بقایای یک مدرنیسم شکست خورده!
سابقه گرایشهای تند ناسیونالیستی و فعالیت احزاب نژادپرست ایرانی، به زمانی بازمیگردد که حکومت پهلوی اول گفتمان «نژاد آریایی» و «ملیت ایرانی» را برجسته کرد تا پروژه دولت ـ ملتسازی مدرن را پیش ببرد.
نیما قاسمی، دانش آموخته فلسفه غرب و مدرس فلسفه در تهران، معتقد است بدون آمارهای قابل اتکا و پژوهشهای میدانی دقیق، دشوار بتوان میزان گرایش به اندیشههای نژادپرستانه یا ملیگرایانه افراطی را مشخص کرد. او میگوید: «در فقدان امکان حضور واقعی سلایق سیاسی در متن جامعه، دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم فعالیت اینترنتی گروههای مورد بحث در ابعاد یک مساله یا پدیده اجتماعی است.»
قاسمی میگوید: «شرایط ژئوپلیتیکی در ایران و کل منطقه اساسا اجازه طرح اندیشههای نژادپرستانه را نمیدهد. از بین این شرایط باید به آمیختگیهای قومیتی و نژادی اشاره کرد. از طرفی سوءاستفاده بخشهایی از حاکمیت در مصادره گفتمانهایی که امروز در حیات سیاسی ما دیگر متولی ندارد ما را دچار آشفتگی ذهنی کرده است. یکی از این گفتمانها٬ گفتمانهای ملیگرایانه است، تا آنجا که اغلب ملیگرایی و وطندوستی را از هم تفکیک نمیکنیم.» میل بازگشت به ایران قدیم، یقین به برتری ایرانی آریایی بر دیگران و مقصر دانستن «مسلمان و ترک و تازی» در «عقبماندگی ایران»، از مهمترین ایدههایی هستند که ناسیونالیستهای افراطی آنها را دنبال میکنند.
نیما قاسمی معتقد است: باستانگرایی چیزی بیش از یک شگرد تبلیغاتی در راستای پیادهسازی مدرنیزاسیون و ایدئولوژی مدرن نبود. برنامهای بود منطبق با اروپامحوری نخبگان انقلاب مشروطه. این سیاست با تفریق بعد رادیکالش که گروههای کوچکی مانند سومکا یا تئوریسینهایی چون احمد کسروی آن را تعقیب میکردند٬ به بخشی از برنامه تبلیغاتی پهلوی دوم تبدیل شد. این عقیده را که اعلامیه کوروش هخامنشی اولین اعلامیه حقوق بشر است برجسته میکردند تا از این راه روزنهای برای منگنه کردن ایرانیان به استانداردهای جهانی (اینجا حقوق بشر) پیدا کرده باشند. این شگرد تبلیغاتی اگرچه در پیاده کردن مدرنیزاسیون در جامعه ایران ناموفق بود ولی پایهای شد برای تقدس یافتن نمادها و نشانههای مربوط به ایران باستان که ستایش از هر چیز مربوط به گذشته را به جزیی جداییناپذیر از مفهوم کلاسیک ایرانی بودن تبدیل کرد.
بهخاطر فقر اطلاعرسانی، تحرک اجتماعی پایین و انزوای بینالمللی ایران، چنین ایدههایی هنوز هم پرطرفدار هستند. همچنین این انتقاد درباره نظام آموزش و پرورش مطرح است که در کتابهای تاریخ مدارس، روی اهمیت آریاییها در گذشته و مذهب شیعه در دوره معاصر، بیش از حد تاکید میکند. نتیجه اینکه برای سالهای متمادی و بدون در نظر داشتن تحولات اجتماعی، پان ایرانیسم آمیخته با نژادپرستی، نوستالژی امپراطوریهای پیش از اسلام و تلاش برای بازسازی انسان آریایی ـ ایرانی، اندیشه و گفتار بخشهایی از مردم را تشکیل میدهد. در مقابل پرداختن به تاریخ و فرهنگ ایران اگر که در چارچوبهای تعیین شده نباشد، همچون مخالفت با وضع موجود تعبیر میشود.