عرب ستیزی در ایران؛ قوم مدارانه یا بازتاب نژادپرستی فرهنگی؟، شاهد علوی طی مقاله ای به این مسئله پرداخته است.
رفتار و ادبیات توهین آمیزی که متضمن تحقیر “دیگری” باشد در ایران معاصر بیسابقه نیست. هم در ادبیات مکتوب و شفاهی و هم در رفتارهای اجتماعی میتوانیم ردی محسوس از دیگر ستیزی هویتی و خود بزرگ بینی فرهنگی ببینیم. اما همچون بسیاری از حوزههای دیگر، در این حوزه نیز تاکنون مطالعه مستقلی که نشان دهد این دیگرستیزی تا چه میزان در میان ایرانیان رواج دارد، انجام نشده است.
لذا آنچه اینجا گفته میشود نه ادعایی برای نژاد پرست نشان دادن “ایرانیان”، که تحلیل آن دسته از ادبیات و رفتارهای دیگرستیزانهای است که ما یا در چارچوب فرمهایی عادی از تبعیض همچون نادیده گرفتن، تمسخر کردن و متفاوت رفتار کردن یا در قالب رفتارهای آشکارا نژادپرستانه، به طور روزانه در فضاهای عمومی و جمعهای خصوصی در ایران و شبکهها و رسانههای اجتماعی مجازی فارسی زبان میبینیم.
___________________________________________________
اما این رفتارهای دیگرستیزانه که مردم عرب، مردم افغانستان، یهودیان، سنی ها، بهائیان و گاهی ترکها، کردها و بلوچها را در پیوند با هویت قومی آنها، شامل میشود نژادپرستانه هستند یا قوم مدارانه؟ به نظر میرسد که اگرچه ما در ایران شاهد رفتار و ادبیات قوم مدارانه ( Ethnocentric) و غلبه ساخت قوم مدارانه در قدرت و سیاست هستیم و لذا بسیاری از رفتارهای دیگرستیزانه در واقع، بازتاب قوممداری فارس محور است، اما عرب ستیزی و افغان ستیزی را باید ذیل رفتارهای نژادپرستانه تحلیل کرد.
___________________________________________________
اما این رفتارهای دیگرستیزانه که مردم عرب، مردم افغانستان، یهودیان، سنی ها، بهائیان و گاهی ترکها، کردها و بلوچها را در پیوند با هویت قومی (اتنیکی) آنها، شامل میشود نژادپرستانه هستند یا قوم مدارانه؟ به نظر میرسد که اگرچه ما در ایران شاهد رفتار و ادبیات قوم مدارانه ( Ethnocentric) و غلبه ساخت قوم مدارانه در قدرت و سیاست هستیم و لذا بسیاری از رفتارهای دیگرستیزانه در واقع، بازتاب قوممداری فارس محور است، اما عرب ستیزی و افغان ستیزی را باید ذیل رفتارهای نژادپرستانه تحلیل کرد.
نژاد پرستی
نژادپرستی در معنای کلاسیک آن، مبتنی بر فرض نابرابری جنس بشر از لحاظ بیولوژیک است و نتیجه آن، نسبت دادن پیشرفت یا عقب ماندهگی ملتها به خصوصیات ژنتیکی غیر قابل تغییر است. تمایزی که از رهگذر این نگاه نژادی جعل میشود، در مناسبات قدرت و روابط اجتماعی بین طرفین بازتاب مییابد و یکی را در جایگاه فرداست و دیگری را در جایگاه فرودست مینشاند. اما از دهه ٥٠ میلادی قرن پیش، در پرتو مطالعات مردم شناسی و تحقیقات زیست شناسی، هم در این تمایزات بیولوژیک و نظریاتی که بر مبنای آن شکل گرفته بود تردید ایجاد شد و به تدریج مفهوم نژاد و تفاوتهای بیولوژیک گروههای بشری در جهان علم بیاعتبار شد.
اما بیاعتبار شدن مفهوم نژاد در جهان معاصر، به انگارهها و علایق نژادپرستانه پایان نداد و رفتارهای تبعیض آمیز مبتنی بر کلیشههای برخاسته از باورهای نژادی همچنان در کشورهای مختلف مشاهده میشود. مساله اساسی این است که مردم بسیاری در جهان هنوز به وجود نژادها و برتری ژنتیکی نژادی که خود را به آن متعلق میدانند، باور دارند.
همین امر موجب شد که علیرغم تمایل گروهای افراطی دست راستی برای حذف مفهوم “نژادپرستی” و نسبت دادن رفتارهای نژادپرستانه به طبیعتِ بازی سیاسی و تنوعات موجود در گروههای اجتماعی، برخی اندیشمندان به اهمیت بازتعریف این مفهوم در دنیای معاصر تاکید کرده و صورت بندی جدیدی از مولفههای رفتار نژادپرستانه ارائه دهند.
امروزه، علایق نژادپرستانه، همه انواع برچسبهای کلیشهای (Stereotype) را شامل میشود که گروهبندیهای مختلف غیر بیولوژیک همچون گروههای دینی/مذهبی/زبانی/قومی و فرهنگی را هدف میگیرد. به این ترتیب در تعریف جدید، “نژاد” در ترم “نژادپرستی” بر اساس گزارههای غیر بیولوژیکی و از منظر سیاسی و اجتماعی تعریف میشود.
یکی از بحث های جدید در این حوزه، “نژادپرستی فرهنگی”است. در این چارچوب؛ اندیشه، جریان و یا فردی به نژادپرستی فرهنگی متهم میشود که با نسبت دادن کلیشههای مثبت به گروه قومی/فرهنگی خود و کلیشههای منفی به دیگر گروههای قومی/فرهنگی، به همان تقسیم بندی کلاسیک نژادپرستی یعنی گروههای برتر و پستتر دامن میزند.
برای مثال، اکنون مسلمان ستیزی را جزیی از نژادپرستی فرهنگی میدانند. نژادپرستیِ مسلمان ستیز با ارئه تصویری کلیشهای از مسلمانان و تقلیل همه تنوعات درونی دنیای مسلمانان به کلیشههایی که تصویری سیاه از مسلمانان به دست میدهد، به ستیز هویتی با مسلمانان مشروعیت فرهنگی میدهد.
قوممداری
قوممداری، قضاوت کردن درباره فرهنگهای دیگر و زبان، رفتار، رسوم و مذهب گروههای دیگر صرفا بر اساس ارزشها و استانداردهای فرهنگ خودی است. قوممداری ممکن است صریح و علنی باشد یا به شیوهای ظریف و یا نامحسوس جلوهگر شود. قوممداری ناخودآگاه را برخی به عنوان تمایلی طبیعی در روان انسان در نظر میگیرند.
متخصصان، چهار شاخص اصلی قوممداری را چنین برمیشمارند:
الف- باور راسخ به برتری میراث فرهنگی خود بر میراث فرهنگی همه گروههای دیگر. ب- باور به حقیر بودن میراث فرهنگی همه گروههای دیگری که میکوشند میراث فرهنگی خود را حفظ کنند. ج- توسل به قدرت و موسسات رسمی همچون آموزش و پرورش برای تحمیل استانداردهای خودی. د- حجاب نامرئی بین جهان خودی و دیگری کشیدن و از دست دادن قدرت دیدن واقعیت.
میدانیم که فارغ از وجود حدی از قوممداری در همه فرهنگها، ترکیب قوممداری با تفکرات کلیشهای و غیرخودیها را نامتمدن دانستن و یا از نظر اخلاقی خوار شمردن، از نتایج نگاه نژادپرستانه نیز به شمار میرود. اما فارغ از اینکه قوممداری و نژادپرستی همپوشانی زیادی با هم دارند، این دو مفهوم تفاوتهای ظریفی با هم دارند که آنها را از یکدیگر متمایز میسازد.
تمایزات
نژادپرستی رفتار و کنشی آگاهانه است. احساسات فرد نژادپرست درباره خودش، چنان آسیبپذیر شده است که احساس میکند تنها از رهگذر بدنام کردن “دیگری” است که میتواند “ارزشهای راستین و خاص” خود را برجسته کند. این دیگری کسی است که به تصور فرد نژادپرست به لحاظ ظاهری یا خصوصیات فرهنگی و ارزشی از او، “بالذات و لایتغیر” متفاوت است.
اما قوممداری کنشی ناخودآگاه است. قوممداری در بسیاری از موارد میل ناخودآگاه به اصالت فرهنگ تک قومی است که تعاملان بین قومی آن را به خطر میاندازند. به این ترتیب شاید بتوان گفت قوممداری عمدتا از عوارض تبادلات فرهنگی است و این آشنایی و تعامل با فرهنگ متفاوت است که فرد را به مقایسه و یافتن “برتریهای” خویش و “خواریهای” دیگری میکشاند.
در نگاه قوممدار؛ افراد متعلق به قوم فرودست همیشه این شانس را دارند که زبان و معیارهای قوم فرادست را بیاموزند و به هیات مرکز درآیند. اما از نگاه نژادپرستانه، چه نژادپرستی قومی و چه فرهنگی، اعضای “نژاد پست” پیوندی غیر قابل تغییرو اصلاح ناپذیر با فرهنگ و نژاد فروتر دارند.
نژادپرستی عرب ستیز
در نگاه نژادپرستانه، فرهنگ که عامل اصلی تعیین سرنوشت همه گروههای مردمی دانسته میشود، محتوای معین غیر قابل تغییری دارد و افراد متعلق به فرهنگهای مختلف شانس چندانی برای تغییر آن ندارند. در این چارچوب، فرهنگ ایرانی/آریایی واجد خصوصیات ارزشمندی است که در طول قرنها ثابت مانده است و از آن طرف عربها (بدون هیچ تمایزی) واجد فرهنگ بدوی هستند که گذر زمان و مدنیت و تمدن معاصر موجب “ترقیاش” نشده است.
________________________________________
نگاه به کردها و بلوچها و ترکها در ایران را باید ذیل قوممداری تبین کرد. اعضای این گروهها اگر روایت خاص قوم مرکز از ایرانی بودن را پذیرفته باشند و به مشروعیت انحصاری زبان مسلط گردن نهاده و آن را درونی سازند و ترجیحا بدون لهجه به آن تکلم کنند، به هیات یکی از اعضای قوم برگزیده در میآیند و نگاه تحقیر آمیز دیگر نه آنها، که هویتی را هدف میگیرد که پیشتر به آن تعلق داشتهاند.
_________________________________________
در این نگاه، “اعراب” و “افغانی” در هر جایگاهی که باشند و هرچقدر هم بتوانند ویژگیهای فرهنگی مطلوب یک “نژادپرستِ ایرانی” را کسب کنند، همچنان “عربِ فلان” و “افغانیِ بهمان” باقی میمانند. نگاه دیگرستیز به عربها و افغانستانیها در ایران، نگاهی نژادپرستانه است چون آنها از منظر این نگاه، هیچ شانسی برای “تغییر” و “متمدن شدن” ندارند.
اما نگاه به کردها و بلوچها و ترکها در ایران را باید ذیل قوممداری تبین کرد. اعضای این گروهها اگر روایت خاص قوم مرکز از ایرانی بودن را پذیرفته باشند و به مشروعیت انحصاری زبان مسلط گردن نهاده و آن را درونی سازند و ترجیحا بدون لهجه به آن تکلم کنند، به هیات یکی از اعضای قوم برگزیده در میآیند و نگاه تحقیر آمیز دیگر نه آنها، که هویتی را هدف میگیرد که پیشتر به آن تعلق داشتهاند.
اقلیتهای دینی و مذهبی نیز با پذیرش دین و مذهب مسلط به آسانی خودی میشوند. یعنی برای اعضای این گروهها که در معرض نگاه قوممدارانه هستند، امکان رسیدن به جایگاه “قوم برتر” از رهگذر انکار و طرد ممیزههای هویت اولیه اتنیکی و مذهبی وجود دارد.
اما چنانکه اشاره شد، عربها و افغان ها چنین امکانی ندارند و به این ترتیب میتوان عرب ستیزی در ایران را نژادپرستانه ارزیابی کرد. این نژادپرستی برای آنهایی که هنوز به مفهوم نژاد باور دارند، ژنتیکی و برای سایرین، فرهنگی است.
نژادپرستی که جدای از تاثیرات مخربی که بر روابط سیاسی و اجتماعی ایران و ایرانیان با دنیای عرب و مردم عرب میگذارد به طور مشخص و مستقیم متضمن تحقیر ایرانیان عرب نیز هست و فارغ از بعد اخلاقی و انسانی مساله، قاعدتا پیامدهای سیاسی خاصی خود را برای ایران در بر دارد.
منبع: بخش فارسی بی بی سی
وقتی وارد مقوله نژادپرستی می شویم باید ایده روشن و شفافی از چندین ترمینولوژی که با هم مرتبط هستند داشته باشیم: نژاد، قومیت، کاتگوری های هویتی، ساخته شدگی اجتماعی، گفتمان و ساختارهای گفتمانی/ زبانی.
نژاد به طور کلی بر اساس خصوصیت های فیزیولوژیکی و بیولوژیکی انسان ها و گروه ها تعریف می شود، مثل شکل بدن، سایز و اندازه جمجمه، رنگ پوست و مو، مدل چشم و عناصری از این قبیل. اما قومیت در رابطه با خصوصیات و ویژگی های فرهنگی تعریف می شود مثل زبان، مذهب، عادات و سنن و رفتارهای فردی و اجتماعی.
تعریفی که در گذشته از نژاد بر اساس عناصر فیزیولوژیکی و بیولوژیکی ـ ژنوتیپی و فنوتیپی ـ به دست آمده بود حدوداً از 1950 زیر ذره بین نقادانه دانشمندان علوم اجتماعی و علوم بیولوژیک قرار گرفته است؛ به طوری که اکثریت مطلق نظریه های جوهرگرایانه که حول مسئله “نژاد ژنتیک” شکل گرفته بودند، اهمیت خودشان را از دست داده اند. در عوض، اهمیت به نگرشی داده شده است که نژاد را از منظری سیاسی ـ اجتماعی تعریف می کند. وقتی به دقت مطالعه می کنیم می بینیم که برای جوامع بشری تنها یک نژاد وجود دارد و آن هم نژاد انسانی است. البته از لحاظ ژنتیکی در میان تمام گروه های انسانی تنوعات و متغیرهایی وجود دارند ولی این متغیرها به اندازه ای نیستند که ما بتوانیم هویت گروه های انسانی مختلف را بر اساس ساختار و ماهیت ژنتیکی آنها تعریف کنیم. مثلا نمی توان گفت گروه آریایی ژنهایشان با گروه ترک، عرب و غیره متفاوت است چرا که این کاتگوریهای هویتی در واقع مقولات زبانی ـ گفتمانی هستند که در بطن زبان و بر اساس روابط قدرت در جامعه ساخته می شوند و هیچ ربطی به ذات بیولوژیک و ماهیت ژنتیک ندارند. بنابرین “نژاد”ی که هم اکنون در مجامع علمی مد نظر است در واقع از منظر سیاسی و اجتماعی کاربرد دارد و فاقد هرگونه بار ژنتیک/بیولوژیک است.
علت اینکه “نژاد” به عنوان یک ترم جامعه شناختی امروزه در علوم اجتماعی و به طور کلی در مجامع علمی کاربرد دارد این است که بیش از پانصد سال است که “نژاد” به عنوان یکی از طبقه بندی های هویتی در جوامع انسانی جایش را باز و محکم کرده است، بدین معنی که افراد در جوامع خود، انسان ها را بر اساس نژاد تقسیم کرده اند ـ و می کنند ـ با اینکه “نژاد علمی” واقعا وجود خارجی ندارد. اینگونه طبقه بندی های نژادی به پدیده ویرانگر “نژادپرستی” دامن زده اند و تا زمانی که نژادپرستی وجود دارد؛ کاتگوری نژاد/ قومیت نیز وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر، انسان ها در جوامعی که زندگی می کنند بر اساس طبقه بندی های نژادی، متضرر و یا فایده مند می شوند و به همین دلیل کاتگوری نژاد هم در مجامع علمی پابرجا مانده است و در جامعه شناسی هم به عنوان یکی از متغیرهای اساسی ـ در کنار جنسیت و طبقه اجتماعی ـ استفاده می شود.
پس از اینکه ثابت شد که “نژاد علمی” یا Scientific Race از نظر بیولوژیکی و ژنتیک وجود ندارد، گروه های مسلط در جوامعی مثل آمریکا سریعاً دست به کار شدند و فتوا دادند که از این به بعد نباید کلمه “نژاد” را به کار برد ولی گروه هایی که همیشه زیر ضربه نژادپرستانه جریانات حاکم بودند به این مسئله اعتراض کردند. مثلا پرفسور کرنل وست در سال 1994 در کتاب “Race Matters” (نژاد مهم است) نوشت که نژاد هنوز هم مهم است و به اهمیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مقوله نژاد تأکید کرد. پس می بینیم که امروزه در جوامع غربی نژاد از نظر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جامعه شناسانه مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد نه از منظر بیولوژیک و ژنتیک.
اصغرزاده سخنرانی خود را با تعریف “نژادپرستی” ادامه داد و افزود:
نژادپرستی پدیده ای است سیال و مدام در حال تغییر که انسانها را به گروه های برتر و پست تر تقسیم می کند و متناسب با این تقسیم بندی برای آنها شأن و منزلت اجتماعی قائل می شود. راسیسم معاصر بر اساس تبعیض علیه یک و یا چند مشخصه “هویت نژادی” (رنگ پوست، شکل و شمایل بدن و غیره) و یا “هویت قومی” (زبان، فرهنگ، تاریخ و غیره) حاصل می شود و ذاتش را در رفتارهای گروهی، فردی، فرهنگی، مؤسسه ای و دولتی نشان می دهد. گروه هایی که در قدرت هستند و به مکانیزم های گفتمان دسترسی دارند با توسل به شیوه های نژادپرستانه موقعیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی ـ زبانی خود را تقویت می کنند. بنابراین، نژادپرستی در تعریف نوین آن فقط به تفاوت رنگ پوست محدود نمی شود، بلکه تحقیر زبان، لهجه، فرهنگ، مذهب، عادات و سنن و غیره را هم دربر می گیرد. به همین دلیل در بررسی نابرابری های اجتماعی نژادپرستی و اعمال نژادپرستانه نقش مهمی ایفا می کنند و به همین دلیل نیز تمام دانشگاه های معتبر دنیا بودجه و امکانات کافی برای تجزیه و تحلیل شیوه ها و عملکردهای مختلف نژادپرستانه اختصاص می دهند.
به لحاظ اینکه نژادپرستی پدیده ای کاملا مرکب و پیچیده است، مجامع علمی این پدیده را به اشکال و کاتگوری های مختلف طبقه بندی کرده اند تا مطالعه و تجزیه و تحلیل آن آسان تر شود. چند شکل متنوع نژادپرستی که در جامعه ایران نیز به شدت متداول هستند از این قرارند:
1- نژادپرستی بیولوژیک
این نوع راسیسم انسان ها را بر اساس به اصطلاح “ساختارهای ژنتیک” و “ماهیت بیولوژیک” به گروه های برتر و پست تر تقسیم می کند. گفتمان ایدئولوژیک این گونه راسیسم را در اوایل قرن 16 میلادی در اروپا بنا نهادند و با تکیه بر آن در پروسه های مختلف تاریخی استعمار انسان ها و جوامع غیراروپایی و حتی عمل شنیع برده داری را توجیه کردند. این نوع نژادپرستی در آلمان هیتلری به اوج خود رسید. در آن زمان هیتلر از دیسکورسی که گروهی از مستشرقین، بیولوژیست ها، دانشمندان و انسان شناسان در مورد نژادهای مختلف مطرح کرده بودند استفاده کرد و مقوله پوچ و واهی “نژاد برتر آریایی” را عنوان کرد و گفت که نژاد آلمان و نژاد سفید شمال، نژاد برتر هستند و نباید با نژادهای دیگر تلفیق شوند. همه این افکار و اعمال ضد انسانی به فاجعه هولوکاست و قتل عام میلیون ها یهودی و انسان های دیگر انجامید.
اصغرزاده با اشاره به احیای راسیسم بیولوژیک در مجامع علمی ایران بویژه در ماه های اخیر، گفت:
علیرغم اینکه بحث نژادپرستی بیولوژیک از 1950 در سطح دنیا در حال عقب نشینی بوده است؛ ما در ایران شاهد ظهور مجدد این نوع نژادپرستی هستیم. برای مثال، اخیرا شاهد انتشار مقالات و نظرات بعضی محققان و بیولوژیست های ایرانی بوده ایم که ظاهرا در رابطه با ریشه های قومی/ اتنیکی/ نژادی مردم ترک آذربایجان تحقیقات ژنتیک انجام داده اند. یکی از پیشتازان این عرصه، فردی است به نام دكتر مازیار اشرفیان بناب که گویا در رابطه با “مطالعه ژنتیكی اقوام ایرانی و بررسی ارتباطات تاریخی و ژنتیكی تمام اقوام ساكن در فلات ایران” مشغول تحقیقات می باشد. طبق تحقیقات علمی این جناب، “نزدیكی ژنتیكی بین اقوام ساكن در فلات ایران و از سوی دیگر خاص بودن این محتوی ژنتیكی در فلات ایران به قدری ملموس و غیر قابل انكار است كه حتی به كار بردن كلمه اقوام را در مورد جمعیت های ساكن در فلات ایران با شك و تردید روبرو می كند. به این معنی كه آنچه باعث تمایز ژنتیكی گروههای انسانی می شود تا بتوان آنها را به صورت اقوام تمایز یافته در زمان و مكانی خاص تصور كرد ابدا در محتوای ژنتیكی ایرانیان اعم از فارس و آذری و لر و بلوچ و تركمن و … دیده نمی شود”.
علاوه بر تحقیقات ژنتیکی دكتر مازیار اشرفیان بناب، محققان دیگری نیز اخیرا مقاله ای در یکی از ژورنال های مرتبط با علوم پزشکی دانشگاه تهران چاپ کرده اند تا بدان وسیله “نحوه تحمیل زبان ترکی بر مناطق آذربایجان” را ثابت کنند.
دانشجویان مبتدی علوم اجتماعی که با الفبای نظریه های راسیستی، بویژه از نوع علمی اش، آشنایی دارند نیک می دانند که سالهاست طشت رسوایی راسیسم ژنتیک از بام جهان برافتاده است. طنز حیرت آور کار آنجاست که دانشمندان علوم بیولوژیک و پزشکی ما به چنین بدیهیاتی واقف نیستند که مقولاتی مانند ملت، قوم، فرهنگ، نژاد/ اتنیسیتی، و نیز القابی مانند آریا، ترک، فارس، آذری و غیره، مقولاتی زبانی ـ گفتمانی هستند که در حوزه های علوم اجتماعی و سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند؛ نه در حوزه علم بیولوژی! پیشتر، مکاتبی همچون سوسیال داروینیسم، سوسیو ـ بیولوژی و اوژنسیسم دست درازی هایی در مقولات جامعه شناختی کرده بودند که به دلیل ایدئولوژی های افراطی نژادپرستانه شان سالهاست که از حوزه های علوم اجتماعی رخت بربسته اند.
بیولوژیست های محترم ما باید بدانند که وقتی یک روضه خوان از ده کوره ای در دامنه های سهند بلند می شود و می رود در میدان مرکزی شهر باکو به زبان ترکی آذری برای مردم آنجا مرثیه اهل بیت می خواند، وقتی خواننده و شنونده زبان همدیگر را می فهمند و فرهنگ همدیگر را درک می کنند، همین حادثه مدرک و سندی است مستحکم دال بر اشتراکات عمیق تاریخی، زبانی، فرهنگی و قومی در میان مردمان دو سوی ارس. در واقع، از نقطه نظر جامعه شناسانه و انسان شناسانه، مثال روضه خوان ما هزاران مرتبه دقیق تر و علمی تر از آزمایش های ژنتیک و کروموزومی جناب دكتر مازیار اشرفیان بناب و شرکاء به وجود اشتراکات قومی/ فرهنگی مردمان دو سوی ارس شهادت می دهد. تحقیقاتی که بر اساس متدولوژی های تقلیل گرایانه ناسیونالیستی و ایدئولوژی های نژادپرستانه صورت می گیرند، در عصر انفجار اطلاعاتی و تکنولوژی رسانه های اینترنتی راه به جایی نخواهند برد.
2 ـ نژادپرستی سیستمیک
این نسخه ی راسیسم از طریق ارگان های دولتی و نهادهای گروه حاکم مثل ارتش، آموزش و پرورش، رسانه ها و ادبیات رسمی و غیررسمی اعمال می شود. مثال زنده ی آن سیاست های رژیم ایران است که زبان 70 درصد از مردمان ساکن ایران را در امر آموزش، نهادها، مطبوعات و ادبیات رسمی کشور قدغن کرده است. نمونه دیگر آن ریشه کن کردن مردم بومی عرب توسط سیاست های دولت در منطقه الاهواز است. در مجموع، راسیسم سیستمیک و یا سیستماتیک ویرانگرترین و مرگبارترین نوع راسیسم است. در نامگذاری این نوع راسیسم، میشل فوکو اصطلاح “نژادپرستی دولتی” را نیز به کار برده است.
3 ـ نژادپرستی فرهنگی
نژادپرستی فرهنگی از طریق نگرش های فرهنگی و برخوردها، عقاید و رفتارهای مستتر در فرهنگ یک جامعه خود را اعمال می کند. مثل شعار: “هنر نزد ایرانیان است و بس”. البته اگر کسی هنر را در قوم خود می بیند هیچ اشکالی ندارد ولی زمانی که آن را فقط به قوم خود اختصاص می دهد در واقع غیرایرانیان را بی هنر می خواند یا می داند که این همان نژادپرستی فرهنگی است، چرا که “دگرسازی” می کند و انسان ها را به گروه های برتر و پست تر (بافرهنگ ـ بی فرهنگ، باتمدن ـ بی تمدن، باهنر ـ بی هنر) تقسیم می کند. نمونه های دیگر آن، جوک های نژادپرستانه رایج علیه ترک ها، عرب ها، لرها و دیگران در ایران و جامعه ایرانیان خارج کشور است. متأسفانه این مسئله حتی به میادین ورزشی هم کشیده است که نمونه های آن را در بازی های فوتبال بین باشگاه های تبریز و تهران یا دیگر مناطق فارس نشین ایران دیده ایم. هزاران تماشاچی در مسابقه فوتبال همصدا فریاد می زنند: “ترک خر”. این نمونه بارز راسیسم فرهنگی است که در فرهنگ حاکم بر جامعه ایران نهادینه شده است، عملی که مثل آن حتی در زیر رژیم نژادپرست آپارتاید در آفریقای جنوبی نیز دیده نشده بود.
اخیراً در جوامع غربی در حوزه مبارزات ضد نژادپرستی مقوله ای مطرح شده است به نام اسلاموفوبیا (اسلام ستیزی)، که این مقوله هم مانند آنتی سمیتیسم (یهودی ستیزی) شاخه ای از نژادپرستی فرهنگی است. نژادپرستان اسلام ستیز، میلیون ها انسان را به خاطر تعلقات دینی شان تحقیر کرده و دستشان را از رسیدن به منابع اقتصادی، امکانات شغلی و تحصیلی کوتاه می کنند. البته انسان ها آزاد هستند که عملکرد گروه های اسلامی، فاندمنتالیسم یا نگرش های اسلام و ادیان دیگر را نقد کنند ولی درست نیست میلیون ها انسان را به خاطر باورهای دینی شان تحقیر کنند و یا مورد ظلم و تبعیض قرار دهند. برای جلوگیری از این رفتارهای ضد بشری و ممانعت از تبدیل آنها به نورم اجتماعی، ما موظفیم هر روز و به طور مداوم در مقابل اینگونه راسیسم بایستیم و علیه آن مبارزه کنیم.
4 ـ نژادپرستی زبانی
این نوع نژادپرستی از طریق تحمیل زبان خود به دیگران و نیز از طریق منع و تحقیر زبان دیگران اعمال می شود. بزرگترین بانی و عامل راسیسم زبانی در ایران کنونی دولت ایران است که زبان اکثریت مردمان را در مراکز و نهادهای اداری/ دولتی/ رسمی قدغن کرده است. بخش دیگر نژادپرستی زبانی، لهجه گرایی یا لهجه پرستی(Accentism) است. نرمال سازی “لهجه مسلط” یکی از مکانیزم هایی است که از طریق آن گروه حاکم، سلطه روانی و نیز اقتصادی و فرهنگی خودش را اعمال می کند. گفتمان هژمونیک لهجه گرایی را به گونه ای تبلیغ می کند که اگر شما با لهجه مسلط در جامعه صحبت نکنید بیسواد تلقی می شوید، سطح دانش تان زیر سئوال می رود و شخصیت انسانی تان تحقیر می شود.
امروزه انسان های فرهیخته در جوامع چندزبانه برای ساختارزدایی از راسیسم لهجه ـ محور، به لهجه مسلط اعتناء نمی کنند و سعی می کنند زبان حاکم را “با لهجه” صحبت کنند ـ امری که به “بی پدر و مادر سازی زبان و لهجه مسلط” معروف است: (Bastardization of the Dominant Language) یعنی: بی پدرو مادر کردن زبان مسلط، از بین بردن شوکت و حس عظمت طلبانه لهجه مسلط، شکستن هژمونی و ابهت تحقیرآمیز زبان حاکم با داخل کردن عناصر زبان خود در آن و با حفظ لهجه طبیعی خود.
5 ـ نژاد پرستی روزانه (Everyday Racism)
راسیسم روزانه مشتمل از اعمال و برخوردهای نژادپرستانه ای است که قربانیان را هر روز و به صورت دایمی مورد تجاوز و تعرض قرار می دهند. از نمونه های بارز آن زهرخندها و نیشخندهای تحقیرآمیز، نگاه ها و خیره شدن های برتری جویانه، و نیز جوک های به اصطلاح قومی رایج در جامعه ایرانیان هستند. در حالی که قربانیان این نوع نژادپرستی هر روز با آثار مخرب این پدیده شوم دست به گریبان هستند و آن را با تمام وجود حس می کنند؛ عاملان و مجریان این نوع راسیسم معمولا از درجه ضدانسانی بودن رفتارشان اعلام بی اطلاعی می نمایند و اعمالشان را “برخوردهای پیش پا افتاده، عادی و نرمال” قلمداد می کنند.
6ـ نژادپرستی فردی
نوعی از راسیسم است که جنبه های انفرادی نژادپرستی و تبعیض را مد نظر دارد. بدین معنا که نژادپرستی از این نوع، برخلاف انواع سیستمیک و دولتی، محدود به افکار و رفتار نژادپرستانه اشخاص و افراد راسیست است و نهادها، مؤسسات و ساختارهای قدرتمند اجتماعی را در بر نمی گیرد. با اینکه راسیسم فردی جنبه کم رنگ و ضعیف سیستم نژادپرستی است، اما باید با آن هوشیارانه برخورد کرد. اشخاصی در جامعه روشنفکری ایران وجود دارند که آگاهانه و یا ناآگاهانه راسیسم های سیستمی، فرهنگی و دولتی را نادیده می گیرند و نژادپرستی موجود در ایران را به نگرش ها و اعمال فردی تقلیل می دهند ـ که در صورت آگاهانه بودن خود یک نوع نژادپرستی است.
7ـ نژادپرستی درونی شده Internalized Racism
این نوع راسیسم از طریق قربانیان خودِ راسیسم، با درونی کردن و نهادینه کردن راسیسم موجود در جامعه اعمال می شود. چون در جامعه وسیعتر سیستم نژادپرستی حاکم است قربانیان این سیستم به جای مقاومت کردن در مقابل آن، ویژگی ها، ادبیات و گفتمان آن را درونی خود می کنند. مثلاً ترک آذربایجانی خود را آریایی می خواند و می خواهد با این شیوه نه تنها به خانواده و اطرافیان خود بقبولاند که به نژاد حاکم تعلق دارند بلکه با مخالفان نژادپرستی آریایی هم شدیداً برخورد می کند و همراه و همگام با جریانات راسیستی، به قلع و قمع ارزش های فرهنگی، زبانی و تاریخی مردم خود می پردازد و کرامت انسانی آنها را لگدمال می کند.
8ـ نژادپرستی دموکراتیک
نوعی از راسیسم است که با گرفتن ژست های دموکراتیک و با استمساک به گفتمان های به اصطلاح مترقی وجود سیستم نژادپرستی را انکار می کند. مثلاً بعضی از افراد منتسب به گروه های چپ، فمنیستی یا لیبرال در جامعه ایران با عنوان کردن مسائلی از قبیل عصر گلوبالیزاسیون، ادبیات و عناوین مترقی، دیسکورس های ضد نژادپرستی را قوم گرایی و قبیله گرایی قلمداد می کنند. عاملان و مجریان راسیسم دموکراتیک، نژادپرستی موجود در جامعه ایران را انکار می کنند؛ فعالان ضدنژادپرستی را عقب مانده و خودشان را خیلی مترقی محسوب می دارند؛ حوزه ستم خودشان را در اولویت قرار می دهند ولی مطرح کردن حوزه های ستمی و حذفی نژادپرستانه را ناسیونالیستی و یا قوم گرایی می خوانند. افرادی که این نوع ادبیات را ترویج می دهند در واقع به نوعی در رفتار نژادپرستانه شرکت می کنند و در پای گیری آن سهیم هستند.
جمع بندی
دکتر اصغرزاده در جمع بندی سخنان خود در مورد منابع تغذیه راسیسم و ایدئولوژی راسیستی به حوزه های تاریخ نویسی، نقد ادبی و آموزش و پرورش اشاره کرد:
به طور عمده در زمینه تاریخ نویسی و روایات تاریخی زمانی که مطلبی می نویسیم تا چهره های راسیستی بی مثال موجود در جامعه ایران را افشاء کنیم با عکس العمل های عجیب و غریبی روبرو می شویم که با تکیه بر نقل قول های بی پایه و عهد بوقی از مستشرقین، تلاش می کنند وجود نژادپرستی در ایران معاصر را انکار کنند. درحالیکه غافل هستند از اینکه، برترین دستاورد بشر در حوزه های پست مدرنیسم، پسا استعماری و پساساختارگرایی مبارزه با افکار و ادبیات راسیستی همین مستشرقین کاسه لیس بوده است. تاریخ نویسی نژادپرستانه، نخبه گرایانه و هژمونیک باید نقد و افشاء شود. در عوض، تاریخ نویسی محلی و بومی باید تقویت شود- نوعی از تاریخ نگاری که اولویت را به مظلومین و محرومین از قدرت می دهد و صداهایی را که از پروسه های بیان و دیسکورس حذف شده اند، مدنظر دارد.
در حوزه نقد ادبی و ادبیات، ایران از نظر علمی بسیار عقب مانده است و تا به حال در زمینه نژادپرستی منبعی به شکل سیستمیک و منسجم ارائه داده نشده است. با اینکه ما در این زمینه متفکرانی مثل دکتر براهنی داریم متأسفانه جای یک تئوری منسجم در نقد عقاید نژادپرستانه در ادبیات زبانی، شعری، تاریخ نویسی و سفرنامه نویسی خالی است. از اینرو افکار و اندیشه های راسیستی در ادبیات ایران به طور سیستماتیک و مؤثر افشاء نشده اند. در حالیکه منتقدان ما می توانستند از یافته های پست مدرنیسم و پساساختارگرایی در زمینه نقد ادبی استفاده کنند، کاری که ادوارد سعید با نوشتن کتاب “شرق شناسی” کرد و کاسه کوزه نژادپرستان مستشرق را به هم ریخت.
مجرای دیگر تغذیه راسیسم در ایران، حوزه آموزش و پرورش است. در ایران امروز، اندیشه و نگرش راسیستی از طریق این حوزه به آسانی خودش را اعمال می کند. می دانیم که طبق آمار رسمی وزارت آموزش و پرورش 70 درصد دانش آموزان ایران دو زبانه هستند ولی تنها به یک زبان یعنی زبان فارسی تحصیل می کنند. افکار و اعمال نژادپرستانه از طریق رسمی کردن زبان فارسی و قدغن نمودن زبان های دیگر، تحریف تاریخ، تحقیر اجداد و ریشه های نژادی، آداب و رسوم، شیوه لباس پوشیدن و صحبت کردن مردمان غیر فارس در حوزه آموزش و پرورش خود را اعمال می کنند.
دکتر اصغرزاده در خاتمه سخنان خود تأکید کرد که ما باید اعمال و رفتار، ادبیات و ایدئولوژی نژادپرستانه را که در جامعه ایران مدام تولید و بازتولید می شوند مورد نقد و بررسی قرار دهیم، راسیسم و مکانیزم های آن را دائما افشاء کنیم و خستگی ناپذیرانه با آن مبارزه نماییم.
فشرده سخنان دکتر علیرضا اصغرزاده در سیزدهم نوامبر دوهزار و یازده