از منظر بسیاری از کارشناسان حوزه ی تربیت نهادهای رسمی آموزشی در هر کشوری مهمترین نقش را در تکوین شخصیتی افراد آن جامعه ایفا می نمایند. مطالعه ی سیستم آموزشی موجود در جمهوری اسلامی ایران و بررسی دروسی که در مدارس این کشور به صورت اجباری تدریس می گردد بیانگر وجود نگاه نژادپرستانه ی مبتنی بر نژادپرستی آریایی می باشد. در نوشتار ذیل به بررسی برخی از نمود نژادپرستی آریایی در دروس تاریخ مقطع راهنمایی در سیستم آموزش و پرورش جمهوری اسلامی خواهیم داشت.
پیش زمینه ی تئوریک
بسیاری از جامعه شناسان تفاوت عصر مدرن و پیشامدرن را در تغییر سیستم آموزشی کشورها می بینند. در سیستم نوینی که پس از انقلاب صنعتی در جوامع مدرن رواج یافت آموزش نسل های جدید از چنبره ی قدرت روحانیون دینی خارج شده و در اختیار مؤسسات آموزشی نوین قرار گرفت. اگر تا دیروز کلیساها، مساجد و سایر نهادهای دینی مسئولیت تربیت نسل جدید را بر عهده داشت در عصر مدرن علوم روز توسط متخصصین این علوم در اختیار افراد جامعه گذارده شد. علم تاریخ نیز بسان دیگر علوم در قامتی نوین شروع به ارائه گردید اما جنبه ی هویت دهی این علم بسی بیشتر از دیگر علوم بود. چونانکه نقل حیات گذشته ی انسان ها نقش بسزایی در تکوین شخصیتی و ذهنی افراد ایفا می کرد. از این منظر آموزش و نگارش تاریخ، مهمترین ابزار در ساختاردهی به هویت جامعه می باشد. چراکه آگاهی ملی مشترک نیز بر پایه ی این هویت شکل می گیرد. از این رو هنگامی که به مطالعه ی چگونگی آموزش تاریخ در یک کشور می پردازیم در واقع چگونگی نگارش و درک مفاهیم تاریخی مورد بررسی قرار می گیرد و ناخودآگاه با مسائل و مشکلات هویتی در آن کشور نیز درگیر می شویم.
کشور ایران که از کشورهای بزرگ خاورمیانه محسوب می شود با دارا بودن 195/648/1 کیلومترمربع هجدهمین کشور وسیع دنیا به شمار می رود. این کشور در شمال شرق با ترکمنستان، در شمال غرب با جمهوری آذربایجان و ارمنستان، در غرب با جمهوری ترکیه و عراق و در شرق نیز با کشورهای افغانستان و پاکستان هم مرز می باشد. نودوهشت درصد جمعیت نزدیک به هفتاد میلیونی ایران را مسلمانان تشکیل داده و مابقی مسیحی، یهودی و زرتشتی می باشد. 89 درصد مسلمانان ایران، شیعه و 9 درصد سنی مذهب می باشد. ساختار قومی کشور بسیار پیچیده می باشد. علیرغم سال ها تصویردهی از ایران بعنوان کشوری با هویت فارسی (پارسیا) بیش از نیمی از جمعیت ایرن کشور را ترکان و دیگر گروه های قومی غیرفارس تشکیل می دهند. در این میان به دلیل عدم اعتماد موجود به آماردهی های رسمی تخمین های گوناگونی در باب آمار گروه های قومی، موجود می باشد. چنان چه جمعیت ترکان کشور که جز گروه های قومی پرجمعیت می باشد در منابع رسمی 16 میلیون و در منابع غیررسمی بیش از 30 میلیون بیان می گردد. اکثریت جمعیت ترکان ایران را ترکان آزربایجان تشکیل می دهند که در استان های آزربایجان شرقی، آزربایجان غربی، اردبیل، زنجان، همدان و تهران و برخی دیگر از استان ها ساکن می باشند. مابقی جمعیت ترکان را قشقایی ها (در استان فارس)، خلج ها (در استان تهران)، سونقورها (در استان کرمانشاه)، خراسانی ها (در استان خراسان)، ترکمن ها (دراستان خراسان و گلستان) تشکیل می دهد.
بررسی کتاب تاریخ مقطع اول راهنمایی
کتاب تاریخ اول راهنمایی شمال 82 صفحه است که قسمتهایی تعظمی از آن به نقشه ها و تصاویر مختلف اختصاص داده شده است. این کتاب به بررسی دوران باستان در ایران تا ورود اسلام می پردازد. آنچه که در نگاه اول حکایت از نگاه نژادپرستانه ی حاکم بر کتاب دارد بررسی تاریخ باستان ایران از زمان ورود آریایی ها به ایران می باشد که مربوط به 2500 سال پیش می باشد. بنا به آثار باستانی فراوانی که در ایران یافته شده است پیش از ورود آریایی ها به ایران در منطقه تمدن های مختلفی بوده است که آثار گرانبهایی از خود به جای گذارده اند عدم بررسی این تمدن ها که دارای جمعیتی فراوان بوده اند و مبدا قرار دادن ورود آریایی ها به ایران به عنوان آغاز تاریخ باستان بیان از نگاهی مغرضانه دارد.
بارزترین نمود نژادپرستانه ی آریایی در کتاب تاریخ مقطع اول راهنمایی که مستند بر دلیل استواری در علم تاریخ و زبانشناسی نمی باشد در صفحات 32 و33 این کتاب مشاهده می گردد. در این صفحات این جملات نگاشته شده است:
“آریایی ها سرزمینی را که وارد آن شده بودند، ایران یعنی سرزمین آریایی ها نامیدند. آن ها شامل سه گروه بزرگ ماد، پارس و پارت بودند.”
جملات فوق الذکر هیچ گونه بنیان قطعی علمی نداشته و از فرضیاتی می باشد که موارد نقض آن بیش از موارد تائید کننده اش می باشد.
رضا بیگدلی در کتاب باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران که از سوی انتشارات مرکز منتشر گشته است در این خصوص چنین می نویسد:
“ایران برای نخستین بار بعنوان کشوری رسمی در سال 1934 توسط رضاشاه در قامت اسم یک دولت مورد استفاده قرار گرفت. تا آن زمان بخصوص در دوره ی قاجاریه اسم رسمی دولت در اسناد رسمی با نام ممالک محروسه قید می شد. ممالک محروسه در مفهوم امروزین آن همان دولت های فدرال می باشد. تغییر نام کشور به ایران در زمان پهلوی به دو دلیل بود. نخست آنکه رضاشاه تحت تاثیر تبلیغات آلمان نازی خواهان کسب یاری آلمان بعنوان کشوری سوم در مقابل روسیه و انگلیس بود و بدین جهت می خواست با این نام گذاری تعلق به یک نژاد بودن با آلمان نازی یعنی نژاد برتر آریایی را اثبات نماید.”
چنانکه سند رسمی این نامگذاری به شرح ذیل می باشد:
“سواد متحدالمال وزارتجلیله امور خارجه
نمره 41749 مورخه 3-10-1313
خاطر مامورین محترم مستحضر است که در غالب السنه اروپائی “ایران” و “ایرانی” را به تقلید مورخین قدیم یونان، Perse-Persia-Persian-Persien-Perser و امثال آن میخوانند و حال آنکه این عناوین به دلایل تاریخی و جغرافیایی و نژادی و غیره که ذیلاً ذکر میشود با مفهوم واقعی کلمات ایران و ایرانی مطابقت ندارد.
اولاً- پارس اطلاق میشد بقسمتی از مملکت معظمی که در ادوار مختلفه تاریخ در تصرف سلاطین ایران بوده ولی در موقعی که یونانیها با ایران ارتباط پیدا کردند مقر پادشاهان ایران در پارس بود. یونانیها ایران را پرس نامیدند و سایر دول اروپا نیز اقتباساً از آنها و با تحریفات مختصری همان اسم را روی ما گذاردند.
ثانیاً- ایران از لحاظ جغرافیایی شامل کلیه فلات وسیعی می گردد که در قرون مختلفه همواره تمام یا قسمت اعظم آن جزو قلمرو سلطنت ایران بوده بنابر این از این جهت نیز ما ذیحق هستیم که کلمه ایران را برای مملکت خود انتخاب نمائیم.
ثالثاً- از نقطه نظر نژادی نیز چون مولد و منشا نژاد آرین در ایران بوده طبیعی است که خود ما نباید از این اسم بی بهره بمانیم خاصه که امروزه درباره ی ممالک معظم دنیا سروصداهائی در اطراف نژاد آرین بلند شده که حاکی از عظمت نژاد و تمدن قدیم ایران است و پاره ای از ملل فخر میکنند که از نژاد آریائی هستند.
رابعاً- نکته دیگری که حائز کمال اهمیت است آنست که هر وقت کلمه پرس گفته و نوشته میشود فوراً خارجیها ضعف و جهل و بدبختی و تزلزل استقلال و هرج و مرج و بی استعدادی مابه سابق ایران را بخاطر میاورند و حال آنکه با تغییر اوضاع مملکت در ظل توجهات اعلیحضرت اقدس شهریاری ارواحنا فداه و ترقیاتی که در سنوات اخیره پیش آمده جای آن دارد که لغت “پرس” که همیشه خاطره اوضاع گذشته را بیاد میآورد متروک و اسم واقعی مملکت یعنی “ایران” معمول گردد.
نظر بجهات و دلائل فوق چندی قبل از طرف سفارت شاهنشاهی در برلن پیشنهاد شد اقداماتی بعمل آید که من بعد همانطوریکه در فارسی کتباً و لفظاً مملکت خودمان را ایران و مردمان آن را ایرانی میگوئیم و مینویسیم در لفظ و کتابت خارجی نیز “ایران” و “ایرانیان” İranian بگوئیم و بنویسیم. این پیشنهاد که کاملاً مورد موافقت وزارت امور خارجه بود با تائید این وزارتخانه در محافل مربوطه مورد دقت واقع شده و محل تصویب مقامات عالیه قرار گرفت و تصمیم گرفته شد از اول فروردین 1314 بموقع اجرا گذاشته شود.”
چنانکه مشاهده می گردد دلیل مبرهنی بر نام گذاری ایران از سوی آریاییها هنگام ورود بدین جغرافیا وجود ندارد و علاوه بر این دلایل بسیاری در نقش آن وجود دارد و حتی به نظر برخی از زبانشناسان ریشه ی کلمه ی ایران دقیقاً مشخص نمی باشد و برگرفته شدن آن از کلمه ی آریا تنها در حد فرضیه می باشد.
مورد متناقض دیگر موجود در این چمله آریایی نامیدن مادها و پارتها بوده اند. تا به اکنون بسیاری از کتب تاریخ که شمار آن ها بسی بیش از تائید کننده گان این تز می باشد پارتها و مادها را غیرآریایی نامیده اند. تنها نگاه مختصر به کتاب های تاریخی که در مورد این دو قوم نگاشته شده نشان می دهد که فرضیه ی آریایی بودن پارتها و مادها فرضیه ی بسیار ضعیفی می باشد.
پس از این مورد ادامه ی کتاب به بررسی حکومت های بر سر کار آمده در ایران می پردازد. نکته ای که در بقیه ی کتاب جلب توجه می نماید بزرگنمایی حکومت هایی که ادعای آریایی نژاد بودن آنها می گردد و هیچ انگاشتی دیگر تمدن هایی که در جغرافیای موسوم به ایران ر اریکه ی قدرت تکیه زده اند می باشد. به بیان دیگر کتاب در تلاش القای این مفهوم است که در هر بازه ی زمانی که آریایی نژادها قدرت را در دست داشتند ایران راه تعالی را در پیش گرفت. حال آنکه بررسی آثار به جامانده از دوران باستان در ایران بیانگر این است که بسیاری از آثار پیشرفت در دوره ی ایلامی ها، هورری ها، قوتتی و لولوبی ها در ایران پدیدار گشت که حتی نامی از این حکومتها به جز حکومت ایلامی در کتاب برده نمی شود. به بیان دیگر کتاب تنها به بررسی حکومتهایی در ایران تا ورود اسلام می پردازد که ذعن آریایی نژاد بودن آنها می رود و تمدنهایی چون هوری، قوتتی، لولوبی، ماننا، اورارتو، ساکاها و دیگر تمدنهایی که آریایی نژاد نمی باشند به باد فراموشی سپرده می شود.
بررسی کتاب تاریخ دوم راهنمایی
کتاب تاریخ دوم راهنمایی نیز شامل 82 صفحه می باشد. تقریباً نصف این کتاب اختصاص به تاریخ اسلام دارد. قسمتهای مربوط به تاریخ ایران از صفحه ی 39 کتاب آغاز می گردد. با نگاهی کلی به کتاب می توان به چند نکته ی مهم اشاره نمود که هدفدار بودن نوشتارها در سیر نژادپرستی سیستماتیک و تلاش برای القای برتری نژادی را نشان می دهد.
نخستین نکته ای که در کتاب جلب توجه می نماید استفاده از کلمه ی ترک بعد از درس نهم و پس از روی کار آمدن سلجوقیان می باشد. بنا به تئوری که طرفداران نژادپرستی آریایی از آن حمایت می کنند ترکهای ایران پس از ورود سلجوقیان به ایران ترک گشته اند که در واقع ترک نبوده و تحت فشار ترک گشته اند.
به عنوان نمونه منوچهر مرتضوی در کتاب زبان دیرین آزربایجان، انتشارات بنیاد افشار، تهران، 1368، صفحات35-36 چنین می نویسد:
“پیش از آمدن اوغوزهای اشغالگر، هویت فارسی که دین اسلام را پذیرفته بود تمثیل گر هویت ایران بود و به اشغال گری ترکانی که با آمدن سلجوقیان آغاز گشته بود نهایتا در سال 1925 پایان داده شد؛ علیرغم این امر، فارس ها در دوره ی هزارساله ی حکومت ترکان همچنان صاحبان اصلی این کشور باقی مانده بودند. بویژه با توان تاثیرگذاری در فرهنگ، تجارت و بوروکراسی، هویت خویش را محافظه نموده بودند؛ به گونه ای که زبان و فرهنگ فارسی در مقابل فرهنگ ترکان با برتری قابل توجهی به حیات خویش ادامه داده بود. در این میان ترکان ساکن در ایران بخصوص ترکان آذری که هفتاد درصد جمعیت ترکان ایران را تشکیل می دهند ریشه ی ترکی نداشته و با جبر اشغالگران ترک-مغول ترکیزه شده اند. هویت فارسی در این منطقه یگانه تمثیل گر هویت ایرانی است. در ارتباط با این موضوع، ترکان آذری در دیرباز به زبان آذری که از خانواده ی زبان های ایرانی می باشد سخن می گفتند.”
این کتاب نیز به صورتی زیرکانه از این تز حمایت می کند. یعنی علیرغم اینکه پیش از سلجوقیان تُرک ها در ایران ساکن بوده اند این کتاب از آنها به عنوان ایرانی یاد می کند و کلمه ی ترک پس از درس نهم یعنی حکومت سلجوقیان به کار برده می شود. حال آنکه منابع مختلف بسیاری حضور ترکان در آذربایجان را پیش از حضور سلجوقیان تایید می کند.
به عنوان مثال محمد عوفی در ذکر خلافت عمربن عبدالعزیز که از سال 99 تا 101 ادامه داشته است یعنی هفتصد سال پیش از ورود سلجوقیان به آذربایجان از قیام بیست هزار ترک آذربایجان در ایران خبر داده است:
“در عهد او آمد که بست هزار سوار به آذرآبادگان برون آمدست و روی به خرابی بلاد نهاده. امیرالمومنین عمر ابن عبدالعزیز، عمرو حاتم ربیعی را فرمو که چهار هزار مرد و با آن ترکان حرب کن.” (نگاه کنید به تاریخ باستان آذربایجان، رحیم رئیس نیا، صفحه ی 903)
دومین نکته ای که در کتاب تاریخ دوم راهنمایی جلب توجه می کند اطلاق واژگانی چون بی رحم، جنگجو و وحشی به قبایل ترک می باشد. اما جهت فرار از این واقعیت که بسیاری از دستاوردهای تمدن بشری و حتی تمدن فارسی در ایران در زمان حکومت ترکان در ایران به منصه ی ظهور رسیده است و افرادی چون ابو علی سینا در این دوران پرورانده شدند و حتی فردوسی کتاب مشهور شاهنامه ی خود را در زمان زمانداری سلطان محمود غزنوی نگاشته شده است به برجسته کردن نقش وزیران ایرانی می پردازند. چونانکه این اقوام وحشی توسط وزیران ایران رام گشته اند.
بررسی کتاب تاریخ سوم راهنمایی
کتاب تاریخ سوم راهنمایی شامل صد صفحه می باشد که نگاهی گذرا به تاریخ ایران از زمان صفویان تا به امروز داشته است. نکته ی بارزی که در این کتاب به چشم می خورد جهت دهی هدفدار به سلسله هایی مانند صفویان و پادشاهی نادر می باشد. صفویان و حکومت نادرشاه هردو حکومتهایی ترکی بودند. زبان ترکی در زمان شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفویه زبان رسمی در ایران شد، شاه اسماعیل صاحب دیوان شعری به زبان ترکی می باشد و در زمان نادر شاه فرامین دولتی و کتیبه ها به زبان ترکی نگاشته شد. اما در این کتاب تنها نقش شاه عباس صفوی که پایتخت را از تبریز به اصفهان منتقل کرد و برخلاف پدران ترک خویش که علوی مذهب بوده اند مذهب شیعه را قبول و ترویج داد برجسته شده است. در خصوص صفویان همواره تاریخ نگاری ایران در پارادوکس به سر برده است. صفویان از یک سو به دلیل برپایی دگرباره ی دولتی مرکزی در ایران از سوی تاریخ نگاران ایرانی مورد تحسین قرار می گیرند و از سوی دیگر به دلیل رسمی نمودن زبان ترکی، خاندانی منفور نمایانده می شوند. تاریخ نگاران از شاه اسماعیلی که تبریز را پایتخت خویش برگزیده، ترکی را زبان رسمی ایران قرار داده و صاحب دیوان شعری به زبان ترکی می باشد چهره ای منفی به تصویر کشیده و در مقابل از شاه عباسی که پایتخت را به اصفهان منتقل نمود، در توسعه ی زبان فارسی کوشید و با یاری رساندن به ارامنه رابطه ی نیکویی با آنان برقرار کرد بعنوان چهره ای مثبت یاد می کنند. در خصوص نادرشاه نیز حق مطلب هیچ گاه ادا نگردیده است حال آنکه هم اکنون نیز پشتوانه ی مالی پول ایران غنیمتهایی است که نادرشاه افشار با خود از جنگ هندوستان به ارمغان آورده است.
خاندانی که بیش از دیگر خاندانان ترک مورد غضب تاریخ نگاران ایران واقع گشته است؛ خاندان ترک قاجار می-باشد. ایران تا سال 1920 میلادی نزدیک به 150 سال از سوی قاجارها اداره گشته است. ایشان علیرغم تشویق زبان فارسی، در دربار خویش به ترکی سخن می گفتند. ولیعهدها نیز در تبریز بزرگ می شدند. تمامی شاهان قاجار دوران جوانی خویش را در تبریز به سر برده و این امر مهمترین فاکتور در رشد و نموشان با فرهنگ ترکی بود. مؤسس سلسله ی قاجاریه آقامحمدخان به دلیل قتل حاکم فارس، کریم خان زند شخصیتی منفی در تاریخ ایران به تصویر کشیده می شود. شاهان قاجار افرادی بی استعداد و بیگانه به تصویر کشیده می شوند. قاجارها در زمانه ی رشد ملی گرایی ایرانی و با فشار انگلستان مجبور به تحویل حکومت به رضاشاه شدند. حال آنکه بیشتر دستاوردهای مدرنیته همچون ارتش منظم و کارخانجات صنعتی در زمان قاجاریان وارد ایران شد.
قاعده ای عمومی در بررسی تاریخ وجود دارد مبنی بر اینکه هر عصر و هر دوره ی زمانی را با توجه به شرایط حاکم بر آن دوره و عصر مورد ارزشیابی قرار می دهند و جهت پایبندی به صداقت علمی از دخالت دادن احساسات ایدئولوژیکی در برهه ی مورد بررسی اجتناب می کنند. ولی تاریخ نگاران ایران در بررسی معاهده های صورت گرفته در زمان قاجاریه این اصل را به کناری می نهند و چونان به قضاوت می نشینند که گویی قاجاریه خودخواسته و بدون هیچ مقاومتی حاضر به دادن امتیازات گوناگون به خارجیان گشت. حال آنکه همین تاریخنگاران وقتی به بررسی امتیازهای داده شده از سوی پهلوی ها یا دیگر حکومتهای فارسی می پردازند هزاران توجیه در تبرئه ی این حکومت بر زبان می آورند.
نگاه نژادپرستانه ی حاکم بر مطالب این کتاب درسی پس از دوره ی قاجاریه چرخشی عمیق به سوی برتری گرایی مذهبی پیدا می کند. این کتاب با فراموش نمودن بسیاری از حوادث تاریخی به خصوص در تاریخ معاصر ایران تمامی علت معلول های تاریخ شکل گرفته در بستر جامعه ی ایران را به شیعی گری ربط می دهد و علیرغم این موضوع باز شاهد نگاه نژادپرستانه در فحوای کتاب نسبت به ترکان بدین صورت هستیم که در تمامی بخش هایی که به صورت تیترهای کلی در کتاب مورد بررسی قرار گرفته اند خبری از آذربایجان و ترکان ایران نیست و حوادث در محور تهران-قم جریان می یابد. حال آنکه به اذعان بسیاری از تحلیل گران اگر پشتیبانی ترکها در انقلاب های معاصر در ایران نبود چه بسا تاریخ ایران طور دیگری رقم می خورد.
نتیجه گیری
تاریخ نگاری موجود در کتاب های تاریخ مقطع راهنمایی در ایران با تاکید بر عنصر آریایی و فارسی تاریخ نگاری سیاسی با هدف انکار ترکان و دیگر نژادهای غیرفارسی و آریایی در ایران می باشددر این میان این کتاب ها در قبال حکومت هزار ساله ی ترک ها در ایران سیاست انکار را در پیش گرفته و به صورتی غرض ورزانه در القای مواردی تنها در راستای منافع جمهوری اسلامی ایران برآمده اند. چنانکه می توان ادعا کرد که دروس مربوط به تاریخ دوره ی راهنمایی ترکان قومی ابتدایی، بیگانه و بی فرهنگ نشان داده می شوند. از یک سو، زبان ترکی و فرهنگ ترکی به گونه ای تحقیرآمیز نمایانده می شود و از سوی دیگر به گونه ای عیان، ترکان فارس هایی ترکیزه شده نشان داده می شوند.
سازمان مبارزه با نژادپرستی و افترا