من یک مجرم هستم! من دیگر از هیچ ایرانی نه گله ای دارم نه شکایتی، بلکه خودم را مجرم می دانم که به ایران رفتم و از ایرانیان انتظار رفتار انسانی داشتم. من خودم را مجرم می دانم از غذایی خوردم که حق ایرانیها بود لباسی پوشیدم که باید بر تن یک ایرانی می بود و سر میزی نشستم و درس خواندم که باید یک کودک ایرانی می نشست. من مجرم هستم اکسیژن ایران را داخل ریه هایم فرستادم و تبدیل به دی اکسید کربن کردم و در هوا ازاد ساختم.
من مجرم هستم که با کودکان ایرانی همبازی شدم و با انها خندیدم و شاد بودم و بی خبر از انکه پایین تر از انها هستم. من مجرم هستم چون هر ازگاهی دلم می گرفت و به پارکها و فضای خارج شهر می رفتم اصلا افغانی را چه به دلتنگ شدن و پارک رفتن و از این غلطهای زیادی.. من مجرم هستم از اتوبوس ایران از مترو و تاکسی استفاده کردم باید شعور می داشتم و می دانستم نباید جای مردم شریف ایرانی را تنگ کنم. من مجرم هستم در ماه محرم به مسجد ایرانیها می رفتم و برای امام حسین سینه می زدم. باید مرا در دادگاهی محاکمه کنند چرا من لایق شدیدترین مجازاتها هستم چون من افغانی هستم.
افغانی یعنی نژاد پایین تر از نژاد ایرانی من می توانم ادعا کنم با یک المانی یا یک روسی و امریکایی و کانادایی برابر هستم ولی هرگز حق ندارم خود را همتراز نژاد ایرانی بدانم. نژاد ایرانی یعنی نژاد برتر و وقتی بخواهم در کنار ایرانیها زندگی کنم باید بدانم تحقیر کردن کمترین حق ایرانیها است چون من مجرم هستم وجرمم افغانی بودن است. اگر یک ایرانی با من مثل انسان رفتار کند من به عنوان یک مجرم باید تعجب کنم چون خیلی وقت است ایرانی انسان ندیدم، شاید ایرانی انسان فراوان باشد ولی من که افغان هستم نمی بینم چون من یک مجرم گناهکار هستم.