اعتراضات اخیر ایران؛ بدون گفتمان و همراه با نژادپرستی
مقدمه
نزدیک به چهل سال پیش مردم برای جایگزینی دیکتاتوری با دیکتاتور دیگر اعتراضاتی را شروع کردند. اعتراضاتی که در نهایت منجر به تثبیت پایه های قدرت روحانیون در ایران شد. تقریبا در تمام جهان از جنبش های ضد دیکتاتوری با عنوان جنبش های مدنی یاد می شود. اساس گفتمان جنبش های مدنی اصل برابری می باشد. از برابری دینی، اجتماعی، قومی گرفته تا اقتصادی. در حوادث اخیر ایران آنچه که به چشم نمی خورد اصل برابری بود. تظاهراتی که در آن شعارهای نفرت انگیز علیه عرب ها سر داده شود شود ماحصلش شبیه دیکتاتوری موجود در جمهوری اسلامی می شود. آنچه که اساسا به جنبش اجتماعی شاخ و برگ می دهد هویت جمعی است که بر خلاف هویت فردی بر مشترکات میان افراد تاکید می کند.
جنبش اجتماعی نیازمند شکل گیری روابط مبتنی بر اعتماد می باشد تا جنبش بماند
یکی از مهم ترین ریشههای پوپولیسم، اتمیزه شدن، توده ای شدن، و منفرد و تک تک شدن افراد جامعه است که میتواند حاصل ساختارها و ساز و کارهای علی متفاوتی باشد. استبداد یکی از عواملی است که در سرکوب جنبشهای اجتماعی و تشکلهای اجتماعی حامی حقوق اقوام، کارگران، معلمان، پرستاران، نویسندگان و هنرمندان جامعه است. بی شک، این عامل خلا سازمان در جوامع توده ای و ذره ای شده آسیبهای هولناکی به جا میگذارد. راه حل این مشکل در فضایی باز و رفع محرومیت و محدودیت بر سر ایجاد تشکلهای مدنی و نهادهای مستقل در اقشار مختلف، نظیر معلمان، پرستاران و نویسندگان و هنرمندان نهفته است.
در حکومت های ایدئولوژیک نظیر جمهوری اسلامی ایران ، جدا از مسایل سیاسی و اجتماعی ، این نظام ها حتی در قبال باورها و اعتقادات شهروندان نیز احساس قیمومیت دارند و دگرستیزی نهادینه در حکمرانی اینان ، باورمندان به دیگر ادیان و باورهای عقیدتی را نیز از گزند داغ و درفش و دخالت نابجا در امان نمی گذارد.
چنین نظام های تمامیت خواهی همانگونه که به دنبال سیطره خود بر جان و مال مردم هستند به دنبال اعمال سلطه ای تام و تمام بر باورهای شهروندان نیز هستند.
در وهله اول باید بین کنش جمعی و جنبش اجتماعی تفاوت قایل شویم. هر کنش جمعی ، جنبش اجتماعی نیست.اگر به خاطر داشته باشید شبی که خبر سهمیه بندی و گران شدن بنزین منتشر شد عده ای به برخی پمپ بنزین های تهران حمله کرده و حتی یکی دو پمپ را به آتش کشیدند و در جریان این واقعه شعارهایی علیه دولت و گران شدن بنزین دادند. فردای آن شب دیگر خبری از این جمعیت نبود. آن واقعه یا حادثه را هرگز نمی توان جنبش اجتماعی (social movement) نامید بلکه بیشتر باید به آن عنوان شورش (rebellion) داد. جنبش اجتماعی کنش جمعی مستمر است و نه یک واقعه یا حادثه مقطعی. شورش ها میتوانند مرحله ابتدایی جنبش باشند، اما جنبش نیستند. کسانی که در شورش ها شرکت میکنند احساس تعلق ندارند و پس از پایان اعتراض هرکس دنبال کار خودش میرود. در اغلب نظریه ها درباره فرایند شکل گیری جنبش ها ، بسیج اجتماعی که معمولا در قالب اعتراض عمومی و ناگهانی بروز میکند را مرحله اول شکل گیری جنبش قلمداد میکنند. به قول بلومر«اهمیت ناآرامی اجتماعی در این است که از سویی حامل نشانه فروپاشی و لزوم تغییر نظم اجتماعی است و از سوی دیگر آمادگی پذیرش اشکال جدید ساختارهای اجتماعی و کنش پیوسته را نشان می دهد». مرحله پس از بسیج ، سازمان است. اگر اعتراضات اولیه به شکل گیری روابط و نهادهای جدید منجر شود کنش جمعی یک گام دیگر به جنبش اجتماعی نزدیک میشود اما این بسیج سازمان یافته، هنوز راه بیشتری برای جنبش شدن در پیش دارد زیرا جنبش اجتماعی سازمان یا ائتلاف نیست. ائتلاف ها لزوما به هویت مشترک ختم نمی شوند. به علاوه ائتلاف ها موقتی و ناپایدار هستند (مدنی، 1396).
ما و دیگری
حکومت فاشیستی از طریق خشونت و ترور سازماندهی شده، آمادهی سرکوب هرگونه اختلاف عقیده و مخالفت میباشد جهت انجام این امر میبایست ذهنیت پیروان «ما» را جهت مقابله با «آنها» آماده کرد تا کاربرد قهر و خشونت و حذف صدای رقیب و مخالف را از سطح جامعه مشروع جلوه دهد.
نقطه آغاز رفتار و گفتار نژادپرستانه تاکید بر دوالیته «خود» و «دیگری» است. امروزه این نوع نگرش (خودمحوری و تبعیض دیگری؛ که «خود» را برعکس «دیگری» سازنده، ارزشمند و لایقتر می داند) را در ایران و در نزد اکثر اقوام (ملیتها) و مذاهب مختلف بصورت بالقوه و بالفعل و بطور آشکار می توان دید؛ هرچند برخی بصورت واکنشی و ناخودآگاه آن را ابزار و سپری در مقابل نژادپرستی لجام گسیخته و نهادی شده آریایی/فارسی بکار می گیرد. خلاصه آنکه جامعه ایران آبستن تنشهای (حتی فیزیکی) نژادپرستانه است که نمونه های مختلف آن در مقاطع مختلف تاریخی مشاده شده است. به نظر می رسد موجد و مسبب اصلی و اولیه آن در تاریخ معاصر ایران ایدئولوژیستهایی بودند که (ضمن تضعیف حکومت قاجار و با مهیا شدن شرایط بین المللی) اتوپیای دولت/ ملت ایران با زبان و فرهنگ یکدست (فارسی) را در قالب پروژه ای دولتی با رهبری سیاسی رضا پهلوی به اجرا گذاشته و در کنار مدرنیزاسیون سخت افزاری، فتیله فارسیزاسیون غیر فارسها را نیز روشن کردند. ولی آیا بعد از گذشت بیش از هشت دهه می توان اطمینان داشت که این فرمول (یکدست سازی فرهنگی زبانی ایران) موفق شده است؟ به نظر می رسد چاهی که ملی گرایی ایرانی-فارسی قصد داشت ملیتهای غیر فارس را در آن زنده به گور کند آنچنان عمیق نبوده و پیراهن شاهنامه (!) برای جامعه متکثری چون ایران بسیار تنگ آمده است. رفتارها و گفتارهای نژادپرستانه آریایی بر علیه غیرفارسها و همچنین واکنشهای آشکار این ملیتها، پارگی و پلاسیدگی پیراهن نژادپرستی نهادینه شده در ایران را نشان می دهد. اگرچه این گفتمان هنوز هم در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چهار نعل می تازد (حاتمی، 1394).
ترسیم دیگری به مثابه دشمن و جبههگیری علیه غیر، نه تنها در مورد ملل دیگر بلکه در رابطه با هممیهنانی که عضو دسته و گروه ما نیز نبودند، اتفاق میافتاد. در هر صورت هر آنکه از ما نیست غیری است که در سمت مقابل قرار میگیرد. در یکی از موارد تاریخی در مورد رابطهی غیریت، بوزورث داستانی را مطرح میکند که در شهر فورلی ایتالیا، فاشیستهای محلی یکی از کارگران کمونیست را ربوده و پس از شکنجه و آزار و اذیت وی به بدترین وجه ممکن گلولهای در بدنش شلیک کرده و او را کنار خیابان رها میکنند؛ این کارگر فردای آن روز در بیمارستان جان میسپارد (بوزورث، 1387).
جنبش های اجتماعی با ایجاد هویت جمعی در کنشگران به آنها هویت «ما» در مقابل «دیگران» را می بخشد. دیگرانی که ضد جنبش هستند. وقتی از این منظر به اعتراضات دی 96 نگاه می کنیم این دیگران علاوه بر بدنه حاکمیت شامل سایر مللی که در جغرافیای سیاسی ایران ساکن هستند را نیز می گرفت. با توجه شعارهای موجود معترضان به وضوح می شد این عدم همه گیری این اعتراضات را دریافت. در مبارزات مدنی تنها نشانه رفتن بدنه حاکمیت دیکتاتوری و اعتراض به وضع معیشتی کافی نیست. بلکه نکته مشترک ملیت های ساکن در ایران هست ولی به تنهایی برای گسترش و تبدیل شدن اعتراضات به جنبش کافی نیست.
دوچه در دسامبر 1917 گفته بود «ایتالیا در حال حرکت به سوی یک نظام سیاسی دو حزبی است: کسانی که جنگیدهاند و کسانی که نجنگیدهاند، کسانی که کار کردهاند و کسانی که از بهره کار دیگران ارتزاق کردهاند و کسانی که در صحنه بودهاند و کسانی که از صحنه غایب بودهاند» (بوزورث، 1387).
جهت انجام این امر میبایست ذهنیت پیروان «ما» را جهت مقابله با «آنها» آماده کرد تا کاربرد قهر و خشونت و حذف صدای رقیب و مخالف را از سطح جامعه مشروع جلوه دهد. ترسیم دیگری به مثابه دشمن و جبههگیری علیه غیر، نه تنها در مورد ملل دیگر بلکه در رابطه با هممیهنانی که عضو دسته و گروه ما نیز نبودند، اتفاق میافتاد. در هر صورت هر آنکه از ما نیست غیری است که در سمت مقابل قرار میگیرد.
باید توجه داشت که خط تقسیم مابین «ما» و «آنها» در رژیمهای فاشیستی آنچنان ثابت و مشخص نیست، و در زمانهای مختلف و بر اساس نیاز زمان همواره این خط تقسیم یا از بین میرود و یا مکان خود را تغییر میدهد. علیرغم آنکه در تبلیغات فاشیستی زنان همواره در جایگاه آنهایی قرار میگیرند و نقشی ثانوی از لحاظ اجتماعی دارند ولی به هنگام نیاز جهت حمایت از احزاب فاشیستی و جنبشهای راست افراطی به مثابه «زنان جدیدی» معرفی میگردند که همواره «همراهانی» هستند که نقشهای محدود و سنتی اجتماع نظیر مادری و کارگران خانگی را ایفا میکنند.
منابع
بوزورث، ریچارد جیمزبون (1387)، ظهور و سقوط فاشیسم: ایتالیا در دوران موسولینی 1945-1915، مترجم علیاکبر عبدالرشیدی، تهران: انتشارات اطلاعات.
مدنی. سعید (1396)، فراز و فرود جنبش های اجتماعی، سایت زیتون.
حاتمی، بلال (1394)، پیراهن تنگ نژادپرستی؛ چاه ملی گرایی فارسی/آریایی، اویان نیوز.