اقوام گیلک و مازندرانی، به دلیل تفاوتهای فرهنگی، تاریخی و زبانی با بخشی از جامعه، ممکن است به تبعیض و تحریمهای اجتماعی برخورد کنند. این تبعیض و تحریمها میتواند به صورت مختلفی از جمله از روی نژادپرستی، تبعیض زبانی، تبعیض فرهنگی و همچنین تبعیض اقتصادی و اجتماعی صورت گیرد.
متأسفانه، تبعیض نسبت به اقوام گیلک و مازندرانی در ایران از دهههای گذشته تا به امروز وجود دارد. در این مقاله، به بررسی تبعیض و نژادپرستی حکومت ایران در برابر اقوام گیلک و مازندرانی خواهیم پرداخت.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی، اقوام گیلک و مازندرانی همچون سایر قومیتهای دیگر، با تبعیض و نادیدهگرفته شدن در برابر توسعه و پیشرفت کشور مواجه شدهاند. این افراد در بسیاری از شهرها و روستاهای خود با مشکلات زیادی روبرو شدهاند.
یکی دیگر از مواردی که برای این اقوام به وجود آمده است، نادیده گرفته شدن زبان و فرهنگ آنها در آموزش و پرورش و رسانهها است. بهطوریکه در سیستم آموزشی کشور، آموزش به زبان فارسی داده میشود و برخی از مطبوعات و رسانهها نیز تمرکز خود را بر روی فرهنگ و زبان فارسی دارند و فرهنگ و زبان منحصر به فرد این اقوام نادیده گرفته میشود.
همچنین، برخی از مسئولان و افراد جامعه ممکن است از نظر فرهنگی و زبانی با این اقوام آشنایی کافی نداشته باشند و به همین دلیل در برقراری ارتباطات و تعاملات اجتماعی با آنها مشکل داشته باشند.
بنابراین، تحریم و تبعیض علیه اقوام گیلک و مازندرانی یک مسئله مهم و جدی است و باید تلاش شود تا این تبعیضات اجتماعی و فرهنگی رفع شوند و تمامی اقوام و نژادها در جامعه ایران به احترام و احترام درمان شوند.
به علاوه، از سوی دیگر، تحریمهای اقتصادی و اجتماعی نیز ممکن است بر روی این اقوام اثراتی داشته باشد. برخی از این اقوام در مناطق کوهستانی و روستایی زندگی میکنند و در شرایط اقتصادی نامساعد قرار دارند. از طرفی، برخی از سیاستها و تصمیمات اقتصادی، به دلیل عدم درک و شناخت درست از وضعیت و نیازهای این اقوام، ممکن است به رونق کافی در این مناطق کمک نکند و باعث بیثباتی و بدبینی در این اقوام شود.
همچنین، برخی از افراد در جامعه ممکن است به عنوان عوامل تبعیض، تحریم و آزار و اذیت به این اقوام بپردازند. به عنوان مثال، در برخی مناطق، تبعیض زنان و دختران این اقوام نیز رایج است که ممکن است باعث محدودیت در فعالیتهای اجتماعی، تحصیلی و حتی اشتغال این افراد شود.
به طور کلی، تحریم و تبعیض علیه اقوام هر چه بیشتر باعث ایجاد تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی میشود و باعث بروز اختلافات و نزاعها بین اعضای جامعه میشود. بنابراین، باید تلاش شود تا با احترام به حقوق تمامی اقوام و نژادها، تحریم و تبعیضهای موجود در جامعه کاهش یابد و همه با هم در جهت پیشرفت و توسعه کشور و جامعه به سمت هدف مشترک خود حرکت کنند.
در نهایت، تحریم و تبعیض علیه هر گروهی، علیه حقوق اساسی آنها است و میتواند باعث ایجاد تفاوتها و اختلافات در جامعه شود.
حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند. ایجاد نفاق و نفرت پراکنی در میان اقوام یکی از سیاستهایی بوده که حکومت به صورت هدفمند برای سلطه بر اتحاد ملی به کار گرفته است. با وجود سرمایه های غنی از جمله فرهتگ، زبان، آداب و رسوم و همینطور منابع معدنی سرشار در استان های کشور حکومت همواره کمبود ها و مشکلات هموطنانمان در این مناطق را نادیده گرفته و عملا به حال خود واگذاشته است.
جمهوری اسلامی همچنان در راه نابودی زبان و فرهنگ اقوام ایرانی تلاش میکند و بعبارت دیگر در راه هویت زدائی از اقوام ایرانی جدی وپیگیر است و به هر حیله و روشی متوسل می شود تا آنها با هویت خودشان بیگانه، سردرگم وغرق درفلاکتهای ناشی ازآن شوند.
موضوع نژادپرستی اتنیکی در ایران یک مسئله حساس و پیچیده است. در برخی مواقع، تبعیض و نژادپرستی براساس اصل اتنیکی، نژادی، گونهای، یا جمعیتی خاص در ایران رخ میدهد.
ایران یک کشور چند اتنیکی است که گروههای قومی و فرهنگی مختلفی از جمله فارس، آذری، کرد، بلوچ، گیلانی، مازندرانی و… در آن زندگی میکنند. با وجود تنوع اتنیکی و فرهنگی، مساله نژادپرستی اتنیکی نیز در ایران وجود دارد و تحت حکومت جمهوری اسلامی، برخی مسائل و تحولات در این زمینه رخ داده است.
یکی از عوامل مهم نژادپرستی اتنیکی در ایران زیر سایه حکومت جمهوری اسلامی، سیاستها و عملکرد حکومت در قوانین و سیاستهای تمایزگرا و تبعیضآمیز علیه برخی از اقلیتهای اتنیکی است. برخی از اقلیتهای اتنیکی در ایران در برابر تبعیضها و نقض حقوق اقلیتهای خود، اعتراضات و اعتصابات را برگزار کردهاند.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی، دستگاههای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی اقلیتهای اتنیکی در ایران را سرکوب کردهاند. عملیات نظامی و تعقیب و گریز علیه اعضای برخی از گروها و جنبشهای اتنیکی در ایران نیز در گذشته رخ داده است، که این اقدامات به گسترش نژادپرستی اتنیکی و ایجاد تنشها بین اقلیتها و دولت منجر شده است.
جمهوری اسلامی با توجه به حجم نارضایتی های مردم از سیستم حاکم و میل به استمرار حاکمیت خود بر کشور ایران از هر طریقی برای تسلط بر اقوام مختلف ایرانی برنامه ریزی می کند. نژادپرستی در طول چهار دهه ی گذشته در ایران نهادینه شده و اقوام مختلف در این کشور مکررا مورد تحقیر و توهین های نژاپرستانه قرار می گیرند و همچنین حکومت ایران نیز به شکل سیستماتیک، نژادپرستی را در جامعه پمپاژ می کند.
ظلمی که به اقوام مختلف ایرانی با پیشینه ی فرهنگی و تاریخی عظیمشان در سالهای حکومت جمهوری اسلامی بر ایران شده امروزه در جای جای میهنمان به چشم میخورد.
در زمینه فرهنگ و زبان نیز، برخی از اقلیتهای اتنیکی در ایران با محدودیتها و ممنوعیتها در استفاده از زبان و فرهنگ خود مواجه شدهاند. برخی از اقلیتها معتقدند که حکومت جمهوری اسلامی تلاش داشته است فرهنگ و زبان اقلیتها را به سمت فرهنگ و زبان فارسی و اسلامی توجه بیشتری جلب کند، که این عملکرد در برخی موارد نژادپرستی اتنیکی را تشدید کرده است.
به طور کلی، نژادپرستی اتنیکی در ایران زیر سایه حکومت جمهوری اسلامی یک مسئله پیچیده است که تأثیرات گستردهای بر جوامع اتنیکی و فرهنگی ایران داشته است. این پدیده میتواند منجر به ایجاد تنشها و تضادها بین اقلیتها و حکومت شود و به چالشهایی برای وحدت ملی و تعامل بین فرهنگهای مختلف در ایران منجر شود. برای حل این مسئله، لازم است که حکومت و سایر نهادهای ایرانی به احترام حقوق اقلیتهای اتنیکی، ایجاد تعامل بین فرهنگها، ترویج تنوع فرهنگی، و ارتقاء عدالت اجتماعی بپردازند. همچنین، آگاهیبخشی و آموزش درباره اهمیت تنوع اتنیکی و رفع تبعیضها نیز میتواند به کاهش نژادپرستی اتنیکی کمک کند. همچنین، ایجاد فرصتهای اقتصادی و اجتماعی برای اقلیتها، ترویج تعامل اجتماعی و فرهنگی بین اقلیتها و اکثریت، و تعزیز مفهوم شهروندی یکپارچه و بدون تبعیض نیز میتواند به کاهش نژادپرستی اتنیکی در ایران کمک کند.
مهم است تا حقوق اقلیتهای اتنیکی در قوانین و مقررات کشور به طور کامل تضمین شود و از هرگونه تبعیض و تبعیض نژادی پرهیز شود. نهادهای حقوق بشری، سازمانهای مدافع حقوق اقلیتها و جامعه بینالمللی نیز میتوانند در پیگیری و نظارت بر رعایت حقوق انسانی اقلیتهای اتنیکی در ایران نقش مؤثری ایفا کنند.
همچنین، تسهیل گفتمانهای بینفرهنگی و اندیشههای پویا و سازنده بین اقلیتها، ترویج تحقیقات علمی و آکادمیک در حوزههای مرتبط با تاریخ، زبان، و فرهنگ اقلیتها، و ارتقاء آگاهیهای فرهنگی و تاریخی جامعه میتواند به تقویت هویت فرهنگی اقلیتها و کاهش نژادپرستی اتنیکی کمک کند.
برای مقابله با نژادپرستی اتنیکی در ایران، نیاز به یک رویکرد چندجانبه و جامع است که حقوق اقلیتها را تضمین کرده، ترویج تعامل اجتماعی و فرهنگی، تسهیل گفتمانهای بینفرهنگی، و ارتقاء آگاهیهای فرهنگی جامعه را در پی دارد.
مهم است که نهادهای دولتی، به ویژه سازمانهای مرتبط با امور اقلیتها، از جمله سازمان ایرانیان غربی، سازمان ایرانیان آذربایجان شرقی، سازمان ایرانیان کرد، و سایر سازمانهای مرتبط، به طور فعال و با رویکردی غیرتبعیضی و متعادل به حفظ حقوق اقلیتها و مقابله با نژادپرستی اتنیکی پرداخته و از هرگونه تبعیض سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی جلوگیری کنند.
علاوه بر این، رسانهها و رسانهنگاران نقش بسیار مهمی در کاهش نژادپرستی اتنیکی دارند. ترویج خبرگزاریها و رسانهها با توجه به اصول حریم خصوصی، انصاف، و بدون تبعیض میتواند به ارتقاء آگاهیهای جامعه درباره اقلیتها و پیشگیری از ترویج دیدگاههای نژادپرستانه کمک کند.
همچنین، آموزش و آگاهیرسانی به جامعه درباره اهمیت تنوع فرهنگی و احترام به حقوق اقلیتها از طریق برنامههای آموزشی در مدارس، دانشگاهها، و سایر مراکز آموزشی نیز بسیار اساسی است. ارتقاء فرهنگ تعامل، همدلی، و همزیستی صلحآمیز بین اقلیتها و اکثریت در جامعه میتواند به کاهش نژادپرستی اتنیکی کمک کند.
در نهایت، همه جامعه و هر یک از افراد باید مسئولیت خود را در کاهش نژادپرستی اتنیکی به عهده بگیرند. احترام به تنوع فرهنگی، ترویج فرهنگ تعامل و همدلی، انکار و مبارزه با دیدگاههای نژادپرستانه و تبعیضگرایانه، و ایجاد فرصتها و پیشرفت برای همه اقلیتها و اکثریت جامعه، به عنوان یک انگیزه جامعهشناسی و اخلاقی برای کاهش نژادپرستی اتنیکی در ایران واجب است.
تبعیض به قوم ترک در ایران یک مسئلهی جدی است که به طور پیوستهای مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. در این مقاله، این مسئله را از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار داده و به دلیلهای آن و راهکارهایی که برای رفع آن وجود دارد، پرداخته خواهد شد.
ترکها یکی از اقوام بزرگ در ایران هستند که در استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، زنجان، اردبیل، همدان و … زندگی میکنند. آنها دارای فرهنگ و زبان متفاوتی هستند و اغلب به عنوان اقوام کوچنشین در طول تاریخ شناخته شدهاند. با این حال، ترکها به دلیل اختلافات فرهنگی و زبانی با بقیهی اقوام ایران، همیشه به تبعیض مواجه بودهاند.
تبعیض به قوم ترک در ایران از دیرباز آغاز شده است. در دورهی صفویه، این تبعیض به دلیل مسائل دینی و فرهنگی شدت یافت و در دوران پهلوی نیز به عنوان ابزاری برای کنترل و مهار جنبشهای اقوامی استفاده شد و بیشترین تبعیض به اقوام ترک در دوران انقلاب اسلامی و پس از آن رخ داده است. در این دوران، ترکها به دلیل مخالفت با سیاستهای دولت و اصلاحات زبانی و فرهنگی، شدیداً تحت فشار و تبعیض قرار گرفتهاند.
یکی از علل تبعیض به قوم ترک در ایران، عدم توجه به مشکلات و مسائل آنها است. دولتهای مختلفی که در ایران حکومت دارند، به طور کلی به مشکلات اقوام غیرفارسیزبان که جمعیتشان بیشتر از نصف جمعیت کل کشور را تشکیل میدهند، توجه کافی نکردهاند. همچنین، تفاوتهای فرهنگی و زبانی با بقیهی اقوام ایران موجب شده است که ترکها به عنوان “دیگری” و “خارجی” در نظر گرفته شوند و از مزایایی که برای بقیهی اقوام ایران در نظر گرفته میشود، محروم شوند.
عدم توجه به مسائل ترکها باعث شده است که در بسیاری از مناطق زندگیشان، امکانات و خدمات اساسی مانند آب، برق، گاز و ارتباطات موبایل در دسترس نباشد و مشکلاتی مانند بیکاری و فقر شدید در بین آنها وجود داشته باشد. در برخی مناطق، حتی شایعاتی دربارهی مخالفت ترکها با جمهوری اسلامی و اتهام به جاسوسی برای کشورهای دیگر منتشر شده است که باعث شده است ترس و ناراحتی در بین آنها افزایش یابد.
یکی دیگر از علل تبعیض به قوم ترک در ایران، استفاده از زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور است. با توجه به این که ترکها دارای زبان و فرهنگ متفاوتی هستند، این موضوع مانع از توسعهی زبان و فرهنگ آنها شده و باعث تضعیف هویت فرهنگی آنها شده است.
برای رفع تبعیض به قوم ترک در ایران، اقداماتی از جمله توجه به مشکلات و نیازهای آنها، ارائهی خدمات عمومی و توسعهی زبان و فرهنگ آنها، ضروری است.
همچنین، توجه به حقوق شهروندی ترکها و ارائه فرصتهای برابر به آنها برای شغل و آموزش نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. باید در نظر داشت که ترکها همانند سایر اقوام کشور، حق دارند به تحصیل، کار و رسیدن به پیشرفت داشته باشند.
همچنین، اصلاح سیاستهای مدیریتی در مناطق ترکنشین و توسعهی زیرساختهای اساسی مانند برق، آب و فاضلاب، جادهها و ارتباطات موبایل، میتواند بهبود وضعیت ترکها را فراهم آورد. همچنین، توسعهی اقتصادی در مناطق ترکنشین و فراهم کردن فرصتهای اشتغال برای جوانان این مناطق، بهبود شرایط زندگی آنها را بهبود خواهد بخشید.
همچنین، رسانهها و نهادهای اجتماعی میتوانند نقش مهمی در پایان دادن به تبعیض به قوم ترک در ایران داشته باشند. منتشر کردن خبرها و مطالبی در مورد فرهنگ و زبان ترکها، شناخت بهتری از آنها در جامعه ایران ایجاد میکند و باعث میشود که تبعیض به این اقوام کاهش یابد.
در کنار تلاش برای بهبود وضعیت ترکها در ایران، باید به دنبال ایجاد فضایی برای گفتگو و دیالوگ بین ترکها و سایر اقوام کشور باشیم. این گفتگوها باید به صورت باز و بدون تبعیض از سوی هیچکدام از طرفین باشند. در این فضا، ترکها حق دارند تا مشکلات خود را به صراحت بیان کنند و برای پیدا کردن راهحلهایی برای بهبود وضعیتشان، همکاری کنند.
در نهایت، باید به یاد داشت که تنها با همکاری و همدلی، میتوان به پایان دادن به تبعیض به قوم ترک در ایران دست یافت. همهی اقوام کشور باید به عنوان یک جامعه، با همکاری و همدلی، به پیشرفت و رشد کشور دست یابند و تبعیض به هیچکدام از اقوام، جایی در این جامعه نداشته باشد.
زبان مادری زبانی است که هر انسان پیش از آغاز هر گونه تحصیلات در مراکز آموزشی، توانایی اندیشیدن و انتقال معنا را از آن طریق به دست میآورد. همچنین هر زبان مکانیسمی است برای بازتاب فرهنگ آن دسته از مردمی که با آن زبان سخن میگویند.
زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
ایران یکی از کشورهای برخوردار از تنوع قومی و فرهنگی است و پنج گروه قومی فارس، ترک، کرد، بلوچ و عرب در آن زندگی میکنند. در سالهای پس از انقلاب، کنشگران و فعالان این اقوام بارها به تبعیضهایی که علیهشان اعمال میشود انتقاد کردهاند. یکی از مطالبههای اصلی آنان آموزش کودکان به زبان مادری در مدارس است. مطالبهای که حکومت ایران باوجود تاکید قانون اساسی، به دلایل امنیتی همواره با آن مخالفت کرده است.
حق بر زبان مادری یکی از بنیادینترین حقوق انسانی بخصوص در یک کشور متکثر اتنیکی-زبانی است. هدف از این حق چگونگی برخورداری اقلیتهای زبانی در شرایط جامعهای است که یک زبان واحد وجود ندارد و این حق را ایجاد میکند که اقلیتهای زبانی بجای استفاده از زبان اکثریت بتوانند از زبان مادری خود بویژه در آموزش استفاده بکنند.
حق بر آموزش به زبان مادری نه تنها حافظ هویت جمعی اقلیتهای زبانی میباشد بلکه بلحاظ فردی عنصر حیاتی در ارتقای تحصیلی و یادگیری زبانهای دیگر بشمار میآید. محرومیت سیستماتیک از این حق و اصرار بر وحدت زبانی عدم برخورداری از فرصت برابر در مشارکت در جامعه و به حاشیه راندن جمعیت قابل توجهی از افراد بویژه در شرایط کشوری نظیر ایران را در پی دارد.
توانمندسازی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران، لازمه حرکت به سمت توسعه است. عدم برخورداری یک جامعه از سطحی از این توانمندسازیها منجر به توسعه نیافتگی و در نتیجه تولید و بازتولید نابرابری و تبعیض در جامعه میشود. یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
اصل ۱۵ قانون اساسی ایران میگوید: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
طی ۴۳ سال اخیر، اجرای این اصل کاملا مغفول باقی مانده و هیچگاه در هیچ مدرسهای در ایران، کتابی برای آموزش زبان محلی آن منطقه در مدارس منتشر نشده است ولی کودکان امکان صحبت کردن به زبان مادری خود را دارند. در برخی موارد اما خبرهایی از بازداشت و صدور احکام حبس برای معلمانی که در تلاش برای آموزش زبانهای محلی مانند کُردی یا آذری بودهاند، منتشر شده است.
21 فئوریه (دوم اسفند) مصادف با روز جهانی زبان مادری است. نامگذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی انجام شدهاست. مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل اهمیت زیاد آن، سال ۲۰۰۸ را سال جهانی زبانها اعلام کرد.
روز جهانی زبان مادری، روزی است که یونسکو سعی دارد تا با اتخاذ سیاستهای سامانمند و صحیح، دولتها را به حفظ زبانهای مادری تشویق کند، تا مانع از رفتار دولتهایی شود که بهای لازم را به زبانهای مادری نمیدهند و با سیاستهای تبعیضآمیز، رسماً یا عملاً پسرفت و حتی نابودی این زبانها را سبب میشوند. مطابق برآورد یونسکو، هم اینک “نزدیک به ۴۰ درصد از جمعیت جهان به نظام اموزشی با زبان مادری یا زبانی که آنرا میفهمند، دسترسی ندارند و این با وجود مطالعات متعددی است که نشان میدهد، اولویت دادن به زبان مادری، فرآیند یادگیری عمومی و همچنین یادگیری زبانهای دیگر را تسهیل میکند.”
آدری آزوله، مدیرکل یونسکو نیز با انتشار پیامی به مناسبت بیست و یکم فوریه روز جهانی زبان مادری بر لزوم و اهمیت آموزش مبتنی بر “زبان مادری” تاکید کرد و نوشت:
در حالی که آموزش مبتنی بر زبان مادری برای رشد همهجانبه افراد و انتقال میراث زبانی ضروری است، ۴۰ درصد از دانشآموزان جهان به آموزش به زبانی که به بهترین شکل صحبت میکنند یا میفهمند دسترسی ندارند.
چنین وضعیتی به شدت یادگیری، بیان فرهنگی و ایجاد روابط اجتماعی را تضعیف میکند و میراث زبانی بشریت را به میزان قابل توجهی تقلیل میدهد.
بنابراین بسیار مهم است که این مسئله زبانی در تمرین لازم برای تغییر آموزش، که یونسکو در طول سال ۲۰۲۲ از آن حمایت میکرد، در نظر گرفته شود، که در اجلاس آموزش تحول آفرین، که سپتامبر گذشته توسط دبیر کل سازمان ملل متحد، آنتونیو گوترش برگزار شد، به اوج خود رسید.
این امر ابتدا مستلزم مجموعهای بهتر از دادهها است که انجام اقدامات خاص و سفارشی شده را ممکن میسازد. با این حال، بیش از همه، نیاز به آگاهی عمومیتری از ارزش بیبدیل اما شکننده تنوع زبانی و فرهنگی جهان دارد.
هر یک از بیش از هفت هزار زبانی که بشریت صحبت میکند، دیدگاهی منحصر به فرد از جهان، اشیاء و موجودات، شیوهای از تفکر و احساس را در خود دارد – بهقدری که هر ناپدید شدن یک زبان ضایعهای جبرانناپذیر است.
در این زمینه، دهه بینالمللی زبانهای بومی از سال ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۳ که یونسکو آژانس پیشرو برای آن است، فرصت مهمی برای جامعه بین المللی است تا به منظور حفاظت از بخش عمدهای از تنوع فرهنگی جهان بسیج شود.
هدف این روز جهانی نیز همین است: بزرگداشت این شیوههای بیان جهان در کثرت آن، تعهد به حفظ تنوع زبانها به عنوان میراث مشترک، و تلاش برای آموزش با کیفیت – به زبانهای مادری – برای همه.
واقعیت جاری در مناطق حاشیهای و عربنشین خوزستان این حقیقت را که بر عرب ها ستم و تبعیض اقتصادی، سیاسی و فرهنگی روا داشته میشود به شکلی عریان نمایان میسازد که میتوان آن را بهمثابه نمودی از «ستم ملی» در نظر گرفت.
علاوه بر ستم ملی، زنان عرب، آماج ستم جنسیتی هم هستند. نظام زنستیز جمهوری اسلامی با بهکارگیری ایدئولوژی اسلامی در جهت سیطره بر جامعه و فرهنگ و قانون و سیاست ایران، بارها در صدد تقویت بخشی از مناسبات ارتجاعی و مذهبی بهجا مانده از سنتهای عشیرهای برای تقویت رویکرد زنستیزانه خود برآمده است.
جمهوری اسلامی با بازتولید روابط عشیرهای، به نوعی بستر سرکوب و سلطه بر زنان را فراهم کرده است. از سوی دیگر اما تلاشها و بگیر و ببندهای بسیاری در راستای محو و از بین بردن تاریخ، فرهنگ و زبان ملیتهای مختلف از جمله عربهای خوزستان صورت گرفته است.
موقعیت کنونی زنان عرب، درهمتنیدگی ستمهای طبقاتی، جنسیتی و ملی را رو در روی ما قرار میدهد.
زنان اقلیت ها در ایران اعم از عرب، کرد، ترک و یا بلوچ از سویی به خاطر زن بودنشان مورد تبعیض واقع میشوند که این درد مشترکشان با سایر زنان در ایران است. و از سوی دیگر، این زنان مورد تبعیض لایهای دیگر از ستم نیز قرار دارند و آن هم به خاطر ملیت آنان است و از این رو با تبعیض مضاعفی مواجهاند.
به عنوان مثال در مقام مقایسه، اگر زنی از مناطق مرکزی ایران، پایتخت و شهرهای بزرگ بازداشت شود، میبینیم که فشار رسانهای و فشار مدنی و حتی فشار از خارج از کشور بر جمهوری اسلامی برای پاسخگویی بسیار بیشتر است. در مقابل اگر زنی از منطقهای حاشیهای یا از استانی به مهمی اقلیم اهواز و یا زنی از اقلیتها بازداشت و زندانی شود، فشارهای به جمهوری اسلامی به همان میزان نیست. زیرا نظام جمهوری اسلامی میتواند بهراحتی به آنها تهمتهایی بزند که افکار عمومی و مردم را قانع کند که بازداشت و زندان سزاوار آنهاست. تهمتهایی نظیر تجزیهطلبی، وهابیت و ارتباط با نیروهای مخالف در خارج از کشور. از این رو زنان عرب فعال هم با مردسالاری جامعه خود و سنتهای ارتجاعی و هم با قانون مردسالارانه دولت جمهوری اسلامی و همچنین متأسفانه احساسات نژادپرستانهای که بر برخی فعالان مدنی و رسانهای حاکم است، باید بجنگند.
اهواز بزرگترین شهر حاشیهنشین ایران است. علاوه بر فقر و توسعهنیافتگی مناطق عربنشین، ضعفهای قانونی نیز در این مناطق به وضوح قابل مشاهده است. این اعتراف صریح مقامات قانونی است که میگویند ۹۰ درصد مشکلات در خوزستان بهصورت عشیرهای حل میشود؛ این یعنی حاکمیت رضایت دارد که این نظام قبیلهای با تمامی کموکاستیها و معضلاتش پایدار باقی بماند. در نبود قوانین کارآمد، مبارزات زنان در زمینه سنتهای ناقض حقوق زنان سخت به نتیجه میرسد.
زنان در دهها یا صدها روستای اطراف شهرهای اهواز، آبادان و ماهشهر که شهرهای بزرگ استان هستند، از آموزش محروماند. در مناطقی مثل کوی ملاشیه و کوی علوی که در دل کلانشهر اهواز واقع شدهاند، اثری از توسعهیافتگی نیست. حتی یک پارک محلهای ندارند. هیچ موسسه فرهنگی وجود ندارد که با مردم در تماس باشد. فضا به شدت برای فعالیت فعالان فرهنگی بسته است و هر فعالیتی با نگاه امنیتی دیده میشود.
همچنین زیرساختهای اجتماعی موجود در جامعه به برخی زنان عرب آزادی عمل اندکی داده و آنها را به ضعیفترین عضو این جامعه بدل کرده است.
زبان مهمترین ابزار برای برطرف کردن کلیه مقتضیات عاطفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه است و محرومیت از حق تحصیل به زبان مادری میتواند منجر به بروز اختلافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در یک کشور شود.
یکی از نمودهای توسعه نیافتگی در اجتماع ایران، تحقیر قومهای غیرفارسزبان به دلیل داشتنِ زبان و شاخصههای فرهنگی متفاوت است که عمدتا از سوی دستگاههای دولتی ترویج میشود.
اصل ۱۵ قانون اساسی ایران میگوید: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
در طول چهار دهه، اجرای این اصل کاملا مغفول باقی مانده و هیچگاه در هیچ مدرسهای در ایران، کتابی برای آموزش زبان محلی آن منطقه در مدارس منتشر نشده است ولی کودکان امکان صحبت کردن به زبان مادری خود را دارند. در برخی موارد اما خبرهایی از بازداشت و صدور احکام حبس برای معلمانی که در تلاش برای آموزش زبانهای محلی مانند کُردی یا آذری بودهاند، منتشر شده است.
آموزش به زبان مادری حق مسلم شهروندان است.
صالح نیکبخت، حقوقدان سرشناس و فعال حقوق بشر که خود اهل استان کردستان ایران است، دیدگاهی متفاوت با نجات بهرامی دارد و آموزش به زبان مادری را حق هر ایرانی میداند.
او پیشتر در این مورد گفته بود: «ما کشوری کثیرالاقوام هستیم. ترک، کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن یا گیلک در ایران زندگی میکنند و ایران فقط تهران یا اصفهان نیست. پس آموزش به زبان مادری در مدارس، حق طبیعی این شهروندان است. مگر همین حالا در بسیاری از مدارس، زبان انگلیسی هم در کنار زبان فارسی، از پایههای ابتدایی به بچهها آموزش داده نمیشود؟ آیا کودکان در سنینی که توانایی یادگیری همزمان چندین زبان را ندارند، نباید زبان قوم و ریشههای خود را یاد بگیرند؟ من میگویم زبان فارسی به عنوان زبان اصلی و ملی ایران هم حتما باید حفظ شود اما میتوان بسیاری از دروس را هم به زبانهای همان قومیت آموزش داد تا ارزشهای محلی، قومیتی و ملی حفظ شوند. این رفتار نظام جمهوری اسلامی که حتی همان اصل ۱۵ قانون اساسی را هم اجرا نمیکند، دقیقا مانند رفتار دولت ترکیه است که چشم بر روی زبان کُردی ۲۵ میلیون نفر میبندد و آنها را مجبور به خواندن و نوشتن به زبان ترکی کرده است.»
وزارت آموزشوپرورش جمهوری اسلامی هیچ کتاب درسی را به زبان قومیتهای مختلف منتشر نکرده است و زبانهایی همچون بلوچی، طبری، گیلکی یا کرمانجی و … نادیده گرفته شدهاند.
ایران با ۸۷ میلیون نفر جمعیت، هفت اقلیت قومی را در کنار اکثریت فارس در خود جا داده و به گزارش گروههای حقوق بشری، اقلیتهای ایرانی سالها است که با تبعیض مواجهاند؛ هرچند که این موضوع از سوی حکومت تکذیب میشود.
جامعهشناسی نژاد و روابط قومیتها در ایران از لحاظ تاریخی پیچیده بودهاست و این کشور از نظر قومیتی متنوع است. نژادپرستی در ایران شامل نگرشها و دیدگاههای منفی دربارۀ نژاد یا قومیتهاست که با یکدیگر مرتبط هستند که توسط حکومت در ایران بیان شده و در قوانین، اعمال و اقدامات تبعیضآمیز (از جمله خشونت) در مناطق مختلف اجرا شدهاست.
نژاد پرستی در اصل باور به برتری یک گروه نژادی آدم از گروه های نژادی دیگر دارد و مخربترین نوع آن نیز نژادپرستی نهادی است که آداب و رسوم و قوانین تصویب شده ای که به طور سیستماتیک نابرابری های نژادی در جامعه را ایجاد می کند، منعکس می کند. نژادپرستی نهادی در داخل نهادهای اجتماعی متفاوت نظیر سیستم های آموزشی، اقتصادی و سیاسی شکل می گیرد و با سوق دادن نگرشهای شخصی و رفتارهای هدایت شده افراد به سمت گروه های نژادی یا قومی مشخص، نژاد پرستی فردی را به وجود می آورد.
نژادپرستی یا تبعیض نژادی در ایران به علت عدم آگاهیبخشی، باعث ایجاد تبعیض گسترده یا نادیده گرفتن سایر گروهها از سوی حکومت و جامعه در ایران شدهاست.
ما در ایران با حکومتی سر و کار داریم که اساساً هویتهای غیرِ هویتِ رسمی معیّن خود را به رسمیت نمیشناسد. سیاست حکومت جمهوری اسلامی تا امروز به هیچ وجه در راستای به رسمیت شناختن تنوع هویتی در ایران نبودهاست و در این زمینه، ما در یک نوع بنبست زندگی میکنیم. ما امروز در جامعهای زندگی میکنیم که تبعیض زبانی، مذهبی، فرهنگی و قومی، یکی از اصلیترین مشخصههای آن است. حکومت دینی بر پایهٔ اصالت یک هویت دینی خاص و نوعی اتنوسانترسیم دینی شکل گرفته و شمار مهمی از تبعیضهایی که در ایران وجود دارد، نهادی و قانونی هستند. حکومت هم منکر این تبعیضها نیست و حتی از وجود تبعیض دفاع میکند.
ادامه پیشبرد سیاستهای تبعیضآمیز حکومت جمهوری اسلامی سبب شده تا شهروندان اقوام مختلف ایرانی در شهرهای مختلف از دستیابی به حقوق اساسی خود محروم شوند. این شهروندان در حال حاضر در سطوح مختلف عملا نادیده گرفته شده و کنار گذاشته میشوند.
در این میان اقلیت بلوچ که تخمین زده میشود تا دو میلیون نفر باشند، به جای اسلام شیعی حاکمان روحانی ایران، سنیمذهباند و هدف تبعیض و سرکوب واقع میشوند.
پس از مرگ مهسا امینی، دختر کرد ایرانی، اعتراضها به حکومت بهویژه در مناطق کردنشین شدید بودهاند. تخمین زده میشود تعداد کردهای ایران حدود ۱۰ میلیون نفر باشند؛ اکثر کردهای ایران نیز سنیاند و بیشتر در مناطق شمال غربی هممرز با ترکیه و عراق زندگی می کنند. کردها در ایران از تبعیض ریشهدار در رنجاند و علاوه بر تضییع حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها، مناطق کردنشین ایران با وضعیت نابسامان اقتصادی نیز مواجهاند.
اعراب ایران گروه دیگریاند که در این گزارش به تبعیضهای جمهوری اسلامی علیه آنها اشاره میشود. تعداد اعراب ایران حدود ۱.۶ میلیون نفر تخمین زده شده است که عمدتا در امتداد مرز عراق در جنوب غربی استان نفتخیز خوزستان زندگی میکنند و با این حال از نابرابری گسترده شکایت دارند. در سال ۲۰۲۱، اعتراضها به کمبود آب بهویژه در استان خوزستان، جایی که با خشکسالی دستوپنجه نرم میکند، شدید بود و با سرکوب نیروهای امنیتی مواجه شد.
همچنین نظام حاکم بر ایران همواره در سالهای حکومتش با تفرقه افکنی در میان قوم های مختلف و تصویب قوانین جانب گرایانه، اقوام آذری زبان کشور را نیز در محرومیت ها و تقابل فرهنگی قرار داده است. حکومت همواره از جدایی بین اقوام سود برده و برای مستحکم شدن پایه های قدرتش به دنبال تفرقه و نفاق در میان اقوام ایرانی بوده و است.
یکی از اقداماتی که از نخستین روز اعتراضات در استان خوزستان از سوی عوامل و حامیان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران آغاز شد، تلاش برای مرتبط کردن اعتراضات مردمی در این استان با تجزیهطلبان و گروههای مسلح بود تا با توجه به حساسیت غالب مردم ایران نسبت به موضوع تمامیّت ارضی، هراس عمومی ایجاد کرده و از حمایت مردم از اعتراضات جلوگیری کنند. در حالی که مقامات و حامیان نظام در اظهارات خود در داخل ایران و سایبریها ولابیگرانش در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هشدارهایی درباره عواقب گسترش و ادامه اعتراضات خوزستان میدادند، تیر اتاق فکرهای جمهوری اسلامی به سنگ خورد و این راهکار نه تنها نتیجه نداد بلکه به برگزاری تظاهرات همبستگی در شهرهای مختلف انجامید.
مردم معترض در استان خوزستان از جمله عربزبانانی که کانون اولیه اعتراضات بودند، شعار یا اقدامی در راستای همسویی یا همراهی با تجزیهطلبان و گروههای مسلح ندادند بلکه با شعار «از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران» نقشه وابستگان و دلبستگان نظام را نقش بر آب کردند. مردم در شهرهای مختلف استان خوزستان که ترکیب متنوعی از اقوام مختلف دارند از جمله در ایذه شعار «بختیاری با عرب اتحاد اتحاد» سر دادند و این شعار را به یکی از بارزترین شعارهای این اعتراضات تبدیل کردند.
در دیگر استانها نیز اعتراضاتی در حمایت از مردم خوزستان صورت گرفت. در برخی شهرهای استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، تهران، البرز، آذربایجان شرقی، گلستان، خراسان شمالی، اردبیل، کرمانشاه و کردستان تجمعات و اعتراضات همبستگی شکل گرفت. شعارهای حمایتی از مردم خوزستان در اعتراضات این شهرها برجسته بود. «خوزستان خوزستان حمایت حمایت» و «آذربایجان بیدار است، حامی خوزستان است» از نمونه این شعارها بودند.
تظاهرات همبستگی در دیگر استانها، از آذربایجان تا خراسان و از کردستان تا اصفهان، بیانگر آگاهی مردم از ضرروت اتحاد ملّی است.
زنان بلوچ در جغرافیای ایران، تحت ستمهای مضاعفی روز را به شب رسانده اند. رنج، فقر، تبعیض، بیکاری، ناامنی، استثمار نیروی کار و منابع بلوچها عادیسازی شده است. زنان بلوچ همراه مردان از ستمهای ملی/اتنیکی و طبقاتی/مذهبی رنج برده اند. با مرگ مهسا امینی، و موجی که سراسر ایران را درنوردید، زنان بلوچ به یکباره خود در ابتدای صف مبارزه یافتند. زن، زندگی، آزادی حیاتی دیگر به آنها بخشید.
این روزها ویدئوهایی از زنان بلوچ در فضاهای عمومی و یا بسته و در شبکههای اجتماعی همرسان میشود که نشان میدهد زنان حجاب از سر برمیدارند و گیس میبرند. همچنین شاهد افزایش بازداشت زنان و دانشآموزان دختر بلوچ در شهرهای مختلف هستیم که البته در بسیاری موارد نامی از آنان نامی نمیدانیم؛ زنان و دخترانی که یا در تظاهرات دستگیر شدهاند، یا در مدرسه دست به اعتراض زدهاند، و یا به دلیل فعالیت در شبکههای مجازی در شهرهای بسیار کوچک دستگیر شدهاند. این اخبار تعجب همگان را برانگیخته و از آن به عنوان «مبدا» بیداری زن بلوچ یاد میشود. این زن دیگر در حاشیه خبرها نمانده، به متن آمده و رویای او برای رهایی همه جا ستوده میشود.
فرایند مقاومت و درافتادن با نظامهای درهمتنیده سرکوب میان زنان در سیستان و بلوچستان مانند هر کجای دیگر جغرافیای ایران فرایندی خطی، ساده و همسان نبوده و نیست. همانگونه که عصیان زنان در خیابانهای تهران و سنندج و تبریز و… تنها ناشی از تحولات این چند هفته اخیر نیست، مقاومت و مبارزه در سیستان و بلوچستان نیز در فضای خلا و به یکباره ایجاد نشده است.
زنان بلوچ در حالیکه جا در پای زنان و مبارزان پیش از خود گذاشتهاند با نظامهایی ارتجاعیتر و سختگیرانهتر از مادران خود جنگیدهاند. بیباکی امروز میوه مبارزات فردی و اجتماعی پیدا و پنهان زنان بلوچ است. البته این موضوع فقط مختص بلوچستان نیست؛ شهرهای زیادی در سراسر ایران هنوز به اعتراضات نپیوستهاند، یا پیوستهاند ولی صدایشان را نشنیدهایم. اینکه نمیدانیم و نمیبینیم نشان از بیتفاوتی، سکون، جهل و ناآگاهی آنها نیست.
زنان بلوچ که سالهاست فعالیتهای مدنی متنوعی را به شکل مستقل و در سکوت پیش میبردند، جزو نخستین کسانی بودند که دستگاه سرکوب، حتی پیش از آغاز اعتراضات در سیستان و بلوچستان، و با نخستین جرقههای خیزشهای سراسری به مدد دستگاه سرکوب همپیمان دولت، یعنی ملاها و ریشسفیدان، وادار به سکوت شدند. فعالیت اجتماعی علنی مستقل در سیستان بلوچستان به بندبازی میماند.
زنان بلوچ سالها کوشیدند با نگاههای بالا به پایین مرکزگرایانه دربیفتند و از فرهنگی خواندن مسائل سیستان و بلوچستان اجتناب کنند، چرا که انتساب مطلق مسائل به فرهنگ را در خدمت عادیسازی و سیاستزدایی از ستمهای جاری در سیستان و بلوچستان میدانستند. آنها در واقع سالها از گفتمان سیاسی حاکم حذف شده بودند و برنامههای تجویزی فرادستانه برای آنها صادر میشد.
اما اینک که این زنان از حاشیه به متن آمدهاند و از شنیدن رنجهای آنان زخمی میشویم، باید عرصه متفاوت مبارزه و مقاومت این زنان شجاع را درک کنیم و از یکدستسازیهای فرادستانه بپرهیزیم. زنان در شمال استان، یعنی در سیستان (بلوچ و غیربلوچ; شیعه یا سنی) که جامعهای از نظر قومی و زبانی و مذهبی متکثرتر است، مسائل متفاوتی نسبت به زنان در نواحی جنوبی استان دارند.
حاکمیت جمهوری اسلامی همواره از قومگرایی و اختلافات مذهبی در منطقه سیستان سود جسته و مطالبات اصیل آنها را در پس این اختلافات، بیپاسخ رها کرده است. همچنین معضلات و مسائل زنان در شهرها و روستاهایی از استان که همچنان مناسبات قشربندی و شبه- کاستی کهن در آنها ریشهدار است، متفاوت از کلانشهرها است. بحرانهای زیست محیطی با توجه به اقلیمهای متفاوت شمال و جنوب استان تاثیر متفاوتی بر زندگی آنها گذاشته است. زنان بلوچ سیاه که بیشک از ستمکشیدهترین زنان این جغرافیا هستند، نیز دسته دیگر از زنانی هستند که هرگز کسی از آنها سخن نگفته است. اما برخورد مرکز با این جغرافیای متنوع سیستان و بلوچستان که ترسیم کردیم چگونه است؟ یک کلام: یکدستسازی! در سخنرانیها، رسانهها و شبکههای اجتماعی به گونهای درباره زنان این جغرافیای متکثر صحبت میشود که تو گویی هیچ تفاوتی میان این زنان نیست، از نظر طبقاتی همه همطبقه و هم سرنوشتاند! چگونه میتوان زنی را که در مناطق ممنوعه سلب مالکیت شده زندگی میکند و هر لحظه با تخریب زیستگاهش مواجه است با زنی مقایسه کرد که برخوردار از امکانات تحصیل و پیشروی است و حتی شاید خارج از بافت سیاسی و اجتماعی خود را «زن موفق» بنامد؟
بازنماییها ترجیح میدهند فقط به زن بلوچ سنتیپوشی که نفرین شده محدود شوند! البته یکدستسازیها نه تنها یک چهره معین برای زنان بلوچ توصیف کرده، بلکه خواهران ستمکشیده غیربلوچ ما را نیز از دایره گفتمان برابریطلبانه خارج کرده است. خواهران بلوچ ما در جنوب استان کرمان و شرق استان هرمزگان کمتر توجه رسانهای را به خود و معضلات خاص خود جلب میکنند.
کنش از رنج آغاز میشود و شکلهای گوناگونی بسته به شرایط زمان و مکان به خود میگیرد. گاه علیه عادیسازی و سیاستزدایی از وضع موجود آرام آرام امکانهایی مییابد و پیوسته راه میپیماید، و گاه گسستی عینی است از هر آنچه کهنه است. و این آخری معجزه خیابان است که بذرهای آن بسیار پیشتر در سکوت و بیخبری پرورانده شدهاند.
ما این رنجها و کنشها را از شمال تا جنوب استان سیستان و بلوچستان به رسمیت میشناسیم، از آنها خواهیم گفت و با تصویرهای یکدستساز مقابله میکنیم. ما یقین داریم که رهایی ما در گرو رهایی یکدیگر است.
اعمال محدودیت و سختگیری علیه مهاجران افغانستانی در ایران از سوی جمهوری اسلامی، منجر به محرومیت گسترده از حقوق اساسی و نیز مانع بزرگی در مسیر ادغام آنها در جامعه ایران شده است. گفته میشود مدیران برخی از مدارس در ایران از خانواده دانشآموزان مهاجر افغان بابت ثبتنام فرزندانشان در مدرسه، از یک تا سه میلیون تومان رشوه گرفتهاند. برخی از این مهاجران که در یک سال گذشته و پس از سلطه طالبان بر افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند و اکنون در شهرهای مختلفی از جمله قم، مشهد و تهران زندگی میکنند،طی گزارشی گفتند که بابت ثبتنام فرزندانشان در مدارس دولتی رشوه پرداختهاند.
مقامات جمهوری اسلامی هنوز درباره این گزارشها اظهارنظر نکردهاند.
تا پیش از سال ۱۳۹۴، مدارس دولتی در ایران از دانشآموزان خارجی از جمله مهاجران افغان، شهریه میگرفتند اما در مرداد آن سال، وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد تحصیل در مدارس ایران برای همه دانشآموزان خارجی رایگان است.
ابراهیم (مستعار)، کارمند دولت پیشین افغانستان که اکنون با خانوادهاش در مشهد زندگی میکند، برای ثبتنام پسرش در کلاس پنجم، یک میلیون تومان به مدیر مدرسه رشوه داده است. ابراهیم میگوید مدیر مدرسه سه میلیون تومان خواسته بود اما او به دلیل نداری و فقر التماس کرد و در نهایت با پرداخت یک میلیون تومان موافقت شد.
ابراهیم گفت که شمار زیادی از دوستان و آشنایانش در مشهد هم بابت ثبتنام کودکانشان در مدارس دولتی ایران به مدیران رشوه پرداختهاند و خانوادههایی که این پول را نداشتند، یا کودکانشان در مدارس پذیرفته نشدند یا آنها را یکی دو کلاس پایینتر نشاندند.
در حالی که بر اساس اطلاعیههای وزارت آموزش و پرورش، قرار است از خانوادههای مهاجر هیچ شهریهای بابت تحصیل در مدارس دولتی گرفته نشود، مدیران مدارس با خودداری از پذیرش کودکان به بهانه اینکه ظرفیت تکمیل است، باب دریافت رشوه را باز میکنند.
مهاجران افغان در ایران در حالی از اخاذی مدیران برخی مدارس شکایت میکنند که حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه رئیسجمهوری ایران در امور افغانستان، چند روز قبل در سفر به قم، با شماری از مهاجران افغان مقیم این شهر صحبت کرد و گفت که جمهوری اسلامی تمامی زمینهها برای تحصیل فرزندان خانوادههای مهاجر را فراهم میکند. قمی ادعا کرد که در مدارس ایران، بیش از ۵۲۰ هزار دانشآموز افغان مشغول تحصیلاند.
قمی اضافه کرد تا زمانی که در افغانستان ثبات نیمهپایدار شکل نگیرد، حضور مهاجران افغان در ایران ادامه خواهد یافت. او گفت: «هیچ کدام از کشورهای منطقه حتی پاکستان، جاذبه و ظرفیت مهاجرپذیری جمهوری اسلامی را ندارند.» او همچنین مدعی شد که جمهوری اسلامی تلاش میکند تمامی زمینهها و امکانات لازم را برای جذب کودکان خانوادههای مهاجر افغان به مدارس فراهم کند.
همشهری آنلاین ۱۸ شهریور، در مورد تعداد دانشآموزان افغان در مدارس ایران نوشت: «امسال به جمعیت ۵۶۰ هزارنفری دانشآموزان اتباع، ۳۰۰ هزار نفر اضافه خواهد شد.»
با این حال، تجربه شماری از خانوادههای مهاجر افغان ساکن ایران از ثبتنام فرزندانشان در مدارس نشان میدهد که درخواست رشوه از آنان، در حالی که بیشتر آنان بهسختی روزگار میگذرانند، عرصه را بیشازپیش بر آنان تنگ کرده است.
احمدشاه (مستعار)، مهاجر افغان و پدر خانوادهای شش نفری که در تهران زندگی میکند، هم گفت که بابت ثبتنام سه فرزندش در کلاسهای سوم، چهارم و ششم، سه میلیون تومان پرداخته است. او میگوید از تصمیم حکومت جمهوری اسلامی برای ارائه خدمات آموزشی رایگان به کودکان مهاجر افغان و به ویژه آنهایی که مدارک رسمی اقامت ندارند، بینهایت خوشحال شد، اما زمانی که به مدرسه محل زندگی خود مراجعه کرد، با پاسخ منفی مدیر مدرسه مواجه شد.
احمدشاه افزود: «از ترس اعدام و شکنجه از افغانستان فرار کردم. اینجا با پول کارگری بهسختی خانوادهام را تامین میکنم اما پرداخت سه میلیون تومان به مدیر مدرسه برای ثبتنام بچههایم برایم بسیار سنگین بود.»
ابراهیم افزود که تعداد دیگری از دوستانش هم که در یک سال گذشته با خانوادههای خود از افغانستان به ایران کوچ کردهاند، هنگام تلاش برای نامنویسی فرزندانشان در مدارس با تجربهای مشابه مواجه شدهاند.
رسول خلیلی، از فعالان اجتماعی در میان مهاجران افغان در ایران، میگوید که بر اساس دستور وزارت آموزش و پرورش، به جز مدارس خصوصی، هیچ یک از مدارس دولتی در ایران از کودکان ایرانی و مهاجر پول نمیگیرند. خلیلی افزود: «مدارس خصوصی در مورد اخذ شهریه از دانشآموزان دستورکار مشخصی دارند، اما تاکنون با اخذ پول از سوی مدیران مدارس دولتی مواجه نشده بودیم.» خلیلی که سالها است در ایران زندگی میکند، مدرک رسمی اقامت در ایران را دارد.
یک وکیل مدافع افغان که از ترس شکنجه طالبان، اوایل امسال خانهاش در پنجشیر را ترک کرد و اکنون در ایران زندگی میکند، هم گفت کودکان بسیاری از خانوادههای افغان که در یک سال گذشته به این کشور وارد شدهاند، در مدارس پذیرفته نشدهاند. به گفته این وکیل مدافع سابق، بسیاری از خانوادهها با پاسخ «ظرفیت تکمیل است» مواجه شدند و پولی هم برای پرداخت رشوه به مدیران مدارس نداشتند. اوضاع برای همه مهاجران دشوار است؛ اما کسانی که در یک سال گذشته و با از دست دادن کار و زندگی خود در افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند، وضعیت بدتری دارند.
بر اساس آمار نهادهای حکومتی جمهوری اسلامی، اکنون حدود ۴.۵ میلیون مهاجر افغان در ایران زندگی میکنند که بخشی از این مهاجران، پس از سلطه طالبان بر افغانستان، به ایران آمدهاند. بیشتر مهاجران یک سال گذشته کارمندان نهادهای دولت پیشین افغانستاناند که از ترس شکنجه، بازداشت و اعدام طالبان به ایران پناه بردهاند.
روند اخراج اجباری مهاجران افغان از ایران همچنان ادامه دارد، اما بسیاری از افرادی که در افغانستان در معرض خطر قرار دارند، هنوز ایران را پناهگاهی دردسترس میبینند. با این حال، حکومت جمهوری اسلامی که کنوانسیون حقوق پناهندگان را امضا کرده و به رعایت آن متعهد شده، همواره به بدرفتاری و نقض حقوق مهاجران متهم بوده است.
رفتارهای متناقض نظام با اقوام مختلف و حتی فراتر از آن اجرای قوانین دستوری برای همه ی قوم ها نتیجه ای به جز نابودی ریشه های فرهنگی، میراث تاریخی، حیاط وحش وماهیت تاریخی ایران نداشته است. و حاصلش امروزه در اقصی نقاط کشور مشهود است. در زمینه ی احیا و حفاظت از محیط زیست هم ما شاهد نژادپرستی در کشور خود هستیم. به طور مثال دریاچه ی چیتگر واقع در غرب تهران تبدیل به دریاچه ای بزرگتر و محلی برای گردشگری پایتخت نشینان شد و از سوی دیگر دریاچه ی ارومیه با قدمت 13000 سال با وجود اختصاص بودجه های کلان برای احیا به علت ناکارمدی مسئولین و اختلاس به خشکی 100 درصد رسید. باید از خود پرسید که آیا در صورتی که این دریاچه در نزدیکی پایتخت قرار داشت هم با چنین عاقبتی مواجه می شد؟
در انتها کافی ست به شرایط نگهداری از آثار باستانی در نقاط مختلف ایران که اکثر خارج از پایتخت قرار دارند دقت بفرمایید .بودجه نگهداری از ۳۴ هزار اثر تاریخی ملی فقط ۲۰۰ میلیارد تومان است!
تفاوت عملکرد حکومت در اختصاص بودجه برای آثار باستانی و محیط زیست (به ویژه فرهنگ اقوام)در مقابل مقداراختصاص بودجه برای نهادهای مذهبی و پروپاگاندای نظام نمونه ی بارزی ازتبعیض و عدم اجرای عدالت است.
پیشینه ی تاریخی و فرهنگی اقوام ایرانی و تنوع زبان ها در کشوری که بستر تمدن های گوناگونی می باشد شرایط را برای تفکر نژادی و خودبرتر بینی قومی فراهم کرده است. این مهم نه تنها در خصوص اقوام بلکه با توجه به زیرساخت های نادرست فرهنگی امروزه در تمام زمینه ها به روشنی آشکار شده است.
به طور مثال شکل گیری یک الگوی مشخص برای تعیین متعارف یا غیر متعارف در حوزه ی پوشش، بدون در نظر گرفتن ریشه های تاریخی و فرهنگی اقوام مختلف سنگ بنای نابودی این فرهنگها محسوب می شود. در حالی که پوشش ظاهری اقوام ما که گاها بالغ بر 10000 سال قدمت داشته کاملا نادیده گرفته شده و حتی تاریخ ایران را با تمامی اقوام داخلشبه تاریخ مذهب تقلیل می دهند.
در واقع وجود روشهای این چنینی نه تنها ریشه در باورهای نژاد پرستی و قوم گرایانه داشته بلکه به روند گسترش و پیشرفت این نوع نگاه ها کمک شایانی کرده است. این وضعیت حتی فراتر از نژادپرستی ست و اعمال نگاه دیکتاتوری در حکومت جمهوری اسلامی، مردم را به خودی و ناخودی تقسیم کرده است..