه برخی از سودجویان، فرصت اربعین را فضای برای خلاص شدن از برخی سختیهایشان در نظر گرفته و دست به اقدامات بیشرمانهای میزنند که باید به شدت با آن مقابله کرد؛ اقدام به رها کردن پدر یا مادر پیر در عراق»»
اینکه چه میشود که والدینی میپذیرند فرزند معلول خود را در حرمی در مشهد رها کنند و فرزندانی حاضر میشوند والدین سالخورده و سالمند خود را در غربت اربعین در عراق رها کنند، دردناکتر از آن است که بتوان حتی به تحلیل آن پرداخت ولی شاید گاهی لازم باشد به مسائل به چشم تحلیلی نگریست تا شاید بتوان برای آن پاسخی یافت.
پیرامون رها کردن والدین، یک روانشناس از کمرنگشدن «روابط صمیمی» و «احترام در جامعه» میگوید و تصریح میکند: «بیماری والدین از عوامل دخیل در رها کردن آنهاست، در برخی موارد هم غیبت فرزندان در کشور میتواند دلیلی بر این امر باشد». او البته این را در بیان چرایی مسئله میگوید و رها کردن والدین را «بیمسئولیتی» میداند. او در این زمینه به نوع تربیت والدین نیز میپردازد و آن را در آینده کودک موثر دانسته و در توضیح بیشتر میگوید:«والدین با محبت کردن بیاندازه به فرزندان زمینه بیمسئولیتی آنها را فراهم میکنند، این بیمسئولیتی باعث جدا شدن افراد از خانواده شده و در نهایت فرزندان، والدین را رها میکنند».
همچنین در سال ۱۳۹۱ بود که «مجید ابهری» – استاد دانشگاه – در گفتگویی از عبارت «والدین سرراهی» استفاده کرد و با بیان اینکه در دهه ۸۰ میزان پدران و مادران سالمندی که به عللی چون کهولت، و یا مشکل اقتصادی در بیمارستانها یا خیابانها رها میشوند، افزایش پیدا کرده است، ۲۵ درصد از سالمندان خانههای سالمندان در بخشهای دولتی را سالمندانی دانست که توسط نیرویانتظامی از خیابانها جمعآوری شدند و به خانههای سالمندان تحویل داده شدند.
او پیرامون این مسئله در توضیح بیشتر گفته بود: «با توجه به افزایش بیماریها در سنین پیری مخصوصا آلزایمر و بیماریهای روانی و عصبی از آنجا که مراکز نگهداری اینگونه افراد بسیار محدود بوده و نیاز به هزینه های سنگین دارد بعضی از فرزندان قادر به تحمیل این هزینه ها و هزینه های دارویی پدر یا مادر خود نبوده و آنها را در خیابانها رها می کنند».
مجید ابهری علت اصلی این مسئله را اقتصادی دانسته بود و گرانی دارو و درمان و گرانی افرادی که باید از فرد سالمند مراقبت کنند و نیز ضرورت استفاده از غذاهای رژیمی را از جمله دلایل مهمی دانست که بایستی نهادهای دولتی مانند وزارت رفاه یا سازمان بهزیستی را مجاب کند که به صورت ویژه به پدیده سالمندان سرراهی رسیدگی کنند. او تاکید کرد نباید از این والدین «هتک حرمت» شود.
حتی مسئولان بلندپایه دولتی از میزان بالای رهاسازی والدین خبر دادند و آن را به شدت تاملبرانگیز دانستند. سازمان بهزیستی نیز اعلام کرد توش و توان مالی کافی برای این حجم از والدین سرراهی را ندارد. با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی در ایران از سال ۹۱ تاکنون بدتر شده است، کاملا میتوان محتمل دانست که تعداد والدین سرراهی نیز افزایش یافته باشد. پرسش اصلی اما این است که در چرا میهنمان ایران باید به چنین وضعیت غمانگیزی برخورد کند؟ چرا باید به چنان وضعیتی برسیم که والدین فرزندان معلول خود را رها کنند و فرزندان والدین خود را رها کنند؟ افول عواطف ناشی از کدام وضعیت عینی بیرونیست؟
دکتر «شهلا کاظمیپور» – جامعهشناس – با تاکید بر اینکه سالمندی ناتوانی نیست، پیرامون تاثیر سبک زندگی امروزین در گسترش پدیده والدین سرراهی میگوید: «در خانواده های گسترده ی قدیمی عهدهداری ریاست خانواده توسط پدر و وابستگی اعضا از نظر مالی به بزرگِ خانواده از بروز مسائلی مانند والدین سرراهی یا رهاشده جلوگیری می کرد. هسته ای شدن خانواده در روند گذار از شیوه ی سنت به مدرن روال ارتباط اعضای خانواده با والدین را دگرگون ساخته است، به طوری که فرزندان در این نوع از زندگی کمترین وابستگی به والدین را دارند».
منبع: آموزشکده توانا