طبق برنامه پنجم توسعه تا سال ۱۳۹۳ باید بیسوادی در گروه سنی زیر ۵۰ سال در مناطق مختلف ایران ریشهکن میشد، اما به جای تحقق این برنامه، هر سال ۲۵ درصد کودکان از تحصیل باز میمانند. بسیاری از کودکان بازمانده از تحصیل از استانهای محروم کشور هستند و تعداد دختران در این آمار از پسران بیشتر است.
شهرهای جنوبی ایران بالای فهرست بیسوادی دختران قرار دارند. سیستان و بلوچستان با ۱۱ شهر در صدر آمار بیسوادی دختران است و خوزستان هم با سه شهر. پس از آن آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی در رده چهارم این جدول قرار دارند. آمار کودکان بازمانده از تحصیل، در سیستان و بلوچستان بسیار نگران کننده است، این استان در تمام بخشهای اطلس زنان کشور در حوزه آموزش در آخرین رتبه قرار دارد.
آمار ترک تحصیل دختران در غرب خوزستان وشهرهای مرزی ایران و عراق در شرایط هشدار است. استان خوزستان از پنج استانی است که بیشترین فراوانی بازماندگی از تحصیل کودکان را دارد. بخش عمده ای از کودکان بازمانده از تحصیل در مناطق روستایی، مناطق مرزی و دوزبانه زندگی میکنند. در استان هرمزگان در جنوب ایران هم شاهد آمار بالای دانشآموز بازمانده از تحصیل هستیم. علاوه بر این استانهای آدربایجان شرقی و غربی، کردستان و خراسان شمالی هم وضعیت مساعدی از نظر تحصیل دختران ندارند.
فقر خانواده و نداشتن تمکن مالی برای خرج تحصیل، مشارکت فرزندان در اقتصاد خانواده و کودکان کار، مشکلات فرهنگی، مهاجرتهای فصلی، نداشتن شناسنامه از دلایلی است که کودکان را از مدرسه رفتن باز میدارد و همه این دلایل وقتی به فرزندان دختر میرسد، ساده تر پذیرفته میشود.
در ایران همچنان خانوادههایی وجود دارند که بیسوادی را به ویژه برای دختران زشت نمیدانند و به دلایل فرهنگی دختران خود را به مدرسه نمیفرستند. به باور بسیاری از این خانوادهها تحصیلات برای دختران ضرورتی ندارد و با کمترین سواد احتیاجات آنها را رفع میشود. بسیاری از خانوادهها هم به نیروی فرزند دختر برای امور خانه یا مشارکت اقتصادی و درآمدزایی نیاز دارند. برخی از این دختران هم به دلیل ازدواج زودرس از ادامه تحصیل باز میمانند.
هدایتالله میرمرادزهی، نماینده سراوان روز شنبه ۱۴ آذر، «مختلط بودن کلاسهای دختران و پسران در مقطع دبیرستان و فقر» را علتهای ترک تحصیل دختران در این منطقه اعلام کرده است.
در روستاهای دورافتاده استان خوزستان هم دختران از ادامه تحصیل پس از مقطع ابتدایی محرومند. معلمی به این روستاهای دورافتاده نمیآید و برای این دخترها هم امکان ندارد که هر روز چندین کیلومتر برای رسیدن به یک مدرسه طی کنند.
دهیار روستایی در استان خوزستان میگوید: «۵۰ درصد پسران و تقریباً همه دختران از پنجم ابتدایی به بعد ترک تحصیل میکنند؛ چون اینجا مدرسه راهنمایی نیست. در اختور روستای نزدیک ما هست؛ اما مختلط میشود. از راهنمایی به بعد هم نمیشود مختلط باشد. اینجا روستاست، بد میدانند دختران کنار پسران درس بخوانند. در تهران مگر بچهها در راهنمایی مختلطند؟ یا مگر آقا معلمها سر کلاس دختران میروند؟»
شهر هویزه در این استان اصلا دبیرستان دخترانه ندارد. در ۴۰ روستای این منطقه هم مدرسه دخترانهای نیست. تقریبا تمام دختران این منطقه ترک تحصیل میکنند چون نه مدرسهای وجود دارد که بروند، نه فرهنگ خانوادهها اجازه میدهد که مدارس مختلط تشکیل شود. میتوان تصور کرد که روایتهای مشابهی درباره دختران استان سیستان و بلوچستان هم وجود داشته باشد.