روزی که روسپیان را در قلعه ی شهر نو تهران، زنده زنده در آتش سوزاندند، آنها بی کس تر از ان بودند که کسی برایشان گریه کند.
با اوج گیری انقلاب اسلامی بامداد روز نهم بهمن ۵۷ گروهی از انقلابیون جلوی قلعه ی شهر نوی تهران که محل سکونت زنان روسپی بود اجتماع کردند؛ انقلابیون می گفتند: “در حالی که سه روز دیگر امام به تهران قدم رنجه خواهند فرمود، وجود چنین مکانی ننگ تهران است”. آنها قاطعانه آهنگ تصرف قلعه را داشتند. بر اساس رسم متداول آن روزها، شهربانی تنها تماشاچی بود. جمعیت مرتب افزوده می شد تا اینکه حدود ساعت ۶ پس از ظهر، دقایقی پس از غروب آفتاب، مردان (!!) خط شکن با کوکتل مولوتف و وسایل آتش زا به جان خانه های بی دفاع شهر نو افتادند.
در لحظاتی به تیرگی دل های مهاجمین، مردی رو به جمعیت شجاعانه فریاد زد: “حمله به این زنان مظلوم بی دفاع، خلاف آیین جوانمردی است”. او بی درنگ با دشنام جمعیت روبرو شد. لحظاتی پس از آن، از شهر نو دود سیاه به هوا خاست و کارکنان آتش نشانی تهران از چندی پیش طی اطلاعیه ای در همبستگی با خرابکاران انقلابی، اعلام کرده بودند آتش هایی را که مردم نمی خواهند خاموش شوند، مهار نمی کنند !!
آنها مانند شهربانی هیچ دخالتی نکردند. در آن غروب غم انگیز، روسپیانی که از آتش ها فرار می کردند، به دست انقلابیون مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند. شماری روسپی در آتش زنده زنده کباب شدند. هیچ کس نمی داند، چه تعداد از حمله کنندگان دلیر و شیرمرد (!!)، پیشتر از فاحشه های این قلعه کام گرفته بودند، اما همه می دانند ساکنین قلعه بی کس تر از آن بودند که کسی جرات حمایت از آنها و حتی گریه به حالشان را داشته باشد. سی و هشت سال پس از آن غروب تلخ، تاریخ خوب می تواند داوری کند که قربانیان هرزه بودند یا خرابکاران انقلابی.
شهر نو، محله جمشید و قلعه نامهایی بود که این منطقه به آن شناخته میشد؛ محلهای با خانههایی برای تنفروشی، محلی برای زندگی شخصی زنان روسپی و تعدادی کافه، کاباره و سینما. ورودیاش نگهبان داشت و برخی از زنان رسمی بودند و کارت تردد داشتند و برخی نیز غیررسمی و بدون کارت تردد.
نویسنده: حسین مدرسی