روز ولنتاین,زنان افغان اجازه عاشق شدن ندارند
در مرکز کابل مغازههایی را دیدم که چند سالی است در این موقع از سال تزیینات خاصی را پشت شیشههای آنها میتوان دید؛ دستههای گل رز سرخ و سفید، بادکنکهایی که شبیه به قلب هستند و جعبههای کادویی که با کاغذهای رنگی زیبا بستهبندی شدهاند و روی هم گذاشته شدهاند. بله روز ولنتاین است و حال و هوای عشق در شهر پیچیده.
اما کل این فضا برای لحظهای به نظرم عجیب و تخیلی آمد. در یک ماه گذشته کابل شاهد حملات خشونتباری بوده که جان دستکم صد نفر را گرفته و تعداد بیشتری را هم زخمی کرده. اما کابلیها مثل همیشه به زندگی ادامه میدهند. در چند سال اخیر روز ولنتاین برای جوانان تحصیلکرده و طبقه متوسط شهر بهانهای برای جشن گرفتن و عاشقی شده است.
دیدن این تصاویر سوالهایی را در ذهنم شکل داد. معنی عشق و عاشقی، این روزها در افغانستان چیست؟
شکی نیست که ما افغانها با این احساس عمیق و انسانی غریبه نیستیم اما با همه این اوصاف مردان ما بلد نیستند که چگونه عشق را ابراز کنند و زنان ما هم اجازه ابراز عشق را ندارند.
زنان افغان اجازه عاشق شدن ندارند. این حقیقت زندگی برای زنان نسل من و زنان نسل مادر و مادربزرگهای ما هست و بوده. آیا همیشه اینطور بوده و زنان هرگز اجازه نداشتند ابراز عشق کنند؟ ادبیات و شعرهای ما عکس این موضوع را نشان میدهند.
تصمیم گرفتم از زنان جوان کابلی درباره عشق بپرسم، از آنها پرسیدم آیا تا به حال عاشق شدهاید؟

یکی ازاین زنان که نمیخواست هویتش فاش شود و بیش از سی سال سن داشت به من گفت که حدود هشت سال پیش عاشق شده بوده و وقتی مادرش از موضوع باخبر شده به برادرهایش گفته بود او را بکشند، “آنها چند بار به قصد کشتنم به من حمله کردند اما من هربار به اتاقم فرار میکردم و کتاب قرآن را برمیداشتم و از آنها خواهش میکردم به احترام آن کتاب من را نکشند و اجازه دهند زنده بمانم. من زنده ماندم اما تا به این روز هیچ کسی از من درخواست ازدواج نکرده است از نظر همه من برای پسرشان زنی ناپاک هستم.”