قبل از اینکه به بررسی عملکرد “ملا حسنی” در آذربایجان غربی بپردازیم لازم است که نظر کوتاهی به اوضاع و احوال سیاسی آن زمان نظر اجمالی بیندازیم. چرا که بدون ترسیم چشم انداز کلی از تحولات سیاسی- اجتماعی جامعه امکان تجزیه و تحلیل موردی از حوادث میسر نخواهد گشت.
بعد از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، به خاطر پاکسازی و تصفیه هایی که در نیروهای مسلح، وزارت خانه ها، اداراتو … انجام شده بود به نوعی خلا قدرت در کشور پدید آمده بود. به همین دلیل در چهار گوشه ی کشورفرصتی برای گروههای ملی پدید آمده بود تا خواسته ها و مطالبات خود را مطرح بکنند. در واقع این نارضایتی ها ریشه در سیاستهای سرکوب و تبعض تمرکزگرای پهلوی ها داشت که از زمان رضا شاه شروع شده بود. بعد از انقلاب هم که مردم این مناطق خود در به ثمر نشستن آن سهیم بودند وقتی مطالباتشان با مقاومت حکومت تازه تاسیس روبرو می شود، قیام ها به دلایل و اشکال متفاوتی خود را نمایان می سازند. قیام سالهای 1357- 1358 مردم آذربایجان در جنبش خلق مسلمان، ترکمن صحرا،عرب های خوزستان، سیستان و بلوچستان،کردستان از جمله آنهاست.
اما در طرف دیگر، حاکمان جمهوری اسلامی برای حفظ حکومت تازه تاسیس خود از همان فردای به ثمر نشستن انقلاب شروع به ایجاد کمیته های انقلاب اسلامی (مردمی) نمودند. در آن زمان چون روحانیون در بین توده های مردم از اعتبار زیادی برخوردار بودند و همچنین رهبری اعتراضات را در دست گرفته بودند مسولیت تشکیل کمیته را بر عهده داشتند. این کمیته ها در نبود ارگانهای دولتی و نهادهای نظامی از جمله ژاندارمری و شهربانی وظایف آنها را انجام میداد. این کمیته ها مسول سرکوب و دستگیری و اعدام مخالفان و تصفیه ارگانهای دولتی و نظامی بودند. بعدا هم عناصر افراطی این کمیته ها هسته های اصلی سپاه پاسداران و سازمان اطلاعات را تشکیل دادند. اینکه چه افرادی با چه سوابقی وارد این کمیته ها می شدند و چه جنایتهایی مرتکب شدند موضوع این نوشتار نیست.
در واقع خود خمینی و اطرافیانش بودند که با ایجاد جو خفقان و سرکوب وهمچنین تصفیه های خونین موجبات ناآرامی در کشور را فراهم آورده بودند. حتی به امرای ارتش که دو دستی ارتش را تسلیم خمینی کرده بودند هم رحم نکرده و به جوخه های اعدام سپردند.
غلامرضا حسنی مشهور به ملا حسنی شخصی بود که به دستور آیتالله مهدوی کنی ریس وقت کمیته انقلاب اسلامی از همان روزهای نخست انقلاب مسول تشکیل و سازماندهی کمیته ها را در اورمیه بر عهده گرفت (لازم به توضیح است که ملا حسنی قبل از دستور مذکور خود راسا قبل از انقلاب نیروی مسلح مخفی تشکیل داده بود). بدین ترتیب ملا حسنی شخصا در راس ماشین سرکوب نظام جمهموری اسلامی در آذربایجان غربی قرار گرفت. همانطور که ماشین سرکوب نظام در چهار گوشه کشور مشغول سرکوب مخالفان در ترکمن صحرا و خوزستان… بودند شاخه آذربایجان غربی آن هم به فرماندهی ملا حسنی ایفای نقش می کرد تا نظام اسلامی را از گزند دشمنانش در امان نگه دارد!
با توجه به چشم انداز بالا برای جلوگیری از خلط مبحث در حد توان سعی خواهم کرد اقدامات حسنی را به صورت مورد به مورد به بحث بگذارم.
1– مسله “جنبش خلق مسلمان” و “ملا حسنی”: چند روز پس از تاسیس حزب جمهموری اسلامی توسط اطرافیان خمینی (رفسنجانی، خامنه ای…)، حزب جمهوری خلق مسلمان با تایید آیت اللهشرِیعتمداری تاسیس شد.حزبی که از پشتیبانی ملیونی ترک ها برخوردار بود که بسیاری از آنها عرق ملی هم داشتند. طوری که به سرعت به حزب آذربایجانی ها معروف شد و موجب نگرانی طرفداران خمینی گردید. هدف از تاسیس آن جلوگیری از اسقرار سیستم توتالیتر تک حزبی توسط خمینی و طرفدارنش بود. در واقع تاسیس حزب خلق مسلمان آغاز راه جدایی بین خمینی و طرفدارانش با شریعتمداری و طرفدارانش بود. با جدی تر شدن اختلافات بر سر اصل ولایت فقیه و تحریم همه پرسی قانون اساسی از طرف طرفداران شریعتمداری، اختلافات وارد فاز دیگری شد. بدین ترتیب خواسته و مطالباتی همچون اجرای قانون انجمن های ایالتی و ولایتی در بین هواداران جنبش مطرح شد و شعار ها و خواسته های حزب رفته رفته رنگ و بوی ملی به خود گرفت. سرانجام صادق خلخالی با نوشتن مقاله ای در روزنامه اطلاعات هواداران شریعمتداری را خائناعلام کرد و خواهان انحلال حزب خلق مسلمان شد. این واقعه موجب تظاهرات و شروع قیام هوادران حزبخلق مسلمانو حواث تلخ بعدی می شود. در نهایت قیام در دی ماه 1358 توسط طرفداران خمینی سرکوب میشود…
اما برگردیم به موضع «حسنی» در قبال این قیام! حسنی از شاگردان آیت الله شریعتمداری بود که شریعتمداری با دست خودش عمامه حسنی را به سرش گذاشته بود. ولی در اختلاف بین خمینی و شریعتمداری جانب خمینی را می گیرد. در واقع حسنی با این کار در جناح مرکزگرایی افراطی ضد آذربایجانی و ضد آزادی قرار می گیرد و دوشادوش خلخالی و … در صف ارتجاع به سرکوب آزادی خواهان آذربایجانی می پردازد.
قضیه سرکوب جنبش خلق را از خاطرات خود حسنی می خوانیم. « یکی از این گروههای سیاسی که در اوایل انقلاب به وجود آمد، حزب جمهوری خلق مسلمان بود. ما در حالی که گرفتار درگیری مستمر با ایادی حزب دمکرات، کومله، چریکهای فدایی خلق، منافقین و امتیها بودیم، ناگهان از پشت جبههی خودی گریبانگیر طرفداران این حزب به ظاهر اسلامی و منسوب به یکی از مراجع تقلید وقت شدیم… اینها هم شعار خودمختاری آذربایجان بزرگ به رهبری مرحوم آقای شریعتمداری و مقدم مراغهای میدادند. متأسفانه عدهای از آخوندها و روحانیون احیاناً سرشناس هم دنبال اینها راه افتاده بودند و سیاهی لشکر اینان شده بودند. جالب این بود که این آقایان، مرا به خاطر حمایت از امام خمینی توبیخ میکردند و میگفتند تو که ترک هستی باید از آقای شریعتمداری و حزب او حمایت کنی سزاوار نیست یک فرد ترک زبان از فارسی زبانان که منظورشان امام خمینی بود، این قدر طرفداری بکند. من میگفتم من کاری با ترک، کرد، فارس و غیر اینها ندارم.. من فقط از حق دفاع خواهم کرد... به علاوه، بحث خودمختاری و ترک و فارس که اینها راه انداخته بودند، در واقع حرف خودشان نبود. این مسائل را دشمن به دهان اینان انداخته بود. به همین سبب، نیز خیلی خطرناک و شکننده بود. البته این توطئه اختصاص به کردستان و آذربایجان هم نداشت، در همهی استانها دنبال اجرای این نقشهی شیطانی بودند و درصدد بودند به این بهانه کشور را به چند ایالت خودمختار تجزیه و تقسیم کنند… البته شیوه و برخورد و مبارزه با حزب خلق مسلمان، چون به مرجعیت منسوب بود، خیلی ظریف، دقیق و حساس بایستی انجام میگرفت…. در انتخابات قانون اساسی جمهوری اسلامی که مرحوم آقای شریعتمداری به آن رأی نداد، ایادی حزب خلق مسلمان در ضدیت و مخالفت با بند 110، مربوط به ولایت فقیه قانون اساسی چه بلواهایی را در تبریز، قم، تهران، مشهد و جاهای دیگر به راه انداختند، ولی من در ارومیه به حول و قوهی الهی نگذاشتم اینها کوچکترین تکانی بخورند، با اینکه در اینجا خیلی هم قوی و ریشهدار بودند...»
پشت کردن حسنی به استادش از بعد روانی قضیه هم حایز اهمیت بود. چون هم در تضعیف جبهه خلق مسلمان و هم در ایجاد حس دودلی و یاس در بین مردم آذربایجان که آن زمان روحانیت نفوذ بیشتری در بین توده ها داشتند موثر بود. دیگری هم اثر روانی سرکوب شدید این قیام است که بر جامعه آذربایجانی سنگینی می کند. چرا که اثر روانی سرکوب دهه ها بر جامعه باقی می ماند. همچنانکه که امروز هم شوک روانی آن از بین توده های آذربایجانی رخت برنبسته است.
2- درگیری نقده (سولدوز) و حسنی: همانطوری در مقدمه آوردم از اواخر بهمن سال 1357 تا اوخر سال 1358 قیام های مختلفی در چهار گوشه کشور به وقوع پیوست که تقریبا در همه آنها مطالبات ملی مطرح بود. بنابراین عوامل حکومتی در آنجا به کمک کمیته ها و بازمانده ارتش اقدام به سرکوب آن قیام ها می کردند. آذربایجان غربی هم به سبب همجواری به کردستان و همچنین موقعیت سیاسی مهاباد از فردای وقوع انقلاب دچار آشوب شد که پادگان شهر مهاباد یک هفته بعد از انقلاب به دست حزب دموکرات کردستان سقوط کرد. از اینجابود که حسنی به عنوان عامل و نماینده خمینی در آذربایجان غربی همچون دیگر عوامل حکومتی در جاهای دیگر کشور مسولیت حفظ و حراست نظام را برعهده می گیرد. در واقع برای حسنی اولویت نخست حفظ نظام بود. چنانچه در قضیه اختلاف بین آیت الله شریعتمداری و خمینی، جانب خمینی را میگرد و به ملت آذربایجان و استاد خود پشت می کند. حتی در راه ایدیولوژی اش پسر خودش را هم قربانی نظامی می کند که به آن اعتقاد داشت.حال چطور ممکن است چنین فردی برای ملتش قهرمانی هم بکند؟ اگر شهر نقده ائتنیک غیر از ترک هم داشت حسنی باز هم به خاطر حفظ نظام و ایدئولوژی اش جانفشانی می کرد همچنانکه که قبلا کرده بود. به سخن دیگر نجات مردم نقده از دست حزب دموکرات و همچنین برقراری امنیت در منطقه در راستای برقراری امنیت در سایر نقاط کشور بوده است که با تکیه بر نیروی سرکوب انجام می شد. مگر حاکمان جمهوری اسلامی اجازه تجزیه یک وجب از خاک ایران را دادند که در آذربایجان و یا در کردستان اجازه بدهند. همه به چشم دیدند که ماشین سرکوب حکومتی در همه جای مملکت کلیه جنبش ها و مخالفان را سرکوب کرد. در کردستان همان کار را کرد که دربقیه جاها از جمله در آذربایجان و… انجام داد.
3- سیاست جمعیتی نظام در غرب آذربایجان و حسنی: با اینکه آمار دقیقی از ترکیب جمعیتی شهرهای آذربایجان غربی نداریم.ولی کلیه قراین و شواهد از تغییر برنامه ریزی شده و هدفمند بافت جمعیتی استان از سوی حکومت به ضرر ترک ها حکایت دارد.اینکه شهروندان یک کشور فارغ از تعلقات ائتنیکی، دینی و مذهبی در هر نقطه ای از کشور دوست داشته سکونت کنند جزء حقوق انسانی و اولیه آنهاست و در آن شکی نیست و باور نگارنده هم در همین راستا است. اما آنچه که در این استان مایه نگرانی است این است که حکومت با بازی در ترکیب جمعیتی در منطقه بطور مصنوعی و سیستماتیک، در واقع بذر نفاق و دشمنی در آینده را می کارد تا در مواقع ضروری از آن در جهت منافع خود بهره برداری بکند. چنانکه قریشی امام جمع اورمیه در گفتگوبا سایت اروم نیوز این چنین می گوید. “ما با اقلیم کردستان عراق از دوران ۸سال جنگ تحمیلی(1359 الی 1367 شمسی- عمدتا دهه 60) که زمانی حدود یک میلیون مهاجر آنها را در آذربایجان غربی پذیرا بودیم ارتباط داشتیم و اکنون نیز انتظار داریم تا با کنترل و جلوگیری از نفوذ عناصر استکبار و تروریستی به مرزها در ایجاد امنیت در منطقه تلاش کنند.” در تاریخ پنج شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳، علیرضا رادفر معاون سیاسی امنیتی استاندار آذربایجان غربی گفته بود:” میزبانی از ۶۰۰ هزار پناهنده کرد عراقی در دهه ۷۰ شمسی، میهمان نوازی مردم استان آذربایجان غربی به رغم مشکلات موجود را نشان داد.”
با توجه به این آمار و ارقام می توان پیش بینی نمود که بخش قابل توجهی از آنها در این استان ماندگار شده اند. همچنانکه ما امروز نتایج منفی سیاستهای جمعیتی نظام را در انتخابات شهرها مشاهده می کنیم. افزایش اختلافات و کشمکش ها میان ترک ها و کرد ها هم از این سیاستهای جمعیتی حکومت ناشی می شود که آگاهانه آن را پیگیری می کند. ادعاهای ارضی برخی از گروهای تروریستی کردی هم از این سیاستهای مغرضانه حکومت ناشی می شود.
این در حالی است که تمام این سیاستها از طرف حکومت مرکزی اتخاذ شده است که ملا حسنی نماینده رهبرش در آن استان بوده است که هیچ اعتراض هم به آن نداشته است. مگر ممکن است که یک مقامی با سیاستهای کلان نظام مخالفت بکند مورد خشم و غضب حکومت واقع نشود. رفسنجانی که خودش دست راست خمینی و نفر دوم حکومت بود زمانی که شروع به ساز مخالف زدن کرد سرش را زیر آب کردند ووضعییت کروبی و موسوی همجلوی چشممان است. تازه حسنی که خودش کارگزار سیاستهای رفسنجانی در منطقه بود که جای خودش را دارد. از شرح حال و سرنوشت سایر روحانیون و مقامات مخالف صرف نظر می کنم.
4- حمایت حکومت از گروهای تروریستی در غرب آذربایجان و حسنی: کمک های مالی و لجستیکی حکومت جمهوری اسلامی به پ.ک.ک امروزه بر کسی پوشیده نیست. بخشی از این کمک ها هم در استان آذربایجان غربی صورت گرفته و میگیرد. ایجاد کمپ های آموزشی، اختصاص بیمارستان برای مجروحان پ.ک.ک در اورمیه، ایجاد دفتر در شش شهر از جمله در اورمیه، اجازه چاپ نشریه و ارایه کارت اقامت به برخی از اعضای آن از جمله آنهاست… این در حالیست که شاخه ایرانی آن یعنی “پژاک” با رژیم مصالحه کرده و با چراغ سبز مقامات مشغول قاچاق مواد مخدر و انسان و سایر کالاها است که در آمد حاصله از آن را در جهت مطامع ارضی خود بکار می گیرد. از طرف دیگر حکومت هم از آن برای ترساندن ترک ها در جهت منافع خود استفاده ابزاری می کند!
حال باید پرسید که نماینده پر قدرت خمینی و خامنه ای در این استان کدام اعتراضات را کرده است. شاید برخی بگویند در فلان تاریخ فلان مدارک را رو کرده است. اعتراض او درست به این می ماند که خامنه ای که خود مسول نابسامانی اقتصادی کشور است بگوید که من از این وضعیت ناراضی هستم. جل الخالق!
چرا حسنی سکوت کرد؟ چون حفظ نظام برای او از اوجب واجبات بود. چون مولایش خمینی و خامنه ای اینطور امر می فرمود. برای همین است که ملا حسنی مورد غضب واقع نشد. چون هم زنده اش و هم مرده اش برای نظام حایز اهمیت بود. چنانکه بعد از مرگش هم چنین شد و با دبدبه و کبکبه تشییعشکردند. بعلاوه سه روز هم عزای عمومی اعلام کردند. کاری که برای رفسنجانی که حسنی روزی مجری دستورات او بود هم نکردند!
5- خشکاندن دریاچه اورمیه و حسنی: نمی دانم چرا وقتی تا صحبت ازقهرمانی و حس وطن دوستی حسنی می شود نا خودآگاه به فکر “دریاچه اورمیه” می افتم و با خودم این پرسش را مطرح می کنم مگر خشکی دریاچه اورمیه از فاجعه شهر نقده کمتر است؟ می گویند جلوی کشتار هزاران نفر را گرفته است؟ باز هم از خودم می پرسم مگر با خشکی دریاچه اورمیه کل آذربایجان نابود نمی شود؟ مگر میلیونهانفر آواره نمی شوند؟ مگر میلونها نفر مبتلا به انواع بیماریها نمی شوند که یواش یواش دارند مبتلا می شوند؟ پس چرا او باز هم رهبری مردم را به دست نگرفت؟… برای همین گفتم شاید من اشتباه می کنم شاید او از نفوذش حداقل برای تخصیص بودجه به موقع و بیشتر استفاده کرده است و یا با رهبری که نماینده اش است رایزنی کرده است؟ باز هم چیزی دستگیرم نشد. ولی آنچه یافتم در حقیقت چیزی بود که تا بحال به آن اعتقاد داشتم و آن یعنیاعتقاد حسنی به حفظ نظام به هر قیمتی!
حال ببینم نظر “ملا حسنی” نسبت به اعتراضات ملت آذربایجان به خشکی دریاچه اورمیه چه بوده است. « حجت الاسلام غلامرضا حسنی روز یکشنبه (13/06/1390) در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار ایرنا افزود: شکی نیست که به بهانه نجات این دریاچه به اموال عمومی تعدی می کنند، فریب خوردگانی هستند که برای خوشایند دشمنان دست به هر کاری می زنند. امام جمعه ارومیه افزود: نجات دریاچه ارومیه با تعدی به اموال عمومی و بی احترامی به مامورین نیروی انتظامی حاصل نخواهد شد. نماینده ولی فقیه در آذربایجان غربی گفت: در طول 33 سال اخیر و در شرایط مختلف شاهد اینگونه حرکات بوده ایم و ایران اسلامی چنین شیطنت هایی را بار ها دیده و با آن مقابله کرده است. حجت الاسلام حسنی خاطر نشان کرد: مردم آذربایجان غربی پیوسته پیرو ولایت فقیه بوده و همواره در برهه های مختلف انقلاب وفاداری خود را به امام راحل و آرمانهای بلند انقلاب نشان داده اند.»
6- اقلیتهای مذهبی ترک آذربایجان و حسنی: با وقوع انقلاب حسنی دشمنی خود با سنی ها و همچنین اهل حق های ( طایفا، علوی، قاراقویونلو، شاملی، قیزیلباش…) ترک را آشکار می کند و شروع به ظلم و ستم در حق اینها می کند.از بهایی های ترک هم که بحث نمی کنم که وضعیتشان اظهر من الشمس است. ( چون هدف سنجش میزان آذربایجان- ترک دوستی حسنی است به همین دلیل به ائتنیکاشاره شده است و گرنه حسنی با همه اقلیت های غیرشیعه دشمن بود).
درهمان فردای انقلاب ملا حسني، نماينده ولي فقيه در استان آذرباجان غربی از صدا و سيما،به جماعت قیزیلباش اهل حق توهین می کند و اين جماعت را خرافه پرست معرفي می کند و اقدام به زدن سبيل تعدادي قیزیلباش اهل حق اورميه و روستاهاي اطراف می نماید. لازم به ذکر است تاثیر این سخنان “حسنی” به قدری بود که ما در شهرهای دیگر آذربایجان هم شاهد جو رعب و ترس بودیم. چنانکه بنده در کودکی در شهر مراغه به شخصه آثار این تهدید ها را در میان فامیل و آشنایان حس می کردم. در نتیجه این فشار ها بود که خیلی ها دست از مرام و آیینشان بر داشتند و تغییر مذهب دادند که این در واقع به نوعی ژنوساید عقیدتی بود(است). البته به جزییات حوادث آن روز نمی پردازم. از نتایج دیگر این فشار این بود که بسیاری از پیروان این آیین شهر و روستای خود در آذربایجان غربی را ترک گفته و به تهران و دیگر شهر ها کوچ کردند. به طور نمونه بسیاری از آشیق های شهر تکاب (تیکان تپه) که حامل و مروج فرهنگ ترکی- آذربایجانی بودند از ترک های اهل بودند، کهبعد از انقلاب به خاطر فشارهای اعیادی حسنی دیار خود را ترک گفته و به تهران کوچ کردند. امروزنتیجه این سیاستها از ترکیب جمعیتی شهر تکاب کاملا مشهود است که همان خواسته حاکمان مرکزگرای خمینیست هاست.
حالا بحث و جنبه حقوقی قضیه را به وجدانهای بیدار و آگاه می سپارم!
سخن آخر:
در سالهای اخیر جمهوری اسلامی برای جلوگیری از قیام مردم سناریوی هرج و مرج را در افکار عمومی داخل و خارج به پیش می برد. سناریو به این صورت است که امنیت و آرامش در کشور تنها با روی کار ماندن نظام برقرار خواهد بود و در غیر اینصورت کشور دچار هرج و مرج و تجزیه خواهد شد (همان بحث سوریه ای شدن). حکومتمشابه این سیاست را به نوعی دیگر در مقیاس منطقه ای در غرب آذربایجان دنبال می کند. از یک طرف با سیاستهایتغییر جمعیتی کینه و دشمنی را در این منظقه افزایش می دهد و از طرف دیگر چنین القا می کند که در نبود سپاه و برخی از عوامل حکومتی و سپاهی ترک ها از طرف تروریست ها قتل عام خواهند شد. اولا باید پرسیدحامی و پشتیبان این گروههای تروریستی کیست و یا کدام ارگان است؟ ثانیا اگر قرار است که جمهوری اسلامی با سپاهش حافظ امنیت مردم باشد دیگر مبارزه و مخالفت با آن چه معنی دارد؟
برای اینکه مطلب بیش از این به درازا نکشد سعی خواهم کرد در چند پرسش و پاسخ هم جواب داده باشم و هم شاید دیگر دوستان بر روی سوالات تامل بیشتری بکنند. البته این پرسش ها بیشتراز رویکرد فروپاشی به موضوع نظر دارد وگرنه امروزه جمهموری اسلامی قادر به تامین امنیت هست…
1- مگر در آذربایجان ما فقط یک نیروی نظامی داریم.؟ پس نقش ارتش و نیروهای ارتشی و پادگانهای ارتش در این میانچیست؟ 2- چرا فعالین مدنی-سیاسی آذربایجانی چشم انداز مشخصی (و یا استراتژی مشخصی) برای ارتش و نیروهای ارتشی ندارند؟ 3-چرا حکومت اینقدر تلاش می کند کسانی را آذربایجان دوست نشان دهد که به کمتر از ولی فقیه رضایت نمی دهند؟ 4- چرا هیچ ارتشی قهرمان و آذربایجان دوست معرفی نمی شود؟ آیادر بین صدها هزار ارتشی یک نفر هم شده آذربایجان دوست پیدا نمی شود؟ 5- آیا جمهموری اسلامی با بمباران تبلیغاتی سعی می کند آدرس غلطی به ما بدهد؟ 6- مگر بعد از فروپاشی رژیم سپاه پاسداران موضوعیت خود را از دست نمی دهد؟ 7-آیا بعد از فروپاشی نظام، غیر از اندک قلیلی، اکثریت نیروهای نظامی اعم از ارتش و سپاه و نیروی انتظامی به صف مردم نخواهند پیوست؟ 8 – آیا در همچین شرایطی اگر به فرض محال جنگ داخلی رخ داد این نیروها به دفاع از ملت و خانه کاشانه خود نخواهند پرداخت؟…
قربان عظیمی
29.05.2018
دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه آناتولی