ابتدا تاکید کنم که اینجا اتنیک در معنای رایج قوم و قومیت در زبان فارسی به کار نرفته است و به گروهی زبانی و هویتی اشاره دارد که اگرچه دارای خودآگاهی ملی است و خود را ملت تعریف میکند اما هنوز خود را به هیات ملی و در چارچوب سیاسی مستقل سازمان نداده است. اتنیک در این معنا فرودستتر از ملت نیست و تنها تفاوتش با ملت این است که هنوز نتوانسته است دولت ملی خود را تشکیل دهد اگر خواستار چنین جایگاهی باشد.
در فرهنگ سیاسی رایج در ایران، چه فرهنگ مکتوب و چه ادبیات شفاهی، با نگاهی مثبت از ایران به عنوان کشوری با “تنوع قومی” بالا یاد می شود. اما در مقام اشاره به “اقوامی” که این کشور را شکل داده اند و برشمردن ویژگی های زبانی و هویتی خاص آنان، نام و مختصات هویتی یک گروه اتنیکی بزرگ همیشه از قلم می افتد. گویی که اصلا این گروه هویتی/زبانی وجود ندارند. قوم غائب.
در چارچوب همین فرهنگ سیاسی، از “اقوام ایرانی” به گونه ای یاد می شود که گویی این اتنیکها در جغرافیایی متفاوت از جغرافیایی که “مردم ایران” زندگی میکنند سکونت دارند. جغرافیایی که از آن با عنوان “مناطق و استانهای اتنیکی ایران” یاد می شود. برای این اتنیکها همچنین نقش سیاسی خاصی تعریف میشود که عموما از نقش مردم ایران در سطح ملی متفاوت است: “مشارکت اقوام و باور به نقش آنان در سطح ملی” و قاعدتا مدیریت سیاسی خاصی هم برای آنان ضرورت می یابد: “لزوم بازنگری در نوع تفکر مدیریت کشور نسبت به اقوام.”
“مردم ایران” که در این فرهنگ سیاسی در غیریت سازی با “اقوام ایرانی” خالصسازی شده و ظاهرا فاقد چهره “اتنیکی” هستند همان گروه زبانی/هویتی هستند که اکثریت بودن آنها از نظر آماری مفروض گرفته شده و ملت ایران خوانده می شوند و زبان و فرهنگ آنان به هیات زبان و فرهنگ ملی برکشیده شده است. این گروه به چه اعتباری اکثریت هستند؟
برای پاسخ به این پرسش ناچاریم ابتدا حجاب از چهره گروه اتنیکی برداریم که مردم ایران خوانده میشوند. شاید بتوان کارویژه تاریخ ۹۰ ساله ملیگرایی متاخر ایران را تلاش برای پنهان کردن این چهره دانست.
به تعبیر ملیگرایان ایرانی، چنانچه ردش را می توان به صورت پر رنگ در آثار آکادمیک آنان هم دید، مثلا در آثار حمید احمدی: “به جز بخشی از بلوچها که همچون ساکنین اصلی این کشور به حساب میآیند، بقیه به صورت ایلات گله دار به این سرزمین آمده، دهنشین شده و از ایلیت به قومیت رسیده و سپس شهرنشین گشته و …”، در ایران از یک سو برخی گروههای اتنیکی و از سوی دیگر یک هویت شهری/مدرن شده ایرانی داریم. هویت شهری شده در این ادبیات، هویتی است که حاملانش فارسزبان هستند. هویتی که از مرحله ایلیاتی و سپس اتنیکی گذشته و مدرن و شهری و به تعبیر دیگر ملی شده است.
این یعنی اینکه زبان فارسی نه زبان اتنیکی به نام فارس که “اصولا وجود ندارد” بلکه زبانی فرا اتنیکی است و البته آنچه در واقع در ایران وجود دارد هویت ملی فراگیر ایرانی است و اتنیکهایی که هنوز از مرحله ایلیاتی عبور نکردهاند و گرفتار عقبافتادگی فرهنگی که تاکنون مانع جذب آنان در فرهنگ ملی مدرن ایرانی شده است.
ملیگرایان ایرانی اما ناچارند برای لفظ فارس که واژه فارسی منتسب به آن است معنای محصلی به دست دهند. آنها فارس را صرفاً اصطلاحی تاریخی میخوانند که در بیان وجه تمایز “ما” و “دیگری” در برههای از تاریخ کاربرد داشته است و احراز هویت اتنیکی فارس برای فارس زبانان در زمان معاصر را نادرست و گمراه کننده به حساب میآورند. به تعبیر ملی گرایی آکادمیک: “این فارس کیست؟ کرد و لر، ترک و ترکمن که نیست، تهرانی هم، که ملغمه ای است از تمام اقوام ایرانی، پس میماند حاشیه باریکی در اطراف کویرهای مرکزی ایرانی، که آن نیز خود را بیرجندی و سبزواری و یزدی و اصفهانی میداند و نه فارس. این فارس کیست؟”
قاعدتا عدم فهم تمایز بین “تعلقات جغرافیایی و عضویت در خرده گروهها” با “تعلقات هویتی” منجر به چنین نتیجه گیریهای نادرستی میشود. با منطق تحلیل بالا، در ایران کُرد، تُرک و عرب هم نداریم، چون آنان هم بالاخره سقزی، سنندجی، کرمانشاهی، مراغهای، تبریزی، زنجانی، اهوازی و سوسنگردی هستند.
اما فارغ از اینکه اکثریت فرضی مورد بحث ما فارس است یا فارس زبان، در حالی که میتوان آنان را بر اساس معیارهای شناسایی اقلیت، بیتردید اکثریت دانست، در اینکه بتوان آنان را واجد اکثریت عددی نیز به شمار آورد تردید وجود دارد.
بنا به نوشته حسین بشیریه در کتاب دیباچهای بر جامعه شناسی سیاسی ایران اتنیک فارس در حدود ۵۰٪ جمعیت ایران را تشکیل میدهند. اما در حالیکه حکومت مرکزی از لحاظ کردن هویتهای ملی/اتنیکی/زبانی در سرشماریها سرباز میزند نمیتوان جمعیت واقعی گروههای اتنیکی در ایران را برآورد کرد و سخن گفتن از اکثریت جمعیتی یک گروه زبانی/اتنیکی سخنی چندان موجه نمی نماید.
اما نتیجه سیاسی تعبیر “ایرانیان” و نه “یکی از اتنیکهای ایرانی” برای اشاره به فارس زبانان در ایران و اکثریت مفروض کردن آنان چیست؟
چنانکه اشاره شد نخستین نتیجه به ظاهر بدیهی اما در واقع اندیشیده شده اکثریت دانستن یک گروه اتنیکی در ایران؛ مفروض گرفتن مجموعهای از آموزههای فرهنگی، هویتی، تاریخی و اجتماعی خاص این اتنیک خاص همچون مطلوبیتهای عمومی اکثریت مطلق ساکنان ایران است. مطلوبیتی که به انکار، به حاشیه راندن و سرکوب مولفههای متمایز و متفاوت از این “مولفههای ملی”، با این توجیه که فرهنگ ملی را تضعیف و همبستگی ملی را تهدید میکنند، مشروعیت میبخشد.
به این ترتیب، برای نمونه، درخواست برای چند زبانه کردن سیستم آموزشی و اداری درخواستی ناموجه تلقی شده و اصرار بر آن تلاش برای تضعیف وحدت ملی و زبان ملی تعبیر میشود و مجازات در پی دارد. این گزاره ایدئولوژیک را به زبان سادهتر می توان اینگونه صورتبندی کرد: ما هر دو ایرانی هستیم اما زبان مادری من، فارسی، مقوم، نشانه و ممیزه هویت ملی است در حالیکه زبان مادری تو، کُردی، تُرکی، عربی، بلوچی و گیلکی و تاتی و … تهدیدی برای امنیت و همبستگی ملی است.
به لحاظ نظری، خصلت چند اتنیکی موجب میشود نهادها و قلمروهای دولت مدرن در بیشتر مواقع پایگاه یک اقلیت اتنیکی را در حد نمایندگی دولت ملی بالا بکشند و در نتیجه بر اقلیتهای اتنیکی دیگر تبعیض روا داشته و آنها را به حاشیه برانند. در ایران نیز تلقی خاص ناسیونالیستها از فارس زبانان و انکار هویت اتنیکی برای آنان، ضرورتا به جعل هویت ملی انحصاری برای خصوصیات اتنیکی آنان میانجامد. هویت ملی انحصاری که قاعدتا بازتاب دهنده تنوعات واقعا موجود در جامعه نیست. به این ترتیب هویت ملی به هویت فارسی تقلیل یافته و زبان رسمی، دین رسمی، مذهب رسمی، فرهنگ رسمی و به طور خلاصه هویت رسمی و مشروع از آن استخراج میشود.
در چنین شرایطی افراد عضو سایر گروههای اتنیکی که به هر دلیلی نتوانند یا نخواهند خود را با فرآیند ملت سازی اجباری تک اتنیکی هماهنگ سازند، به حد شهروند درجه دوم سقوط میکنند، یعنی از دستیابی به برخی از حقوق شهروندی در یک جامعه ملی مدرن محروم خواهند شد.
به این ترتیب اگر پذیرفته باشیم که ایران کشوری چند اتنیکی است و هیچ گروهی اکثریت عددی ندارند و حتی داشتن چنین اکثریتی مشروعیت انکار اقلیت و ویژگیهای آنان را به اکثریت نمیدهد، برای حفظ ایران هیچ راهی جز بازسازی مفهوم هویت ملی و بازتعریف بنیادی آن وجود ندارد. بازتعریفی که دربرگیرنده رنگین کمان تنوعات اتنیکی ایران باشد.
شاهد علوی
روزنامه نگار