عید نوروز غالباً نزد ایرانیان به عنوان مراسمی ویژهی حوزهی تمدنیِ ایران شناخته میشود و عده ای از نوروز بعنوان یکی از نمادهای هویت ملی ایرانیان یاد می کنند اما از یکسو این مناسبت در کشورهای تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان، سوریه، عراق، گرجستان، جمهوری آذربایجان، ترکیه، ترکمنستان، هند، پاکستان، ازبکستان و … نیز جشن گرفته میشود و این بیانگر آنست که جشن آغاز بهار اختصاص به اقوام حوزهی تمدنیِ ایران ندارد، و از سوی دیگر نوروز توسط همه اتنیکهای ایرانی از جمله عربها جشن گرفته نمی شود و نمی تواند بعنوان نماد هویت ملی مطرح گردد.

نوروز در کشورهای تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان، سوریه، عراق، گرجستان، جمهوری آذربایجان، ترکیه، ترکمنستان، هند، پاکستان، ازبکستان و … جشن گرفته میشود.
در نوروز امسال شاهد آن بودیم که سازمان یونسکو در اقدامی تحسین برانگیز، عید نوروز را همراه با یک ترانه ترکی در اینستاگرام خود به مردمی که نوروز را برگزار می کنند تبریک گفت که متأسفانه این موضوع با واکنشهائی تند و بعضا زشت و نژادپرستانه از سوی برخی از هموطنان ما روربرو شد و هموطنان زیادی اقدام به فحاشی و توهین در صفحه اینستاگرام سازمان يونسكو نمودند.
پرسش اساسی آن است که آیا “نوروز” متعلق به ایرانیان است؟ بهترین پاسخ به این پرسش مراجعه به کتب و اسناد تاریخی موجود است:
- هاشم رضی، ایرانشناس و مولف بیش از بیست جلد کتاب، بر این باور است که در میان مراسمها و رسوم دینی و ملی دورهی ساسانی نوروز ناشناخته بوده است و سال ایرانیهای باستان چنانچه از کتیبههای بیستون برمیآید در پاییز آغاز میشد و جشن مهرگان جشن اول سال بود.
- از نوروز در اوستا و ادبیات اوستایی هیچ نامی برده نشده است. (گاهشماری و جشنهای ایرانیان، ص ۱۹۲).
- کتاب گاهشماری در تاریخ که به عنوان منبع اصلی درس گاهشماری و تقویم رشته تاریخ دانشگاههای ایران است، آغاز سال نو در تقویم پارسیان را پانزدهم بهمن ذکر کرده و تاکید میکند که ترتیب دهندگان تقویم جلالی آن را به اول بهار انتقال دادهاند. (ابوالفضل نبئی، ص۱۲۸) برای همین سید حسن تقیزاده نیز اول بهار را نوروز سلطانی یا نوروز جلالی مینامد و از تفاوت آن با نوروز یزدگردی و نوروز معتضدی مینویسد. زرتشتیهای یزد تا همین امروز هم پانزدهم بهمن را به عنوان آغاز سال نو جشن میگیرند و از آن به عنوان اول بهار یاد میکند که با توجه به جغرافیا و اقلیم آنها انتخاب طبیعیتری میباشد.
- ابراهیم پورداود؛ استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی دردانشگاه تهران نیز بر این باور است که در ایران باستان، آغاز سال با فصل پاییز و برداشت محصول کشاورزان شروع میشود (خرده اوستا، ص ۲۰۵).
- آرتور کریستین سن؛ نویسنده کتاب ایران در زمان ساسانیان که با زبانهای فارسی، ترکی، سانسکریت و عربی آشنایی کامل داشت، اثبات مینماید که مردم بابل از دوران بسیار قدیم روز اول سال را عموما در اعتدال بهاری (۲۱ مارس) جشن میگرفتند. از لوحههای بینالنهرین چنین برمیآید که این جشن تقریبا از سال ۲۳۴۰ پیش از میلاد شناخته شده است. (نخستین انسان نخستین شهریار، ص ۴۷۱).
- در میان نویسندگان مسلمان نیز ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه با ذکر داستانی عامیانه به ریشه نوروز اشاره میکند. بیرونی مینویسد که جمشید شاه هنگام سیاحت به آذربایجان این جشن را آنجا دیده و بسیار لذت برده است و آن را در ملک خود نیز عید نامیده است. (فخرالدین موسوی اردبیلی، جلد ۲۳، ص۲۲۷).
- دکتر مهرداد بهار مولف دهها جلد کتاب درزمینه فرهنگ و تاریخ ایران در مصاحبهای که با مجله آدینه در بهار ۷۲ داشته است و نیز در کتاب تخت جمشید مینویسد: جشن نوروز یک جشن آریایی نیست بلکه نخست در بین سومریان مرسوم بوده است. این آیین از بینالنهرین به دیگر نقاط جهان رفته است. در کتاب دینی اوستا نیز نشانهای از نوروز وجود ندارد. ایشان در ادامهی بحث حتی آمدن نوروز از آسیای میانه به بینالنهرین را نیز محتمل میداند.
با کمی مطالعه و تحقیق در می یابیم که نوروز و فرا رسیدن بهار نه فقط در ایران بلکه در بسیاری از دیگر کشورهای خاورمیانه جشن گرفته میشود. این پشتوانهی عمیق فرهنگی و دینی و اسطورهای در برگزاری جشن «نوروز» ظرفیتِ وسیعی برای ایجاد و تقویت روابط انسانی بین اقوام و ملل منطقه ایجاد میکند. این ظرفیت با نگاه تنگ نژادی و قومی قابل فعالسازی نیست. نوروز نیازمند رها شدن از علقههای قومیتی و ارتباط یافتن با فضای فرهنگی و انسانی وسیعِ آن در منطقه است، تا به این ترتیب بتواند به وسیلهای برای پیوند دادن اقوام منطقه تبدیل شود.
نوروز میتواند عامل همبستگی اقوام و ملل منطقه شود اگر از بند تعصبات ملی و تنگنظریهای قومی رها شود. بیتوجهی به این موضوع از ظرفیتهای نوروز در برقراری روابط انسانی و فرهنگی بین ملل منطقه میکاهد و آن را صرفاً به یک جشن ملی ویژهی ایرانیان تقلیل میدهد.