زنان بلوچ در جغرافیای ایران، تحت ستمهای مضاعفی روز را به شب رسانده اند. رنج، فقر، تبعیض، بیکاری، ناامنی، استثمار نیروی کار و منابع بلوچها عادیسازی شده است. زنان بلوچ همراه مردان از ستمهای ملی/اتنیکی و طبقاتی/مذهبی رنج برده اند. با مرگ مهسا امینی، و موجی که سراسر ایران را درنوردید، زنان بلوچ به یکباره خود در ابتدای صف مبارزه یافتند. زن، زندگی، آزادی حیاتی دیگر به آنها بخشید.
این روزها ویدئوهایی از زنان بلوچ در فضاهای عمومی و یا بسته و در شبکههای اجتماعی همرسان میشود که نشان میدهد زنان حجاب از سر برمیدارند و گیس میبرند. همچنین شاهد افزایش بازداشت زنان و دانشآموزان دختر بلوچ در شهرهای مختلف هستیم که البته در بسیاری موارد نامی از آنان نامی نمیدانیم؛ زنان و دخترانی که یا در تظاهرات دستگیر شدهاند، یا در مدرسه دست به اعتراض زدهاند، و یا به دلیل فعالیت در شبکههای مجازی در شهرهای بسیار کوچک دستگیر شدهاند. این اخبار تعجب همگان را برانگیخته و از آن به عنوان «مبدا» بیداری زن بلوچ یاد میشود. این زن دیگر در حاشیه خبرها نمانده، به متن آمده و رویای او برای رهایی همه جا ستوده میشود.
فرایند مقاومت و درافتادن با نظامهای درهمتنیده سرکوب میان زنان در سیستان و بلوچستان مانند هر کجای دیگر جغرافیای ایران فرایندی خطی، ساده و همسان نبوده و نیست. همانگونه که عصیان زنان در خیابانهای تهران و سنندج و تبریز و… تنها ناشی از تحولات این چند هفته اخیر نیست، مقاومت و مبارزه در سیستان و بلوچستان نیز در فضای خلا و به یکباره ایجاد نشده است.
زنان بلوچ در حالیکه جا در پای زنان و مبارزان پیش از خود گذاشتهاند با نظامهایی ارتجاعیتر و سختگیرانهتر از مادران خود جنگیدهاند. بیباکی امروز میوه مبارزات فردی و اجتماعی پیدا و پنهان زنان بلوچ است. البته این موضوع فقط مختص بلوچستان نیست؛ شهرهای زیادی در سراسر ایران هنوز به اعتراضات نپیوستهاند، یا پیوستهاند ولی صدایشان را نشنیدهایم. اینکه نمیدانیم و نمیبینیم نشان از بیتفاوتی، سکون، جهل و ناآگاهی آنها نیست.
زنان بلوچ که سالهاست فعالیتهای مدنی متنوعی را به شکل مستقل و در سکوت پیش میبردند، جزو نخستین کسانی بودند که دستگاه سرکوب، حتی پیش از آغاز اعتراضات در سیستان و بلوچستان، و با نخستین جرقههای خیزشهای سراسری به مدد دستگاه سرکوب همپیمان دولت، یعنی ملاها و ریشسفیدان، وادار به سکوت شدند. فعالیت اجتماعی علنی مستقل در سیستان بلوچستان به بندبازی میماند.
زنان بلوچ سالها کوشیدند با نگاههای بالا به پایین مرکزگرایانه دربیفتند و از فرهنگی خواندن مسائل سیستان و بلوچستان اجتناب کنند، چرا که انتساب مطلق مسائل به فرهنگ را در خدمت عادیسازی و سیاستزدایی از ستمهای جاری در سیستان و بلوچستان میدانستند. آنها در واقع سالها از گفتمان سیاسی حاکم حذف شده بودند و برنامههای تجویزی فرادستانه برای آنها صادر میشد.
اما اینک که این زنان از حاشیه به متن آمدهاند و از شنیدن رنجهای آنان زخمی میشویم، باید عرصه متفاوت مبارزه و مقاومت این زنان شجاع را درک کنیم و از یکدستسازیهای فرادستانه بپرهیزیم. زنان در شمال استان، یعنی در سیستان (بلوچ و غیربلوچ; شیعه یا سنی) که جامعهای از نظر قومی و زبانی و مذهبی متکثرتر است، مسائل متفاوتی نسبت به زنان در نواحی جنوبی استان دارند.
حاکمیت جمهوری اسلامی همواره از قومگرایی و اختلافات مذهبی در منطقه سیستان سود جسته و مطالبات اصیل آنها را در پس این اختلافات، بیپاسخ رها کرده است. همچنین معضلات و مسائل زنان در شهرها و روستاهایی از استان که همچنان مناسبات قشربندی و شبه- کاستی کهن در آنها ریشهدار است، متفاوت از کلانشهرها است. بحرانهای زیست محیطی با توجه به اقلیمهای متفاوت شمال و جنوب استان تاثیر متفاوتی بر زندگی آنها گذاشته است. زنان بلوچ سیاه که بیشک از ستمکشیدهترین زنان این جغرافیا هستند، نیز دسته دیگر از زنانی هستند که هرگز کسی از آنها سخن نگفته است. اما برخورد مرکز با این جغرافیای متنوع سیستان و بلوچستان که ترسیم کردیم چگونه است؟ یک کلام: یکدستسازی! در سخنرانیها، رسانهها و شبکههای اجتماعی به گونهای درباره زنان این جغرافیای متکثر صحبت میشود که تو گویی هیچ تفاوتی میان این زنان نیست، از نظر طبقاتی همه همطبقه و هم سرنوشتاند! چگونه میتوان زنی را که در مناطق ممنوعه سلب مالکیت شده زندگی میکند و هر لحظه با تخریب زیستگاهش مواجه است با زنی مقایسه کرد که برخوردار از امکانات تحصیل و پیشروی است و حتی شاید خارج از بافت سیاسی و اجتماعی خود را «زن موفق» بنامد؟
بازنماییها ترجیح میدهند فقط به زن بلوچ سنتیپوشی که نفرین شده محدود شوند! البته یکدستسازیها نه تنها یک چهره معین برای زنان بلوچ توصیف کرده، بلکه خواهران ستمکشیده غیربلوچ ما را نیز از دایره گفتمان برابریطلبانه خارج کرده است. خواهران بلوچ ما در جنوب استان کرمان و شرق استان هرمزگان کمتر توجه رسانهای را به خود و معضلات خاص خود جلب میکنند.
کنش از رنج آغاز میشود و شکلهای گوناگونی بسته به شرایط زمان و مکان به خود میگیرد. گاه علیه عادیسازی و سیاستزدایی از وضع موجود آرام آرام امکانهایی مییابد و پیوسته راه میپیماید، و گاه گسستی عینی است از هر آنچه کهنه است. و این آخری معجزه خیابان است که بذرهای آن بسیار پیشتر در سکوت و بیخبری پرورانده شدهاند.
ما این رنجها و کنشها را از شمال تا جنوب استان سیستان و بلوچستان به رسمیت میشناسیم، از آنها خواهیم گفت و با تصویرهای یکدستساز مقابله میکنیم. ما یقین داریم که رهایی ما در گرو رهایی یکدیگر است.
اعمال محدودیت و سختگیری علیه مهاجران افغانستانی در ایران از سوی جمهوری اسلامی، منجر به محرومیت گسترده از حقوق اساسی و نیز مانع بزرگی در مسیر ادغام آنها در جامعه ایران شده است. گفته میشود مدیران برخی از مدارس در ایران از خانواده دانشآموزان مهاجر افغان بابت ثبتنام فرزندانشان در مدرسه، از یک تا سه میلیون تومان رشوه گرفتهاند. برخی از این مهاجران که در یک سال گذشته و پس از سلطه طالبان بر افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند و اکنون در شهرهای مختلفی از جمله قم، مشهد و تهران زندگی میکنند،طی گزارشی گفتند که بابت ثبتنام فرزندانشان در مدارس دولتی رشوه پرداختهاند.
مقامات جمهوری اسلامی هنوز درباره این گزارشها اظهارنظر نکردهاند.
تا پیش از سال ۱۳۹۴، مدارس دولتی در ایران از دانشآموزان خارجی از جمله مهاجران افغان، شهریه میگرفتند اما در مرداد آن سال، وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد تحصیل در مدارس ایران برای همه دانشآموزان خارجی رایگان است.
ابراهیم (مستعار)، کارمند دولت پیشین افغانستان که اکنون با خانوادهاش در مشهد زندگی میکند، برای ثبتنام پسرش در کلاس پنجم، یک میلیون تومان به مدیر مدرسه رشوه داده است. ابراهیم میگوید مدیر مدرسه سه میلیون تومان خواسته بود اما او به دلیل نداری و فقر التماس کرد و در نهایت با پرداخت یک میلیون تومان موافقت شد.
ابراهیم گفت که شمار زیادی از دوستان و آشنایانش در مشهد هم بابت ثبتنام کودکانشان در مدارس دولتی ایران به مدیران رشوه پرداختهاند و خانوادههایی که این پول را نداشتند، یا کودکانشان در مدارس پذیرفته نشدند یا آنها را یکی دو کلاس پایینتر نشاندند.
در حالی که بر اساس اطلاعیههای وزارت آموزش و پرورش، قرار است از خانوادههای مهاجر هیچ شهریهای بابت تحصیل در مدارس دولتی گرفته نشود، مدیران مدارس با خودداری از پذیرش کودکان به بهانه اینکه ظرفیت تکمیل است، باب دریافت رشوه را باز میکنند.
مهاجران افغان در ایران در حالی از اخاذی مدیران برخی مدارس شکایت میکنند که حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه رئیسجمهوری ایران در امور افغانستان، چند روز قبل در سفر به قم، با شماری از مهاجران افغان مقیم این شهر صحبت کرد و گفت که جمهوری اسلامی تمامی زمینهها برای تحصیل فرزندان خانوادههای مهاجر را فراهم میکند. قمی ادعا کرد که در مدارس ایران، بیش از ۵۲۰ هزار دانشآموز افغان مشغول تحصیلاند.
قمی اضافه کرد تا زمانی که در افغانستان ثبات نیمهپایدار شکل نگیرد، حضور مهاجران افغان در ایران ادامه خواهد یافت. او گفت: «هیچ کدام از کشورهای منطقه حتی پاکستان، جاذبه و ظرفیت مهاجرپذیری جمهوری اسلامی را ندارند.» او همچنین مدعی شد که جمهوری اسلامی تلاش میکند تمامی زمینهها و امکانات لازم را برای جذب کودکان خانوادههای مهاجر افغان به مدارس فراهم کند.
همشهری آنلاین ۱۸ شهریور، در مورد تعداد دانشآموزان افغان در مدارس ایران نوشت: «امسال به جمعیت ۵۶۰ هزارنفری دانشآموزان اتباع، ۳۰۰ هزار نفر اضافه خواهد شد.»
با این حال، تجربه شماری از خانوادههای مهاجر افغان ساکن ایران از ثبتنام فرزندانشان در مدارس نشان میدهد که درخواست رشوه از آنان، در حالی که بیشتر آنان بهسختی روزگار میگذرانند، عرصه را بیشازپیش بر آنان تنگ کرده است.
احمدشاه (مستعار)، مهاجر افغان و پدر خانوادهای شش نفری که در تهران زندگی میکند، هم گفت که بابت ثبتنام سه فرزندش در کلاسهای سوم، چهارم و ششم، سه میلیون تومان پرداخته است. او میگوید از تصمیم حکومت جمهوری اسلامی برای ارائه خدمات آموزشی رایگان به کودکان مهاجر افغان و به ویژه آنهایی که مدارک رسمی اقامت ندارند، بینهایت خوشحال شد، اما زمانی که به مدرسه محل زندگی خود مراجعه کرد، با پاسخ منفی مدیر مدرسه مواجه شد.
احمدشاه افزود: «از ترس اعدام و شکنجه از افغانستان فرار کردم. اینجا با پول کارگری بهسختی خانوادهام را تامین میکنم اما پرداخت سه میلیون تومان به مدیر مدرسه برای ثبتنام بچههایم برایم بسیار سنگین بود.»
ابراهیم افزود که تعداد دیگری از دوستانش هم که در یک سال گذشته با خانوادههای خود از افغانستان به ایران کوچ کردهاند، هنگام تلاش برای نامنویسی فرزندانشان در مدارس با تجربهای مشابه مواجه شدهاند.
رسول خلیلی، از فعالان اجتماعی در میان مهاجران افغان در ایران، میگوید که بر اساس دستور وزارت آموزش و پرورش، به جز مدارس خصوصی، هیچ یک از مدارس دولتی در ایران از کودکان ایرانی و مهاجر پول نمیگیرند. خلیلی افزود: «مدارس خصوصی در مورد اخذ شهریه از دانشآموزان دستورکار مشخصی دارند، اما تاکنون با اخذ پول از سوی مدیران مدارس دولتی مواجه نشده بودیم.» خلیلی که سالها است در ایران زندگی میکند، مدرک رسمی اقامت در ایران را دارد.
یک وکیل مدافع افغان که از ترس شکنجه طالبان، اوایل امسال خانهاش در پنجشیر را ترک کرد و اکنون در ایران زندگی میکند، هم گفت کودکان بسیاری از خانوادههای افغان که در یک سال گذشته به این کشور وارد شدهاند، در مدارس پذیرفته نشدهاند. به گفته این وکیل مدافع سابق، بسیاری از خانوادهها با پاسخ «ظرفیت تکمیل است» مواجه شدند و پولی هم برای پرداخت رشوه به مدیران مدارس نداشتند. اوضاع برای همه مهاجران دشوار است؛ اما کسانی که در یک سال گذشته و با از دست دادن کار و زندگی خود در افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند، وضعیت بدتری دارند.
بر اساس آمار نهادهای حکومتی جمهوری اسلامی، اکنون حدود ۴.۵ میلیون مهاجر افغان در ایران زندگی میکنند که بخشی از این مهاجران، پس از سلطه طالبان بر افغانستان، به ایران آمدهاند. بیشتر مهاجران یک سال گذشته کارمندان نهادهای دولت پیشین افغانستاناند که از ترس شکنجه، بازداشت و اعدام طالبان به ایران پناه بردهاند.
روند اخراج اجباری مهاجران افغان از ایران همچنان ادامه دارد، اما بسیاری از افرادی که در افغانستان در معرض خطر قرار دارند، هنوز ایران را پناهگاهی دردسترس میبینند. با این حال، حکومت جمهوری اسلامی که کنوانسیون حقوق پناهندگان را امضا کرده و به رعایت آن متعهد شده، همواره به بدرفتاری و نقض حقوق مهاجران متهم بوده است.
ایران کشور اقلیتها و رنگینکمانی از ملتها و اقوام است و هیچ ملتی در آن از اکثریت برخوردار نیست و تمامی آنها تنها در جغرافیای ملی و تاریخی خود دارای اکثریتِ جمعیتی بوده و نسبت به کل کشور اقلیت بشمار میروند. دو نوع تبعیض در ایران که هر دو نیز رسمی و قانونی می باشند، ریشۀ سایر تبعیضات حاکم بر این کشور را تشکیل می دهند: یکی تبعیض عقیدتی و دینی دیگری تبعیض اتنیکی و ملی!
حکومت دینی حاکم بر ایران، در بسیاری از مناطق تورکمن صحرا، ترکمنها را در اقلیت قرار داده و صاحبان اصلی سرزمین را در تنگنای فقر و بیکاری و فلاکت نشانیده و ترکمنها را هرچه بیشتر به سوی پرتگاه نیستی ملی میراند!
امروزه این اقلیت ملی و مذهبی حتی از انتخاب نام برای فرزند خود و اخذ شناسنامه و کارت ملی با اسامی ترکمنی منع شده و در واقع برای وی انتخاب هر نام فارسی و امامان شیعه آزاد است مگر نامهای اصیل که معرَف هویت ملی فرزند خود باشد!
جمهوری اسلامی همچنان در راه نابودی زبان و فرهنگ ترکمنهای ایران تلاش میکند و بعبارت دیگر در راه هوویت زدائی از ترکمنها جدی وپیگیر است و به هر حیله و روشی متوسل می شود تا ترکمنها آسیمیله وبا هوویت خودشان بیگانه، سردرگم وغرق درفلاکتهای ناشی ازآن شوند.
درک دولتمردان از حقوق آموزش به زبان مادری و فرهنگی چیزی جز تداوم محرومیت ملیتهای غیرفارس و اعمال تبعیض به قصد هویت زدایی از آنها نیست. نظام جمهوری اسلامی در راه قتل و نابودی زبانهای مادری غیرفارسی در ایران همچنان به حیله های ویژه ی خود متوسل می شود.
نگاه کوتاهی به اخبار مربوط به ترکمنها و منطقه ترکمن نشین از نشریات رژیم و وب سایت های متعدد منطقه نشان میدهد ارگانهای حکومتی در راه اعمال تبعیض وپایمال نمودن حقوق بشر در رابطه با ترکمنها بسیار جدی عمل می کند. جمهوری اسلامی ایران بویژه طی دو سال گذشته طرحهای گسترش آموزش زبان فارسی را بهمراه طرحهای اقتصادی متوجه نواحی مرزی نموده است تا علاوه بر آسیمیله نمودن ترکمنها به بهانه اجرای طرحهای اقتصادی عناصر غیرترکمن را در نواحی مرزی افزایش دهد تا در برابر نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر وانظار عمومی جهانیان مدعی در اکثریت بودن غیر ترکمنها وعدم تمایل ترکمنها به حقوق زبانی و فرهنگی شان گردد.
ترکمن صحرا منطقهای در شمال شرقی ایران است و شهرهای گنبد کاووس، بندر ترکمن، آققلا، مراوهتپه، کلاله، سیمینشهر، گمشتپه، نگینشهر، انبار آلوم و داشلی برون، بجنورد، درگز، شهر فراغی، گلیداغ و اطراف تربت جام را در بر میگیرد.
از لحاظ موقعیت جغرافیایی این منطقه از غرب به دریای خزر و از شمال به جمهوری ترکمنستان محدود میشود که با طول ۴۰۰ کیلومتر از غرب به شرق گستردهاست و از مشرق به خراسان و منطقه نیمهخشک بجنورد و درهگز و از جنوب به کوهپایههای جنگلی البرز شمالی محدود است.
آمار رسمى از جمعيت تركمنها همچون ساير گروههاى قومی در ايران در دسترس نيست. اما فعالان تركمن مى گويند كه جمعيت ترکمنهای ایران حدودا سه میلیون نفر مى باشد و تقريبا 95% آنان در دو استان گلستان وخراسان شمالی زندگی میکنند وبه لحاظ جغرافیائی بترتیب در شرق دریای خزر قراردارند. بقیه ترکمنها بیشترشان در خراسان رضوی( یا مرکزی) درشهرستانی بنام تربت جام زندگی میکنند.
ترکمنها از مسلمان “اهل سنت و جماعت” و تابع فقه حنفی هستند. و از اين جهت همانند ساير شهروندان اهل سنت ايران از تبعيض مذهبى توسط مقامات جمهورى اسلامى و نيز نابرابرى در قوانين و سياستهاى كلى دولت رنج مى برند.
نژادپرستی و یا راسیسم همان پدیده شومی است که از طریق تحقیر، انکار و یا بی حرمتی در رابطه با هر یک از اجزا تشکیل دهنده نژاد و قومیت، هر دو، حاصل می شود.
برای مثال، زبان یکی از مشخصه های پررنگ و قدرتمند قومیت/اتنیسیتی است. در عین حال، تحقیر و منع زبان انسانها یکی از شنیع ترین و وحشی ترین انواع نژادپرستی و راسیسم است. به عبارت دیگر، راسیسم می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های فیزیولوژیک باشد، مثل رنگ پوست، و نیز می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های اتنیک و قومیتی باشد، مثل زبان، آداب و رسوم و غیره. گاهی یک قومیت، گاهی مذهب، گاهی جنسیت ، و گاه طبقه اجتماعی مبنای اصلی تفرقه ها و شکاف های اجتماعی می شوند.
آنگاه که عنصر قدرت در امر تبیین و تعریف هویت ها دخالت می کند، مسئله دیگر از حد یک مقوله زبانی خارج می شود و داخل حوزه نابرابری های اجتماعی قرار می گیرد. در مورد مشخص ایران، دخالت های لجام گسیخته گروه حاکم در حیطه زبان و فرهنگ، در امر چگونه تعریف شدن و چگونه تعریف کردن کاتاگوری های متنوع هویتی و صاحبان هویت های متنوع اتنیکی/قومی/ملی، جنسی/جنسیتی و غیره، جنبه ی تجاوزگرانه ای از نژادپرستی افراطی و راسیستی به خود گرفته است.
مثل اکثر جوامع، ایران نیز جامعه ای است که ساکنان آن صاحب هویت های ملی و اتنیکی متنوع هستند: مثلا عرب، فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر و دیگران. گروه های اتنیک، ملیت ها و ملت های ساکن در ایران برای نشان دادن تمایز و تفاوت خود از دیگران، از کاتاگوری های هویتی متنوع و متفاوت استفاده می کنند.
تحقیر نژادی و قومیتی در ایران موضوع جدیدی نیست. اقوام و ملل مختلف در ایران بارها شاهد انواع توهینها در میان مردم بودهاند، مانند جوکها و یا تعابیر نادرستی که برای گیلک، کرد، لر، ترک، مازنی، عرب و بلوچ به کار برده میشود.
حکومت ایران به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، اقوام ایرانی مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت آنها انکار و تحریف می شود. انکار هویت اقوام در ایران با هدف اختلاف افکنی صورت می گیرد. جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند.
زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
توانمندسازی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران، لازمه حرکت به سمت توسعه است. عدم برخورداری یک جامعه از سطحی از این توانمندسازیها منجر به توسعه نیافتگی و در نتیجه تولید و بازتولید نابرابری و تبعیض در جامعه میشود.
یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
شهروندان غیرفارس صرفنظر از این که اهل کدام سوی چهار گوشه ایران باشند، از این نارسایی فرهنگی همگی بسیار دردمندند. شهروندان غیرفارس از تجربه تحقیر و تمسخر خود در جمع، نسبت دادن کلیشههای جنسیتی و اتنیکی به آنها و حتی تبعیض در سیستم آموزشی به واسطه این که فارسی زبان اول آنها نبوده است، سخن گفتهاند.
زبان ملی باید در سراسر کشور در دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها تدریس شود اما با این حال اگر کسی زبان مادری او با زبان فارسی متفاوت باشد، او حق دارد خود و خانواده خود را در کلاسهایی که برای حفظ زبان مادری دایر شده، ثبتنام کند اما این رویکرد که بخواهیم زبان مادری خود را جانشین زبان ملی کنیم، کار اشتباهی است. هیچ کشوری در کره زمین این کار را نکرده است چرا که لازم است شهروندان یک کشور، علیرغم تفاوت در زبان مادری بتوانند با یکدیگر تعامل کنند.
به رسمیت شناخته شدنِ حق آموزش به زبان مادری در ایران منجر به رشد فرهنگی و اجتماعی سراسر کشور میشود. وقتی آموزش نوشتاری زبانهای غیر فارسی در مدارس ایران وجود نداشته باشد و نشر کتاب در این زبانها با محدودیتهای مختلف روبهرو باشد، در عمل به تبعیض میان این اقوام و فارس زبانها دامن زده شده است. به نظر میرسد برای غلبه بر این مشکل باید در کنار فارسی که زبان مشترک کشور است، و آموزش آن متضمن حفظ وحدت و تمامیت ارضی ایران (و در نتیجه لازم و اجباری)، زبانهای غیر فارسی عمده اقوام ایرانی در مدارس تدریس شوند، و تدریس به شکل دوزبانه در زبان فارسی و یکی از آن زبانها انجام شود. این مدل باید لااقل در مناطقی که اقوام در آنها در اکثریتاند، صورت پذیرد.
یک کودک پسر در شهرستان ارومیه به دلیل مخالفت اداره ثبت احوال این شهرستان با نام انتخابی، از داشتن شناسنامه محروم مانده است. عدم صدور شناسنامه توسط ادارات ثبت احوال برای برخی نامهای انتخابی امری مسبوق به سابقه است. محدودیتها و بینش سیاسی و مذهبی اعمال شده در کتابچه اسامی مورد تایید ادارات ثبت احوال که توسط دولت تهیه شده است، عملا بسیاری از شهروندان را از نامگذاری کودکان خود بر اساس هویتهای مذهبی، قومی و یا فرهنگی خود بر خلاف مقاولهنامههای حقوق بشری محروم میکند.
اداره ثبت احوال شهرستان ارومیه به والدین این کودک اعلام کردند که باید نام فارسی انتخاب کنند اما والدین این کودک در مراجعات متعدد به اداره ثبت احوال بر حق خود برای نامگذاری فرزندشان تاکید کرده اند.
عدم صدور شناسنامه توسط ادارات ثبت احوال برای برخی نام های انتخابی امری مسبوق به سابقه است. ممانعت اداره ثبت احوال از صدور شناسنامه در شرایطی است که امکان دارد کودکان بدون مدارک هویتی با مشکلاتی در دریافت واکسن و … مواجه شوند.
لازم به یادآوری است اداره ثبت احوال بر اساس کتابچه اسامی که توسط دولت تهیه میشود، اقدام کرده و تمامی اسامی که خارج از لیست درج شده در این کتاب باشد را اسامی غیرمجاز برمیشمارد. محدودیتها و بینش سیاسی و مذهبی اعمال شده در این کتاب عملا بسیاری از شهروندان را از نامگذاری کودکان خود بر اساس هویتهای مذهبی، قومی و یا فرهنگی خود بر خلاف مقاولهنامه هایحقوق بشری محروم میکند.
محدودیتها و بینش قومی و مذهبی اعمالشده در کتابچه اسامی مورد تأیید ادارات ثبتاحوال، عملاً بسیاری از شهروندان را از نامگذاری کودکان خود بر اساس هویتهای مذهبی، اتنیکی و یا فرهنگی خود برخلاف مقاوله نامههای حقوق بشری محروم میکند.
در بند ۱ ماده ۷ پیماننامه حقوق کودک مجمع عمومی سازمان ملل متحد آمده است: «تولد کودک بلافاصله پس از به دنیا آمدن ثبت میشود و از حقوقی مانند حق داشتن نام، کسب تابعیت، و در صورت امکان شناسایی والدین و قرار گرفتن تحت سرپرستی آنها برخوردار است.»
نژادپرستی که یکی از بزرگترین معضلات برآمده از بطن آن می تواند قوم ستیزی باشد مشکلات فراوانی را چه در زمینه ی فرهنگی و چه در خصوص اخلاقیات جامعه به وجود آورده که لُر ستیزی نمونه ای بارز از این مشکلات است.
لُر ستیزی به مجموعه اقدامات افرادی اطلاق می شود که به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، برنامه ریزی شده یا بدون طرح و برنامه انجام میگیرد و به جایگاه کنونی،جایگاه تاریخی، فرهنگ ، تمدن ، پیشرفت و توسعه قوم لُر آسیب می زند.
قومیت لُر که دارای پیشینه ی عظیم تاریخی و فرهنگی اصیل می باشد بارها توسط افکاری آلوده که جز نفاق و تجزیه به دنبال هدفی دیگر نبوده اند مورد هجوم و دشمنی فرهنگی قرار گرفته است. گذشته از آن اقداماتی که چه به صورت آگاهانه و یا سهوا صورت گرفته خسارات بسیاری به اتحاد و همبستگی اقوام ایرانی وارد آورده است.
کلیدواژه ملیت مفهوم وسیع و پردامنهای است که آشناییزدایی از آن موضوع مفصلی است که در این مختصر نمیگنجد. اما درکلانِ مفهومِ کلامی آن، میتوان به رابطه حقوقی و معنوی شخص با دولت و ملت در قاموس پیوندهای درهم تنیده گوناگون سرزمینی و عشیرهای اشاره کرد. معمولاً ملیت در تقرب و تجانس با قومیت تعریف و وجهه مییابد و قومیتها بهعنوان دارایی یک سرزمین در خوش لحظهها و بد لحظه های آن شریک و دخیلاند.
از جمله صدمات جبران ناپذیری که به اتحاد و یکدلی اقوام ایرانی وارد آمده استفاده از لطیفه ها و یا صفاتی ست که با توجه به روحیه ی شوخ طبع ایرانیان کاملا هدفمند فرهنگ سازی شده و این امر تا به امروز مانند ویروسی همه گیر در سطح جامعه پیش رفته است.
ملت ایران از دیرباز با بهره جستن از روحیه شوخطبعی و ظرافت رفتاری و گفتاری، برونرفتی زیبا را در مواجهه با مشکلات مختلف روزگاران خویش برگزیده اند اما متأسفانه در سده اخیر این شوخ مشربی و مزاح پیشگی در مسیر اغراض سیاسی نمود منفی گرفته و توسط گروهای معاند و مخالف یکپارچگی کشور امتدادیافته و مییابد.
در شرایطی که کشور ما با وجود قومیت ها، زبان ها و رسوم گوناگون بستر مناسبی برای اتحاد و همبستگی دارد فرهنگ سازی های درست و یا نادرست می تواند تغییرات سازنده و یا بسیار مخربی برای یکپارچگی و سعادت کشور داشته باشد. برای مثال استفاده از جوک های قومیتی یکی از تاثیرگذارترین عوامل منفی در خصوص همبستگی مردم بوده است چرا که نه تنها برای پیشینه و تاریخ یک قومیت توهین آمیز بوده بلکه خیانتی بزرگ به تاریخ و تمدن کشور ایران دارد.
کمتر کسی منکر جوک گفتن یا به عبارتی لطیفهگویی است و اتفاقاً ما ایرانیان همیشه دوست داشتیم و داریم که شاد و مفرح زندگی کنیم و همین امر هم منجر به ایجاد لطیفهها و داستانهای کوتاه سراسر شادیآفرین و پند آموز شده است.
چنانچه آثار بر جای مانده از نویسندگان و شاعران بزرگی چون سعدی شیرازی، مولانا جلاالدین و غیره از ادبیات کلاسیک و همچنین از معاصران این عرصه: علیاکبر دهخدا، سیدمحمدعلی جمالزاده، کیومرث صابری( گل آقا ) و… گویای این مطلب است.
اما متأسفانه این خصیصه مثبت اجتماعی نیز همچون برخی از پدیدههای مثبت دیگر، درگذر زمان در مسیر ناصواب خود به کار گرفته شده است و طی دهههای معاصر به بیراهه کشیده شده و بر ضد هدف اصلی که همانا شاد و مفرح کردن زندگی است به کار رفته است.
در سالیان اخیر نیز با توجه به تکنولوژیهای بوجود آمده، این روند منفی سرعت بیشتری پیدا کرده است و میتوان با نگرشی عمیق از میان صدها و هزاران لطیفه، بخش عظیمی را در لیست منفی و سیاه قرار داد که به نوعی موضوع خشونت، بیعدالتی و بیاحترامی به افراد، خانوادهها و اقوام مختلف را دامن میزنند.
لطیفههای قومیتی که شوربختانه بخش عظیمی از لطیفههای متداول را نیز در برگرفتهاند، این روزها با وجود ابزارهای مختلف ارتباطی از جمله همین پیامکها (SMS) یا پستهای الکترونیک( ایمیل) بیش از پیش موجبات شکستن حریم و احترامها را میان هموطنان و اقوام محترم ایرانی سبب شدهاند.
متاسفانه بروز چنین لطیفههایی تاجایی پیش رفته است که این روزها حتی اقشار تحصیلکرده جامعه نیز در خلال اوقات خود از این جوکها بعنوان نوعی سرگرمی یا بدتر ازآن بعنوان گزینهای برای نمود برتری قومیتی یا برعکس استفاده میکنند.
باید دقت داشته باشیم که متأسفانه این لطیفهها اغلب درباره اقوامی به کار میروند که در طول تاریخ کشورمان بیشترین تأثیر گذاری را داشتهاند و رشادتها، شجاعتها و دلاوریهای مردمانشان زمینه ساز شکل گیری تغییراتی بس مهم و در خور توجهی در تاریخ گشته که امروز سایر فرهنگها و قومیتهای ایرانی در زیر یک چتر از موهبت آن بهرهمند هستند.
نژاد پرستی در جامعه ایران، امری فراگیر نیست ولی رگه هایی از آن در ایران نیز وجود دارد که البته گاه بسیار هم جدی است. خود برتر بینی و تحقیر دیگران که گاه با تمسخر و توهین همراه است و نیز نسبت دادن صفاتی به کلیت یک قوم و قبیله و نژاد، جلوه هایی از نژاد پرستی هستند. این مسأله هم در قبال برخی هموطنان وجود دارد و هم در قبال ملت های دیگری از مردم افغانستان گرفته تا مردم کشورهای عربی. گاه برخی اتفاقات نیز مزید بر علت می شوند تا خشم از یک واقعه خاص، ابعاد نژاد پرستانه پیدا کند.
وقتی پای مسئلهٔ نژاد، نژادپرستی، و اقدامات ضد نژادپرستانه در میان است، گاهی نمیدانیم چگونه میتوانیم بهتر عمل کنیم و به فرزندان خود یاد بدهیم که عملکرد بهتری داشته باشند یا خودمان چطور از نژادپرستی پرهیز کنیم.
تعامل کودکان ما با دنیا هر روز بیشتر خواهد شد و دنیا پر است از آدمهای رنگارنگ، گویشها، لهجههای مختلف و تفکرات و رسم و رسومهای متفاوت. اما چگونه با فرزند خود در مورد نژادهای مختلف و اهمیت ضد نژادپرست بودن صحبت کنیم؟ وظیفهٔ ما در قبال برخورد کودکانمان با رنگها و زبانهای مختلف یا مهمتر از آن گویش و لهجههای بیشمار سراسر دنیا یا در سرزمین مادری خودمان چیست؟
چطور با نژادپرستی برخورد کنیم؟
1- به حقوق هم احترام بگذاریم
2- از به کار بردن برخی کلمات نژادپرستانه خودداری کنیم : از به کار بردن کلمهها و جملههایی با مفهوم تبعیض نژادی که شاید پیش خودمان فکر کنیم گفتنشان ایرادی ندارد هم پرهیز کنیم. پس از به کار بردن کلمهها و عبارتهایی مثل شهرستانی و دهاتی و بسیاری از کلمات مشابه دیگر بپرهیزیم.
4- جوکهای قومیتی تعریف نکنیم : اگر میخواهیم اتفاق خندهداری را تعریف کنیم، سعی کنیم از به کار بردن عبارتهایی به خصوص برگرفته از قویمت افراد کاملاً و به شدت پرهیز کنیم تا این عادت ناشایست و ناخودآگاه از بینمان برود.
5- همیشه در موردش صحبت کنیم: کنار خانواده، دوستان و همکاران خود هم ضدنژادپرست باشید، حتی اگر هیچ مهاجری در میانشان نباشد. همچنین این نوع تفکر و مکالمات باید هر روز در جریان باشد.
6- تکلیف تعیین نکنیم : این رفتار نادرست را نداشته باشیم که به مهاجران افغان یا هر نژاد دیگری بگوییم که شیوههای اعتراض آنها نامناسب است یا اصرار کنیم که دیگران فرهنگ ما را بپذیرند. همگون شدن در این مورد نه درست است و نه مفید.
7- به کودکان احترام و درک سنت ها و قومیت های مختلف را بیاموزیم.
از آنجا که خالق گیتی با رنگ ها و ابعاد گوناگون، با شکل ها و فرم های مختلف و همینطور با تضادهای زیبا در آفرینشش برای ما به درستی بازگو می کند، گونه ها،نژادها و قومیت های رنگارنگ در کنار هم معنا پیدا می کنند و این مهم می بایست در زندگی ما سرلوحه ای باشد برای احترام و پذیرش یکدیگر. تا جهانی مملو از نظم، شادی و آزادی را برایمان فراهم کند.
در تداوم توهین های سیستماتیک نژادپرستانه در ایران، این بار عوامل سریال عروسکی «شهرک کلیله و دمنه» ترک ها را مورد تحقیر و توهین های نژادپرستانه قرار دادند.
شهرک کلیله و دمنه یک سریال عروسکی به کارگردانی «مرضیه برومند» و نویسندگی «کوروش نریمانی» است که از پلتفرم فیلمنت پخش میشود.
در این فیلم گربه نر با لهجه ترکی نمایش داده شده و فردی «بی اصل و نسب» معرفی می گردد و از طرف گربه ماده که خود را پرشین(فارس) می نامند، بارها و بارها مورد تحقیر و توهین قرار می گیرد.
در بخشی از فیلم، گربه «فارس» در جملاتی تحقیرآمیز و نژادپرستانه به گربه «ترک» می گوید:
چی خیال کردی؟! همون وقت که دمتو گرفتی تو مشتت اومدی خواستگاری یک پرشین باید فکر اینجاشو می کردی! لیاقت تو همون دخترخاله بی اصل و نسب بدترکیبات بود نه یک گربه باکلاس پرشین! اونو می گرفتی تا واست چهارتا چهارتا بزاد، همشون رو هم لای گونی بزرگ می کردی راحت»!
حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. در کتب درسی، رسانه ها و مطبوعات رسمی ایران نیز، ترک ها مورد تحقیر قرار می گیرند و تاریخ و هویت ترکی آنها انکار و تحریف می شود.
ترک ستیزی به احساسات و اعمالی که حاوی تبعیض، عملیات خصمانه و نفرت علیه اقوام ترک تبار، فرهنگ ترکی گفته می شود.
جمهوری اسلامی با شعار اسلامگرایی در واکنش به ایرانیگری ظهور کرد؛ استفاده سیاسی از توان نیرومند فرهنگی در هویتهای ملی در راستای غیریتسازی زمینه حاصلخیزی برای رفتارهای نژادستیزانه و فرقهگرایانه را فراهم میآورد. این امر به گسترش دشمنی با اقوام و ادیان همجوار و نیز امتدادات داخلی آنها در یک کشور میانجامد. در نتیجه خطری برای وحدت ملی جوامع چند فرهنگی مانند ایران به شمار میرود که این جریان در سری تولیدات رسانهای ایرانی به شدت تقویت شده است.
در سالهای اخیر ، شروع تحریکات و توهینها از کانالهای دولتی بخاطر اینست که هرچه مردم از مذهب دولتی بیشتر فاصله میگیرند، حکومت بیشتر به ناسیونالیسم ایرانی متوصل میشود و چون پان ایرانیستها بعنوان مدافع ناسیونالیسم ایرانی و کارشناس مسائل ملی در دستگاههای تبلیغی حکومت بکار گرفته شدهاند لذا خط فکری نژاد پرستانه خود را پیش میبرند و چون معتقد به مستحیل کردن ترکها هستند، از هر امکانی برای تحقیر و توهین به ترکها استفاده می کنند.