همچنان میلرزند! زمستان هنوز از راه نرسیده هوا سرد شده است. آنقدر سرد که میلرزند. یک سال است که میلرزند؛ از ترس زمینلرزهها و پسلرزهها یا از سرما. آسمان هم همراهی نمیکند. ابرها میبارند و ساختوسازها کندتر از قبل پیش میرود. دیگر از آن جادههای پر از خودروهای کمکی هم خبری نیست. یک سال پیش همین موقع فاجعه بزرگی را از سر گذراندند؛ زمینلرزهای به بزرگی 3/7 ریشتر در 21 آبان در 11 کیلومتری بخش ازگله، 32 کیلومتری سرپل ذهاب، منطقه را لرزاند و 620 کشته و 12 هزار و 386 مصدوم بر جا گذاشت. این زلزله به 10 شهرستان و هزار و 930 روستای استان خسارت وارد کرد و در نتیجه آن بیش از 100 هزار واحد مسکونی شهری و روستایی آسیب دید.
اینجا سرپل ذهاب است. از دور کانکسها و چادرها پیداست. تا چشم کار میکند کانکس و چادر ردیف شده است. برخی ابتکار به خرج دادهاند و در ورودی کانکسها با حصیر و نایلونهای بزرگ سایبانی شبیه یک پاگرد درست کردهاند تا بارندگی کمتر اذیتشان کند. دیگر خبری از چادرهای هلالاحمر و نیروی انتظامی هم نیست. همه جمع کرده و رفتهاند. تعدادی از خانمها با لباس محلی با دیدن ما کنجکاو میشوند و جلو میآیند. از ما دلیل حضورمان را میپرسند. میگویند اگر کمکی آوردهاید، عادلانه تقسیم کنید که به همه برسد. با فهمیدن اینکه ما خبرنگاریم، گلایهها را شروع میکنند. از بارندگیهای چند روز گذشته و خیسی چادرها و سرما میگویند. اینجا محل اسکان اجارهنشینهاست؛ مستاجرانی که پول دادن اجارهبها را ندارند و مجبورند زمستان سرد پیش روی امسال را هم با ترس و لرز بگذرانند.
یدالله شکربیگی با همسرش ما را به کانکس خود میبرد. گوشهگوشه کانکس را نشان میدهد و میگوید: یک سال از زلزله گذشته است. هنوز به سرپناه نرسیدهایم. متولد ۱۳۱۰ است. با همسر و یک فرزند معلولش تحت پوشش بهزیستی هستند. یدالله که قبل از زلزله در محله فرهنگیان مستاجر بوده است، میگوید: مستاجر هستیم و توان مالی پرداخت اجاره را نداریم. قیمت خانهها در سرپل ذهاب از وقتی زلزله آمده چند برابر شده است. یک خانه 60 متری 50 میلیون تومان پول پیش میخواهد و 700 تومان اجارهبها. خودم روزانه گیاهان کوهی را میفروشم تا شاید پولی به دست بیاورم. با این حال هیچ راهی برای تغییر زندگی ندارم. قدردان کمک مردم ایران در آن روزها هستیم، اما هنوز در مضیقهایم.
از ورودی سرپل ذهاب دور و به مرکز شهر و خیابان اصلی آن نزدیک میشویم. کانکسها و چادرهای سفید رنگ در 2 سوی خیابان در پیادهروها قطاروار و کیپ هم برپا شدهاند. برخی با سنگ، چوب و نایلون مشغول پوشاندن درزها هستند. از اینجا (خیابان اصلی شهر) ساختمانهای ویرانشده به زور مشخص است. شهر هنوز ویران است. هویت ساختمانهای ویران شده خیلی معلوم نیست. جز خواربارفروشی هیچ خبری از رونق کسبوکار نیست. چند وانتبار هم انار، سیبزمینی و پیاز میفروشند. سکوت تلخی حکمفرماست. کمی آنطرفتر در داخل کوچهها و پشت کانکسها ساختوساز رونق دارد و در برخی ساختمانها کارگرها مشغول کارند. عدهای بنا را در حد آجر و سیمانکشی بالا بردهاند، اما برخی ساختمانها به همان حال هنوز آواربرداری هم نشدهاند. به نظر روند ساختوساز کُند میآید. شاید به خاطر شرایط جوی است، اما کمتر ساختمانی به چشم میآید که به طور کامل آماده شده باشد.
احمدعلی که کارگر یکی از ساختمانهای محله فولادی است، نبود مصالح و گرانی را عامل کندی ساختوسازها میداند و میگوید: با 15 میلیون تومان وام و این همه گرانی کار از کار پیش نمیرود. مردم 4فصل را پشت سر گذاشتهاند و هنوز بسیاری در خان اول جا ماندهاند و آجر روی آجر نگذاشتهاند. وی ادامه میدهد: گرانی مصالح و نبود پول برای ساختوساز مشکل همه مردم شهر است. کارگرهای اینجا 40 تا 50 تومان حقوق میگیرند و نمیدانند با این حقوق خرج زن و بچه را بدهند یا خانههایشان را تعمیر کنند و بسازند.
مادر دیگری که سرپرست خانوار است، پسرش را به دنبال ما فرستاده که با او هم صحبت کنیم. با گوشه روسری چشمهای پر از اشکش را پاک میکند. حدود 45 سال سن دارد و معلم پیشدبستانی است. او می گوید: جز یک کانکس با چند پتو و یک بخاری چیزی نداریم. موقع تقسیم یخچال و کولر چیزی به ما نرسید. هر چند اسم ما را یادداشت کردند، اما خبری نشد. الان هم اگر حقوق 9 ماه پیشدبستانی نبود، نمیدانستم چه کار کنم. همیشه برای گرفتن کمکهای مردمی هم جا میمانم. هیچ کمکی از هلالاحمر به ما نرسیده است. اگر حمایت این همسایهها نبود زندگی برایم سختتر از این میگذشت.
منبع: همشهری
…بیشتربخوانید