آموزش به زبان مادری؛ فرصت یا تهدید؟
ایران کشوری است متشکل از گروههای ملی و قومی گوناگون که هر یک از آنها ممیزهها و خصوصیات فرهنگی خاص خود را دارند. بنا بر خوشبینانه ترین آمارها زبان مادری بیش از نیمی از شهروندان ایرانی فارسی نیست. دکتر بشیریه شش گروه قومی در ایران را فارسها، ترکها، کردها، عربها، بلوچها و ترکمنها برمی شمارد و معتقد است فارسها تنها پنجاه درصد از جمعیت ایران را شامل می شوند. به نظر می رسد که به رسمیت نشناختن و سیاست انکار و حذف گروههای ملی/قومی اقلیت در ایران از رهگذر نقض حقوق زبانی آنها، هویت گروهی این اقلیتها را با چالشهای جدی مواجه ساخته و تاثیرات مخربی نیز بر همگرایی ملی و همزیستی مسالمت امیز و داوطلبانه گروههای ملی/قومی در ایران به جا گذاشته است.

به رسمیت شناختن تنوع هویتی و تکثر زبانی با تقویت حس تعلق و وابستگی در در خدمت همبستگی و وحدت ملی قرار می گیرد.
زبان مادری منتقل کننده وجوه بارز فرهنگی است که به برداشتهای خاص کودک از جهان شکل میبخشد و موجب تفاوت در رفتار فردی او، الگوهای یادگیری و سبک فکری او خواهد شد. در این معنا میزان موفقیت یک دانش آموز در فعالیتهای آموزشی جدای از جنبههای فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی او است که در پیوند با زبان مادری شکل می گیرد. علاوه بر این دشواری فهم زبان آموزش موجب وابستگی هر چه بیشتر کودک به زبان شفاهی خواهد شد و امکان موفقیت او را در نظام آموزشی معیار تحت تأثیر قرار خواهد داد. نتیجه نهایی چنین فرایندی در مناطقی که زبان آموزش و زبان مادری کودک یکسان نیستند افزایش افت تحصیلی، ترک تحصیل زود هنگام دانش اموزان، دشواری رقابت با دیگران در ازمونهای سراسری، تقویت حس خصومت با زبان رسمی آموزش است و در نهایت تشدید واگرایی در حوزه سیاسی است.
یونسکو آموزش به زبان مادری را حق کودکان میداند زیرا کودکان زبان مادری خویش را بهتر درک میکنند و همین درک موجب میشود آنها از آموزشی با کیفیت بهتر برخوردار شوند و از فعالیتهای آموزشی لذت ببرند. نتیجه اولیه چنین سیاستی کاهش تبعیضهای آموزشی و جامع شدن و فراگیر شدن آموزش عمومی فارغ از اختلافات و تمایزات زبانی و قومی خواهد بود. بر اساس چنین باوری است که یونسکو با هدف برخورداری همه کودکان و بزرگسالان از آموزش عمومی تا پایان سال ۲۰۱۵ و در چارچوب برنامهای تحت عنوان آموزش برای همه، آموزش به زبان مادری در دوره آموزش عمومی را یکی از پیش شرطهای مبارزه با بیسوادی تلقی و تعقیب می کند.
یونسکو همچنین معتقد است تنوع زبانی سبب گسترش فرهنگ صلح و تفاهم فرهنگی میشود زیرا هر زبان حامل فرهنگ متمایزی است و واجد سویه ها و اموزههای مفیدی برای جامعه بشری است. این سازمان همچنین با عنایت به اهمیت تنوع زبانی، در بیانیه ها و پیشنهادهای سالانه خود به مناسبت این روز بر پشتیبانی و برنامهریزی برای آموزش و پرورش دو زبانه یا چند زبانه، به خصوص با به رسمیت شناختن نقش محوری زبان مادری در شیوههای طبیعی یادگیری، در همه سطوح آموزش و در همه محیطها تأکید می کند. دبیر کل یونسکو نیز تنوع فرهنگی را هم ارز تنوع زیستی در طبیعت میداند و با اشاره به اینکه هر فرهنگ درسهایی از گذشتگان برای نیل به توسعه پایدار در خود دارد به ارتباط بین حفاظت از تنوع زبانی و تحقق توسعه پایدار در جهان تأکید می کند.
بخش عمده ای از ناکارآمدی نظام آموزشی ایران در پیوند با دانش آموزان غیر فارس، ناشی از اين است که زبان آموزشی همان زبان مادری دانش آموزان نیست و کودکان نمی توانند با زبانی که در عمل با ان مانوس نیستند ارتباط فرهنگی لازم را برقرار کنند. برای نمونه بنا بر برخی آمار که فعالین هویت طلب عرب ارائه می دهند از جمله به دلیل دشواریهای اموزشی ناشی از محرومیت کودکان عرب ایرانی از حق اموزش به زبان مادری نرخ بی سوادی، افت تحصیلی و ترک تحصیل در این مناطق بسیار بالاست. بنا بر این آمار، یک سوم دانش آموزان عرب ایرانی در دوره ابتدایی، یک سوم از راهیافتگان در دوره راهنمایی، و در نهایت سه چهارم از دانش اموزان باقی مانده در دوره متوسطه ترک تحصیل می کنند، یعنی از هر ۴ نفر دانش آموز عرب که به مدرسه میروند فقط یکی دیپلم میگیرد.
بر اساس باور جریان اخیر، آموزش دوزبانه یا چند زبانه یعنی رسمیت دادن به زبان اقلیتها و پذیرش حق آموزش به زبان مادری برای هر کدام از گروه های ملی/قومی در ایران توام با آموزش یک زبان میانجی (زبان فارسی) در تمام مناطق، اقدامی غیر ضروری، پرهزینه و غیرعملی بوده و در نهایت باعث ایجاد حس واگرایی و تشدید علایق تجزیه طلبانه خواهد شد.
این گزاره با توجه به تجربیات جهانی در دسترس و ضروریات انسانی، حقوقی و حتی سیاسی مرتبط با حق آموزش به زبان مادری، گزاره ای ناروا و کاذب است. تجربه سایر کشورها نشان میدهد که آموزش دو یا چند زبانه و به رسمیت شناختن حق اموزش به زبان مادری نه تنها باعث تفرقه و تشدید علایق واگرایانه نشده بلکه بر همدلی و حدت ملی در عین حفظ تنوع افزوده و چالشهای امنیتی در کشورهای چند ملیتی را به چالشهای سیاسی قابل مدیریت تقلیل داده است. این گزاره در اساس با این فرض نادرست بنا می شود که وحدت زبانی را نشانه و پیش شرط وحدت ملی می داند در حالی که تحمیل یک زبان واحد به گروه های انسانی که هویتهای زبانی متمایزی دارند در واقع جز از رهگذر زبان کشی و نسل کشی هویتی گروه های متمایز ممکن نیست و نتیجه آن نه وحدت ملی که پیوستگی آمرانه و تصنعی گروه های انسانی فاقد هویتی است که پیوستگی و وحدت ظاهریشان با کمترین فشار و در شرایط بحرانی در هم خواهند شکست.
هندوستان با سه زبان رسمی سراسری و بیست و دو زبان رسمی منطقهای، کانادا با دو زبان رسمی، بلژیک با سه زبان رسمی، اسپانیا با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه ای رسمی، نروژ با دو گویش زبانی، سوئیس با چهار زبان رسمی، اتریش با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه ای رسمی، سوئد با یک زبان رسمی و چهار زبان به رسمیت شناخته شده منطقه ای، افغانستان با دو زبان سراسری و دو زبان منطقهای رسمی، ایتالیا با بیش از دوازده زبان که به جز ایتالیایی و زبان آلمانی در ایالت تیرول جنوبی بقیه زبانها در مناطقی که زبان مادری بیشتر ساکنان آن است دارای وضعیت نیمه رسمی هستند، پاراگوئه با دو زبان رسمی، بولیوی با چهار زبان رسمی، قرقیزستان با دو زبان رسمی، قزاقستان با دو زبان رسمی، کوزوو با دو زبان رسمی سراسری و چهار زبان رسمی منطقه ای، آفریقای جنوبی با یازده زبان رسمی، تانزانیا با دو زبان رسمی، اسرائیل با دو زبان رسمی، عراق با دو زبان رسمی و سریلانکا با دو زبان رسمی از جمله کشورهای چند زبانه دنیا هستند.
مروری سریع بر کشورهایی که بیش از یک زبان رسمی دارند و نظام آموزشی چند زبانه را در عمل پیاده کرده اند نشان می دهد که هر چند درصد بسیار اندکی از این کشورها با چالشهای سیاسی مرتبط با علایق جدایی طلبانه درگیر هستند اما اکثریت مطلق این کشورها در پرتو درجه بالایی از وحدت و همبستگی ملی، نظامهای سیاسی باثبات و دمکراتیکی دارند.
نکته بسیار مهم اینکه جدایی طلبی در آن دسته از کشورهای چند زبانه ای که تنوع زبانی را به رسمیت شناخته اند نه ناشی از سیاستهای روادارانه زبانی آنها که نتیجه منازعات تاریخی و حتی ملاحظات روشن اقتصادی است. در واقع سیاستهای زبانی دمکراتیک در این کشورها موجب شده چالش امنیتی جدایی طلبی به چالشی سیاسی فروکاسته شود و احزاب و جریانهای جدایی طلب علیرغم آزادی فعالیت مسالمت امیز چندان در جلب رای و نظر مردم موفق نباشند. شکست استقلال طلبان در همه پرسی استقلال کبک، نتایج انتخابات ۲۰۱۱ در بلژیک که ناسیونالیست های فلاندر تنها ۳۰ درصد آرا را به خود اختصاص دادند و ناکامی جدایی طلبان کاتالان در بارسلون همه نشانه های آشکاری از موفقیت سیاستهای همگرایانه در فضای ازاد و در پرتو سیاست به رسمیت شناختن تمایزات و تنوعات ملی و هویتی است.
بنابراین بر خلاف تصور کلاسیک که وحدت و همبستگی را در همسانی و یکسانی میدید اینک بیشتر کشورهای دمکراتیک جهان پذیرفتهاند که به رسمیت شناختن تنوع هویتی و تکثر زبانی و احترام به هویتها و فرهنگهای متمایز اقلیت از سوی اکثریت با تقویت حس تعلق و وابستگی به جامعه چند فرهنگی مادر عملاً در خدمت همبستگی و وحدت ملی قرار می گیرد.
در جمع بندی باید مجددا یادآور شد که محروم کردن انسان از آموزش به زبان مادری روند آموزش فرد را دچار اختلال میکند و احساس محرومیتی در انسان میآفریند که تمام هستی او را متاثر میکند. در واقع اگر پذیرفته باشیم که انکار هویت یک ملت/قومیت از رهگذر انکار و نادیده گرفتن زبان متمایزش میسر خواهد شد میپذیریم که سیاست اموزش تک زبانی، تمامیت هویتی یک انسان را به بهانه حفظ تمامیت سرزمینی انکار و قربانی می کند. در مقابل قائل شدن به حق برخورداری از آموزش به زبان مادری در پرتو نظام آموزشی دو یا چند زبانه ضمن اینکه متضمن تامین حقوق شهروندی و حقوق گروهی اقلیتهای ملی/قومی در ایران میباشد با تقویت حس تعلق، به وحدت و همبستگی اختیاری بین ملیتها و قومیتهای ایرانی یاری رسانده و ضمن حفظ زبانهای ملی همچون ذخایر و سرمایههای فرهنگی به غنای فرهنگی کشور نیز میافزاید.
رسمیت شناختن تنوع هویتی و تکثر زبانی و احترام به هویتها و فرهنگهای متمایز اقلیت از سوی اکثریت با تقویت حس تعلق و وابستگی به جامعه چند فرهنگی مادر عملاً در خدمت همبستگی و وحدت ملی قرار می گیرد.