نگاهی به تغییرات اجتماعی ترکیه و ایران در دوران آتاتورک و رضا شاه
مقدمه
اولین نطفه های تغییرات اجتماعی در ایران و ترکیه، قبل از رضاخان و آتاتورک در محیط های روشنفکری اواخر حکومت های قاجاریه و عثمانی شکل گرفته بود. نگاهی به وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران و ترکیه در اوایل قرن بیستم، نیز نشان می دهد که در بدو به قدرت رسیدن کمال آتاتورک و رضاشاه، وضعیت هر دو کشور آشفته و نابسامان بوده است. در این نوشته سعی می شود علاوه بر تشابهات و تفاوتهای موجود در تغییرات اجتماعی دو کشور، نگاهی به میراث به جا مانده و تاثیر گذار این تغییرات نیز افکند.
وجوه تشابه در تغییرات اجتماعی ترکیه و ایران
1 – تغییرات از بالا به پایین
دولت عثمانی به دنبال جنگ جهانی اول که با شکستهای پیاپی مواجه شده بود تن به انعقاد معاهده سور داده بود، که براساس این معاهده، بخشهای مهم امپراطوری به ویژه بخشهای اروپایی خود را از دست داده بود و بدتر از آن باقیمانده کوچک از آن امپراطوری بزرگ نیز مورد تاخت و تاز دشمنان قرار گرفته بود. در این زمان حضور آتاتورک در جبهه های نبرد و پیروزی های وی که باعث عقب راندن دشمنان شده بود از وی یک قهرمان ملی ساخته بود.
موفقیت های نظامی کمال آتاتورک پایان پذیر نبود و سرانجام نیز او توانست با این موفقیت ها به قدرت برسد. در ایران نیز وضعیت اجتماعی و سیاسی، بسیار نابسامان بود. کشور از شمال توسط روسها و از جنوب نیز توسط انگلیسها تهدید می شد. رضاخان با سرکوب راهزنان و غارتگران و همچنین سرکوب شورشیان شمال و جنوب کشور توانست امنیت جامعه را برقرار کند. در اثر پیروزیهای رضاخان بر شورشیانی همچون کلنل محمد تقی خان پسیان، اسماعیل سمیتقو و شیخ خرعل، وی از محبوبیت ویژه ای برخوردار گردید. همین عوامل نیز توانست روح ملی گرایی روشنفکران ترکیه ای و ایرانی که از مدت ها قبل خواهان ثبات و یکپارچگی کشورشان بودند را ارضا نماید(Yüksel,2010:239-245)..
به طور کلی نیز حرکت به سوی تغییرات اجتماعی در ایران و ترکیه تقریباً از یک زمان یعنی از سال 1921م/1299ش ( هر چند که ایده این تغییرات از مدتها پیش در هر دو کشور مطرح بود و در این راستا نیز اقداماتی صورت گرفته بود.) شروع شد. تقریباً هم در ایران و هم در ترکیه هدف از سیاست های جدید، رسیدن به سطح کشورهای غربی بود با این تفاوت که کارگزاری نوسازی در ایران و ترکیه از بالا و بر عهده دولت بود که در رأس آن یک فرد نظامی قرار داشت.
2 – کاهش قدرت روحانیون
نوسازی ای که آتاتورک و رضاشاه خواهان آن بودند، نیازمند تضعیف سنتها و ارزشهایی دینی در جامعه بود و توسعه و نوسازی که در هر دو کشور شروع شده بود در نهایت مسیر جامعه را به سوی سکولاریزم ختم می کرد. در این مسیر، کاهش قدرت روحانیون از طریق خلع مناسبات حقوقی قدیمی و محدودیت در پوشش ملایان و گسترش آموزش غیرمذهبی از روش های مهم رضاشاه و آتاتورک بود. روش دیگری که برای تضعیف ارزش های مذهبی و حرکت هرچه سریعتر به سوی غربی شدن در پیش گرفته شد، یکسان سازی لباس و پوشش و در راستای آن تبلیغ و اجبار در به تن کردن لباس و به ویژه کلاه غربی بود.
3 – تقویت نیروهای نظامی
تقویت نیروهای نظامی نیز به عنوان کارگزاران نوسازی از اهمیت خاصی برخوردار بوده و حضور نیروهای نظامی در هر دو کشور به اندازه ای مهم بود که بدون حضور آنان امکان تحقق تغییرات اجتماعی امکان پذیر نبود. در هردو مورد ایران و ترکیه، این ارتش بود که هم پیشرو نهادی نوگرایی بود و هم به عنوان ابزار اجرایی تغییرات اجتماعی مد نظر حاکمان عمل می کرد.
4 – نقش روشنفکران جامعه
در اجرای سیاست های تجددگرایی در ایران و ترکیه، روشنفکران نیز به همراه نظامیان در فرآیند نوسازی بسیار مؤثر بودند. تحصیل کردگان و روشنفکران با بیان پیشرفت های کشورهای غربی و عقب ماندگی کشورهای شرقی زمینه مناسبی را برای اجرای سیاست های تجددگرایی هموار می کردند. اکثر این روشنفکران، تحصیل کردگان فرنگ رفته ای بودند که با مشاهده پیشرفت های ممالک اروپایی، در بازگشت به وطن، اقدام به تشکیل حلقه های روشنفکری و نوشتن اندیشه های خود در روزنامه ها و مجلات می کردند.
5 – ناسیونالیسم
ناسیونالیسم نیز عنصری بود که به عنوان ایدئولوژی جایگزین سنت مورد توجه نخبگان ایران و ترکیه قرار گرفته و از سوی دولت تبلیغ می شد. موانعی که سر راه ناسیونالیسم فارسی در ایران و ناسیونالیسم ترکی در ترکیه قرار داشت، به صورت مشابهی، عمدتاً ناشی از وجود واحدهای اتنیکی متفاوت و در حد کمتر، منبعث از واحدهای دینی متفاوت در دو کشور بود. برای ایجاد یکپارچگی بیشتر و نیز غلبه بر این موانع، هردو حاکمان مورد بحث، دست به تمرکزگرایی فرهنگی زده و طرح های آسیمیلاسیون اقوام را در صدر اهداف سیاسی- امنیتی خود قرار دادند.
6 – گسترش نظام آموزشی
توسعه و گسترش نظام آموزشی نیز یکی از تغییرات اجتماعی مهم این دو کشور در آن زمان بود که این نظام آموزشی هم زمان به عنوان تسهیل کننده سایر تغییرات اجتماعی نیز عمل می کرد. چرا که در بطن گسترش آموزش، اهداف مهمی چون عرفی کردن آموزش رسمی و جدایی از آموزش های دینی، یکپارچگی آموزشی نشأت گرفته از ناسیونالیسم و نوگرایی از بالا و نیز تبلیغ ارزش های سرمایه داری و غربی قرار داشت.
7 – حرکت به سوی سیستم سرمایه داری
از بین بردن روابط فئودالی و ارباب- رعیتی و حرکت در مسیر سرمایه داری نیز از نقاط اشتراک ایران و ترکیه در اوایل قرن بیستم بود. رضاشاه و آتاتورک با گسترش سرمایه داری در پی حرکت به سوی توسعه صنعتی و نیز مهم تر از آن ادغام هر چه سریعتر این دو کشور در نظام بازار جهانی بودند. سرمایه داری مورد نظر آنها، هم می توانست از قدرت خوانین و ملاکین بکاهد و هم باعث فاصله گیری هر چه بیشتر جوامع ایران و ترکیه از مناسبات سنتی گردد. طبیعی بود که در آغاز این مسیر دولت باید از طریق ملی کردن صنایع و اراضی بزرگ کار خلع ید از بزرگ مالکان را انجام می داد و سپس از طریق گسترش بورژوازی بومی نسبت به انتقال آنها به این بورژوازی اقدام می کرد. کاری که در ترکیه آتاتورک و ایران رضاشاه انجام گرفت.
8 – مشارکت زنان
رضاشاه و آتاتورک، هر دو به این نتیجه رسیده بودند که مدرنیزاسیون و اعمال تغییرات اجتماعی بدون حضور زنان و گسترش مشارک آنان در جامعه به جایی نخواهد رسید. بنابراین با ایجاد نظام آموزشی مختلط، تشویق حضور زنان در کارهای عمومی و دولتی، کشف حجاب زنان و تبلیغ ارزش های غربی در جامعه، تا حدودی توانستند زنان را از فضای محدود دوران قبل از خود به دوران جدید انتقال دهند.
9 – واکنش نهادها و جریانهای فکری به تغییرات موجود
در واکنش های به تغییرات اجتماعی نوینی که در ایران و ترکیه به ظهور رسیده بود نیز، ما شاهد نقاط اشتراک فراوانی هستیم. اقشار و طبقات اجتماعی ای که در دوران قبل جزء قشر حاکم به شمار می رفتند و اکنون موقعیت پیشین را از دست داده بودند از مهم ترین مخالفان طرح های اجتماعی رضاشاه و آتاتورک بودند. شاید عمده ترین مخالفان این دو، همانا سنت گرایان و روحانیونی بودند که با عرفی سازی مداوم در ایران و ترکیه قدرت اجتماعی پیشین را از دست داده و نفوذ خود را در بین تودهای مردم ضعیف تر از گذشته می دیدند. واحدهای اتنیکی نیز که با تمرکزگرایی فرهنگی تهران و آنکارا، خود را در خطر نابودی و آسیمیلاسیون می دیدند، با ایجاد نافرمانی و شورش، سعی در مقاومت در برابر سیاست های حاکمان داشتند. همچنین مارکسیست ها و چپ گرایان که حالا با وقوع انقلاب 1917 روسیه مصمم تر از قبل به فعالیت های خود ادامه می دادند، از جمله مخالفان مهم رضاشاه و آتاتورک بودند که طرح های توسعه و نوسازی این دو را در جهت منافع امپریالیسم پنداشته و مبارزه تا نابودی آنان و آزادی به اصطلاح خودشان، خلق های ستمدیده ایران و ترکیه را وظیفه خود می دانستند.
وجوه تفاوت در تغییرات اجتماعی ترکیه و ایران
- – تفاوت آتا تورک و رضا شاه در به دست آوردن مدارج
آن گونه که می دانیم، این، مصطفی کمال بود که با پرورش در آکادمی های نظامی اواخر دوره عثمانی که اتفاقاً، روح نوگرایی و تغییرات در آن ها بیش از بخش های دیگر امپراتوری عثمانی ریشه دوانیده بود توانست پله پله و با گذراندن مدارج نظامی، خود را به صورت ناجی ملت خود مطرح کند. فضای علمی حاکم بر آکادمی های نظامی آن دوره عثمانی، توانسته بود بر فکر و عمل کمال تأثیرات بسزایی بر جای گذارد. اما، رضاخان با سواد ناکافی و تنها به دلیل شجاعت و انضباط نظامی توانسته بود آن هم در بین فوج قزاق، مراحل ترقی را پیموده و با یک کودتای نظامی زمام امور را در دست گیرد. بعد از کودتا نیز، هرچند رضاخان به تقلید از همسایه غربی خود، سودای جمهوریت در سر می پروراند، ولی رفته رفته با آرزوی قدرت بیشتر و با مشاهده موانع و نیز علم به اینکه همان قانون مشروطه سلطنتی می تواند امیال وی را برآورده سازد، با انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی نه تنها به بازتولید مناسبات پادشاهی اقدام کرد، حتی با استبداد نوین خود، معدود آزادی های سنتی دوران قبل از خود را نیز زیر پا گذاشت. در آن طرف اما، کمال پاشا با لغو سلطنت و خلافت و اعلان جمهوریت، نه تنها به عمر حکومت سلطانی در آناتولی خاتمه داد، بلکه با اتکا به جمهوری پارلمانی منبعث از آرای مردم و حمایت یک جانبه از حزب جمهوریخواه خلق، به پایه گذاری اولین ستون های دموکراسی در ترکیه اقدام نمود. در اینجا باید تاکید کنیم که موقعیت جغرافیایی دو کشور در مورد نفوذ غرب گرایی به داخل کشورها بسیار حائز اهمیت بود. علی رغم این واقعیت که هر دو کشور در خاورمیا نه بودند اما موقعیت ایران برای نفوذ غرب سخت تر از ترکیه بود. به علاوه، آتا تورک نسبت به رضا شاه روابط بهتری با غرب داشت.
2 – نوسازی ارتش
در حوزه نظامی، آن چه که باعث امتیاز مثبت برای آتاتورک می شد، عبارت از این بود که ارتش ترکیه قبل از آتاتورک و در عهد عبدالحمید دوم نوسازی شده بود و در واقع مصطفی کمال یک ارتش نو و بدون نیاز به نوسازی را تحویل گرفته بود در حالی که رضاشاه مجبور به بازسازی ارتش کهنه و بی نظم به ارث رسیده از دوران قاجار بود که این نیز به نوبه خود باعث تأخیر و کند شدن تغییرات مورد نظر وی می شد.
3 – اسکان عشایر
یکی از وجوه ممیزه تغییرات اجتماعی دو کشور در این دوران، تأکید بر اسکان عشایر در ایران و عدم آن در ترکیه بود. بخش مهمی از جامعه ایران در دوران رضاشاه هنوز به صورت عشیره ای و کوچ دائم بودند و همین مسئله باعث تمرکز حاکمیت بر آنان به عنوان نیرویی دارای پتانسیل گریز از مرکز بود ولی جامعه ترکیه به دلیل غالب بودن شیوه زندگی کشاورزی و سکونت دائم، به جز بخش کوچکی در آناتولی شرقی فاقد جمعیت عمده عشایر بود. نقطه اختلاف دیگر، در وسعت طرح اصلاح زبان در ترکیه و عدم موفقیت این طرح در ایران است.
4 – سیاست های دین ستیزانه
در ارتباط با مناسبات با دین، رضاشاه تا زمانی که به قدرت نرسیده بود خود را به روحانیون نزدیک می کرد و سعی بر این داشت تمام اقداماتش را به نام حفظ و حراست از دین توجیح کند.از سوی دیگر مصطفی کمال به عمق اصلاحات لائیک آگاه بود و می دانست هر گونه زیاده روی؛ پیامد جبران ناپذیری خواهد داشت.
درحالی که سیاست ترکیبی در شیوه عمل رضاشاه نبود، رضاخان قبل از رسیدن به قدرت، سیاست گام به گام داشت و زمانی که به قدرت تکیه کرد رفته رفته سیاست ضربتی را اتخاذ نمود. به عنوان نمونه، در حالی که جامعه ایران به شدت مذهبی بود، در یکی از اماکن مذهبی ایران در حرم حضرت معصومه، همسر و دختران رضاشاه بدون حجاب ظاهر شدند، این سیاست چنان آشکارا مخالف مذهب و نیروهایی مذهبی قرار داشت که در شب عاشورا کاروان های شادی در خیابان، به جشن و پایکوبی می پرداختند (اتابکی،1385: 79-68).
هرچند که سیاست های دین ستیزانه آتاتورک گام به گام بوده و کم از سیاست های رضاشاه نداشت و حتی در مواقعی نیز تند تر بود، لیکن باید به این نکته اشاره شود که مقاومت دین و عناصر مذهبی در ترکیه نسبت به سکولاریسم، کمتر از ایران بود. از دوران صفویه به بعد حوزه های علمیه در ایران به عنوان مرکز سازماندهی و ارتباط گیری علما با یکدیگر عمل می کرد در حالی که روحانیون در عثمانی و سپس دوران جمهوریت فاقد یک چنین تشکیلات منظم و ارتباط گیری بودند. هم چنین مشخص است که فقه شیعه دارای تفاسیر سیاسی مهمی بود که می توانست باعث دردسرهایی برای حاکمان زمان شود در حالی که فقه سنتی روحانیون ترکیه بیشتر به شریعت و سنت پیامبر و روابط فردی محدود می شد. همچنین تفاوت دیگری که مابین علمای شیعه وسنی حاکم بود، سیستم مالیات مذهبی بود که علمای شیعه را در یک وضعیت مستقلی از حکومت مرکزی قرار می داد. درحالی که رضا شاه در قدرت بود علما هنوز از لحاظ اقتصادی مستقل بوده و از این رو دارای قدرت بودند. لیکن، آتاتورک، هیچ وقت مجبور به رقابت با هیچ قدرت مذهبی نبود زیرا آنها همیشه تحت نظارت دولت بودند. علاوه بر اینها، در حالی که اکثریت توده های مذهبی ایران دارای یک نوع تفسیر از مذهب و نیز فرمانبری از روحانیون شیعه بودند، دینداران ترکیه دارای فرقه ها و دسته های بسیار زیادی بودند که این نیز به نوبه خود باعث عدم اتحاد آنان و در نتیجه سهولت طرح های نوسازی آتاتورک می شد.
5 – ترکیه گرایی رد ترکیه و پان فارسیسم در ایران
در مورد ناسیونالیسم در ایران و ترکیه آن دوران باید متذکر شد که بعدها ملی گرایی رضاشاهی قویتر از ملی گرایی مورد نظر آتاتورک عمل کرد. چرا که ناسیونالیسم آتاتورک بیشتر حول نوگرایی وغرب گرایی، در چارچوب کشور ترکیه و به عبارتی نه ترک گرایی بلکه ترکیه گرایی بود و به طبع ناسیونالیسم آمیخته شده با دولت ترکیه هنوز هم نتوانسته است ملی گرایان ترکیه را خشنود سازد. اما ناسیونالیسم موجود در ایران که رضاشاه پایه گذار آن بوده است دارای تفاسیر مهم پیوند با گذشته ایران و نوعی پان فارسیسم توسعه طلب است که به خوبی توانسته است ناسیونالیست های کنونی ایران را راضی نگه دارد.
6 – واکنش نهادها و جریانهای فکری به تغییرات موجود
تفاوت هایی هم که در واکنش های نسبت به تغییرات اجتماعی ایجاد شده در ترکیه و ایران می توان به انها اشاره کرد این است که: همچنان که اشاره شد دین در ترکیه نسبت به ایران مقاومت کمتری در برابر نوسازی حاکمیت از خود نشان داد. عشایر همواره به عنوان خطری بالقوه و در برهه هایی بالفعل برای حاکمیت رضاشاه وارد عمل می شدند در حالی که این عامل اتنیک کرد بود که بیشتر در قالب ملی گرایی کردی خطراتی را متوجه اقتدار آتاتورک می ساخت. آن گونه که مارکسیست ها وچپ گرایان به دلیل ارتباط با شوروی برای حاکمیت رضاشاه مشکل ایجاد می کردند برای آتاتورک به دلیل کنترل مرزها و نیز استحاله چپ گرایی در داخل خلق باوری و سوسیال دموکراسی مدنظر آتاتورک، قدرت چندانی برای عرض اندام نداشتند. در حالی که مصطفی کمال با عدم دخالت مستقیم در انتخابات و نیز فضای باز سیاسی هرچند محدود و وجود احزاب و انجمن های مدنی هرچند ابتدایی باعث تخلیه پتانسیل اجتماعی نیروهای مخالف می شد، رضاشاه با فرمایشی کردن مجلس و برخورد با نظر مخالف حتی نزدیکترین یاران خود، باعث نارضایتی گسترده مردم و در نهایت ظهور آتش زیر خاکستر ایران بعد از خروج رضاشاه و هرج و مرج طولانی مدت در فضای اجتماعی – سیاسی ایران گشت.
نتیجه گیری
با توجه به مطالب ذکر شده ، شاید بتوان گفت دولت– ملت های ایران و ترکیه که بنیان و اساسشان توسط رضاشاه و آتاتورک گذاشته شده است، مناسبات آن دوران آثار خود را تا زمان حاضر نیز حفظ کرده اند. آن چه که در ترکیه امروزی به عنوان دموکراسی و آزادی احزاب و تساهل سیاسی شناخته می شود، یکی از دلایل عمده آن پایه گذاری جمهوریت توسط کمال آتاتورک می باشد. جمهوریت نوپای وی در طول زمان و با پختگی سیاسی توانسته است به شرایط آرمانی حاکمیت حزب عدالت و توسعه بیانجامد. در مورد ایران، انقلاب اسلامی مناسبات سیاسی به یادگار مانده از دوران رضاشاه را در مقاطعی تضعیف و در مقاطعی با تغییر صورت و حفظ درون مایه به شکل دیگری نمایان ساخت، لیکن در سطح اجتماعی، هنوز هم استبداد شخصیتی و عدم تساهل دوران رضاشاه در رفتار ایرانیان بر جای مانده است.
در مجموع، حرکت رضا شاه فاقد یک ایدوئولوژی عمومی شده، فرموله شده، تعریف شده و سازمان یافته بود. بر خلاف آتاتورک، او هیچ مقاله ای ننوشت، هیچ نطق عمومی را انجام نداد و هیچ وصیت نامه سیاسی از خود بجا نگذاشت تا بتواند به عنوان هسته ایدوئولوژیک حرکت هایش، در نظر گرفته شود. نمیتوان از یک ایدوئولوژی به نام پهلویسم نام برد ولی از کمالیسم میتوان نام برد.
منابع
- اتابکی، تورج. (1385). تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران: ققنوس
- Yüksel, Hayriye. (2010). “Türk Devriminin Hindistan ve İran’daki Yansımaları”, Akademik Bakış, Sayı 6